مرگ اردشير سوّم - ظهور اسكندر مقدوني
10-9- مقارن انقياد يونان به دست فيليپ مقدوني، منتور در آسياي صغير وفات يافت و باگواس خواجه، در همان سال به هر سبب بود اردشير را مسموم و هلاك كرد. گويند حتي جسد او را پاره پاره كرد و به قولي بيشتر فرزندان او را نيز به هلاكت رسانيد (338). با اين حال، پسر خردسال وي ارسس (ارشك) نام را بر تخت نشاند اما قدرت واقعي، مثل عهد اردشير، در دست خود او باقي ماند.
اين ارشك، كه عنوان سلطنت وا سم او در واقع نقابي بر روي قدرت واقعي باگواس هم بود، مدت زيادي بر مسند فرمانروايي ظاهري خويش باقي نماند. چون در صدد رهايي از سلطهي باگواس برآمد، به وسيلهي خواجه مسموم و هلاك شد (336). به جاي او كودمان ، نبيرهي داريوش دوم كه ساتراپ ارمنستان بود و از ديرباز با خواجه دوستي داشت، به سلطنت رسيد (336). داريوش سوم خوانده شد. اندكي قبل از جلوس وي فيليپ پادشاه مقدوني نيز به طور مرموزي به قتل رسيد و پسرش اسكندر كه جاي او را گرفت (336)، از همان آغاز كار براي تحقق بخشيدن به رؤياي تسخير آسيا اقدامات پدر را دنبال كرد. اما داريوش سوم در جلوس به سلطنت اولين كاري كه كرد آن بود كه بدون فوت وقت باگواس خواجه را از همان شربت كه او به ارشك داده بود چشاند. و اين جسورانهترين كار او در تحكيم سلطنت و تأمين قدرت بود. داريوش كودمان كه با اظهار جلادت و لياقت در جنگ كادوسيان، مورد توجه اردشير سوم واقع شده بود و از جانب او ساتراپي ارمنستان يافته بود، هنگام جلوس تقريباً چهل و پنج ساله بود و فرمانروايي جنگ ديده و صاحب تجربه محسوب ميشد. با اين حال، فرصتي براي تحكيم سلطنت و اعادهي قدرت امپراطوري كه خشونت اردشير و جنايت باگواس آن را به شدت متزلزل كرده بود براي او حاصل نگشت. از همان آغاز جلوس، اقدام به قتل باگواس با بروز يك شورش مجدد در مصر مقارن افتاد. داريوش لشكر به مصر برد و شورش را هم فرونشاند (334) اما در بازگشت به پارس به آتنيهايي كه از وي براي مبارزه با اسكندر درخواست كمك كردند با بياعتنايي و غرور تمام جواب رد داد. چندي بعد كه غورطر نقشههاي اسكندر را دريافت، كمك مختصري به آنها كرد اما دير شده بود و ديگر تمام يونان زير سلطهي اسكندر درآمده بود . فكر تسخير آسيا كه در واقع قسمتي از ميراث فيليپ بود اسكندر را يه تدارك سپاه براي عبور از تنگهي داردانل الزام كرد. تجربهي بازگشت ده هزار نفر يوناني از بابل تا هسپونت عبور از داردانل را در نظر اسكندر، فاقد هر گونه اشكالي جلوه داد . هدف لشكركشي، آزاد كردن ولايات يونانينشين آسياي صغير از سلطهي اقوام بيگانه (بربرها) بود. وقتي سپاه چهل هزارهي نفرهي او كه كمتر از نصف آن مقدوني بود، از داردانل عبور كرد(334)، جنگ با او براي داريوش اجتنابناپذير شد.
" زرتشت به احتمال قوي در نواحي شرقي فلات و ظاهراً در باختر به ترويج تعليم خويش پرداخت. اينكه وي بنابر روايات از ماد برخاست و از آنجا به بلخ رفت ظاهراً به وسيلهي مغان ماد و مدتها بعد از عهد وي شيوع يافته است. زمان حيات او محل بحث است و شايد با اوايل هزارهي اول قبل از ميلاد برسد. "