قدر مسلم آنست که تا اواسط قرن نهم ه.ق. سلاح گرم جايي در ارتش و ميدانهاي جنگ ايرانيان نداشت، به گونه اي که در زمان « شاه اسمعيل اول صفوي »، بکار بردن سلاح گرم را دور از جوانمردي و دليري و شجاعت مي دانستند و اين نوع طرز فکر در حالي بود که ايران همسايه مقتدري همچون امپراطوري عثماني داشت که مردمش در به کارگيري و ساخت سلاحهاي آتشين مانند توپ و تفنگ مهارت خاصي داشتند و در ميدانهاي نبرد از آن حداکثر بهره را مي بردند. جنگ چالدران (شاه جنگ ايرانيان اثر زنده ياد ذبيح الله منصوري ) که بين دو کشور ايران و عثماني روي داد به خوبي گوياي اين واقعيت است. اينگونه طرز فکر ادامه داشت تا هنگامي که « شاه طهماسب اول » به سلطنت رسيد (930 تا 984، 1524 تا 1576 ميلادي) و سلطنت او مقارن با قدرت دولت پرتغال بود.
پرتغاليان به لحاظ برآورده کردن دو هدف که اولين آن قرار دادن جزيره هرمز به عنوان مرکز بازرگاني خويش و در ثاني تضعيف امپراتوري مقتدر عثماني که خواسته پادشاهان عيسوي اروپا، بخصوص پاپ اعظم بود، در صدد برآمدند که ارتش شاه طهماسب اول را با سلاحهاي گرم آشنا نمايند. بدين ترتيب با انتخاب زبده ترين جوانان هنگ پاسداران شاهي (که مرکب از پنج هزار نفر بود و به آنها قورچي مي گفتند) و با مسلح کردن آنها به تفنگهاي فتيله اي نخستين هسته اصلي و اساسي ارتش کوچک که بعدها "شاه عباس" آن را تکميل کرد، به وجود آمد.
وين چنتو دالساندري، درباره ارتش ايران در آن ايام مطالب مهمي به اين قرار نوشته است:
« سربازان ايراني مرداني بلند قامت و ورزيده هستند که معمولا در ميدان جنگ شمشير و نيزه و تفنگ بکار مي برند. تفنگداران ايراني مسلح به تفنگهايي هستند که عموماً شش وجب درازي لوله آنهاست. فشنگي که در لوله مي نهند بسار کوچک است و وزنش از هفده مثقال تجاوز نمي کند.»
اين بخش از نوشته هاي دالساندري از آن رو جالب است که براي نخستين بار در تاريخ صفويه و پيش از آمدن برادران شرلي و تهيه توپ و تفنگ و ايجاد صنف توپخانه، به وجود هنگي از تفنگداران ايراني و مهارت آنها در تيراندازي با اين سلاح آتشين پي مي بريم.