- 
	
	
		
		
			
				
				
				
					  
					
						
							پنج شنبه
 
 چراغش در بی چراغی این خانه می سوخت
 و دلش از بی خیالی این جماعت !
 تنها در این خانه گربه ها شاخ می زدند
 تنها در این خانه
 سکوت علامت بیداری ترانه بود...
 وقتی درخت را به جرم جوانه قرنطینه می کردند
 و طبیبان بی شرم شوکران
 تشخیصشان گشودن رگها بود !
 وقتی سلاخان حرفه یی
 شمع را در شقاوت میدان گردن می زدند
 تنها در پناه سایه ی او ایمن بودیم...!
 حالا مرا ببین که در این غروب ممتد
 مترسک باغستانی را مانم
 کارگرانش گرسنه!
 کلاغ ها دیگر نمی آیند
 بر افسانه ی بذرپاشان حلقه زنند ...
 
 
 
 
 
 
 
 
	
	
	
	
	
	
	
	
	
	
	
	برچسب برای این موضوع
	
	
	
		
		
			
				 مجوز های ارسال و ویرایش
				مجوز های ارسال و ویرایش
			
			
				
	
		- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما  strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-  
قوانین انجمن
 
			 
		 
	 
 
  
 
	
	