فعاليتهاى امير مومنان ع در دوران خلفا
فعاليت امام در اين مدت در امور يادشده در زير خلاصه مى گردد: 1 عبادت و بندگى خدا, آنهم به صورتى كه در شان شخصيتى مانند على بود, تا آنجا كه

امام سجاد (ع ) عبادت و تهجد عجيب خود را در برابر عبادتهاى جد بزرگوار خود, ناچيز مى داند

2 تفسير قرآن و حل مشكلات بسيارى از آيات , و تربيت شاگردانى مانند <عبدالله بن عباس > كه بزرگترين مفسر اسلام , در ميان اصحاب به شمار مى رفت

3 پاسخ به پرسشهاى دانشمندان ملل جهان , بالاخص يهود و مسيحيان كه پس از در گذشت پيامبر براى تحقيق و پژوهش درباره آيين وى , رهسپار مدينه مى شدند و سئوالاتى را مطرح مى نمودند و پاسخگويى جز على (ع ), كه تسلط او بر تورات و انجيل از خلال سخنانش روشن بود, پيدا نمى كردند و اگر اين خلا به وسيله امام پر نمى شد جامعه اسلامى در سرشكستگى شديدى فرو مى رفت , و هنگامى كه امام به كليه سئوالات آنها پاسخهاى دندان شكن مى داد, شادمانى و شكفتگى عظيمى در چهره خلفا كه بر جاى پيامبر نشسته بودند, پديدار مى شد

4 بيان حكم شرعى و رويدادهاى نوظهور كه در اسلام سابقه نداشت و يا قضيه چنان پيچيده بود كه قضات از داروى درباره آن ناتوان بودند. اين نقطه از نقاط حساس زندگى امام است و اگر در ميان صحابه شخصيتى مانند على (ع ) نبود كه به تصديق پيامبر گرامى داناترين امت و آشناترين آنها به موازين قضا و داورى به شمار مى رفت ,];ّّ بسيارى از مسائل در صدر اسلام به صورت عقده لاينحل و گره كورى باقى مى ماند

همين حوادث نوظهور ايجاب مى كرد كه پس از رحلت پيامبر گرامى , امام آگاه و معصومى بسان پيامبر كه بر تمام اصول و فروع اسلام تسلط كافى داشت , در ميان مردم باشد و علم وسيع و گسترده او, امت را از گرايشهاى نامطلوب و عمل به قياس و گمان باز دارد و اين موهبت بزرگ به تصديق تمام ياران رسول خدا ص جز امير المومنين (ع ) در كسى نبود

قسمتى از داوريهاى امام و استفاده ابتكارى و جالب وى از آيات قرآن در كتابهاى حديث و تاريخ منعكس است و بعضى از دانشمندان قسمتى از آنها را در كتاب مستقل گردآورده اند. (58)

5 تربيت و پرورش گروهى كه ضمير پاك و روح آماده اى براى سير و سلوك داشتند تا در پرتو رهبرى و نفوذ معنوى امام بتوانند قله هاى كمالات معنوى را فتح كنند و آنچه را كه با ديده ظاهرى نمى بينند با ديده دل و چشم باطنى ببينند

6 كار و كوشش براى تامين زندگى بسيارى از بينوايان و درماندگان , تا آنجا كه امام با دست خود باغ احداث مى كردند و قنات حفر مى نمود و آن را در راه خدا وقف مى كرد

7 هنگامى كه دستگاه خلافت در مسائل سياسى و پاره اى از مشكلات با بن بست روبرو مى شد, امام يگانه مشاور مورد اعتمادى بود كه با واقع بينى خاصى مشكلات را از سر راه برمى داشت و مسير كار را معين مى كرد, و برخى از اين مشاوره ها در نهج البلاغه و نيز كتابهاى تاريخ وارد شده است

امام و حل مشكلات علمى و سياسى خلفا
تاريخ گواهى مى دهد كه ابوبكر و عمر در مدت خلافت خود در مسائل سياسى , معارف و عقائد,

تفسير قرآن , فروع و احكام اسلام به امام مراجعه مى كردند و از مشاوره و راهنمايى و آگاهى امام از اصول و فروع اسلام , كاملا بهره مى بردند كه ذيلا چند نمونه از آن را كه در تاريخ ضبط شده است , از نظر خوانندگان مى گذرانيم

جنگ با روميان
يكى از دشمنان سرسخت حكومت جوان اسلام , امپراتورى روم بود كه پيوسته مركز حكومت

اسلامى را از جانب شمال تهديد مى كرد و پيامبر گرامى (ص ) تا آخرين لحظه زندگى خود از فكر روم غافل نبود. در سال هشتم هجرت گروهى را به فرماندهى <جعفر طيار> روانه كرانه هاى شام كرد, ولى سپاه اسلام با از دست دادن سه فرمانده و تعدادى از سربازان اسلام بدون اخذ نتيجه به مدينه بازگشت . براى جبران اين شكست , پيامبر گرامى در سال نهم با سپاهى گران عازم تبوك گرديد, ولى بدون آنكه با سپاه دشمن روبرو گردد, به مدينه بازگشت و اين سفر نتايج درخشانى داشت كه در تاريخ مذكور است - مع الوصف - خطر حمله روم هميشه فكر پيامبر را به خود مشغول مى داشت , به همين جهت در آخرين لحظه هاى زندگى كه در بستر بيمارى افتاده بود, سپاهى از مهاجر و انصار ترتيب داد كه رهسپار كرانه هاى شام شوند. اين سپاه به عللى مدينه را ترك نگفت و پيامبر, در حالى كه سپاه اسلام , در چند كيلومترى مدينه اردو زده بود چشم از جهان فرو بست

پس از درگذشت پيامبر, فضاى سياسى مدينه با تثبيت خلافت ابوبكر, بعد از بحران , به آرامش گراييد. ابوبكر كه زمام امور را به دست گرفته بود, در اجراى فرمان پيامبر (نبرد با روميان ) كاملا دو دل بود, از اينرو با گروهى از صحابه مشاوره كرد, هر كدام نظرى دادند كه او را قانع نساخت , سرانجام با امام با مشاوره پرداخت , امام او را بر اجراى دستور پيامبر تشويق كرد و افزود: اگر نبرد كنى پيروز خواهى شد. خليفه از تشويق امام , خوشحال شد و];ّّ گفت : فال نيكى زدى و به خير بشارت دادى . (59)

على (ع ) و مشاوره هاى سياسى خليفه دوم با وى
امام در دوران خليفه دوم نيز مشاور مهم و گرهگشاى بسيارى از مشكلات سياسى و علمى و

اجتماعى خيلفه بود. اينك به يك نمونه از مواردى كه خليفه دوم از فكر امام در مسائل سياسى استفاده كرده است , اشاره مى كنيم

در سال چهار ده هجرى در سرزمين <قادسيه > نبرد سختى ميان سپاه اسلام و نظاميان ايران رخ داد كه سرانجام فتح و پيروزى از آن مسلمانان گرديد و <رستم فرخ زاد> - فرمانده كل قواى ايران -با گروهى به قتل رسيد. با اين پيروزى , سراسر عراق زير پوشش نفوذ سياسى و نظامى اسلام در آمد و <مدائن > كه مقر حكومت سلاطين ساسانى بود, در تصرف مسلمانان قرار گرفت و سران سپاه ايران به داخل كشور عقب نشنى كردند

مشاوران و سران نظامى ايران بيم آن داشتند كه سپاه اسلام كم كم پيشروى كند, و سراسر كشور را به تصرف خود در آورد. براى مقابله با چنين حمله خطرناك <يزدگرد> پادشاه ايران , سپاهى يكصد و پنجاه هزار نفرى به فرماندهى <فيروزان > ترتيب داد تا جلوى هر نوع حمله ناگهانى را بگيرد و حتى در صورت مساعد بودن وضع , دست به حمله تهاجمى زند

<سعد وقاص >, فرمانده كل قواى مسلمانان (و به نقلى <عمار ياسر> كه حكومت كوفه را در اختيار داشت ) نامه اى به عمر نوشت و خليفه را از تحركهاى دشمن آگاه ساخت و افزود: سپاه كوفه , آماده اند كه نبرد را آغاز كنند و پيش از آنكه دشمن شروع به جنگ كند, آنان براى ارعاب دشمن دست به حمله زنند

خليفه به مسجد رفت , سران صحابه را جمع كرد و آنان را از تصميم خود مبنى بر اينكه مى خواهد مدينه را ترك گويد و در منطقه اى ميان بصره و كوفه فرود آيد, و از آن نقطه رهبرى سپاه را به دست بگيرد, آگاه ساخت

در اين موقع <طلحه > برخاست و خليفه را بر اين كار تشويق كرد و سخنانى گفت كه بوى تملق و چاپلوسى بخوبى از آن استشما مى شد

پس از او <عثمان > برخاست و نه تنها خليفه را به ترك مدينه تشويق كرد, بلكه افزود: به سپاه شام و يمن بنويس كه همگى منطقه خود را ترك كنند و به تو بپيوندند و تو با اين جمع انبوه بتوانى با دشمن روبرو شوى

در اين موقع <امير مومنان (ع )> برخاست و فرمود

پيروزى و شكست اين امر (اسلام ) بستگى به فزونى نيرو و كمى جمعيت نداشته است , اين دين خدا است كه آن را پيروز ساخت و سپاه اوست كه خود آن را آماده و يارى كرد تا آنكه به آنجا كه بايد برسند رسيد و به هر جا كه بايد طلوع بكند طلوع كرد, از ناحيه خداوند به ما وعده پيروزى داده شده است , و مى دانيم كه خداوند به وعده خود جامه عمل پوشانيده و سپاه خويش را يارى خواهد كرد

موقعيت زمامدار, همچون رشته مهره ها است كه آنها را گرد آورد به هم پيوند مى دهد. اگر رشته از هم بگسلد, مهره ها پراكنده مى شوند و سپس هرگز نمى توان آنها را جمع آورى كرده و از نو نظام بخشيد

امروز, اگر چه عرب از نظر تعداد كم است , اما نيروى اسلام فراوان , و در پرتو اجتماع و اتحاد و هماهنگى , عزيز و نيرومند است . بنابراين تو (خليفه ) همچون محور سنگ آسياب , جامعه را به وسيله مسلمانان به گردش در آور, و با همكارى آنان در نبرد, آتش جنگ را براى دشمنان شعله ور ساز, زيرا اگر شخصا از اين سرزمين خارج شوى , عرب از اطراف اكناف سر از زير بار فرمانت بيرون خواهد برد, و آنگاه آنچه پشت سرگذاشته اى , مهمتر از آن ];ّّ خواهد بود كه در پيش رو دارى .

اگر فردا چشم عجمها بر تو افتد, خواهند گفت : اين اساس و ريشه (رهبر) عرب است , اگر ريشه اين درخت را قطع كنيد, راحت مى شويد, و اين فكر, آنان را در مبارزه با تو و طمع در نابودى تو حريص تر و سرسخت تر خواهد ساخت .

اما اينكه گفتى آنان براى جنگ با مسلمانان آماده مى شوند و از اين موضوع نگرانى , بدان كه خداوند بيش از تو اين كار را ناخوش دارد, و او بر تغيير آنچه نمى پسندد, تواناتر است

واما اينكه به فزونى تعداد سربازان دشمن اشاره كردى , (بدان كه ) ما, در گذشته , در نبردها, روى تعداد افراد تكيه نمى كرديم , بلكه بر يارى و كمك خداوندى حساب مى كرديم (و پيروز هم مى شديم .)(60)

عمر پس از شنيدن سخنان امام نظر او را پسنديد و از رفتن منصرف شد.(61)

با توجه به اين گرهگشاييها بود كه عمر مى گفت : به خدا پناه مى برم كه مشكلى پيش بيايد و ابوالحسن (على ) براى حل آن حضور نداشته باشد.(62)
5 - از خلافت تا شهادت

چگونگى بيعت با اميرمومنان (ع )
عثمان به دنبال فساد مالى و ادارى , تصرفهاى غيرمجاز و صد در صد غير مشروع در بيت المال و

همچنين گماشتن افراد نالايق از بنى اميه و خويشان خود در راس مناصب دولتى و بالاخره بر اثر كنار زدن افراد شايسته اعم از مهاجران و انصار, و سپردن مقدرات امت اسلامى به دست بنى اميه , خشم مردم را برانگيخت و چون به اعتراضها و درخواستهاى مكرر و مشروع مسلمانان در مورد تغيير استانداران و فرمانداران فاسد, ترتيب اثر نداد, سرانجام شورش و انقلاب بر ضد حكومت وى به وجود آمد و منجر به قتل او گرديد و سپس مردم با على (ع ) به عنوان خلافت بيعت كردند. از اين لحاظ حكومت على (ع ) كه پس از قتل عثمان روى كار آمد, يك حكومت انقلابى و حاصل شورش مردم بر ضد مفاسد و مظالم حكومت پيشين بود

يكى از نمونه هاى فساد حكومت عثمان اين بود كه وى <حكم بن ابى العاص > را با پسرش <مروان > كه پيامبر اسلام ص وى را به طائف تبعيد كرده بود و حتى ابوبكر و عمر در زمان حكومتشان جرات برگرداندن وى را پيدا نكرده بودند, به مدينه برگرداند و دختر خود را به مروان تزويج كرد و حتى مسئوليت دفتر دارى خلافت را به مروان سپرد, و اين موضوع خشم مردم را برانگيخت

خانه عثمان به مدت چهل و نه روز از طرف انقلابيون در محاصره بود.(63) هر موقع عثمان مى خواست نرمش نشان بدهد, مروان بيشتر خشم مردم را بر مى انگيخت . سرانجام مسلمانان خشمگين به خانه عثمان ريختند و او را به قتل رساندند

موقعيت درخشان على (ع )
انقلابيون تنها در فكر كنار زدن عثمان بودند و هر چند در مدت محاصره خانه عثمان اسم على

(ع ) بر سر زبانها بود, اما برنامه روشنى براى آينده نداشتند, لذا وقتى كه عثمان را كشتند تازه با مشكل انتخاب خليفه روبرو شدند

از طرف ديگر, از ميان اعضاى شوراى شش نفرى كه عبارت بودند از: على , عبدالرحمن بن عوف , عثمان , طلحه , زبير و سعد بن ابى وقاص , دو نفر از آنان يعنى عبدالرحمن بن عوف و عثمان از دنيا رفته بودند و در بين چهار نفر];ّّ موجود,على (ع ) از همه محبوبتر بود و از حيث فضيلت و سابقه درخشان در اسلام هيچ كدام از آنان به پايه او نمى رسيدند, و همين معنا مردم را بيشتر به سوى على (ع ) مى كشانيد

على (ع ) با ارزيابى اوضاع و ملاحظه دگرگونيهايى كه در زمان عثمان رخ داده بود, و نيز دورى و بيخبرى فاحش مسلمين از اسلام اصيل نخستين , خوب مى دانست كه حكومت كردن بعد از فساد و آلودگى دوران حكومت عثمان بسيار مشكل است و مردم , بويژه سران قوم , زيربار اصلاحات مورد نظر او نمى روند و عدالت او را تحمل نمى كنند. از اينرو وقتى كه انقلابيون به حضرت پيشنهاد بيعت كردند, نپذيرفت

به اتفاق مورخان عثمان در ذيحجه سال 35هجرى كشته شد, اما در مورد روز واقعه اختلاف دارند.(64)ر عين حال اين نكته مسلم است كه بين قتل او و بيعت مردم با على ع دست كم چهار پنج روز فاصله بوده است .(65)ر اين چند روز مردم در تحير و بلاتكليفى به سر مى بردند

در اين مدت , رهبران انقلاب به حضرت مراجعه مى كردند, ولى او چندان خود را نشان نمى داد, و چون درخواست قبول بيعت مى كردند, از آنجا كه اوضاع را براى قبول خلافت نامساعد مى ديد و با اين پيشنهاد حجت را بر خود تمام نمى دانست , مى فرمود

<مرا واگذاريد و به سراغ شخص ديگرى برويد, زيرا ما به استقبال وضعى مى رويم كه چهره هاى مختلف و جهات گوناگونى دارد (اوضاع مبهم و پيچيده است ), دلها بر اين امر استوار و عقلها ثابت نمى مانند, ابرهاى فساد, فضاى جهان اسلام را تيره و راه مستقيم ناشناخته مانده است

آگاه باشيد كه اگر دعوت شما را اجابت كنم , بر طبق علم خويش با شما رفتار خواهم كرد و به سخن اين و آن و سرزنش ملامتگران گوش فرا نخواهم داد, اما اگر مرا رها كنيد, من هم مانند يكى از شما خواهم بود, شايد من شنواتر و مطيع تر از شما نسبت به خليفه شما باشم , و من وزير و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امير و رهبرتان گردم .>(66)

اما چون رفت و آمدها زياد شد و درخواستهاى مصرانه مسلمانان افزايش يافت و سيل مردم خسته از مظالم پيشين و مشتاق عدالت , به د رخانه حضرت سرازير گرديد,امام احساس وظيفه كرد و ناگزير بيعت مردم را پذيرفت

امام در چند جاى نهج البلاغه از استقبال پرشور و پافشارى مردم هنگام درخواست بيعت ياد نموده است . از آن جمله مى فرمايد

<مردم همانند شتران تشنه كامى كه به آب برسند و ساربان رهايشان ساخته و افسار از سر آنها برگيرد, بر من هجوم آوردند, به يكديگر تنه مى زدند و فشار مى آوردند آنچنانكه گمان كردم مرا خواهند كشت , يا برخى , برخى ديگر را به قتل خواهند رسانيد, سپس اين موضوع (قبول خلافت ) را زير و رو كردم , همه جهاتش را سنجيدم به طورى كه خواب را از چشمم ربود.>(67)

در جاى ديگر صحنه پرشور ازدحام مردم بر گرد وجود خويش را مجسم ساخته تابلوى گويايى از خوشحالى و شور و هيجان مردم پس از دريافت خبر قبول بيعت توسط آن حضرت , ترسيم مى كند و مى فرمايد

<شما دستم را (براى بيعت ) گشوديد و من بستم , شما آن را به سوى خود كشيديد و من آن را عقب كشيدم , پس از آن همچون شتران تشنه كه در روز آب خوردن به آبشخور حمله مى كنند و به يكديگر تنه مى زنند, در اطراف من گرد آمديد, آنچنان كه بند كفشم پاره شد, عبا از دوشم افتاد, و ضعيفان زير دست و پا رفتند

آن روز سرور و خوشحالى مردم به خاطر بيعت با من چنان شدت داشت كه خردسالان به وجد آمده بودند, پيران ];ّّ خانه نشين با پاى لرزان براى ديدن منظره بيعت به راه افتاده بودند, و بيماران براى مشاهده اين صحنه از بستر بيمارى بيرون خزيدند...>(68)

امام در خطبه <شقشقيه > نيز در زمينه استقبال پرشور مردم و نيز درباره رمز قبول خلافت سخن گفته است : <چيزى كه مرا به هراس افكند, اين بود كه مردم همچون يالهاى كفتار, با ازدحام و تراكم , از هر طرف به

سوى من هجوم آورده و مرا احاطه كردند به طورى كه حسن و حسين زير دست و پا ماندند,(69)ر طرف جامه ام پاره شد, و مانند گله گوسفند دور من جمع شدند. سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد, اگر نه اين بود كه آن جمعيت براى بيعت گرداگردم جمع شده و به يارى برخاستند و از اين جهت حجت تمام شد و اگر نبود پيمانى كه خداوند از علماى امت گرفته كه در برابر پرخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند, من افسار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرفنظر مى نمودم و پايان آن را با جام آغازش سيراب مى كردم (همچنان كه در دوران سه خليفه گذشته كنار رفتم , اين بار نيز كنار مى رفتم ) آن وقت (خوب ) مى فهميديد كه دنياى شما در نظر من از آب بينى بز بى ارزشتر است .>(70)

نبرد در سه جبهه
خلافت و زمامدارى على (ع ) كه سراسر عدل و دادگرى و احياى سنتهاى اصيل اسلامى بود, بر

گروهى سخت و گران آمد و صفوف مخالفتى در برابر حكومت او تشكيل گرديد. اين مخالفتها سرانجام به نبردهاى سه گانه با <ناكثين >, <قاسطين > و <مارقين > منجر گرديد كه ذيلا در مورد هر يك جداگانه توضيح مختصرى مى دهيم :

نبرد با ناكثين
نبرد با ناكثين (پيمان شكنان ) از اين جهت رخ داد كه طلحه و زبير كه با على بيعت كرده بودند,

تقاضاى فرمانروايى بصره و كوفه را داشتند, ولى امام با درخواست آنان موافقت نكرد. آنان سرانجام مخفيانه مدينه را به عزم مكه ترك كردند و در آنجا با استفاده از بيت المال غارت شده توسط امويان , ارتشى تشكيل داده رهسپار بصره شدند و آنجا را تصرف نمودند. على (ع ) مدينه را به عزم سركوبى آنان ترك گفت و در نزديكى بصره نبرد شديدى رخ داد كه پيروزى على و شكست ناكثين پايان يافت و اين همان جنگ جمل است كه در تاريخ براى خود سرگذشت گسترده اى دارد. اين نبرد در سال 36هجرى رخ داد

نبرد با قاسطين

معاويه از مدتها قبل از خلافت على (ع ) مقدمات خلافت را براى خود در شام تهيه ديده بود.

وقتى امام به خلافت رسيد, فرمان عزل او را صادر كرد, و يك لحظه نيز با ابقاى او بر حكومت شام موافقت نكرد. نتيجه اين اختلاف آن شد كه سپاه عراق و شام در سرزمينى به نام <صفين > به نبرد پرداختند و مى رفت كه سپاه على (ع ) پيروز شود, اما معاويه با نيرنگ خاصى در ميان سربازان على (ع ) اختلاف و شورش پديد آورد. سرانجام پس از اصرار زياد از جانب ياران على (ع ), امام ناچار تن به حكميت ابوموسى اشعرى و عمرو عاص داد كه آنان درباره مصالح اسلام و مسلمين مطالعه كنند و نظر خود را اعلام دارند

فشار روى اميرمومنان جهت پذيرفتن مسئله حكميت به پايه اى رسيد كه اگر نمى پذيرفت , شايد رشته حيات او گسسته مى شد و مسلمانان بحران شديدى روبرو مى شدند. پس از فرارسيدن موعدى كه قرار بود حكمين نظر خود را ابراز دارند, عمروعاص , ابوموسى را فريب داد و اين امر نقشه موذيانه معاويه را بر همگان آشكار ساخت . پس از ماجراى حكميت تعدادى از مسلمانانى كه قبلا با حضرت على همراه بودند بر ضد ايشان خروج كردند, و];ّّ امام را به خاطر قبول حكميتى كه خود بر وى تحميل كرده بودند, مورد انتقاد قرار دادند. نبرد با قاسطين در سال 32هجرى رخ داد

نبرد با مارقين
مارقين همان گروهى بودند كه على (ع ) را وادار به پذيرش حكميت كردند, ولى پس از چند روز

از كار خود پشيمان شده خواستار نقض عهد از طرف امام شدند, اما على (ع ) كسى نبود كه پيمان خود را بشكند و نقض عهد نمايد, لذا اينان كه همان خوارج مى باشند در برابر على (ع ) دست به صف آرايى زدند و در نهروان با على (ع ) به جنگ پرداختند. حضرت على در اين نبرد پيروز گشت ولى كينه ها در دلها نهفته ماند. اين نبرد در سال 38و يا به گفته برخى از مورخان در سال 39هجرى رخ داد.(71)

على ع سرانجام پس از چهار سال و چند ماه حكومت در شب نوزدهم رمضان چهلم هجرى به دست عبدالرحمان بن ملجم كه يكى از افراد مارقين بود, ضربت خود و به شهادت رسيد

1-به مآخذ زير مراجعه كنيد :
- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 58/
- ابن هشام، عبدالملك، السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقأ، ابراهيم الابيارى، و عبدالحفيظ شبلى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى (افست مكتبه الصدر تهران)، 1355 ه'.ق ج‏1، ص 262/
- طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، (بى تا) ج 2، ص 213/
- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحياالكتب العربيه، 1378 ه.ق، ج 13، ص 119/
2-ابوالفرج اصفهانى ، مقاتل الطالبيين ،ص15/
3- و قد علمتم موضعى من رسول الله ص بالقرابه و المنزله الخصيصه و ضعنى فى حجره و انا ولد يضمنى الى صدره، و يكنفى فى فراشه، و يمسنى جسده، و يمشنى عرفه، و كان يمضغ الشى ثم يلقمنيه...و لقد كنت اتبعه اتبا(ع) الفصيل اثرامه يرفع فى كل يوم من اخلاقه علما يامرنى بالاقتدأ به.(نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192)
4-حرأ كوهى است در سمت شمال مكه و غار حرأ در قله اين كوه قرار گرفته است.
5-ابن هشام، السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقا، ابراهيم الابيارى، وعبدالحفيظ شلبى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى (افست مكتبه الصدر تهران)، 1355ه'.ق، ج 1، ص 252/
6-ولقد كان يجاور فى كل سنه بحرأ فاراه و لايراه غيرى... و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحى عليه فقلت يا رسول الله ماهذه الرنه؟ فقال: هذا الشيطان قدايس من عبادته، انك تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انك لست بنبى ولكنك لوزير وانك لعلى خير.(نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192)
7-ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، الطبعه الاولى قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378 ه'.ق، ج 13، ص 208/
8 -مدرك پيشين، ص 210/
9 -اخطب خوارزم، المناقب، نجف، المطبعه الحيدريه، 1385 ه.ق، ص 18/
10 -والسابقون السابقون اولئك المقربون (واقعه: 10-11)/
11-لايستوى منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئك اعظم درجه من الذين انفقوا من بعد و قاتلوا وكلاً وعد الله الحسنى (حديد: 10)/
12 -اوّلكم ورودا على الحوض اوّلكم اسلاما على بن ابيطالب:
- ابن عبدالبر، الاستيعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ اول، بيروت، داراحيا التراث العربى، 1328 ه'.ق، ج 3، ص 28/
- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378ه'.ق، ج 13، ص 119/
با همين مضمون:
- الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، تحقيق و اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ه'.ق، ج 3، ص 17/
13 -استنبى النبى يوم الاثنين و صلى على يوم الثلاثا:
- ابن عبدالبر، الاستيعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ اول، بيروت، داراحيا التراث العربى، 1328 ه.ق، ج 3، ص 32/
- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 57/
اين حديث را حاكم نيشابورى از دو طريق به صورت «نبى رسول الله...» نقل كرده است.(المستدرك على الصحيحين، تحقيق و اعداد عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ه'.ق، ج 3، ص 112/
14 -و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله (ص) و خديجه و انا ثالثهما، ارى نور الوحى و الرساله واشم ريح النبوه (نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192)/
15-اللهم انى اول من اناب، و سمع و اجاب ،لم يسبقنى الا رسول الله ص بالصلوه. (همان كتاب، خطبه 131)
16- طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت دارالقاموس الحديث، بى‏تا، ح 2، ص .312 الكامل، ح 2، ص 57/
17-به مآخذ زير نگاه كنيد:
- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378 ه'.ق، ج 13، ص 226/
- طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، (بى تا) ج 2، ص .212 (با اندكى اختلاف در لفظ/)
- ابن ابى الحديد در همان كتاب اين قضيه را از قول عبدالله بن مسعود نيز نقل كرده است كه او نيز در سفر به مكه شاهد چنين صحنه‏اى بوده است.
18-و انذر عشيرتك الا قربين و اخفض جناحك لمن اتبعك من المومنين فان عصوك فقل انى برى مما تعلمون (شعرا:214-216)/
19-به ماخذ زير مراجعه كنيد:
- طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، (بى تا) ج 2، ص 217/
- ابن اثير الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399ه'.ق، ج 2، ص 63/
- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378 ه.ق، ج 13،ص 211/
20- و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او نفتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكر الله والله خير الماكرين (انفال: 30).
21-به ماخذ زير مراجعه كنيد،
- ابن هشام، عبدالملك، السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقأ، ابراهيم الابيارى و عبدالحفيظ شلبى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى (افست مكتبه الصدر تهران) 1355 ه'.ق، ج 2، ص 124-128/
- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 102/
- محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دارصادر (بى تا) ج 1، ص 228/
- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبه بصيرتى، (بى تا) ص 30/
- الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ه'.ق، ج 3، ص 4/
- طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، (بى تا) ج 2، ص 244/
22-و من الناس من يشرى نفسه ابتغأ مرضات الله و الله روف بالعباد(بقره، 207)/
-23به مآخذ زير مراجعه كنيد:
- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378 ه'.ق، ج 13، ص 262/
- مظفر، محمد حسن، دلائل الصديق، چاپ دوم، قم، مكتبه بصيرتى، 1395 ه.ق، ج 2، ص 80/
مرحوم مظفر، از مفسران و دانشمندان برجسته اهل تسنن همچون ثعلبى، قندوزى و حاكم نقل مى‏كند كه همگى گفته‏اند: اين آيه درباره على (ع) نازل شده است/
24-به مآخذ زير مراجعه كنيد:
شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه، الخصال، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، منشورات جامعه المدرسين فى الحوزه العلميه بقم، 1403 ه'.ق، ج 2، ص 560/
- طبرسى، احتجاج، نجف، مطبعه المرتضويه، 1350 ه'.ق، ج 1، ص 75/
25-الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ه'.ق، ج 3، ص 14/
26-ابن عبدالبر، الاستيعاب فى المعرفه الاصحاب، چاپ اول، بيروت، داراحيا التراث العربى، 1328 ه'.ق، ج 3، ص 35/
27- در اصطلاح سيره نويسان غزوه به آن نبردها مى‏گويند كه فرماندهى سپاه اسلام را در آنها خود پيامبر (ص) به عهده داشت/
28- به مآخذ زير مراجعه كنيد:
- ابن هشام، السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقا، ابراهيم الابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، قاهره، مكتبه، مصطفى البابى الحلبى، (افست مكتبه الصدر تهران) 1355 ه'.ق، ج 2، ص 277/
- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه.ق، ج 2، ص 125/
29-و عندى السيف الذى اعضضته بجدك و خالك و اخيك فى مقام واحد. (نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 64)
امير مومنان (ع) در نامه 28 نيز اين موضو(ع) را يادآورى كرده است.
30-الارشاد، قم، مكتبه بصيرتى، (بى تا) ص 39/
31- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبْ بصيرتى، (بى تا) ص 47/
32-ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 154/
33- الخصال، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، منشورات جامعه المدرسين فى الحوزه العلميه بقم، 1403 ه'.ق، ص 560/
34- الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 154/
35- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحياالكتب العربيه، 1378 ه'.ق، ج 14، ص .253 خوارزمى نيز در كتاب «المناقب» صفحه 223 روايت مى‏كند كه على (ع) در جريان شورا، به اين مواسات كه نداى آسمانى را در پى داشت، بر اعضاى شوار احتجاج كرد/
36- احزاب : 814
37-و لقد بححت عن الندا يجمعكم هل من مبارز
38- واقدى رعب شديد مسلمانان را با اين جمله مجسم مى كند: <كان على روءسهم الطير>: گويى برسرشان پرنده نشسته بود.(محمد بن عمربن واقدى , المغازى , تصحيح : مارسدنس جوئز, بيروت , موسسه الاعلمى (بى تا) ج 2 ص 470
39- ابن ابى الحديد, نهج البلاغه , تحقيق : محمد ابوالفضل ابراهيم , چاپ اول , قاهره , داراحياء الكتب العربيه , 1378 ج 13 ص 248
40- مجلسى , محمد باقر, بحارالانوار, تهران , دارالكتب الاسلاميه , (بى تا) ج 20 ص 215(به نقل از كراجكى
41- محمد بن عمر بن واقدى , المغازى , تصحيح : مارسدنس جونز, بيروت , موسسه الاعلمى , (بى تا) ج 2 ص 471
42- جريان پيكار سرنوشت ساز على ع با عمروبن عبدود, علاوه بر منابع پيشين , با اندكى تفاوت , در كتابهاى ياد شده در زير نيز نقل شده است
-بحار الانوار, تهران , دارالكتب الاسلاميه (بى تا) ج 20 ص 206-207
- الخصال , تصحيح : على اكبر غفارى , قم , جامعْ المدرسين فى الحوزْ العلميْ قم , 1403ه.ق , ص 560
- السيره النبويه , تحقيق : مصطفى السقا, ابراهيم الابيارى , و عبدالحفيظ شلبى , قاهره , مكتبه مصطفى البابى الحلبى , (افست مكتبه الصدر تهران ) 1355ه ق , ج 3 ص 236
- الكامل فى التاريخ , بيروت , دارصادر, 1399ه .ق , ج 2 ص 181
- الارشاد, قم مكتبه بصيرتى (بى تا) ص 54
43-مجلسى , محمد باقر, بحارالانوار, تهران , داراكتب الاسلاميه (بى تا) ج 20ص 216
44-المستدرك على الصحيحين , تحقيق و اعداد: عبدالرحمن المرعشى , چاپ اول , بيروت , دارالمعروفه , 1406 ه.ق , ج 3 ص 32
45- <لاعطين هذه الرايْ غداً رجلاً يفتح اللّه بديه , يحب الله و رسوله و يجبه الله و رسوله . <ابن عبدالبر> گفتار پيامبر اسلام را به اين صورت نقل كرده است : <لاعطين الرايه رجلا يحب الله و رسوله ليس بفرار يفتح الله على يديه > (الاستعاب فى معرفه الاصحاب , چاپ اول , بيروت , داراحياء التراث العربى , 1328ه.ق , ج 3 ص 36
46- شتران سرخ موى مرغوبترين و گرانترين شترها بود
47- مسلم بن الحجاج القشيرى , صحيح المسلم , قاهره , مكتبْ محمد على صبيح (بى تا) ج 7 ص 121 اين ماموريت بزرگ على (ع ) و بيان پيامبر اسلام (ص ) درباره او با اندكى تفاوت , در منابع ياد شده در زير نيز آمده است :
- عبدالملك بن هشام , السيرْ النبويْ, تحقيق : مصطفى السقاء ابراهيم الابيارى و عبدالحفيظ شلبى , قاهره , مكتبه مصطفى البابى الحلبى , (افست مكتبه الصدر تهران ) 1355ه.ق , ج 3 ص 349
- ابن اثير, الكامل فى التاريخ , بيروت , دارصادر, 1399ه.ق , ج 2 ص 219
- الحاكم النيشابورى , المستدرك على الصحيحين , اعداد: عبدالرحمن المرعشى , چاپ اول , بيروت , دارالمعرفه , 1406ه .ق , ج 3 ص 109
- محمد بن اسماعيل البخارى , صحيح البخارى , قاهره , مكتبْ عبدالحميد احمد حنفى , 1314ه .ق , ج 5 ص 18
48- لايوءديها عنك الا انت او رجل منك .
49- اخطاريه چهار ماده اى بدين قرار بوده : الف - الغاى پيمان مشركان ; ب - عدم حق شركت آنها در مراسم حج ; ج - ممنوع بودن طواف افراد عريان و برهنه كه تا آن زمان در ميان مشركان رائج بود; د- ممنوع بودن ورود مشركان به مسجدالحرام .
50- آلوسى البغدادى , محمود, روح المعانى , چاپ دوم , بيروت , داراحياء التراث العربى , (بى تا) ج 1 (تفسير سوره توبه
51- آيت الله خامنه اى , سيد على , پيشواى صادق , تهران , انتشارات سيد جمال (بى تا) ص 21
52- فسدلت دونها ثوبا و طويت عنها كشحا و طفقت ارتئى بين اصول بيد جذاء, او اصبر على طخيه عمياء يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير و يكدح فيها مومن حتى يلقى ربه فراءيت ان الصبر على هاتا احجى , فصبرت و فى العين قذى , و فى الحلق شجا, ارى تراثى نهبا> (نهج البلاغه , صبحى صالح , خطبه 3
53- لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى , و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين , و لم يكن فيها جور الا على خاصه .(نهج البلاغه , صبحى صالح , خطبه 74
54- <ان الله لما قبض نبيه استاثرت علينا قريش بالامر و دفعنا عن حق من احق به من الناس كافْ فرايت ان الصبر على ذلك افضل من تفريق كلمه المسلمين و سفك دمائهم و الناس حديثو عهد بالاسلام و الدين يمخض مخض الرطب يفسده ادنى و هن و يقبله اقل خلق .>(سبحانى , جعفر, پژوهشى عميق پيرامون زندگى على ع , قم , جهان آرا, ص 222 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
55- البته اين سخن هرگز به معناى صحه گذاشتن بر تمامى عملكردهاى حكومت ابوبكر, نظير قتل مالك بن نويره نيست
56- نهج البلاغه , صبحى صالح , نامه 62 57-ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه , تصحيح : محمد ابوالفضل ابراهيم , چاپ اول , قاهره , داراحياء الكتب العربيه ,1378ه.ق , ج 1 ص 307
58- به عنوان نمونه مى توان از كتاب : قضاء امير الموءمنين على بن ابى طالب تاليف محقق عاليمقام شيخ محمد تقى تسترى و كتاب قضاوتهاى حضرت على بن ابى طالب تاليف سيد اسماعيل رسول زاده نام برد
59- ان فعلت ظفرت فقال بشرت بخير.(ابن واضح يعقوبى , تاريخ يعقوبى , ج 3 ص 39
60- نهج البلاغه , صبحى صالح , الطبعه الاولى , بيروت , 1378ه.ق , خطبه 146- آشتيانى , محمد رضا (و) امامى , محمد جعفر, ترجمه گويا و فشرده اى بر نهج البلاغه , چاپ اول , قم , مطبوعاتى هدف , ج 2 ص 125 خطبه 146
61- ابن اثير, الكامل فى التاريخ , بيروت (بى تا) دارصادر, ج 3 ص 8 طبرى , محمد بن جرير, تاريخ الامم والملوك , بيروت , دارالقاموس الحديث , (بى تا) ج 4 ص 237- حافظ ابن كثير, البدايه و النهايه ,الطبيه الثانيه , بيروت , مكتبه المعارف , 1394ه.ق , ج 7 ص 107
62- ابن حجر عسقلانى , الاصابه فى تمييز الصحابه , الطبعه الاولى , بيروت , داراحياء التراث العربى , 1328ه.ق , ج 2 ص 509- ابن عبدالبر, الاستيعاب فى معرفه الاصحاب , بيروت , داراحياء التراث العربى , 1328ه.ق , ج 3 ص 39 (در حاشيه الاصابه
63- مسعودى , مروج الذهب , بيروت , دارالاندلس , ج 2 ص 346
64- يعقوبى , قتل عثمان را در روز 18ذيحجه سال 35مى داند (تاريخ يعقوبى , نجف , المكتبه الحيدريه , 1384 ه.ق , ج 2ص 165 ولى مسعودى مى گويد: عثمان سه روز مانده از ذيحجه كشته شد (مروج الذهب , الطبعه الاولى , بيروت , دارالاندلس , 165م , ج 2 ص 346
65- يعقوبى مى نويسد: <على (ع )ع روز سه شنبه هفت شب مانده از ذيحجه سال 35به خلافت برگزيده شد>, بنابراين پنج روز فاصله بوده است , ولى مسعودى مى گويد
<روزى كه عثمان كشته شد, مردم با على بن ابى طالب (ع ) بيعت كردند> آنگاه در صفحه ديگر مى گويد: گويند: چهار روز پس از قتل عثمان بيعت عمومى با وى انجام گرفت > (مروج الذهب , ج 2 ص 349و 350
ابن اثير قتل عثمان را در تاريخ 18ذيحجه و بيعت با على (ع ) را در 25همان ماه مى داند (الكامل فى التاريخ ,];ّّ بيروت , دارصادر, 1399ه.ق , ج 3 ص 179 194 و در صفحه 192تصريح مى كند كه پس از قتل عثمان , مردم مدينه به مدت پنج روز در بلاتكليفى به سر مى بردند و در اين مدت , امور شهر را شخصى بنام <غافقى بن حرب > اداره مى كرد
66- نهج البلاغه , صبحى صالح , الطبعه الاولى , بيروت , خطبه 92
67- همان مدرك خطبه 54
68- صبحى صالح , همان كتاب , خطبه 229
69- متن سخنان امام <وطى الحسنان > است كه احتمالا به معناى حسن و حسين است ولى برخى , حسن را انگشت ابهام پا معنا كرده اند. ر.ك به : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 200
70- صبحى صالح , همان كتاب , خطبه 3
71- در تنظيم و نگارش اين بخش , علاوه بر منابعى كه در پاورقيها ياد شده است , از كتاب <پژوهشى عميق پيرامون زندگى على (ع )> به قلم استاد معظم جعفر سبحانى (چاپ دوم , قم , جهان آرا) استفاده شده است .
سيره پيشوايان - مهدى پيشوايى