15- پذیرش عذر دیگران
«إِنْ شَتَمَكَ رَجُلٌ عَنْ یَمینِكَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلى یَسارِكَ وَ اعْتَذَرَ إِلَیْكَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ.»
اگر مردى از طرف راستت به تو دشنام داد و سپس به سوى چپت گردید و از تو عذرخواهى نمود، عذرش را بپذیر.
15- پذیرش عذر دیگران
«إِنْ شَتَمَكَ رَجُلٌ عَنْ یَمینِكَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلى یَسارِكَ وَ اعْتَذَرَ إِلَیْكَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ.»
اگر مردى از طرف راستت به تو دشنام داد و سپس به سوى چپت گردید و از تو عذرخواهى نمود، عذرش را بپذیر.
16- حقّ خدا بر بنده
«فَأَمّا حَقُّ اللّهِ الاَْكْبَرِ فَإِنَّكَ تَعْبُدُهُ لا یُشْرِكُ بِهِ شَیْئًا فَإِذا فَعَلْتَ ذلِكَ بِإِخْلاص جَعَلَ لَكَ عَلى نَفْسِهِ أَنْ یَكْفِیَكَ أَمْرَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ یَحْفَظَ لَكَ ما تُحِبُّ مِنْها.»
حقّ خداوند بزرگ این است كه او را بپرستى و چیزى را شریكش ندانى و چون از روى اخلاص این كار را كردى، خدا بر عهده گرفته كه كار دنیا و آخرت تو را كفایت كند و آنچه از او بخواهى برایت نگهدارد.
17- حقّ پدر بر فرزند
«وَ أَمّا حَقُّ أَبیكَ فَتَعْلَمَ أَنَّهُ أَصْلُكَ وَ أَنَّكَ فَرْعُهُ وَ أَنَّكَ لَوْلاهُ لَمْ تَكُنْ، فَمَهْما رَأَیْتَ فى نَفْسِكَ مِمّا تُعْجِبُكَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَباكَ أَصْلُ النِّعْمَةِ عَلَیْكَ فیهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْكُرْهُ عَلى قَدْرِ ذلِكَ.»:
و امّا حقّ پدرت را باید بدانى كه او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستى، و بدانى كه اگر او نبود تو نبودى، پس هر زمانى در خود چیزى دیدى كه خوشت آمد بدان كه [از پدرت دارى] زیرا اساس نعمت و خوشى تو، پدرت مى باشد، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شكر كن.
18- تقدّم طاعت خدا بر هر چیز
«قَدِّمُوا أَمْرَ اللّهِ وَ طاعَتَهُ وَ طاعَةَ مَنْ أَوْجَبَ اللّهُ طاعَتَهُ بَیْنَ یَدَىِ الاُْمُورِ كُلِّها.»
طاعت خدا و طاعت هر كه را خدا واجب كرده بر همه چیز مقدّم بدارید.
19- حقّ مادر بر فرزند
«فَحَقُّ أُمِّكَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّها حَمَلَتْكَ حَیْثُ لایَحْمِلُ أَحَدٌ وَ أَطْعَمَتْكَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِها ما لا یُطْعِمُ أَحَدٌ أَحَدًا. وَ أَنَّها وَقَتْكَ بِسَمْعِها وَ بَصَرِها وَ یَدِها وَ رِجْلِها وَ شَعْرِها وَ بَشَرِها وَ جَمیعِ جَوارِحِها مُسْتَبْشِرَةً بِذلِكَ، فَرِحَةً، مُوبِلَةً مُحْتَمِلَةً لِما فیهِ مَكْرُوهُها وَ أَلَمُها وَ ثِقْلُها وَ غَمُّها حَتّى دَفَعَتْها عَنْكَ یَدُالْقُدْرَةِ وَ أَخْرَجَتْكَ إِلَى الاَْرْضِ فَرَضِیَتْ أنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِىَ وَ تَكْسُوَكَ وَ تَعْرى وَ تَرْوِیَكَ وَ تَظْمَأَ وَ تُظِلَّكَ وَ تَضْحى وَ تُنَعِّمَكَ بِبُؤْسِها وَ تُلَذِّذَكَ بِالنَّوْمِ بِأَرَقِها وَ كانَ بَطْنُها لَكَ وِعاءً وَ حِجْرُها لَكَ حِواءً وَ ثَدْیُها لَكَ سِقاءً، وَ نَفْسُها لَكَ وِقاءً، تُباشِرُ حَرَّ الدُّنْیا وَ بَرْدَها لَكَ وَ دُونَكَ، فَتَشْكُرْها عَلى قَدْرِ ذلِكَ وَ لا تَقْدِرُ عَلَیْهِ إِلاّ بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفیقِهِ.»:
و امّا حقّ مادرت این است كه بدانى او تو را در شكم خود حمل كرده كه احدى كسى را آن گونه حمل نكند، و از میوه دلش به تو خورانیده كه كسى از آن به دیگرى نخوراند، و اوست كه تو را با گوش و چشم و دست و پا و مو و همه اعضایش نگهدارى كرده و بدین فداكارى شاداب و شادمان و مواظب بوده و هر ناگوارى و درد و سنگینى و غمى را تحمّل كرده تا [توانسته] دست قدرت [مكروهات] را از تو دفع نموده و تو را از آنها رهانده و به روى زمین كشانده و باز هم خوش بوده كه تو سیر باشى و او گرسنه، و تو جامه پوشى و او برهنه باشد، تو را سیراب كند و خود تشنه بماند، تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختى كشیدن تو را به نعمت رساند، و با بیخوابى خود، تو را به خواب كند، شكمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو و پستانش مشك آب تو و جانش فداى تو و به خاطر تو، و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشیده است.
به این اندازه قدرش را بدانى و این را نتوانى مگر به یارى و توفیق خدا.
20- ترغیب به علم
«لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.»:
اگر مردم بدانند كه در طلب علم چه فایده اى است، آن را می طلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گرداب ها باشد.
انسان دوچهره ومنافق نزدخداوندبی آبروست.رسول اکرم
عشق یعنی اشک توبه درقنوت
خواندنش بانام غفارالذنوب
عشق یعنی چشم هاهم دررکوع
شرمگین ازنام ستارالعیوب
عشق یعنی سرسجودودل سجود
ذکریارب یارب ازعمق وجود