بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 از مجموع 2

موضوع: اميلي ديكنسون

  1. #1
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض اميلي ديكنسون

    « Because I could not stop for Death »
    By: Emily Dickinson


    Because I could not stop for Death,
    He kindly stopped for me,
    The carriage held but just ourselves,
    And Immortality.

    We slowly drove; he knew no haste,
    And I had put away
    My labor and my leisure too,
    For this civility

    We passed the school, where children strove,
    At recess, in the ring,
    We passed the fields of gazing grain,
    We passed the setting sun

    Or rather, he passed us;
    The dews drew quivering and chill;
    For only gossamer, my gown;
    My tippet, only tulle.

    We paused before a house that seemed
    A swelling of the ground;
    The roof was scarcely visible.
    The cornice, in the ground.

    Since then,`tis centuries, and yet
    Feels shorter than the day
    I first surmised the horses` heads
    Were toward eternity.


    « چون مرگ را در آغوش نتوانستم گرفت »
    امیلی دیکنسون
    ترجمه: صادق عسکری


    چون مرگ را در آغوش نتوانستم گرفت،
    او مهربانانه خود به پیشوازم آمد؛
    مسافرانِ ارابهی مرگ
    تنها ما بودیم
    و ابدیت.

    آهسته بهپیش میراندیم؛
    شتابی در کارش نبود.
    و من
    به حرمتِ مرگ
    از همهچیز (رنجها و لذتها)،
    گذشته بودم.

    از فراز مدرسهای گذشتیم
    که بچهها در گاهِ بازی
    جستوخیز میکردند.
    عبور کردیم از فرازِ کشتزارهای پر محصول،
    غروب خورشید را هم
    پشتِ سر گذاشتیم.

    و شاید هم او ما را پشت سر گذاشت؛
    شبنمهای شبانگاهی
    سرد و لرزان
    و تنها تنپوش ِ من
    لباس ِ عروسیام.
    و شالِ گردنم
    تور عروسی.

    دربرابر منزلگاهی ایستادیم
    که نبود جز
    برآمدگیای بر روی زمین
    با سقفی که
    بهسختی نمایان بود.
    و باقی ِ خانه
    ریشه در زمین داشت.

    با اینکه از آن زمان،
    قرنها میگذرد
    اما هنوز کوتاهتر از آن روزی به نظر میرسد
    که برای نخستینبار دریافتم،
    ارابهی مرگ به سوی جاودانگی میشتابد.

  2. #2
    فرناز آواتار ها
    • 1,985

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبيات انگلیسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    پرند
    شغل , تخصص
    مدرس زبان انگلیسی
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    thank you so much dear mahdi
    very nice
    آرزوهایت را روی کاغذ بنویس و یکی یکی از خدا بخواه خدا فراموش نمی کند اما تو یادت می رود آنچه که امروز داری آرزوی دیروز تو بوده است!!!

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •