-
12-16-2009, 11:05 PM
#221
روز خودسوزی دریا
هفتم جمعه ی قبله ‚ دوباره دلم گرفته
دوباره یه دست سنگی چشمام رو ازم گرفته
رو به ایینه نشستم ‚ توی اتاق بن بست
توی روسری مشکی ت ‚ هنوزم عطر تنت هست
تنها یادگار همیشه یه بهانه واسه بودن
یه دلیل ناب تازه ‚ واسه آفتابی سرودن
گفته بودم ! اگه باشی نبض دنیا رو می گیرم
گفته بودم ته قصه ‚ دست تو دست تو میمیرم
اما تو اینجا نموندی ‚ هردقیقه ختم من شد
هر ترانه یه بهانه واسه با تو ما شدن شد
هفتم جمعه ی قبله ‚ روز تعطیلی آواز
روز بی صدا شکستن واسه بغض این غزلسرا
روز خودسوزی دریا ! روز دلگیر سرودن
روز بارونی اینه ! روز بی تو با تو بودن
روز زخمی ترانه ! روز خسته ! روز بی تاب
روز دیدار دوباره ‚ با نگاه عکس تو قاب
گفته بودم ! اگه باشی نبض دنیا رو می گیرم
گفته بودم ته قصه ‚ دست تو دست تو میمیرم
اما تو اینجا نموندی ‚ هردقیقه ختم من شد
هر ترانه یه بهانه واسه با تو ما شدن شد
-
12-16-2009, 11:06 PM
#222
آخرین خدانگهدار
گریه کردم ‚ گریه کردم اما دردم نگفتم
تکیه دادم به غرورم ‚ تا دیگه از پا نیفتم
چه ترانهبی اثر بود ‚ مثل مش زدن به دیوار
اولین فصل شکستن ‚ آخرین خدانگهدار
دس تکون دادن آخر توی اون کوچه ی خلوت
بغض بی وقفه ی آواز ‚ واژه های بی مروت
بوته ی یاس دیگه اون
عطری که دوس داشتی نداد
کوچه ی آشتی کنونم
دلا رو آشتی نداد
من به قله می رسیدم ‚ اگه همترانه بودی
صد تا سد رو می شکستم ‚ اگه تو بهانه بودی
با تو پیسوز ترانه یه چراغ شعله ور بود
لحظه ها چه عاشقانه ‚ قاصدک چه خوش خبر بود
کوچه ها بدون بن بست آسمون پر از ستاره
شبا بی هراس خنجر ‚ واژه ها شعر دوباره
بوته ی یاس دیگه اون
عطری که دوس داشتی نداد
کوچه ی آشتی کنونم
دلا رو آشتی نداد
-
12-16-2009, 11:06 PM
#223
قصه ی ما
قصه نویس ! قصه نویس ! هق هق ما رو بنویس
ایینه بین تویی ! بخون درد رو از این چشمای خیس
بگو شنل قرمزی رو گرگه کجای قصه خورد ؟
بگو ! بگو حسن کچل کجای این ترانه مرد ؟
سیب طلا پیشکش تو ‚ باقی قصه رو بگو
به شهر آفتاب می رسن ‚ گردنه های تو به تو ؟
قصه ی ما صدا نداشت
اول و انتها نداشت
آسمون سربی شب
برای ستاره جا نداشت
قصه نویس ! تو قصه مون برده ها کی رها می شن ؟
دروازه های مهر و موم کجای قصه وا میشن ؟
جونم به لب رسید از این قصه های سرد سیاه
خسته شدم از این شب مداوم بدون ماه
بگو کجای ماجرا غوله می افته از نفس ؟
ماهی کوچیک سیاه تا کی می مونه تو قفس؟
قصه ی ما هر چی که بود
ترانه کم داشت نه سرود
یه روز به دریا می رسه
ماهی بی قرار رود
-
12-16-2009, 11:06 PM
#224
گهواره ی آفتاب
تو رو از دور که تماشا می کنم
می بینم فاصله مون خیلی کمه
اما وقتی که میای کنار من
بین ما فاصله فریاد می زنه
نازنین ! اینجا نیا ! دلم می خواد
تو رو از این ور دریا ببینم
دوس ندارم با تو همنفس بشم
دوس دارم تو رو تو رویا ببینم
مثل نیلوفر آبی رو تن رکد مرداب
قصه ی من و تو اینه یکی بیدار ویکی خواب
یکی مون قافیه سازه یکی مون قافیه بازه
یکی زخم زمهریر ‚ یکی گهواره ی آفتاب
بذار از اینجا تماشاش بکنم
فاصله رویا رو زنده می کنه
لذت ترانه ساختن از چشات
من و تو بازی برنده می کنه
توی رویا من و تو مثل همیم
صبر همدیگه رو سر نمی بریم
حرفای من واسه تو غریبه نیست
هر دو از قصه ی هم باخبریم
مثل نیلوفر آبی رو تن رکد مرداب
قصه ی من و تو اینه یکی بیدار و یکی خواب
یکی مون قافیه سازه ‚ یکی مون قافیه بازه
یکی زخم زمهرریر ‚ یکی گهواره ی آفتاب
-
12-16-2009, 11:07 PM
#225
بهانه بیداری
ای رفاقت قدیمی ! ای طنین ناسروده
یه نفر نبض صدات رو از رگای ما ربوده
یه نفر صدای پات رو واسه ما خاطره کرده
بی حرارت نفسهات لحظه ها تلخه و سرده
تو کی بودی که غروبت شب ممتد ترانه س؟
پلکای بسته ی چشمات ‚ واسه بیداری بهانه س
رنگ صدات رنگ نگاه ما بود
صدای تو پناه واژه ها بود
رفتن تو یاد ما داد که همیشه موندگاری
رو تن درخت قصه مثل خط یادگاری
بین این حنجره سازا یه غریب سرشناسی
واسه واژه های صامت یه صدایی یه لباسی
معنی ناب رهایی! تو رو می سپاریم به دریا
می دونیم که بر میگردی باز به وعده گاه رویا
رنگ صدات رنگ نگاه ما بود
صدای تو پناه واژه ها بود
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن