اسم اين پادشاه را چنين نوشته اند: درکتيبه هاي هخامنشي داري ووش يا داري واوش ، به زبان بابلي درياووش ، به زبان مصري باستان (خط هيروگليف) ان تريوش يا تاريوش ، تاريخ نويسان يونان باستان داريش ، در تورات (کتاب عزرا ، باب پنجم ) داريوش و درياوش ، تاريخ نگاران روم باستان داريوس ، به زبان پهلوي داريو
کتيبه کوه بيستون
مهمترين مرجع تايخ دوران داريوش کتيبه هاي کوه بيستون در نزديکي شهر کرمانشاه است که داريوش دستور نگارش و حجاري آنها را صادر کرده بود. از آنجايي که اهميت تاريخي اين کتيبه ها بسيارزياد است ، در اينجا عنوان کارها و جنگ هاي داريوش را مي نويسيم:
1-اختراع خط ميخي فارسي باستان 2-پيروزي بر گئومات مغ 3-پيروزي بر سردار شورشي شهر شوش4-پيروزي بر سردار شورشي خوزستان 5-جنگ بر عليه حاکم بابل که شورش کرده بود. 6-پيروزي بر سردار شورشي قوم ماد 7-پيروزي بر شورشيان ارمنستان (فرماندهان سپاه داريوش چندين بار با سرداران شورشي مادي و ارمني مي جنگند.) 8-پيروزي بر پادشاده ساگارات 9-پيروزي بر شورشي هاي پارت (خراسان) و گرگان (در زمان داريوش پدرش ويشتاسب حاکم خراسان بود که با شورشيان مي جنگد و بر آنها پيروز مي شود.) 10-پيروزي بر شورشيان ايالت مرو 11-جنگ با شورشيان محلي پارس در ناحيه يوتي و جاهاي ديگر
داريوش در کتيبه بيستون مي نويسد که 19 جنگ مهم انجام داده و 9 پادشاه را اسير کرده است. او هچنين در مورد علت اصلي شورش ها مي گويد که شورشيان انسانهايي دروغ گو بودند و از اين نظر همه ايراني ها را از دروغگو بودن بر حذر مي دارد. کتيبه کوه بيستون داراي ترجمه هايي به خط ميخي عيلامي و خط بابلي است. داريوش همچنين به سنگ تراشان دستور داده بود که در کتيبه ديگري اصل و نسب و زندگي نامه او را بنويسند (بکنند).
پيروزي داريوش بر گئومات مغ
کمبوجيه براي حمله به مصر حدود چهار سال از پارس دور بود و در اين مدت اتفاقات مهمي در پارس رويداد. چون اين حوادث مربوط به دوران داريوش کبير است از ذکر آنها در مقاله تاريخ حکومت کمبوجيه خودداري شد.
با رسيدن خبر درگذشت کمبوجيه به پارس و به حکومت رسيدن گئومات مغ ، لحظه اي تعيين کننده براي داريوش ، ديگر شاهزاده هخامنشي فرا رسيد. داريوش با مقام نيزه داري ، کمبوجيه را در لشکرکشي به مصر همراهي مي کرد. او با اين فکر که دبگر مردي از وارثان کوروش برزگ زنده نمانده است ، تصميم به قبضيه قدرت گرفت. او براي رسيدن به اين هدف ابتدا مي بايسيت گئومات مغ را که در پارس بر اورنگ نشته بود و در ميان مردم هوادار بسيار يافته بود ، از ميدان به در کند.
ساتراپ نشين هاي ديگر دولت هخامنشي نيز از آنجايي که گئومات ماليات سه سال را بخشيده وخدمت اجباري در سپاه را حذف کرده بود ، سروري او را پذيرفته بودند. گئومات شورش خود را از کرمان آغاز کرد. کرمان به خاطر همسايگي اش با سرزمين اصلي پارس و نيز به سبب ثروت زياد (دارا بودن معادن مس ، طلا و نقره) بسيار مناسب بود. گئومات از کرمان به نزديکي پاسارگاد (پايتخت کوروش هخامنشي) رفت و در دژي بنام شن دژ (سکيه يووتيشSikayuvatish ) موضع گرفت. جالب است که بدانيد گئومات مستقيما به پارس نرفت ، چون مي ترسيد که در دربار گروه زيادي دريابند که او بردياي راستين نيست. داريوش با شش يار خود (گروه هفت تنان) در سال 522 (پ.م) پس از قهرماني هاي بسيار ، بر شن دژ غلبه کردند و گئومات را به قتل رساندند. با اين همه هنوز داريوش تا رسيدن به هدف نهايي فاصله زيادي داشت. خبر قتل به اصطلاح شاه ايران به سرعت باد در تمام امپراتوري پيچيد وهمه استان ها سر به شورش برداشتند. داريوش و يارانش يک سال تمام سرگرم سرکوبي طغيان ها بودند تا توانستند فرمانروايي را کاملا بدست بگيرند.
پيروزي داريوش بر بابل
هرودوت مي نوسد: هنگامي که پارس ها قصد تصرف جزيره سامس را از راه دريا کردند ، اهالي بابل که قبلا تدارکات کافي ديده بودند ، سر به شورش برداشتند. همين که اين خبر به داريوش رسيد ، او قشون خود را جمع کرد و قصد محاصره بابل را کرد. پس از گذشت حدود يک سال و هفت ماه لشکريان داريوش هر حيله اي را که مي توانستند بکار بستند ولي تنيجه اي نگرفتند. از جمله نيرنگ کوروش ، يعني وارد شدن لشکر ايران از راه مجراي فرات ثمري نداشت ، چون بابلي ها بيدار بودند و از آن محل کاملا محافظت مي کردند. تا اينکه داريوش با حيله يکي از سرداران بزرگ ايراني بنام زوپير موفق به گرفتن قلعه بابل شد. سپس داريوش دستور داد که ديوارهاي قلعه را خراب کنند و دروازه ها را بردارند. داريوش به پاس خدماتي که زوپير انجام داده بود ، او را والي بابل کرد و ماليات کل بابل را به او بخشيد.
اليته اکتشافات نوين باستان شناسي نظرات هرودوت را تاييد نمي کند. مثلا مي گويند که محاصره بابل فقط 4 روز طول کشيده است نه 22 ماه. آنها همچنين اسم شخصي را که در زمان داريوش پادشاه شورشي بابل بود ، بخت النصر سوم يا ني دين توبل مي گويند. بعضي از تاربخ نگاران هم نوشته اند که بابل در زمان اسکندر مقدوني هم داراي قلعه هاي مستحکمي بوده است ، بنابراين خراب کردن ارگ بابل بدست داريوش صحت ندارد. اين شورش در سال 522 (پ.م) اتفاق افتاده بود.
جلوگيري از شورش آسياي صغير
هرودوت مي نويسد: کوروش اري تس را والي شهر سارد طلايي در آسياي صغير مي کند و اين والي پولي کرات ، جبار جزيره سامس را مي کشد و اين جزيره را جز پارس مي کند. سپس اري تس دو نفر ازاعضاي مهم دولت داريوش ، به همراه چاپار دولتي مي کشد. در اينجا داريوش تصميم مي گيرد که اريتس را مجازات کند ولي جنگ با او را به مصلحت نمي بيند. زيرا که اولا داريوش تازه به تخت سلطنت نشسته بود و دوما ياغي گري ها همچنان ادامه داشت و اريتس حاکم قدرتمند آسياي صغير بود ، ساير قسمت هاي آنجا مثل فرنگيه ، ليديه و ينيان هم با او همکاري مي کردند. داريوش شخصي بنام باگايا را با نوشته هايي که مهر خودش را داشت به سوي سارد مي فرستد. محافظان پارسي اري تس همين که نامه اول داريوش را مي خوانند نيزه ها خود را فرو مي آورند و ديگر از او محافظت نمي کنند. سپس باگايا با ديدن اثر نامه اول داريوش ، نامه دوم را که فرمان کشتن اريتس بود به پارسيان نشان مي دهد و بدين ترتيب او کشته مي شود.
رسيدگي داريوش به امور آفريقا و مصر
ليبيا ، سيرن و برقه در زمان لشکر کشي کمبوجيه به مصر تابع دولت ايران بودند. علت لشکرکشي داريوش به آفريقا قتل آرکزيلاس پادشاه سيرن بوده است. چون اهالي سيرن از عملکرد پادشاه خود بسيار ناراحت بودند ، او از سيرن فرار کرد و به برقه رفت و در آنجا کشته شد. داريوش از اهالي برقه خواست که مقصر قتل آرکزيلاس را معرفي کنند ولي آنها اين کار را نکردند ، در نتيجه داريوش به آنجا لشکرکشي کرد و برقه را تصرف نمود.
آرياند والي ايران در مصر ظاهرا به مصريان ظلم و ستم کرده بود و يا اعلام استقلال کرده بود و به نام خود سکه زده بود ، بنابراين داريوش به مصر حمله کرد و او را کشت. داريوش پس از ورود به مصر معبد « بي نيش » را در واحه الخرقه از نو بنا کرد و روش آبياري با کاريز را به مصريان آموخت. سفر داريوش به مصر حدود سال 517 (پ.م) اتفاق افتاد.
کارهاي داريوش در مصر مطابق با کتيبه هاي مصري
همان شخصي که کارهاي کمبوجيه در مصر را توضيح داده است ، کتيبه اي هم در مورد داريوش دارد.او مي نويسد که داريوش پادشاه مصر عليا و سفلي امر کرد که من به مصر بروم. در آن موقع او در عيلام بود و آسيايي ها او را به مصر مي برند تا قسمت هايي از معبد «نيت» را که خراب شده بود ، بازسازي کند. ظاهرا داريوش به صنايع مصر ، اعتقادات مذهبي و مراسم مصريان و همچنين علم پزشکي آنها اهميت خيلي زيادي مي داد. چون اين مصري مي نوسد يکي از ماموريت هاي مهم او بازسازي مدرسه عالي پزشکي شهر سائيس بوده است.
در کتيبه داريوش که در نزديکي کانال سوئز پيدا شده است ، به چهار زبان پارسي باستان ، عيلامي، آشوري و مصري باستان نوشته شده است که داريوش دستور حفر کانالي داد که درياي سرخ را به رود نيل متصل مي کرد. در کتيبه مصريان دايوش بصورت يک فرعون نشان داده شده است.
او در کتيبه اي که به خط هيروگليف است مي نويسد: «که داريوش پسر (نيت) مادر خدايان و برادر (را) خداي (الهه) آفتاب درخشنده است.» متاسفانه بقيه کتيبه به علت تخيرب قابل خواندن نمي باشد.
کتيبه اي که به خط ميخي پارسي باستان نوشته شده است ، متنش با کتيبه هاي مصري متفاوت است و مي نويسد: «خداي بزرگ که اهورامزدا است ، که آسمان و زمين را آفريد و براي مردم شادي (را ) آفريد ، (او) داريوش را پادشاه کرد و سلتنطت کشور (ي) رسانيد که بزرگ است و اسب ها و مردان خوب دارد.
من داربوش شاه بزرگ (هستم ) بر تمام کشور هايي که نژادهاي گوناگوني دارند. من شاه اين زمين بزرگ تا آن دورها و پسر ويشتاسب هستم. من پارسي هستم و مصر را تسخير کردم و امر کردم که اين کانال (را) بکنند ، از پي رو (رود نيل) که درمصر جاري است تا دريايي که از پارس بدان جا (مي)روند. اين کانال کنده شد ، چنانکه دستور دادم و کشتي ها روان شدند ، چنانکه اراده من بود.
در مورد اين کانال بايد گفت که در زمان نخائو فرعون مصر در سال 609 (پ.ش) آنرا کنده بودند ولي پس از آن ، اين کانال پر شد و از بين رفت. در اين زمان به دستور داريوش آنرا از نو پاکسازي کردند. چون اين کانال درياي مغرب را به درياي سرخ و عمان اتصال مي داد ، از اين نظر راه تجاري مستقيمي بين کشور هاي غربي و هند داير گرديد و از اين به بعد از اهميت تجاري بابل کاسته شد. داريوش براي حفظ امنيت مصر ، در چهار طرف اين کشور اردوگاهاي نظامي تشکيل داده بود.
کارهاي ديگر داريوش
داريوش در کتيبه بيستون از جنگ خود با سکاها صحبت کرده است ولي اين قسمت از کتيبه خيلي آسيب ديده است و درست خوانده نمي شود. بعضي ها تصور مي کنند اين قسمت در مورد لشکر کشي به کشور سکاهاي اروپايي است و برخي ديگر آنرا مربوط به سکاهاي آسياي ميانه مي دانند. در بند هشت از ستون چهارم کتيبه ، داريوش مي گويد: کارهاي ديگري نيز کرده ام که در اينجا ننوشته ام. اين کارها بايد مربوط به اقداماتي باشد که داريوش براي جلوگيري از اغتشاشات آسياي صغير ، مصر و غيره انجام داده بود. براي برسي بيشر آنها بايد به نوشته هاي تاريخ نگاران يوناني مراجعه کرد
رفتن داريوش به سکائيه اروپايي
جغرافي دانهاي قديم به آنها «ساک» يا «ساس» مي گفتند و داريوش آنها را «سک» يا «سکا» مي نامد. هرودوت آنها را «سکيث» مي نامد ، سکيثت در زبان يوناني به معني پيياله است چون اين افراد همواره پياله هايي با خود داشتند. سکاهايي که در اروپاي شرقي و روسيه زندگي مي کردند و مقبره هايي از خود برجاي گذاشته اند که در جنوب روسيه پيدا شدند و به گورگان موسوم هستند. سکاها مردمي بودند که در دوران هاي قديم از آسياي ميانه يعني از ناحيه ترکستان شرقي يا ترکستان چين تا درياي آرال و خود ايران تا اروپا در کنارهاي رود دن (Don) و دانوب(Danube) زندگي مي کردند. داريوش از سکا هاي آسيايي و هرودوت از سکاهاي اروپايي نام برده اند.
هرودت در اين مورد مي نويسد که وقتي داريوش در تهيه سفر جنگي به کشور سکاها بود ، به اطراف مامور فرستاد تا در تنگه بسفر ترکيه پلي را بسازند. آرتابان (اردوان) پسر هيشتاشب به او گفت که به کشور سکاها نرو ، چرا که آنها فقير هستند. ولي داريوش حرف او را گوش نکرد ، از شوش حرکت خود را شروع کرد و به کنار تنگه بسفر رسيد. سپس داريوش امر کرد که در دو ستون از مرمرم سفيد اسامي تمام مردمان تابع را که در لشکر او بودند به زبان آشوري و يوناني بنويسند. داريوش به سازنده پل هداياي زيادي بخسيد و نيروهاي ايراني از روي پل عبور کردند. قبل از اينکه داريوش به رود ايستر يا دانوب برسد ،گت ها را تابع دولت ايران کرد. در جلوي سکاييه تراکيه است که امتدادش تا دريا است. سکاييه اي که در طرف شرق رود ايستر قرار گرفته ، سکاييه قديم است. از طرف مغرب هم سکاييه تا کناره هاي رود دون قرار دارد. پس از ورود داريوش به کشور سکاها آنها چون ديدند که قدرت جنگيدن با او را ندارند به مشورت با يکديگر پرداختند. آنها فهميده بودند که داريوش قصد دارد بر روي رودخانه دانوب هم پلي بسازد. سپس سران سکاها تصميم گرفنتد که عقب نشيني کنند ولي سپاهيان پارسي به تعقيب آنها پرداختند و با آنها درگير شدند ولي تنوانستند پيروزي کاملي بدست آورند. سپس آنها به فکر برگشتن به سرزمين پارس افتادند ولي سکاها پل روي رودخانه ايستر را خراب کردند و داريوش براي نجات سپاهيانش مجبور شد که کشتي ها را به هم متصل کند تا سپاهيان بتوانند از روي آنها عبور کنند. يکي از فرماندهان شجاع سپاه داريوش بنام مگابيز توانست با چند گروه سکايي نبرد کند و آنها را شکست دهد. حمله دايروش به سکاها در سال 514 (پ.م) اتفاق افتاد.
در مورد روايت هرودوت از رفتن داريوش به سرزمين سکاها ايرادات مختلفي وجود دارد. مثلا هرودوت نوشته است ، سکاها هنگام عقب نشيني تمام مراتع ، پل ها و راه ها را خراب کردند تا سپاه ايران آذوقه نداشته باشند ، ولي با وسعت زياد مراتع بعيد است آنها بتوانند چنين کاري بکنند. در مورد تعداد سپاهيان داريوش هم هرودوت مبالغه کرده است.
اين اولين باري است که يک دولت آسيايي به اروپا لشکر کشي مي کند. در زمان اشکانيان و ساسانيان هم خبري از تجاوز سکاهاي اوروپايي به ايران نيست ، چون داريوش درس خوبي به آنها داده بود. فقط تجاوزاتي از طرف سکاهاي آسياي ميانه آن هم به تحريک اهالي ترکستان انجام گرفته است.
تسخير ترکيه ، مقدونيه و بحرالجزاير (درياي اژه)
لشکري که داريوش در اروپا به سرداري مگابيز گذاشته بود توانست اهالي هلس پونت يعني پرنتي هارا مطيع کند. سپس مگابيز وارد ترکيه شد و مردم آنجا را مطيع کرد. ترکيه بعد از هند پرجمعيت ترين کشور همسايه ايران بود ولي چون مردمش با يکديگر اتحاد نداشتند به راحتي شکست خوردند. اينکه همسايه شمالي ترکيه چه مردمي بودند در پرده اي از ابهام قرار دارد. هرودوت مي نويسد که آن طرف رود ايستر (دانوب) خالي از سکنه بود است ، چون هواي آنجا بسيار سرد است. ولي از مردمي بنام سي گين نام مي برد که لباسشان شبيه لباس مردم مادي است. در حالي که مگابيز مشغول مطيع کردن مردم تراکيه بود داريوش با عجله از هلس پونت بطرف سارد برمي گردد. پس از اين وقايع داريوش بطرف شوش برمي گردد و به تمام فرماندهان ارشد سپاهش حکومت شهرهاي تصرف شده را واگذار مي کند
در مورد تصرف مقدونيه بايد گفت که پسر پادشاه آنجا بنام الکساندر اول با ترفندي خاص فرستادگان دولت ايران را مي کشد. ولي پادشاه مقدونيه از ترس حمله ايران به کشورش باج و خراج زيادي به دولت ايران پرداخت مي کند. قابل ذکر است ، اسکندري که به ايران حمله کرد ، اسکندر سوم مقدوني است.
در مورد تصرف جزيره سامس هم بايد گفت که اين جزيره از نظر تاريخي قبل از تراکيه و مقدونيه تابع دولت ايران شد ولي چون نسبت به آنها اهميت کمتري دارد بعد از آنها ذکر شد. اهميت جزيره سامس از اين نظر است که اولين دولت يوناني است که تابع دولت ايران گرديد.
تسخير قسمتي از هند
بعد از فراغت داريوش از لشکرکشي به سکاييه ، او براي گسترش پادشاهي ايران به سمت شرق دستور داد تا لشکر ايران از رودخانه سند عبور کند. پس از آن داريوش به کشتي هاي ايراني دستور داد تا از راه درياي عمان ، رودخانه هاي سند و پنجاب راتصرف کنند. پس از تصرف اين منطقه همه ساله طلاي زيادي يه ايران وارد مي شد. داريوش راه تجارت بين مغرب و هند را باز کرد. اين کشور چون جمعيت زيادي داشت از اين نظر ماليات بيشتري نسبت به بقيه کشورهاي تابع ايران به دولت پرداخت مي کرد.
مهار شورش هاي مستعمرات مختلف ايران توسط داريوش
دولت ايران از زمان کوروش بزرگ اين سياست را پيش گرفته بود که در مستعمرات ايران ، حکومت هر شهر را به يک نفر مي داد ، چون او هميشه مجبور بود با دولت ايران ارتباط داشته باشد و با اين روش دولت مي توانست بر اداره شهرهاي مختلف نظارت داشته کامل باشد. يوناني ها به اين حاکمان جبار يا تيران مي گفتند که نشان گر نوعي حکومت اشرافي بود. اين روش تعيين حاکم اگر چه مزاياي بسيار زيادي داشت ولي باعث ايجاد شورشهاي مختلفي در شهرها و کشورهاي تحت حاکميت ايران شد. ما فهرست اين شورشها را در زير ميآوريم:
1-شورش در شهرهاي يوناني مستعمره ايران ، کاريه و جزيره قبرس
2-تسخير يونيه وسقوط مي لت: ظاهرا در نواحي که ينيان ها زندگي مي کردند ، شخصي بنام آريستاگر
بر آنها حکومت مي کرد که برعليه دولت ايران شورش مي کند و داريوش براي سرکوبي شورش او لشکري را به مي لت ، ليديه و جزاير درياي مديترانه مي فرستد.
3-تسخير دوباره تراکيه و مقدونيه
جنگ داريوش با يونان
هر چند داريوش توانست شورش مستعمرات ايران در يونان را فرو بنشاند ولي تحريکات آتن ، اسپارت و ارتري Erethrie در اين کشورها قطع نشد. آتني ها بر اثر شورش اين کشورها نيروي دريايي خود را افزايش دادند. داريوش از شرکت آتني ها در آتش زدن معبد شهر سارد بسيار ناراخت شد و پس از فرو نشاندن شورش در آسياي صغير و شهر هاي ينياني ، مردونيه را به ترکيه و مقدونيه فرستاد و بر اثر اين کار اوضاع آرام شد. سپس داريوش سفيراني را نزد يوناني هاي اروپايي فرستاد تا بداند که آيا تسليم خواهند يا جنگ مي کنند. اکثر اهالي يونان و جزاير آنجا تسليم شدند ولي دو دولت شهر مهم يونان باستان يعني آتن و اسپارت از اين عملکرد يوناني ها بسيار نارحت شدند و اهالي اين شهرها را بر ضد ايران تحريک کردند. سپس داريوش به فکر تنبيه يوناني ها افتاد که آب و خاک خود را به او تسليم نکرده بودند. داريوش يک سپاه به فرماندهي ارتافرن برادرزاده خود را با تعدادي کشتي جنگي از راه ترکيه به يونان و حزاير درياي مديترانه فرستاد. اين سپاه ابتدا اکثر جزاير را تک تک تصرف نمود و سپس به ارتري رسيد و توانست آنجا را تصرف کند و به تلافي کارهايي که اهالي آنجا در سارد کرده بودند ، معابد آنها سوزاندند و اهالي آنجا را اسير کرند. سپس ايراني ها جنگ را به دشت ماراتن Marathon کشاندند چون سواره نظام کاراييش بيشتر مي شد و راحتر مي توانست با يوناني ها نبرد کند. قبل از شروع جنگ آتني ها ، سفيراني را نزد اسپارتي ها فرستادند و از آنها تقاضاي کمک کردند. اين سفيران به اسپارتي ها گفتند که آتن براي اين از شما تقاضاي کمک مي کند تا خارجي ها بر يونان تسلط پيدا نکنند. چون کشور ارتري بدست ايراني ها افتاده است و از اين نظر آتن ضعيف شده است. سپس آتني ها از اهالي پلاته کمک خواستند و چون قبلا در يک جنگ آتني ها به آنها کمک کرده بودند ، پس اهالي پلاته هم به ياري آنها شتافتند. از آنجايي که سپاه ايران بسيار قدرتمند بود ، حاکمان جمهوري آتن قبل از جنگ راي گيري کردند و در مجلس سنا اکثريت به جنگ با ايراني ها راي داند. سپس سپاهيان يونان صفهاي خود را آراستند و جنگ آغاز شد. از آنجايي که قلب سپاه ايران بسيار قوي بود بزودي قلب سپاه يونان را شکافت و به پيش رفت ولي چون سپاهيان دو جناح راست و چپ يونان قوي تر بودند توانستند بر سپاه پارسي و سکايي پيروز شوند. پارس ها به طرف دريا فرار کردند و سوار کشتي هاي خود شدند ولي تعداد زيادي از آنها کشته شدند. آن قسمت از سپاهيان ايران که توانستند سوار کشتي شوند تصميم گرفتند که از راه دريا به آتن حمله کنند چون در آن زمان تقريبا تمام اهالي آتن در ميدان جنگ بودند و شهر خالي از سکنه شده بود. پارس ها توانستند يکي از بندرهاي مهم يونان را در نزديکي آتن تصرف کنند ولي پس از مدتي به آسيا برگشتند. بعضي از تاريخ نگاران يوناني مي نويسند که يکي از يونانيان خائن به بلندترين نقطه شبه جزيره آت تيک رفت تا خالي بودن آتن از سکنه را به سپاهيان پارسي اطلاع دهد. با تمام اين وقايع ايراني ها در نبرد ماراتن شکست خوردند.
شورش مصر
پس از رسيدن خبر شکست پارس ها در يونان به داريوش ، او براي جمع آوري يک سپاه بزگتر سفيراني را به تمام استانهاي ايران فرستاد و حدود چهار سال مشغول اين کار بود. در سال 487(پ.م) مصريها شوريدند. بعضي از تاريخ نگاران مي گويند که دليل شورش مصري ها زيادي مالياتي بود که دولت ايران از آن مي گرفت. ولي مصر با آن موقعيت خوب تجاري و راه داشتن به درياي سرخ و مديترانه (مغرب) و علاوه بر آن ارتباط داشتن با آسيا ، ماليات کمتري را نسبت به بابل پرداخت مي کرد. پس علت شورش دو دليل ديگر بود. اولا مصري ها يک تاريخ پربار و قديمي داشتند که حکومت آسيايي را بر سرزمين خود هيچ گاه تحمل نمي کردند و آنرا بلايي بسيار بزرگي مي دانستند و ثانيا علت اصلي اين شورش ها تحريکات يوناني ها بود از طريق مديترانه با مصر ارتباط تجاري داشتند. يوناني ها از بزرگي وثروت دولت هخامنشي وحشت داشتند ، آنها فقط مي توانستند با سکاهاي اروپايي و ايتالياي جنوبي (سيسيل) معامله آزاد تجاري داشته باشند و بقيه کشورهاي اطراف درياي مديترانه تابع دولت ايران بودند.
مسئله ولايت عهدي و فوت داريوش
هرودوت مي نوسد وقتي که داريوش در تدارک جنگ بود ، مشکلي پيش آمد و آن تعيين وليعهد بود.داريوش دوبار ازدواج کرد. زن اول او دختر گبربايس بود که سه پسر از او داشت و بزرگترين پسر او آرت بازان يا آريا رمن بود و زن دوم او آتوسا يا آرتيس تن يا آتس سا ، دختر کوروش بود که بزرگترين پسر او خشيارشا يا خشايارشا بود. هر دو نفر مي خواستند جانشين داريوش شوند ولي بر اثر توصيه درباريان به داريوش او خشايارشا را به جانشيني خود انتخاب کرد. علاوه بر اين بايد گفت که نفوذ آتوسا در دربار داروش بسيار زياد بود و ظاهرا در اين انتخاب تاثير خود را گذاشته بود. روابط اين دو برادر ناتني با يکديگر بسيار خوب بود و خشيارشا پس از رسيدن به پادشاهي حکومت کشورهاي زيادي را به برادر خود واگذارکرده بود.
پس از تعيين خشايارشا به ولايت عهدي ، داريوش براي جمع آوري تدرکات لازم براي لشکرکشي مشغول شد ولي پس از 36 سال سلطنت درگذشت و نتواست شورش مصر را فرو بنشاند و از آتني ها انتقام بگيرد. هر چند ايران در آن زمان بزرگ ترين وسعت تاريخي خود را داشت. داريوش در سال 486(پ.م) درگذشت. در حاليکه او از سال 522-486 (پ.م) بر سرزمين پهناور ايران حکومت کرد. مقبره (آرامگاه) داريوش در نقش رستم قرار دارد.