براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده .
براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.
براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.
براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن .
براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .
براي عشق وصال كن ولي فرار نكن .
براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .
براي عشق بمير ولي كسي رو نكش .
براي عشق خودت باش ولي خوب باش
شب تار است
شب بيمار است
از غريو درياي وحشت زده بيدار است
شب از سايه ها و غريو دريا سرشار است
زيباتر شبي براي دوست داشتن.
با چشمان تو
مرا
به الماس ستاره ها نيازي نيست
به آسمان
بگو
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد
يك چشم من اندر غم دلدار گريستگفتم نگريستي نبايد نگريست.
چشم دگرم حسود بود و نگريست
چون روز وصال شداورابستم
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
و گر دست محبت سوي كس يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
اري اغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من دگربه پايان راه نيانديشم
كه همان دوست داشتن زيباست
زيباست.
او شاد كه جان دادنم از غم شده نزديك
من خوش كه ز حال دلم او را خبري هست
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
هر كجا محرم شدي دست از خيانت بازدار
اي بسا محرم كه با يك نقطه مجرم ميشود
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
ازصداي سخن عشق نديدم خوشتر
يادگاري كه دراين گنبد دووار بماند
هر چند رسد هر نفس از يار غمي
بايد نشود رنجه دل از يار دمي
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
پاسخ با نقل قول
