اي عاشقان اي عاشقان دل را چراغاني كنيد
اي مي فروشان شهر را انگور مهماني كنيد
معشوق من بگشوده در روي گداي خانه اش
تا كشم من جرعه اي از ساغر و پيمانه اش
بزم است و رقص است و طرب مطرب نواي سازي كن
در مقدم او بهترين تصنيف را آواز كن
مجنون بوي ليليم ، در كوي او جايم كنيد
همچون غلام خانه اش زنجير در پايم كنيد
من خود ز خود بيگانه ام من خود ندانم كيستم
هست من از هستي او گر او نباشد نيستم
هر سو به هرجا رو كنم رويش هويدا ميشود
در آينه چون رو كنم معشوق پيدا ميشود
او جوهر و او دايرهاو كل و من در كنگره
شرحش به عقلم ميرسد عقلم به شرحش در گره
هرگز خماري نا كشد هركس ز جامش مست شد
نابود بودم بود من از جوهر او هست شد
در هاي و هوي ميكده نام تو را هو ميكشم
با اشك با مژگان خود راه تو را جور ميكشم
بي دانه در دام تو شد اين مهربان آهوي من
در گود تو برا خاك شد اين ناتوان زانوي من
در من دگر مرده است در من ميم و نون
در مرگ راه وصل ماست انا اليه راجعون