پيشگفتار
آدميان از نهاد خود و بر پاية سرشت طبيعي خويشتن، هنگام احساس شادي و خوشحالي فراوان، در اندمهاي خود حركت و جنبشي حس مي كنند و بي اختيار به جست و خيز مي پردازند و فريادها و قهقهها شادمانه از ته دل بر مي كشند.
نه ما، نه نياكان ما و نه آن آدميان نخستين كه دربن غارها مي زيستند، هيچگاه از اين يادگار ( عكس العمل) طبيعي و سرشتي، بي بهره نبودهايم ، و آدميان در هر جا و در هر سان، بهنگام احساس خوشي و لذت فراوان به جنبش و چرخش و جست و خيز برخاستهاند.
گروهي از دانشمندان رشته مردم شناسي و دانشهاي اجتماعي، همين جنبشها و جست وخيز هاي سرشتي و انفرادي را تبديل به پايكوبي و دست افشانيهاي موزون دسته جمعي و فريادهاي ناشي از نشاط و سرور را تبديل بآواز و سرود كرده است.
گرداوري محصول، آماده كردن و بدست آوردن فراوردههاي گوناگون، همواره براي مردم ، چه شهر نشين و چه بيانگرد وحشي، از روزگاران بسيار باستان،داراي ارج فراواني بوده و هست، و آديمان نخستين و دورههاي پيش از تاريخ ، بر بنياد نيازها و چگونگي سرزمينهايي كه در آنها بسر مي بردهاند، چه شكار كنندگان ، چه كشاورزان ، در آن هنگام كه شكاري كلان و فربه به چگ بر مي داشند،آن چنان ، شادي و خوشي به تك تك افراد قبيله و خاندانها روي مي اورد كه همگي، خواه نخواه،بجست و خيز برخاسته، دست بدست يكديگر داده، بگرد آنچه بدست آورده بودند ، به پايكوبي و دست افشاني مي پرداختند، و در همين جست وخيزها و پايكوبيها همگاني بود كه از يك نواختي جنبشها و جستن آنها «ضرب» و « وزن» ( ريتم) پديدار گرديده،دوباره براي يكي ساختن جنبشها و پايكوبي ها بكار گفته شد.
ضرب و وزن را نخست با چپه زدن ( كف زدن) نواختن دستها به تن ورنها و كوبيدن دو چوب بيكديگر و سراناجم با زدن كندههاي توخالي و طبل و دهل، نگاهداشته،توالي و توازن دست افشانيها و پايكوبيها را حفظ مي كردند.
ب اپديداري « ريتم» رقص و پايكوبي، شامل جنبشهاي موزوني شد كه در آن اندامهاي گوناگون تن آدمي ،هم آهنگ با يكديگر،بحركت درآمده ، خواستها و هيجانهاي ويژهاي را بازگويي و حالهاي روحي معيني را بيان مي كردند، از اينرو رقص و پايكوبي در ميان مردمان باستاني و نوين، معني و مفهوم و صورتهاي گوناگوني از : ورزشي و جنگي، جذبهييو مذهبي، تقليدي و نمايشي ، تفريحي و شهواني، بخود گرفته و كم و بيش درميان همه مردمان جهان اين دوره هاي دگرگوني و تكامل را پشت سر نهاده است.
درميان روزگاران باستان ، دامنه حركتهايي كه در رقص بكار گرفته مي شد، بسيار فراخ بود،آنچنانكه ،همه بخشها و اندامهاي تن آدمي،از سر و گردن و سينه پشت و سرين و پاها و بازوان و دستها و انگشتان و عضلههاي چهره و چشم و ابرو و مو، همه ببازي گرفته مي شد و با در آمدن هر يك از آنان بنوبت درميدان رقص، منظور و معنيهاي ويژهيي نمايانيده مي شد.
پيكره شماره 1 رقص گروهي از بوميان آفريقا به دور درخت كهنسالي ه مقدس شمرده ميشود
رقصيدن و پديدار ساختن جنبشهاي يك نواخت و موزون و سنجيده در نخستين تودههاي مردم وحشي و نيمه تمدن، محرك كارها و حركتهاي دسته جمعي و در نتيجه زاينده هم آهنگي و يگانگي يكههاي ( افارد) قبيلهها و خاندانها بود و چون همين يگانگي در كارهاي مادي، يگانگيهاي معنوي را بر انگيخت، از اينرو خواستار فراوان داشت و بخش بزرگي از كار و كوششهاي آنان را فرا مي گرفت ، چنانكه بسيراي از كارها از : نيايشخدايانو پرستش چيزهاي مقدس و جشنها وعروسيها و عزاها و طلب و بيم و اميدها با رقص توام بودو بگفته يك دانشمند مردم شناس: « آنچه كه امروزه بنظر مابازي و تفريح بشمار مي رود، براي انسان ابتدايي يك امر جدي بوده، آنها هنگامي كه برقص بر مي خاستند،تنها قصدشان خوشگذراني نبوده ، بلكه مي خواستند،به طبيعت و خدايان چيزهاي مفيد بياموزند يا تلقين كنند و بوسيله رقص طبيعت را بخواب مغناطيسي درآروده و بزمين دستور دهند تا حاصل خوبي ببار آورد».
كوتاه سخن آنكه،چون رقص براستي معناي گسترده تفريح و پديدآورندة سرور و شادي و لذت است، پس هر جا آدميي بوده، لذت و شادي بوده، رقص نيز بوده استو ما درريشهها و بنيادهاي تمدن و فرهنگهر مردمي در جهان خحتي در وحشي ترين و ابتدايي ترين آنها رقص را بگوناگوني و فراواني مي بينيم و جا دارد بگوييم كه هيچ هنري نيست كه بهتر و بيشتر از رقص و رقصيدن، ويژگيهاي مردم جهان را نشان دهد.
پيكره شماره 2