بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 2 اولیناولین 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 از مجموع 15

موضوع: زبان ها و گویش های مردم ایران

  1. #11
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    واژه « تات» اصطلاحی است كه از جانب تركان به اشخاص و اهالی فارسی زبان اطلاق گردیده و در منابع ادبی و تاریخی آنان بیشتر به كار رفته است. در منابع ایرانی معمولاً اصطلاح « ترك و تاجیك» گروه فارسی زبان و ترك زبان را مشخص می‌كرده است. با این وصف، در تاریخهای ایرانی قبل از صفویه هم این اصطلاح به چشم می‌خورد، و از زمان شاه عباس كبیر به بعد، اكثراً در نوشته‌های جهانگردان خارجی این واژه به تعبیر و تعریف درآمده است.

    ای. پ. پطروشفسكی، در رساله « نهضت سربداران خراسان» می‌نویسد:

    شیخ حسن و مسعود (پس از پیروزی سال 742هـ ) ناچار می‌بایست خواستهای عامه مردم را برآورند و با بزرگترین امیر فئودالی خراسان ــ معزالدین حسین كرت ملك هرات، وارد جنگ شوند.



    وی در آن روزگاران مستقل بود و یار و متحد طوغای تیمورخان مغول شمرده می‌شد. سربداران لشكری مركب از ده هزار مرد جنگی گرد آوردند. این لشكركشی از لحاظ آینده كار ایشان اهمیت فراوان داشت. زیرا هدف آن رهایی سراسر خراسان از سلطه مغولان بود. یكی از شاعران درباری ملك هرات، اهمیت این نبرد را چنین توصیف می‌كند:

    گر خسرو كرت بر دلیران نزدی
    وز تیغ یلی گردن شیران نـــزدی

    از بیم سنان سربداران تا حشـــــر
    یك ترك دگر خیمه به ایران نزدی (ص 64)



    این رباعی كه سربداران را دشمن تركان مغول معرفی می‌كند، در صفحه 360 جلد سوم تاریخ « حبیب‌السیر» در شرح حال و سرانجام شیخ حسن، به ثبت رسیده است.

    مؤلف « حبیب‌السیر» از تسلط امیرولی یكی از امراء معتبر طغاتیمورخان مغول بر ولایت گرگان، چنین سخن می‌داند:

    ... انهزام و انعدام سربداریه در آن دیار (استرآباد) اشتهار یافته اتباع خاندان طغاتیمورخان كه در زوایا مخفی بودند در ظل رایت امیرولی جمع آمدند و ابوبكر شاسمانی كه از قبل حسن دامغانی در شاسمان حكومت می‌نمود با دو هزار سواره و پیاده سربدار به جنگ امیرولی رفته از معركه گریخته به سبزوار شتافت. پهلوان حسن پنجهزار مرد شمشیرزن به وی داده نوبت دیگر ابوبكر متوجه استرآباد گشت و چون در سلطان دوین فرود آمد امیرولی با طایفه از شیران بیشه یكدلی از جنگل جرجان بیرون شتافته در برابر ابوبكر صف قتال بیاراست و به حسب تقدیر خونی در دل سربداران افتاده مردم امیرولی به یكبار فریاد برآوردند كه تات قاشتی یعنی تازیك بگریخت و سربداریه رو به گریز آورده ابوبكر شاسماتی خود را بر آب گرگان زد اما بیرون نتوانست رفت... (حبیب‌السیر. ج 3، ص 367)



    1. پیترو دلاواله، قشون شاه عباس را چنین توصیف می‌نماید:

    قشون ایران مركب از چهار دسته است كه به ترتیب اهمیت از پایین‌ترین آنها یعنی « تفنگچیان» كه شاه چندی پیش به توصیه آنتونی شرلی انگلیسی به تشكیل آن همت گماشت، شروع می‌كنم.

    تفنگچیان از نژاد اصیل ایرانی هستند كه مسكن و مأوای آنها در شهرها و دهات است. و چون در تمام سال حقوق می‌گیرند مجبورند هر وقت به وجود آنها احتیاج باشد فوراً به خدمت حاضر باشند. نجیب‌زادگان یعنی قزلباشها وارد این دسته نمی‌شوند و در حقیقت افراد آن را فقط رعیتها تشكیل می‌دهند. به رعیت لفظ « تات» نیز اطلاق می‌شود. در فارسی وقتی « تات» می‌گویند منظور این است كه طرف از طبقه نجبا (قزلباش) نسیت. ولی در حقیقت آنان اصیل‌تر از قزلباشها هستند، زیرا دسته اخیرالذكر فقط از زمان شاه اسماعیل صوفی به بعد خود را به زور اسلحه تحمیل كرده‌اند. در حالی كه تات‌ها ایرانی‌الاصل هستند و ساكنین واقعی این سرزمین را تشكیل می‌دهند، و خیلی از بزرگان و ثروتمندان و بعضی از میرزاها و به طور كلی كسانی كه به دلایلی جزء سپاهیان منظم نیستند و یا مشاغل درباری و دولتی ندارند در طبقه‌بندی از « تات‌ها» محسوب می‌شوند. تفنگچیان نیز جزو همین طبقه « تات‌ها» هستند و معمولاً از دهات و آبادیها آمده‌اند.

    در میان تفنگچیان، مازندرانی‌ها خود را ممتاز و مشخص ساخته‌اند و آنان بودند كه دو سال پیش در ارمنستان برخلاف میل شاه از قلعه ایروان دفاع كردند و محمد پاشا سردار ترك را كه با دویست و حتی سیصد هزار نفر حمله كرده بود بعد از چند روز جنگ و ستیز شكست دادند. عده تفنگچیان قوای ایران فعلاً قریب بیست هزار نفر است و چون آنان از « تات‌ها» هستند تاج قزلباش بر سر ندارند و عمامه‌ای ساده می‌بندند.



    پیترو دلاواله در جای دیگر می‌نویسد:

    امروز اتكای او (شاه عباس) بیشتر به تفنگچیان تات و مخصوصاً غلامانی است كه روز به روز بر قدرتشان اضافه می‌شود و به مقام‌های بلند گماشته می‌شوند... شاه تقریباً تمام وزراء و منشیان و سایر صاحب منصبان را از میان « تات‌ها» انتخاب می‌كند و مشاغل نظامی را در دست غلامان یا فرزندان آنها متمركز كرده است. (ص 350)



    2. انگلبرت كمپفر هم در فصل یازدهم سفرنامه خود نوشته است : « زبان رایج دربار ایران تركی است كه زبان مادری سلسله صفویه است و این زبان با زبان مردم عادی مملكت تفاوت دارد.

    در مبحث، « قشون ایران و فرمانده آن» چنین می‌نگارد:

    ... این كلاه خاص صوفیان صفوی باعث شد كه آنها از طرف ترك‌ها «قزلباش» نامیده شوند، یعنی كسانی كه سر سرخ دارند. درست است كه تركها با به كار بردن این لفظ دشنامی را در نظر داشتند اما قزلباش‌ها این نام را مایه افتخار خود دانستند. بدین ترتیب قزلباش‌ها سخت بر خود می‌بالند و به مردم بومی این سرزمین كه آنها را تاجیك، تازیك یا به طور خلاصه « تات» می‌نامند به دیده تحقیر می‌نگرند.

    تفنگچیان، تفنگچی لر آغاسی (فرمانده تفنگچیان) كه بر قوایی مركب از دهقانان و پیشه‌وران ایران فرماندهی دارد، در قشون ایران دارای رتبه سوم است.



    3. روایتی دیگر، از سفرنامه سانسون :

    این كلاه (تاج) بسیار مورد احترام همه می‌باشد زیرا می‌گویند كه این كلاه به دوازده امام اختصاص دارد. تمام خانها و قزلباشها در روزهای سلام و تشریفات این كلاه را بر سر می‌گذارند.

    ولی « تات‌ها» كه « كشوری» هستند نمی‌توانند این كلاه را به سر بگذارند همچنین اعتمادالدوله فعلی نیز كه از خوانین لشكری نیست این كلاه را بر سر نمی‌گذارند.

    تات‌ها بومی‌های محلی ایران را می‌گویند و قزلباش كه به معنی « طلاسران» یا « سرخ كلاهان» سرخ سران می‌باشد لشكری هستند. قرلباش‌ها از سلسله غلامان می‌باشند یعنی در اصل غلام بوده‌اند یا از ملت‌هایی هستند كه به ایران پناهنده شده‌اند. بسیاری از قزلباش‌ها از دمشق و هنگری به ایران آمده‌اند.



    قابل ذكر است كه شاهسون‌ها و سایر ایلات ترك زبان آذربایجان، شهرنشینان و روستاییان را « تات» می‌نامند. در قفقاز نیز این اصطلاح تداول داشته است.



    تدریجله سالمشدیم الـه یونجـه دهاتـی
    بر پارچه چورك نوركـی ایتمشدیم ایلاتــی

    آرترمش ایدیم مزرعه نی ایلخینی آتی
    رنجبر ایله مشدیم اوزیمه چوللی نــی تاتـی

    هر نه ویرسه ك ویر، مبادا ویرمه بر درهم ذكات
    قوی آجندان اولسه اولسون، بینوا كندلی و تات



    غلامحسین ساعدی می‌نویسد:

    ... شهرنشین‌ها یا به قول شاهسون‌ها « تات» ها كه جز خوردن و خوابیدن و اندوختن كاری نداشتند... (خیاو – ص 77)

    ... شعر بسیار معروفی كه یك شاعر گمنام اهل قره درویش به اسم غفار سالها پیش سروده، مناظره‌ایست بین شاهسون و تات، كه تات شاهسون را به اسكان وآسایش در شهر وخانه دعوت می‌كند و شاهسون از نعمت و بركت و لذت چادرنشینی دفاع می‌كند و شهرنشینی را نمی‌پسندد.

    تات ددی ای شاهسون گل بو كو چماقدان اوتان
    استراحت اوتور میندار سو ایچماخدان اوتان

    ترجمه : تات گفت ای شاهسون بیا و از كوچ بگذر – بیا و ساكن شو و از خوردن آب كثیف راحت باش.

    در این مناظره تات و شاهسون، دو نكته بنیادی جلب نظر می‌كند، نخست « تات» نام كردن شهری و روستایی، از جانب شاهسون است. این اصطلاح همان معنی و مفهوم 700 سال پیش را به یاد می‌ورد كه ابوحیان اندلسی در كتاب « الادراك للسان الاتراك» و مؤلف « تحفه الزكیه فی اللغه التركیه» واژه « طیت» و « طاط» را شهرنشین و كشاورز معنی كرده‌اند. دوم، پرهیز چادرنشینان به ویژه تركان از شهرنشینی است كه این خود از اختلافات لهجه ترك و تات و ناهماهنگی شهری و روستایی خبر می‌دهد، و ضرب‌المثل معروف تركی را به یاد می‌آورد كه می‌گوید: « توركه شهر ایچی زندان گلیر» یعنی : داخل شهر به ترك زندان می‌نماید.

    از مثل و مناظره بگذریم و به ابزارآلات در بایست‌های كشاورزان آذربایجانی امروز هم به دقت نظر افكنیم، می‌بینیم كه آنان هنوز هم « تات = فارسی زبان» هستند. مثلاً :

    لغات كشاورزی در دهات آذربایجان : كدخدا، ورزیار، رَشبَر (رنجبر)، باغبان، میرآو، چوپان، چودار، پادار، رَمی، شُخُم، تُخُم، گاواهن، جوت (جفت) خرمن، خرمنگاه، ذج، شنه (شانه)، جرجر، جوال، باغ، باغچه، میشه (بیشه)، بستان، بیل، بیلچه، كردی، بازو، وَر، بند، ناو، كهریز، فَنُو، دَن آو، خاك آو، شورآو، شوراكت، كَوشَن، وَرَزَن، جیم، چمن، سنبل، كولش، كوزر (كوزل)... جلال آل احمد هم می‌نویسد :

    گرچه در دهات دیگر بلوك زهرا (كه اغلب در آنها بوده‌ام و مطالعات كلی كرده‌ام) مردم به تركی حرف می‌زنند ولی مثلاً در « خوتان» و «ماشگین» و « چیسگین» ادوات زراعت و كشاورزی و اصطلاحات خاص آن هنوز به زبان تاتی است. (ص 19)



    هرگاه روستایی آذربایجانی بخواهد مسكنی معمولی و پناهگاهی ایجاد نماید، لااقل اشخاص: بنا، بنا شاگرد، فعله، نواكش، كژكار، نجار را با مصالح و ابزار : گژ (گچ) آهاك، كژخاك، كربیچ (خشت و آجر) تخته، دیرك (تیرك) شاتر (شاه تیر) پردی (توفال) حصیر، - تیشه، مالا، شمشه، شاقول، تراز، زنبه. فرقون. بیل، كلنگ، الك غربیل، نردوان، تخته مالا، ناوا، خَرَك و غیره را فراهم می‌كند و با این تمهیدات و تجهیزات، به ساختمان بِنُوره، دُورا (دیوار) مُهرَه دُوار، دام (بام) طاق، طاقچه، اطاق، كف، ایوان، آستانا، بالاخانا، صندوقخانا، قهوه‌خانا، آشپزخانا، زیرزمی، پله‌كان، پكا، آخر، طوله، حوض، انبار، هِرَه، چاله سر، شیره سر، دالاوسر و غیره می‌پردازد و سایر امور بنایی را انجام می‌دهد. سایر صنوف و نمودهای شهری بدین رسم و روش از زبان فارسی بهره‌ها گرفته و نام و نشان یافته‌اند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #12
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اما سخن آخر که دیگر بحث را تمام کنیم و امیدوارم این دفعه فایده داشته باشد :

    تاریخچه آذربایجان
    آذربایجان در دوران هخامنشیان به نام ماد نامیده میشد و از مهمترین و بزرگترین ایالتهای ایران به شمار می رفت. نام آذربايجان که به بخشي از سرزمين باستانی ايران اتلاق مي شود، از حدود 2400 سال پيش ، يکي از مشهورترين نامهاي جغرافيايي ايران ميباشد ودر هر دوره با حوادث تاريخي مهمي همراه بوده است
    آذربادگان ، آذربايگان وآذربايجان ، هر سه شکل در کتابهاي فارسی معروف است . آذربایجان در دوران هخامنشیان به نام ماد نامیده میشد و از مهمترین و بزرگترین ایالتهای ایران به شمار می رفت.
    در زمان داریوش سوم والی این ایالت آتورپات یا آتروپات نامی بود.پس از شکست داریوش سوم از اسکندر آتورپات از طرفداران اسکندر شده و بنابراین بر حکومت ماد کوچک باقی ماند(328 ق.م.)
    پس از اسکندرآتروپات موفق شد دولت کوچکی در آن سرزمین که بخشی از خاک ماد بود تشکیل دهد که بعد به نام او آتورپاتکان معروف شد(3)و پایتخت آن کنزک در جنوب تبریز کنونی بوده است
    هرودت میگوید:یونانیان کاپادوکیا را جزو سوریه می شمارند.پیش از ظهور دولت ایران مردم آنجا تابع حکومت ماد بودند که اکنون به دست کورش افتاده بود.حد فاصل میان امپراتوریهای ماد و لیدیا رود هالیس (قزل ایرماق کنونی در ترکیه)بود
    بحث درباره ی نام آذربایجان:
    استرابون جغرافی نگار یونانی که کتاب خود را در زمان اشکانیان پدید آورده است میگوید:
    چون اسکندر بر ایران دست یافت سرداری به نام آتورپات در آذربایگان برخاست و نگذاشت آن سرزمین که بخشی از ماد و به نام ماد کوچک معروف بود به دست یونانیان افتد.از آن پس سرزمین مزبور به نام آتورپاتکان خوانده شد
    آتورپاتکان از سه پاره ی آتور یا آذر و پات و کان برگرفته شده است که معنی آن سرزمین یا شهر آذرباد می باشد
    و اگر چه آذر بمعني آتش در زبان دري است نه پهلوي ولي در پهلوي آذر ، آتور تلفظ ميشود واتفاقا همانست که قسمت اول نام اصلي آذربايجان را که آتورپاتکان است را تشکيل می دهد وامروز مسلم است که نام آتورپاتکان که بمرور دگرگون شده بصورت ،آتوربادگان و سپس آذربادگان وسپس آذربايگان و در آخر آذربايجان نام گرفت. و از نام خانواده آتورپات گرفته شده که واژه ترکيبي پهلوي است معادل فارسي آن آذربد است به معني نگهدارنده آتش يا دارنده ی آتش يا مسئول وخدمتگزار آتش است ، زيرا که آتشکده ي آذرگشب (يا آتش مخصوص پادشاهان وارتشتاران ايران در همان خطه شعله ميکشيده واستاندار آذربايجان ، نگاهبان آتش مزبور نيز بوده است) و در دوران ساساني به آن کشور مغان مي گفتند
    با این حال کسروی بر این باور بود که آذربایگان از همه ی نامها درست تر است
    عرب ها آن را آذربيجان ميخواندند. محمد بن جرير طبري ضمن شرح فتح آذربيجان به دست تازی ها می نويسد :
    (( وچون نعيم بار دوم همدان را گشود وارواج رود سوي ري رفت، عمر بدو نوشت که سماک بن خرشه ي انصاری را به کمک بکيربن عبدالله به آذربیجان فرستد....))(
    در کتابهای ارمنی ،آذرباياقان وآذرباداقان هر دو را نوشته اند
    .آذربايجان به زبان يونانی
    ماتی نی ونويسندگان يونانی گازا گفته اند .
    برخي از مورخان،بناي اوليه ي شهر تبريز راه به خسروکبير،پادشاه ارمنستان که معاصر اردوان چهارم،پادشاه اشکاني بوده نسبت داده اند.
    مورخان ارمني وشرق شناسان ،براين باورندکه تبريز پيش از اسلام در سده هاي(3و4 ق.م) شهري معروف از شهرهای کهن ماد به نام تبرمئس بوده است.
    قديمی ترين اشاره به نام تبريز در کتيبه سارگن دوم شاه آشور در سال 714ق.م است . سارگن در اين کتيبه از شهري به نام اوشکايا که گويا اسکوي امروزي است ونيز از دژ محکمي به نام تاروئي ياد کرده که به احتمال قوی ، همان تبريز است .
    در سال 21 ه.ق که عربها بر ايران دست يافتند، تبريز قلعه نظامي کوچکي بود، ولي اردبيل اهميت بيشتري داشت .
    اولين حکومت مستقر در تبريز پس از اسلام خاندان روادي بود که اين شهر را پايتخت خود قرار دادند. پس از حمله هاي مغول،تبريز به دستور آباقاخان(663-680ه.ق) پايتخت رسمي ايلخانان شد.
    در زمان سلطان محمود غازان(694 ه.ق)تبريز را دردست گرفت .مسجد عليشاه ،ربع رشيدي وشنب غازان،در اين دوره ساخته شد. پس از مغولان وايلخانان، تبريز در دوران جلايريان وترکمانان وصفويان پايتخت رسمي شد.مسجد کبود از يادگارهاي دوران حکومت جهانشاه قرايوسف ترکمان (870 ه.ق) است.
    در دوران صفويان ،تبريز بارها به اشغال قوای مهاجم عثمانی درآمد وچندين بار به وسيله ي زلزله هاي وحشتناک (1050و1193 ه.ق) به کلی ويران وتمام آثار تاريخي آن نابود شدند.(1721 م : زلزله تبريز 80000 نفر جان سپردند- کوسينسکي صفحه 1864)
    در دوران قاجاريه ،تبريز مرکز استقرارعباس ميرزا ،نايب السلطنه ووليعهد نشين شد . درجنگهاي ايران وروسيه ،تبريز بارها مورد هجوم قواي بيگانه قرار گرفت واشغال شد.
    مبارزات مردم دلاور تبريز در برابر ترکان عثماني وروس ها درخشانترين فصل تاريخ ايران است.
    و اما در سال 1324 ه.ق تبريز در انقلاب مشروطيت ايران وسرگوني استبداد ،نقش مهمی به عهده داشت ومردم تبريز به پايمردي دلاوراني چون ستارخان، باقرخان، علي مسيو و... با استبداد به ستيز برخاستند و در 1299 ه.ش شادروان شيخ محمد خياباني ،عليه استعمار انگلستان در تبريز قيام کرد وقرداد وثوق الدوله وانگلستان را ملغي اخت .شادروان ثقة الاسلام شهيد راه استقلال وآزادي اين سرزمين به دست سربازان روسي در تبريز به دار آويخته شد.
    در سال 1325 ه.ش مردم تبريز عليه فرقه دموکرات آذربايجان قيام کردند واستقلال ايران محفوظ ماند.
    ۲- ب- تاريخچه ونام اروميه مرکز آذربايجان غربي:
    در برخي منابع از جمله مسالک وممالک استخري ،نام شهر ودرياچه چیچست به صورت اورميه آمده است.
    نام این شهر در سرياني وارمني متأخر (ormi , urmiya (اور به معنی شهر و میا یعنی آب نوشته می شود .علاوه بر آن تلفظ کنوني اين نام نيز توسط مردم بومي اين سامان ،بيشتر اورميه شنيده مي شود .بنابراين ضبط سنتي اين اسم به صورت اُرميه وياتحرير جديد آن بصورت اورميه است .(سرکانی.دکتر بهمن .اورمیه یا ارومیه .رشد آموزش جغرافیا .سال 5.شماره ی 18.ص55
    غرب درياچه اُرمیه قبل از ديگر نقاط ايران،مورد توجه ملل ماقبل تاريخ قرار گرفته ودليل آن تپه های متعدد باستانی در اين ناحيه است. تپه های گوی تپه واقه در 6 کيلومتری جنوب شرقی اورميه با قديمی ترين تپه های بين النهرين، آسيای صغير وفلات ايران رقابت ميکند.
    بعلاوه منسوب داشتن زرتشت به اروميه و يا اينکه يک يا دو نفر از حواريون زرتشت که در تولد عيسی به بيت اللهم رفته بودند در اورميه مدفون اند،حاکی از آن است که اين ناحيه در گذشته از بزرگترين کانونهای مذهبی وعلمی بوده است
    وسرداران وامپراتوران روم جهت دست يافتن بر آذرخش بزرگ زرتشتيان (آذرگشسنب)وپايتخت تابستانی ساسانيان (گزنا)بارها از آن عبورکرده اند.
    پس از اسلام نيز اورميه دومين شهر آذربايجان پس از مراغه به شمار می رفت .
    از سده ی 15 ميلادی که ترکان عثمانی جايگزين امپراتوری روم شرقی شدند، باز اورميه به عنوان شهر سرحدی از اهميت بسيار زيادی برخوردار بود ودارای برج وباروی مهمی شد .برج سه گنبد از نشانه های آن است .
    ۳-اخلاق وعادتهای مردم آذربایجان :
    مردم آذربايجان باوجود هجوم های اقوام مخالف ،سنن بومی خود را حفظ کرده اند وبسياری از آداب ورسوم ايران کهن ، درميان مردم اين سامان به صورتهای گوناگون باقی مانده است.
    مردم آذربايجان در دوستی ثابت قدم،دربرار مشکلات شجاع ومقاوم هستند. از جمله خصلتهای آنان مهمان نوازی،سلحشوری ،آزادمنشی ،راستگويی ،مرزداري و تعصب مذهبی است (می توان به بابک خرمدين اشاره کرد که در دفاع از دين وکشور خود ايران چگونه چندين هزار عرب را نابود کرد)
    در تمام دوره های تاريخی ،احساسات وطن دوستی آنان ضرب المثل بوده است .قيامهای مدوام مردم اين استان در زمان جنگ های ايران وعثمانی وايران وروسيه و... از برجسته ترين فداکاريهايی است که در تاريخ ايران جاودان خواهد ماند
    ۴- نژاد مردم آذربايجان
    آذريها ، اصيل ترين افراد ايرانی واز نژاد آريايی هستند .اين قوم از نژاد آرين می باشند که زبان وخصوصيات کلی ايرانيان دوره هخامنشی ،اشکانی وساسانی را حفظ کرده اند. همانطور که بر همه روشن است مردم آذربايجان از بازماندگان و نوادگان مادها(شاخه ای از آريانهايی که به ايران آمدند) می باشند تا اينکه بمرور زمان در نتيجه ی تاخت و تاز ترک و مغول دسته های گوناگونی از اين نژاد در اين منطقه سکونت گزيدند و آميزشهايی بين نژاد اصلی و مهاجمان رخ داد با اين حال تيره های مهاجر به دليل کمی نفوس نسبت به ساکنان محلی نابود شده و تقريبا اصالت نژاد اوليه نگاهداری شد.(رضا . دکتر عنایت الله .آذربایجان و آران ص 11
    پیش از ورود مادها به این سرزمین ، مردمی در آذربایجان غربی زندگی میکردند که بومی محل بودند وبه زبان خاصی سخن میگفتند .چون مهاجرت آریاها آغاز گشت،آنان بمانند بقیه بومی های ایران ،همانند لرها حکومت آریایی های مهاجر هم نژاد خود را پذیرفتند وبه تدریج آداب ورسوم وزبان يکدیگر را قبول کردند. زبان پارسی قدیم زبان پارسها وهخامنشیها وزبان پهلوی ویژه اشکانیان وساسانیان بود، وزبان اوستایی به وسیله ی مادها به کار میرفت که محل استقرار آنان آذربایجان ونواحی دیگر در غرب وشمال غرب ایران کنونی بود. (صفری،بابا.اردبیل در گذرگاه تاریخ،جلد2 ، تهران 1353 ،صفحه 57) از نوشته های نویسندگان سده های اسلامی ،چنین برداشت می شود که در قدیم زبان یا نیم زبانی که در آذربایجان سخن گفته می شده،شاخه ای از زبان فارسی بوده وآن را آذری می نامیده اند.چنانکه نیم زبانی که در اران رایج بوده ارانی میخواندند.
    در آن زمانها نشانی از زبان ترکی در آذربایجان واران وجود نداشت. مردم آذربایجان در گذشته به زبان آذری که یکی از زبانهای ایرانی بوده سخن میگفتند. این زبان مردم آذربایجان در گذشته به زبان آذری که یکی از زبانهای ایرانی بوده سخن میگفتند.
    این زبان مردم آذربایجان در گذشته به زبان آذری که یکی از زبانهای ایرانی بوده سخن میگفتند. این زبان مانند زبان کنونی آذربایجان وپیش از آن دارای لهجه های مختلف بوده است .زبان کنونی مردم آذربایجان از قالب ترکی وایرانی تشکیل شده است .

    گروهی از مردم آذربایجان به زبانهای هرزنی،کرنیگانی ، تاتی سخن میگویند که بعضی از زبانشانسان در اینکه لهجه ها رابتوان از بقایای زبان آذری دانست تردید دارند.(دبیران گروههای آموزشی جغرافیای استانها. جغرافیای کامل ایران،صفحه 179-180)
    ( می توان به طور خلاصه گفت که زبان ترکی فعلی رایج در آذربایجان زبانیست که به تدریج در طی چند مرحله و چند صد سال بر مردم این استان غالب شد .)




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #13
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    پارسي باستان و قدمت آن
    از دکتر محمد معین
    زبان ايرانيان دوره هخامنشي موسوم است به فرس قديم يا فرس هخامنشي يا پارسي باستان . اين زبان با زبان سانسکريت يعني زباني که کتب مقدس برهمنان هند بدان نوشته شده‚ از طرفي و از طرف ديگر با زبان اوستايي مشابه و هر سه از يک ريشه منشعب شده اند.
    مهمترين مدارکي که از زبان پارسي باستان در دست استکتيبه هاي هخامنشي است که از عهد کوروش بزرگ به بعد بر صخرهها و سينه کوههابا حروف ميخي نوشته شده است. از اين کتيبه ها در حدود پانصد لغت به زبان پارسي باستان استخراج ميشود.
    علاوه بر کتيبه ها تعدادي مهر و ظروف به دست آمده که بر آنها نيز کلماتي منقوش است. پس از کتيبه ها و مهرهاي عهد هخامنشي‚ منبع ديگري براي آشنا شدن با لغات پارسي باستان هست‚ ولي در اهميت به درجه منبع اولين ميرسد. توضيح آنکه مورخان يوناني بعض اساميلاخاص را طوري ضبط کرده اند که بسيار کم تصحيف شده‚ و با در نظر گرفتن اين نکته که يونانيان اواخر کلمات پارسي باستان را چگونه تغيير ميداده اند‚ و کدام حرف پارسي به کدام حرف يوناني تبديل مييابد‚ به آساني ميتوان پي برد که اين اسامي به پارسي باستان چه بوده‚ وچون اسامي خاص در بعض موارد ترکيبي است يعني يک اسم عام با اسمي ديگر يا با فعل و يا صفتي ترکيب شده‚ از اين نوع اسامي هم لغاتي به دست ميآيد‚ مثلا اسم سردار پارسي را که در جنگ گرانيکوس با اسکندر نبرد کرد‚ برخي از مورخان يوناني Spithradates نوشته اند‚ و چون يونانيان ث پارسي باستان را با th الفباي خود تطبيق کرده
    و اسم مزبور را با آن نوشته اند‚ بي شک ميتوان گفت که اين اسم در پارسي باستان Spithradataبوده‚ يعني داده سپهر و سپهر را به زبان پارسي باستان Spithra مي نوشته اند. چنانکه مهر را Mithra ميثره مي نوشته اند. اين نوع اسامي خاص که يونانيان تقريبا صحيح ضبط کرده اند‚ و از آن ميتوان لغاتي به دست آورد‚ کم نيست. و نيز چنين است کلمه Staspesکه يوناني شده Sataspa پارسي باستان ميباشد‚ و به زبان امروزي صد اسب گوييم.بنابراين از دو اسم مزبور دو لغت به دست ميآيد که در کتيبه ها نيستSpithra به معني سپهر و Sat به معني صد.
    پيداست که اين کار را در هر مورد نميتوان کرد زيرا بعض اسامي به قدري تصحيف شده که تصحيح آن ممکن نيست‚ و در مواردي هم که اصل لغت راميتوان پيدا کرد‚ بايد املاء کلمه مصحف را در زبان يوناني در نظر گرفت‚زيرا اسامي ايرانيان قديم که در نوشته هاي مورخان يوناني ديده ميشود‚تغيير کرده بعد به زبانهاي ديگر اروپايي رفته و باز تغيير يافته است. خلاصه آنکه با رعايت نکات فوق در برخي از موارد ميتوان به مقصود رسيد.
    آيا پارسي باستان‚ زبان محاوره دربار و مردم عهد هخامنشي بوده يا زبان مستعمل در فرمانها و کتيبه ها؟اگر چه پاسخ قطعي به اين سوال نميتوان داد ولي چون در کتيبه هاي پادشاهان هخامنشي‚ مخصوصا آخرين آنان‚اشتباهات دستوري يافته اند‚ دانشمندان فن چنين استنباط ميکنند که اين زبان در عصر هخامنشيان هم کهنه شده بود و آن را بر طبق معمول در بيانيه هاي رسمي به کار ميبرده اند‚ و چون زبان محاوره و کتابهاي عادي ساده تر بود همه اين زبان را کاملا نميدانستند‚ بنابراين غلطهاي مذکور ناشي از خطاي دبيران دفتر خانه هاست. اين استنباط را بعضي قرائن تاييد ميکنند‚ زيرامي بينيم که برخي از نامهاي خاص چنانکه در کتيبه ها ضبط شده با آنچه که معاصران آنان ضبط کرده اند‚ تفاوت دارد‚ مثلا اسم داريوش در کتيبه هاDarayavaush است در صورتي که در تورات Daryush و يونانيان آن راDaryos ضبط کرده اند مخرج شين در زبان يوناني نبود و آن را بدل به سين ميکردند و نيز اردشير را در کتيبه ها Artaxshathraنوشته اند‚ ولي کتزياس مورخ يوناني نام دو تن از رجال درباري را Artasiras نوشته است‚ و اگربه جاي سين‚ شين بگذاريم و سين آخري را هم که يوناني است حذف کنيم Artashiraيا Artashira ميشود و معلوم است هر دو ساده تر از ارتخشتره و بهزبان امروزي ما نزديکتر است.
    در هرحال بعضي از زبان شناسان عقيده دارند که در دوره هخامنشيان مخصوصا در اواخر آن عهد به همان زبان پهلوي يا به زباني که بسيار بدان نزديک بوده سخن ميرانده اند‚ و پارسي باستان چنانکه در کتيبه ها به کارمي رفته‚ در شرف احتضار بوده است .
    با وجود اينقراين ديگر ميرساند که زبان ادبي آن عصر همان زبان پارسي باستان است که بدان اشعارسرودها‚ فرمانها‚ وقايع و نامه ها و غيره راميگفته اند و مي نوشته اند.

    آثار هخامنشي به زبان پارسي باستان کتيبه هاي پادشاهان هخامنشي به خط ميخي هخامنشي نوشته شده است. از اين پادشاهان کتيبه هايي به جا مانده:
    اريارمنهارشامه‚ کوروش بزرگ -داريوش بزرگ- خشيارشا - اردشير - اردشير دوم - اردشير سوم – بيشتر اين نوشته ها در بدنه کوه يا ديوارهاي کوشکها و ستونها نقش شده‚ از جمله کوه بغستان بيستون و الوند و وان ارمنستان و شوش و تخت جمشيد و تنگه سوئز مصر و جز اينها‚ و نيز چند نگين و مهر که داراي نامهايي است وچند ظرف که به چهار خط پارسي باستان‚ عيلامي‚ بابلي و تصويري منقوش است. چند سال پيش نيز الواح زرين و سيمين در تخت جمشيد و همدان به دست آمده است. اين سنگنبشته ها و لوحه ها غالبا به سه زبان و خط است: نخست بهزبان پارسي باستان‚ ديگر به زبان عيلامي و ديگر به زبان بابلي که با زبان آشوري فقط تفاوت لهجه دارد . اين دو زبان اخير که ترجمه کتيبه پارسي است‚هريک به خط ميخي مخصوص به خود نوشته شده است.

    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #14
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    زبان فارسي در چشم‌انداز تاريخي
    زبان پارسی در روزگاران پیشین در بيرون مرزهای کنونی ایران و درواقع مرزهای تاریخی ایران بزرگ بسیار گسترده و فراگیر بوده است و امروزه متاسفانه به دلیل کوتاهی دولت مرکزی ایران این امر کاهش یافته است . شایسته است ملت و دولت ایران برای گسترش هرچه بیشتر زبانها و گویشهای پارسی و لری و کردی و آذری و بلوچی و . . . در ایران و منطقه خاورمیانه و قفقاز کوشش نماید . پارسی امروزی که ریشه اش از زبان پهلوی است امروزه در سرزمینهای : کردستان عراق , کردستان ترکیه , ارمنستان , آذربایجان , داغستان , ترکمنستان , قزاقستان , قرقیزستان , تاجیکستان , ازبکستان , افغانستان , پاکستان , هند و بحرین رایج است و برخی از مردمان آنجا به غیر از زبان محلی خود با این زبان کهن بزرگ آشنایی دارند و سخن میگویند .
    خاستگاه همگوني‌هاي واژگاني و ساختاري زبان فارسي با ديگر زبان‌ها و گسترش زبان فارسي در سرزمين‌هايي چون هند، پاكستان، تركيه، بوسني و هرزگوين، آلباني،‌ صربستان، كرواسي، مونته‌نگرو، و مقدونيه را مي‌توان از ديدگاه‌هاي «تاريخ طبيعي» و «تاريخ اجتماعي» بررسي كرد. زيرا از ديدگاه تاريخ طبيعي، زبان‌هايي چون پشتو، هندي، بنگالي، تاجيكي، و اردو، از گروه زبان‌هاي هندواروپايي شمرده شده‌اند و خاستگاه جغرافيايي همگوني دارند. ادوارد براون نيز بخشي از اين همانندي را برمي‌شمارد و مي‌گويد: كاملاً مسلم به نظر مي‌رسد كه ايرانيان و هنديان زماني قوميت مشترك ايراني ـ هندي را در نقطه‌اي در پنجاب تشكيل مي‌داده‌اند.

    اگرچه بخشي ازگسترش زبان فارسي در بالكان را مي‌بايست از چيرگي و فرمانروايي عثماني بر آن سرزمين دانست، ولي اين گمانه را نبايد ناديده انگاشت كه چه بسا اسلاوهاي كهن، بخشي از مايه‌هاي زباني، انديشگي و فرهنگي آريايي را از زيستگاه‌هاي آغازين خود به بالكان آورده‌اند. هم‌چنين نقش يونانيان، مانويان و نومانويان و نيز گروه بوگلاميا1 را هم نبايد از ياد برد،2 زيرا زبان فارسي پس از دوره‌هاي فارسي باستان و فارسي ميانه يا پهلوي، به شيوه‌اي كارآمد در گسترش فرهنگ ايراني پاي به ميدان نهاد و در دوران هخامنشيان، سكاها و اشكانيان، زبان فارسي باستان و پهلوي درسند و بين‌النهرين گسترش يافت.
    رزم ايران و توران از برجسته‌ترين درونمايه‌هاي شاهنامه فردوسي است كه از نگاه نمادين، بيانگر اين پديده تاريخي است كه زيستگاه تركان، ساليان سال از استان‌هاي هخامنشيان به شمار مي‌رفته است و كساني كه تاريخ كهن تركان را نگاشته‌اند، اين دوره را دوره پارس‌ها نام نهاده‌اند. سنگ نوشته‌هايي نيز كه از گورمه، ترسوس و سارد در نزديكي ازمير به دست آمده، چيرگي هخامنشيان بر اين سرزمين را باز مي‌نمايانند. به دنبال چيرگي هخامنشيان، آيين مهر و در پي آن، دين ماني، به سرزمين تركان راه يافت و آسياي صغير را دربرگرفت. برخي از پژوهشگران در ژرفاي انديشه قزلباش‌ها (علويان)، مايه‌هايي از مهرپرستي، زردشتي و خرم‌ديني را برشمرده و خاستگاه بخشي از آيين‌هاي مولويه را آيين زردشت دانسته‌اند؛ چنان كه پرفسور گولپينارلي، تقدس اجاق و مطبخ خانقاه و خاموشي در اثناي صرف طعام و نيز گلبانگ سفره و خرقه صوفيان را باز مانده و از آيين‌هاي زردشتيان دانسته3 و ناصر خسرو نيز گزارش داده است كه در شهر اخلاط در آسياي صغير، به سه زبان تاري، پارسي، و ارمني سخن مي‌گفته‌اند.4 از اين رو، مي‌توان زمينه‌هاي تاريخي گسترش زبان فارسي در كشورها و سرزمين‌هاي همسايه را چنين برشمرد:
    1. پديده‌هاي اجتماعي مانند خودكامگي فرمانروايان و جنگ‌هاي پياپي، جابه‌جايي ناگزير فارسي زبانان و پراكندگي آنان را در پي داشته است. از نشانه‌هاي نمادين همزباني همسايگان مي‌توان به گفت‌وگوي پهلوانان ايران و توران به زبان فارسي در كتاب شاهنامه در برخي از جستارها نيز از پديده ميهن‌گريزي ايرانيان در دوره ساسانيان، به انگيزه سخت‌گيري‌هاي موبدان زردشتي درباره مانويان و مزدكيان، و نيز پس از تاخت و تاز تازيان و كشتار خرم‌دينان به دست عباسيان و روي آوردن بخشي از فارسي‌زبانان به آسياي صغير سخن گفته‌اند.5
    2. كشورگشايي فرمانروايان در پراكندگي زبان فارسي نقش بسزايي داشته است. پيش از اين از كشورگشايي هخامنشيان و سنگ نوشته‌هاي اين خاندان سخن رفت. افزون بر آن از كشورگشايي محمود غزنوي و سلجوقيان نيز مي‌توان ياد كرد.
    نقش كشورگشايي فرمانروايان در گسترش زبان فارسي، گاه با پديده‌هاي ديگري چون پيوندهاي فرهنگي و انديشگي چنان درمي‌آميزد كه جدايي آنها از يكديگر بس دشوار مي‌نمايد. افزون بر اين، غبارزدايي از ساختار گسترش واژگان يك زبان و نمودن سيمايي روشن از دگرگوني‌هايي كه در ژرفاي تاريخ روي داده است،‌ دشوار مي‌نمايد. براي نمونه واژه “ورد” كه در زبان تازي همان “گل سرخ” است، در زبان پهلوي و متون اوستايي نيز براي “گل سرخ” به كارمي‌رفته است. از اين رو برخي ديدگاه‌ها از گسترش جغرافيايي اين واژه در زمان ساسانيان و كاربرد آن در زبان تازي سخن گفته‌اند.
    پذيرش نقش فرمانروايان درگسترش زبان نمي‌بايست اين گمان را برانگيزد كه پيوست فرمانروايان چيره‌دست به گسترش زبان خود دست يازيده و يا توانسته‌اند آن زبان را در ديگر كشورها بپراكنند، چنان كه انگيزه فرمانرواياني چون محمود غزنوي و طغرل سلجوقي را در گسترش زبان فارسي، مي‌بايست بيرون از چيرگي و برتري نظامي جويا شد؛ زيرا سلجوقيان پيش از چيرگي بر روم و گشودن دروازه‌هاي آن، معمولاً از فرهنگ ايراني بهره‌مند بوده‌اند و پس از آن نيز زبان فارسي و فرهنگ ايراني را در آسياي صغير گسترش داده‌اند.6
    3. فارسي‌نويسان نيز نقش كارآمدي در گسترش زبان فارسي داشته‌اند؛ از اين رو، آگاهي از تاريخ فارسي‌نويسي مي‌تواند ما را بيش از پيش با گستره و ژرفاي زبان فارسي در كشورهاي ديگر آشنا سازد، چنان كه علي هجويري غزنوي از فارسي‌نويساني است كه يكي از كتاب‌هاي صوفيانه فارسي‌زبان به نام كشف‌المحجوب را در لاهور نگاشت و اميرخسرو دهلوي، ملقب به سعدي هند، و نيز بيدل دهلوي، در هندوستان به سرودن مثنوي و غزل پرداختند. فارسي‌نويسان هند، كتاب‌هاي نامبرداري چون تاج المآثر (اولين تاريخ شبه قاره هند به زبان فارسي) و لباب الالباب (نخستين تذكره شاعران به فارسي) را نگاشتند. در بوسني‌وهرزگوين نيز سرايندگاني به فارسي شعر سروده‌اند كه از آن ميان مي‌توان موارد زير را برشمرد:
    مجد نرگسي (سده يازدهم هجري) سراينده خمسه، نهالستان سعادت، مشاق العشاق، قانون رشاد، غزوه مسلمه و اكسير دولت.
    خسرو پاشا سكولر (سده يازدهم هجري) كه برخي از سروده‌هاي اودر بلبلستان فوزي آمده است.
    احمد طالب (سده يازدهم هجري) كه به فارسي و تركي اشعاري سروده است.
    احمد رشدي (سده يازدهم هجري) كه غزل‌هاي فارسي زيبا و عاشقانه‌اي سروده و از عرفي پيروي كرده است.
    محمد رشيد (سده يازدهم هجري) كه ديوان اشعار 27 صفحه‌اي از او برجاي مانده است.
    علي زكي كيمياگر (سده‌هاي يازدهم و دوازدهم هجري) كه در سرودن ماده تاريخ و تنظيم و حل معما و لغز ماهر بوده است.
    محمود پاشا عدني كه داراي ديوان و اشعار پراكنده به فارسي است.
    درويش پاشا بايزيد آگيج (سده دهم هجري) ديواني به زبان فارسي دارد.
    توكلي دده (سده يازدهم هجري) كه به تدريس مثنوي مي‌پرداخته و از او سروده‌هايي بر جاي مانده است.
    مصطفي لدني (سده دوازدهم هجري) به فارسي و تركي شعرهايي سروده است.
    حاجي مصطفي مخلصي (سده دوازدهم هجري) از شعر حافظ پيروي كرده است.
    فوزي موستاري (سده دوازدهم هجري) كتاب بلبلستان را به زبان فارسي و به تقليد از گلستان سعدي در شش فصل گرد آورده است كه فصل چهارم آن درباره سخن‌پردازان فارسي و تركي‌زبان امپراتوري عثماني است.
    بازتاب گسترش زبان فارسي در كشور عثماني و آگاهي فرمانروايان و پادشاهان عثماني در پراكندن زبان فارسي را مي‌توان در شهرهايي چون استانبول، بغداد، دمشق، قونيه، و سرزمين‌هاي يوگسلاوي، به ويژه بوسني و هرزگوين، جويا شد. در اين دوره دربارهاي عثماني به پاسداشت زبان فارسي پرداخته‌اند و فرمانرواي عثماني، سلطان سليم ياووز، به زبان فارسي سخن مي‌گفته و شعر نيز مي‌سروده است. افزون بر اين، در اين روزگاران، تخم سخن فارسي، ميان هجرت‌گزينان ترك يا كارگزاران بومي بخش‌هايي از شبه جزيره بالكان و جنوب شرقي اروپا و سرزمين‌هايي چون آلباني، يوگسلاوي،‌ يونان، بلغارستان، روماني، و مجارستان تا دروازه‌هاي وين پراكنده شده است. پيشينه گسترش زبان و واژگان فارسي در فرمانروايي عثماني را مي‌بايست در دوره سلجوقي جست‌وجو كرد. پس از چيرگي سلجوقيان و دست‌نشاندگان آنان در آسياي صغير، فارسي، زبان رسمي آن ديار شد ونگارش كتاب وسرودن شعر و نيز آموزش و پرورش و نامه‌نويسي در دستگاه فرمانروايان اين خاندان، به زبان فارسي بود.7
    اگر نبود راه و رسم پالايش زبان تركي از واژگان بيگانه، كه سال‌ها از برنامه‌هاي قانونگذاران ترك است، بي‌گمان واژگان فارسي در زبان تركي، بيش از پيش نمود مي‌يافت. با اين همه، از ديدگاه جست‌وجوگران، امروز نيز هنگامي كه فردي ايراني در آرامگاه مولوي در قونيه، آن همه شعر و عبارت فارسي را بر در و ديوار مي‌بيند، خويشتن را در ديار ياران مي‌يابد. در طريقت مولوي وآداب و رسوم سنن خاص آن، بيشتر تعبيرات و اصطلاحات فارسي است.8 ووجود واژگاني چون آستان (درگاه و آرامگاه مولوي)، آتشباز (آشپز)، آيين (اشعاري كه در مراسم سماع مي‌خوانند)، آيين‌خوان، برگ سبز نياز (نذري كه مولويان به درگاه مولانا مي‌آورند)، جان (خطاب درويشان به يكديگر)، چله (عبارت خاص چهل روزه)، دم (وقت)، درگاه (اقامتگاه شيخ)، دستار، دسته گل (نوعي پيراهن)،‌ و دستور (اجازه) از اين گونه‌اند.
    از رهگذر فرمانروايي عثماني، زبان فارسي در سرزمين آلباني نيز گسترش يافت و كلام فارسي كه با خود انديشه‌هاي بكتاشيه را داشت، بر دل و جان نشست. واژگان فارسي پهنه زبان را درنورديدند و به ادبيات مردم آلباني ره يافتند. به گونه‌اي كه سخن‌پرداز آلباني، شمس‌الدين سامي، به پيروي از آثاري چون شاهنامه فردوسي، سوگنامه فرزندكش و نمايشنامه كاوه را نگاشت و شيخ عبدالسلام مجرم به پيروي از سروده‌هاي صوفيانه سبك عراقي، به سخن‌سرايي پرداخت.9 و نصيب طاهربابا فراشري نيز در بيان انديشه‌هاي درويشي، غزل‌هايي بزمي سرود. چنين مي‌نمايد كه سروده‌هاي وي، بازتابي از غرل‌هاي مولوي و سعدي است. او دفتر خلوتيه خود را در پايان مثنوي آورده و بدين سان پيوند انديشگي خود با مولوي را باز نموده است. نعيم فراشري نيز از سرايندگان فارسي زبان آلبانيايي است. دفتر سروده‌هاي او، تخيلات نام دارد و انديشه بكتاشيان در آن باز تافته و از زبان فارسي به آلبانيايي ترجمه شده است. او در شعر “كربلا” از رويدادهاي آغازين اسلام و خاندان پيامبر سخن مي‌گويد. هم‌چنين پيامي فراشري، برادر نعيم فراشري، سروده‌ها و نگاشته‌هايي چون شاهنامه و زبده … را از فارسي به تركي برگردانده است.
    از ديگر سخن‌پردازان آلبانيايي، يكي هم تسليم روحي بابايي است كه ديواني به زبان فارسي دارد. انديشه بكتاشي از درون‌مايه‌هاي شعر اوست. تركان واژگان فارسي وتركي را با هم درآميختند، به واژگان با ساختارهاي دوگانه دست يازيدند و اين واژگان پيوندي را به ديگر زبان‌ها وارد كردند10 كه از آن ميان مي‌توان به اين واژه‌ها در متون صربي اشاره كرد:11
    bajriam – namãz, basčaluk, beharli, abdĕsli, aladza, ãp-asičăre, ãrpasã, bostandzije, burma-tãhta, cadordzaija, terli-diba, jedandzija.
    افزون بر واژه‌هاي پيوندي فارسي ـ تركي، زبان صربي را مي‌توان سرشار از واژگان فارسي دانست. ساختار همگون زبان فارسي و صربي نيز از ويژگي‌هايي است كه در اين دو زبان را گستره تاريخ طبيعي به هم مي‌پيوندد. چنان كه “biti” زبان صربي به معني “بودن” است. Bi ريشه فعل و ti نشانه مصدر است. در مصدر “بودن” نيز “بود” ريشه فعل و “ َ ن” نشانه مصدر است.
    همچنين واژه پيوندي blagovesi يعني خبرخوش از blag (خوش) + o (ميانوند) + vesti (خبرها) پديد آمده است. واژه پيوندي vodendan يعني “زادروز” هم از voden (زاد) dant (روز) ساخته شده است.
    گسترش زبان فارسي در زبان صربي را مي‌توان نمودي از پيوستگي ريشه‌اي اين دو زبان از يك سو، و گسترش زبان و فرهنگ ايران دربيرون مرزهاي ايران از سوي ديگر، دانست. واژگاني چون azdaja (اژدها)، sumbol (سنبل)، nãr (انار)، narandza (نارنج)، bečar (بيكار)، terazije (ترازو)، meza (مزه)، česma (چشمه)، tursija (ترشي)، čobanin (چوپان)، testera (استره)، sindzir (زنجير)، prinač (برنج)، pilav (پلو)، peskĕs (پيشكش)، seped (سبد)، sator (چادر)، visa (بيشتر)، obrva (ابرو)، bazar (بازار)، basta (باغ)، dzep (جيب)، čaj (چاي)، dati (دادن)، dugme (دگمه)، dua (دو،‌ در اوستا نيز به گونه dva آمده است.)، zena (زن)، seta (شش)،sapun (صابون)، sečer (شكر)، parče (پارچه)، kliuč (كليد)، lala (لاله)، mozak (مخ، مغز)، rarcis (نرگس)،nana (نعناع)، nov (نو)، ne (نه، نـِه)، jedan (يك)، jasmin (ياس، ياسمين)، limun (ليمو)، vetar (باد)، vokal (واكه)، urma (خرما)، ti (تو)، sram (شرم)، sesti (نشستن)، pet (پنج)، nov (نو)، bahsis (بخشش)، naste (ناشتا)، behar (بهار)،hrana (خوراك)، alat (آلت)، rustičan (روستا)، vatra (آذر، آتش)، spanač (اسپناج،‌اسفناج)، pamuk (پنبه)، čevap (كباب)، bog (خدا، بغ)، tus (دوش)، kutija (قوطي)، gaz (گاز)، grlo (گلو)، mrtav (مرده)، tezak (دشوار)، mrav (مور)، mis (موش)، nafta (نفت)، div (ديو)، pistacija (پسته)، čador (چادر)، grad (گِرد/ جرد،كه در كلماتي مانند بروجرد و هشتگرد آمده و به معناي شهر است).
    بازتاب زبان فارسي در تركي از ديدگاه برخي پژوهشگران، به گونه‌اي است كه دستور زبان تركي را بيشتر از گونه فارسي مي‌دانند.12
    با ترجمه رباعيات خيام، ژرف‌انديشي ايراني، مرزها را درنورديده و تا دوردست‌هاي جهان ره يافته است. برگردان انگليسي فيتز جرالد كه در سال (1859م.) انجام پذيرفته، گنجايي زبان فارسي را براي بيان انديشه‌هاي ژرف باز نموده است. از اين رهگذر نيز واژه‌هاي فارسي در زبان صربي وارد شده13 كه جستار درباره آن را به گفتاري ديگر وا مي‌نهيم.
    پيوند تاريخي زبان فارسي و ارمني را نيز مي‌بايست پيوندي سخت طبيعي و بنيادين دانست، چنان كه خاورشناسان اروپايي مانند پترمان، وينديشمان و گُشته با بررسي زبان ارمني دريافتند كه اين زبان، هندواروپايي است. از اين روي، شيوه هم‌ترازي تاريخ زبان ارمني با ديگر زبان‌هاي هند و اروپايي بيش از پيش، پرهيزناپذير مي‌نمايد. از هم ترازي زبان فارسي و ارمني درمي‌يابيم كه تاريخ طبيعي واجتماعي، اين دو زبان را به هم پيوسته است، چنان كه در واژه‌هاي زير آمده است:14
    ãxorr در فارسي “آخور” و ريشه آن xvar “خوردن و آشاميدن” است.
    ãpãt در فارسي “آباد” و پهلوي آن ãpãt و ãpãtãn در پازند ãwãdãn است.
    Ãpreisum در فارسي “ابريشم” و پهلوي آن ãpresum است.
    ãpsos در فارسي “افسوس” به معني دريغ و ريشخند است و پهلوي آن afsos و در زند ãwãsos است.
    ãrasãn در فارسي “رسن” و پهلوي آن varsan و در سنسكريت račanã است.
    arzãn در فارسي “ارزان” يعني برازنده و شايسته و پهلوي آن ãrzan است و در واژه‌هاي پيوندي margarzãn (شايسته مرگ) و arzãtg (بهادار، شايسته) آمده است.

    پانوشت‌ها :
    1. براي آگاهي بيشتر نك زبان و ادبيات فارسي در بوسني و هرزگوين، احمد صفار مقدم، تهران ـ 1372 ش، صص 190ـ195.
    2. تأثير فرهنگ ايراني و زبان و ادبيات فارسي در يوگسلاوي سابق، بخش اول،‌ بلگراد 1374ش، ص 7.
    3. نك زبان و ادب فارسي در قلمرو عثماني، محمد امين رياحي، تهران 1369 ش،‌ ص 2.
    4. همان، ص 8؛ به نقل از سفرنامه ناصرخسرو، به كوشش محمد دبير سياقي، تهران 1335، ص 7.
    5. تأثير فرهنگ ايراني و … ، ص 8.
    6. زبان و ادب فارسي در قلمرو عثماني، ص 2.
    7. همان، همانجا.
    8. نك همان، صص 96ـ97، 265ـ267.
    9. نك فرهنگ ايران در قلمرو عثماني، عبدالكريم گلشني، شيراز 1354 ش.
    10. Turcizmi u Srpskhr.
    11. Ibid.
    12. نك دستور زبان فارسي، شاكر سيكريچ، سارايوو 1951م، ص 8.
    13. نك عمرخيام، بزرگ‌ترين رباعي سراي جهان، فهيم بايراكتارويچ، بلگراد 1965م.
    14. فرهنگ واژه‌هاي همانند، ارمني ـ اوستايي، پهلوي، فارسي‌…، دفتر نخست، هراچيا آجاريان، ترجمه آ. آرين، تهران 1363 ش، صص 19ـ20.
    نویسنده و پژوهشگر : محمود فضیلت




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #15
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 2 از 2 اولیناولین 12

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •