گفت وگوي منتشر نشده از مرحوم محمد علي فردين از زبان خودش
نقل از روزنامه سينما ورزش شماره 108 فروردين1379
نتوانستم بعد از انقلاب خدمتگزار كوچكي در زمينه بازيگري سينماي انقلاب باشم
* چرا كار خود را ادامه ندادي؟
o ما ايريني ها ملت عجيبي هستيم مهمان نواز صميمي وبا استعداد شگرف ،كه در همه علوم و فنون كه نمونه هاي آن را در رشته هاي ورزشي كشتي-فوتبال-واليبال و بالاخره ورزش هاي رزمي.و همچنين در زشته هاي علوم-فيزيك-شيمي-رياضيات-قهرمانان صاحب نام و درو كننده مدال هاي طلا و نقره بوده و هستيم.
اما در اتفاقات ناگوار و معمولي هميشه به دنبال يك مقصر ميگرديم و كمتر مي پذيريم كه شايد خودمان اشتباه كرده ايم.بارها گفته ام و باز هم مي گويم كه بعد از انقلاب با اينكه آسيب پذير ترين و سرشناس ترين بازيگران و هنرمندان وطن بودم نه به جهت اينكه منتي بر سر وطن ويا خداي ناكرده بر سر مردم وطنم داشته باشم.بلكه به دو دليل ماندم:
1-پشت به مردم كردن و ترك وطن كردن و فرار ،كار من نبود
اگر چه در پرونده زندگي و سينمايي خود ورق سياه نداشتم
2-ولي مهم تر از آن اينكه در وطن بمانم و در خدمت سينماي انقلاب باشم واز همه مهم تر بتوانم با حركت در سينماي بعد از انقلاب،اشتباهات گذشته خود را جبران كنم كه گذشته هركسي اندوخته اي است فراوان براي فردا.
به همه چيز فكر مي كردم جز اينكه مشمول اين دو بيت شوم توجه كنيد خطاب به من است:
به كدام رو سپيدي،طمع بهشت بندي
تو كه درجريده،چندين ورق سياه داري
به هر صورت بعد از انقلاب خيلي چيزها بايستي تغيير ميكرد.من هم مورد قهر مسئولان اجرايي وزارت ارشاد قرار گرفتم.در واقع طبق تعريف پيش گفته گناه صنعت فيلمسازي گذشته و همه اعمال ناصواب آنها بر سر من كه شهرت بيشتري داشتم،خراب شد كه اگر نبودم ويا تنها بازيگر آن سينما نبودم آن سينما هم به وجود نمي آمد.اگر چه آن سينما
جاده اي بود گرچه نا هموارولي ولي در اصل راهي بود براب پيمودن و هموار كردن يك سينماي درست و سالم.
(كه اگر چه مشهور نبودم،فكر ميكنم به گناهي به گناهي كمتر متهم مي شدم)
بدين ترتيب من نتوانستم بعد از انقلاب خدمتگذار كوچكي در زمينه بازيگري سينماي انقلاب باشم و از اين بابت سخت متاسفم.
* نسبت به علاقه عمومي به خود كه نمونه اي ازآن را در جريان مسابقات كشتي ديديم چه نظري داريد؟
o دل چيست؟
بله نصيب دل خون شدن است.
احوال دل هر لحظه دگرگون شدن است
علامت زنده بودنش،خون و خون شدن است
سرنوشت دل؟
شايد به دليل اينكه سر و كازش با خون است.دلش نيز پر خون است. و بزرگ ترين تفريحش با اويعني گردش با خون است عاقبت كارش چيست؟نيستي.يعني از قفسه سينه بيرون بيرون شدن است.و وقتي بيرون شدمزرعه سبز وجود او چون كوير خشك و بي جان مي شود.
زندگي چيست خون دل خوردن
اولش رنج و آخرش مردن
o رفتار و اعمال دل
و اما از اعمال دل بشنويد.به وسيله ساير دوستانش،(اعضاي بدن)و فرمانده كل(مغز)تاثير پذير است و چه اعمالي كه انجام مي دهد يا نمي دهد.وقتي آتش بگيرد آتش آن جهانگير مي شود.و اما وقتي عاشق شد ديگر از فرمانده«مغز»فرمان نمي گيرد.خود تصميم
مي گيرد و عمل مي كند وقتي خونش گرم شد دلش گرم مي شود و صميمي و مهمان نواز مي گردد.و از جنگ و جنايت و خون ريزي متنفر مي شود.عشق سازندگي به وجود مي آورد.آشنا و غريبه را دوست دارد.
نام اينجانب از هيجده سالگي براي مردم تهران نامي شناخته شده بود بعد هم به سرعت با مسابقات كشتي و قهرماني كشور و سپس مقام هاي قهرماني جهان به ترتيب در ايران و سپس در جهان به شهرت رسيد بنابراين شهرت خيلي زود به سراغم آمد و حضورم در سينما با نمايش فيلم گنج قارون تپبيت و آوازه شهرتم را به اوج رسانيد.
راديو،تلويزيون،مجلات سينمايي و غير سينمائي.همگي از فردين و سينماي فردين بحث و گفت وگو ميكردند.چند فيلم خارجي از من ساخته شد. در هندوستان،لبنان،اردن و بالاخره ايتاليا.
امكانات ماندنم در كشورهاي فيلمساز مثل ايتاليا و هندوستان به درخواست خودشان بسيار زياد و سهل بود ولي شوق ديدار وطن و
هم وطنانم و سينماي كشورم مرا به سرعت به ايران كشاند و در ايران كارم را دنبال كردم.بعد از انقلاب،در وطنم ماندم.با مردم صادق بودم.مردم را دوست داشتم و دارم.من از ميان طبقات زحمت كش و بي سرمايه برخاسته ام.با آنها بزرگ شده ام.هيچ وقت خودم را از مردم جدا ندانسته ام.و جدا نكردم.در اوج شهرتم در كوچه پس كوچه هاي قديمي خيابان سيروس به دنبال ديروزم مي گشتم.
تعداد زيادي از خانواده هاي تهران مرا عمو فردين خطاب مي كردند.بعضي ها به من مي گويند پدر.و بعضي ها علي بي غم را شريك شريك روزهاي غم خود ميدانند و خلاصه در اكثر خانه و خانواده ها حضور دارم چه روزها و چه شبها.و خلاصه هر كس در كارش و زندگي اش با خود و مردم صادق باشد موفقيتش هتمي است.و فراموش نكنيم كه شكست يا پيروزي هر فرد يا هر جمعيتي بستگي به اعمال آنها دارد.و خداوند هميشه شاهد و ناظر بر اعمال ماست.
در خاتمه.من متعلق به مردم هستم.واين مردم هستند كه جواب صحيح تري را براي سوال شما خواهند داشت كه نمونه اي از آن را در سالن ورزشي خود شاهد بوديد.
* راجع به كار سينمائي خود چه انتظاري از دولت دريد؟
o اسلام دين رحمت است.اسلام دين جنگ و نفرت و كينه توزي و كينه ورزي نيست.اسلام از دشمني نفرت دارد.
به يكي از پند و اندرزهاي حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه توجه بفرمائيد:
«اگر به دشمنت دست يافتي به پاس زور بازوئي كه خدا به تو ارزاني داشته است او را عفو كن»
به معني ديگر در عفو لذتي است كه در انتقام نيست.آيا جدائي فردين از سينما و مردم كافي نيست آن هم براي بيست سال؟!
آيا هنگام عفو فردين نرسيده؟كه اگر دشمن هم بودم و در چنگال يك مسلمان اسير مي شدم به فرمايش حضرت علي عليه السلام بايد مورد عفو قرار مي گرفتم.
يادم هست كه در سربازخانه،سربازي هنگام خدمت هميشه مورد خشم و ستم فرمانده قرارمي گرفت چرا كه هنگام فرمان(فاصله بگير) توسط فرمانده كم فاصله مي گرفت و مرتب كتك مي خورد.بالاخره از پادگان فرار كرد و گريخت،يك روز نامه اي به دست همان فرمانده رسيد كه همان سرباز فراري برايش نوشته بود. بدين مضمون:«من در پاكستان هستم وتا اينجا فاصله گرفته ام چنلنچه كم است دستور دهيد بيشتر فاصله بگيرم ولي به شرط آنكه ديگر كتكم نزنيد»
حال حكايت من است اگر چه اصلا كتك نخورده ام ،اگر 20سال فاصله با سينما كافي نيست ولي تا مرگ فاصله زيادي نمانده.