-
اندوه رنگ
می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو
راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت
می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام
آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت
چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست
کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین ؟
آه می لرزد دلم از ناله ای اندوه بار
کیست این بیمار در چشمت که می گرید حزین ؟
چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست
می شکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایه های وحشی اندوه رنگ
خنده می ریزید به چشمت آرزویی دل فریب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
می تراود از نگاهت گریه پنهان دوش
آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته
بر چه گریان گشته بودی دوش ؟ از من وامپوش
بر چه گریان گشته بودی ؟ آه ای چشم سیاه
از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم
در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان
بود در خلوت سرای سینه ات یادآورم
-
درد گنگ
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
گهی در خاطرم می جوشد این وهم
ز رنگ آمیزی غمهای انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیه داروی زهرآگین اندوه
فغانی گرم وخون آلود و پردرد
فرو می پیچیدم در سینه تنگ
چو فریاد یکی دیوانه گنگ
که می کوبد سر شوریده بر سنگ
سرشکی تلخ و شور از چشمه دل
نهان در سینه می جوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردی ست خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم
-
بر سنگ چشم او
بر سر گوری که روزی بود آتشگاه عشق من
وز لهیب آرزویی روشن و خوش تاب
شعله می افراشت
وینک از خاکستری پوشیده
کز وی جز خموشی چشم نتوان داشت
می چکد اشک نگاهم تلخ
می چکد اشک نگاهم نیز در آن جام زهرآگین
کز شرنگ بوسه لبریز است
وز فسونی تازه می خواند مرا هر دم که
بازآ این چه پرهیز است
وز نهیب گور سرد چشم او
کاندر آن هر گونه امیدی فرو مرده ست
پای واپس می نهم
بی نیاز بوسه ای پرشور
کز فریبی تازه می رقصد در آن لبخند
بی نیاز از خنده ای دلبند
کز فسونی تازه می جوشد در آن آواز
می چکد اشک نگاهم باز
بر سر گوری که روزی بود آتشگاه عشق من
وینک از خاکستر اندوه پوشیده ست
در میان این خموش آباد بی حاصل
در سکوت چیره این شام بی فرجام
می چکد اشک نگاهم بر مزار دل
می سراید قصه درد مرا با سنگ چشم او
با غمی کاندر دلم زد چنگ
وز پلاس هستی ام بگسیخت تار و پود
می رود می گویمش بدرود
وز نگاه خسته و پژمرده چون مهتاب پاییز ملال انگیز
می گذارم بر مزار آرزوهایم گلی ویران
یادگار آن امید گم شده آن عشق یادآویز
-
مرجان
سنگی است زیر آب
در گود شب گرفته دریای نیلگون
تنها نشسته در تک آن گور سهمناک
خاموش مانده در دل آن سردی و سکون
او با سکوت خویش
از یاد رفته ای ست در آن دخمه سیاه
هرگز بر او نتافته خورشید نیم روز
هرگز بر او نتافته مهتاب شامگاه
بسیار شب که ناله برآورد و کس نبود
کان ناله بشنود
بسیار شب که اشک برافشاند و یاوه گشت
در گود ِ آن کبود
سنگی است زیر آب ولی آن شکسته سنگ
زنده ست می تپد به امیدی در آن نهفت
دل بود اگر به سینه دلدار می نشست
گل بود اگر به سایه خورشید می شکفت
-
پرده افتاد
پرده افتاد
صحنه خاموش
آسمان و زمین مانده مدهوش
نقش ها رنگ ها چون مه و دود
رفته بر باد
مانده در پرده گوش
رقص خاموش فریاد
پرده افتاد
صحنه خاموش
وز شگفتی این رنگ و نیرنگ
خنده یخ بسته بر لب
گریه خشکیده در چشم
پرده افتاد
صحنه خاموش
و آن نمایش
که همچون فریبنده خوابی شگفت
دل از من همی برد پایان گرفت
و من
که بازیگر مات این صحنه بودم
چو مرد فسون گشته خواب بند
که چشم از شکست فسون برگشاید
به جای تماشاگران یافتم خویشتن را
شگفتا ! که را بخت آن داده اند
که چون من
تماشاگر بازی خویش باشد ؟
وز این گونه چون من
تراشد
فریب دل خویشتن را
که آخر رگ جان خراشد ؟
بلی پرده افتاد و پایان گرفت
فسونکاری این شب بی درنگ
و من در شگفت
که چون کودکان
بخندم بر این خواب افسانه رنگ ؟
و یا در نهفت دل تنگ خویش
بگریم بر اندوه این سرگذشت ؟
-
آزاد
دختری خوابیده در مهتاب
چون گل نیلوفری بر آب
خواب می بیند
خواب می بنید که بیمار است دلدارش
وین سیه رویا شکیب از چشم بیمارش
باز می چیند
می نشیند خسته دل در دامن مهتاب
چون شکسته بادبان زورقی بر آب
می کند اندیشه با خود
از چه کوشیدم به آزارش ؟
وز پشیمانی سرکشی گرم
می درخشد در نگاه چشم بیدارش
روز دیگر
باز چون دلداده می ماند به راه او
روی می تابد ز دیدارش
می گریزد از نگاه او
باز می کوشد به آزارش
-
شبگیر
دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
دیرگاهی ست که در خانه همسایه من خوانده خروس
وین شب تلخ عبوس
می فشارد به دلم پای درنگ
دیرگاهی ست که من در دل این شام سیاه
پشت این پنجره بیدار و خموش
مانده ام چشم به راه
همه چشم و همه گوش
مست آن بانگ دلاویز که می اید نرم
محو آن اختر شب تاب که می سوزد گرم
مات این پرده شبگیر که می بازد رنگ
آری این پنجره بگشای که صبح
می درخشد پس این پرده تار
می رسد از دل خونین سحر بانگ خروس
وز رخ اینه ام می سترد زنگ فسوس
بوسه مهر که در چشم من افشانده شرار
خنده روز که با اشک من آمیخته رنگ
-
ای فردا
می خوانم و می ستایمت پر شور
ای پرده دل فریب رویا رنگ
می بوسمت ای سپیده گلگون
ای فردا ای امید بی نیرنگ
دیری ست که من پی تو می پویم
هر سو که نگاه می کنم آوخ
غرق است در اشک و خون نگاه من
هر گام که پیش می روم برپاست
سر نیزه خون فشان به راه من
وین راه یگانه راه بی برگشت
ره می سپریم همره امید
آگاه ز رنج و آشنا با درد
یک مرد اگر به خاک می افتد
بر می خیزد به جای او صد مرد
این است که کاروان نمی ماند
آری ز درون این شب تاریک
ای فردا من سوی تو می رانم
رنج است و درنگ نیست می تازم
مرگ است و شکست نیست می دانم
آبستن فتح ماست این پیکار
می دانمت ای سپیده نزدیک
ای چشمه تابنک جان افروز
کز این شب شوم بخت بد فرجام
بر می ایی شکفته و پیروز
وز آمدن تو زندگی خندان
می ایی و بر لب تو صد لبخند
می ایی و در دل تو صد امید
می ایی و از فروغ شادی ها
تابنده به دامن تو صد خورشید
وز بهر تو بازگشته صد آغوش
در سینه گرم توست ای فردا
درمان امیدهای غم فرسود
در دامن پاک توست ای فردا
پایان شکنجه های خون آلود
ای فردا ای امید بی نیرنگ
-
مهرگان نو
بگشاییم کفتران را بال
بفروزیم شعله بر سر کوه
بسراییم شادمانه سرود
وین چنین با هزار گونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم
رقص خوش پیچ و تاب پرچم ها
زیر پرواز کفتران سپید
شادی آرمیده گام سپهر
خنده نو شکفته خورشید
مهرگان را درود می گویند
گرم هر کار مست هر پندار
همره هر پیام هر سوگند
در دل هر نگاه هر آواز
توی هر بوسه روی هر لبخند
بسراییم
مهرگان خوش باد
-
دختر خورشید
در نهفت پرده شب
دختر خورشید
نرم می بافد
دامن رقاصه صبح طلایی را
وز نگاه سیاه خویش
می سراید مرغ مرگ اندیش
چهره پرداز سحر مرده ست
چشمه خورشید افسرده ست
می دواند در رگ شب
خون سرد این فرسب شوم
وز نهفت پرده شب دختر خورشید
همچنان آهسته می بافد
دامن رقاصه صبح طلایی را
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن