-
هفتمین اختر
ای دریغا چه گلی ریخت به خاک
چه بهاری پژمرد
چه دلی رفت به باد
چه چراغی افسرد
هر شب این دلهره طاقت سوز
خوابم از دیده ربود
هر سحر چشم گشودم نگران
چه خبر خواهد بود ؟
سرنوشت دل من بود درین بیم و امید
آه ای چشمه نوشین حیات
ای امید دلبند
گرچه صد بار دلم از تو شکست
هیچ گاه از لب نوشت نبریدم پیوند
آخر ای صبحدم خون آلود
آمد آن خنجر بیداد فرود
شش ستاره به زمین در غلتید
شش دل شیر فروماند از کار
شش صدا شد خاموش
بانگ خون در دل ریشم برخاست
پر شدم از فریاد
هفتمین اختر صبح سیاه
دل من بود که بر خاک افتاد
-
من به باغ گل سرخ
در گشودند به باغ گل سرخ
و من دل شده را
به سراپرده رنگین تماشا بردند
من به باغ گل سرخ
با زبان بلبل خواندم
در سماع شب سروستان دست افشاندم
در پریخانه پر نقش هزار اینه اش
خویشتن را به هزاران سیما دیدم
با لب اینه خندیدم
من به باغ گل سرخ
همره قافله رنگ و نگار
به سفر رفتم
از خاک به گل
رقص رنگین شکفتن را
در چشمه نور
مژده دادم به بهار
من به باغ گل سرخ
زیر آن ساقه تر
عطر را زمزمه کردم تا صبح
من به باغ گل سرخ
درتمام شب سرد
روشنایی را خواندم با آب
و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم
-
طرح
گلوی مرغ سحر را بریده اند و هنوز
در این شط شفق آواز سرخ او جاری است
-
سرخ و سفید
تا نیاراید گیسوی کبودش را به
شقایق ها
صبح فرخنده
در ایینه نخواهد خندید
-
فلق
ای صبح
ای بشارت فریاد
امشب خروس را
در آستان آمدنت
سر بریده اند
-
مرثیه جنگل
امشب همه غم های عالم را خبر کن !
بنشین و با من گریه سر کن
گریه سر کن !
ای جنگل ، ای انبوه ِ اندوهان ِ دیرین
ای چون دل ِ من ، ای خموش ِ گریه آگین
سر در گریبان ، در پس ِ زانو نشسته
ابرو گره افکنده چشم از درد بسته
در پرده های اشک ِ پنهان ، کرده بالین !
ای جنگل ای داد
از آشیانت بوی خون می آورد باد
بر بال ِ سرخ ِ کشکرک پیغام شومی ست
آنجا چه آمد بر سر ِ آنسرو ِ آزاد ؟
ای جنگل ای شب !
ای بی ستاره !
خورشید ِ تاریک !
اشک ِ سیاه ِ کهکشان های گسسته !
آیینه ی دیرینه ی زنگار بسته !
دیدی چراغی را که در چشمت شکستند ؟
ای جنگل ای غم !
چنگ ِ هزار آوای باران های ماتم !
در سایه افکند ِ کدامین ناربُن ریخت
خون از گلوی مرغ عاشق ؟
مرغی که می خواند
مرغی که با آوازش از کنج ِ قفس پرواز می کرد
مرغی که می خواست
پرواز باشد ...
از جنگل ای حیف !
همسایه ی شب های تلخ ِ نامرادی !
در آستان ِ سبز ِ فروردین دریغا
آن غنچه های سرخ را بر باد دادی !
ای جنگل ای پیسوته پاییز !
ای آتش ِ خیس !
ای سرخ و زرد ، ای شعله ی سرد !
ای در گلوی ابر و مه فریاد ِ خورشید !
تا کی ستم با مرد خواهد کرد نامرد ؟
ای جنگل ای در خود نشسته !
پیچیده با خاموشی ِ سبز
خوابیده با رؤیای رنگین ِ بهار ِ نغمه پرداز
زین پیله کی آن نازنین پروانه خواهد کرد پرواز ؟
ای جنگل ای همراز ِ کوچک خان ِ سردار !
هم عهد ِ سر های بریده !
پر کرده دامن
از میوه های کال چیده !
کی می نشیند دُرد ِ شیرین ِ رسیدن
در شیر ِ پستان های سبزت ؟
ای جنگل ای خشم !
ای شعله ور چون آذرخش ِ پیرهن چاک !
با من بگو از سرگذشت ِ آن سپیدار
آن سهمگین پیکر ، که با فریاد ِ تندر
چون پاره ای از آسمان افتاد بر خاک !
ای جنگل ای پیر !
بالنده ی افتاده ، آزاد ِ زمینگیر !
خون می چکد ینجا هنوز از زخم ِ دیرین ِ تبر ها
ای جنگل ! اینجا سینه ی من چون تو زخمی ست
اینجا دمادم دارکوبی بر درخت ِ پیر می کوبد
دمادم
-
خواب
باگریه می نویسم
از خواب
با گریه پا شدم
دستم هنوز
در گردن بلند تو آویخته ست
و عطر گیسوان سیاه تو با لبم
آمیخته ست
دیدار شد میسر و با گریه پا شدم
-
پرنده می داند
خیال دلکش پرواز در طراوت ابر
به خواب می ماند
پرنده در قفس خویش
خواب می بیند
پرنده در قفس خویش
به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد
پرنده می داند
که باد بی نفس است
و باغ تصویری ست
پرنده در قفس خویش
خواب می بیند
-
سقوط
گردنی می افراشت
سرش از چرخ فراتر می رفت
آسمان با همه اخترهاش
بوسه می زد به سر انگشتش
سکه خورشید
بود در مشتش
یک سر و گردن
گاه
نه کم از فاصله کیهانی ست
وز سرافرازی تا خواری
جز یک سر مو فاصله نیست
او سری خم کرد
و آسمان با همه اخترهاش
دور شد از سر او
-
صبوحی
برداشت آسمان را
چون کاسه ای کبود
و صبح سرخ را
لاجرعه سر کشید
آنگاه
خورشید در تمام وجودش طلوع کرد
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن