اين فيلمها هرروز ساعت 17 پخش ميشوند
جام جم آنلاين: احضار ارواح - 26 اسفند:دختربچهاي در حال بازي در يك پارك توسط يك پليس اخراجي از كار ربوده ميشود. پس از آن مدتي اين دختربچه از دست آدمربا فرار ميكند و در يك منطقه كوهستاني خود را داخل يك چمدان وسايل صدابرداري پنهان ميكند.
چمدان متعلق به مردي با نام ساتو است كه در اين منطقه در حال صدابرداري است. او بدون آن كه از ماجرا با خبر باشد چمدان را به خانه ميبرد. ساتو به همراه همسر بيمارش به نام جان كو زندگي ميكند. همسر او داراي مشكلات رواني و افسردگي است و به كارهاي تلهپاتي و احضار ارواح مشغول است. جان كو قرار است براي اثبات توانايي خود در دانشگاه آزمايش دهد.
خاطرات قتل - 28 اسفند
داستان از آنجا شروع ميشود كه دو كارآگاه ساده و كودن جنازه يك زن را در حومه شهري كوچك پيدا ميكنند. آنها به دنبال قاتل ميگردند و تنها يك جاي پا از او دارند، ولي به نتيجهاي نميرسند تا اين كه پسر عقبافتادهاي را در همان حوالي به دليل آن كه شماره پايش نزديك به شماره پاي قاتل است دستگير ميكنند؛ اما در همين حين كه مظنون در بازداشت پليس است، جنازه ديگري هم پيدا ميشود كه به همان شيوه كشته شده است. كارآگاه جواني از سئول به آنجا فرستاده ميشود تا قاتل را پيدا كند.
تصرف پلهام - 29 اسفند
4 سارق مسلح يكي از قطارهاي متر و نيويورك را براي باجگيري با تمام مسافرانش به گروگان ميگيرند. آنها قطار را در يكي از تونلهاي بين دو ايستگاه متوقف ميكنند و با مركز تماس ميگيرند و درخواست خود را مطرح ميكنند. آنها همچنين درخواست يك ماشين در يكي از خيابانهاي اطراف مترو هم دارند.
پليس ايستگاه را محاصره ميكند، اما در عين حال پول را هم آماده تحويل ميكند. اما در لحظه تحويل پول، ناگهان از طرف پليس شليك ميشود و از همينجا درگيري بين پليس و گروگانگيرها شروع ميشود. با اين حال گروگانگيرها پول را تحويل ميگيرند؛ اما فرار از اين ايستگاه زيرزميني آنچنان كه گروگانگيرها نقشه كشيدهاند، ساده نيست. آنها از قطار پياده ميشوند و قطار را بر روي سيستم حركت خودكار قرار ميدهند.
اقليما - 1 فروردين
زندگي مرفه و آرام سارا و عماد، با بستري شدن عماد در بيمارستان به علت ناراحتي قلبي از آرامش و سكون خارج ميشود.
از يكسو دغدغه بيماري عماد و از سوي ديگر اتفاقات عجيب و غريبي كه در بيمارستان و بويژه در خانه براي سارا ميافتد، آرامش روحي و رواني سارا را به هم ميريزد. در اين ميان سارا حس ميكند علاوه بر موجود غريبي كه زندگي و آرامش او را دگرگون كرده، موجود ديگري در درونش در حال شكلگيري است.
انتقام - 3 فروردين
فرانسيس كاستلو، مرد ميانسالي است كه در فرانسه رستوران دارد، داماد و دختر او در خانهشان در ماكائو مورد هجوم چند مرد مسلح قرار ميگيرند. داماد و نوههاي كاستلو كشته ميشوند، اما دخترش جان سالم به در ميبرد. كاستلو به دخترش قول ميدهد كه قاتلين را پيدا كند. او در ماكائو با چند مرد آشنا ميشود كه تمام خلافكارهاي ماكائو را ميشناسند. كاستلو به آنها وعده ميدهد كه اگر او را در اين راه كمك كنند، رستورانش در فرانسه را به آنها بدهد. آنها خيلي زود قاتلين را پيدا ميكنند، اما در يك درگيري كاستلو زخمي ميشود.
زمستان اورلوگز - 4 فروردين
هلند 1945 جنگ جهاني دوم، خلبان نيروهاي متفقين در يكي از شهرهاي هلند سقوط ميكند، اما خلبان با چتر نجات به بيرون ميپرد و نجات پيدا ميكند. اما او با پاي زخمي توان حركت ندارد و در يك انبار قديمي در زير برفها پنهان ميشود.
ميشائيل نوجوان هلندي كه براي دوچرخه سواري با دوستش به حومه شهر رفتهاند، لاشه هواپيماي سقوط كرده توجه او و دوستش را جلب ميكند.
ميشائيل در اطراف هواپيما يك ساعت پيدا ميكند و متوجه ميشود كه خلبان هم بايد همين اطراف پنهان شده باشد، او خلبان را پيدا ميكند و براي او لباس و غذا ميبرد، خواهر ميشائيل هم كه پرستار است پاي خلبان را ميبندد و براي او دارو تهيه ميكند.
جعبه - 5 فروردين
آرتور و لوييز زوجي جوان كه به همراه پسر كوچكشان زندگي ميكنند. يك روز صبح زود مامور پست يك جعبه عجيب كه فقط يك كليد دارد براي آنها از طرف مردي به نام استوارت ميآورد. درست در همان روز هر دوي آنها كارشان را از دست ميدهند و ناگهان سر و كله آقاي استوارت پيدا ميشود. او به لوييز ميگويد كه اگر كليد اين جعبه را در 24 ساعت آينده فشار دهند يك نفر در يك جايي از دنيا ميميرد و در عوض آنها صاحب يك ميليون دلار ميشوند. لوييز و آرتور موضوع را يك شوخي تصور ميكنند اما از طرفي ميترسند كه با فشار دادن اين كليد باعث مرگ كسي شوند.
بيست - 6 فروردين
داستان فيلم در يك تالار پذيرايي اتفاق ميافتد كه تعدادي كارگر در آن مشغول به كارند و وابستگي عاطفي و كاري به تالار دارند.
تالار قرار است 20 روز ديگر تعطيل شود و آنها در روزهاي باقيمانده بايد تلاش كنند اين اتفاق نيفتد.
بازيگران: پرويز پرستويي، مهتاب كرامتي، عليرضا خمسه و... .
در مه برقي - 7 فروردين
به دنبال پيدا شدن جسد سياهپوستي به نام چري بلانگ در يك جنگل، ديو روبيچاكس پليس جنايي سعي ميكند قاتل را در ايالت نيو اورلئان شناسايي كند.
او شواهد و مدارك را كنار هم ميگذارد و تمام مظنونان را تحت نظر ميگيرد. او در محل قتل چري زنجيرهايي را پيدا ميكند كه نهايتا او را به يك كلوپ شبانه راهنمايي ميكند. صاحب كلوپ مردي به نام جلي يك مرد خوشگذران است. ديو ميداند كه اين جنايت به نحوي به جلي مربوط است، اما مدركي ندارد.
دوچرخه بيجينگ - 8 فروردين
گونل كوپيلين كه از روستا به شهر بيجنيك آمده است ميتواند شغلي در موسسه تحويل سريع (في دا) پيدا كند. قرارداد كار در اين موسسه به اين صورت است كه دوچرخهاي در اختيار جواناني كه كار تحويل سريع را انجام ميدهند، قرار ميگيرد و بعد از مدتي كار به صورت تقريبا مجاني براي موسسه، دوچرخه به خود كارگران تعلق ميگيرد و پس از آن كارگران دوچرخهسوار به صورت پورسانتي حقوق ميگيرند. گونل كه بسيار كاري است، به سرعت به زماني كه دوچرخه مال خودش شود نزديك ميشود، اما در يك قدمي اين موفقيت ناگهان دوچرخه او دزديده ميشود.
قصهها و واقعيتها - 9 فروردين
داستان فيلم درباره احمدي است كه در پي احضار بيموقع رئيس ادارهاش و در مسير رفتن به محل كار با يك تريلي حامل آهن تصادف ميكند و كشته ميشود. در اين ميان با آدمهايي آشنا ميشويم كه به نوعي در رخ دادن اين حادثه نقش داشتهاند. بازيگران: مهدي هاشمي، آتنه فقيه نصيري، امين زندگاني، مريم بوباني و...
گرگهاي واشنگتن - 11 فروردين
آلبرتو، پابلو و ميگوئل، دوستاني هستند كه با يكديگر كار ميكنند و يك رستوران را اداره ميكنند. همسر سابق آلبرتو تصادف كرده و آلبرتو بشدت نگران اوست. كلوديو، پولهايي را كه از شركت خود اختلاس كرده است، به طور امانت به ميگوئل و آلبرتو ميسپارد، اما ميگوئل هم امانتدار خوبي نيست چون قصد دارد پولها را به تنهايي بردارد و با سارا همسر سابق آلبرتو موضوع را به كلوديو خبر ميدهد، اما كلوديو كه گمان ميكند آلبرتو با ميگوئل در بردن پولها همدست است، آلبرتو را تهديد ميكند كه همسر وي را خواهد كشت.
داشتن و نداشتن - 12 فروردين
جوان طلبهاي كه بعد از فوت پدر بايد مخارج زندگي خانوادهاش را تامين كند، در شهري كه مشغول به تحصيل است به كار ميپردازد و ...
كوهستان تسوروگيداك - 13 فروردين
در سال 1907 يك گروه از مردان كوهنورد تلاش ميكنند قلهاي را در ژاپن فتح كنند كه پاي هيچ كس تاكنون به آنجا نرسيده است.