-
11-13-2009, 09:04 PM
#281
دیدی؟!
دیدی که می رفت ...
تا باورِ من ...
برف از سر ِبام...
آّب از سر من ...
*
دیدی که بی تو ...
آمد از این در ...
خرداد و مرداد...
آبان و آذر ...
*
دیدی که شب شد ...
وقتی نبودی ...
من بودم و دل ...
شعر وسرودی ...
*
دیدی بنفشه ...
در دست من مُرد...
تا دشت خواهش...
اما مرا برد...
*
دیدی که گل داد...
آئینه ی من ...
از جای پایت...
بر سینه ی من ...
*
دیدی که باران...
بر شیشه می خورد...
وقتی که طوفان...
پروانه را برد...
*
دیدی که این است...
معنای امروز...
دیروز ِفردا...
فردای دیروز...
*
-
11-13-2009, 09:04 PM
#282
در جا
من و مرغکی گیج و دریا زده ...
تو و کاغذ و نامه ای تا زده ...
*
من و امتداد تو و سادگی ...
تو و ریشه هایی که سرما زده ...
*
من و رنگ عشق و غروب و خزان ...
تو و بوی باران که بر ما زده ...
*
من و وسعت و فرصت و فاصله ...
تو و تکیه گاهی که فردا زده ...
*
من و یک سبد آرزوی محال ...
تو و سنگ سختی که با پا زده ...
*
من و کوچه ای رو به روی دعا...
تو و نردبانی به بالا زده ...
*
معلم که آمد کلاس دلم ...
تو شاگرد خوبی که بر پا زده ...
*
چه حاصل ؟ چه حاصل ؟ از این انتظار ...
من و تو ... و عشقی که در جا زده ...
*
...
-
11-13-2009, 09:04 PM
#283
این همه بهانه !
گردو - شکستم...
خواب تورا ندیدم !
ازتو - گذشتم...
از سرِ دل پریدم!
*
رفتم - رسیدم...
بازی کودکانه!
گفتی - شنیدم...
شمع وگل وپروانه!
*
یکشب- نبودی...
شکل توراکشیدم!
رفتی - ندیدی...
من به کجا رسیدم!
*
آن شب - شکستم...
گردوی خاطراتت!
خواندم - چشیدم...
مزه ی نامه هایت!
*
آری- رسیدم...
به شاخه و جوانه!
دل را - سپردم...
به این همه بهانه!
...
...
-
11-13-2009, 09:05 PM
#284
شب شعر
به احترام قافیه
دلم قیام می کند
تنم شکوفه می دهد
لبم سلام می کند
...
غزل ، قصیده ، مثنوی
رباعی نگاه ِ من
سروده های بی کسی
طلوع مهر و ماه من
...
اشاره می کنم شبی
به عابران روی پل
شبی ستاره می شوم
به چادر ِ نماز گل
...
شبی شکست می خورم
از آسمان و پنجره
هجوم بغض می رسد
به ناله های حنجره
...
شبی به سجده می روم
به شعر و شاخه های آن
به بیت ،بیتِ یک غزل
به واژه ،واژه های آن
...
به افتخار لحظه ها
شروع شعر بی ریا
شبی که سوت می کشم !
تو هم به دیدنم بیا
...
ببین کنار خانه ام
به سمت چپ که می روی
نوشته ام به کاج خود
« ز یاد من نمی روی »
...
...
-
11-13-2009, 09:05 PM
#285
قمار
در این خطوط مُرده ام
درامتداد لحظه ها ...
تو و قیام شاخه ها
من و دوباره هرزه ها
...
دوباره بوی خانه را
هوای تنگ سینه ام
کسی فشار می دهد
مرا به چنگ سینه ام
...
چه بی صدا پریده ام
از این بهار تا خزان
چو بسته ام دو دیده را
رسیده ام به آسمان
...
و از سکوت ِدست ِخود
که می کشم به پرده ام
ببین به روی دامنم
گلی ز پشت ِنرده ام!
...
دوباره در رکوع دل
صدای یک رها شدن
صدا ، صدای اتّفاق
اسیر لحظه ها شدن
...
به جمعه ها سلام ِ من
رسیده ام به بوی تو
من از کجا گذشته ام ؟
نمی رسم به کوی تو ؟
...
در این قمار ، بی دغل
من از تو پیش برده ام
تو خط خطی شدی ، و من
در این خطوط مرده ام!
...
-
11-13-2009, 09:05 PM
#286
تا...نور
ببین ! من ازکنارتو
به سمت نور می روم
به لکّه ای ، به نقطه ای
به جایی دور می روم ...
*
هجوم می برد به من
دو دست سرد خواهشت
به کوچه های چشم تو
ولحظه ی نوازشت ...
*
حوا لی صدای دل
به گرد و خاک می رسم
پس ازخیال سبز تو
به آب پاک می رسم
*
به قا مت ستاره ای
پرنده لانه می کند
سکوت عشق در پرش
هوای خانه می کند
*
تو گفته ای که حرف من
همیشه گنگ و مبهمست!
ولی شتاب می کنی !
نگاه تو به من کم است !
*
من آن پرنده ام که تو
مرابه لانه می بری
سکوت عشق در پرم
به آشیانه می بری
*
سپس ، من ازکنارتو
به سمت نور می روم ...
چه چیزگنگ و مبهمست؟!
به جایی دورمی روم...
*
...
-
11-13-2009, 09:06 PM
#287
بهار بی تو
دلم گواه می دهد
مرا ز یاد برده ای
بهار می رسد ولی ...
تو در دلم نمرده ای
*
چه زود رفت ، آرزو
و روز های بی غروب
تمام اهتمام ما ...
برای یک شروع خوب
*
شروع فصل دستمان
و سیب و سکّه در سبد
شکوفه های صورتی
سقوط لحظه های بد
*
چه زود رفت ، دست تو
به شاخه های بی ثمر
و سایه سار سال نو
و خاطرات یک سفر
*
نسیم شب ، نسیم شب
و لانه ی پرندگان ...
جوانه های تُرد وتَر
و سبزه های عشقمان
*
چه زود در بهارمان
خزان سرک کشیده است
کنار هفت سین دل
کسی تورا ندیده است ...
*
دلم گواه می دهد
که قاصدک نمی رسد
مرا ز یاد برده ای
بهار بی تو می رسد ...
*
-
11-13-2009, 09:06 PM
#288
مانده
تا تو هستی که مرا خرد کنی
متنفر شدم از بودن خود
خاک بر حادثه های شب و روز
این منم منتظر لحظه آسودن خود
*
مانده تا درک کنی شعر مرا
مانده تا باز شود پرده راز
مانده تا سر برسد وقت غروب
عطش تشنگی و سوز و گداز
*
تو دلت خوش که مرا آزردی
تو که در پرده غفلت خوابی
من پس از این... خاموش!
مانده تا حرف مرا در یابی
....
-
11-13-2009, 09:07 PM
#289
بهانه
به نیمه های شب قسم!
که من بهانه جو شدم
به بند بند اسم تو
اسیر آرزو شدم !...
...
سرک کشیده خواهشی
به ناکجای خانه ام
پرنده های یاد تو
نشسته روی شانه ام!
...
نفس نفس ،سکوت من
به دست تو ترانه شد
تمام انتظار تو ...
به سوی من روانه شد!
...
به شاخه های سرو من
کبوتری نمی پرد ...
صدای خواهش تو را
نسیم شب نمی برد !
...
ستاره های بغض من
عروس ابر پاره شد
نگاه تو ،به دست من
اشاره ای دوباره شد!
...
به سوی نردبان تو
مسیر من نمی رسد ...
به التهاب واژه ها
هجوم گریه می رسد!
...
بخوان به نام زندگی
سروده های بی ریا
و دعوتت نمی کنم...
خودت بسادگی بیا!
...
که من خزان خانه را
پر از جوانه می کنم
برای خنده رو شدن...
تو را «بهانه» می کنم
...
...
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن