1ـ تعريف فلسفه و تفاوت فلسفة اسلامي با فلاسفة عرب
فلسفه در اصل يوناني است به معناي « دوستي حكمت » و فيلسوف يعني « دوستدار حكمت » . فلسفه در واقع يكي از مظاهر فرهنگي انسان است كه در كنار صنعت ، هنر ، دين و ... قرار دارد. اما فرق فلسفه با اين مظاهر در اين است كه به تنهايي استقلال ندارد. فلسفه، تأمل درباره تمام اين مظاهر است و زماني بروزپيدا مي كند كه تعمق وجود داشته باشد. يعني اگر ما مثلاً درباره صنعت تأمل كنيم، اين، فلسفة صنعت مي شود و .... . و اين تعمق نوعي كوشش براي درك و فهم بيشتر است.
اصل فلسفه از يونان است و نام فلاسفه يوناني هم در منابع اسلامي و هم غربي ذكر شده است با وجود اين، در سنت هاي ما، اين فلاسفه حالت حكماي الهي را دارند؛ ولي در سنت هاي غربي بيشتر به جنبه علمي اين افراد پرداخته شده و از گرايش هاي عرفاني و الهي آنها كاسته شده است. فلاسفه غرب بيشتر پيرو فلسفه ابن رشد هستند. به اينها « ابن رشديان لاتين » گفته مي شود. همين افراد بودند كه در قرون وسطي، فلسفه را تا حدودي از دين جدا كردند. اما فلاسفه اسلامي بيشتر پيرو سنّت ابن سينا و ابن عربي هستند . (1)
2ـ بناي فلسفي ملاصدرا
تعبير حكمت متعاليه را عرفايی همچون قيصری، بسيار پيش از آنكه ملاصدرا آن را به كار برد، به استخدام گرفته اند. اين اصطلاح حتی در آثار بزرگان فلسفه مشاء (Prepatetic) نظير قطب الدين شيرازی نيز به چشم می خورد. اما با اين حال، معنايی كه آنان از اين تعبير قصد می كرده اند و بهره می برده اند به هيچ وجه به معنايی كه در آثار ملاصدرا و شاگردان او می يابيم يكی نيست. پيروان، اتباع و شاگردان ملاصدرا معنايی بسيار دقيق را بر اين اصطلاح بار كردند و آن را صرفاً به منظور اشاره به بنای فلسفی و ما بعدالطبيعی كه ملاصدرا تأسيس كرده بود به كار می بردند.از اين رو، تدقيق در معنا و ويژگی های كلی حكمت متعاليه قابل بررسی مجدانه است.
تعاليم فلسفی مبتنی بر شهود عقلی اصطلاح حكمت متعاليه از دو بخش تشكيل می شود: حكمت و متعاليه به معنی بلندمرتبه و رفيع (exalted). گرچه ملاصدرا خود اين اصطلاح را به كار برده است، ولی شهرت يافتن آن مديون شاگردان بی واسطه و مع الواسطه اوست كه از اين اصطلاح به عنوان نامی برای مكتب خاص استاد بهره جستند. يك نسل پس از ملاصدرا، ملاعبدالرزاق لاهيجی كه داماد و يكی از پرآواز ترين شاگردان وی بود، فلسفه استادش را «حكمت متعاليه» خواند. در دوره قاجاريه دلالت اين اصطلاح بر مشرب صدرا، چنان رواج يافته بود كه سبزواری در كتاب شرح منظومه اصولاً هيچ حاجتی نمی ديد كه وجه تسميه مكتب استاد (مع الواسطه اش) را كه سبزواری می كوشد در مكتوباتش تعاليم او را شرح دهد ، بيان كند. اگر به آثار ملاصدرا نظر كنيم ، هيچ فقره ای را نمی يابيم كه او صراحتاً از مشرب فلسفی خود تحت عنوان حكمت متعاليه ياد كرده باشد. در واقع ملاصدرا اين اصطلاح را به منظور اشاره و ارجاع به دو كتابش تحت همين عنوان به كار می گيرد. يكی شاهكار او ، «الحكمه المتعاليه فی الاسفار العقليه الاربعه» و ديگری يكی از آخرين آثار يا شايد هم آخرين اثر اوست كه «الحكمه المتعاليه» نام دارد. حتی به كاربردن تعبير «الحكمه المتعاليه» دركتاب «الشواهد الربوبيه» به جای آن كه اشاره و ارجاعی باشد به طريقه فكری او ، ارجاعی است به همان آخرين كتابش. اين واقعيت كه تعبير حكمت متعاليه را شاگردان و پيروان او به عنوان توصيف آموزه ها و تعاليم ملاصدرا به كار گرفتند به اقرب احتمال مرهون دو عامل بوده است:
الف) نخست عنوان كتاب اسفار،كه متضمن جهان بينی و مكتبی خود ملاصدرا را كه به استناد آنها حكمت متعاليه است.
ب) دوم،نه فقط عنوان چند مجلد از نوشته های او، بلكه نام مكتبی است كه او پديد آورد.
هر چند كه بر اين نكته اخير نمی توان بالصراحه دليل و مدركی از آثار مكتوب يافت ، ولی امروزه همه اساتيد سنتی ممتاز اين مكتب در ايران اين مطلب را تأييد می كنند؛ اساتيدی كه همگی آنان سنت شفاهی و سينه به سينه ای را اخذ كرده اند كه مكمل آثار مكتوب صدراست و اين تأييد قوی ترين حجت است برای قبول نكته مذكور. به هر حال، تعبير حكمت متعاليه اينك بر مشرب خاصی در حكمت سنتی دلالت دارد كه ملاصدرا آن را تأسيس كرد. اين نام گذاری هم چيزی است كه در زمان خود او آغاز شد و تاكنون ادامه يافته است. بايد گفت كه عنوان حكمت متعاليه برای طريقه ملاصدرا، نه فقط بنا به دلايل تاريخی، بلكه به اين دليل كه اساس تعاليم او به تمام معنا هم حكمی و فلسفی است و هم مبتنی بر كشف و شهود عقلی وجود متعال و در نهايت بدان موجود رهبر است، مناسب ترين عنوان برای اين مشرب است. لذا ، تسميه اين مكتب به حكمت متعاليه هم وجه تاريخی دارد و هم وجه فلسفی.
3ـ شناخت حقايق موجودات
برای فهم اين مطلب كه خود ملاصدرا چه تعريفی از حكمت متعاليه ارايه می دهد ، بايد ببينيم كه او حكمت و فلسفه را چگونه تعريف می كند. هنگامی كه او از حكمت سخن می گويد، در واقع در باره حكمت متعاليه حرف می زند، زيرا برای او حكمت حقيقی همان حكمت متعاليه ای است كه خودش بيان می كند. ملاصدرا، همچون قدمای فلاسفه اسلامی و بلكه بيش از آنان، شديداً به تعريف و معنا كردن فلسفه و حكمت تمايل نشان می دهد. او اين واژه ها را در موارد عديده ای از آثارش به بحث می نهد و به كرات آنها راتعريف می كند. رسم او چنان است كه در تعريف خود از منابع پيشينيان شروع كرده و بعد به سبك و سياق مخصوص خود ديدگاههای مختلف را با هم تلفيق و تركيب می کند. در يكی از معروف ترين تعاريفش حكمت را به عنوان وسيله ای توصيف می كندكه به مدد آن «انسان جهان می شود عقلانی ، مسايل جهان عينی و مشابه نظام هستی». در تعريف مفصل تری از فلسفه در كتاب اسفار، ملاصدرا ديدگاههای همه فيلسوفان، از افلاطون گرفته تا سهروردی را منعكس می کند و اظهار می دارد: «فلسفه استكمال روح آدمی است به مدد شناخت حقايق موجودات آن گونه كه هستند». ميرزا مهدی آشتيانی ، يكی از پرآوازه ترين شارحان مكتب ملاصدرا طی قرن گذشته ، در حاشيه ای تفاوت ميان «حكمت متعاليه» و مكاتب فلسفی پيشين را چنين تقرير میكند: « حكمت متعاليه مستلزم توحيد وجود است: بر خلاف فلسفه مشاء كه فقط بر توحيد واجب (الوجود) دلالت دارد و نه توحيد وجود». اگر تعاريفی را كه صدرا از حكمت ارايه می دهد ، مطابق نظری كه آشتيانی در حاشيه مذكور آورده تحليل كنيم، معلوم خواهد شد كه مفهوم حكمتكه فی الواقع چيزی جز همان حكمت متعاليه نيست ـ با خرد يا دانايی كه بر يك بنيان ما بعد الطبيعی محض مبتنی است و از طريق شهود عقلی حاصل می شود، مساوق است و در عين حال در كسوتی عقلانی (ولی البته نه عقل گرايانه وابسته به «اصالت عقل» و التزام به كار برد ادله و براهين عقلی) ظاهر می شود.
4ـ اشراق، استدلال و وحي
سه مبنای اساسی هست كه حكمت متعاليه بر آنها مبتنی است:
١-٤) كشف يا ذوق يا اشراق.
٢-٤) عقل يا استدلال.
3-٤) شرع يا وحی.
اجتماع و تأليف معارفی كه از اين سه مبنا و مبدأ حاصل می شود، كاری است كه ملاصدرا صورت داد. او در اين تأليف در پی آن است كه معارف مختلفی را كه از منابع زير برای آدمی حاصل می شود با يكديگر سازگار كند: مكتب اشراق ، حكمت عقلی (كه صدرا آن را با فلسفه مشاء يكی می داند) و علوم دينی از جمله الهيات (يا علم كلام). اينها شاخه های علوم سنتی اسلامی را تشكيل می دهند كه اگر حكمت متعاليه را با هر يك از آنها مقايسه كنيم ويژگی ها و مشخصه های آن وضوح بيشتری خواهد يافت. به هنگام بحث در مورد منابع آموزه های ملاصدرا، در می يابيم كه تعاليم او تا چه اندازه با معارف عرفا، بويژه ابن عربی، صدرالدين قونوی، عبدالرزاق كاشانی ، داوود قيصری و ديگر بزرگان مكتب ابن عربی ، نزديكی و ارتباط دارد. اگر تعاليم ملاصدرا با آموزه های عرفای مذكور مقايسه شود، می توان گفت كه ما بعدالطبيعه ايشان، روايت و نسخه ای عقلاني شده است از شهود روحاني شان (1)
در مورد ابن عربی خصوصاً، اين مابعدالطبيعه، خود را به صورت ضربات فراوان بارقه هايی عيان می سازد كه هر يك جنبه ای از دورنمای واقعيت فرجامی را روشن می كند. اين بارقه های نورانی را ملاصدرا ـ و همين طور تاحدی امثال قيصری، پيش از او ـ به يك نور مستمر تر و پايدارتر تبديل كرد. ملا صدرا به دنبال آن است كه شرح و توضيحی فيلسوفانه تر و سامانمند تر ارايه دهد؛ براهينی منطقی عرضه دارد و جنبه هايی را شرح دهد كه متصوفه بزرگ پيش از او يا در مورد آنها سكوت كرده يا صرفاً به عنوان موهبتی ملكوتی (عرشی / الهی) و ثمره شهود و روحانیشان اجمالاً از آن ياد كرده اند.
هيچ نكته اساسی نيست كه ملاصدرا در مورد آن با ابن عربی مخالفت كند. صدرا بيشتر در برابر فيلسوفان مشاء و اشراقيون می ايستد. اختلاف نظر او با ابن عربی فقط در مورد چند مسأله، نظير شر، اختيار و جبر است كه ملاصدرا در مورد آنها آرايی مغاير با نظرات ابن عربی اظهار می دارد. اما ملاصدرا مطالب فراوانی را مورد بحث قرار می دهد كه نه ابن عربی و نه مكتب او ، هيچ يك به صراحت متعرض آنها نشده اند ، هر چند كه اشاراتی تلويحی در مورد آنها در آثار وی به چشم می خورد. ملاصدرا برای ما بعدالطبيعه صوفيانه مكتب ابن عربی هم مبانی منطقی تر و سامانمندتری تأسيس می کند و هم برخی نظرات او را شرح و بسط می دهد. در واقع، ملاصدرا علاوه بر آنكه يكی از فيلسوفان و متألهان طراز اول عالم اسلام است ، يكی از مهمترين شارحان آثار ابن عربی و شاگردان وی محسوب می شود.
5 ـ تفاوت حکمت متعاليه با حکمت اشراق
مقايسه حكمت متعاليه صدرا با حكمت اشراق سهروردی نشان می دهد كه ميان اين دو ، هم وجوه اشتراك فراوانی هست و هم تفاوت هايی، كه هر دو ما را در درك بهتر حكمت متعاليه ياری مي رساند. می توان گفت كه ملاصدرا در شخصيت خويش به نحوكاملتری انگار «متأله» ای را كه سهروردی معرف آن بود و در جهت عينيت بخشيدن به آن جهد بليغ می كرد تحقق بخشيد. توفيق ملاصدرا در تأسيس مبنايی عقلانی برای معرفتی كه از شهود روحانی نشأت می گيرد ، بيش از سهروردی بود. ملاصدرا در اين كار خطير بسيار مرهون سهروردی است ، زيرا او بود كه نخستين بار در اين وادی گام نهاد. ملاصدرا اين مسير را تا به نهايت پيمود و توانست بر معضلات بسياری ـ پيش از آنچه در وسع سهروردی بوده ـ فايق آيد: مسايل تازه ای را طرح كند و سطوح ژرف تری را بكاود...
در مورد استفاده از منابع دينی هم باز ميان حمكت متعاليه و حكمت اشراق تفاوتی وجود دارد. در اين جا هم بايد فضل سبق را از آن سهروردی دانست و او را به عنوان نخستين فيلسوف اسلامی ستود كه در مطاوی آثارش آيات قرآن را ذكر می كند و می كوشد تا راهی برای توفيق ميان معانی و مدلولات آيات با مبانی و انگاره های حكمی بيابد. اما در اين وادی هم باز ملاصدرا بود كه چنين رهيافتی را به انجام رساند و توفيق يافت تا قرآن و حديث را با شروح و توضيحات حكمی خود به نحوی در آميزد كه پيش از آن سابقه نداشت. در مورد استفاده از آيات و احاديث ، فرق ديگری نيز ميان ملاصدرا و سهروردی هست؛ سهروردی فقط از آيات قرآن و احاديث نبوی بهره می جويد؛ ولی ملاصدرا علاوه بر قرآن و احاديث نبوی، به احاديث ائمه شيعه نيز متوسل می شود؛ نظير فقراتی از نهج البلاغه حضرت علی (ع) و رواياتی كه در اصول كافی كلينی آمده است. افزون بر اين ملاصدرا را بايد (برخلاف سهروردی) يكی از مفسران برجسته قرآن به شمار آورد؛ مفسری همپايه مفسران طراز اول در تاريخ اسلام. ملاصدرا از اين جهت (كه هم فيلسوفی بود صاحب مكتب و هم مفسری بود متبحر) در ميان فيلسوفان مسلمان همتا ندارد. اگر در اختلاف ميان ملاصدرا و سهروردی به مسايل جزيی تر و خاص تری توجه كنيم ، در می يابيم كه حكمت متعاليه در مسايل عديده ای از حكمت اشراق فاصله گرفته است. به چند نمونه از مهم ترين اين موارد اشاره می كنيم:
١ـ ٥) مهم ترين تفاوتی كه ميان اين دو مشرب فلسفی وجود دارد اين است كه ملاصدرا قايل به اصالت وجود است و برخلاف او ، سهروردی قايل به اصالت ماهيت. اين همان تفاوتی است كههانری كربن آن را زير بنای انقلاب ملاصدرا در فلسفه اسلامی نام داده است. اين اختلاف نيز به نوبه خود به اختلافاتی در ديدگاه اين دو نسبت به مسأله تغيير و تحول ، تشكيك در موجودات ، معاد و مسايلی ديگر منجر شد.
٢ـ ٥) يكی ديگر از تفاوتهای صريح ميان ملاصدرا و سهروردی در مورد عالم خيال است. در اينجا به همين مقدار بسنده می كنيم كه سهروردی نخستين فيلسوف اسلامی است كه اظهار داشت، اين قوه در نفس انسانی مستقل از بدن است (تجرد) و لذا پس از موت جسمانی همچنان باقی است. با اين حال سهروردی مدعی وجود مثال عينی و كيهانی اين خيال متصل نيست؛ اما ملاصدرا معتقد به عالم خيال منفصل و نيز عالم خيال متصل هر دو است. اين نظر ملاصدرا حاوی نتايج بسيار ژرفی در مسايل مربوط به بقای نفس و نشأت آن و معاد شناسی به طور كلی است.
٣ـ ٥) ملاصدرا در حكمت طبيعی نيز از نظرگاه سهروردی فاصله می گيرد و به نظريه هيولی و صورت ابن سينا باز می گردد ، اما اين انديشه را در پرتو اصل حركت جوهری تفسير می كند كه خود يكی از پايه های اساسی حكمت متعاليه است. ملاصدرا از حركت جوهری در تفسير و تبيين مسايل مختلف حكمت طبيعی و همچنين معادشناسی ـ كه در حكمت متعاليه با حكمت اشراق تفاوت دارد ـ مدد می گيرد؛ گر چه در معاد شناسی نيز همچون موارد ديگر ، تأثيری كه سهروردی برگردن ملاصدرا دارد آشكار است.
6ـ تفاوت ميان حکمت متعاليه و مکتب مشاء
از حكمت اشراق گذشته ، به فلسفه مشاء ، ابن سينا نيز كه بنگريم خواهيم ديد حكمت متعاليه صدرا بسيار مديون آن و به خصوص مديون بوعلی است. در واقع ملاصدرا خود يكی از شارحان و اساتيد فلسفه مشايی است. شرح «هدايه» او كه شرحی است بر يكی از مؤلفات فلسفه مشاء قرن های متمادی به صورت كتابی درسی مورد استفاده طالبان انديشه های سينوی و مشايی در سرزمينهای شرقی اسلامی بوده است. افزون بر اين ملاصدرا يكی از دقيق ترين و عميق ترين شارحان آرای شخصی ابن سينا بوده است. حواشی او بر شفا را شايد بتوان بهترين شرحی دانست كه تاكنون بربخشهای ما بعدالطبيعی اين كتاب جاويدانی نگاشته شده است. اما به رغم دين سنگين مكتب مشاء برگردن حكمت متعاليه ، فرقهايی اساسی ميان اين دو وجود دارد كه به مهم ترينشان به صورت گذرا اشاره می کنيم:
١ـ٦) در حقيقت تفاوت اساسی ميان تعاليم ملاصدرا و ابن سينا برخاسته از شيوه متفاوت ايشان است در پرداختن به بحث وجود شناسی. وجود نزد ملاصدرا حقيقی است ذو مراتب و در عين حال واحد اما ابن سينا گرچه به اصالت وجود در هر موجودی اذعان دارد ، ولی معتقد است وجود هر موجودی از وجود موجودی ديگر متباين است. افزون بر اين ، ابن سينا صيرورت (و تحول) را روندی درونی می داند كه فقط بر اعراض موجودات تأثير می گذارد و لذا منكر حركت جوهری است كه از بنيان های حكمت متعاليه به شمار می آيد. «اضطراب در وجود» و اصطلاحی كه هانری كربن در توصيف تعاليم صدرا به كار می برد ، از جهان بينی فلسفی ابن سينا غايب است.
٢ـ٦) انكار حركت جوهری و ذات مراتب بودن وجود ، موجب می شودكه ابن سينا«مثل» (Ideas) افلاطونی و سلسله مراتب طولی و عرضی مثل وعقول را كه در تعاليم سهروردی و صدرا نقشی بسيار مهم دارند ، انكار كند. همچنين در پی انكار حركت جوهری است كه ابن سينا اتحاد عاقل و معقول را نيز منكر می شود.
٣ـ٦) ملاصدرا بر اين باور است كه عشق، اصلی است كه در رگ های جهان جريان دارد و در تمامی مراتب و مراحل وجود جاری است. اين سخن راز ورزانه البته در آثار ابن سينا هم يافت می شود، چنان كه مثلاً در رساله معرف او«رساله فی العشق» آمده است ، ابن سينا در هيچ جا به اثبات كامل اين اصل نپرداخته و آن را به عنوان يك مبنا با فلسفه اش تلفيق نكرده است.
٤ـ٦) انكار حركت جوهری از سوی ابن سينا و قبول آن توسط ملاصدرا ، موجب شده است اين دو فيلسوف در مسايلی نظير خلود در بهشت و دوزخ ، «حدوث» يا «قدم» عالم و نيز مساله كيفيت رشد نباتات و حيوانات، رويكردهای كاملاً متفاوتی اتخاذ كنند. اين امر باعث شده است كه در مسايل مربوط به وجود شناسی و حكمت طبيعی ، اختلاف نظرهای متعددی ميان اين دو فيلسوف به وجود آيد.
٥ ـ٦) علاوه بر اين، در علم النفس تفاوت هايی اساسی ميان اين دو است كه شايد از بقيه شاخه های فلسفة سنتی آشكارتر باشد. ابن سينا علم النفس را به عنوان شاخه ای از طبيعيات، حكمت طبيعی مورد بررسی قرار می دهد و عمدتاً در شرح و توصيف قوای نفس به آن می پردازد. برعكس او، ملاصدرا ، علم النفس را شعبه ای از الهيات می داند و تا حد زيادی به نحوی بی سابقه در فلسفه اسلامی با مسأله حدوث نفس، تكامل آن، نشئات پس از موت و كمال غايی آن برخورد می کند.
7 ـ معاني باطني اعمال
وجوهی كه حكمت متعاليه را از علوم دينی و كلام متمايز می كند از همه روشن تر و آشكارتر است. موضع حكمت متعاليه در قبال علوم دينی موضع پذيرش كامل و تأكيد مجدد بر تعاليم مأخوذ از آن است، اما همواره سعی می کند تا معانی باطنی آنها را برملا كند. به عنوان مثال ، ملاصدرا در تفاسير قرآنی خود كه سهم عمده ای در حكمت متعاليه دارند، بر اصولی كه مفسران پيش از او در تفسير داشته اند مجدداً تصريح و تأكيد می كند و در ضمن مشرب باطنی و تأويلی می كند و همچنين مشرب باطنی و تأويلی خود را نيز بر آن می افزايد. گر چه ملاصدرا در زمينه فقه و احكام الهی (شرع) تأليف مستقلی ندارد اما در موارد عديده ، همواره می كوشد تا معانی باطنی اين احكام را بر ملا سازد. اين امر به ويژه در مورد عبادات و مناسك مصداق دارد. ملاصدرا و پس از او بسياری از شاگردان بلا واسطه و مع الواسطه اش، از ملا محسن فيض كاشانی و قاضی سعيد قمی گرفته تا حاج ملاهادی سبزواری، می كوشند تا معانی باطنی اعمال و احكام و فرايض عبادی روزانه را تحت عنوانی كه به «اسرار العبادات» معروف است تبيين نمايند. يكی از وجوه افتراق حكمت متعاليه در مقايسه با مشرب های فلسفه اسلامی پيش از آن ـ و در اين مورد خاص، تصوف ـ اين است كه به معانی باطنی اعمال و افعال عبادی اسلامی و جزئيات آن ها می پردازد ، در حالی كه فيلسوفان اسلامی پيشين ، نظير ابن سينا ، به معنای عبادات به شكل عام تری عنايت داشتند.
در مورد علم كلام، ملاصدرا و همه اتباع او با آن كه در اين علم خبرگی دارند، با شيوه ها و روش های موجود در آن به مخالفت برخاستند. حكمت متعاليه تمامی مسايلی را كه كلام بدان ها می پردازد زير چتر خود می گيرد و از اين جهت به كلام می ماند؛ اين در حالی است كه فيلسوفان مسلمان متقدم بر صدرا اصلاً به برخی از مسايل دينی و الاهياتی مربوط به كلام نپرداختند.
ملاصدرا و شاگردانش، متكلمان را در حل معضلاتی كه مدعی حلشان بوده اند ناتوان می دانند. در حكمت متعاليه معضلات كلامی نيز پاسخ مناسب می يابند. راه حلهايی كه حكمت متعاليه برای مسايل كلامی ارايه می دهد نه از نوع راه حلهای مذكور در الهيات، بلكه كاملاً فلسفی هستند، و بسيار با روشهای كلامی تفاوت دارند.
8 ـ حيات جاويدان خرد
اگر بخواهيم حكمت متعاليه را به طور خلاصه تعريف كنيم بايد بگوييم اين حكمت ديدگاهی جديد در حيات عقلانی مسلمانان است كه تقريباً تمامی مكاتب فكری اسلامی پيشين را به نحوی متلائم در خود جمع آورده است. در اين مكتب اصول و عقايدی و حياتی ، حقايقی كه از طريق بينش روحانی و اشراقی فراچنگ می آيند و ابعاد مستحكم و دقيق منطق و استدلال عقلانی در يك كل واحد با هم تلفيق شده اند. حكمت متعاليه نظريه ای است كه فهم كامل و دقيق آن فقط در صورت وقوف و آگاهی نسبت به مكاتب فكری پيش از آن امكان پذير است. با اين همه ، اين مكتب دارای وجوهی مختص به خود است ، مثلاً در اين مكتب حكمت نظری و علم النفس از طبيعيات (حكمت طبيعی) جدا گرديده نيز تمايزی روشن ميان امور عامه و امور خاصه افكنده شده است.
در حكمت متعاليه، همچون هر مكتب فكری سنتی اصيلی، به مسايلی فلسفی برخورد می كنيم كه هميشه مورد بحث بوده و پس از اين نيز خواهد بود؛ اما صورت بندی اين مسايل در مكتب صدرا كاملاً جديد است؛ چرا كه از منظر جديدی نسبت به حق (الحق) ناشی می شود. در حول و حوش تولد اين مكتب ، در نقطه ای خاص از حيات يك سنت جاری و زنده فكری، مسايل جاودان و ماندگار حكمی ، نيازمند آن بودند كه به مدد خلاقيتی تمام عيار پاسخ هايی تاره بيابند و موضوعاتی تازه بر آنها افزوده شود. چنين فرآيندی موجب تكوين مكتبی شد كه هم نو بود و هم سنتی را كه از آن برخاسته بود تداوم مي بخشيد. حكمت متعاليه شاخه ای تازه بود بر درخت عقلانيت اسلامی،كه از آن انتظار می رفت نيازهای متفكران بخشی خاص از جامعه اسلامی و دوره ای از تاريخ آن را كه هنوز در آنيم، ملحوظ دارد. اين مكتب از آن رو پديد آمد تا در دور تازه وجود تاريخی اين سنت، ضامن استمرار و بقای حيات عقلانی آن شود و بيان ديگری باشد از آنچه در تاريخ بشر سابقه ای ديرينه دارد، آن گونه خردمندی يا فلسفه كه هم جاودان است و هم عام: «حكمت ماندگار»؛ همان كه فرزانگان مسلمان از آن با عنوان «حكمت خالده» ياد می کنند، يا چنانكه در فارسیمی نامندش: «جاويدان خرد». (2)
1ـ مصاحبه با دکتر کريم مجتهدي
2ـ مصاحبه با دکترسيد حسين نصر