سخن را با ياداشتي از «خجسته كيا» در كتاب «قهرمانان باد پا» آغاز ميكنم .او بر اين باور است كه در حوضه ادبيات كهن ايراني ، با همه تنوع ، جاي نوشته اي نمايشي خالي است . هيچ اثر نمايشي در دست نيست كه در آن به نمونه هايي از هنر نمايشي و يا نظريه اي درباره آن اشاره كرده باشد.اين در حاليست كه همسايگان و تمدنهاي همجوار ايران نظير« هند» كه امروزه نيز در آن انواع نمايشها و رقص هاي آييني و حماسي برگزار مي شود و يا در همسايگي غرب ايران يعني« بيزانس» نيز هنر نمايشي رونق بسيار داشت.«Theatron» كانون گردهمايي هاي شهروندان بود و برپايي نمايش ها بر اعتبار حكومت مي افزود. وجود اين احتمال كه جنگها و دگرگوني تمدنها و حكومتها دليل بر نابودي بخش عظيمي از گنجينه مكتوب ايراني مي باشد بعيد نيست .

نمايش ايراني ريشه در اسطوره و آيين دارد.برخي از آيين هايي كه به بركت بخشي و افزايش باروري مي پرداختند.شالوده نمايش ايراني را پي ريختند.به عنوان مثال ، برخي محققان بر اين باورند كه گريستن اوليا بر حال خود در تعزيه از بن مايه هاي زاري تيشتر بر خويش پس از نخستين شكست از ديو خشكسالي اپوش گرفته شده است،در اينجا تيشتر مبارزه اول را بر حريف اهريمني وا مي گذارد،اما پس از آنكه تمامي آدميان و فروهرهاي نيكان به ياريش شتافتند و برايش دعا خواندند و نثار كردند،وي با برخورداري از نيروي معنوي اپوش را در هم مي شكند و باران ر ا بر مردمان فرو مي باراند.

دكتر بهمن سركاراتي،محقق و اسطوره شناس برجسته ، انواع اساطير را از نظر نقش و كاركردشان چنين طبقه بندي مي كند:

1- نوعي از اساطير جنبه نقلي-داستاني دارند و براي خوشايند و رامش و ايجاد سرگرمي بازگو مي شوند. و از هر گونه مضمون عملي و نظري عاري هستند،و تاريخ ملي يك جماعت وشكوه پهلوانان و نياكان آنها را باز مي گويند ، مثل اساطير نقل شده در «ايلياد» و يا «شاهنامه».

2- برخي اساطير كاربردي اجتماعي دارند. كه بخش عظيمي از اساطير را تشكيل مي دهند. اينگونه اساطير در موسم معين و يا در هنگام برگزاري آيين ها تكرار مي شوند.
3- نوع ديگر جنبه نظري و اجتماعي دارند.

در هر حال با تاملي در متون باستاني به خصوص «يشت ها» و«گاتا» مي توان به نمونه نمايشي و موقعيت هاي دراماتيك دست يافت كه جاي تامل و كنكاش در اين زمينه را دارد و در ادامه به نمونه هاي از آن مي پردازيم. باشد كه روزي مداركي مستند و قابل قبول در اين خصوص پرده از جهالت ما بردارد.


نوشته : حسن نقاشي