- شیطون بلا!
- دیرم شد منصور. بهشون خبر دادم، بده .منتظرند . تو هم مگه قرار نداری؟
- بد اینه که شوهرت ازت راضی نباشه عزیزم!
***************************
· اجازه می فرمایین بریم مهمونی ظهر شد
· تو مهمونی شما جایی برای من نیست؟
· چرا ینست؟
· اتفاقا خوشحال می شن .ناهار بیا
· ببینم چی میشه . شاید اومدم تماس می گیرم
· باشه هر طور راحتی
· اون چیه می مالی؟
· لبم خط خط و راه راه شده. می مالم که ساده بشه . بالاخره تو شوهرمی و باید ازت اطاعت کنم
هر دو لبخند زدیم .منصور همانطور که دو دستش را زیر سرش گذاشته بود و دراز کشیده بود .به پهلو شد و گفت: پش حالا که میخواهی اطاعت کنی بیا اینجا!
از آینه رو برگردوندم و گفتم: چیکار داری؟
- میخواهم ببینم رژت چه بویی می ده
- جلو رفتم و صورتم را به صورت منصور نزدیک کردم . منصور بوسه ای گرفت وگفت: خوشبو وخوشمزه س!حالا میتونی بری
- منصور پاکش کردی که!اِِه!
- اینطوری خیالم راحتتره. والـله آقا کریم و جوونهای تو کوچه هم راحتترن
دست به کمرم زد و گفتم : جدا که دست هر چی شارلاتانه از پشت بستی منصور،
- شارلاتان بودم که تو رو صاحب شدم دیگه ، خوشگل خانم
بوسه ای به گونه منصور زدم و گفتم : خیلی دوستت دارم. بعد رفتم جلو آینه و دوباره رژ زدم و کیفم را برداشتم
منصور بلند شد سری تکان داد وگفت: مثل اینکه تا اینکارها رو نکنین،روحتون آرامش نمی گیره
- مثل اینکه روح شما مردها هم آرامش نمیگیره. من رفتم منصور جان
منصور لباسش را مرتب کرد. موهایش را شانه زد و دنبالم راه افتاد . بریم عزیزم. چپ چپ نگاهش کردم
- چرا اینطوری نگام میکنی .منظورم اینه که تو برو مهمونی ، منم می رم شرکت
نیشم تا بنا گوش باز شد. آفرین ، حالا شدی پسر خوب
خنده ای کرد و دستش را دور شانه هام انداخت و با هم از پله ها پایین آدیم. ثریا مات ومبهوت به ما زل زده بود. حتما بیچاره می گفت اینها که کمر به قتل هم بسته بودند و دنبال هم کرده بودند که داشتند بالا می رفتند . پس چی شد که عاشقانه دارند پایین می آیند .خودم خنده ام گرفت. از لبخند من هم ثریا لبخند زد .منصور با لبخند گفت: چیه ثریا؟ تا حالا ندیدی زن و شوهر با هم از پله ها بیان پایین
- نه مثل شما عاشق وشیدا آقا! انشاءا.... همیشه اینطور باشین
- ممنون ثریا
- ما رفتیم. خداحافظ
- بسلامت
- من شاید ناهار برم پیش گیتی .منتظم نباش
- بله آقا ، خوش بگذره
- نه گیتی جان تو بیا با این یکی برو . خیالم راحتتر باشه، اون ترمزش کمی دیر می گیره .مرتضی باید ببره لنتهاش رو عوض کنه
- باشه عزیزم . پس تو هم مواظب باش
سوار ماشین شدم .منصور هم سوار آن یکی شد. اول من رفتم بعد منصور.
احساس سبکبالی میکردم .احساس آزادی ، احساس غرور و احساس خوشبختی!
به منزل طاهره خانم که رسیدم بوی آجر آب خورده روحم را تازه کرد. چقدر این بو را دوست داشتم .بعد از سلام و علیک هنوز پایم را در اتاق نگذاشته بودم که زنگ تلفن بصدا در آمد. نرگس گوشی را برداشت . از محترمانه صحبت کردنش فهمیدم با منصور صحبت می کند.
- گیتی خانم آقای مهندسن
- سلام منصور جان
- سلام! راحت رسیدی عزیزم!
- بله، همین الان رسیدم .هنوز ننشسته بودم. چقدر تو دقیقی
- میگم دلشوره میگیرم باور نمی کنی؟
- قرار داد رو بستی؟
- داریم می بندیم .اون هم با طناب رخت ، ده دور
زدیم زیر خنده .از وسط جلسه تماس می گیری؟
- نه گیتی جون کنار جلسه بهتر از وسط جلسه س
- منصور اذیت نکن!
- تو مهم تری یا جلسه، عشق من؟
- ممنونم
- آره قرار داد بستیم دارن میوه میخورن، من هم اومدم جوار گیسو خانم دارم با شما صحبت میکنم
- گیسو چطوره؟
- خوبه، سلام می رسونه
- سلام برسون
- چشم، گیسو خانم ، گیتی خانم سلام می رسونه .ایشون باز هم سلام می رسونه
- منصور، طاهره خانم اشاره می کنند که ناهر حتما بیای
- مزاحم نباشم. می ترسم دعوام کنی و دوباره بهم چشم غره بری
- نه مطمئن باش، کی میای؟
- تا دو ونیم میام .امروز حوصله کار ندارم
- پس بیا صبر می کنیم با هم ناهار بخوریم .طاهره خانم می گن گیسو رو هم بیار
- ای به چشم .دیگه کی رو بیارم .فرهان رو هم بیارم؟
- منصور!
- کاری نداری عزیزم؟
- نه، منتظریم .خداحافظ
- خداحافظ
منصور وگیسو ساعت دو وسی وپنج دقیقه آمدند.آقا کریم هم همان موقع ها آمد و از دیدن ما جا خورد و البته خیلی هم خشوحال شد. آخر شب هم به اتفاق گیسو به خانه برگشتیم .اولین جمله ای که گیسو تو ماشین به من گفت. این بود: آزادیت مبارک خواهر. ولی خودمونیم خیلی نگران بود، اصلا نفهمید چطور قرار داد بست
- نمی دونی چقدر دوستش دارم گیسو .فکر نمی کنم بشه حدی برای این محبت تصور کزد
- خب الهی شکر. ولی انقدر به هم وابسته نباشین
- تو شرکت، منصور چندتا سیگار میکشه گیسو؟
- والـله من ندیدم بکشه جز امروز که یکی کشید .یعنی هر موقع سیگار بکشه می فهمم با تو مسئله پیدا کرده
- لابد اون رو هم وقتی کشید که من تو راه بودم. اینطوری که آزادی بنده به ضرر سلامتی منصور تمام میشه. اسیر بمونم بهتره
- بله، اسیر منصور باشی بهتره. نگاه کن چطور داره پشت ما می آید از بادیگارد بدتر اینه گیتی .
ادامه دارد . . .