نظری به آرامگاه شاه عباس کبیر در کاشان و مدارک تاریخی آن
چکیده:
شرحی دربارۀ عظمت شاه عباس و گوشهای از تاریخ ایران در زمان به روی کارآمدن صفویان، شایعاتی دربارۀ قبور پادشاهان صفوی، چگونگی دفن و کفن شاه عباس کبیر و مدفن او از تاریخ عالم آرای عباسی و مدارک و دلایل دیگری از آندره گدار، اطلاعیهای بقلم اسکندر بیک منشی برای اثبات محل واقعی قبرشاه عباس.
یکی از مظاهر رشد و آثار شایستگی ملل اصیل و کهن سال دنیا آنست که همواره از تجلیل مفاخر تاریخی و بزرگداشت رهبران ملی خویش غفلت نورزند تا بدین وسیله علاوه بر اظهار حق شناسی از خدمتگزاران گذشته جامعه خود، راه و روش کسب شرف و نیک نامی ابدی را به آیندگان نیز بیاموزند.
خوشبختانه در ایران نیز که انجمن آثار ملی عهده دار این وظیفه عمومی بوده توانسته است تا حدی گامهای بلندی بر دارد و نام و نشان بسیاری از دانش و ادب را بلند آوازه هم چنانکه اخیراً هم با بنای آرامگاه مجللی بر مزار نادر شاه افشار یکی دیگر از آرمانهای ملی بر آورده شد.
اینک نیز شایسته و سزاوار است که در باره مزار و مرقد شاهنشاه عظیمالشأن صفوی یعنی شاه عباس کبیر تصمیم مساعدی اتخاذ و اقدام مناسبی به عمل آید تا مدفن آن پادشاه ذیجاه و هنر پرور و مصلح بزرگ و تاریخی ایران بیش از این تاریک و متروک نمانده و مقبره او را از گوشه انزوا و بیغوله خاموشی و فراموشی نجات بخشند. هر چند که گمنام ماندن آرامگاه وی تا کنون هم برحسب وصیت شخصی او بوده است، ولی اکنون که ملت ایران برای زنده کردن آثار مدنیت باستانی و نمودار ساختن مآثر چندین هزار ساله خویش قیام نموده سزاوار نیست که آرامگاه بزرگترین پادشاه قرون اسلامی او با چنین وضع ناهنجار و اسفناکی در معرض دیدار جهانگردان کنجکاو بوده باشد. در این زمان که پاره ای از ملت های نو بنیاد حتی مواریث تاریخی و مسلم دیگران را هم ربوده و به خود می بندند، جبر زمان و مصالح عمومی ملک و ملت چنین تقاضا می کند که محض استفاده از نام پر افتخار وی با کمک و همکاری هنرهای زیبای کشور زمینه و طرح ساختمان آرامگاه آبرومندی که در خور شئون تاریخی ملت ایران بوده باشد فراهم گردد تا اگر مقابر تاریخی دیگران مانند پادشاهان بابری هندوستان به واسطه عظمت و زیبایی بنا شهرهی جهان گشته، هم چون ساختمان های عالی بقاع باشکوه اکبر در سکندره و جهانگیر ـ معاصر و هم پیمان شاه عباس در لاهور ـ و یا تاج محل در آگره که باعث شهرت و اهمیت آن سرزمین می باشد، آرامگاه شاه عباس کبیر نیز بر اثر شخصیت بزرگ و تاریخی او قطعاً جالب و مورد توجه جهانیان قرار گیرد.
هم چنانکه در زمان سلطنتش هم پایتخت زیبای او بهترین جایگاه امن و امان و مهد رفاه و خوشگذارنیهای جهانگردان و سوداگران و هنرمندان ملل بیگانه بود. و او که در عصر خود از حیث جاه و منزلت و نیک نامی سرآمد پادشاهان قارهی وسیع آسیا شمرده می شد به گواهی دوست و دشمن یکی از عجایب روزگار و واجد صفات عالی جهانداری و خصال ممتاز فرمانروائی بوده بطوریکه در ایام سلطنت خود کشور آشفته درهم و برهمی را نیرومند و توانا ساخته و غرق در افتخارات تاریخی نمود. و حتی آقا محمدخان قاجار با بغض و کینه ای که به پادشاهان گذشته داشته می گوید: «اگر شاه عباس سلطان میشد، نادر لشگرکش و من وزیر، عالم را مسخر می کردیم.»
هم چنین دانشمندان و خاور شناسانی که در تاریخ و تمدن ایران صاحب نظرند جملگی در این باره با سر جان ملکم هم آوازند که «شاه عباس بیش از جمیع سلاطین ما تقدم در باره رفاهیت مملکت سعی کرد و الحق پادشاهی بود دلیر و کریم ـ عاقل و حکیم ». گوستاو لوبون در جاییکه آثار بزرگ و تاریخی ملل اسلامی را مورد تحقیق قرار داده می گوید: «بسیاری از عمارات بناهای مهم ایران در زمان سلطنت شاه عباس ساخته شده و او در حالیکه خیلی از قطعات مملکتی را از چنگال ترکان بیرون کشید، افتخارات قدیم این مملکت را هم تجدید نمود که تا یک قرن بعد از خودش هم باقی ماند.»
و نیز پروفسور براون در تاریخ ادبیات می نویسد: «شاه عباس در مدت سلطنتش که 43 سال قمری است به اتفاق جمیع مورخین مملکت ایران را به درجهای از قدرت و آبادی و شوکت رسانید که در اعصار اسلامی با آن نائل نشده بود. »
سر پرس کاکس هم در تاریخ ایران او را همدوش با داریوش شمرده و این نظریه شاردن جهانگرد دقیق فرانسوی را در باره وی تکرار می کند: «وقتی که این پادشاه بزرگ بدرود حیات گفت ترقی و پیشرفت ایران متوقف گردید.»
چون شهرت و اهمیت تاریخی شاه عباس کبیر به قدر کفایت محرز و مسلم می باشد، ما را از ادامه سخن در این باره بی نیاز می سازد، بنابراین اکنون به بررسی علل گمنام ماندن آرامگاه چنین شخصیت بزرگ و جهانی می پردازیم، تا منشأ شایعات تردید آمیزی هم که در اطراف مدفن وی پیدا شده به دست آید. و سپس نیز مدارک موثق و معتبری که حاکی است مدفن اول و آخر شاه عباس در محل و مکان همین قبر حاضر واقع در امامزاده حبیب بن موسی کاشان بوده و هست به نظر پژوهندگان گرامی می رسد.
جنبش پرشور شیخ صفوی و قیام مسلحانه شاه اسماعیل اول علاوه بر خواهش سلطنت و فرمانروائی بر کشور پهناور ایران که به واسطه نداشتن حکومت نیرومند مرکزی گرفتار پراکندگی و بیسروسامانیها شده بود انگیزه روانی نیرومندی دیگری هم داشت که آن هم تعصب شدید مذهبی و داعیه ارشاد و کشف و کرامت و مزایای عرفانی و روحانی موروثی خاندان شیخ صفی بود. از این جهت پیروانشان آنها را مرشد کامل و پیشوای واجبالطاعه شناخته و با ایمانی راسخ و با آنان گرویدند بطوریکه صوفیان دلاور و مریدان شاه اسماعیل با عشق و اراده ای شگفت انگیز در رکاب او شمشیر زده و با جانبازی های خود راه پیشرفت و دست یابی او را به تاج و تخت و سلطنت هموار نمودند. اما این کامیابی و پیروزی که از نیروی تعصب شدید مذهبی بدست آمده بود و عکسالعمل هایی هم که از بغض و عناد لجوجانه و کینه جویی های وحشیانه برای دو طرف متخاصم در پشت سر داشت و گاهی بکارهای شرم آور و غیرانسانی می انجامید. مثلاً رفتار ناروایی را که با جسد کشته و کاسه سر بریده شیبک خان اوزبک نمودند باعث آن گردیده اوزبکها نیز قهراً در هر فرصت و پیشامدی با شدت و لجاجت انتقام جویی کنند. همچون اعمال شاقه و رفتار ناجوانمردانهای که در حق زن و بچه و اسرای بی گناه ایرانی روا میداشتند. چنانکه در قتل عام و سیل خونی که موقع استیلای بر خراسان در سال دهم سلطنت شاه عباس در آستانه مشهد جاری ساختند، صفه شاه طهماسب را زیر و رو کرده استخوانهای مدفونین آنجا را بیرون آورد،ه مورد نهایت خواری و اهانت قرار دادند بطوریکه شاه عباس برای بر طرف کردن آثار سوء آن پیشامد از افکار مردم به تدارک نمایش و صحنه سازی دیگری پرداخت بدین ترتیب که جنازهای را به اسم استخوان های شاه طهماسب با سرو صدا و تشریفات فراوانی از مشهد به اصفهان و از آنجا به عتبات فرستاد و چنانکه محقق فقید عباس اقبال ضمن مقالهای که در شماره دوم مجله یادگار مینویسد:
«شاه عباس برای آنکه مردم در باب بردن استخوان های شاه طهماسب بدست اوزبکان در شبهه بمانند انباردار مخصوص خود را به آن مأموریت فرستاد و آن نقل و انتقال ساختگی را فراهم آورد. داستان دفن کردن مخفیانه جسد شاه طهماسب و حفر چند قبر برای او در ابتدای کار در ضریح حضرت رضا همه بهمین قصد ساخته شده است.»
شایعه حفر چندین گور برای شاه طهماسب که سالها پس از مرگ او آنهم محض فراهم ساختن زمینه چنان نمایش مصلحت آمیز ساخته شده بود، بعدها بطوری بالا گرفت و توسعه یافت که گویی یکی از شعارهای مربوط به درگذشتگان آن سلسله گردید تا جاییکه نه تنها در باب مدفن شاه عباس کبیر بلکه درباره اعقاب وی هم این شایعه بی کم و زیاد رواج داشته و ورد زبان ها بوده است.
از آنجمله درباره شاه صفی که قبر او در قم می باشد کتاب خلد برین پس از بیان در گذشت وی در عمارت دولتخانه کاشان می نویسد:
«ارکان دولت بعد از تجهیز و تفکین نعش او را به رسم آیین سلاطین بر دوش کشیده گریان و نالان بدار المؤمنین قم روانه گردانیدند و در جوار مزار فایض الانوار مدفون نمودند.» با این حال مؤلف کتاب قصص خاقانی تألیف سال 1073 هجری می نویسد:
«در باب تعیین محل دفن آن پادشاه امراء ایران بساط کنگاش گستردند. رأیها بر آن قرار گرفت که چند نعش نقل به اماکن مشرفه نمایند و فردای آن روز سه نعش را تجهیز نموده یکی را به سمت نجف اشرف و یکی را به جانب مشهد و دیگری را ببلده دار المؤمنین قم. ظاهرش آنکه در قم مدفون شد.»
همچنین راجع به شاه عباس دوم که در آرامگاه مخصوصی در قم (که بگفته تاورنیه فرانسوی، شاه عباس در حیاتش برای خود ساخته بود) به خاک سپرده شد باز هم شایعه مزبور بر زبانها جاری بوده از جمله مصحح چاپ دوم سفرنامه تاورنیه در حاشیه کتاب بدون ذکر مأخذی توضیح داده که: «جنازه شاه عباس دوم را به مشهد بردند.»
و نیز شاردن فرانسوی پس از شرح و وصف مفصلی که از تزیینات و تشریفات شاهانه آرامگاه شاه صفی و شاه عباس دوم در قم میدهد اثاثه زرین و اسباب گرانبهای آنرا می شمارد تا جاییکه می گوید: قریب به 80 درصد از بودجه کل عوائد آستانه قم به مصرف این دو آرامگاه می رسد باز هم بر اثر شایعات آن ایام می گوید: «معهذا من گمان نمی کنم که اجساد آنها در همین مزار مدفون باشد زیرا رسم پادشاهان این کشور آن است که مدفون حقیقی خود را مکتوم بدارند به همین جهت هنگام تدفین اجساد سلاطین معمولاً شش تا 12 دستگاه تابوت به اسم پادشاه معرفی می کنند …»
بدین ترتیب معلوم می شود از زمانیکه شایعه خالی از حقیقت مذکور درباره قبر شاه طهماسب به دستور شاه عباس کبیر ساخته و به دهان مردم انداخته شد دیگر از میان نرفته و بلکه روز بروز آن را بزرگتر نمودند و نسبت به اخلاف وی هم ادامه یافت تا جاییکه تعداد نعش های ساختگی را در افواه به دوازده تابوت هم رسانیدند در حالیکه مدفن و محل قبر هر یک از آنها هم طبق مدارک موثق معلوم و معین شده بود.