بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 3 از 14 اولیناولین 1234513 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 135

موضوع: همه چيز درباره كوروش بزرگ شاه ايران شاه انشان(همراه عكس)

  1. #21
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جشن و سرور برپاست. جشن ازدواج ولیعهد پارس، شور و حرارت خاصی در مردم ایجاد کرده است. این جا سرزمین پارس است. ماندانا به فرزند برومندش نگریست و او را از ته دل ستود. به یاد گذشته ها افتاد ...
    ماندانا در رویا پدر بزرگش را دید. هووخشتره بزرگ که دولت ستمگر و قدرتمند آشور را در هم شکسته بود و ماد را از چنگال آن رهانیده بود. نینوا با خاک یکسان شده است و دیگر نامی از آن نیست. ماندانا چشم گشود و فرزند برومندش را دید. دوباره به گذشته فکر کرد. آستیاگ، پدر عیاش و بی عرضه اش را به یاد آورد که با مرگ هووخشتره بر تخت سلطنت جلوس کرده بود. او سایه ای بیش نبود. پادشاه اصلی ماد، آری ینیس ملکه لیدیه ای ماد بود... و به برادر ناتنی اش کیاکسار فکر کرد. پسر آری ینیس. او هم همچون پدرش موجود کثیفی بود. ماندانا از عاقبت ماد می ترسید. دوباره چشم گشود و پسرش، کوروش را دید. لبخند زد و سعی کرد در آن شب فرخنده، شاد باشد. پسرش موجی از امیدواری در او ایجاد می کرد. ماندانا به یاد کودکی کوروش افتاد و بی اختیار اشکی از گوشه چشمش لغزید. زمانی که آستیاگ، قصد داشت به هر نحوی وی را نابود کند...
    ***
    این جا قصر پر شکوه پادشاه ماد است. آستیاک - که این روز ها آژی دهاک نامیده می شود - در تخت زیبای خود خفته است. گویی راحت نیست. پهلو به پهلو می شود. عرق می ریزد و ... ناگهان از خواب می پرد. آری ینیس به سویش می شتابد. آستیاگ ناله می کند: درخت! یک درخت... کوروش... وااااااااای!!
    - چه دیده اید سرور من؟
    : یک درخت. از شکم ماندانا بیرون آمد. او خودش بود... خودش بود!
    - چه کسی خودش بود سرور من؟
    : کوروش!... کوروش. از شکم ماندانا درختی بر آمد. شاخ و برگ گفسترد و تمام آسیا را فرا گرفت. او کوروش است. فوراً دستور مسمومیت او را صادر کنید. فوراً!

    ***
    ماندانا به یاد آورد که چگونه از کوروش دور افتاد. زمانی که نیرنگ آستیاگ بی ثمر ماند و پسر دلبندش به دست مرد چوپانی به نام مهرداد و همسر مهربانش بزرگ شد. در بیابان و صحرا، طبیعت معلم کوروش بود. کوروش، جوان برومندی شده بود که به نزد مادرش ماندانا و پدرش کمبوجیه بازگشت... ماندانا برای آخرین بار به خودش نهیب زد تا در جشن ازدواج پسرش کوروش، شاد باشد.
    اندکی بعد از پایان مراسم جشن و سرور، جوانان پارسی در میدان بزرگ شهر به زور آزمایی پرداختند. آنجا بود که کئوبرو - کسی که به کوروش چیزهای بسیاری آموخته بود - جوانی را به او معرفی کرد. او، هیکلی قوی و عضلاتی نیرومند داشت و برای شرکت در جشن ازدواج به پارس آمده بوده بود. مرد جوان ، در مسابقات شمشیر زنی و اسب دوانی و کشتی، برتری خود را به رخ حریفان کشید. کوروش سردار بزرگ خود را شناخته بود. او کسی نبود جز، آبرادات.
    یک ماه گذشت. وقت آن رسیده بود که کوروش، اولین قدم خود را در برقراری کشوری مستقل و قدرتمند بردارد. جلسه ای تشکیل شد که در آن کوروش، آبرادات، کئوبرو، ویشتاسب، بغابوخش و آراسپ شرکت داشتند. کوروش گفت: لیدی، ماد ، بابل، مصر، پارس... چقدر از شنیدن این نامها دلتنگم. اوضاع امروز جهان ما این گونه است: کشور های کوچک و نیرنگ های بزرگ. لیدی و ماد با هم متحد اند، چرا که آری ینیس، ملکه ماد ، خواهر کرزوس پادشاه لیدی است. خوب می دانید که کرزوس به جز یک پسر گنگ و لال کس دیگری ندارد. پس اگر دیر بجنبیم، لیدی و ماد تحت فرمان آریه نیس در خواهند آمد. از طرفی، بخت النصر هم در بابل از هیچ گونه آزار بر یهودیان دریغ نمی ورزد. خراج سنگینی که ماد بر ما تحمیل می کند کمرشکن است و تاسف بیشتر برای آنکه این خراج گزاف، صرف عیاشی های آستیاگ و کیاکسار و آری ینیس می شود. ما باید از نامه های سری که بین لیدی و ماد از سوی آریه نیس و برادرش کرزوس انجام می شود باخبر شویم. آبرادات! من تو را مامور این کار می کنم. تو باید به لیدی بروی و این نامه ها را بدست آوری. ماموریت بعدی تو آنست که به ماد بروی و سعی در جمع آوری نیرو کنی. مردم ماد از ظلم و ستم آستیاگ خسته شده اند و او راآژی دهاک می نامند. پس به محض حمله ما، به ما ملحق خواهند شد.
    آبرادات تنها یک جمله گفت: بله سرور من.

    آبرادات به لیدی رفت و با استفاده از اعتقادات خرافی مردم لیدی و کرزوس، به عنوان یک جادوگر وارد کاخ کرزوس شد و نامه ها را بدست آورد. سپس عازم ماد شد و علی رغم خطر های فراوان، نظر مردم را به سوی کوروش جلب کرد. کوروش نیز در پارس مشغول جمع آوری نیرو و آموزش دادن آنها بود. اکنون مقدمات حمله فراهم شده بود. کوروش، ماد را بدون کوچکترین مقاومتی فتح کرد. آستیاگ در مقابل نوه خویش شکست خورد و سربازان او به محض دیدن بیرق عقاب نشان کوروش ، سلاح هایشان را زمین گذاشتند و به او پیوستند. کوروش پدر بزرگ خود را امان داد و با او به مهربانی رفتار کرد و او را نزد خود نگه داشت. اما آری ینیس و فرزندش کیاکسار به لیدی گریختند تا خود را محیای جنگ با کوروش کنند. جنگ با لیدی و تصرف سارد، قدم بعدی کوروش بود.
    کوروش، مرد تصمیم های بزرگ، اینک از هر لحاظ آماده نبرد با لیدی است. سپاه کوروش و کرزوس همدیگر را در پتریوم ملاقات کردند. سربازان سنگین اسلحه لیدی در مقابل سپاهیان دلیر کوروش تاب مقاومت نیاوردند و به سمت سارد گریختند ولی کوروش بر خلاف انتظار کرزوس، از راه کوهستانی و در زمستانی سرد وی را تعقیب کرد. کرزوس که انتظار نداشت کوروش او را از آن راه تنگ کوهستانی تعقیب کند، پیاده نظام های خود را مرخص کرد. وقتی کرزوس در سارد با لشگر کوروش رو به رو شد دریافت که عمر امپراطوری سارد پایان یافته است. هوش سرشار کوروش بار دیگر نمایان شد و در میدان جنگ، اندک اسب سواران باقی مانده لشگر کرزوس نیز با دیدن شتر های کوروش رمیدند. کوروش از کشتن کرزوس هم صرفه نظر کرد و از غارت کردن مردم پرهیز نمود. تا آنجا که گویی جنگی رخ نداده است. فرمان معروف کوروش در حمایت مردم شکست خورده، روی استوانه گفلی نوشته شد و همینک نیز موجود است.
    آخرین قدم کوروش، فتح بابل بود. با فتح بابل، کشور رویایی و افسونگر، کوروش فرمانروای سه قدرت بزرگ جهان شد. لیدی ، ماد و بابل. سربازان پر زرق و برق بابل ، به هیچ وجه مانعی برای تصرف کشورشان نبودند. اینک موقع تاجگذاری شاه جهان شده بود. پارسیان ترجیح دادند تا برای زیبایی بیشتر از لباس های مادی استفاده کنند. کوروش با وقار خاصی بر گردونه باشکوهش حرکت می کرد و جمعی که مشعل به دست داشتند گرد او را گرفته بودند. قبای ارغوانی کوروش که پودهایی زربفت داشت، فریبنده و مجذوب کننده بود. کوروش، تاج پر شکوه ایران را بر سر نهاد. دو شاخ بلورین بر سر کوروش خودنمایی می کرد. او یک انسان معمولی نبود. حضار، بی اختیار در مقابل عظمت کوروش کبیر تعظیم کردند.
    کوروش به آینده هم نگریست. در زمانی که نوروز فرا رسیده بود، کمبوجیه پسرش را به عنوان ولیعهد خویش برگزید و به عنوان فرمانروای بابل منصوب کرد.
    ایران، یگانه قدرت جهان آنروز، تنها مصر را در مقابل داشت. اما گویا مقدر نبود که کوروش کبیر، وسعت قلمرو خویش را پس از فتح مصر ببیند. زمانی که کمبوجیه به نیابت از پدر برای فتح مصر عازم شده بود، کوروش در لشگر کشی به نزدیکی دریاچه آرال در مقابله با اقوام وحشی زخمی شد و در گذشت. جسد او را هشت سال بعد، داریوش کبیر به تخت جمشید آورد و به توصیه خود کوروش، با احترامی خاص به معبد آناهیتا انتقال داد.
    کوروش، یگانه مرد بزرگی که اهل تسامح بود، کسی که پس از فتح لیدی در حمایت از دشمن شکست خورده نخستین اعلامیه حقوق بشر را صادر کرد، کسی که یهود را از چنگال بخت النصر رهانید، کسی که با ایجاد سد آهنینش، فساد یاجوج و ماجوج را فرونشاند، ذوالقرنینی که قرآن از او با احترام یاد کرد، پس از ایجاد سرزمینی آباد، چهره در نقاب خاک کشید و به اهوره مزدا پیوست. بوته گل کوشترک چند هزار ساله بر مزار کوروش در پاسارگاد، همچنان نفس می کشد و عصاره جلال و شکوه پادشاه بزرگ ایران را تراوش می کند.
    رجوع کنید به: اسکندر، داریوش

    کتابنامه:
    1- کوروش کبیر(ذوالقرنین) / ابوالکلام آزاد - انتشارات علمی
    2- مردی از جنوب / سبکتکین سالور - انتشارات دبیر
    3- امپراطوری ایران / دان ناردو - انتشارات ققنوس
    4- تاریخ مردم ایران قبل از اسلام / عبدالحسین زرین کوب - انتشارات امیرکبیر
    5- روزگاران ایران / عبدالحسین زرین کوب - انتشارات سخن




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #22
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جشن و سرور برپاست. جشن ازدواج ولیعهد پارس، شور و حرارت خاصی در مردم ایجاد کرده است. این جا سرزمین پارس است. ماندانا به فرزند برومندش نگریست و او را از ته دل ستود. به یاد گذشته ها افتاد ...
    ماندانا در رویا پدر بزرگش را دید. هووخشتره بزرگ که دولت ستمگر و قدرتمند آشور را در هم شکسته بود و ماد را از چنگال آن رهانیده بود. نینوا با خاک یکسان شده است و دیگر نامی از آن نیست. ماندانا چشم گشود و فرزند برومندش را دید. دوباره به گذشته فکر کرد. آستیاگ، پدر عیاش و بی عرضه اش را به یاد آورد که با مرگ هووخشتره بر تخت سلطنت جلوس کرده بود. او سایه ای بیش نبود. پادشاه اصلی ماد، آری ینیس ملکه لیدیه ای ماد بود... و به برادر ناتنی اش کیاکسار فکر کرد. پسر آری ینیس. او هم همچون پدرش موجود کثیفی بود. ماندانا از عاقبت ماد می ترسید. دوباره چشم گشود و پسرش، کوروش را دید. لبخند زد و سعی کرد در آن شب فرخنده، شاد باشد. پسرش موجی از امیدواری در او ایجاد می کرد. ماندانا به یاد کودکی کوروش افتاد و بی اختیار اشکی از گوشه چشمش لغزید. زمانی که آستیاگ، قصد داشت به هر نحوی وی را نابود کند...
    ***
    این جا قصر پر شکوه پادشاه ماد است. آستیاک - که این روز ها آژی دهاک نامیده می شود - در تخت زیبای خود خفته است. گویی راحت نیست. پهلو به پهلو می شود. عرق می ریزد و ... ناگهان از خواب می پرد. آری ینیس به سویش می شتابد. آستیاگ ناله می کند: درخت! یک درخت... کوروش... وااااااااای!!
    - چه دیده اید سرور من؟
    : یک درخت. از شکم ماندانا بیرون آمد. او خودش بود... خودش بود!
    - چه کسی خودش بود سرور من؟
    : کوروش!... کوروش. از شکم ماندانا درختی بر آمد. شاخ و برگ گفسترد و تمام آسیا را فرا گرفت. او کوروش است. فوراً دستور مسمومیت او را صادر کنید. فوراً!

    ***
    ماندانا به یاد آورد که چگونه از کوروش دور افتاد. زمانی که نیرنگ آستیاگ بی ثمر ماند و پسر دلبندش به دست مرد چوپانی به نام مهرداد و همسر مهربانش بزرگ شد. در بیابان و صحرا، طبیعت معلم کوروش بود. کوروش، جوان برومندی شده بود که به نزد مادرش ماندانا و پدرش کمبوجیه بازگشت... ماندانا برای آخرین بار به خودش نهیب زد تا در جشن ازدواج پسرش کوروش، شاد باشد.
    اندکی بعد از پایان مراسم جشن و سرور، جوانان پارسی در میدان بزرگ شهر به زور آزمایی پرداختند. آنجا بود که کئوبرو - کسی که به کوروش چیزهای بسیاری آموخته بود - جوانی را به او معرفی کرد. او، هیکلی قوی و عضلاتی نیرومند داشت و برای شرکت در جشن ازدواج به پارس آمده بوده بود. مرد جوان ، در مسابقات شمشیر زنی و اسب دوانی و کشتی، برتری خود را به رخ حریفان کشید. کوروش سردار بزرگ خود را شناخته بود. او کسی نبود جز، آبرادات.
    یک ماه گذشت. وقت آن رسیده بود که کوروش، اولین قدم خود را در برقراری کشوری مستقل و قدرتمند بردارد. جلسه ای تشکیل شد که در آن کوروش، آبرادات، کئوبرو، ویشتاسب، بغابوخش و آراسپ شرکت داشتند. کوروش گفت: لیدی، ماد ، بابل، مصر، پارس... چقدر از شنیدن این نامها دلتنگم. اوضاع امروز جهان ما این گونه است: کشور های کوچک و نیرنگ های بزرگ. لیدی و ماد با هم متحد اند، چرا که آری ینیس، ملکه ماد ، خواهر کرزوس پادشاه لیدی است. خوب می دانید که کرزوس به جز یک پسر گنگ و لال کس دیگری ندارد. پس اگر دیر بجنبیم، لیدی و ماد تحت فرمان آریه نیس در خواهند آمد. از طرفی، بخت النصر هم در بابل از هیچ گونه آزار بر یهودیان دریغ نمی ورزد. خراج سنگینی که ماد بر ما تحمیل می کند کمرشکن است و تاسف بیشتر برای آنکه این خراج گزاف، صرف عیاشی های آستیاگ و کیاکسار و آری ینیس می شود. ما باید از نامه های سری که بین لیدی و ماد از سوی آریه نیس و برادرش کرزوس انجام می شود باخبر شویم. آبرادات! من تو را مامور این کار می کنم. تو باید به لیدی بروی و این نامه ها را بدست آوری. ماموریت بعدی تو آنست که به ماد بروی و سعی در جمع آوری نیرو کنی. مردم ماد از ظلم و ستم آستیاگ خسته شده اند و او راآژی دهاک می نامند. پس به محض حمله ما، به ما ملحق خواهند شد.
    آبرادات تنها یک جمله گفت: بله سرور من.

    آبرادات به لیدی رفت و با استفاده از اعتقادات خرافی مردم لیدی و کرزوس، به عنوان یک جادوگر وارد کاخ کرزوس شد و نامه ها را بدست آورد. سپس عازم ماد شد و علی رغم خطر های فراوان، نظر مردم را به سوی کوروش جلب کرد. کوروش نیز در پارس مشغول جمع آوری نیرو و آموزش دادن آنها بود. اکنون مقدمات حمله فراهم شده بود. کوروش، ماد را بدون کوچکترین مقاومتی فتح کرد. آستیاگ در مقابل نوه خویش شکست خورد و سربازان او به محض دیدن بیرق عقاب نشان کوروش ، سلاح هایشان را زمین گذاشتند و به او پیوستند. کوروش پدر بزرگ خود را امان داد و با او به مهربانی رفتار کرد و او را نزد خود نگه داشت. اما آری ینیس و فرزندش کیاکسار به لیدی گریختند تا خود را محیای جنگ با کوروش کنند. جنگ با لیدی و تصرف سارد، قدم بعدی کوروش بود.
    کوروش، مرد تصمیم های بزرگ، اینک از هر لحاظ آماده نبرد با لیدی است. سپاه کوروش و کرزوس همدیگر را در پتریوم ملاقات کردند. سربازان سنگین اسلحه لیدی در مقابل سپاهیان دلیر کوروش تاب مقاومت نیاوردند و به سمت سارد گریختند ولی کوروش بر خلاف انتظار کرزوس، از راه کوهستانی و در زمستانی سرد وی را تعقیب کرد. کرزوس که انتظار نداشت کوروش او را از آن راه تنگ کوهستانی تعقیب کند، پیاده نظام های خود را مرخص کرد. وقتی کرزوس در سارد با لشگر کوروش رو به رو شد دریافت که عمر امپراطوری سارد پایان یافته است. هوش سرشار کوروش بار دیگر نمایان شد و در میدان جنگ، اندک اسب سواران باقی مانده لشگر کرزوس نیز با دیدن شتر های کوروش رمیدند. کوروش از کشتن کرزوس هم صرفه نظر کرد و از غارت کردن مردم پرهیز نمود. تا آنجا که گویی جنگی رخ نداده است. فرمان معروف کوروش در حمایت مردم شکست خورده، روی استوانه گفلی نوشته شد و همینک نیز موجود است.
    آخرین قدم کوروش، فتح بابل بود. با فتح بابل، کشور رویایی و افسونگر، کوروش فرمانروای سه قدرت بزرگ جهان شد. لیدی ، ماد و بابل. سربازان پر زرق و برق بابل ، به هیچ وجه مانعی برای تصرف کشورشان نبودند. اینک موقع تاجگذاری شاه جهان شده بود. پارسیان ترجیح دادند تا برای زیبایی بیشتر از لباس های مادی استفاده کنند. کوروش با وقار خاصی بر گردونه باشکوهش حرکت می کرد و جمعی که مشعل به دست داشتند گرد او را گرفته بودند. قبای ارغوانی کوروش که پودهایی زربفت داشت، فریبنده و مجذوب کننده بود. کوروش، تاج پر شکوه ایران را بر سر نهاد. دو شاخ بلورین بر سر کوروش خودنمایی می کرد. او یک انسان معمولی نبود. حضار، بی اختیار در مقابل عظمت کوروش کبیر تعظیم کردند.
    کوروش به آینده هم نگریست. در زمانی که نوروز فرا رسیده بود، کمبوجیه پسرش را به عنوان ولیعهد خویش برگزید و به عنوان فرمانروای بابل منصوب کرد.
    ایران، یگانه قدرت جهان آنروز، تنها مصر را در مقابل داشت. اما گویا مقدر نبود که کوروش کبیر، وسعت قلمرو خویش را پس از فتح مصر ببیند. زمانی که کمبوجیه به نیابت از پدر برای فتح مصر عازم شده بود، کوروش در لشگر کشی به نزدیکی دریاچه آرال در مقابله با اقوام وحشی زخمی شد و در گذشت. جسد او را هشت سال بعد، داریوش کبیر به تخت جمشید آورد و به توصیه خود کوروش، با احترامی خاص به معبد آناهیتا انتقال داد.
    کوروش، یگانه مرد بزرگی که اهل تسامح بود، کسی که پس از فتح لیدی در حمایت از دشمن شکست خورده نخستین اعلامیه حقوق بشر را صادر کرد، کسی که یهود را از چنگال بخت النصر رهانید، کسی که با ایجاد سد آهنینش، فساد یاجوج و ماجوج را فرونشاند، ذوالقرنینی که قرآن از او با احترام یاد کرد، پس از ایجاد سرزمینی آباد، چهره در نقاب خاک کشید و به اهوره مزدا پیوست. بوته گل کوشترک چند هزار ساله بر مزار کوروش در پاسارگاد، همچنان نفس می کشد و عصاره جلال و شکوه پادشاه بزرگ ایران را تراوش می کند.
    رجوع کنید به: اسکندر، داریوش

    کتابنامه:
    1- کوروش کبیر(ذوالقرنین) / ابوالکلام آزاد - انتشارات علمی
    2- مردی از جنوب / سبکتکین سالور - انتشارات دبیر
    3- امپراطوری ایران / دان ناردو - انتشارات ققنوس
    4- تاریخ مردم ایران قبل از اسلام / عبدالحسین زرین کوب - انتشارات امیرکبیر
    5- روزگاران ایران / عبدالحسین زرین کوب - انتشارات سخن




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #23
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جشن و سرور برپاست. جشن ازدواج ولیعهد پارس، شور و حرارت خاصی در مردم ایجاد کرده است. این جا سرزمین پارس است. ماندانا به فرزند برومندش نگریست و او را از ته دل ستود. به یاد گذشته ها افتاد ...
    ماندانا در رویا پدر بزرگش را دید. هووخشتره بزرگ که دولت ستمگر و قدرتمند آشور را در هم شکسته بود و ماد را از چنگال آن رهانیده بود. نینوا با خاک یکسان شده است و دیگر نامی از آن نیست. ماندانا چشم گشود و فرزند برومندش را دید. دوباره به گذشته فکر کرد. آستیاگ، پدر عیاش و بی عرضه اش را به یاد آورد که با مرگ هووخشتره بر تخت سلطنت جلوس کرده بود. او سایه ای بیش نبود. پادشاه اصلی ماد، آری ینیس ملکه لیدیه ای ماد بود... و به برادر ناتنی اش کیاکسار فکر کرد. پسر آری ینیس. او هم همچون پدرش موجود کثیفی بود. ماندانا از عاقبت ماد می ترسید. دوباره چشم گشود و پسرش، کوروش را دید. لبخند زد و سعی کرد در آن شب فرخنده، شاد باشد. پسرش موجی از امیدواری در او ایجاد می کرد. ماندانا به یاد کودکی کوروش افتاد و بی اختیار اشکی از گوشه چشمش لغزید. زمانی که آستیاگ، قصد داشت به هر نحوی وی را نابود کند...
    ***
    این جا قصر پر شکوه پادشاه ماد است. آستیاک - که این روز ها آژی دهاک نامیده می شود - در تخت زیبای خود خفته است. گویی راحت نیست. پهلو به پهلو می شود. عرق می ریزد و ... ناگهان از خواب می پرد. آری ینیس به سویش می شتابد. آستیاگ ناله می کند: درخت! یک درخت... کوروش... وااااااااای!!
    - چه دیده اید سرور من؟
    : یک درخت. از شکم ماندانا بیرون آمد. او خودش بود... خودش بود!
    - چه کسی خودش بود سرور من؟
    : کوروش!... کوروش. از شکم ماندانا درختی بر آمد. شاخ و برگ گفسترد و تمام آسیا را فرا گرفت. او کوروش است. فوراً دستور مسمومیت او را صادر کنید. فوراً!

    ***
    ماندانا به یاد آورد که چگونه از کوروش دور افتاد. زمانی که نیرنگ آستیاگ بی ثمر ماند و پسر دلبندش به دست مرد چوپانی به نام مهرداد و همسر مهربانش بزرگ شد. در بیابان و صحرا، طبیعت معلم کوروش بود. کوروش، جوان برومندی شده بود که به نزد مادرش ماندانا و پدرش کمبوجیه بازگشت... ماندانا برای آخرین بار به خودش نهیب زد تا در جشن ازدواج پسرش کوروش، شاد باشد.
    اندکی بعد از پایان مراسم جشن و سرور، جوانان پارسی در میدان بزرگ شهر به زور آزمایی پرداختند. آنجا بود که کئوبرو - کسی که به کوروش چیزهای بسیاری آموخته بود - جوانی را به او معرفی کرد. او، هیکلی قوی و عضلاتی نیرومند داشت و برای شرکت در جشن ازدواج به پارس آمده بوده بود. مرد جوان ، در مسابقات شمشیر زنی و اسب دوانی و کشتی، برتری خود را به رخ حریفان کشید. کوروش سردار بزرگ خود را شناخته بود. او کسی نبود جز، آبرادات.
    یک ماه گذشت. وقت آن رسیده بود که کوروش، اولین قدم خود را در برقراری کشوری مستقل و قدرتمند بردارد. جلسه ای تشکیل شد که در آن کوروش، آبرادات، کئوبرو، ویشتاسب، بغابوخش و آراسپ شرکت داشتند. کوروش گفت: لیدی، ماد ، بابل، مصر، پارس... چقدر از شنیدن این نامها دلتنگم. اوضاع امروز جهان ما این گونه است: کشور های کوچک و نیرنگ های بزرگ. لیدی و ماد با هم متحد اند، چرا که آری ینیس، ملکه ماد ، خواهر کرزوس پادشاه لیدی است. خوب می دانید که کرزوس به جز یک پسر گنگ و لال کس دیگری ندارد. پس اگر دیر بجنبیم، لیدی و ماد تحت فرمان آریه نیس در خواهند آمد. از طرفی، بخت النصر هم در بابل از هیچ گونه آزار بر یهودیان دریغ نمی ورزد. خراج سنگینی که ماد بر ما تحمیل می کند کمرشکن است و تاسف بیشتر برای آنکه این خراج گزاف، صرف عیاشی های آستیاگ و کیاکسار و آری ینیس می شود. ما باید از نامه های سری که بین لیدی و ماد از سوی آریه نیس و برادرش کرزوس انجام می شود باخبر شویم. آبرادات! من تو را مامور این کار می کنم. تو باید به لیدی بروی و این نامه ها را بدست آوری. ماموریت بعدی تو آنست که به ماد بروی و سعی در جمع آوری نیرو کنی. مردم ماد از ظلم و ستم آستیاگ خسته شده اند و او راآژی دهاک می نامند. پس به محض حمله ما، به ما ملحق خواهند شد.
    آبرادات تنها یک جمله گفت: بله سرور من.

    آبرادات به لیدی رفت و با استفاده از اعتقادات خرافی مردم لیدی و کرزوس، به عنوان یک جادوگر وارد کاخ کرزوس شد و نامه ها را بدست آورد. سپس عازم ماد شد و علی رغم خطر های فراوان، نظر مردم را به سوی کوروش جلب کرد. کوروش نیز در پارس مشغول جمع آوری نیرو و آموزش دادن آنها بود. اکنون مقدمات حمله فراهم شده بود. کوروش، ماد را بدون کوچکترین مقاومتی فتح کرد. آستیاگ در مقابل نوه خویش شکست خورد و سربازان او به محض دیدن بیرق عقاب نشان کوروش ، سلاح هایشان را زمین گذاشتند و به او پیوستند. کوروش پدر بزرگ خود را امان داد و با او به مهربانی رفتار کرد و او را نزد خود نگه داشت. اما آری ینیس و فرزندش کیاکسار به لیدی گریختند تا خود را محیای جنگ با کوروش کنند. جنگ با لیدی و تصرف سارد، قدم بعدی کوروش بود.
    کوروش، مرد تصمیم های بزرگ، اینک از هر لحاظ آماده نبرد با لیدی است. سپاه کوروش و کرزوس همدیگر را در پتریوم ملاقات کردند. سربازان سنگین اسلحه لیدی در مقابل سپاهیان دلیر کوروش تاب مقاومت نیاوردند و به سمت سارد گریختند ولی کوروش بر خلاف انتظار کرزوس، از راه کوهستانی و در زمستانی سرد وی را تعقیب کرد. کرزوس که انتظار نداشت کوروش او را از آن راه تنگ کوهستانی تعقیب کند، پیاده نظام های خود را مرخص کرد. وقتی کرزوس در سارد با لشگر کوروش رو به رو شد دریافت که عمر امپراطوری سارد پایان یافته است. هوش سرشار کوروش بار دیگر نمایان شد و در میدان جنگ، اندک اسب سواران باقی مانده لشگر کرزوس نیز با دیدن شتر های کوروش رمیدند. کوروش از کشتن کرزوس هم صرفه نظر کرد و از غارت کردن مردم پرهیز نمود. تا آنجا که گویی جنگی رخ نداده است. فرمان معروف کوروش در حمایت مردم شکست خورده، روی استوانه گفلی نوشته شد و همینک نیز موجود است.
    آخرین قدم کوروش، فتح بابل بود. با فتح بابل، کشور رویایی و افسونگر، کوروش فرمانروای سه قدرت بزرگ جهان شد. لیدی ، ماد و بابل. سربازان پر زرق و برق بابل ، به هیچ وجه مانعی برای تصرف کشورشان نبودند. اینک موقع تاجگذاری شاه جهان شده بود. پارسیان ترجیح دادند تا برای زیبایی بیشتر از لباس های مادی استفاده کنند. کوروش با وقار خاصی بر گردونه باشکوهش حرکت می کرد و جمعی که مشعل به دست داشتند گرد او را گرفته بودند. قبای ارغوانی کوروش که پودهایی زربفت داشت، فریبنده و مجذوب کننده بود. کوروش، تاج پر شکوه ایران را بر سر نهاد. دو شاخ بلورین بر سر کوروش خودنمایی می کرد. او یک انسان معمولی نبود. حضار، بی اختیار در مقابل عظمت کوروش کبیر تعظیم کردند.
    کوروش به آینده هم نگریست. در زمانی که نوروز فرا رسیده بود، کمبوجیه پسرش را به عنوان ولیعهد خویش برگزید و به عنوان فرمانروای بابل منصوب کرد.
    ایران، یگانه قدرت جهان آنروز، تنها مصر را در مقابل داشت. اما گویا مقدر نبود که کوروش کبیر، وسعت قلمرو خویش را پس از فتح مصر ببیند. زمانی که کمبوجیه به نیابت از پدر برای فتح مصر عازم شده بود، کوروش در لشگر کشی به نزدیکی دریاچه آرال در مقابله با اقوام وحشی زخمی شد و در گذشت. جسد او را هشت سال بعد، داریوش کبیر به تخت جمشید آورد و به توصیه خود کوروش، با احترامی خاص به معبد آناهیتا انتقال داد.
    کوروش، یگانه مرد بزرگی که اهل تسامح بود، کسی که پس از فتح لیدی در حمایت از دشمن شکست خورده نخستین اعلامیه حقوق بشر را صادر کرد، کسی که یهود را از چنگال بخت النصر رهانید، کسی که با ایجاد سد آهنینش، فساد یاجوج و ماجوج را فرونشاند، ذوالقرنینی که قرآن از او با احترام یاد کرد، پس از ایجاد سرزمینی آباد، چهره در نقاب خاک کشید و به اهوره مزدا پیوست. بوته گل کوشترک چند هزار ساله بر مزار کوروش در پاسارگاد، همچنان نفس می کشد و عصاره جلال و شکوه پادشاه بزرگ ایران را تراوش می کند.
    رجوع کنید به: اسکندر، داریوش

    کتابنامه:
    1- کوروش کبیر(ذوالقرنین) / ابوالکلام آزاد - انتشارات علمی
    2- مردی از جنوب / سبکتکین سالور - انتشارات دبیر
    3- امپراطوری ایران / دان ناردو - انتشارات ققنوس
    4- تاریخ مردم ایران قبل از اسلام / عبدالحسین زرین کوب - انتشارات امیرکبیر
    5- روزگاران ایران / عبدالحسین زرین کوب - انتشارات سخن




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #24
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جشن و سرور برپاست. جشن ازدواج ولیعهد پارس، شور و حرارت خاصی در مردم ایجاد کرده است. این جا سرزمین پارس است. ماندانا به فرزند برومندش نگریست و او را از ته دل ستود. به یاد گذشته ها افتاد ...
    ماندانا در رویا پدر بزرگش را دید. هووخشتره بزرگ که دولت ستمگر و قدرتمند آشور را در هم شکسته بود و ماد را از چنگال آن رهانیده بود. نینوا با خاک یکسان شده است و دیگر نامی از آن نیست. ماندانا چشم گشود و فرزند برومندش را دید. دوباره به گذشته فکر کرد. آستیاگ، پدر عیاش و بی عرضه اش را به یاد آورد که با مرگ هووخشتره بر تخت سلطنت جلوس کرده بود. او سایه ای بیش نبود. پادشاه اصلی ماد، آری ینیس ملکه لیدیه ای ماد بود... و به برادر ناتنی اش کیاکسار فکر کرد. پسر آری ینیس. او هم همچون پدرش موجود کثیفی بود. ماندانا از عاقبت ماد می ترسید. دوباره چشم گشود و پسرش، کوروش را دید. لبخند زد و سعی کرد در آن شب فرخنده، شاد باشد. پسرش موجی از امیدواری در او ایجاد می کرد. ماندانا به یاد کودکی کوروش افتاد و بی اختیار اشکی از گوشه چشمش لغزید. زمانی که آستیاگ، قصد داشت به هر نحوی وی را نابود کند...
    ***
    این جا قصر پر شکوه پادشاه ماد است. آستیاک - که این روز ها آژی دهاک نامیده می شود - در تخت زیبای خود خفته است. گویی راحت نیست. پهلو به پهلو می شود. عرق می ریزد و ... ناگهان از خواب می پرد. آری ینیس به سویش می شتابد. آستیاگ ناله می کند: درخت! یک درخت... کوروش... وااااااااای!!
    - چه دیده اید سرور من؟
    : یک درخت. از شکم ماندانا بیرون آمد. او خودش بود... خودش بود!
    - چه کسی خودش بود سرور من؟
    : کوروش!... کوروش. از شکم ماندانا درختی بر آمد. شاخ و برگ گفسترد و تمام آسیا را فرا گرفت. او کوروش است. فوراً دستور مسمومیت او را صادر کنید. فوراً!

    ***
    ماندانا به یاد آورد که چگونه از کوروش دور افتاد. زمانی که نیرنگ آستیاگ بی ثمر ماند و پسر دلبندش به دست مرد چوپانی به نام مهرداد و همسر مهربانش بزرگ شد. در بیابان و صحرا، طبیعت معلم کوروش بود. کوروش، جوان برومندی شده بود که به نزد مادرش ماندانا و پدرش کمبوجیه بازگشت... ماندانا برای آخرین بار به خودش نهیب زد تا در جشن ازدواج پسرش کوروش، شاد باشد.
    اندکی بعد از پایان مراسم جشن و سرور، جوانان پارسی در میدان بزرگ شهر به زور آزمایی پرداختند. آنجا بود که کئوبرو - کسی که به کوروش چیزهای بسیاری آموخته بود - جوانی را به او معرفی کرد. او، هیکلی قوی و عضلاتی نیرومند داشت و برای شرکت در جشن ازدواج به پارس آمده بوده بود. مرد جوان ، در مسابقات شمشیر زنی و اسب دوانی و کشتی، برتری خود را به رخ حریفان کشید. کوروش سردار بزرگ خود را شناخته بود. او کسی نبود جز، آبرادات.
    یک ماه گذشت. وقت آن رسیده بود که کوروش، اولین قدم خود را در برقراری کشوری مستقل و قدرتمند بردارد. جلسه ای تشکیل شد که در آن کوروش، آبرادات، کئوبرو، ویشتاسب، بغابوخش و آراسپ شرکت داشتند. کوروش گفت: لیدی، ماد ، بابل، مصر، پارس... چقدر از شنیدن این نامها دلتنگم. اوضاع امروز جهان ما این گونه است: کشور های کوچک و نیرنگ های بزرگ. لیدی و ماد با هم متحد اند، چرا که آری ینیس، ملکه ماد ، خواهر کرزوس پادشاه لیدی است. خوب می دانید که کرزوس به جز یک پسر گنگ و لال کس دیگری ندارد. پس اگر دیر بجنبیم، لیدی و ماد تحت فرمان آریه نیس در خواهند آمد. از طرفی، بخت النصر هم در بابل از هیچ گونه آزار بر یهودیان دریغ نمی ورزد. خراج سنگینی که ماد بر ما تحمیل می کند کمرشکن است و تاسف بیشتر برای آنکه این خراج گزاف، صرف عیاشی های آستیاگ و کیاکسار و آری ینیس می شود. ما باید از نامه های سری که بین لیدی و ماد از سوی آریه نیس و برادرش کرزوس انجام می شود باخبر شویم. آبرادات! من تو را مامور این کار می کنم. تو باید به لیدی بروی و این نامه ها را بدست آوری. ماموریت بعدی تو آنست که به ماد بروی و سعی در جمع آوری نیرو کنی. مردم ماد از ظلم و ستم آستیاگ خسته شده اند و او راآژی دهاک می نامند. پس به محض حمله ما، به ما ملحق خواهند شد.
    آبرادات تنها یک جمله گفت: بله سرور من.

    آبرادات به لیدی رفت و با استفاده از اعتقادات خرافی مردم لیدی و کرزوس، به عنوان یک جادوگر وارد کاخ کرزوس شد و نامه ها را بدست آورد. سپس عازم ماد شد و علی رغم خطر های فراوان، نظر مردم را به سوی کوروش جلب کرد. کوروش نیز در پارس مشغول جمع آوری نیرو و آموزش دادن آنها بود. اکنون مقدمات حمله فراهم شده بود. کوروش، ماد را بدون کوچکترین مقاومتی فتح کرد. آستیاگ در مقابل نوه خویش شکست خورد و سربازان او به محض دیدن بیرق عقاب نشان کوروش ، سلاح هایشان را زمین گذاشتند و به او پیوستند. کوروش پدر بزرگ خود را امان داد و با او به مهربانی رفتار کرد و او را نزد خود نگه داشت. اما آری ینیس و فرزندش کیاکسار به لیدی گریختند تا خود را محیای جنگ با کوروش کنند. جنگ با لیدی و تصرف سارد، قدم بعدی کوروش بود.
    کوروش، مرد تصمیم های بزرگ، اینک از هر لحاظ آماده نبرد با لیدی است. سپاه کوروش و کرزوس همدیگر را در پتریوم ملاقات کردند. سربازان سنگین اسلحه لیدی در مقابل سپاهیان دلیر کوروش تاب مقاومت نیاوردند و به سمت سارد گریختند ولی کوروش بر خلاف انتظار کرزوس، از راه کوهستانی و در زمستانی سرد وی را تعقیب کرد. کرزوس که انتظار نداشت کوروش او را از آن راه تنگ کوهستانی تعقیب کند، پیاده نظام های خود را مرخص کرد. وقتی کرزوس در سارد با لشگر کوروش رو به رو شد دریافت که عمر امپراطوری سارد پایان یافته است. هوش سرشار کوروش بار دیگر نمایان شد و در میدان جنگ، اندک اسب سواران باقی مانده لشگر کرزوس نیز با دیدن شتر های کوروش رمیدند. کوروش از کشتن کرزوس هم صرفه نظر کرد و از غارت کردن مردم پرهیز نمود. تا آنجا که گویی جنگی رخ نداده است. فرمان معروف کوروش در حمایت مردم شکست خورده، روی استوانه گفلی نوشته شد و همینک نیز موجود است.
    آخرین قدم کوروش، فتح بابل بود. با فتح بابل، کشور رویایی و افسونگر، کوروش فرمانروای سه قدرت بزرگ جهان شد. لیدی ، ماد و بابل. سربازان پر زرق و برق بابل ، به هیچ وجه مانعی برای تصرف کشورشان نبودند. اینک موقع تاجگذاری شاه جهان شده بود. پارسیان ترجیح دادند تا برای زیبایی بیشتر از لباس های مادی استفاده کنند. کوروش با وقار خاصی بر گردونه باشکوهش حرکت می کرد و جمعی که مشعل به دست داشتند گرد او را گرفته بودند. قبای ارغوانی کوروش که پودهایی زربفت داشت، فریبنده و مجذوب کننده بود. کوروش، تاج پر شکوه ایران را بر سر نهاد. دو شاخ بلورین بر سر کوروش خودنمایی می کرد. او یک انسان معمولی نبود. حضار، بی اختیار در مقابل عظمت کوروش کبیر تعظیم کردند.
    کوروش به آینده هم نگریست. در زمانی که نوروز فرا رسیده بود، کمبوجیه پسرش را به عنوان ولیعهد خویش برگزید و به عنوان فرمانروای بابل منصوب کرد.
    ایران، یگانه قدرت جهان آنروز، تنها مصر را در مقابل داشت. اما گویا مقدر نبود که کوروش کبیر، وسعت قلمرو خویش را پس از فتح مصر ببیند. زمانی که کمبوجیه به نیابت از پدر برای فتح مصر عازم شده بود، کوروش در لشگر کشی به نزدیکی دریاچه آرال در مقابله با اقوام وحشی زخمی شد و در گذشت. جسد او را هشت سال بعد، داریوش کبیر به تخت جمشید آورد و به توصیه خود کوروش، با احترامی خاص به معبد آناهیتا انتقال داد.
    کوروش، یگانه مرد بزرگی که اهل تسامح بود، کسی که پس از فتح لیدی در حمایت از دشمن شکست خورده نخستین اعلامیه حقوق بشر را صادر کرد، کسی که یهود را از چنگال بخت النصر رهانید، کسی که با ایجاد سد آهنینش، فساد یاجوج و ماجوج را فرونشاند، ذوالقرنینی که قرآن از او با احترام یاد کرد، پس از ایجاد سرزمینی آباد، چهره در نقاب خاک کشید و به اهوره مزدا پیوست. بوته گل کوشترک چند هزار ساله بر مزار کوروش در پاسارگاد، همچنان نفس می کشد و عصاره جلال و شکوه پادشاه بزرگ ایران را تراوش می کند.
    رجوع کنید به: اسکندر، داریوش

    کتابنامه:
    1- کوروش کبیر(ذوالقرنین) / ابوالکلام آزاد - انتشارات علمی
    2- مردی از جنوب / سبکتکین سالور - انتشارات دبیر
    3- امپراطوری ایران / دان ناردو - انتشارات ققنوس
    4- تاریخ مردم ایران قبل از اسلام / عبدالحسین زرین کوب - انتشارات امیرکبیر
    5- روزگاران ایران / عبدالحسین زرین کوب - انتشارات سخن




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #25
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کوروش بزرگ
    بخش نخست
    کوروش بزرگ مرد تاريخ ايران زمين و از جمله نوادری که تاريخ جهان به خود ديده است . انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ايران با وجود او ايران شد و از بنيانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آريايی واقع در فلات ايران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هويت ايرانی متشکل از مادهای آذربايجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ايران زمين که ملت واحد ايران را تشکيل دادند و تاريخ چندين هزار ساله خود را دوشادوش يکديگر و در کنار يکديگر رقم زدند به همراه هم از اين خاک و هويت دفاع کردند و با افتخار ايرانی بودن خود را به جهانيان اعلام نمودند (قابل توجه دوستان پان عثمانيسم که حسين رضا زاده رستم امروز ايران زمين حتی در قبال ملياردها ثروت حاضر به از دست دادن هويت خود نشد) شما را نمی دانم اما من خود به شخصه اولين بار در کودکی با خواندن کتابی از کوروش بود که به مفهوم واقعی ايرانی بودن خود پی بردم و از شور و شعف در خود نبودم .اين وبلاگ با وجود اينکه نام کوروش را به همراه دارد کمتر به شاهنشاه ايران اشاره نموده و براستی که نام شاهنشاه فقط لايق کوروش می باشد.به واقع تمام دنيای باستان وی را همواره همچون مردی فوق العاده و بی مانند نگريست . پارسی ها که وی آنها را از گمنامی به افتخار رسانيد وی را پدر خواندند. يونانيها که وی آنها را در سواحل آسيای صغير مقهور قدرت خويش ساخت با وجود نفرتی که غالبا به ايرانيها نشان می دادند در وی به چشم يک فرمانروای آرمانی نگريستند و يهود که وی آنها را جهت اجرای آيين و بنای معبد آزادی و کمک عطا کرد وی را همچون مسيح خويش تلقی کردند انچه که در مورد او جای ترديد نمی گذارد اينستکه لياقت نظامی و سياسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانيت و مروتی در آميخته بود که در تاريخ پادشاهان شرقی پديده ای بکلی تازه بشمار می آمد.احوال اوبدون شک از بعضی جهات ياد آور فاتحانی چون اسکندر و ناپلئون نيز هست اما قياس وی با آنها درست نيست چون هر چند وی نيز مانند انها سالها از گردونه جنگی خويش پايين نيامد اما جنگ و بوی خون او را بر خلاف ديگر فاتحان مست و مغرور نکرد بر خلاف آنها هر بار که حريفی از پای در می افکند مثل يک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و حريف افتاده را از خاک بر می گرفت .رفتارش با کرزوس که او را از مرگ نجات داد و نبوديد که حتی او را در کرمان حکومت نيز داد .احترام او به عقايد دينی عاقلانه ترين و زيرکانه ترين سياستی بود که در چنان دنيايی به او اجازه داد تا اقوام مختلف متمدن و نيمه وحشی را بدون مشکلی در کنار هم اداره کند و آنها کنار هم بياسايند و در سرزمين او ضعيفان در سايه اقتدارش در آرامش زندگی کنندو اقوام مخالف نيز بواسطه اين جوانمردی هرگز در مقابل او تا پای جان ايستادگی نکنند . اينگونه بود که کوروش ؛کوروش شد .در تاريخ جهان سرداران و شاهان فاتح بسياری ظهور کردند که جز نفرت و نام بد از خود بجا نگذاشتند اما چرا بعد از گذشت ۲۵۰۰سال بايد از طرف جامعه جهانی ۲۹ اکتبر به نام روز جهانی کوروش کبير نامگذاری شود؟چرا روز جهانی اسکندر وچنگيز يا هيتلر را نداريم! آری دوستان گرامی نياکان ما اينچنين بودند و برگهای زرين تاريخ ايران زمين را رقم زدند ما نيز از همان خون و تباريم ودر همان خاکی زندگی می کنيم که آنها زندگی می کردند اما....... .
    ايرانی باشيد و پر غرور و پاينده باد ايران.
    کوروش کبير
    بخش دوم
    منشور آزادي نوع بشر کوروش کبير بي ترديد جزء بزرگترين افتخارات آرياييها و سرزمين ايران مي باشد چرا که روحيه خداجويي؛آزادگي و عدالت خواهي ايرانيان را در بيش از ۲۵۰۰سال پيش از زبان سردار بزرگ خويش به جهانيان اعلام مي نمايد .آن هم در زماني که جنگ و خون ريزي وظلم واستثمار يکديگردر ميان اقوام وحشي و متمدن آنروز امري رايج و عادي بشمار مي آمد و تمدن بشري هنوز مراحل تکامل خود را کامل طي نکرده بود و در اواخر عصر آهن بسر مي برد و بيان گفتارهايي که بي ترديد هنوز درهمين سرزمين ايران تازه و نو بشمار مي آيد و راه گشاي بسياري از مشکلات امروز ايران مي باشد در۲۵قرن پيش جاي شگفتي و تفکر بسيار دارد آيا مي توان گفت نياکان ما از ديد فرهنگ وتمدن در آن زمان به جايگاهي رسيدن که امروز ما حسرت آنرا مي خوريم و راه درازي را براي رسيدن به آن در پيش رو داريم؟احترام به عقايد ديگران ؛آزادي اديان و حق انتخاب حکومت رادر جامعه امروز ايران مي توان پيدا کرد؟ دادگاه هاي امروزمان که با رشوه و بي لياقتي حکم بي دادگاه را پيدا کرده و کجاست کوروشي که داد مظلوم را از ظالم بگيرد.در۲۵۰۰سال پيش از زبان کوروش برده داري در شرايطي از ميان جوامع ايراني بر مي افتد که حتي ۱۰۰۰سال بعد از آن در کتاب آخرين و کاملترين دين الهي شاهد قوانين متعددي راجع به آن هستيم!!!(من براي دين اسلام احترام بسياري قائل هستم ولي هرگز اين موضوع برايم روشن نشد) . دنياي استعمارگر امروز که با استثمار نوين خود ملل جهان سوم را به بي گاري مي گيرد اگرکوروشي مقتدر را در برابر خود مي ديد ديگر شاهد فقر و گرسنگي در جهان بوديم. ابرقدرت امروز جهان مانند لات بي سرو پا و قمه کشي مي ماند که هر کسي را که بخواهد در هر کجاي دنيا مورد زور و ستم قرار مي دهد و انتقام بي لياقتي خود را ازخون ديگر ملل مي گيرد .و هر کسي که با او نباشد و حتي در برابر خواسته هايش سکوت کند دشمن خود مي شمارد غافل از اينکه هر قدرتي را پاياني است .منشور آزادي کوروش نشان کاملي است از شايستگي و لياقت نژاد ايراني. اين متن يک سال پيش به عنوان اولين متن در اين وبلاگ نوشته شد و ارزش بسيار دارد تا يکبار ديگر خوانده شود تا فراموش نکنيم ايران سزاوار آنست که سرفراز بماند.
    (( اينک که به ياری مزدا تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم يا ملتهای ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.
    من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتی تحميل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا ننمايد و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
    من تا روزی که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسی به ديگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.
    من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگری را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضايت صاحب مال تصرف نمايد و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی ديگری را به بيگاری بگيرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
    من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دينی را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه کخ ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسی را غصب ننمايد و هر شغل را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند.
    من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيری که يکی از خويشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کای ممنوع است و اگر يک فرد از خانواده يا طايفه ای مرتکب تقصير می شود فقط مقصر بايد مجازات گردد نه ديگران.
    من تا روزی که به ياری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و
    رسم بردگی بايد به کلی از جهان برافتد.
    از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ايران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند.))
    کوروش کبير
    بخش سوم
    شرح مختصری از پرافتخارترين دوران تاريخ ايران با وجود دوستان خردمندو اساتيد گرامی که خود بهتر از هر کسی بر آن واقف هستند هر چند نمی تواند بيانگر شکوه و عظمت آن روزگاران باشد اما ياد آوری آن نيز خالی از لطف نيست و اينکه تاريخ چگونه از کوروش ياد می کند و چگونه دوران فر و شکوه ايران زمين را به تصوير می کشد مطمئنا به هزاران ديوان و دفتر نياز دارد که هر چه از آن گفته شود باز هم کم است نه آنکه کافی نباشد بلکه دوستاران و عاشقان اين کهن بوم و بر را سيراب نخواهد کرد .
    ((روزی که بيانيه کوروش بر روی استوانه معروف او در بابل در معرض مطالعه و تماشای مردم گونان قرار گرفت آرياييهای ايرانی همراه قوم پارس قدم بر صحنه حوادث جهانی نهادند قوم پارس که فاتح جديد بابل از ميان آنها بر خاسته بود و بعدها اخلاف و خويشان او غالبا دوست داشتند خود را به آن قوم منصوب کنند با آنکه چندين فرمانروای ديگر از همين خاندان قبل از کوروش در ميان آنها سلطنت کرده بودند فقط از عهد کوروش بود که توانست در عرصه رقابتهای بين المللی عصر خود را برای بنيان نهادن يک امپراطوری بزرگ جهانی شايسته نشان دهد .پدران کوروش از چند نسل قبل از او در انشان پادشاه بودند و در زمان حکومت مادها نيز از آنها تبعيت می کردند و پدرش که کمبوجيه ناميده می شد نيز خويشتن را دست نشانده آستياگ می يافت . کوروش هم که بر حسب بیشتر روايات دختر زاده آستياگ بود وقتی در انشان به سلطنت نشست خيلی زود ضعف و انحطاط دولت آستياگ را دريافت و همين نکته او را به فکر توسعه قدرت و خيال کسب استقلال انداخت.آستياگ سالها پيش کوشيده بود اين دختر زاده خود را در هنگامی که هنوز کودک بود به دست وزير خود هارپاگوس هلاک کند و چون هارپاگوس دست به خون کودک نيالوده بود شاه برای مجازات او داده بود فرزند هارپاگوس را بکشند و غذائی را که از گوشت سر و دست او ساخته بودند بزور به اين پدر بدبخت خورانيده بودند (وقتی می گويم بيانيه اعلاميه حقوق بشر در چنان دورانی باعث شگفتی بسيار است بی جهت نيست). با اينهمه هارپاگوس خشم خود را فرو خورده بود و برای بدست آوردن فرصت انتقام در خدمت آستياگ باقی مانده بود از اين رو وقتی شاه سالها بعد در طغيان کوروش هارپاگوس را بدفع او فرستاد او در خيانت به آستياگ هيچ ترديدی به خود راه نداد و با سپاه خويش به کوروش پيوست .حتی لشگری که خود آستياگ جهت دفع او آورد در نزديک محل پاسارگاد بر پادشاه خود شوريدند و او را به کوروش تسليم کردند و اين نشان می دهد که جنگجويان ماد کوروش را بيگانه و جدا از خود نمی دانستند خصوصا که ماندانا مادر کوروش نيز از خاندان ماد بود و اين را نيز می توان از مورخان يوناني که گه گاه از طوايف و شاهان پارسی نيز همچنان به عنوان طوايف و شاهان ماد ياد کرده اند دريافت. يکبار به يکی از دوستان پان عثمانيسم دوستانه پيشنهاد برگزاری همايشی برای کوروش را جهت اتحاد و ارتباط بيشتر را نمودم اما اين اين اشخاص که تقريبا خود را از هر گونه هويت و خاستگاه ايرانی بودن مبرا می دانند بدون هيچگونه ترديدی گفتند کوروش به ما ربطی ندارد!!!هر چند بعد از گذشت هزاران سال ديگر پارس وماد بودن برای ايرانيان معنايی ندارد اما همين نشان می دهد که از همان ابتدا نيز هرگز جنگ و دشمنی بين اقوام اصيل ايرانی روی نداده و همه ايرانيان در کنار هم و با ياری هم تاريخ خود را بر صفحه روزگار نوشتند و اگر شاهنشاه ايرانی به پيروزی و قدرت فراوان دست يافت بخاطر سواره نظام ماد و پياده نظام پارس بود که هر دو در زمان خود بهترين بودند و بدين ترتيب قويترين ارتش جهان آنروز را در کنار يکديگر ساختند .در هر حال شکست آستياگ نه تنها پادشاه ليديه را که خواهرش در نکاح آستياگ بود ناراضی کرد بلکه بابل و مصر را نيز نگران ساخت و اتحاد اين سه قدرت برتر آن زمان را در برابر ايرانيان را اجتناب ناپذير نمود لازم به گفتن است که در آن هنگام هنوز يونانيها قدرتی محسوب نمی شدند و هنگامی که در جنگ کوروش با ايونيها آنها از اسپارت کمک خواستند يک فرستاده آنها نزد شاهنشاه باريافت و با ساده دلی به کوروش اخطار نمود که اگر از مداخله در سرنوشت ايونی ها دست بر ندارد بايد منتظر عکس العمل اسپارت باشد شاهنشاه نيز بر حسب اخلاق جوانمردانه خود از فرستاده اسپارت بخاطر اين اخطار مشفقانه تشکر کرد اما در عين حال به خنده گفت اگر عمرش کفاف دهد کاری خواهد کرد که اسپارت بجای دلسوزی بر احوال ايونی ها بر سرنوشت خود گريه کند ونيز افزوده بود که من از کسانی که در ميدانهای شهر خويش گرد هم می آيند تا بقيد سوگند دروغ يکديگر رافريب دهند بيمی به دل راه نمی دهم)) براستی که فرق بسيار نياکانمان را با وضع موجود در ميادين بازارها و مجلس امروز ايران مقايسه کنيد که جزء دروغ و کلاهبرداری هنری يافت نمی شود .
    خداوند اين کشور را از دشمن خشکسالی و دروغ محفوظ دارد کتيبه داريوش در تخت جمشيد
    کوروش کبير
    بخش چهارم
    ((
    تا به آنجا رسيديم که دشمنان ايران سعي کردند تا با اتحاد با يکديگر در برابر کوروش ايستادگي نمايند( زهی خيال باطل)در ليديه کرزوس کوشيد تا از راه اتحاد با مصريها و بابليها و يونانيان وضع خود را در مقابل تهديد تازه استوار نمايد او با آگاهي از سقوط آستياگ اولين هدف خود را بازپسگيري زمينهاي مجاور مرز خويش يافت که ماد در پي جنگهاي طولاني بدست آورده بود از اين رو از رود هاليس گذشت و قبل از آنکه کمک متحدشان برسد کاپادوکيه را در آن سوي رود تسخير کرد اما چون اثري از کمک آنها نرسيد دوباره به سارد بازگشت و بانتظار ماند .اما در اين اوقات يک پناهنده سياسي بدربار کوروش آمد و نقشه کرزوس و اتحاد او را فاش کرد شاهنشاه نيز با هوشياري و بر خلاف انتظار کرزوس قبل از آنکه متحدين فرصت يابند قواي خود را تجهيز نمايند و با وجود اينکه نبوديد پادشاه بابل ممکن بود به سپاه وي چشم زخمي وارد سازد از راه بين النهرين راه شمال را در پيش گرفت و از دجله نيز گذشت و در بين راه حران ومعبد سين خداي محبوب بابليها را به تصرف در آورد و به سوي کيلکيه رفت و کاپادوکيه و ارمنستان را نيز به قلمرو خود افزود و در پتريا در شرق رود هاليس در برابر سپاه کرزوس قرار گرفت پيشنهاد کوروش آن بود که ليديه نيز به عنوان يک ساتراپ شود تا هم کرزوس جان خود را حفظ کند و هم حکومت خود را اما او با تحقير و خشونت آن را رد کرد ولي چون در برابر کوروش نيز اميد چنداني به پيروزي نداشت شبانه از برابر ايرانيان عقب نشيني کرد و در سر راه همه چيز را به آتش کشيد و به سارد بازگشت و به انتظار کمک متحدشان نشست و حتي سربازانش را بگمان آنکه شروع سرما کوروش را از تعقيب وي منصرف مي سازد مرخص کرد اما کوروش نيز با ذکاوت و دور انديشي چون نمي خواست به حريف براي تجديد قوا فرصت دهد و هم با سرماي آن حدود که داشت نزديک مي شد گرفتار سازد بدنبال او راه سارد را در پيش گرفت . سپاه کرزوس و کوروش در جلگه اي نزديک سارد به نبرد بر خواستند که خواندن جزئيات اين نبرد و تدابيري که دو حريف براي مغلوب ساختند يکديگر در پيش گرفتند بسيار جالب است اما به شرحي طولاني نياز دارد در هر صورت اين نبرد سر انجام با پيروزي ايرانيان پايان يافت و و پادشاه ليديه در پايتخت خود سارد به محاصره افتاد و همچنان به اميد کمک بابليها و اسپارتيها چشم دوخت ولي اين محاصره تنها دو هفته به طول کشيد و سارد سقوط کرد و کرزوس به دست کوروش افتاد و با توجه به سيرت و اخلاق کوروش و آنچه از وي انتظار مي رفت نه تنها حريف خود را نکشت بلکه در حق وي محبت هم نمود و در داخل ايران و نزديکيه همدان ايالت بارنه را با دستگاهي شاهانه به او بخشيد . با فرجام کار ثروتمندترين پادشاه آنروز جهان افسانه خاندان سلطنتي گوگس نيز که ظهورشان با افسانه ها آميخته بود با سقوط نواده شان کرزوس خاتمه يافت و در تابعيت ايرانيان به پايان رسيد ))
    کوروش کبير
    بخش پايانی
    بعد از فتح آسيای صغير برای کوروش نوبت رسيدگی به حساب بابل و نبوديد رسيده بود اما در داخل ايران هنوز مسايلی بود که حل و تصفيه فوری تری را ايجاب می کرد در واقع درا ين زمان هم نواحی شرقی قلمرو ماد مثل گرگان هنوز تحت نظارت سردار پارسی در نيامده بود و همچنين آنسوتر وجود طوايف نيمه وحشی و مهاجم ممکن بود امنيت قلمرو داخلی کوروش را به خطر اندازد از اين رو کوروش حمله به بابل را عمدتا به تاخير انداخت و نزديک پنج شش سالی اوقات خود را صرف سرکوب کردن طوايف و اقوام نواحی شرق کشور کرد و قبل از وی نيز پادشاهان ماد در هنگام لشگر کشی به غرب از جانب شرق لطمه خورده بودند و شاهنشاه نمی خواست تجربه آنها را تکرار کند در هر حال اين لشگرکشی ها نه تنها مرز ايران را خيلی بيشتر از آنچه برای ماد حاصل شده بود توسعه داد بلکه ثروت بسياری را نيز برای کوروش و ايرانيان به همراه آورد .اما اين امپراطوری وسيع که با جنگ بی انقطاع به وجود آمده بود برای دوام و بقای خود نياز به جنگ داشت و کوروش در استراحتگاه خود در همدان نمی توانست فراموش کند که بابل هنوز تسخير ناشده مانده بود و نبوديد پادشاه آن هنوز به خاطر اتحاد ی که بر ضد وی با کرزوس کرده بود حسابی پس نداده بود.بالاخره وقتی مسيح يهود که برای آنها حکم پادشاه خدايی را داشت برای فتح بابل حرکت کرد تقريبا اعتماد داشت که با پيروزی به بابل وارد خواهد شد.در مقابله با شاهنشاه که به سرعت شهرهای قلمرو نبوديد را يکی پس از ديگری فتح می کرد و بسوی بابل پيش می آمد پادشاه کاهن تنها کاری که انجام داد آن بود که خدايان شهر را از صدمه سپاه مهاجم حفظ کند و آنها را به هر قيمتی هست به خارج از شهر منتقل سازد گويی در روياهای دينی خود می پنداشت که او فقط وظيفه دارد خدايان خويش را حفظ کند و حفظ مردم و شهرها به عهده خودشان است!بدون شک برای رسيدن به بابل يک مانع عمده رود دجله بود اما کوروش برای رفع اين مشکل بود مسير اين رود را وقتی آب آن به نسبت کم بود از سر راه برگردانند خود سختکوشی و اراده نياکانمان را قضاوت کنيد و عد با حمله به شهر اوپيس و تسخير آن ارتباط آن را با پايتخت به کلی قطع کرد و سرانجام يک سردار ايلامی کوروش به نام گبرياس توانست لشگر نبوديد را در محلی به نام سیپ پار به سختی مقلوب کند و بدون مانعی وارد بابل شود و نبوديد که نتوانست به موقع خود را نجات دهد ناچار با ورود ايرانيان تسليم و اسير شد .کوروش در اين پايتخت عظيم اقوام سامی سرانجام قدرت نوخاسته آريايی را بر تخت نشاند و در معبد مردوک تاج سلطنت بابل را بر سر نهاد (تقريبا ۲۳ مهر ماه)و تمام اقوام تابع بابل از چادرنشينان عرب تا شهرنشينان سوريه و فلسطين در برابر شاهنشاه سر تعظيم فرود آوردند و نبوديد نيز به کرمان فرستاده شد و تا پايان عمر در آنجا با دستگاه حکومت همچنان باقی ماند از اطلاعات باقی مانده حکايت از آن دارد که فاتح پارسی در شهر با شوق و علاقه مردم پذيره شد و نسبت به طيقات مردم محبت و حسن سلوک کم مانندی ارائه داد معابدو شهر را از هرگونه تاراجی که رسم سپاهيان فاتح بود حفظ کرد و آزادی که او به قوم يهود اعطا کرد چنان بود که تا امروز نام او را در ميان اين قوم جاودانه ساخته شايد عمر وی کفاف آن را نداد که درسی مشابه با آنچه به بابل داد به مصر هم بياموزد اما سالهای بعد توسط ديگر سرداران پارسی مرزهای شاهنشاهی ايران هر سه قاره آسيا و اروپا و آفريقا را درنورديد و از بنيانی که او برنهاد کشوری برپاخاست که بيش از نيمی از تاريخ خود را ابرقدرت جهان بود.درباره فرجام کوروش نيز بايد گفت اين سرباز وطن در جنگ با اقوام وحشی شرقی و دفاع از سرزمين خويش جان خود را فدا نمود و پيکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد و تا امروز نيز جاودانه باقی مانده حتی او در وصيت به فرزندان خود آنها را از ساخت مقبره ای مانند فراعنه برحذر می دارد و آرامگاهی ساده را بر هر چيزی ترجيح می دهد.(مقايسه کنيد با مرقد کنونی امام)تمام زندگی بی نظير خودرا در لوحی کوتاه روی مقبره خويش اينگونه بيان می کند:
    ادم کوروش خشايثيه هخامنشيه -منم کوروش شاه هخامنشی
    روانش شاد و راهش پر رهرو باد.پاينده ايران




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #26
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کوروش کبیر برگرفته از لغت نامه دهخدا:
    این عکس تغییر سایز داده شده است. روی این جایگاه کلیک کنید برای دیدن عکس کامل. تصویر اصلی دارای اندازه 792x1152 یا سنگینی میباشد 125کیلو بایت.


    ادامه دارد.......................................... .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #27
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    این عکس از کوروش بزرگ به همراه مادرش ماندانا رو به همتون تقدیم میکنم :




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #28
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    یه عکس دیگه از نقشه ایران در دوران هخامنشی :

    این عکس تغییر سایز داده شده است. روی این جایگاه کلیک کنید برای دیدن عکس کامل. تصویر اصلی دارای اندازه 1497x1053 یا سنگینی میباشد 236کیلو بایت.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #29
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض




    کورش بزرگ (بخش نخست)

    1- درآمد
    گروهي از اقوام آريايي دام‌دار و جنگ‌سالار ـ كه پيش‌تر، دسته‌هايي از آنان در هزاره‌ي دوم پيش از ميلاد از سرزمين‌هاي متعلق به حوزه‌ي تمدني «آندرونفو» Andronovo واقع در دشت‌هاي آسياي ميانه برخاسته [بويس (1377)، ص50 به بعد؛ بهار (1376)، ص387 به بعد؛ بهار (1352)، ص هفده به بعد] و به جلگه‌ي سند و خاورميانه مهاجرت كرده بودند [گيرشمن، ص52؛ كمرون، ص16،70،7ـ 106؛ دوشن‌گيمن، ص22؛ بويس (1375)، ص17؛ بويس (1376)، ص9ـ 28؛ بويس (1377)، ص64ـ 58 ] ـ در هزاره‌ي نخست پيش از ميلاد به داخل نَجد ايران ره‌‌سپار شدند [كمرون، ص107؛ بويس (1375)، ص17؛ بويس (1377)، ص68 و64؛ هينتز (1376)، ص 164؛ فراي، ص112؛ گيرشمن، ص64؛ بهار (1376)، ص388؛ زرين‌كوب، ص69 به بعد؛ هوار، ص28]. بخشي از اين اقوام آريايي كه «ماد» خوانده مي‌شدند، در مركز و غرب نجد ايران (حدود استان‌هاي همدان و كرمانشاه كنوني) سكونت يافتند و با اقوامي بومي هم‌چون «مانا» Manaها، «اليپي» Ellipi‌ها، و سپس «كيمري» Kimeri‌ها و «سكا»Saka هاي مهاجر درآميختند و با از ميان برداشتن قدرت ويران‌گر «آشور»، سرانجام توانستند نخستين حكومت مستقل و نسبتاً استوار آريايي‌ها را در خاورميانه، تشكيل دهند.
    دسته‌ي ديگري از اين اقوام آريايي كه «پارس» نام داشتند، پس از مدتي مجاورت و ارتباط با دولت پفرتوان «اورارتو» Urartu در جنوب و جنوب‌غرب درياچه‌ي اروميه [كمرون، ص108؛ گيرشمن، ص82 و 112؛ هينتز (1376)، ص164؛ هينتز (1380)، ص3ـ52؛ كفخ، ص11]، سرانجام در جنوب غرب نَجد ايران به سرزمين باستاني «ايلام» راه يافتند (سده‌ي 8 پ.م.) [بريان، ص76؛ كمرون، ص136؛ گيرشمن، ص81 و 109؛ كورت، ص29؛ داندامايف، ص133 به بعد؛ هينتز (1376)، ص164؛ بويس (1375)، ص22؛ كفخ، ص2ـ 11؛ آميه، ص70؛ هوار، ص40] و پس از سال‌ها هم‌زيستي و هم‌كاري مسالمت‌آميز و پفرثمر با ايلاميان، فرهنگ و تمدني متناسب با موقعيت جديد خويش در نجد ايران و خاورميانه فراهم آوردند و پشتوانه‌ها و سرمايه‌هاي بايسته‌ي مادّي و معنوي را ـ كه منجر به شكل‌گيري يك امپراتوري عظيم گرديد ـ به دست آورده و اندوختند [بريان، ص6 ـ 65، 4ـ82، 96؛ آميه، ص73؛ هوار، ص96]. «كورش» (به پارسي‌باستان: Kûruš؛ به تلفظ ايلامي: Kuraš؛ به تلفظ يوناني: Cyrus) شاهنشاه و بنيان‌گذار امپراتوري «هخامنشي»، به اين قوم تعلق داشت.
    2- كورش؛ از امارت تا امپراتوري

    به گواهي اسناد باستاني، نياكان كورش (پدر: كبوجيه‌ي يكم؛ پدربزرگ: كورش يكم؛ نيا: چيش‌پيش[Čišpiš]) فرمان‌روايان يكي از ايالت‌هاي مهم و باستاني سرزمين ايلام به نام «انشان»Anšan (بعداً: «پارسَ»Pārsa) بودند [استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص368؛ فروشي، ص84 )؛ مفهر كورش‌يكم (كورت، ص 29)؛ گزنفون: كورش‌نامه (پيرنيا، ص244؛ وحيدمازندراني، ص4،323) كه به پادشاهي پدر كورش تصريح مي‌كند. {ايالت انشان كمابيش در محدوده‌ي استان فارس واقع بوده و مركز آن «شهر انشان»، در مرو‌دشت كنوني قرار داشته است. بخش‌هايي از ويرانه‌هاي اين شهر در محل «تَل مَليان» (در 46 كيلومتري شمال شيراز) به دست آمده است: هينتز(1380)، ص1ـ62؛ كخ، ص12؛ و نيز: http://home.columbus.rr.com/malyan/index.html }]. به نظر مي‌رسد كه پارس‌ها پس از مدت‌ها هم‌زيستي و هم‌كاري با ايلاميان و حتا دولت آن، سرانجام، هم با نفوذ و اسكان تدريجي و هم در پي فتوح و پيكارهايي، موفق گرديدند كه شهرها و مناطق عمده‌اي را در ايالت ايلامي انشان ـ كه كمابيش منطبق بر استان فارس كنوني بود ـ در اختيار گيرند و سپس، با افول قدرت مركزي ايلام در پي تهاجمات ويران‌گرانه‌ي آشور و نيز درگيري‌هاي داخلي دولت آن، به رهبري نياكانف كورش امارت و پادشاهي مستقل و خودگرداني را در اين ناحيه (ايالت انشان) و نواحي مجاور آن، تشكيل دهند [بريان، ص75، 4 ـ82، 96؛ كمرون، ص7ـ 136؛ كورت، ص9ـ 28؛ گيرشمن، ص11ـ 109؛ داندامايف، ص6 ـ 135؛ كفخ، ص13؛ آميه، ص73؛ پيرنيا، ص1ـ 230؛ زرين‌كوب، ص97؛ بويس (1375)، ص40].
    كورش فرزند «كبوجيه»‌ي يكم Kabûjiya I [به تلفظ يوناني:Cambyses ] شاهف انشان (559 ـ 585 پ.م.) بود [اسناد كفهني كه به پادشاهي كبوجيه‌ي‌يكم ـ پدركورش‌بزرگ ـ بر «انشان/ پارس» تصريح مي‌كنند، چنين‌اند: استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص8 ـ 376؛ فروشي، ص84) و گزنفون (پيرنيا، ص244؛ وحيدمازندراني، ص4). برخي از منابع {هردوت (پيرنيا، ص234)؛ گزنفون (پيرنيا، ص244؛ وحيدمازندراني، ص4)؛ ديودور سيسيليايي (پيرنيا، ص259)} مدعي‌اند كه «ماندانه» Mandane دختر ارشتي‌وييگَ (آستياگ)، همسر كبوجيه‌ي‌يكم و مادر كورش‌بزرگ بوده است، اما به نظر مي‌رسد كه اين ادعا به لحاظ گاه‌شماري مردود باشد؛ چرا كه بر اساس اين روايات، زادسال كورش ـ كه پسر ماندانه دانسته شده ـ در حدود 583 پ.م. برآورد مي‌گردد اما تحقيقاً كورش حدود 601 پ.م. زاده شده است و از اين رو، در آن زادسال برآورده شده، كورش در واقع هجده سال داشته است {هينتز (1380)، ص106}] كه پس از پدر به مقام امارت انشان (پارسَ) دست يافت: 559 پ.م. [كهن‌ترين اسنادي كه به پادشاهي كورش بر «انشان» تصريح مي‌كنند، چنين‌اند: استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص8 ـ 376؛ فروشي، ص84)؛ سال‌نامه‌ي نبونيد (پيرنيا، ص260)؛ رؤيانامه‌ي نبونيد (پيرنيا، ص204)].
    كورش در آستانه‌ي برپايي امپراتوري جهان‌گير خود، استوار و متكي بر سازمان دولتي و اجتماعي، ديوان‌سالاري، سپاه و مدنيتي درخشان و پيش‌رفته و نه بَدوي بود كه در پي سده‌هايي ميان‌كفنش با تمدن‌هاي برجسته‌ي نَجد ايران و ميان‌رودان، و به ويژه ايلام به دست آمده بود [بريان، ص66، 4ـ82، 96؛ آميه، ص73؛ فراي، ص99]، در رويارويي و ارتباط با دولت‌هاي مقتدر مجاور، از اعتماد به نفس و اراده‌ي برتري‌جويانه‌ي والا و بي‌مانندي برخوردار بود و اين امر، نَويد تحولات و روي‌دادهاي جديدي را در منطقه مي‌داد.
    كورش پس از نزديك به يك دهه فرمان‌روايي بر انشان و سامان‌دهي امور داخلي دولت و سرزمين خويش، در خود آن توانايي را ديد كه به توسعه‌جويي ارضي بپردازد و با مجموعه اقداماتي سياسي‌ ـ نظامي، پايگاه و جايگاه پوياتر و فعال‌تري را به امارت خود در عرصه‌ي خاورميانه ببخشد. بدين ترتيب بود كه كورش نخست در رويارويي با دولت ماد قرار گرفت.
    3- كورش و ارشتي‌وييگَ

    درگيري‌هاي مرزي ميان انشان و ماد، در پي عمليات توسعه‌جويانه‌‌ي دولت كورش و احتملاً با تصرف سرزمين «گوتيوم» Gutium [استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص367؛ فروشي، ص83)] كه در جوار مرزهاي ماد بود و فتح آن تهديدي عليه متصرفات ماد به شمار مي‌آمد، و نيز ظن ارشتي‌وييگ (آستياگ) به هم‌دستي انشان با بابل براي تصرف منطقه‌ي راه‌بفردي «حران / Harran» [بريان، ص103؛ گيرشمن، ص104، 115؛ كمرون، ص169]، و شايد تلاش وي براي اعمال سلطه بر قلم‌رو پارس‌ها، زمينه‌ها و انگيزه‌هاي نخستين درگيري گزارش شده‌ي كورش را با دولتي ديگر (ماد) پديد آورد [هردوت (پيرنيا، ص9ـ 238) مي‌گويد كه نبرد ماد و پارس در پي شورش و اعتراض كورش عليه سلطه و حاكميت ماد‌ها بر پارس‌ها و به جهت آزادي و رهايي از بندگي مادها بوده است. پيش‌تر، هردوت (پيرنيا، ص 184) ادعا مي‌كند كه « فرَوَرتي/ Fravarti» {به يوناني: Phraortes} فرمان‌ده مادها (653 ـ 675 پ.م.)، توانسته بود پارس‌ها را فرمان‌بفردار و باج‌گزار خود نمايد؛ اما دانسته‌هاي مستقيم تاريخي ما بر خلاف تصويرسازي و ادعاي مورخان يوناني و لاتيني، گوياي آن است كه دولت ماد در بخش عمده‌اي از تاريخ خود نه يك امپراتوري متمركز و واحد، بل كه اتحاديه‌اي از قبايل متعدد آريايي و بومي ـ و به لحاظ اين ويژگي ـ فاقد نهادهاي پايدار و ريشه‌دار حكومتي و تمدني بوده است؛ از اين رو نمي‌توان تصور كرد كه دولت فرضي ماد در زمان فرورتي توانسته باشد شهرياري مقتدر پارس‌ها را در جنوب‌غرب نجد ايران و در ميان نفوذ آشور و ايلام و بابل بر آن ناحيه، باج‌گزار و فرمان‌بردار خود ساخته باشد و يا فرضاً، الگوهايي حكومتي و تمدني خود را به پارس‌ها منتقل كرده باشد {چنان كه پيش‌ترها اين گونه انگاشته مي‌شد}. از سوي ديگر، اسناد آشوري متعلق به همان عصر، برخلاف توصيف هردوت از فرورتي (و حتا پيش از آن: ديااكو) كه وي را پادشاه يك امپراتوري مقتدر و متمركز نشان مي‌دهد، او را فراتر از سركرده‌ي چند گروه شورشي ماد و مانا و كيمري ـ كه در ولايات آشوري تاخت‌وتاز مي‌كردند ـ و سرانجام در گم‌نامي نيز كشته شد، نمي‌داند{بريان، ص5 ـ 92؛ كورت، ص4 ـ 31}. بنا بر اين با مردود بودن فرمان‌برداري پارس‌ها از دولت ماد، موضوع انقلاب و شورش كورش عليه سلطه‌ي ماد نيز منتفي مي‌باشد.].
    پادشاه ماد (550 ـ 585 پ.م.) «ارشتي‌وييگَ»*Aršti-vaiga [به تلفظ بابلي: Ištuvgēu؛ به تلفظ يوناني: Astyages] با افزايش تنش‌ها و خصومت‌ها ـ كه براي دولت ماد مخاطره‌آميز مي‌نمود ـ لشكركشي به انشان را رسماً آغاز نمود. تهاجم طولاني مدت ماد به انشان و درگيري ظاهراً سه ساله‌ي آن دو [بريان، ص103؛ پيرنيا، ص261] هيچ دست‌آورد مثبتي براي دولت ماد نداشت تا سرانجام در 550 پ.م. هنگامي كه ارشتي‌وييگَ شخصاً رهبري لشكركشي بزرگي را عليه انشان به دست گرفته بود، گروهي از فرمان‌دهان خسته از جنگف سپاه وي كه گويا از پيش با كورش تباني كرده بودند، او را بازداشت و تحويل كورش نمودند [سال‌نامه‌ي نبونيد (همان، ص260)؛ هردوت (همان، ص239)]. با دست‌گيري پادشاه ماد، سپاه وي تاب ايستادگي نياورد و در اندك زماني شكسته و پراكنده، و راه پاتك كورش تا قلب سرزمين ماد گشوده شد. با سركوب واپسين نيروهاي وفادار ارشتي‌وييگ در بيرون و درون «هگمتانَ» Hagmatāna [= همدان؛ به تلفظ يوناني: Ecbatana] (پاي‌تخت ماد)، سرزمين ماد يك‌سره به دست كورش افتاد [سال‌نامه‌ي نبونيد (همان‌جا)؛ رؤيانامه‌ي نبونيد (همان، ص205)؛ هردوت (همان، ص 239)؛ كتزياس (پيرنيا، ص240)] و گنجينه‌هاي كاخ آن به مركز دولت كورش (شهر انشان)، منتقل گرديد [سال‌نامه‌ي نبونيد (همان جا)].
    ارشتي‌وييگ پادشاه ماد كه اينك از تخت حكومت خويش فروافتاده بود، بدون آسيب ديدن، به اقامت‌گاهي شايسته در ناحيه‌ي گرگان تبعيد شد [هردوت (همان، ص239)؛ كتزياس (همان، ص240)؛ ژوستن (پيرنيا، ص260)] و قلم‌رو سلطنت وي از شرق نجد ايران تا ارمنستان و آناتولي به زير فرمان كورش درآمد و به مرزهاي انشان (پارسَ) افزوده شد. اما وجود پيوند و نزديكي قومي‌ ـ فرهنگي ميان مردم پارس و ماد و تبليغات متكي بر آن كه به منظور مشروعيت‌زايي و ايجاد مقبوليت و ثبات سياسي براي شاه جديد و فاتح ترتيب داده شده بود، كورش را به عنوان وارث قانوني و مشروع حكومت ماد، در پي عزل ارشتي‌وييگ، نمودار و معرفي ساخت [بريان، ص106؛ داندامايف، ص137؛ زرين‌كوب، ص107، 116]. اين راه‌بفرد سياسي‌ ـ ايدئولژيك برجسته و منحصر به فرد جهت مشروعيت‌زايي براي شاه فاتح، و خودي و قانوني نمودن حكومت و حاكميت وي بر اقوام مغلوب، در مورد تمام فتوح آينده‌ي كورش نيز به كار بفرده شد و البته بازخورد و دست‌آوردي بسيار مثبت و مفيد براي فاتح مقتدر پارسي در پي داشت. براي نمونه، اين روش در مورد ماد آن چنان كارايي داشت كه تا صدها سال در نظر مورخان يوناني، دولت پارس و ماد يگانه مي‌نمود و هخامنشيانف نخستين، شاهان ماد دانسته مي‌شدند [داندامايف، ص137؛ پيرنيا، ص8 ـ207].

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ــــــــــــــــ
    كتاب‌نامه:
    ـ آميه، پير: «تاريخ ايلام»، ترجمه‌ي شيرين بياني، انتشارات دانشگاه تهران، 1372
    ـ بريان، پير: «تاريخ امپراتوري هخامنشيان»، ترجمه‌ي مهدي سمسار، انتشارات زرياب، 1378
    ـ بهار، مهرداد (1352): «اساطير ايران»، انتشارات بنياد فرهنگ ايران
    ـ بهار، مهرداد (1376): «پژوهشي در اساطير ايران»، انتشارات آگه
    ـ بويس، مري (1375): «تاريخ كيش زرتشت»، ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات توس، جلد دوم
    ـ بويس، مري (1376): «تاريخ كيش زرتشت»، ترجمه‌‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات توس، جلد يكم
    ـ بويس، مري (1377): «چكيده‌ي تاريخ كيش زرتشت»، ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات صفيعلي‌شاه
    ـ پيرنيا، حسن: «تاريخ ايران باستان»، انتشارات دنياي‌كتاب‌ ـ افراسياب، 1378
    ـ داندامايف، محمد: «ايران در دوران نخستين پادشاهان هخامنشي»، ترجمه‌ي روحي ارباب، انتشارات علمي و فرهنگي، 1373
    ـ دوشن‌گيمن، ژاك: «دين ايران باستان»، ترجمه‌ي رؤيا منجم، انتشارت فكر روز، 1375
    ـ زرين‌كوب، عبدالحسين: «تاريخ مردم ايران (ايران قبل از اسلام)»، انتشارات اميركبير، 1373
    ـ فراي، ريچارد: «ميراث باستاني ايران»، ترجمه‌ي مسعود رجب‌نيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368
    ـ فروشي، بهرام: «ايران‌ويج»، انتشارات دانشگاه تهران، 1374
    ـ كفخ، هايدماري: «از زبان داريوش»، ترجمه‌ي پرويز رجبي، نشر كارنگ، 1376
    ـ كمرون، جفرج: «ايران در سپيده‌دم تاريخ»، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات علمي و فرهنگي، 1365
    ـ كورت، آملي: «هخامنشيان»، ترجمه‌ي مرتضا ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس، 1378
    ـ گيرشمن، رومن: «تاريخ ايران؛ از آغاز تا اسلام»، ترجمه‌ي محمود بهفروزي، انتشارات جامي، 1379
    ـ وحيدمازندراني، علي: «سيرت كورش كبير»، گزنفون، شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي، 1350
    ـ هوار، كلمان: «ايران و تمدن ايراني»، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات اميركبير، 1379
    ـ هينتز، والتر (1376): «دنياي گم‌شده‌ي ايلام»، ترجمه‌ي فيروز فيروزنيا، انتشارات علمي و فرهنگي
    ـ هينتز، والتر (1380): «داريوش و پارس‌ها»، ترجمه‌ي عبدالرحمن صدريه، انتشارات اميركبير

    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #30
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کورش بزرگ(بخش دوم)

    4- كورش و کرزوس

    جابه‌جايي قدرت سياسي در داخل نَجد ايران در پي فتوح كورش، برخي دولت‌هاي ديگر را بدين گفمان انداخت كه در منطقه بي‌ثباتي و تزلزل سياسي پديد آمده و لذا مي‌توان با بهره‌برداري از فرصت به دست آمده، به تحركات و عمليات كشورگشايانه و توسعه‌جويانه پرداخت. چنين بود كه «كرزوس» Croesus پادشاه ليديه (546 ـ 568 پ.م.) با فروپاشيده ديدن دولت ارشتي‌وييگَ، بر آن شد تا قلم‌رو خود را كه در پي پيمان‌ صلح سال 585 پ.م. با دولت ماد، به سرزمين‌هاي غربي رود هاليس (Halys) محدود شده بود [هردوت (همان، ص200)]، به سوي شرق آن گسترش دهد و مانعي را در سر راه اين اقدام نبيند. بدين ترتيب، كرزوس لشكري آراست و با گذر از رود مرزي هاليس، كاپادوكيه (Cappadocia) را كه تا آن زمان بخشي از خاك ماد بود، به تصرف درآورد [هردوت (همان، ص270)؛ كورت، ص39؛ هوار، ص43].
    كورش كه متكي به هوشياري و اراده‌اي والا و برخوردار از سپاهي ورزيده و سازمان‌يافته بود، در واكنش به تجاوز و تهاجم دولت نيرومد ليديه به سرزمين‌هاي غربي ماد ـ كه اينك بخشي از قلم‌رو پارس‌ها بود ـ درنگ نكرد و با سپاهيان خود ره‌سپار كاپادوكيه شد. كورش در زمستان 547 پ.م. در ناحيه‌ي پتريا (Pteria) با سپاه خود كه براي نخستين بار در آن دوران مجهز به ارابه‌هاي داس‌دار و بفرج‌دار و داراي شتر بود [گزنفون (پيرنيا، ص330، 347)] با نيروهاي متجاوز و مهاجم ليديه درآويخت [هردوت (همان، ص271)؛ هوار، ص44]. اما كرزوس كه سپاه‌اش در آستانه‌ي شكست و فروپاشي كامل قرار گرفته بود، ادامه‌ي نبرد را به سود خود نديد و لذا سريعاً‌ تا سارد (Sard) پاي‌تخت ليديه واپس نشست [هردوت (همان جا)]. كرزوس با اين گفمان كه دررسيدن سرماي سخت زمستان مانع از آن خواهد شد كه كورش به واكنش سريع دست زده و سپاه وي را تا سارد تعقيب كند، جنگ‌جويان‌اش را مرخص ساخت و در اين فرصت كوشيد كه ياري دولت‌هاي اسپارت و بابل و مصر را جلب كند [هردوت (همان، ص270، 272)؛ كورت، ص39؛ گيرشمن، ص120؛ هوار، ص44]. اما برخلاف تمام اين محاسبات و تصورات، كورش بي‌درنگ به سوي سارد روانه گشت.
    كرزوس كه از حمله‌ي نامنتظر كورش سخت يكه‌خورده و از ياري متحدان‌اش نيز خبري نبود، با آشفتگي و سراسيمگي نيروهاي‌اش را ـ كه البته سوارهف‌سپاه برجسته‌اي داشت ـ در دشت‌هاي واقع در شرق سارد روياروي سپاه كورش قرار داد. اما جنگ‌جويان ورزيده‌ي پارسي لشكر ليديه را به شدت شكسته و متلاشي ساختند و بازمانده‌ي نيروهاي ليديه را وادار به پناه‌جفستن در دژهاي سارد نمودند [هردوت (همان، ص272)]. كورش براي يك‌سره نمودن كار كرزوس، سارد را به محاصره گرفت و سرانجام با رخنه‌ي سپاه‌اش به داخل شهر (به روايت هردوت) و يا با تسليم شده اهالي سارد (به روايت كتزياس)، آن شهر گشوده شد و به تصرف فاتحان پارسي درآمد [كورت، ص39؛ گيرشمن، ص120؛ هوار، ص45؛ پيرنيا، ص273].
    كرزوس پس از فتح سارد بازداشت گرديد ليكن بدون ديدن تعرضي، براي اقامت و گذران زندگي، تيولي در يكي از شهرهاي ليديه به او بخشيده شد [هردوت (همان، ص275)؛ ژوستن (همان، ص280)، بريان، ص112]. با گشوده شدن سارد، گنجينه‌ها و ثروت‌هاي عظيم و پرآوازه‌ي آن در اختيار كورش فاتح قرار گرفت و اينك او سرمايه‌هاي انبوهي را براي سامان‌دهي امپراتوري رو به گسترش خود در دست داشت.
    اما پادشاه پارسي چون گذشته ـ و آينده ـ كوشيد تا براي استقرار و ثَبات مشروعيت حاكميت خود، سرزمين‌هاي مفتوح شده را از درون و با حفظ سنت‌هاي بومي اداره كند: وي ـ و به همين گونه، ديگر هخامنشيان ـ براي جلب رضايت و حمايت نهادهاي مذهبي اقوام مغلوب، در جهت نهادينه ساختن مشروعيت حاكميت خويش در پي تأييد و تصريح نهادهاي مذكور، خدمات و توجهات بسياري به معابد محبوب و مشهوري چون «دفلف» و «آپولون» روا داشت [بريان، ص116؛ بويس (1375)، ص8 ـ77] و از سوي ديگر، مديريت سطوح ميانه‌ي دولت و ديوانف شهرهاي مفتوح را نيز به بوميان شايسته واگذار كرد [هردوت (همان، ص285)؛ بريان، ص115].
    در بهار 546 پ.م. با ناآرام شدن اوضاع در مرزهاي شرقي امپراتوري در منطقه‌ي سكاها و باختر، كورش تداوم تثبيت سياسي و فتوح نظامي را به سرداران‌اش سپرد و خود به سوي مرزهاي‌هاي آن سوي امپراتوري ره‌سپار گرديد [هردوت (همان جا)؛ بريان، ص114]. در اين حين، فردي ليديايي به نام پكتياس (Paktyas) كه از جانب پادشاه فاتح به شهرباني (ساتراپي) سارد گماشته شده بود، سر به شورش برداشت و پادگان‌هاي پارسي را در سارد به محاصره گرفت. كورش كه در آن هنگام در همدان بود، با آگاهي از موضوع، بي‌درنگ سرداري مادي به نام مازارفس (Mazares) را به سركوبي اين شورش گماشت و گسيل داشت. پكتياس كه در خود توان ايستادگي در برابر مازارس را نمي‌ديد، با دررسيدن آن سردار، سريعاً از مواضع خود واپس‌نشست و گريخت اما به زودي دست‌گير و مجازات گرديد [هردوت (همان، ص7 ـ 285)؛ كورت، ص40؛ هوار، ص45].
    مازارس از آن پس مأموريت يافت كه فتوح امپراتوري را در آسياي صغير گسترش دهد. تا آن زمان برخي از اقوام ساكن در شهرهاي يوناني‌نشين اين ناحيه، بدون درگيري و خون‌ريزي، فرمان‌بفرداري از امپراتور فاتح را پذيرفته بودند. هم‌چون ميلت (Milet) و نيز اهالي جزاير سامفس (Samos) و خيوس (Chios) كه در هيچ اتحادي عليه كورش وارد نشدند [هردوت (همان، ص283)]. مازارس در دوران فرمان‌دهي خود بر عمليات فتوح، مناطق يوناني‌نشين پرين (Prien)، مف‌آندر (Meandre) و مگنزيا (Magnesia) را گشود [هردوت (همان، ص287)؛ كورت، ص40؛ گيرشمن، ص120]. پس از وي، «هارپاگ» سردار ديگر مادي فرمان‌دهي عمليات را بر عهده گرفت و يونيه (Ionie)، افافليان(Eolien)ها و دفريان(Dorien)ها را زير فرمان آورد و با استفاده از جنگ‌جوياني كه از اين اقوام دريافت داشته بود، بر كاريه(Carie)، ليكيه(Lycie) و پفداسيان(Pedasien)ها نيز چيره گشت و اهالي ثف‌افس (Theos) و فوسه (Phocce) را كه گروهي از آنان تهديد و تبليغ كرده بودند كه در برابر اشغال سرزمين‌شان دست به مهاجرت گروهي خواهند زد، با روش‌هاي سياسي وادار به تسليم كرد. بدين ترتيب تمامي سرزمين‌هاي آسياي صغير و يونانيان قاره‌اي ضميمه‌ي قلم‌رو امپراتوري كورش شدند [هردوت (همان، ص8 ـ387)؛ كورت، ص40 ـ 39؛ گيرشمن، ص120؛ هوار، ص45].
    حضور كورش در مرزهاي شرقي و شمال شرقي و مجموعه عمليات نظامي وي در اين نواحي، منجر به گسترش مرزهاي امپراتوري در اين پهنه گرديد و پادگان‌هاي بسياري براي حفظ امنيت و استقرار حاكميت امپراتوري در اين ايالات نوگشوده برپا گرديد. به نظر مي‌رسد سرزمين‌هاي مفتوح كورش در نواحي شرقي و آسياي‌ميانه همان‌هايي باشد كه زماني بعد، داريوش بزرگ ميراث‌بَر حاكميت بر آنان شد: زَرَنگ، هرات، خوارزم، بلخ، سفغد، قندهار، سكاييه، ثَتَگو (θatagu) و رفخَج [داندامايف، ص138؛ بريان، ص1ـ 120؛ كورت، ص5 ـ44؛ هوار، ص46؛ پيرنيا، ص358؛ زرين‌كوب، ص122].
    ظاهراً پس از يك‌سره شدن كار سارد بود كه كورش شهر «پاسارگاد» را به عنوان پاي‌تخت، جاي‌گزين شهر باستاني «انشان» نمود و به برآوردن كاخ‌ و پرديس و مجتمع‌هاي دولتي و مذهبي و مسكوني در آن پرداخت [بريان، ص218].


    5 - كورش و نبونيد
    با گسترش فتوح كورش از آسياي ميانه تا آسياي صغير، ديگر موازنه‌ها و معادلات سياسي در منطقه به‌هم‌خورده و وزنه‌ي قواي سياسي و نظامي خاورميانه به سمت شكل‌گيري يك قدرت واحد و مطلق، سنگيني مي‌كرد. اما هم‌چنان دولتي در اين ناحيه باقي‌ مانده بود كه نه از امپراتوري پارسي فرمان مي‌برد و نه توان برتري‌ جويي را بر آن داشت: بابفل.
    وجود وضعيت نه‌جنگ‌ ـ نه‌صلح در روابط ميان دولت‌هاي بابفل و پارس(انشان)، تنش‌ها و اختلافاتي را پديد آورده بود كه پيشينه‌ي آن به چندين سال قبل از فتح نهايي بابفل در 539 پ.م. بازمي‌گشت. از ريشه‌ها و عوامل اين تنش و اختلاف مي‌توان به مواردي چون فتح شوش و برخي نواحي شرقي دجله مانند گوتيوم‌ ـ كه دولت‌هاي آن‌ها دست‌نشانده‌ي بابفل بودند ـ به دست كورش [بريان، ص125؛ كورت، ص36، 41] و نيز به قصد بابفل براي هم‌دستي با ليديه در جنگ عليه پارسي‌ها [هردوت (همان، ص272)؛ ژوستن (همان، ص280)؛ گزنفون (وحيدمازندراني، ص283، 323)] اشاره نمود.
    سرانجام، افزايش تدريجي تنش‌ها اين دو دولت را به يك رويارويي تمام‌عيار كشانيد. در پاييز 539 پ.م. كورش نيروهاي رزمنده‌ي خود را در ايالت گوتيوم (واقع در ميانه‌ي رود‌هاي دياله و دجله) گردآورد و از آن جا [گزنفون (پيرنيا، ص320؛ وحيدمازندراني، ص224)؛ هردوت (همان، ص21ـ 315)] به سوي مواضع «نَبونيد»Nabu-naid [به تلفظ يوناني: Nabonidus] پادشاه بابفل (539 ـ 556 پ.م.) در افپيس (Opis) واقع در كرانه‌ي دجله پيش‌روي كرده و نيروهاي بابفل را در آن منطقه يك‌سره شكسته و تارومار ساخت. با ادامه‌ي پيش‌روي كورش به سوي بابل، جنگ‌جويان ديگري از بابفل در سيپَر (Sippar) موضع گرفتند ولي با نزديك شدن و دررسيدن لشكر كورش، توان ايستادگي را در خود نديدند و از آن شهر عقب‌نشيني كردند. سيپَر بدون خون‌ريزي تسليم پادشاه فاتح گرديد: 10 اكتبر 539 پ.م. [سال‌نامه‌ي نبونيد‌ ـ‌كورش (پيرنيا، ص369)؛ كينگ، ص4 ـ272؛ داندامايف، ص141].
    كورش براي فتح نهايي بابفل، «گَوبَروَ» Gaubarva (به تلفظ بابفلي: Gubaru و به تلفظ يوناني: Gobryas) فرمان‌دار ايالت گوتيوم را كه سپاه‌ او در خدمت‌اش بود [سال‌نامه‌ي نبونيد‌ ـ‌كورش (همان، 369)؛ داندامايف، ص147] براي اين منظور گزيده و به سوي شهر بابفل گسيل داشت. نيروهاي نبونيد در پاي باروهاي شهر با سپاه گَوبروَ درآويختند اما به سختي شكست يافته و به داخل دژهاي شهر پناه جفستند كه در پي آن، بابفل به محاصره گرفته شد [هردوت (پيرنيا، ص372)؛ گزنفون (همان، ص382)].
    پس از چندي، با رخنه‌ي نيروهاي گَوبروَ به درون شهر، بابفل بدون كفشتار و خون‌ريزي و ابراز واكنش خاصي از سوي بابفليان ـ كه سودي در اين كار نمي‌ديدند ـ گشوده شد و شهر به طور مسالمت‌آميز به تصرف درآمد: 12 اكتبر 539 پ.م. [سال‌نامه‌ي نبونيد‌ ـ‌كورش (همان، ص369)؛ استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص368؛ فروشي، ص84)؛ كينگ، ص274؛ داندامايف، ص142]. در پي فتح بابفل، نبونيد نيز بازداشت و سپس به اقامت‌گاهي شايسته در كرمان تبعيد شد [بروس كلداني (پيرنيا، ص375)؛ كورت، ص43؛ هوار، ص47]. اما پسر و جانشين او «بفل‌شَراوصور» Belsharusur تا يك هفته هم‌چنان در برابر سپاه گَوبَروَ ايستادگي كرد تا سرانجام شكسته و كشته شد [سال‌نامه‌ي نبونيد ـ‌كورش (همان، ص369)].
    كورش در 29 اكتبر به بابفل آمد و پس از ورود با استقبال و احترام گسترده‌ي انبوه مردم شهر و ساير نواحي روبه‌رو شد [استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص8 ـ367؛ فروشي، ص5 ـ84)]. وي براي برقراري آرامش و صلح در شهر، مؤكداً فرمان ممانعت از هر گونه غارت و تعدّي را داد و حتا به منظور پاس‌داشتن معابد و اماكن مقدس، به ويژه معبد بزرگ «اساگيلا» Esagila از هر تجاوز و دست‌بفردي، سربازان گوتي را به محافظت از آن‌ها برگماشت [سال‌نامه‌ي نبونيد‌ ـ‌كورش (همان، ص369)؛ كينگ، ص274؛ داندامايف، ص143]. هم‌چنين، كورش فرمان داد تا پيكره‌هاي خداياني كه در زمان نبونيد از معابد خود در سومر و اكّد به بابفل آورده شده بودند، به جايگاه‌هاي اصلي خود بازگردانند [سال‌نامه‌ي نبونيد‌ ـ‌كورش (همان جا)؛ استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص368؛ فروشي، ص85)].
    با فروپاشي دولت نبونيد در بابفل، حكم تبعيد اقوام بازداشته شده در بابفل ـ مانند يهوديان ـ نيز لغو و منتفي گرديد و آنان توانستند به فرمان شاه جديد و فاتح، آزادي بازگشت به سرزمين‌هاي خويش را به دست آورند. مي‌توان گفمان برد كه در آن زمان براي جلب حمايت يهودياني كه ساكنان جاافتاده‌ي بابفل بودند، به منظور فتح كم‌دردسر آن شهر و نيز به جهت متعهد ساختن يهوديان به حاكميت شاهنشاه، چنين تبليغ شده بود كه پادشاه پارسي از بازسازي معبد ويران اورشليم پشتيباني خواهد كرد [عهد عتيق: كتاب‌ عزرا، باب اول، 2ـ4]. هر چند اين اعلام در واقع يك شعار بود و بازسازي آن محل ده‌ها سال بعد آغاز شد، ليكن صفرف اين بيان، و پيش از آن، آزاد گشتن يهوديان از تبعيد طولاني مدت‌شان در بابفل كه نتيجه‌ي طبيعي برافتادن دولت نبونيد بود، در نظر اين مردم نه روي‌دادي عادي و متعارف، بل كه حادثه‌اي استثنايي و معجزه‌اي نجات‌بخش از جانب خداوند و از طريق كورش جلوه كرد و انگيزه‌ي مبالغه‌گويي‌هاي بسياري گرديد [بريان، ص7ـ134؛ داندامايف، ص144؛ ويسهوفر، ص69؛ پيرنيا، ص377].
    تبليغات طولاني مدت و كارآمد كورش عليه نبونيد، در فتح آرام و بدون خون‌ريزي بابفل و روي‌دادهاي پس از آن، بسيار مؤثر بود. نبونيد در دوران پادشاهي خود با ابراز توجهات فراوان به «سين»SIN خداي ماه «حَرّانيان» و نيز انتقال پيكره‌هاي خدايان شهرهاي «اور»Ur، «اوروك»Uruk و «اريدو»Eridu به بابفل، مردم و نهادهاي مذهبي بابفل را كه معتقد به «مردوك»Marduk خداي بزرگ بابفليان بودند، تا حدودي نسبت خود بدگفمان ساخت [بريان، ص127؛ داندامايف، ص141؛ گيرشمن، ص122]. با توجه به همين زمينه‌ها و وقايع بود كه كورش در تبليغات خود در پيش و پس از فتح بابفل، خويشتن را برگزيده‌ي دادگرف خداوند (مردوك) اعلام نمود كه اينك با عزل شاه نالايق و نامؤمن بابفل (نبونيد) بر آن است تا به بهترين وجه، خدمت‌گزاري مردوك و نهادهاي مذهبي آن را به جاي آورده و شكوه و عظمت درخور بابفل را بدان بازگرداند [استوانه‌ي كورش (پيرنيا، ص8 ـ367؛ فروشي، ص5 ـ82)؛ بريان، ص30ـ127؛ داندامايف، ص142]. بدين گونه بود كه كورش با هم‌آهنگ كردن خويش با سنّت‌ها و مذهب بابل، مشروعيت مطلوبي را براي حاكميت و حكومت خود به دست آورد و به عنوان پادشاه قانوني و مشروع و خودي بابل ـ و نه بيگانه ـ معرفي و شناخته شد و در طي مراسم آييني شكوه‌مندي، مقام سلطنت بابل را به طور نمادين از دست پيكره‌ي مردوك، خداي بزرگ، دريافت داشت و به لقب «شاهف كشورها، شاهف بابل» خوانده شد و قانوناً و شرعاً در شمار پادشاهان بابل درآمد [بريان‌، همان جا؛ كورت، ص42؛ داندامايف، ص6ـ145؛ گيرشمن، ص122؛ پيرنيا، ص370].
    با وجود فتح بابل به دست كورش، چون موارد ديگر، هيچ تغيير و تصرف عمده‌اي در اوضاع اجتماعي و اقتصادي آن ايجاد و افعمال نشد بل كه نهادهاي مذهبي تأييد و مقامات محلي در سمت‌هاي خود ابقا گرديدند و از نخبگان بومي براي هم‌كاري با فرمان‌رواي جديد به گستردگي استفاده شد و گردش امور شهر به روال عادي و سابق خود ـ در عين مسالمت و امنيت ـ ادامه يافت [بريان، ص186 به بعد؛ كورت، ص3ـ42؛ كينگ، ص275؛ داندامايف، ص144].
    در ابتداي فتح بابل حكومت نظامي آن بر عهده‌ي «گَوبروَ» سردار پيروز سپاه كورش بود تا آن كه «كبوجيه» پسر كورش طبق مراسم مذهبي بابل در جشن سال نو تاج‌گذاري كرد و قانوناً به عنوان «شاه بابل» شناخته شد: مارس 538 پ.م. اما اين شهرياري كم‌تر از يك سال و در بين سال‌هاي 7ـ 538 پ.م. برقرار بود. پس از كبوجيه، فردي پارسي كه او نيز «گَوبَروَ» نام داشت، به فرمان‌داري بابل ـ كه اينك تبديل به يك استان يا ايالت (ساتراپي) گرديده بود، گماشته شد [بريان، ص130؛ كورت، همان جا؛ داندامايف، ص143، 8 ـ 146؛ هينتز (1380)، ص122،30ـ126؛ پيرنيا، ص372].
    اكنون با تصرف بابل و برافتادن دولت آن، سرزمين‌هايي گسترده از مرزهاي مصر تا دامنه‌هاي زاگرس كه زير فرمان دولت نو‌ ـ‌ بابلي نبونيد بود، چون ميراثي در اختيار كورش قرار گرفت و اقوام گوناگون و پفرشماري مانند آرامي‌ها، عبري‌ها، فلسطيني‌ها، سوري‌ها، عرب‌ها و… كه در اين پهنه سكونت داشتند، به قلم‌رو امپراتوري پارس پيوستند و بدين ترتيب كورش بر يكي از مهم‌ترين كانون‌ها تجاري و توليدي جهان باستان دست يافت [بريان، ص1ـ130؛ كورت، ص42؛ پيرنيا، ص9ـ 415].
    البته نبايد از نظر دور داشت كه تسلط قطعي وكامل پارسي‌ها بر بخش‌هايي از اين منطقه ، تا زمان كبوجيه مقدور نگشت و همين امر باعث شد كه مسير و ره‌گذر لشكركشي كورش به مصر گشوده و آماده نباشد و اين عمليات گسترده‌ي نظامي در زمان حيات وي به انجام نرسد [بريان، ص40ـ 139].
    6- واپسين روزهاي كورش

    آن چه در باره‌ي ده سال پاياني شاهنشاهي كورش بر ما پيداست، تنها اطلاعاتي در مورد لشكركشي وي در سال 530 پ.م. عليه سكاهاي ساكن آسياي ميانه است كه در مرزهاي شرقي امپراتوري به غارت و تجاوز دست گشوده بودند. كورش در طي اين لشكركشي گسترده بر آن بود تا مهاجمان را تدريجاً واپس نشاند، اقوام سركش را به زير فرمان آورد و براي تثبيت فتوح، استحكاماتي را در مناطق پاك‌سازي شده يا نوگشوده برپاسازد.
    آن چه كه از مجموع روايت‌هاي مورخان باستان برمي‌آيد، آن است كه واپسين عمليات نظامي كورش در اين زمان، عليه گروهي از سكاهاي آسياي ميانه و به ويژه «ماساگفت» (Massaget)هاي ساكن ماوراي سيحون بوده است [هردوت (همان، ص419 به بعد)؛ ژوستن (همان، ص440)؛ داندامايف، ص 2 ـ 151؛ پيرنيا، ص440 به بعد؛ زرين‌كوب، ص129]. هر چند گفته مي‌شود كه كورش در يكي از اين نبردها جان‌باخته است، ليكن روشن است كه وي در طي اين لشكركشي، پيروزي‌هايي در سركوبي و فرونشاندن سركشي‌ها و ناآرامي‌ها و گسترش فتوح در آسياي ميانه داشته و چندين قوم سكايي را به زير فرمان آورده است [پيرنيا، ص442؛ كتزياس (همان، ص425) در روايت خود به چنين فتوحي تصريح مي‌كند.]. به هر حال، طبق روايتي [كتزياس (همان جا)؛ كفخ، ص13] كورش در يكي از اين نبردها ـ كه شايد با ماساگت‌ها بوده ـ مجروح گرديد وپس از سه روز درگذشت: اوت530 پ.م.
    پيكر وي در پاي‌تخت امپراتوري‌اش «پاسارگاد» و در آرام‌گاهي كه در زمان حيات وي ساخته شده بود، به خاك سپرده شد [بريان‌، ص2ـ141]. كورش در زمان حيات خود، كبوجيه را نام‌زد قطعي نيابت و جانشيني خود ساخته بود [هرودوت (همان، ص3ـ422)؛ گزنفون (همان، 436)؛ كتزياس (همان، ص425)] و پيشينه‌ي اين امر از زماني پيداست كه كبوجيه پس از فتح بابل به مقام «شاه بابل» به اشتراك با پدرش نايل شده بود [بريان، ص2ـ1091؛ بويس (1375)، ص97]. «بَرديا» پسر ديگر كورش ـ كه تاريخ نشان داد هرگز از اين جانشيني خشنود نبود ـ در آن زمان، شهربان (ساتراپ) ايالات ماد و ارمنستان و كادوسان بود [گزنفون (همان، ص436)].
    7- اسطوره‌ي كورش

    كورش در متن ادبيات افسانه‌اي و تاريخي جهان جاي‌گاهي بسيار درخشان و والا داشته و از وي به عنوان پادشاهي جوان‌مرد، خردمند، مداراجو، باشفقت، پارسا و سرانجام «مسيح‌وار» ياد شده است تا آن جا كه حتا امروزه گروهي نيز وي را نخستين بنيان‌گذار «حقوق بشر» مي‌دانند.
    اما جداي از اين واقعيت تاريخي كه كورش با تكيه بر خردمندي و شايستگي و توانايي سياسي‌ ـ نظامي خويش و با پشتوانه‌ي مادّي و معنوي حاصل از سكونت و امارت ديرپاي قوم‌اش در سرزمين‌هاي ايلامي توانسته بود در اندك زماني مرزهاي امارت كوچك‌اش را در دامنه‌هاي زاگرس از آسياي ميانه تا آسياي صغير گسترش دهد، اَبَرقدرت‌هاي پفرآوازه‌ي خاورميانه را به زانو درآورد و نخستين امپراتوري جهان را بر پايه‌ي دولتي واحد و سازمان‌يافته كه بر اقوامي پفرشمار و گوناگون مديريت سياسي واحد و متمركز و در عين حال تكثرپذيري را اعمال مي‌كرد، بنيان‌گذارد، به خودي خود و به تنهايي امري شگرف و بي‌مانند و درخور ستايش و تحسين است، اما اين مقام و جايگاه كورش به عنوان «بنيان‌گذار و باني امپراتوري جهان‌گير و مقتدر هخامنشي» بود كه خاستگاه و منشأ افسانه‌ها و روايت‌هايي شد كه هيبت و شخصيتي اسطوره‌اي و مقدس و ستودني براي «پادشاه بنيان‌گذار» ايجاد مي‌كرد: اين افسانه‌ها، كورش را نه متعلق به دودماني سلطنتي ـ چنان كه بود ـ بل كه وي را برآمده از مرتبه‌اي فرودست (مانند شباني يا عيّاري) تلقي مي‌كردند تا نشان دهند كه وي برگزيده و مورد عنايت و حمايت خداوند بوده كه توانسته است از چنان پايگاهي ـ به شتاب ـ به چنين مرتبه‌ي كمالي دست يابد و به افتخار و مقامف برآوردن و بنيان گذاردن يك دودمان شاهنشاهي بزرگ و مقتدر نايل آيد [بريان، ص72؛ كورت، ص46؛ فراي، ص130؛ ويدنگرن، ص224؛ زرين‌كوب، ص113].
    توصيف و تبيين شخصيتي مداراجو، مردم‌دوست و ربّاني از كورش، در مقايسه با بي‌رحمي‌ها، خون‌خواري‌ها، ستم‌گري‌ها و ويران‌گري‌هاي معمول شاهان آن روزگار خاورميانه، حتا در زمان خود وي نيز روشي مؤثر براي ايجاد مقبوليت و مشروعيت براي پادشاه فاتح در ميان اقوام مغلوب بود و اين نكته به روشني در اعلاميه‌ي روحانيان بابل و اسفار انبياي يهود، به گونه‌اي هم‌سان بازتاب يافته است.
    وچنين بود كه در طول سالياني دراز، انبوهي از داستان‌ها و افسانه‌هاي ستايش‌آميز و شگرف در روايات ملي و عاميانه، در كنار تبليغات هدف‌مند سياسي، براي تبيين شخصيتي خارق‌العاده و اسطوره‌اي از كورش شكل گرفت تا از اين طريق به ويژه به اقوام متكثر قلم‌رو شاهنشاهي نشان داده شود كه: حكومت و حاكميت هخامنشيان كه اينك بر اقوام گوناگون و پفرشماري فرمان مي‌راند، كاملاً قانوني و مشروع و خودي‌ست؛ چرا كه فردي (كورش) آن را بنيان گذاشته كه به دليل فضايل و كمالات درخشان و بي‌مانندش، تسلط و حاكميت وي در نظر اقوام مغلوب، از ابتدا مشروع و مقبول بوده است.
    در اين مجموعه از داستان‌ها و افسانه‌ها كه براي حفظ و انتقال ياد و خاطره‌ي بنيان‌گذار خارق‌العاده و محبوب و ستودني دودمان شاهنشاهي هخامنشي فراهم آمده و گاه با آواز و موسيقي و به شكل نقالي در ميان خواص و عوام روايت مي‌شد [گزنفون (همان، ص244)؛ استرابون (پيرنيا، ص1378)؛ مؤذن‌جامي، ص90 به بعد]، وصف رفتارها و اقدامات كورش ـ كه قهرمانانه و بشردوستانه بود ـ از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌گرديد و به عموم مردمي كه به نياكان و گذشتگان خود مباهات و افتخار مي‌كردند و از راه‌شان پي‌روي مي‌نمودند، آموخته مي‌شد.
    اكنون كورش نه يك شخصيت صرفاً تاريخي، بل كه اسطوره‌اي جاودانه بود كه به آيندگان و در عرصه‌‌هاي مختلف، الگو و مشروعيت مي‌بخشيد.

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ـــــــــــــــــــــــ
    افزون بر كتاب‌نامه بخش نخست مقاله:
    ـ كينگ، لئونارد: «تاريخ بابل»، ترجمه‌ي رقيه بهزادي، انتشارات علمي و فرهنگي، 1378
    ـ مؤذن‌جامي، محمد‌مهدي: «ادب پهلواني»، انتشارات قطره، 1379
    ـ ويدنگرن، گئو: «دين‌هاي ايران»، ترجمه‌ي منوچهر فرهنگ، انتشارات آگاهان ايده، 1377
    ـ ويسهوفر، يوزف: «ايران باستان»، ترجمه‌ي مرتضا ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس،
    1377

    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 3 از 14 اولیناولین 1234513 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •