بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 10 از 10 اولیناولین ... 8910
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 از مجموع 100

موضوع: رمان الهه ناز - جلد اول

  1. #91
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    • شیطون بلا!
    • دیرم شد منصور. بهشون خبر دادم، بده .منتظرند . تو هم مگه قرار نداری؟
    • بد اینه که شوهرت ازت راضی نباشه عزیزم!

    ***************************

    · اجازه می فرمایین بریم مهمونی ظهر شد
    · تو مهمونی شما جایی برای من نیست؟
    · چرا ینست؟
    · اتفاقا خوشحال می شن .ناهار بیا
    · ببینم چی میشه . شاید اومدم تماس می گیرم
    · باشه هر طور راحتی
    · اون چیه می مالی؟
    · لبم خط خط و راه راه شده. می مالم که ساده بشه . بالاخره تو شوهرمی و باید ازت اطاعت کنم
    هر دو لبخند زدیم .منصور همانطور که دو دستش را زیر سرش گذاشته بود و دراز کشیده بود .به پهلو شد و گفت: پش حالا که میخواهی اطاعت کنی بیا اینجا!

    از آینه رو برگردوندم و گفتم: چیکار داری؟
    • میخواهم ببینم رژت چه بویی می ده
    • جلو رفتم و صورتم را به صورت منصور نزدیک کردم . منصور بوسه ای گرفت وگفت: خوشبو وخوشمزه س!حالا میتونی بری
    • منصور پاکش کردی که!اِِه!
    • اینطوری خیالم راحتتره. والـله آقا کریم و جوونهای تو کوچه هم راحتترن

    دست به کمرم زد و گفتم : جدا که دست هر چی شارلاتانه از پشت بستی منصور،
    • شارلاتان بودم که تو رو صاحب شدم دیگه ، خوشگل خانم

    بوسه ای به گونه منصور زدم و گفتم : خیلی دوستت دارم. بعد رفتم جلو آینه و دوباره رژ زدم و کیفم را برداشتم


    منصور بلند شد سری تکان داد وگفت: مثل اینکه تا اینکارها رو نکنین،روحتون آرامش نمی گیره
    • مثل اینکه روح شما مردها هم آرامش نمیگیره. من رفتم منصور جان

    منصور لباسش را مرتب کرد. موهایش را شانه زد و دنبالم راه افتاد . بریم عزیزم. چپ چپ نگاهش کردم
    • چرا اینطوری نگام میکنی .منظورم اینه که تو برو مهمونی ، منم می رم شرکت

    نیشم تا بنا گوش باز شد. آفرین ، حالا شدی پسر خوب


    خنده ای کرد و دستش را دور شانه هام انداخت و با هم از پله ها پایین آدیم. ثریا مات ومبهوت به ما زل زده بود. حتما بیچاره می گفت اینها که کمر به قتل هم بسته بودند و دنبال هم کرده بودند که داشتند بالا می رفتند . پس چی شد که عاشقانه دارند پایین می آیند .خودم خنده ام گرفت. از لبخند من هم ثریا لبخند زد .منصور با لبخند گفت: چیه ثریا؟ تا حالا ندیدی زن و شوهر با هم از پله ها بیان پایین
    • نه مثل شما عاشق وشیدا آقا! انشاءا.... همیشه اینطور باشین
    • ممنون ثریا
    • ما رفتیم. خداحافظ
    • بسلامت
    • من شاید ناهار برم پیش گیتی .منتظم نباش
    • بله آقا ، خوش بگذره
    • نه گیتی جان تو بیا با این یکی برو . خیالم راحتتر باشه، اون ترمزش کمی دیر می گیره .مرتضی باید ببره لنتهاش رو عوض کنه
    • باشه عزیزم . پس تو هم مواظب باش

    سوار ماشین شدم .منصور هم سوار آن یکی شد. اول من رفتم بعد منصور.

    احساس سبکبالی میکردم .احساس آزادی ، احساس غرور و احساس خوشبختی!

    به منزل طاهره خانم که رسیدم بوی آجر آب خورده روحم را تازه کرد. چقدر این بو را دوست داشتم .بعد از سلام و علیک هنوز پایم را در اتاق نگذاشته بودم که زنگ تلفن بصدا در آمد. نرگس گوشی را برداشت . از محترمانه صحبت کردنش فهمیدم با منصور صحبت می کند.
    • گیتی خانم آقای مهندسن
    • سلام منصور جان
    • سلام! راحت رسیدی عزیزم!
    • بله، همین الان رسیدم .هنوز ننشسته بودم. چقدر تو دقیقی
    • میگم دلشوره میگیرم باور نمی کنی؟
    • قرار داد رو بستی؟
    • داریم می بندیم .اون هم با طناب رخت ، ده دور

    زدیم زیر خنده .از وسط جلسه تماس می گیری؟
    • نه گیتی جون کنار جلسه بهتر از وسط جلسه س
    • منصور اذیت نکن!
    • تو مهم تری یا جلسه، عشق من؟
    • ممنونم
    • آره قرار داد بستیم دارن میوه میخورن، من هم اومدم جوار گیسو خانم دارم با شما صحبت میکنم
    • گیسو چطوره؟
    • خوبه، سلام می رسونه
    • سلام برسون
    • چشم، گیسو خانم ، گیتی خانم سلام می رسونه .ایشون باز هم سلام می رسونه
    • منصور، طاهره خانم اشاره می کنند که ناهر حتما بیای
    • مزاحم نباشم. می ترسم دعوام کنی و دوباره بهم چشم غره بری
    • نه مطمئن باش، کی میای؟
    • تا دو ونیم میام .امروز حوصله کار ندارم
    • پس بیا صبر می کنیم با هم ناهار بخوریم .طاهره خانم می گن گیسو رو هم بیار
    • ای به چشم .دیگه کی رو بیارم .فرهان رو هم بیارم؟
    • منصور!
    • کاری نداری عزیزم؟
    • نه، منتظریم .خداحافظ
    • خداحافظ

    منصور وگیسو ساعت دو وسی وپنج دقیقه آمدند.آقا کریم هم همان موقع ها آمد و از دیدن ما جا خورد و البته خیلی هم خشوحال شد. آخر شب هم به اتفاق گیسو به خانه برگشتیم .اولین جمله ای که گیسو تو ماشین به من گفت. این بود: آزادیت مبارک خواهر. ولی خودمونیم خیلی نگران بود، اصلا نفهمید چطور قرار داد بست
    • نمی دونی چقدر دوستش دارم گیسو .فکر نمی کنم بشه حدی برای این محبت تصور کزد
    • خب الهی شکر. ولی انقدر به هم وابسته نباشین
    • تو شرکت، منصور چندتا سیگار میکشه گیسو؟
    • والـله من ندیدم بکشه جز امروز که یکی کشید .یعنی هر موقع سیگار بکشه می فهمم با تو مسئله پیدا کرده
    • لابد اون رو هم وقتی کشید که من تو راه بودم. اینطوری که آزادی بنده به ضرر سلامتی منصور تمام میشه. اسیر بمونم بهتره
    • بله، اسیر منصور باشی بهتره. نگاه کن چطور داره پشت ما می آید از بادیگارد بدتر اینه گیتی .

    ادامه دارد . . .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #92
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    قسمت چهل و پنجم : : : : : :

    از آن روز یک هفته گذشت. گیسو از سفر شیراز برگشته و می گوید . بابا حال خوشی ندارد ومرتب سراغ مرا می گیرد .بقدری مضطربم که حد ندار. دل دل میکنم به منصور حقیقت را بگویم .ولی نمیشود .تازه به من اطمینان کرده وآزادم گذاشته.دو ساعت فکر کردم تا بالاخره فکر بکری به مغزم خطور کرد .گوشی را برداشتم و شماره گیسو را گرفتم . سلام گیسو
    • سلام چطوری؟
    • ای بد نیستم
    • منصور چطوره؟
    • خوبه، پایین مهمون داره .دو تا از دوستاش اومدن
    • بالاخره چیکار کردی بهش حقیقت رو گفتی؟
    • نه می ترسم گیسو. ولی یه راه حل دیگه بنظرم رسیده
    • بگو
    • قول می دی نه نگی؟
    • من چه می دونم چی تو اون مغز پوکته!
    • سخت وعجیب هست، ولی شدنیه
    • بگو دیگه
    • تو باید بیای جای من، تا من بتونم برم بابا رو ببینم .فقط دو روز
    • زده به سرت گیتی؟ خل شدی؟ برو خدا روزیت رو جای دیگه بده
    • قطع نکن گیسو ، جان من. آخه تو بگو، من چکار کنم؟
    • می خواستی دروغ نگی
    • حالا یه غلطی کردم، تو کمکم کن .باور کن کسی چیزی نمی فهمه
    • دختره خل وچل ! منصور که می فهمه
    • اونم نمی فهمه .اگر حواستو جمع کنی و گیج بازی در نیاری نمی فهمه
    • کاری نداری خان باجی؟
    • گیسو! خواهش میکنم! تو رو خدا! اگه منو دوست داری!
    • تو می فهمی چی از من میخوای ؟ میخواهی دو روز زن منصور بشم پس شرکت رو چکار کنم
    • خب دو روز هم تو خوشبخت باش خواهر من!
    • اصلا من میخوام همینطور بدبخت باشم .چی می گی تو؟
    • گیسو اگه بابا بلایی سرش بیاد نمی بخشمت .باهات قطع رابطه میکنم
    • گیتی جان، فدای قد وبالات شم، فدای اون چشمهات ، اگه منصور بخواد به من نزدیک بشه، من چه خاکی به سرم کنم؟ این فکرها رو که نکردی
    • چرا کردم .یه بهونه ای بیار ، دو شب باهاش قهر کن، برو اتاق من
    • روزها رو چکار کنم روابط شما که ماشاءا.... روز وشب نداره . یکسره همدیگر رو بغل کردین ول نمی کنین .می خندی دیوونه؟
    • تو از کجا آمار روابط ما رو داری؟
    • جلو ما که اینه وای بحال وقتهای دیگه
    • همین دیگه، بالاخره یه کاری که نیاد طرفت .حالا اگر هم آمد که چه بهتر
    • برو گیتی. خجالت بکش من زیر بار این بی عفتی نمی رم. بابا را نبینی بهتره تا منو بی آبرو کنی
    • حالا اگه خدای ناکرده به اون جاها کشید حقیقت رو بگو .فوقش کتک نوش جان میکنم .ولی می ارزه.تو رو خدا، خواهش میکنم گیسو، نگو نه. بگذار من برم بابا رو ببینم .دلم یه ذره شده بخدا

    سکوت کرد
    • چی شد؟
    • فکرهام رو میکنم جواب می دم
    • الهی قربونت برم. می دونم تا تو رو دارم غم ندارم
    • هندونه زیر بغلم نده که حال ندارم
    • از دور می بوسمت .تا شب بهم خبر بده .فردا میخوام برم
    • فردا؟
    • آره دیگه، دلم شور بابا رو میزنه
    • خداحافظ
    • خداحافظ

    شب گیسو تماس گرفت. سلام گیتی
    • سلام چطوری گیسو جان؟
    • گیسو دیگه کیه ، مگه قرار نیست گیتی باشم؟
    • آه ، بله بله! خوشحالم کردی
    • منصور اونجاست
    • آره اینجا نشسته .داره کتاب میخونه
    • سلام برسون
    • مرسی سلامت باشی
    • خدا بگم چیکارت کنه گیتی ، من خیلی میترسم
    • بخدا توکل کن
    • برنامه چیه؟
    • منصور جان میشه خواهش کنم از کتابخانه کتاب حافظ رو بیاری عزیزم؟
    • می خواین فال بگیرین؟ تو عاشقی یا گیسو؟
    • هردومون .من عاشق تو ، گیسو عاشق معاون تو
    • آفرین! بدبخت فرهان چه شانسی داره .عزا دار شد مادر مرده! و رفت کتاب را بیاورد
    • چرا آبروی منو می بری .من کی عاشق فرهانم .خل دیوونه
    • فردا به بهانه کاری از خونه از خونه میام بیرون. ساعت یک سر کوچه ما باش تا جامون رو با هم عوض کنیم


    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #93
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    لباس چی. نمیشه تو خیابون عوض کنیم که
    آخ یادم نبود. یه کار دیگه می کنیم .تو صبح بیا اینجا تا بهت بگم
    من که صبح سرکارم
    باید مرخصی بگیری
    من تازه مرخصی گرفتم و دیگه روم نمیشه
    خب باید جای من خونه باشی .نمیشه که بری شرکت
    گیتی از خیرش بگذر . این کار عاقبت نداره
    صبح منتظرم
    ببینم چی میشه
    بلیط یادت نره در اولین فرصت بخر
    گیسو رحم کن
    تو رحم کن
    بیا گیتی جان اینم کتاب حافظ
    ممنون، نیت کن گیسو.
    کردم
    این شعر آمده: مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که زانفاس خوشش بوی کسی می آید
    زغم هجر مکن ناله وفریاد که دوش زده ام فال و فریاد رسی می آید
    • نیتت چی بود؟
    • گرفتم ببینم دیوونه بازی تو به کجا میکشه
    • فریاد رسی دیگه . خوب اومد نگران نباش
    • کاری نداری ؟ برم بخوابم که می دونم دو روز از شدت اضطراب خواب به چشمم نمیاد
    • نترس، خداحافظ
    • خداحافظ
    • چی شده گیتی جان. گیسو از چی میترسه؟
    • حال عموم خوب نیست .نگرانه .می گفت می ترسم به منصور بگم مرخصی میخوام
    • می خواین سه تایی با هم بریم؟ مگه تو نمیخوای عموت رو ببینی
    • نه، گیسو فردا می ره خبر میاره
    • فردا؟ اونکه تازه شیراز بود، هزارتا گرفتاری داریم
    • پس بذار من برم
    • تنها که نمیشه .میخوای با هم بریم
    • تو که می گی گرفتاری؟
    • خب، چکار کنم ، باید به تو برسم یا نه؟
    • ممنونم منصور، بذار گیسو بره ، بهتره
    • چند روزه میخواد بره؟
    • دو روزه
    • خیلی خب بره
    • ممنونم الان بهش خبر می دم
    • منصور خوابیده اما خوابم نمیبرد .خودم هم نگرانم ، ولی چاره اینیست . به ریسکش می ارزد .بیچاره گیسو چه حالی دارد .حتما او هم الان بیدار است. خدایا گیسو را از دست این منصور بد پیله به تو سپردم

    *************************




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #94
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    صبح سر میز صبحانه دستم را زیر چانه ام زده بودم و یکسره چشمم به صورتش بود. انگار می خواستم تک تک سلولهای پوست و چشم و بینی و لب او را در مغزم حک کنم و قیافه اش را در ذهن بسپارم .دلم نمی آمد از او چشم بردارم . می دانستم که دلم برایش خیلی تنگ میشود
    • چرا انقدر نگام میکنی گیتی جان؟
    • دارم لذت می برم. چای پرید توی گلویش و افتاد به سرفه
    • داشتم فکر میکردم که چه کار خیری کردم که خدا گوهری مثل تو نصیبم کرده، خوشگل، خوش تیپ، مودب، مهربون، تحصیلکرده، پولدار، متشخص ، دوست داشتنی . هیچی کم نداری ماشاءا....
    • خودت رو داری می گی عزیزم؟
    • دلم برای مادر خیلی تنگ شده منصور
    • می گفت شاید زودتر بیام .اگه تو نبودی گیتی، دق میکردم .وقتی تو کنارمی از همه کس و همه چیز بی نیازم
    • منصور ازت خواهش میکنم انقدر وابسته نباش
    • مگه میخوای ترکم کنی .من که آزاد گذاشتمت
    • من تو رو ترک کنم؟ نه قربونت برم، دو دستی چسبیدمت .ولی اگه یه روز من بمیرم چی؟
    • اول صبحی چرا از این حرفا می زنی گیتی . خدا نکنه! اونروز منم می میرم .مطمئن باش
    • اگه من مردم منصور حواست باشه اشتباه اوندفعه رو تکرار نکنی که ازت نمی گذرم .در ضمن حتما بعد از من ازدواج کن

    منصور صبحانه اش را نیمه رها کرد و بلند شد وگفت: نخیر، امروز اینجا نشستن یعنی اشک ریختن .من رفتم گیتی جان
    • خیلی خب ، بشین صبحونه ات رو بخور تا برات حرفهای خوب بزنم

    منصور نشست .یک لقمه براش گرفتم و بهش دادم وگفتم: تصمیم نداری پدر بشی جناب متین؟ دلتون صدای گریه بچه نمیخواد؟
    منصور با لبخند نگاهی به من کرد و گفت: مگه خبریه عزیزم؟
    • نه بابا، منظورم بعدهاست
    • اتفاقا میخواستم در اینمورد باهات صحبت کنم .درسته جناب عالی بیست و پنج سالتونه ، ولی بنده سی وپنج سالمه و دارم می افتم تو سرازیری .اگر دیر بجنبم زنگوله پای تابوت میشه. اینه که باید محبت بفرمایین به بنده اجازه بفرمایین
    • من حرفی ندارم منصور جان هر موقع بچه خواستی بگو تا برات بیارم
    • راست میگی یا داری سر به سرم می ذاری؟
    • چی لذتبخش تر از اینکه بچه تو رو بغل بگیرم .این یکی از آرزوهام بوده عزیزم.

    منصور بوسه ای به گونه ام زد و گفت : پس تا عصر عزیزم. امروز زودتر میام
    • داری می ری؟

    نگاهی به ساعتش کرد وگفت : آره، برم که زود بیام
    • خدانگهدار
    • امروز که جایی نمی ری
    • حالا ببینم .شاید رفتم ترمینال
    • مواظب باشین
    • باشه، تو هم مواظب باش

    منصور هنوز به در خانه نرسیده بود که دلم برایش تنگ شد .صدایش زدم : منصور!
    • جانم

    جلو رفتم دستم را دور گردنش انداختم وگفتم : دوستت دارم! ای کاش می دونستی چقدر زیاد!
    • من هم دوستت دارم عزیزم. و بوسه ای گرفت وادامه داد: ثانیه ای بی تو بودن یعنی مرگ. همیشه وقتی مجرد بودم فکر میکردم ازدواج پایان عشق و دوست داشتنه ، ولی حالا می فهمم که اشتباه میکردم. ما تازه پله اول عشقیم . روز به روز عاشقترم می کنی گیتی جان

    نوک بینی ام را به نوک بینی اش زدم و گفتم: برو در پناه خدا.آقای پدر
    • خدانگهدار.مواظب خودت باش
    • خدانگهدار. منصوررفت. وقتی برگشتم یاد حرفش افتادم که گفت: پس تا عصر عزیزم. یکدفعه دو دستی زدم توی سرم ، گفتم ای خدا مرگم بده! گیسو بدبخت شدی! خاک بر سرم کنن چه وقت بچه دار شدن بود؟ اگه......

    ساعت ده سر وکله هوویم پیدا شد. بیچاره از حالا رنگ ورویش را باخته بود. گفتم: از حالا ویارت شروع شده گیسو جان
    • زهرمار بمیری ایشاءا...! دل تو دلم نیست .بخدا از دیشب پلک رو هم نذاشتم گیتی، از خر شیطون بیا پایین. من می رم حقیقت رو به منصور میگم، مطمئن باش هیچ اتفاقی نمی افته
    • میخوای زندگیمو به هم بریزی؟
    • اگه بیاد منو در آغوش بگیره چی
    • اگه نداره، خب معلومه که میاید . امروز صحبت بچه دار شدن میکرد.

    گیسو دو دستی بر فرق سرش کوبید وگفت: بدبخت شدم! بی آبرو شدم! من رفتم گیتی .لباسش را کشیدم وگفتم: بشین ببینم
    • خدا مرگت نده گیتی. حالا چه وقت این حرفها بود. می خندی؟ آره، بخند! بعدا این تویی که گریه میکنی و من به ریشت می خندم ، وقتی از منصور بچه دار شدم و خانم این خانه شدم و تو شدی ایشاءا... کلفتم، منم دلم رو می گیرم می خندم
    • خب بشی، فکر کردی ناراحت شدم؟ به تنها کسی که حساسیت ندارم تویی. چون تو خودمی .خیلی دوست دارم تو رو هم خوشبخت ببینم
    • حالا اینو می گی. وقتی دیدی منصور اتاق منو انتخاب کرد .می بینم چه حالی میشی .سیخ شدن موهاتو از حالا می بینم

    ریسه رفته بودم. بلند شو بریم بالا. الان همه می فهمن . انقدر دادو بیداد نکن
    به اتاق خواب رفتیم .او را کمی با وسایلم آشنا کردم .حتی لباس خواب پوشیده ای را هم برای شبش انتخاب کردم
    • راستی گیسو یادت باشه خال دستت رو بپوشونی

    می برمش که خیالت راحت باشه
    • یه کم کرم سفید کننده بمال ، نمیخواد ببریش. چسب هم بد نیست روش بزنی .بگو بریده .راستی یادت باشه منصور این عطر رو خیلی دوست داره
    • یعنی اینو نزنم؟
    • بستگی به نظر خودت داره
    • دیوونه

    زدم زیر خنده و گفتم: شوخی می کنم بابا، چرا عصبانی میشی. در ضمن من عادت دارم طاقباز بخوابم. پشتت رو به منصور نکنی بدش میاد .بهش احترام بذار
    • خدایا! منو بکش! راحتم کن که امشب رو نبینم
    • یه چیز دیگه.منصور عادت داره شبها سرش رو می ذاره رو قلب من میخوابه .بعد که خواش می بره سرش رو می ذارم رو بالش .سرش رو مثل توپ بسکتبال نندازی رو بالش
    • خیلی بی غیرتی گیتی .نمی دونم چطور راضی میشی منصور رو دست من بسپاری؟
    • آخه من به تو اطمینان دارم
    • ولی زیاد مطمئن نباش.منصور چیزی نیست که بشه ازش گذشت
    • چکار کنم؟چاره ای دارم؟ خب، بابام رو به اندازه منصور دوست دارم
    • یه، دروغ پشتش هزار تا دروغه!
    • با مستخدم ها زیاد دمخور نشو.مبادا بویی ببرن
    • با اصل کاری دمخورم کافیه .اونها رو میخوام چکار
    • خب حالا بیا لباسهامون رو عوض کنیم

    با نگرانی نگاهم کرد.
    • ای بابا! مگه نمیخوای لباسمون رو عوض کنیم. از همین حالا باید شروع کنیم دیگه .بلیط برای کی گرفتی؟
    • ساعت دو
    • ساعت دو؟ ای خدا مرگت نده، پس چرا نمی گی؟ زود باش، زود باش لباستو در آر بده به من

    لباسهایمان را با هم عوض کردیم. مدل موهایمان را هم بر عکس کردیم بلیط را از گیسو گرفتم و پایین آمدیم. محبوبه ما را دید. سلام گیسو خانم!
    گفتم: سلام محبوبه خانم، حال شما؟
    • ممنونم چه عجب؟
    • ما که همیشه مزاحمیم
    • اختیار دارین

    گیسو بجای من گفت: محبوبه خانم ما می ریم ترمینال .گیسو میخواد بره شیراز .میبرم برسونمش
    • بفرمایین. خیر پیش. سوییچ ماشین را به گیسو دادم .گفتم: گیتی جان خودت بشین دیگه .من میترسم پشت ماشین شما بشینم
    • بشین گیسو سرم درد میکنه حال رانندگی ندارم

    راه افتادیم .از اینکه محبوبه به نیرنگ ما پی نبرد خوشحال شدم . ساعت دوازده ونیم در ترمینال بودیم. با هم ناهار خوردیم .سفارشات لازم را به گیسو کردم و راهی شدم. من به شیراز رفتم و گیسو بخانه برگشت .دفترچه خاطراتم را هم به او دادم تا این چند روز را او بجای من بنویسد و من هم از قضایا باخبر باشم.
    ******************************
    غروب دو روز بعد که از سفر بخانه برگشتم اضطراب بدی به جانم افتادهبود اما هرطور بود ایستادگی کردم و سکانس آخر را خوب بازی کردم . گیسو هم با رنگ و روی پریده اش صبوری کرد و تا آخرین لحظه خوب بازی کرد .
    منصور من را بسیار تحویل گرفت و سپس گفت: گیسو خانم خواهشا دیگه گیتی رو تنها نذاری . نیس دوقلوئین ، هیچ طاقت دوری شما رو نداره .این دو روز قبرستون رو جلوم آورد. بیچاره م کرد بخدا. انقدر بد خلقی کرده ، که دارین رنگ و روش رو می بینین .هیچ ازش راضی نیستم و دیگه هرگز بهتون مرخصی نمی دم. با عرض معذرت والسلام نامه تمام .با اجازه




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #95
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    • کجا تشریف می برین منصور خان
    • می رم پیش مرتضی زود بر میگردم .شما هم کمی نصیحتش کنین تا طلاقش نداده ام
    • متاسفم ، اما من بی تقصیرم
    • شما چرا متاسفید؟ ایشون باید تاسف بخوره که دو روزه رفته تو اتاق خودش رو حبس کرده .زندگی رو به ما زهر کرده
    • آه خدای من اینجا چه خبر بود ، من برم بعدا بیام بهتره
    • گیسو جان آدم یک موقع بخواد تو حال خودش باشه اشکالی داره؟
    • اشکالی نداره خواهر من ، اما چرا درست وقتی که من رفتم پیش بابا، چرا من رو خراب می کنی . ببین دیگه بهم مرخصی نمی دن

    با نگاه گیسو قلبم فرو ریخت و از کلمه ای که از دهانم پرید وحشت کردم
    منصور با تعجب پرسید : بابا؟ رفته بودین پیش پدرتون؟

    نگاهی به گیسوی بدبخت که مثل میت روحش در پرواز بود کردم و سریع گفتم: هر چند عمو هم جای پدرمونه ، اما من منظورم اصطلاح اون بابا بود منصور خان
    • کدوم بابا؟
    • ای بابا، یعنی اون بابا، اون عمو ، اون بدبخت ، یک اصطلاحه .مثلا می گن رفتیم پیش یک بابایی
    • آهان ، این مگه اعصاب واسم گذاشته .حواس ندارم بخدا ، ببخشید .من الان بر می گردم

    وقتی منصور رفت گیسو چشمهایش را در حدقه گرداند، نفسی پر گله بیرون داد، روی مبل ولو شد، دست روی قلبش گذاشت وگفت: خفه نشی الهی گیتی، گیسو. نه گیتی
    • اِ الان که کسی اینجا نیست
    • باشه باید احتیاط کنیم .دیدی داشتیم خرابکاری می کردیم. خدا رحم کرد
    • همین که تا الان جنازه نشدم خیلیه .یعنی یک معجزه است. خدا بگم از رو زمین برت داره، ده دقیقه زودتر بدنیا اومدی ببین چه بساطی از سر ما در آوردی
    • اِ چقدر نفرین میکنی حالا تو عمرت یک کار واسه ما کردی ها .هی بکوب تو سرم
    • بابا چطور بود؟
    • سُر ومُروگنده.چیزیش نبود .بیخود تو منو ترسوندی
    • اون حالش خوب نیست
    • خب آره.اما از قدیمها خیلی بهتره .فقط دیگه بریده، هی میگه میخوام بیام پیش شما
    • تو باید هرچه زودتر حقیقت رو به منصور بگی .گیتی من میخوام بابا رو بیارم پیش خودم .
    • عمرا ، من این دو روز از دوریش پر پر زدم به جان خودش ، چطور کاری کنم که طلاقم بده
    • طلاقت نمی ده .اون خیلی انسانه و خیلی عاشقتر از این حرفها
    • درسته، اما الان واسه گفتن حقیقت خیلی دیره .بهش بر میخوره .بازیش دادم
    • گیتی همینطور گند رو گند می زنی و دست ما رو می ذاری تو حنا .دیگه به حرفت گوش نمی کنم .بیا بریم بالا لباسهامون رو عوض کنیم .دیگه میخوام خودم باشم. مُردم
    • خب بریم ، چه بد اخلاق شدی .حق داره بیچاره .واسه چی دو روز خودت رو حبس کردی ، مگه مالیخولیا گرفتی؟
    • مالیخولیا نگرفتم آبجی ، نخواستم چشمم به چشمهای دلفریبش بیفته .نخواستم خواهرم رو بدبخت کنم .نخواستم به نجابتم آسیبی بخوره . اونم که فکر کرده ماشاءا... هجده سالشه . بگو مرد، سی واندی سالته ، دیگه پات لب گوره
    • پشت سر شوهر من غیبت نکن ها ، حسودیت میشه؟
    • نخیر، غبطه میخورم .فقط همین. خیلی تو رو دوست داره
    • باریکلا، دستم درد نکنه ، چی تربیت کرده م.
    • بیا این گوشواره ت، اینم دستبند وگردنبندت آویزون کن به خودت
    • انگشترم رو هم بده
    • بگیر بابا خیس
    • چیزهای من قابل تو رو نداره.میخوام منصور شک نکنه گیسو جان زود باش لباسها رو هم بده بپوشم
    • چه بدبختی گیر کردیم خدا! برم به همون کیارستمی جواب مثبت بدم برم سر زندگیم که دیگه تو بزرگترم نباشی
    • قربونت برم الهی. یه ماچ دیگه هم بده گیسو جان که آروم بگیرم
    • بگو که آروم بگیری
    • حالا هر دوش

    گیسو غرغر زنان در حالیکه لباسش را عوض میکرد می گفت: بچه گول میزنه، فکر کرده منم منصورم با یه ماچ سرم شیره بماله
    • حالا یعنی باید با منصور قهر باشم؟ من نمی تونم دلم یه ذره شده بخدا
    • خواهشا لوس بازی در نیار، آروم آروم خودت درستش کن.
    • آخه چه جوری ؟ منصور خیلی توپش پره . چرا با زندگی من اینطوری کردی؟ ما با هم مودبانه دعوا می کنیم ، بگو ببینم بهش توهین که نکردی
    • واقعا که
    • نه جان ، روش رو که باز نکردی.
    • یه چیزی رو بهونه کردم ، دیگه اونم دادش رفت آسمون که تو عوض شدی، چته انگار نباید بهت آزادی می دادم. یه فرودگاه رفتی اومدی عوض شدی. منم گفتم خدا رو شکر که بهم تهمت زدی .رفتم تو اتاق در رو بستم .چهار پنج ساعت بعد اومد گفت بیا شام بخوریم .گفتم کوفت بخوریم بهتره، اونم دیگه رفت و نیومد .انگار از کوفت خوشش نمیاد
    • کوفت چیه، وای خدا روش باز شد، دیگه زندگیم از دست رفت
    • من که می دونم تو چه ننه قمری هستی ، چرا واسه من فیلم بازی می کنی گیتی؟
    • نه به جان تو، ما به هم دشنام نمی دیم. فقط بحث می کنیم
    • خب مال ما به بحث هم نکشید. خیالت راحت
    • نمی شد یه جور دیگه ازش دوری میکردی




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #96
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    میگی چکار میکردم که جلو خدای خودم رو سپید باشم هان، خیلی بد پیله س
    آره به هر حال ببخشید. من نباید این رو ازت میخواستم .اما دلم واسه بابا یه ذره شده بود ، کسی هم به اندازه تو شکل من نیست.اخلاق وتعصب منصور هم که دیدی
    حالا دیگه تموشد .الحمدالـله بخیر گذشت .بریم پایین کم کم اخلاقت رو خوب کن.خودمونیم خیلی نازنینه، قدرش رو بدون
    تو دعامون کن
    خوشحالم که خواهرم خوشبخته ، یعنی واقعا مفتخرم از وجود همچین دامادی در خونواده مون
    انشاءا... یکی مثل منصور هم نصیب تو بشه. واسه خدا کاری نداره قربونش برم
    تا ببینیم خدا واسه قلت چی میخواد.بریم پایین
    آنشب گیسو هر طور بود ما را با هم آشتی داد. وقتی آخر شب او را به منزلش رساندیم ، کنار در خانه به من سپرد که مسواکش را در جیب حوله من جا گذاشته .وقتی به خانه برگشتیم تا منصور رفت مسواک بزند دفتر خاطرات را زیر پیراهنم پنهان کردم و وقتی او برگشت به دستشویی رفتم در را قفل کردم پشت در نشستم و آنچه را گیسو نوشته بود خواندم تا بدانم چه اتفاقی افتاده آمادگی داشته باشم، با خودم گفتم خدا رحم کرد.اگر دو سه روز دیگه طول کشیده بود شوهرم رو ضبط کرده بود مادر کرده .چه دوره زمونه ای شده! نمیشه به کسی اعتماد کرد. بعد لبخندی زدم وگفتم .دوستت دارم گیشو .خیلی باوفایی خواهر خوبم! از همون ساعت اول که اومدی خونه دعوا به پا کردی و به قهر رفتی اتاق پرستار و دو روز بیرون نیومدی که مبادا اتفاقی بیفته؟ چقدر پاکی دختر بهت افتخار مسکنم .حقا که خواهر خودمی! وچقدر خدا مهربونه که دعای تو دختر نجیب رو مستجاب کرده و غرور منصور رو حفظ کرده که برای آشتی پیشقدم نشه! آخه اصلا امکان نداره من و منصور یکساعت هم بتونیم با هم قهر بمونیم .ببین چقدر بهش برخورده که صبر پیشه کرده. باید هر چه زودتر حقیقت رو به منصور بگم .اون پدر بیمارم رو می پذیره و سرزنشم نمی کنه. خدایا منو ببخش که دروغ گفتم. می دونم کار درستی نکردم که گفتم پدر ندارم یا گیسو رو جای خودم گذاشتم ، اما دلم برای پدرم پر می کشید .خدایا منو ببخش .خودت جو رو طوری درست کن که بتونم پدرم رو به منصور ومادرش معرفی کنم.خدایا شکرت .خدایا بازم دستم رو بگیر و رهام نکن


    به حمام رفتم دوشی گرفتم و به اتاق خواب برگشتم
    • اومدی عزیزم
    • آره، رفتم دوش گرفتم ، اعصابم آروم بشه. دو روزه اعصاب تو رو هم به هم ریختم. نمی دونم چم بود منصور
    • موهات رو با سشوار خشک کن سرما نخوری

    داشتم موهایم را خشک میکردم که پرسید: چرا مسواک رو تو جیب حوله ت گذاشتی ؟
    • میگم حالم خوب نیست باور نمی کنی؟ مسواک رو گذاشتم تو جیبم لااله الاالـله.

    لباس خواب سرخابی رنگی پوشیدم و آمدم کنار منصور دراز کشیدم و گفتم: خیلی دوستت دارم .تازه فهمیدم که چقدر .بالاتر از بی نهایت!


    منصور مرا در آغوش گرفت و گفت: به به. گیتی جان خودتی عزیزم؟ سردت نیست؟
    • نه امشب گرممه
    • خود خوتی
    • خودم هستم عشق من
    • بالاخره یه بچه واسه ما می آری یا نه؟
    • نخیر تا مادر بیاد
    • بابا ایها الناس، آخه به مادر چه مربوطه؟ اونکه از خداشه. دیشب سراغ کوچولومون رو می گرفت
    • حالا ببینم، جوانب رو بسنجم بعد

    *****************************

    عید نوروز با گیسو ومنصور و فرهان به شمال رفتیم و خیلی خوش گذشت .گیسو انقدر با فرهان با احترام و با رودربایستی اما خود گیسو نظرش این بود که تا نامزد نکرده اند اینطور بهتر است و البته حق با گیسو بود .مردها هم اینطور دخترهای سنگین و باوقار را بیشتر می پسندند. دو روز است از سفر برگشته ایم .پانزده فروردین ماه است و امروز فهمیدم که بار دارم. حال عجیبی دارم. انگار مادر شدن انرژی را صد برابر کرده . البته کمی حالت تهوع دارم .منصور خیلی خوشحال است و از من بیشتر مراقبت می کند.گل بود به سبزه نیز آراسته شده
    ****************************
    هفده فروردین ماه مادر تماس گرفت و مژده داد که تا اواسط اردیبهشت به ایران برمیگردد. روز بعد با منصور به پزشک مراجعه کردیم تا تحت نظر باشم .صدای ضربان قلبش به من نوید زندگی زیباتری داد.
    *****************************
    مدتی است حال وحوصله نوشتن ندارم.ویارم شدیدتر شده و همه اش دوست دارم بخوابم .ثریا خانم که می گوید بچه ام دختر است، چون تنبل شده ام. ولی منصور دعا می کند که پسر باشد. چون معتقد است که اینهمه ثروت و دسترنج او نباید به دست داماد بیافتد .سر این مسئله کلی با او بحث کردم.
    امشب مادر آمد. آنقدر خوشحالم که اندازه ندارد .وقتی خبر بارداری ام را شنید بی نهایت خوشحال شد. اشک چشمهایش شادی درونش را نشان می داد.برای مادر، دختر وپسر فرقی ندارد .تازه گفت دختر بهتر است .شروع ماه دوم بار داری ام دوباره با منصور به مطب پزشکم رفتیم .باید کمی منتظر می ماندیم. کنار دختری ساده ولی زیبا وبلوند نشستیم. مجله زن روز را از روی میز برداشتم و قسمت بر سر دو راهی را آوردم تا مطالعه کنم .در حال خواندن بودم که آن دختر چشم سبز موبور گفت: ای کاش آدم اصلا بدنیا نمی اومد که بخواد بر سر دو راهی بمونه
    نگاهی به او کردم و با لبخند گفتم: چرا خانم ناشکری می کنین؟
    · ای خانم ، آدم وقتی قرار باشه هی زجر بکشه ، چرا باید به دنیا بیاد .اومدیم از غصه پر بشیم و بمیریم. بعد هم بریم جهنم و بسوزیم. آخه این کجاش عدالته؟
    · شما دختر به این زیبایی باید نگاه زیبایی هم به زندگی داشته باشین
    · هزار تا مشکل دارم خانم. چطور دید زیبا داشته باشم. بگید خوشبختی کجاست ، پول کجاست؟
    · پل خوشبختی نمیاره خانم عزیز
    · از سر و وضع شما معلومه که وضع مالی تون خیلی خوبه. ببینم خانم، شما خوشبخت نیستین؟
    · خیلی، انقدر که باورم نمیشه
    · پس پول خوشبختی میاره
    · خوشبختی من از مادیت نیست. از وجود آدمیه که درکم میکنه و دوستم داره ومنم دوستش دارم . و به منصور اشاره کردم و ادامه دادم : اگه وضع مادیش به صفر هم برسه، باز هم دوستش دارم
    · خدا این عشق رو زیادتر کنه
    · انشاءا.... ! میتونم بپرسم مشکلتون چیه؟ شما هم تو راهی دارین؟
    · نه خانم، شوهر ندارم که تو راهی داشته باشم .بار غصه دارم .ولی بار بچه نخیر .اومدم ببینم آقای دکتر مستخدمی ، کارگری چیزی نمیخوان .یکی منو معرفی کرده
    · ازدواج نکردین؟
    · یکبار کردم پشیمون شدم. شوهرم معتاد بود، طلاق گرفتم .دو ساله در به درم .نه مادر پدر دارم .نه دلسوز .خواهر و برادرم فکر زندگی خودشونند .فعلا خونه پدریم زندگی میکنم ولی خرجی ندارم، اینه که دنبال کار میگردم
    · سواد دارین؟
    · بله، سیکل دارم

    بقدری دلم براش سوخت که آتش گرفتم : اسمتون چیه؟
    • آذر کاظمی
    • اگر کاری براتون پیدا کنم می یایین؟
    • آره خانم ، از خدامه .هر کاری باشه قبول میکنم .کلفتی، آشپزی ، رختشویی
    • شماره تماستون رو به من بدین .البته قول نمی دم ، ولی در فکر هستم
    • ممنونم خانم، خیر از زندگی تون ببینین. و دست تو کیفش کرد تا خودکار و کاغذ در بیاورد.

    منصور گفت: گیتی جان نوبت ماست عزیزم، بلند شو بریم
    • باشه منصور جان

    شماره را نوشت و به من داد. ازش خداحافظی کردم ووارد مطب شدیم. وقت برگشتن منصور پرسید: دختره چی می گفت؟
    • بنده خدا دنبال کار می گشت .مردم چقدر بدبختن منصور
    • بله ما باید خیلی شکرگزار باشیم
    • منصور؟
    • جانم
    • من میگم بیارریمش وردست ثریا خانم.ثواب داره
    • گیتی جان، دلرحمی خوبه ، ولی نباید به این زودی به کسی اطمینان کنی .ثریا وصفورا و محبوبه شناخته شده بودن. ثریا که از یکسالگی من اینجاست .صفورا رو هم ثریا آورد. محبوبه هم کارگر خاله م بود. وقتی اونها آلمان رفتن پیش ما اومد
    • حق با توئه منصور ، ولی آخه گناه داره .برای خرجی روزانه لنگه
    • خب، از نظر مادی بهش کمک کن
    • اون پول هم تموم میشه. بالاخره چی؟
    • گیتی، کار درستی نیست
    • خب برو د موردش تحقیق کن .منصور تو که دلرحم تر از منی
    • دل رحم هستم ولی ساده نیستم .با اینحال بخاطر گل رو تو چشم. مرتضی رو میفرستم بره تحقیق کنه .آدرسش رو بگیر بده من
    • باشه، ممنونم
    • قربون اون دل نازکت برم که توش ثمره عشقمون وول وول میزنه!
    • وول وول نمیزنه منصور، تازه دو ماهشه

    خب تصحیح میکنم .قربون اون دل نازکت برم که توش ثمره عشقمون یه ماه دیگه وول وول میزنه
    • از دست تو! و زدم زیر خنده
    • منصور، نمی دونی چقدر خوشحالم که بچه تو رو در وجودم پرورش می دم. غرور خاصی بهم دست میده
    • منم غرور خاصی دارم، الهه نازم ، فرشته مهربونم

    بعد از کسب اجازه از مادرجون به آذر زنگ زدم و آدرس گرفتم. منصور مرتضی را برای تحقیق فرستاد .هرچه گفته بود درست بود، همه همسایه ها و کسبه او را تائید کرده بودند.بالاخره با موافقت مادر ومنصور، آذر به خانه ما آمد و وردست ثریا شد. از روز اول منصور خیلی جدی باهاش برخورد کرد و تمام سنگها را باهاش واکند .وقتی منصور آنطور جدی و محکم با آذر صحبت میکرد، یاد روز اولی افتادم که به این خانه آمده بودم. بنظر من آذردختر خوبی است اما مادر جون می گوید : نمی دونم چرا با تمام زیباییش ازش خوشم نمیاد ، به دلم نمیشینه.منهم این را به حساب وسواس بیش از حد مادر منصور می گذارم

    روزها پشت سرهم می گذرند. سه ماهگی را تمام کرده ام ، ویارم کم شده و حالم بهتر است ، ولی به خواست منصورو مادر باید استراحت کنم. منصور روزی دوبار با من تماس میگیرد. می فهمم دلشوره دارد. انگار باورش نمیشور دارد پدر میشود. شبها کلی قربون صدقه بچه اش می رود و نوازشش میکند .بعد هم نوبت مادر بچه میشود.حیف که سجده کردن برایم سخت شده وگرنه روزی ده هزار مرتبه در پیشگاه خدا سجده میکردم که چنین همسری به من عطا کرده است .

    ادامه دارد . . .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #97
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    قسمت چهل و ششم : : : : : :

    ماه سومی است که آذر درمنزل ماست بنظر من خوب کار میکند خوشحالم که انتخاب خوبی کرده ام وجلوی منصور ومادر رو سپیدم .چرا نباید به همنوع اطمینان کنیم .بنظر من این ماییم که به آدمها فرصت نمی دهیم خوبیهای خود را نشان بدهند .آذر گاهی برایم از زندگی تلخی که داشته می گوید و مرتب تکه کلامش این است. آقا واقعا آقاست. خدا عمرش را طولانی کنه .قدرش رو بدونید .وقتی او از بداخلاقیهای شوهرش برایم می گوید روز به روز به منصور بیشتر علاقمند میشوم
    وارد پنج ماهگی شده ام .بچه مرتب وول میخورد.برای به دنیا آمدنش بی تابی میکنم .فقط ناراحتی من این است که خاله منصور تماس گرفته و از مادر جون خواسته دوباره پیش او برود چون در بستر بیماری افتاده و بوجود مادرجون نیاز دارد و من ومنصور آنقدر پکر شدیم که حد ندارد .بقول منصور. یکی میخواد به گیتی برسه. حالا چه وقته مریض شدنه .منصور اولش مخالفت کرد، اما من راضی اش کردم .خاله مهناز به مادر بیشتر از من نیاز داره. من که مریض نیستم ، باردارم .خدا هم بزرگه .ولی فشارخونم گاهی شدیدا پایین می آید و حالم بد میشود.وقتی بیشتر حالم بد میشود که می بینم این آذر ذلیل نشده به منصور توجه بیش از حدی دارد. مدام دورش می پلکد و برایش چای وقهوه می آورد ، غذا می آورد ، خلاصه دیوانه ام کرده .ولی مگه میشود چیزی گفت. اول از همه خودم مورد سوال قرار میگیرم که چرا اطمینان کردم .این خواست من بود که آذر اینجا کار کند .احساس میکنم منصور مضطرب ونگران است .منصور همیشه نیست. البته مهربانی و توچهش تغییر نکرده ولی انگار وقتی مرا می بیند مضطرب میشود. وجود آذر هم اضطرابش را بیشتر میکند و این برای من نگران کننده است.
    ****************************
    مادر جون خیلی سریع رفت .این بار اصلا دوست نداشتم مادر برود .وقتی رفت احساس کردم دیگر او را نمی بینم .شاید هم این افکار به دلیل افسردگیهای دوران بارداری است .خدایا نکند برای مادر جون اتفاقی بیفتد . او را به تو می سپارم
    دو سه شب گذشته.صدای ویولن منصور مرا به طبقه پایین کشید .هوس کردم پیشش بنشینم .چراغها خاموش بود. فقط آباژور کنار سالن و دیوارکوب روی دیوار سالن غذاخوری روشن بود . به آخرین پله ها نرسیده بودم که احساس کردم یکی از پشت در ورودی فرار کرد. درهای ساختمان شیشه های مربع شکلی داشت که تا حدی میشد پشت آنرا دید .قلبم ایستاد .داشتم سکته میکردم .در آن تاریکی یک زن شش ماهه چنین چیزی ببیند چه حالی میشود؟ قدمهایم را سریع تر کردم و خودم را به منصور رساندم . با هیجان وصف ناپذیر گفتم: منصور!منصور!
    منصور دست از ویولن زدن برداشت وگفت: چیه؟عزیزم؟ چی شده؟ چرا رنگ وروت پریده؟
    بازوی منصور را گرفتم و گفتم: انگار یکی پشت در ایستاده بود، تا منو دید فرار کرد. من میترسم
    • مگه ممکنه؟ حتما خیالاتی شدی گیتی جان
    • نه باور کن. انگار زن بود.

    چهره منصور در هم رفت. احساس کردم چندان هم تعجب نکرده، بعد گفت: هیجان برات خوب نیست عزیزم! حتما مستخدمین بودن. اومدن کاری انجام بدن .تو رو دیدن ترسیدن که نکنه فکر بد بکنی
    • یعنی آذر؟
    • نه، هیچکس نبود .خیالت راحت. بعد رفت تو حیاط چرخی زد و آمد وگفت: دیدی هیچی نیست؟ در را قفل کرد و با هم از پله ها بالا آمدیم و به اتاقمان رفتیم
    • منصور من میترسم .درو قفل کن
    • من پیش تو هستم عزیز من .بیا اینم قفل .بخاطر تو امشب مسواک هم نمی زنم خوبه؟ وکنارم دراز کشید وگفت: چرا اومدی پایین .مگه نگفتی سرم گیج می ره .میخوام استراحت کنم
    • حوصله م سررفت ، دلم برات تنگ شد ، اومدم پیشت
    • الهی منصور فدای اون دلت بشه .همینطور فدای آن خوشگلی که تو دلته . و به شکمم بوسه زد وادامه داد: سه ماه دیگه چشممون به جمالش روشن میشه. خیلی دلم میخواد ببینم چه شکلیه .حالا که نزدیک اومدنشه می بینم فرقی برام نداره ، چه پسر چه دختر برام عزیزند .تازه دختر ملوس تره .حالا اسمس رو چی میخوای بذاری گیتی جان؟
    • هرچی تو دوست داری منصور
    • نه، سلیقه تو بهتره
    • خب اگه پسر باشه امید، اگه دختر باشه.دلارام
    • به به حالا اگه دوقلو باشه چی؟ بالاخره ارثی یه دیگه!
    • امید و دلارام .ولی یک قلوئه منصور.مگه نشنیدی یک ضربان قلب بیشتر نیست
    • حالا اومدیم و دوقلو بود. دوتاش هم پسر یا دوتاش دختر ، اونوقت چی؟
    • امید ومتین یا آرام ودلارام
    • پس خدا کنه چهارقلوشه، دوتا دختر دوتا پسر .چرا قلبت انقدر تند می زنه؟
    • از بس ترسیدم منصور داشتم سکته میکردم
    • ایشاءا... اون سکته کنه!
    • کی؟
    • دزده دیگه
    • ایشاءا...! منصور امشب فکر نکنم از صدای تپش های قلبم خوابت ببره. اینم انگار ترسیده چون خیلی وول میخوره .برو راحت بخواب اونور
    • من جدا از شما دوتا خوابم نمی بره!خودت هم خوب می دونی
    • حالا دیگه من شدم دوتا.باشه لابد چند سال دیگه میگی من جدا از شما ده تا خوابم نمی بره
    • اگر نه تا برام بیاری که سرتاپات رو طلا می گیرم عزیزم
    • چه خبهر منصور ؟ همین یکیش هم زیادیه.شده هووی من.اعتراف کنم حسودی میکنم
    • اول از همه تو، فقط تو. مطمئن باش تا روزی که زنده م بیشتر از همه تو تو قلب منی
    • همینطور تو
    • ممنونم نازنازی
    • منصور خوابم میاد
    • خب بخواب.دارم نوازشت میکنم که راحتتر بخوابی
    • گیتی؟
    • بله!
    • بهتر نیست این آذر رو جواب کنبم
    • برای چی؟
    • آخه به وجودش نیازی نیست. ثریا هم که ازش راضی نیست .میگه تازگیها سر به هوا شده
    • آره منم حس کردم .اگه اینطور صلاح می دونی باشه.من حرفی ندارم. در دلم گفتم از خدامه
    • چی شد رضایت دادی؟
    • تازگیها تو چشمهاش حالت عجیبی می بینم.انگار به من حسادت میکنه
    • غلط کرده عوضی.اگر فردا جوابش نکردم!
    • با عصبانیت نه، با مهربونی عذرش رو بخواه گناه داره
    • چشم فرشته مهربون

    ***********************
    صبح منصور آذر را صدا زد و گفت: آذر خانم بابت زحماتی که تو این مدت برامون کشیدین ممنونیم. اما خودت می بینی که ما به اندازه کافی خدمه داریم. اینه که باید دنبال کار جدیدی باشی
    رنگ از روی آذر پرید. نگاه عجیبی به من کرد و گفت : آقا! تورو خدا، جوابم نکنین! من به شما پناه آوردم.اگه می خواین از حقوقم کم کنین
    · موضوع حقوق نیست .خودت بهتر می دونی موضوع چیه
    · خانم شما یه چیزی بگین! شما که دل رحمین!
    · ببین آذر جان ، من از منصور خواستم بمونی .ولی معتقده که تعدا مستخدمین باید کم بشه. در ضمن تو جوونی و مسئولیتت برای ما سنگینه .شبها که می ری ساختمان پشتی میخوابی ما دلمون هزار راه می ره. اینه که شرمنده ایم .انشاءا... کار بهتری پیدا کنی
    آذر جلو آمد .دو زانو جلوم نشست وگفت: توروخدا خانم جان رحم کنین! منو از کار بیکار نکنین! من بی کس وغریبم
    لعنت به دل رحمی من! نگاهی به منصور کردم وگفتم : منصورجان حالا اجازه بده تا دنبال کار خوب بگرده، بمونه. قول می ده دنبال کار باشه
    منصور چشم غره ای به من رفت وگفت: نه عزیزم، امکانش نیست
    • منصور خواهش میکنم
    • خیلی خب، فقط مدت کوتاهی وقت دارین آذرخانم. بعد باید اینجا رو ترک کنی. اینهم بخاطر اینکه گیتی ازم خواست و حرفش برای من ارزش داره، وگرنه می دونین که وقتی بگم نه یعنی نه. انگار با این حرفها منصور میخواست چیزی را به آذر بفهماند که شاید او فهمید ولی من نفهمیدم
    • ممنونم منصور
    • بله آقا، قول می دم زودتر کار پیدا کنم و برم
    • در ضمن ثریا زیاد ازت راضی نیست .پس لطفا دقت کن
    • بله، حتما

    آذر کلمه ای از من تشکر نکرد و رفت ، جا خوردم! بی چشم روی و نمک نشناس
    ****************************
    دو هفته از آنروز گذشته است. منصور عصبی است. از تنها بودن وحشت دارد. مدام از من میخواهد کنارش باشم. هرچه علتش را می پرسم جواب درستی نمی دهد ومشغله کاری را بهانه میکند .می گوید نگرانی ام از این است که نکند تنها باشی ودرد بسراغت بیاید یا بترسی .خیلی نگرانم .حتی موضوع را با گیسو هم در میان گذاشتم ، او هم گفت: این زنیکه رو از خونه ت بیرون کن .بدبختت میکنه.
    من هم گفتم : آره ثریا هم نظرش همینه، همینطور صفورا . چکار کنم؟ منصور خواست بیرونش کنه، التماس کرد، هنوزم کار پیدا نکرده
    احساس میکنم اصلا از دوران بارداری ام لذت نمی برم ، از بس آشفته و نگرانم .نکند منصور عاشق آذر شده ، ولی نه برعکسش درست تره. منصور از آذر متنفره .ولی چرا؟ نکند اینها همه فیلم است و منصور میخواد آذر را بیرون کند تا من فکرم منحرف شود. وبعد برود او را عقد کند .این افکار پریشان مرا واداشته تا امشب ترس را کنار بگذارم ویواشکی بروم پایین ببینم چه خبر است. چون صدای ویولن منصور مدتی است قطع شده وهنوز بالا نیامده .باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد.
    ***************************
    اکنون که قلم در دست گرفته ام و اینها را مینویسم تنم میلرزد .با لرزش تنم دستهایم هم می لرزند و قدرت نوشتن ندارند .هنوز باورم نمیشود من آنقدر ساده واحمق باشم. ساعت یک نیمه شب است ومنصور از شدت عصبانیت و خجالت روس صندلی باغ نشسته و سیگار میکشد
    پایین رفتم .فقط دیوار کوبها روشن بود. به سالن رفتم .خبری از منصور نبود. بی اختیار بطرف کتابخانه کشیده شدم .گفتم شاید برای برداشتن کتابی رفته .صدای پچ پچ توجهم را جلب کرد .گوش ایستادم
    • آذر دست از سرم بردار
    • نمی تونم بخدا نمیتونم .دوستت دارم منصور، چرا نمی فهمی؟
    • تو بیخود دوستم داری .وقتی من تو رو دوست ندارم و کس دیگه ای رو دوست دارم .من دیوونه زنم هستم .می فهمی یا نه؟
    • منصور مگه من میگم اونو دوست نداشته باش. فقط میگم به من هم توجه کن. اگه زن بدی برات بودم طلاقم بده .قول می دهم نذارم زنت چیزی بفهمه
    • آذر من زن دارم. چند وقت دیگه بچه هم بدنیا میاد.من غرق دنیای خودمم .من فقط گیتی رو دوست دارم .چطور حالیت کنم که دیوانه وار عاشقشم .من به تو هیچ علاقه ای ندارم.خسته م کردی. سه ماهه آسایش رو از من سلب کردی.مرتب اصرار میکنی ، گریه میکنی، التماس میکنی،آویزونم میشی. کشیک می دی. سه ماهه از دست تو اضطراب دارم. گیتی هم فهمیده که بیقرارم. اوندفعه که اومدی پشت در، بدبخت داشت سکته میکرد.آخه این بچه بازی ها چیه در میاری؟ ماشاءا... بیست ونه سالته .بیرونت کردم نرفتی ، زدم تو صورتت نرفتی .چرا ولم نمی کنی؟ بخدا زشته! بخدا گناهه! چرا داری زندگیمو بهم میریزی؟ اینه جواب محبتهای گیتی؟




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #98
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آذر به گریه افتاد.وگفت: منصور فکر کردی من هزار بار اینا رو با خودم نگفتم؟ولی مگه عشق منطق حالیشه؟چرا عقلت رو بکار نمی اندازی؟کدوم مردی بدش میاد دو تا زن داشته باشد. یه شب با این، یه شب با اون. کنیزیت رو میکنم بخدا. فقط اسمتو رو من بذار.همیشه آرزوم بوده شوهری مثل تو داشته باشم.چرا باید خوشبختی فقط مال دیگران باشه.تو فقط عقدم کن ببین برات چی میکنم .اگه گیتی بهت امر میکنه، من اطاعتت میکنم .تو فقط کنارم باش، کنارم بشین ، کنارم بخواب ، شوهرم باش، پدر بچه م باش .مگه این پوست به اندازه گیتی سفید نیست؟ این چشمها به اندازه گیتی درشت نیست؟ مژه هام بلند نیست؟ هیکلم زیبا نیست ؟زشتم؟ موهام که دو برابر گیتیه. فقط بیوه م ولی بیشتر از یه دوشیزه بهت عشق می ورزم .نا امیدم نکن.بدت میاد زن بور و زاغ هم داشته باشی؟ بذار منم دلم خوش بشه و از این بلا تکلیفی و دغدغه روحی خلاص بشم .منصور یه اتاق برام تو پایین شهرم بگیری، راضی ام. فقط سایه سرم باش. صبحها بیا اونجا .بقیه روز بیا اینجا .آرزمه یکبار همانطور که میگی گیتی جان عزیزم، بگی آذر جان عزیزم .آره تو اسمش رو بذار بچه بازی، ولی من میذارم عشق .منصور دوستت دارم!منصور، تو رو خدا صبر کن! نرو بی احساس!
    • اّه انقدر مثل کنه به من نچسب ، من خوشم نمیاد! آره من بی رحم و دلسنگم . زنم رو دوست دارم ، زندگیم رو دوست دارم ، نمیخواهم بدبخت بشم. تو هم زودتر جل وپلاست رو جمع کن و از اینجا برو. خواهش میکنم آذر وگرنه به ولای علی آبروت رو می برم و همه چیزو به گیتی میگم
    • منم همه رو انکار میکنم و میگم تو بهم ابراز علاقه کردی و من میخواستم به گیتی بگم و تو ترسیدی دست پیش گرفتی
    • تو غلط کردی زنیکه هرزه.ای کاش نذاشته بودم بیای تو این خونه. بیچاره گیتی! بخدا اگه بلایی سر زن و بچه م بیاد یا زندگیم بهم بخوره می کشمت .همانطور که یکبار خودم رو میخواستم بکشم. می دونی چرا؟ بخاطر اون که اون بالاست و آرام خوابیده و بچه ام رو تو شکمش پرورش می ده .می پرستمش! نه تو نه هیچ حوری و پری دیگه ای نمیتونه جای اون رو برام پر کنه .آره تو زیبایی .خوش اندامی اما گیتی من نیستی.

    پاهایم سست شد. جان در بدن نداشتم .خدایا یعنی نتیجه اعتماد اینه؟ نتیجه مهربونی و رحم دلی اینه؟ نتیجه گذشت اینه؟ پاداش خوبی اینه؟ اگه اینه من دوست دارم بی رحم ترین و بی عاطفه ترین آدم دنیا باشم .قلبم بشدت میزد .سرم گیج می رفت .دل وکمرم هم از هول و اضطراب درد گرفته بود. حالتی داشتم که انگار میخواستم فارغ بشوم، آنهم در شش ماهگی. احساس درد میکردم ، اما درد روحم بود .وفا ومردانگی منصور به من نیرو بخشید. منصور عشق منه، زندگی منه، فقط مال منه .تا آمدم دسته در را پایین بیاورم و در را بازکنم ، منصور در را باز کرد و هاج واج و بر وبر به من خیره شد. رنگش شد مثل پیراهن خواب من و زبانش بند آمد. در حالیکه تمام بدنم می لرزید منصور را کنار زدم و جلو رفتم .آذر با حیرت و ترس به من چشم دوخته بود. مقابلش ایستادم نمی دانم چرا چشمهای اشکبارش مرا یاد خودم انداخت. یاد آن زمان که عاشق منصور بودم .باز دلم سوخت .
    • گیتی بخدا من آمده بودم کتاب رو بذارم سرجاش .این آشغال مزاحمم شد . من کار خلافی نکردم قسم میخورم .

    با تمام حرارت بدنم وداغی مغز و گونه هام نگاه خونسردی به منصور کردم و گفتم: می دونم عزیزم من همه چیز رو شنیدم. خودت رو ناراحت نکن، ولی بهتر بود زودتر به من می گفتی که نه تو اینطور دچار اضطراب بشی، نه من همه ش در فکر وخیال باشم ، نه این آذر اینطور عاشق بشه.
    رو به آذر کردم و با مهربانی گفتم : می دونم عاشقی چیه و عشق کدومه .خودم عاشق بودم ،برای همین سرزنشت نمی کنم ولی آیا اینه جواب محبتهای من؟ من دست تو رو گرفتم ، تو میخواستی از پشت بهم خنجر بزنی و قلبم رو ازم بگیری و صاحب بشی .آذر به عاشقیت ایراد نمی گیرم، آره منصور دوست داشتنی یه، ولی به نمک نشناسیت ایراد میگیرم وگله دارم. چون این حق من نبود. حالا هم عیب نداره ولی بهتره صبح اینجا رو ترک کنی .چون می بینی که منصور دوستت نداره .پس خودت رو تباه نکن و این بچه رو هم بدبخت نکن آذر. برو! خواهش میکنم برو! رویم را از آذر که متحیر به من نگاه میکرد برگرداندم و نگاهی به منصور انداختم و از اتاق بیرون آمدم
    منصور فریاد کشید: صبح گورتو گم میکنی وگرنه پلیس خبر میکنم
    از پله ها بالا آمدم و به اتاقم برگشتم واشک ریختم نه بحال خودم ، بخاطر آذر که درکش میکردم. بیچاره او هم دلش میخواهد خوشبخت زندگی کند .فقط انتخاب درستی نکرده.خدایا چقدر خوشبختم .الهی شکرت! منصور را برایم حفظ کن که وجودش برای من آرامش مطلقه .او هدیه توست برای من، برای دل دردمند من. بخدا فردا از دروغی که به منصور گفته ام پرده بر می دارم .او پدرم رو هم دوست داره و هیچوقت منو سرزنش نمی کنه .الحمدالـله پدرم هم که حالش بهتره. پس چرا انقدر خودم و پدرم رو عذاب بدم.
    منصور دوستت دارم .منو تنها نذار! بهت نیاز دارم ، قول می دم دیگه هرگز به کسی اعتماد نکنم، چون منم زندگیم رو دوست دارم. منظورم از زندگی قصر وماشین و پول وکارخونه ت نیست .زندگیم تویی و این بچه که پوست و خونش از توئه .بخدا اگه از مال دنیا فقط یه گلیم پاره داشته باشی روی همان گلیم پاره سفره محبت تو رو پهن میکنم و غذای روح میخورم. همان گلیم پاره رو فرش زیر پام میکنم و سقف سرم .از پارگی و سوراخای اون پنجره عشق میسازم. پنجره ای که درش به قلب تو باز میشه . من فقط تو رو میخوام، تو نوازنده الهه ناز را.
    لرزش دستهایم بهتر شده.منصور هنوز در حیاط نشسته و فکر میکند .الهی قربونت برم عزیز دلم که اینقدر پاکی و باوفایی!
    وقتی منصور به اتاق آمد خودم را بخواب زدم تا نخواهد عذرخواهی کند. میخواستم فکر کند من آرام و با خیال راحت خوابیده ام .بوسه ای به گونه ام زد و خودش را به من چسباند و دستم را در دستش گرفت وخوابید
    **************************
    • میای بریم صبحونه بخوریم گیتی جان؟

    لبخندی به منصور زدم .او را بوسیدم وگفتم: درسته جمعه ها پایان هفته هاس، ولی این جمعه برای من آغاز یه زندگی دوباره س، چون حالا مطمئن شدم که چقدر دوستم داری .فکر نمی کنم هیچ مردی بتونه از آذربگذره، ولی تو از من نگذشتی .ازت ممنونم منصور.
    • حالا حالاها مونده تا بفهمی چقدر دوستت دارم .دیر ازدواج کردم ولی همه دل و جانم رو به تو سپردم .آسون به دستت نیاوردم که آسون رهات کنم .کلی خون دادم

    زدیم زیر خنده .دستم را روی شکمم گذاشتم ، بچه چنان لگدی زد که دلم از حال رفت
    • چی شد گیتی جان، ناراحتی؟
    • نه تکان میخوره و لگد میزنه، فکر کنم از اون فوتبالیست هاست که تو دوست داری
    • میگه گشنمه به داد من برسین آخه!

    شاد وپرانرژی توی رختخواب نشستم وگفتم: سلام بر عشق وزندگی!
    • سلام بر شکوفه زندگی من! خدا تو رو از من نگیره که طلوع آفتاب رو برام درخشنده تر و زیباتر میکنی نازنینم

    خواستم از تخت پایین بیایم که سرم گیج رفت .میخوای استراحت کن. میگم صبحونه رو بیارن بالا
    • تو برو پایین بخور، حتما میز رو چیدن.من همینجا میخورم
    • میخوام با هم بخوریم




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #99
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    منصورجان، اتاق خواب که جای صبحونه خوردی نیست. برای منم بگو فقط یه لیوان شیر بیارن .حالت تهوع دارم نمی تونم نان وکره و پنیر بخورم
    این صبحونه یه خانم باردار و یک فوتبالیست نیست ها!
    باور کن میل ندارم
    باشه عزیزم هر طور راحتی و نگاه عاشقانه ای به من کرد ورفت
    منصور بیا
    جانم
    آهنگ گیسو چی بود؟
    مرا ببوس
    منصور را بوسیدم .منصور هم مرا بوسید و گفت: دوستت دارم عزیز دلم
    • من هم همینطور

    به شکمم اشاره کرد و گفت: تا فحشمون نداده بگم برات صبحونه بیارن
    • ممنون

    منصور رفت .بلند شدم دست وصورتم را با بدبختی شستم .اصلا حال ایستادن نداشتم .باز فشارم پایین آمده .به اتاق برگشتم .لباسم را عوض کردم و روی مبل نشستم که ثریا وارد شد
    • سلام خانم
    • سلام ثریا خانم
    • حالتون چطوره؟
    • سرم گیج می ره، حالم خوش نیست
    • فشارتون اومده پایین. الان آذر براتون صبحانه میاره
    • هنوز نرفته
    • داره می ره .خواست از شما خداحافظی کنه
    • بره بهتره ثریا خانم .حق با شما بود.
    • اتفاقی افتاده؟
    • داشت می افتاد، ولی خدا به منصور طول عمر بده که انقدر پاک و وفا داره.منصور جوابش کرد
    • دیدین گفتم؟ خوب کردین. اون لیاقت خوبی نداره خانم جون
    • همه اشتباه می کنن ، نمیشه ازش گله کرد .اونم بدبخته
    • شما خیلی مهربونید!
    • شما هم نمونه یه زن خوب وپاک هستی .خدا شما رو از ما نگیره .شما، آقا نبی و آقا مرتضی رو. حالا میفهمم ، حق با منصور بود .آدم نباید به هرکس اعتماد کنه
    • شما خودتون خوبید گیتی خانم.خدا آقا و شما رو سلامت کنه تا دو سه ماه دیگه هم کوچولوی خوشگلتون میاد وجمعتون جمع میشه. همیشه آرزوم بود بچه آقا رو ببینم .انگار نوه خودمه، بخدا قسم
    • می دونیم خانم تا حالا ندیدم مردی انقدر خاطر زنش رو بخواد .وکی دعا خواند وفوت کرد
    • ممنونم ثریا خانم.منم دوستش دارم
    • به پای هم پیر شید کار خاصی ندارین؟
    • نه برو پایین این آذر غیر قابل اعتماده
    • چشم خانم

    وقتی ثریا رفت آی کشیدم و به آذر فکر کردم. دلم برایش می سوخت که حلال زاده از در وارد شد .سر به زیر انداخت وگفت: سلام خانم
    • سلام آذر جون صبح بخیر
    • صبح شما هم بخیر. و با خجالت سینی شیر را روی میز عسلی گذاشت وگفت: من شرمنده شما هستم خانم، روم نمیشد بیام ولی خب باید حتما ازتون تشکر میکردم
    • دشمنت شرمنده باشه. من دیشب تو رو ندیدم ، شیطون رو دیدم . خودت رو ناراحت نکن
    • با اجازتون مرخص می شم. برای همه چیز ممنونم
    • ما هم از تو ممنونیم .انشاءا.... همیشه موفق باشی

    جلو آمد و با اکراه مرا بوسید و گفت: امیدوارم باقی عمرتون رو راحت سرکنین خانم و دیگه مزاحمی نداشته باشین
    • ممنونم، انشاءا.... و لبخند زدم وگفتم: تو هم ایشاءا... باقی عمرت رو خوش باشی و راحت سر کنی
    • نه انم این راحتی ها به ما نیومده .ما باید زجر بکشیم
    • این چه حرفیه؟ ایشاءا... خوشبخت میشی. همه چیز رو از اونی که اون بالاست بخواه .بهش می رسی.
    • ببینیم و تعریف کنیم خانم، خدانگهدار، اگه بدی دیدین حلال کنین
    • من تو رو حلال کردم .مطمئنم به اشتباهت پی بردی.عشق و دوست داشتن گناه نیست ولی خیانت و بهم ریختن زندگی دیگران گناه بزرگیه آذر. هیچوقت برای خوشبختی خودت عشق کسی رو نگیر. درست انتخاب کن. اینطور خودت هم راحت زندگی می کنی.

    نگاه مرموزی کرد وگفت: بله خانم حق با شماست
    • ممنون از صبحانه .خدانگهدار ومواظب خودت باش. یه موقع گرفتاری مالی پیدا کردی رو من حساب کن و بهم بگو
    • چشم خانم ممنون. اگه دیدمتون!

    با نگاه عجیبی خداحافظی کرد و رفت . نمی دانم چرا مضطرب بنظر می رسید و حرفهای عجیب وغریب می زد.خب، البته طبیعی است. ته دلش از من ومنصور متنفر است و بیشتر از من ، چون من عشق منصورم.چه می دانم فعلا بروم شیرم را بخورم که معلوم است کوچولویم خیلی گرسنه است ، چون خیلی لگد میزند .قربونت برم الهی.آخه کی بدنیا میای قند عسلم ! ولی خودمونیم داشتن بابات رو ازمون می گرفتن. خدا رحم کرد .عجب زمونه خر تو خری شده.
    **************************
    فقط چند برگ از دفتر خاطرات گیتی مانده بود که برگهای دفتر زندگی اش تمام شد. آری الهه ناز الهه شد و رفت و چه مظلومان و امیدوارپرپر شد .گیتی چه آرزوها داشت!عاشق زندگی، شوهر وفرزندش بود. اکنون که این جکلات را می نویسم دیدگانم از اشک پر است و روحم آشفته .ولی میدانم که دوست دارید بدانید گیتی چطور در جمعه ای که آن را آغاز زندگی دوباره اش نامید پرپر شد و زندگی ابدی خود را شروع کرد.اگر میخواهید بدانید چه شد دفتر خاطرات گیسوی دلشکسته وتنها را بخوانید. این دفتر دیگر جایی برای نوشتن ندارد، پس ادامه این ماجرا را در خاطرات من جستجو کنید .البته فعلا نمی توانم تا مدتها قلم بدست بگیرم چون روحیه مناسبی ندارم .در حال حاضر در سوگ داغ خواهر عزیزم ، او که وجودم بود، پاره تنم بود و تنها دلخوشی ام، اشک می ریزم. خدایا چطور تحمل کنم؟ این چه مصیبتی بود؟ داغ مادر، برادر، حسرت سلامتی پدر برای من کافی نبود؟ ولی می دانم که اگر مادرم زنده بود می گفت حتما مصلحت چنین بوده .اما خودش نتوانست مصلحت را بپذیرد و از غصه برادرم دق کرد ومرد .خدایا اقلا به من صبر عطا کن
    و این منم دختری تنها، دلشکسته وغمگین .دختری تنها در آغاز فصل پاییز.در آغاز فصل در وجدایی.به راستی کدام دختر بیست وپنج ساله ای میتواند این داغها را تحمل کند .ای کاش به تهران نیامده بودیم ! ای کاش گیتی پرستار نمیشد .ای کاش آنروز که تازه میخواست کارش را در منزل منصور شروع کنه هرگز منصور از او دلجویی نمیکرد و او را بر نمی گرداند .گاهی اوقات یک اتفاق کوچک و پیش پا افتاده پشیمانی های غیر قابل جبران به بار می آورند. ای کاش........... قلبم دارد آتش میگیرد .دیگر مونسی ندارم. از منصور که چه بگویم، دیدگانم از اشک انباشته شده .دیگر نمی توانم ادامه بدهم .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #100
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بسیار بسیار ممنون اقای طه..موفق باشید.

صفحه 10 از 10 اولیناولین ... 8910

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •