-
ورود امام!
روز ورود امام البته آن روزِ ورود ايشان كه ما از دانشگاه، مىدانيد كه متحصن بوديم در دانشگاه ديگر، مىرفتيم خدمت امام، توى ماشين من يك وقتى خدمت خود امام هم گفتم همين را. همه خوشحال بودند، مىخنديدند، بنده از نگرانىِ بر آنچه كه براى امام ممكن است پيش بيايد بىاختيار اشك مىريختم و نمىدانستم كه براى امام چى ممكن است پيش بيايد. چون يك تهديدهايى هم وجود داشت.
بعد رفتيم وارد فرودگاه شديم، با آن تفاصيل امام وارد شدند. به مجرد اينكه آرامش امام ظاهر شد نگرانيها و اضطراب ما به كلى برطرف شد. يعنى امام با آرامش خودشان به بنده و شايد به خيلىهاى ديگر كه نگران بودند، آرامش بخشيدند.
وقتى كه بعد از سالهاى متمادى امام را من زيارت مىكردم آنجا، ناگهان خستگى اين چند ساله مثل اينكه از تن آدم خارج مىشد. احساس مىشد كه همهى آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با كمال صلابت و با يك تحقق واقعى و پيروزمندانه اينجا در مقابل انسان تبلور پيدا كرده.
وقتى كه آمديم وارد شهر شديم از فرودگاه و با آن تفاصيلى كه خب همهى شماها شاهد بوديد و بحمداللَّه هنوز در ذهن همهى مردم شايد آن قضايا زنده است، همانطور كه مىدانيد امام عصرى از بهشت زهرا رفتند به يك نقطهى نامعلومى و برادرانمان حالا به طور مشخص، آقاى ناطق نورى امام را در حقيقت ربودند و به يك مأمنى بردند كه از احساسات مردم كه مىخواستند همه ابراز احساسات بكنند و امام از شب قبلش كه از پاريس حركت كرده بودند تا دم غروب، تقريباً دمادم غروب دائماً در حال فشار كار و حضور بودند و هيچ يك لحظه استراحت نكرده بودند يك مقدارى استراحت بدهند به امام.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن