بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 10 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 92

موضوع: مجموعه اشعار هوشنگ ابتهاج

  1. #11
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کودک من کودک مسکین
    از برای تو
    دردهایی کور
    چشم می پاید
    در شکیب انتظار سالهای دور
    وینک اینجا من
    با تلاش طاقت رنج آزمای خویش
    چشم می پایم برای تو
    شادی فردای خندان را
    کودک من کودک شیرین
    دید - هوشنگ ابتهاج - دیوان شبگیر

  2. #12
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ارغوان

    ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
    آسمان تو چه رنگ است امروز؟
    آفتابی ست هوا؟
    یا گرفته است هنوز ؟
    من در این گوشه که از دنیا بیرون است
    آفتابی به سرم نیست
    از بهاران خبرم نیست
    آنچه می بینم دیوار است
    آه این سخت سیاه
    آن چنان نزدیک است
    که چو بر می کشم از سینه نفس
    نفسم را بر می گرداند
    ره چنان بسته که پرواز نگه
    در همین یک قدمی می ماند
    کورسویی ز چراغی رنجور
    قصه پرداز شب ظلمانی ست
    نفسم می گیرد
    که هوا هم اینجا زندانی ست
    هر چه با من اینجاست
    رنگ رخ باخته است
    آفتابی هرگز
    گوشه چشمی هم
    بر فراموشی این دخمه نینداخته است
    اندر این گوشه خاموش فراموش شده
    کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
    باد رنگینی در خاطرمن
    گریه می انگیزد
    ارغوانم آنجاست
    ارغوانم تنهاست
    ارغوانم دارد می گرید
    چون دل من که چنین خون ‌آلود
    هر دم از دیده فرو می ریزد
    ارغوان
    این چه راز ی است که هر بار بهار
    با عزای دل ما می اید ؟
    که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
    وین چنین بر جگر سوختگان
    داغ بر داغ می افزاید ؟
    ارغوان پنجه خونین زمین
    دامن صبح بگیر
    وز سواران خرامنده خورشید بپرس
    کی بر این درد غم می گذرند ؟
    ارغوان خوشه خون
    بامدادان کهکبوترها
    بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند
    جان گل رنگ مرا
    بر سر دست بگیر
    به تماشاگه پرواز ببر
    آه بشتاب که هم پروازان
    نگران غم هم پروازند
    ارغوان بیرق گلگون بهار
    تو برافراشته باش
    شعر خونبار منی
    یاد رنگین رفیقانم را
    بر زبان داشتهباش
    تو بخوان نغمه ناخوانده من
    ارغوان شاخه همخون جدا مانده من.

  3. #13
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مژده بده مژده بده یار پسندید مرا

    سایه او گشتم و اوبرد به خورشید مرا

    جان دل و دیده منم گریه خندیده منم

    یار پسندیده منم یار پسندید مرا

    کعبه منم ، قبله منم سوی من آرید نماز

    کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا

    پرتو دیدار خوشش تافته در دیده من

    آینه در آینه شد دیدمش و دید مرا

    آینه خورشید شود پیش رخ روشن او

    تا به نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا

    گوهر گم کرده نگر تافته در فرق فلک

    گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا

    نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند

    رشک سلیمان نگر وعیب جمشید مرا

    چون سر زلفش نکشم سر زهوای رخ او

    باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا

    پرتو بی خویش منم شانه رها کرده تنم

    تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا

  4. #14
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    غروب

    درختی پیر
    شکسته خشک تنها گم
    نشسته در سکوت وهمنک دشت
    نگاهش دور
    فسرده در غروب مرده دلگیر
    و هنگامی که بر می گشت
    کلاغی خسته سوی آشیان خویش
    غم آور بر سر آن شاخه های خشک
    فروغ واپسین خنده خورشید
    شد خاموش

  5. #15
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بانگ دریا

    سینه باید گشاده چون دریا
    تا کند نغمه ای چو دریا ساز
    نفسی طاقت آزموده چو موج
    که رود صد ره براید باز
    تن طوفان کش شکیبنده
    که نفرساید از نشیب و فراز
    بانگ دریادلان چنین خیزد
    کار هر سینه نیست این آواز

  6. #16
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کیست که از دو چشم من،در تو نگاه می کند
    آینه ی دل مرا،همدم آه می کند

    شاهد سرمدی تویی وین دل سالخورد ِمن
    عشق هزار ساله را بر تو گواه می کند

    ای مه و مهر روز وشب آینه دار حُسن ِتو
    حُسن،جمال خویش را در تو نگاه می کند

    دل به امید مرهمی کز تو به خسته ای رسد
    ناله به کوه می برد،شِکوه به ماه می کند

    باد خوشی که میوزد ازسرِ ِموج باده ات
    کوه گران غصه را چون پر کاه می کند

    آن که به رسم کجروان سر ز خط تو می کشد
    هر رقمی که می زند نامه سیاه می کند

    مایه ی عیش و خوش دلی در غم ِاوست سایه جان!
    آنکه غمش نمی خورد عمر تباه می کند

  7. #17
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    چشم بسته

    چشم بستندم که دنیا را مبین
    دل ز دنیا کنده ام من پیش ازین
    مال دنیا مال دنیا ای کریم
    با تو در دنیا و عقبا ننگریم
    دیده ام بس چشم باز بی حضور
    مانده از دیدار آن دلدار دور
    وی بسا خلوت نشین پکباز
    چشم بسته رفته تا درگاه راز
    آن که چشمم داد بینایی دهد
    سینه را انوار سینایی دهد

  8. #18
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    به جز باد سحرگاهي كه شد دمساز خاكستر
    كه هر دم مي گشايد پرده اي از راز خاكستر

    به پاي شعله رقصيدند وخوش دامن كشان رفتند
    كسي زان جمع جمع دست افشان نشددمساز خاكستر

    تو پنداري هزاران ني در آتش كرده انداين جا
    چه خوش پر سوز مينالد زهي آواز خاكستر

    سمندرها در آتش ديدي و چون باد بگذشتي
    كنون در تسخير عشق بين پرواز خاكستر

    هنوز اين كنده را روياي رنگين بهاران است
    خيال گل نرفت از طبع آتشباز خاكستر

    من و پروانه را ديگر به شرح وقصه حاجت نيست
    حديث هستي ما بشنو از ايجاز خاكستر

    چه بس افسانه هاي آتشينم هست و خاموشم
    كه بانگي بر نيايد از دهان باز خاكستر

  9. #19
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گریه سیب

    شب فرو می افتاد
    به درون آمدم و پنجره ها رابستم
    باد با شاخه در آویخته بود
    من در این خانه تنها تنها
    غم عالم به دلم ریخته بود
    ناگهان حس کردم
    که کسی
    آنجا بیرون در باغ
    در پس پنجره ام می گرید
    صبحگاهان شبنم
    می چکید از گل سیب

  10. #20
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ديريست گاليا!
    در گوش من فسانه ي دلدادگي مخوان!
    ديگر ز من ترانه ي شوريدگي مخواه!
    ديرست گاليا! به ره افتاد کاروان


    عشق من و تو؟ اين هم حکايتي است
    اما در اين زمانه که درمانده هر کسي
    از بهر نان شب
    ديگر براي عشق و حکايت مجال نيست
    شاد و شکفته در شب جشن تولدت
    تو بيست شمع خواهي افروخت تابناک
    امشب هزار دختر همسال تو ولي
    خوابيده اند گرسنه و لخت روي خاک
    زيباست رقص و ناز سرانگشت هاي تو
    بر پرده هاي ساز
    اما هزار دختر بافنده اين زمان
    با چرک و خون زخم سرانگشت هايشان
    جان مي کنند در قفس تنگ کارگاه
    از بهر دستمزد حقيري که بيش از آن
    پرتاب مي کني تو به دامان يک گدا
    وين فرش هفت رنگ که پامال رقص توست
    از خون و زندگاني انسان گرفته رنگ
    در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج
    در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ
    اينجا به خاک خفته هزار آرزوي پاک
    اينجا به باد رفته هزار آتش جوان
    دست هزار کودک شيرين بي گناه
    چشم هزار دختر بيمار ناتوان ...
    ديريست گاليا!
    هنگام بوسه و غزل عاشقانه نيست
    هر چيز رنگ آتش و خون دارد اين زمان
    هنگامه ي رهايي لبها و دست هاست
    عصيان زندگي است
    در روي من مخند!
    شيريني نگاه تو بر من حرام باد!
    بر من حرام باد از اين پس شراب و عشق!
    بر من حرام باد تپشهاي قلب شاد!
    ياران من به بند،
    در دخمه هاي تيره و غمناک باغشاه
    در عزلت تب آور تبعيدگاه خارک
    در هر کنار و گوشه ي اين دوزخ سياه
    زودست گاليا!
    در من فسانه ي دلدادگي مخوان!
    اکنون ز من ترانه ي شوريدگي مخواه!
    زودست گاليا! نرسيدست کاروان ...
    روزي که بازوان بلورين صبحدم
    برداشت تيغ و پرده ي تاريک شب شکافت،
    روزي که آفتاب
    از هر دريچه تافت،
    روزي که گونه و لب ياران همنبرد
    رنگ نشاط و خنده ي گمگشته بازيافت،
    من نيز باز خواهم گرديد آن زمان
    سوي ترانه ها و غزلها و بوسه ها
    سوي بهارهاي دل انگيز گل فشان
    سوي تو،
    عشق من ....

صفحه 2 از 10 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •