از انسان‌ جاوه‌ تا انسان‌ پكن‌
1-7- در سرتاسر اروپا - به‌ ويژه‌ انگليس‌، فرانسه‌، و اسپانيا، آفريقا، جنوب‌ روسيه‌، فلسطين‌، و ديگر نقاط‌ آسيا، استخوانهاي‌ سنگواره‌ شده‌ و ابزارهاي‌ سنگي‌ يافت‌ شده‌ است‌. بعضي‌ از اين‌ آثار به‌ طور سالم‌ در غارها مدفون‌ شده‌اند، در صورتي‌ كه‌ آثار ديگر در بيابانها، نهشتهاي‌ دره‌ها، و در ميان‌ رانه‌هاي‌ رودخانه‌اي‌ در محلهايي‌ دورتر از مسيرهاي‌ كنوني‌ رودخانه‌ها به‌ دست‌ آمده‌اند. انواع‌ اخير معمولاً به‌ وسيله‌ي‌ يخچالها، مسافتهاي‌ بعيدي‌ رانده‌ شده‌ و بيشتر اوقات‌ در تحت‌ فشار يخپهنه‌ هايي‌ به‌ ضخامت‌ بيش‌ از سي‌صد متر، سخت‌، شكسته‌ و خرد شده‌اند. مقداري‌ از بقاياي‌ مربوط‌ به‌ عصر يخ‌، بيشتر در مسير آبهاي‌ جاري‌، كه‌ احتمالاً از يخچالها سرچشمه‌ مي‌گرفته‌اند، نهشته‌ شده‌اند.

قديمي‌ترين‌ نمونه‌هاي‌ بشر در آفريقا به‌ دست‌ آمده‌ است‌. همه‌ي‌ دانشمندان‌ بر آنند كه‌ اين‌ موجودات‌ انسان‌ بوده‌اند - ابزارهايي‌ مي‌ساخته‌اند - و حدود يك‌ ميليون‌ و هفت‌ صد هزار سال‌ پيش‌ مي‌زيسته‌اند. اين‌ افراد كه‌ انسان‌ ماهر ناميده‌ شده‌اند به‌ مراتب‌ پيشتر از انسان‌ جاوه‌ بوده‌اند كه‌ در حدود پانصد هزار سال‌ پيش‌ زندگي‌ مي‌كرده‌ است‌. انسان‌ جاوه‌ يك‌ صد و شصت‌ و هفت‌ سانتيمتر و نيم‌ قد، داشت‌ و داراي‌ جمجمه‌اي‌ ضخيم‌، پيشاني‌ متمايل‌ به‌ عقب‌ و فكهايي‌ برجسته‌، درشت‌، ولي‌ بدون‌ چانه‌ بود. هنگام‌ حركت‌ پاهاي‌ خود را روي‌ زمين‌ مي‌كشيد، و كاملاً راست‌ راه‌ نمي‌رفت‌. انسان‌ پكن‌ ، كه‌ اندكي‌ بعد از انسان‌ جاوه‌ مي‌زيست‌ و از حيث‌ ظاهر به‌ او شباهت‌ داشت‌، تقريباً به‌ طور مسلم‌ از نياكان‌ ماست‌. انسان‌ پكن‌ از ابزارهاي‌ سنگي‌ استفاده‌ مي‌كرد و غذاي‌ خود را روي‌ آتشي‌ در غار مي‌پخت‌ و هم‌ نوعان‌ خود را نيز مي‌خورد.

انسان‌ نئاندرتال‌ كه‌ بود؟
1-8- بين‌ 000 , 120 و 000 , 70 سال‌ پيش‌ - يعني‌ قبل‌ و ضمن‌ اوايل‌ آخرين‌ يخبندان‌ - در اروپا نژادي‌ از بشر مي‌زيست‌ كه‌ درباره‌ي‌ آن‌ اطلاعات‌ بسياري‌ در دست‌ داريم‌ در سال‌ 1856 بهترين‌ نمونه‌ي‌ آن‌ در دره‌ي‌ نئاندر (كلمه‌ي‌ تآل‌ در نئاندرتال‌ در زبان‌ آلماني‌ به‌ معني‌ دره‌ است‌) در آلمان‌ يافت‌ شد، اگر چه‌ نمونه‌هاي‌ مشابه‌ در نقاط‌ دوردستي‌، مانند كوه‌ كرمل‌ در فلسطين‌، پيدا شده‌ است‌، و از اينجاست‌ كه‌ آن‌ نوع‌ انسان‌ را انسان‌ نئاندرتال‌ ناميده‌اند. انسان‌ نئاندرتال‌ داراي‌ قدي‌ به‌ طول‌ يك‌ متر و پنجاه‌ و پنج‌ سانتيمتر، پيشاني‌ متمايل‌ به‌ عقب‌، فك‌ اسفلي‌ تقريباً بدون‌ چانه‌، و مغزي‌ بزرگ‌تر از حد متوسط‌ كنوني‌ بود؛ و در راه‌ رفتن‌ پاي‌ خود را روي‌ زمين‌ مي‌كشيد، و كاملاً راست‌ نمي‌ايستاد. وي‌، پس‌ از شروع‌ يخبندان‌، در دهانه‌هاي‌ غارها مي‌زيست‌ و داراي‌ ابزارهاي‌ مانند تبر، چاقو، قلم‌ كنده‌كاري‌، و مته‌ از سنگ‌ چخماق‌ و استخوان‌ بود. همچنين‌ از آتش‌ استفاده‌ مي‌كرد و لباس‌ مي‌پوشيد و، گذشته‌ از اين‌، مردگان‌ خود را با ابزارهاي‌ آنها در كف‌ غارها دفن‌ مي‌كرد؛ و از اين‌رو مي‌توانيم‌ نتيجه‌ بگيريم‌ كه‌ مذهبي‌ ساده‌ داشت‌ و به‌ ارواح‌ و زندگي‌ پس‌ از مرگ‌ معتقد بود. طبق‌ قرارداد، فرهنگ‌ او را موستري‌ مي‌ناميم‌، زيرا بسياري‌ از ابزارهاي‌
- بين‌ 000 , 120 و 000 , 70 سال‌ پيش‌ - يعني‌ قبل‌ و ضمن‌ اوايل‌ آخرين‌ يخبندان‌ - در اروپا نژادي‌ از بشر مي‌زيست‌ كه‌ درباره‌ي‌ آن‌ اطلاعات‌ بسياري‌ در دست‌ داريم‌ در سال‌ 1856 بهترين‌ نمونه‌ي‌ آن‌ در دره‌ي‌ نئاندر (كلمه‌ي‌ تآل‌ در نئاندرتال‌ در زبان‌ آلماني‌ به‌ معني‌ دره‌ است‌) در آلمان‌ يافت‌ شد، اگر چه‌ نمونه‌هاي‌ مشابه‌ در نقاط‌ دوردستي‌، مانند كوه‌ كرمل‌ در فلسطين‌، پيدا شده‌ است‌، و از اينجاست‌ كه‌ آن‌ نوع‌ انسان‌ را انسان‌ نئاندرتال‌ ناميده‌اند.
او در جايي‌ به‌ نام‌ غار لوموستيه‌ در فرانسه‌ يافت‌ شده‌ است‌، اما اين‌ وجه‌ تسميه‌ چندان‌ درست‌ نيست‌، زيرا فرهنگها، مانند خود افراد، با يكديگر به‌ مقدار زياد آميخته‌ مي‌شدند. احتمالاً انسان‌ نئاندرتال‌ يكي‌ از نياكان‌ ما بوده‌ است‌، اما سرانجام‌ خود او جذب‌ نژادهاي‌ ديگر شد.

انسان‌ اورينياكي‌ كيست‌؟
1-9- «انسان‌ دانا»، يعني‌ بشر امروزي‌ كه‌ در حدود 000 , 70 سال‌ پيش‌ و طي‌ آخرين‌ دوره‌ي‌ يخبندان‌ پديد آمد، به‌ طور كلي‌ اورينياكي‌ ناميده‌ مي‌شود، و اين‌ نام‌ از غار اورينياك‌ در قسمت‌ علياي‌ روخانه‌ي‌ گارون‌ در فرانسه‌ گرفته‌ شده‌ است‌. احتمال‌ مي‌رود كه‌ بشر امروزي‌ هم‌ از نسل‌ اورينياكي‌ و هم‌ از نسل‌ نئاندرتالي‌ انسان‌ دانا باشد. با وجود اختلاف‌ بسيار ميان‌ انسان‌ نئاندرتال‌ و انسان‌ امروزي‌، دو قوم‌ كه‌ با يكديگر مواجه‌ مي‌شوند هميشه‌ با هم‌ مي‌آميزند، و مرحله‌اي‌ مياني‌، يعني‌ آميزش‌ انسان‌ نئاندرتال‌ و انسان‌ امروزي‌، با مشاهده‌ي‌ استخوانهايي‌ كه‌ در ناحيه‌ي‌ جليل‌ در فلسطين‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌، به‌ ثبوت‌ مي‌رسد. انسان‌ دانا به‌ صورت‌ امروزي‌، احتمالاً از نسل‌ بعضي‌ از افراد نژاد نئاندرتال‌ است‌. نژاد ديگري‌ هرگز كاملاً جاي‌ نژاد اورينياكي‌ را نگرفته‌ است‌، و اعقاب‌ او را مي‌توان‌ در بعضي‌ از قسمتهاي‌ ويلز، ايرلند، فرانسه‌، اسپانيا، پرتقال‌، الجزاير، و نقاط‌ ديگر مشاهده‌ كرد. اين‌ نوع‌ انسان‌ از انسان‌ نئاندرتال‌ سبك‌تر بود، اما قدي‌ بلندتر (در حدود يك‌ صد و شصت‌ و هفت‌ سانتيمتر) و جمجمه‌اي‌ بزرگ‌تر داشت‌. دستهاي‌ او درازتر، بيني‌ پهن‌تر، فكش‌ برجسته‌، و چانه‌اش‌ ضعيف‌ بود. احتمالاً مشهورترين‌ شعبه‌ي‌ اورينياكي‌ نوع‌ كرومانيون‌ بوده‌ است‌، كه‌ به‌ نام‌ غاري‌ به‌ همين‌ اسم‌ در ناحيه‌ي‌ دوردوني‌ موسوم‌ شده‌ است‌؛ اما نژادهاي‌ ديگري‌ نيز هم‌زمان‌ آنها در جهان‌ وجود داشت‌. يكي‌ از آنها قومي‌ زنگي‌ ماننده‌ بوده‌ است‌ كه‌ استخوانهاي‌ او را در غار گريمالدي‌ در سواحل‌ شمالي‌ ايتاليا يافته‌اند.

انسان‌ اوينياكي‌ چگونه‌ مي‌زيست‌؟
1-10- افراد نژاد اورينياكي‌ ميوه‌ها و گياهان‌ جنگلي‌، گوشت‌ گوزن‌ شمالي‌ و ساير حيوانات‌ را مي‌خوردند، و همچنين‌ انواع‌ ماهي‌ را با نيزه‌ هايي‌ كه‌ از شاخ‌ يا استخوان‌ ساخته‌ بودند صيد مي‌كردند. استخوان‌ و شاخ‌ را از گوزن‌ شمالي‌ و عاج‌ را از ماموت‌، كه‌ اكنون‌ از بين‌ رفته‌ است‌، به‌ دست‌ مي‌آوردند. در كشتن‌ حيوانات‌ و افراد ديگر، به‌ جاي‌ نيزه‌، چوب‌ به‌ كار مي‌بردند. زنان‌ آن‌ با سوزنهاي‌ استخواني‌ از پوست‌ و خز جانوران‌ لباس‌ مي‌دوختند، و گاهگاه‌ خود را با گردنبندها و زينت‌آلاتي‌ از صدف‌ و عاج‌ مي‌آراستند؛ چربي‌ حيواني‌ را در ظرفهاي‌ سنگي‌ براي‌ روشنايي‌ مي‌سوزاندند، و خود را با آتش‌ گرم‌ مي‌كردند. اغلب‌ نيز مردگان‌ خود را با ابزارهاي‌ آنان‌ در اقامتگاه‌ خود به‌ خاك‌ مي‌سپردند تا مردگان‌ در آن‌ دنيا از آن‌ استفاده‌ كنند، و گاهگاه‌ رنگ‌ قرمز گل‌ اخرا بر روي‌ جسد آنها مي‌ماليدند، كه‌ بدون‌ ترديد يادآور خون‌ و آرزوي‌ بازگشت‌ حيات‌ به‌ بدن‌ مردگان‌ بود. در هواي‌ سرد در دهانه‌ي‌ غارها مي‌زيستند، اما در هواي‌ گرم‌ بيرون‌ مي‌آمدند و سوراخهايي‌ در زمين‌ مي‌كندند و كلبه‌هايي‌ از شاخه‌ و پوست‌ مي‌ساختند.

پايان‌ دوره‌ پارينه‌ سنگي‌
1-11- در همان‌ زمان‌، ساختن‌ ابزارهاي‌ سنگي‌ پيشرفت‌ كرد. اگر بخواهيم‌ عبارات‌ قراردادي‌ را به‌ كار بريم‌، بايد بگوييم‌ كه‌ دوره‌ي‌ پارينه‌ سنگي‌، جاي‌ خود را به‌ دوره‌ي‌ نوسنگي‌ داد. اما عامل‌ تازه‌ در زندگي‌ بشر به‌ مراتب‌ مهم‌تر از ابزارسازي‌ بود. تا اينجا بشر غذاي‌ خود را از هر كجا كه‌ مي‌توانست‌ به‌ دست‌ مي‌آورد. پس‌ از مدت‌ كوتاهي‌، طريقه‌ي‌ فراهم‌ ساختن‌ آن‌ را ياد گرفت‌. در مورد چگونگي‌ وقوع‌ اين‌ تحول‌ به‌ طور قطع‌ نمي‌توان‌ اظهارنظر كرد، اما شايد تغيير آب‌ و هوا، كه‌ باعث‌ ايجاد صحراي‌ آفريقا پس‌ از عقب‌نشستن‌ يخبندان‌ چهارم‌ شد، بسياري‌ از افراد و جانوران‌ را به‌ سوي‌ دره‌ نيل‌ پيش‌ رانده‌ باشد. به‌ همان‌ ترتيب‌ اقوام‌ و حيوانات‌ از صحراي‌ عربستان‌ گريختند و در سوريه‌، فلسطين‌، و دره‌ي‌ بين‌النهرين‌ (دجله‌ و فرات‌) اقامت‌ گزيدند. به‌ احتمال‌ قوي‌ بشر در اين‌ دوره‌، مانند سابق‌، از حبوبات‌ بيابان‌ تغذيه‌ مي‌كرد، اما چون‌ محيط‌ محدودتري‌ در اختيار داشت‌ - زيرا نمي‌توانست‌ مانند گذشته‌ به‌ بيابانگردي‌ بپردازد - موفق‌ شد كه‌ رشد دانه‌ را در جايي‌ كه‌ پاشيده‌ شده‌ بود مشاهده‌ كند. بدين‌ ترتيب‌ بود كه‌ كشاورزي‌ آغاز شد. شايد نيز در اثر محدوديت‌ ذخيره‌ي‌ گوشت‌ بود كه‌ بشر به‌ فكر افتاد بعضي‌ از جانوران‌ را در مجاورت‌ خود نگاه‌ دارد و سپس‌ آنها را اهلي‌ كند. با اين‌ مرحله‌ به‌ عصر جديدي‌ در پيشرفت‌ بشر مي‌رسيم‌. [ 1 ]

پانوشت‌
[ 1 ] - چارلز. اي‌. رابينسون‌، تاريخ‌ باستان‌، ترجمه‌: دكتر اسماعيل‌ دولتشاي‌، تهران‌، انتشارات‌ علمي‌ و فرهنگي‌، 1370.
از
کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت