بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 6 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 53

موضوع: خدایا کفر نمی‌گویم(سخنان دکتر شریعتی)

  1. #11
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    علی مظهر حق است، حقیقت، در تاریخ بیش از سه جبهه جنگ ندارد، قاسطین: قدرت های آشکار ضد مردم، ناکثین: عناصر دوست اما خیانتکار، مارقین:قربانی جهل و بازیچه بیگناه جور!


    ....
    مارقین!
    این مردم عابد متعصب خدا که نه مزدور قاسطان اند و نه اهل خیانت، اما....علی را همین ها درهم میشکنند، علی را همین ها به گناه و حتی کفر متهم میکنند، برای مسلط شدن بنی امیه بر سرنوشت اسلام همین ها زمینه سازی میکنند
    بالاخره علی را که آخرین شانس مردم مظلوم و بشریت محکوم و انقلاب عدالتخواهانه جهان بود، همین ها میکشند!!!


    این ها که برای رضای حق ، حق را می کشند ...همین ها که متعصبترین مقدسان اند و کفر، یارانی فداکارتر از این ها ندارد.

    و شیعه علی بودند
    و علی ، دشمنانی بدتر از اینها نداشت
    مارقین!
    این مومنان بی دین!
    آه ، خدایا که علی از این ها چه میکشید؟!


    از کتاب قاسطین ، مارقین، ناکثین

  2. #12
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    كوير! كوير نه تنها نيستان من و ماست كه نيستان ملت ماست و روح و انديشه و عرفان و ادب و بينش و زندگي و سرشت و سرگذشت و سرنوشت ما همه است.
    كوير! «اين تاريخي كه در صورت جغرافيا ظاهر شده است»!
    اين عظمت بي كرانه ي مرموزي كه نوميد و خاموش، خود را به تسليم، پهن بر خاك افكنده است.
    خشك، بي آب و آبادييي، بي قله ي مغرور و بلندي، بي زمزمه ي شاد جويباري، ترانه ي عاشقانه ي چشمه ساري، باغي، گلي، بلبلي، منظري، مرتعي، راهي، سفري، منزلي، مقصدي، رفتار مستانه ي رودي، آغوش منتظر دريايي، ابري، برقْ خنده ي آذرخشي، دردْ گريه ي تندري، ...
    هيچ!
    كوير! اين هيچستان پراسراري كه در آن، دنيا و آخرت روي در روي هم اند

  3. #13
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سه چیر عامل تمامی انحرافات بشر بوده وهست:

    ترس

    نفع خود

    جهل

  4. #14
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    حرفهائی ست که باید زد اما نه به کسی ، حرفهای بی مخاطب ، و حرفهائی که باید به کسی زد اما نباید بشنود .
    سخن از حرفهایی است به کسی ، به مخاطبی ، حرفهایی که جز با او نمی توان گفت ، جز با او نباید گفت ،
    اما او نباید بداند ، نباید بشنود . حرفهایی که مخاطب نیز نامحرم است !!! ...

  5. #15
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نابودی فرهنگها

    ما الان در روی زمین شاهد یک جنایت بزرگ دیگر هستیم و آن مرگ فرهنگ ها و تمدن های بزرگ بشری است که هر یک
    رنگ و بو و جهتی ویژه ی خود داشته است.
    پیش از این رومیان، ایرانیان، عرب ها، هندی ها، چینی ها، سیاهان، سرخپوستان و ... و هریک تمدن خاص داشتند.

    اما امروز غرب با تمدن، خود را جایگزین آنها می سازد تا آنجا که همه یک جور حرف بزنند، در یک بحث و عنوان از یک سری
    مسائل سخن بگویند، شهر ها و خانه ها و لباس ها، روابط زن و مرد و همه چیز در همه جا یکسان و یکدست گردد.

    وحدت جهانی تیپ تمدن ها و فرهنگ ها بوجود می آید. دیگر چون گذشته نمی توان از فرهنگ شرقی درون گرا و فرهنگ
    غربی برون گرا سخن گفت. نبوغ چینی در قالب فرهنگ اروپایی رشد می کند و بی هیچ تردید حاصلی جز آنچه در غرب
    ببار آورده نخواهد داشت و این یک دست بندی بر بال نبوغ انسانی و مرگ همه ی ویژگی ها و اصالت ها و امکانات متنوع
    رشد فرهنگ و روح و هنر و فکر و تمدن و زندگی و تکامل بشری است.

  6. #16
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    فاطمه، يك “زن” بود، آن‌چنان كه اسلام مي‌خواهد كه زن باشد. تصوير سيماي او را پيامبر خود رسم كرده بود و او را در كوره‌هاي سختي و فقر و مبارزه و آموزش‌هاي عميق و شگفت انساني خويش پرورده و ناب ساخته بود.
    وي در همه‌ي ابعاد گوناگون “زن بودن” نمونه شده بود.
    مظهر يك “دختر”، در برابر پدرش.
    مظهر يك “همسر” در برابر شويش.
    مظهر يك “مادر” در برابر فرزندانش.
    مظهر يك “زن مبارز و مسؤول” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌اش.
    وي خود يك “امام” است، يعني يك نمونه‌ي مثالي، يك تيپ ايده‌آل براي زن، يك “اسوه”، يك “شاهد” براي هر زني كه مي‌خواهد “شدن خويش” را خود انتخاب كند.
    او با طفوليت شگفتش، با مبارزه‌ي مدامش در دو جبهه‌ي خارجي و داخلي، در خانه‌ي پدرش، خانه‌ي همسرش، در جامعه‌اش، در انديشه و رفتار و زندگيش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ مي‌داد.
    نمي‌دانم چه بگويم؟ بسيار گفتم و بسيار ناگفته ماند.
    در ميان همه جلوه‌هاي خيره كننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بيشتر از همه براي من شگفت‌انگيز است اين است كه فاطمه همسفر و همگام و هم‌پرواز روح عظيم علي است.
    او در كنار علي تنها يك همسر نبود، كه علي پس از او همسراني ديگر نيز داشت. علي در او به ديده يك دوست، يك آشناي دردها و آرمان‌هاي بزرگش مي‌نگريست و انيس خلوت بيكرانه و اسرارآميزش و همدم تنهايي‌هايش.
    این است كه علي هم او را به گونه‌ ديگري مي‌نگرد و هم فرزندان او را.
    پس از فاطمه، علي همسراني مي‌گيرد و از آنان فرزنداني مي‌يابد. اما از همان آغاز، فرزندان خويش را كه از فاطمه بودند با فرزندان ديگرش جدا مي‌كند. اينان را “بني‌علي” مي‌خواند و آنان را “بني‌فاطمه”.
    شگفتا، در برابر پدر، آن هم علي، نسبت فرزند به مادر و پيغمبر نيز ديديم كه او را به گونه‌ي ديگر مي‌بيند. از همه‌ي دخترانش تنها به او سخت مي‌گيرد، از همه‌ تنها به او تكيه مي‌كند. او را ـ در خردسالي ـ مخاطب دعوت بزرگ خويش مي‌گيرد.
    نمي‌دانم از او چه بگويم؟ چگونه بگويم؟
    خواستم از “بوسوئه” تقليد كنم، خطيب نامور فرانسه كه روزي در مجلسي با حضور لويي، از “مريم” سخن مي‌گفت. گفت: هزار و هفتصد سال است كه همه‌ سخنوران عالم درباره مريم داد سخن داده‌اند.
    هزار و هفتصد سال است كه همه فيلسوفان و متفكران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌هاي مريم را بيان كرده‌اند.
    هزار و هفتصد سال است كه شاعران جهان در ستايش مريم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه‌شان را به كار گرفته‌اند.
    هزار و هفتصد سال است كه همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پيكرسازان بشر، در نشان دادن سيما و حالات مريم هنرمندي‌هاي اعجاز‌گر كرده‌اند.
    اما مجموعه‌ گفته‌ها و انديشه‌ها و كوشش‌ها و هنرمندي‌هاي همه در طول اين قرن‌هاي بسيار، به اندازه‌ اين كلمه نتوانسته‌اند عظمت‌هاي مريم را بازگويند كه: “مريم، مادر عيسي است”.
    و من خواستم با چنين شيوه‌اي از فاطمه بگويم. باز درماندم:
    خواستم بگويم، فاطمه دختر خديجه‌ي بزرگ است.
    ديدم فاطمه نيست.
    خواستم بگويم، كه فاطمه دختر محمد (ص) است.
    ديدم كه فاطمه نيست.
    خواستم بگويم، كه فاطمه همسر علي است.
    ديدم كه فاطمه نيست.
    خواستم بگويم، كه فاطمه مادر حسين است.
    ديدم كه فاطمه نيست.
    خواستم بگويم، كه فاطمه مادر زينب است.
    باز ديدم كه فاطمه نيست.
    نه، اين‌ها همه هست و اين همه فاطمه نيست.
    فاطمه، فاطمه است.

  7. #17
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بیا ،هر شب بیا ، در خلوت هر مهتاب تنهایم، در سایه ی هر شب ، چشم به راهت گشوده ام ، در پس هر ستاره پنهانم، در پس پرده ی هر ابر در کمینم ، بر سر راه کهکشان ایستاده ام،بر ساحل هر افق منتظرم، بیا، خورشید که رفت ، بیا شب را تنها ممان، تاریکی را بی من ممان،من آنجا بر تو بیمناکم که با شب تنها نمانی ، با دیو شب تنها نمانی ، دیو شب بی رحم است ، گرسنه است،وحشی است، خطرناک است، وحشتناک است، پرنده کوچک و معصوم من!آفتاب که رفت پرواز کن، از روی خاک برخیز ، این خرابه ی غمزده را ترک کن، بس است، می دانم که دیگر طاقتت طاق است، می دانم که دیگر بجان آمده ای ، می دانم که زمین بر دوش های شکننده ونازکت سنگینی می کند، می دانم که این کوهای بلند سنگین بر سینه ی لطیف و مجروحت افتاده اندو راه نفس را بر تو سد کرده اند، می دانم که در زیر سفق کوتاه این آسمان رنجوری ، بر روی این توده ی خاک افسرده ای ، در سایه پژمرده ای ، بر سر راه بادهای سرد خزانی گلبرگهای نازکت میریزند، زرد می شوند، در کویر خشک و تافته ی این ملک خشک می شوی، در زیر گام های لزج و گل آلود نگاه های پلشت نابینایان چهارپای راست بالای پهن ناخن ساقه ی ناز اندام هستنت می شکند، در ترشح کثیف فهم های کرم مانند، مهتاب پاک دامنت می آلاید، در گندزار زندگی گندیده ی آدمیان عطر یاس آرزوهای معطرت می میرد، در سیلی دیوانه وار هر دیداری، شکوفه های سپید تمنایت می ریزد، در گذرگاه وزش گردبادهای زشت و ناهنجار هر بیهوده ای جوانه های بیتاب شکفتن امیدت کبود می شود، می خشکد، به خاک می افتد
    گل من پرپر نشوی که بلبلی در باز شدن غنچه لبخند تو زبان به سرود باز کرده است، شمع من خاموش نگردی که چشمی در پرتو پیوند تو به دیدن آمده است، ساقه ی گلبن بهار من نشکنی که دلی در رویش امیدوار تو دل بسته است، آفتاب من غروب نکنی که شاخه ی آفتاب گردانی به جستجوی تو سر برداشته است .
    دامن من ترا بر نچینند که حلقومی عقده دار است ،صومعه ی من فرو نریزی که دلی نیازمند نیایش است، چشمه ی من نخشکی که جگری در عطش کویر سوخته است، بالین من تو را برنگیرند که سری بیمار است ، بستر من تو را برنبندند که تنی تب دار است ، کاشانه ی من ویران نگردی که آواره ای بی پناه مانده است،
    بازیافته ی من گم نشوی که بهشت بازیافته روحی هستی که در دوزخ نشیمن دارد.
    ای کالبد من روح سرگردان خویش را فراخوان.من لبهایم را در حلقوم تو خواهم نهاد و خود را در تو خواهم دمید تا حیاتت بخشم. ای روح من کالبدت را سراغ کن. لبهایت را در حلقوم من نه ، خود را در من بدم تا حیاتم بخشی که ما کالبد یکدیگریم، که ما روح یکدیگریم ، که ما آفریدگار یکدیگریم، که ما" پروردگار" یکدیگریم که ما تمام جمعیت جهانیم، که ما همه ایم،که ما همدیگریم ، که ما جایگاهمان زمین نیست، که ما در این ملک غریبیم ، بی کسیم ،تنهائیم، بیگانه ایم.

    هبوط

  8. #18
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    احساسم را به من بازپس دهید

    که زیستن بدون احساس بودن از نبودن هم سخت تر است

    چه شده ا‌ست ؟! چرا روح مرا به زنجیر می‌کشید

    سایه‌ی لطفتان هیمه‌ی آتشی‌است که بر جان من شعله میکشد. رهایم کنید

    من نمی‌خواهم از شما هیچ نمی‌خواهم

    نه مهربانی نه رحم نه عشق نه دوستی نه محبت نه نگاه

    فقط احساسم را به من بازپس دهید تا باشم

    من پرواز خواهم کرد تا خود خورشید و با خورشید یکی خواهم شد

    و از عدمی که تو بر من آفریده بودی گذر خواهم کرد. حتی از ازل نیز خواهم گذشت

    تا به سرزمینی تهی برسم که مرا آنجا آفریدند. مرا در هراس هیچ طعام دادند

    و در عظمتی به پهنای تمام نبودنها پرواز دادند

    من با احساسم تا خود آشیانه پرواز خواهم کرد

    سینه‌ی آسمان را خواهم شکافت و تا نهایتِ بینهایت پرواز خواهم کرد

    و تو - تقدیر - تنها نظاره‌گر پرواز من خواهی بود

    و دیگر هیچ...

  9. #19
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مگر نه اشک ، زیباترین شعر و بی تابترین عشق و گدازانترین ایمان، و داغ ترین اشتیاق ، و تب دارترین احساس و خالص ترین گفتن و لطیف ترین دوست داشتن است که همه در کوزه ی یک دل بهم آمیخته و ذوب شده اند و قطره ای گرم شده اند ، نامش اشک

  10. #20
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کیست که بگوید ماه در کویر کبود و بی کرانه آسمان تنها نیست ؟
    در انبوه هزاران ستاره ای که او را همواره در میان گرفته اند
    و همیشه در پی اش روانند غریب نیست ؟
    کو آشنای ماه ؟
    کو خویشاوند ماه ؟
    اما ماه یک همدرد اشنایی دارد ،
    با او از یک نژاد نیست ،
    با او هم خانه نیست ،
    هر کدام از آن دنیای دیگری هستند ،
    دو بیگانه ،
    اما دو بیگانه همدرد و می دانیم که
    (( دو بیگانه همدرد از دو خویشتن بی درد یا نا هم درد با هم خویشاوند ترند. ))

صفحه 2 از 6 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •