-
11-13-2009, 09:01 PM
#271
افسوس
و خاطرات کودکی...
صدای کفش مادرم...
*
شبی عروس غم شدم
تور فریب بر سرم!
*
گفتم :بله! ولی چه بود؟
نگاه تو به پیکرم؟
*
هوس ،گناه، هرزگی...
چه آمده کنون سرم؟
*
نگاه کن به آینه...
و روزهای پرپرم...
*
بیا نظاره کن به من...
بیا بخوان ز دفترم...
*
«زنی که شعر می شود
میان دیده ی ترم»
...
-
11-13-2009, 09:01 PM
#272
هنوز خاطرات تو...
هنوز اتصال من...
به خاطرات مرده ات!
نگاه ناتمام من...
به عکس خاک خورده ات!
...
هنوز بوی کهنگی
میان شعر دفترم...
شبی که ماه می دمد
به اشک های آخرم...
...
کدام اهل معرفت
سری به خانه ام زده؟
و عطر ساده ی گلی
به روی شانه ام زده؟
...
کدام دست مهربان
مرا اشاره کرده است؟
کنار خانه ی دلم
چرا حصار و نرده است؟!
...
و سوت ساده ی قطار
چرا حزین و خسته شد؟
چرا تمام راه ِ من
پر از خطوط بسته شد؟
...
هنوز در حیاط ما...
کنار یاس مرده ات!
کسی نگاه می کند...
به کفش خاک خورده ات!
...
کسی سوال می کند...
کسی جواب می دهد...
و نامه های پشت هم...
مرا عذاب می دهد!
...
سوال می کنم چرا؟
نمانده جای پای تو!
چرا نمی رسد به من؟
جواب نامه های تو!
...
-
11-13-2009, 09:02 PM
#273
خط کشیده ام
وای از این ستاره ها!
آخ از این پرنده ها !
ما همه همسفریم...
سهم من مال شما!
...
مثل باران و درخت...
مثل آن شاخه که در باد شکست!
مثل ذرات هوا ...
که به پیوند نفس ها پیوست...
...
من که خط کشیده ام به زندگی
با تمام ِهر چه هست!
روزهای زرد و خشک ...
خاطرات زشت و پست ...
...
با دو دستی بی توان ...
با نگاهی گیج و مست ...
سهم من مال شما!
که دلم سخت شکست!
...
خط کشیده ام به عشق!
با تمام ِ هر چه بود...
تکیه بر بازوی تو ...
در خیالات ِ کبود ...
...
خط کشیده ام به تو !
هر چه بادا باد، هر چه شد که شد!
زیر ِ ابری در شبی باران زده!
خط کشیده ام به روی چشم خود !
...
...
-
11-13-2009, 09:02 PM
#274
امروز هم
امروز هم بیگانگی...
چای و سلام و یک نگاه...
دستان نامأنوس ما...
بغض و سکوت و اشک و آه...
...
افسوس از تنهائی ام!
شب های تاریک و سیاه...
یک زن کنار پنجره ...
در انتظار نور ماه...
...
بی اعتنا ، بی حوصله!
مثل نسیم ، در به در !
غرق ِ فراموشی خود...
مهمان ندارد پشت ِ در...
...
گاهی پر از بیهودگی...
با چشم های خسته تر...
گاهی به فکر یک پرش!
تا آرزویی تازه تر...
...
با حزن بی پایان خود...
با بغض های پشت ِ هم...
دستی به شیشه می کشد...
با آه های دم به دم ...
...
تنها تر از برگ خزان !
محو سکوت و غرق غم ...
مبهوت در اوهام خود...
تکرارهای مثل ِ هم ...
...
ناگه سپیده می زند!
خورشید و دستان پگاه ...
امروز هم بیگانگی...
چای و سلام و یک نگاه ...
...
-
11-13-2009, 09:02 PM
#275
جریمه
بر سادگیم ستاره خندید!
انگار خدا نشسته بر بام!
...
مظلوم تر از همیشه بودم...
آسوده از این گردش ایام...
...
بر دفتر مشق ِمن تو بودی...
حرف دل و نقطه های اتمام...
...
یک نقطه کنار بید مجنون ...
یک نقطه کنار درس بادام...
...
ای وای ! دلم شکسته از عشق!
عشقی که مرا کشیده در دام !
...
بادام شکست ، من رسیدم!
از اوج خیال و فکر و اوهام !
...
صدبار رسیده ام به جمعه ...
تکرار ِ من و خدای بر بام ...
...
انگار جریمه ام همین است !
مشق شب و درس بی سرانجام...
...
...
-
11-13-2009, 09:02 PM
#276
جدید
امروز روز خلوت دو تا کبوتر
در کوچه باغ خاطرات سبزو شاد است
...
امروز روز ِ مشق های نا نوشته
در فصل درس فرق های سین و صاد است
...
امروز روز بازی گیسوی خورشید
در چنگ پر از شهوت باران و باد است
...
وقتی که چشمان تو را بی تاب دیدم
گفتم که امروز آخرین فریاد و داد است
...
وقتی که احساسم شکوفا گشته از عشق
تنها صدای تومرا درعمق یاد است
...
تو راست گفتی ،من خیالاتی شدم باز!
این شعر هم شکل جدیدجیغ و داد است
!
...
...
-
11-13-2009, 09:03 PM
#277
هوای تو
در کوچه های ذهن من
هنوز رد پای تو
شکوه نکن ز فاصله
نمی رسد صدای تو
...
رسیده ای به انتها
به نقطه ی سیاه عشق
به هیچ کس نگو که من
بریده ام زراه عشق
...
کتاب شب ورق ،ورق
پر از خطوط بی کسی
نوشته روی جلد آن
که تو به من نمی رسی
...
کبوترانه آمدم
به برج دیدگان تو
مرا به درد می کشد
غمی که شد از آنِ تو
...
تمام ماجرای من
سه واژه شد برای تو
سه واژه ی جدا ،جدا
من و...
شب و ...
هوای تو...
-
11-13-2009, 09:03 PM
#278
بنفش
آری بنفش بود
آن خاطرات سرد...
آ ن جا که قاصدک
هر گز گذر نکرد...
...
آن جا که دختری
بر صندلی نشست ...
چیزی درون او
صد تکّه شد ، شکست
...
با دست های خود
از بودنش گذشت ...
امضا برای چه ؟!
تقدیر و سرگذشت ؟!
...
آری بنفش بود
آن سکه های زرد!
آن خانه ی کبود!
آن بوسه های سرد
...
آن جا که پنجره
مهمان تازه داشت ...
یک مشت آرزو ...
آیا کسی نکاشت ؟!
...
گنجشک می پرید
از شاخه های دور
آری بنفش بود
خندیدن و عبور...
...
آن جا که تکیه گاه
لغزنده و دروغ
خواب عجیب شب ...
کمرنگ و بی فروغ
...
آری بنفش بود
حتی چنار پیر ...
آن سایه های مات
آن تور ... آن حریر !
...
آن درب نیمه باز
آن ارتفاع پست
بغضی که می شکست
با سوت و خنده ، دست!
...
آری بنفش بود
...
-
11-13-2009, 09:03 PM
#279
پاره
هزار رشته از دلم
شبی ستاره می شود
ز هر ستاره ، نقطه ای
به تو اشاره می شود
...
ز چشمک ستاره ها
هزار غنچه می دمد
ز غنچه های رنگ رنگ
هوا بهاره می شود
...
شبی درخت خاطره
هزار شاخه می دهد
پلی میان ما دو تا
ز سنگ خاره می شود
...
تمام انتظار ما
شبی کنار می رود
خدای خوب و مهربان !
گرم نظاره می شود
...
نفس نفس ، قدم قدم
سحر ز راه می رسد
تو می دوی به سوی من
تنم شراره می شود
...
ولی همین که دست ما
به فکر چاره می شود
تمام رشته های من
خراب و پاره می شود
...
-
11-13-2009, 09:04 PM
#280
صدای ساعت
فقط یک پنجره باز است
و من فریاد می خواهم
خدا را نیمه شب دیدم !
دگر شب ها نمی خوابم
...
صدای مهربانی گفت :
«فریبا جان ! تو بیداری ؟!»
«دوباره اشک می ریزی؟!»
«بگو ... کاری اگر داری !»
...
و برفی نرم می بارید
و شب مرموز و مبهم بود!
و از میدان دید ِ من
جهان لبریز ماتم بود !
...
خدایا در مسیر من
کسی دیوار می چیند !
کسی گل را نمی فهمد!
کسی من را نمی بیند !
...
و بوی نسترن ها را
کسی می دزدد از خانه !
و باران را نمی داند !
و نه پرواز و پروانه !
...
کسی بر دست و پای من
غل و زنجیر می خواهد !
سکوتم را نمی فهمد !
مرا دیوانه می خواند !
...
خدایا در مسیر من
فقط یک پنجره باز است !
و من پرواز می خواهم ...
دل من یک سبد راز است !
...
به چشمم اشک مهمان شد!
و آهی بر لبم جاری...
صدای ساعتم آمد !
«فریبا جان ! تو بیداری ؟!»
...
...
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن