-
زندگي نامه حضرت امام محمد باقــر عليه السلام
زندگي نامه حضرت امام محمد باقــر عليه السلام
-
نام: محمّد بن على عليه السلام
پدر و مادر: امام سجّاد عليه السلام، ام عبدالله دختر امام حسن مجتبى علیه السلام
شهرت: باقر
كُنيه: ابو جعفر
زمان و محلّ تولّد: اوّل رجب، يا سوّم صفر سال 57 هجرى در مدينه.
زمان و محلّ شهادت: روز دوشنبه 7 ذيحجّه سال 114 هجری قمری در سنّ 57 سالگى، به دستور هشام بن عبد الملک لعنة الله علیه، مسموم شده و در مدينه به شهادت رسيدند.
مرقد شريف: در مدينه منوره، در قبرستان بقيع.
دوران زندگى: سه بخش:
الف) سال و 6 ماه و 10روز با جدّش امام حسين عليه السلام.
ب) سال و 15 روز با پدرش امام سجّاد عليه السلام.
ج) سال و ده ماه و 12 روز مدّت امامت، در اين دوره كه بنى اميّه و بنى عبّاس، در جنگ بودند، امام باقر عليه السلام كمال استفاده را در جهت تربيت شاگرد، و استحكام و گسترش تشيّع و انقلاب فرهنگى نمود.
-
ميلاد فرخنده
از پدر و مادرى علوى به دنيا آمد. (امام سجاد و ام عبداللَّه دختر امام حسن مجتبى علیه السلام).
امام محمّد باقر چهار سال پيش از واقعه عاشوراى كربلا يعنى در سال 57 هجرى، چشم به جهان گشود.
درباره روز ولادت او ميان راويان اختلاف است. برخى ميلاد آن حضرت را سوّم صفر و برخى اوّل رجب گفته اند. آن حضرت از نظر سنّى بزرگترين فرزند پدرش نبوده است، امّا براى تصدّى منصب امامت ازديگران شايستگى بيشترى داشت، و پدرش پيرو فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را به پيشوايى مردم منصوب كرد.
زهرى، همين نكته را از امام سجاد عليه السلام مىپرسد: اى فرزند رسول خدا چرا به بزرگترين فرزندانت وصيّت نكردى؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: اى ابوعبداللَّه امامت به خردى است و به بزرگى نيست بلكه رسول خدا اين گونه مقدر كرده و ما آن را اين گونه در لوح و صحيفه يافته ايم.
مادر گرامى آن حضرت، چنان كه امام صادق فرمود است: صديقه اى بود كه در خاندان امام حسن همتا و نظير نداشت.(3)
-
زندگى پاک
او چهار سال از عمر خود را در سايه جدّش، سبط شهيد پيامبر، سپرى كرد و از صبغه الهى كه در زندگى امام حسين علیه السلام تجلّى يافته بود، برخوردارگشت. بىگمان فاجعه جانگداز كربلا، بر شخصيّت امام باقر علیه السلام كه لحظه به لحظه شاهد صحنه هاى آن بود، تأثير خود را گذاشت چرا كه بنا بر برخى روايات، آن حضرت از جمله كسانى بود كه همراه با بقيه بنى هاشم در اين ماجرا حضور داشت.
امام پس از اين فاجعه 19 سال و 60 روز در سايه پدر بزرگوارش، سيّد الساجدين، به سر برد(4) كه حيات او نمونه اى والا از زندگى ربّانى بود و پرتو اين حيات، طريق سالكان حق را تا به امروز روشنى بخشيده است.
از همان روزهاى آغازين حياتش، خطوط امامت در سيمايش آشكار بود. در حديثى از ابو الزبير محمّد بن مسلم مكّى آمده است كه گفت: نزد جابر بن عبداللَّه بوديم كه على بن الحسين و فرزندش محمّد كه هنوز كودک بود، وارد شدند. جابر، آن حضرت را در آغوش گرفت، على بن الحسين خطاب به فرزندش فرمود: سر عمويت را ببوس، محمّد به جابر نزدیک شد و سر او را بوسيد، جابر كه بينايىاش را از دست داده بود، پرسيد: اين كيست؟ على بن الحسين پاسخ داد: اين محمّد پسر من است. جابر او را در آغوش گرفت و گفت: اى محمّد! رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر تو سلام فرستاده، پرسيدند: چطور؟! گفت: پيش رسول خدا بودم و حسين در اتاق آن حضرت مشغول بازى بود، پيامبر فرمود:
اى جابر: فرزندم حسين را پسرى است كه على خوانده مىشود چون روز قيامت فرا رسد، منادى بانک برآورد كه سيدالعابدين برخيزد. در آن هنگام على بن الحسين برمىخيزد، براى اين على پسرى به دنيا خواهد آمد كه محمّد نام دارد. اى جابر چنانچه او را ديدى سلام مرا به او برسان و بدان كه عمر تو پس از ديدار او ، اندک خواهد بود.
پس از اين ديدار ديرى نپاييد كه جابر جهان را بدرود گفت.(5)
امام محمّد باقر پس از رحلت پدرش، امامت مردم را عهده دار شد
-
امامت و علم پيامبران
هنگامى كه خورشيد اقتدار بنى اميّه افول كرد و پايه هاى حكومت آنان در اثر انقلابهاى پياپى مكتبى، هر روز سُست تر از روز پيش مىشد، امام باقر عليه السلام فرصت نشر معارف قرآنى را پيدا كرد. اين معارف در صحيفه اى گرد آمده بود كه اهل بيت هر یک آن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ارث برده بودند.
و در اين روزگار جامعه اسلامى كه دامنه آن بسيار گسترش يافته و به مثابه چادرى بزرگ ملّتهاى گوناگون و فرهنگهاى مختلف را در خود جاى داده بود، به معارف قرآنى پيش از پيش نياز داشت. اين جامعه نوين را بر اساس چه ارزشهايى بايد ارزيابى كرد؟ و ارزشهاى توحيدى و چهارچوبهاى عمومى و فرهنگى و روح قوانين حاكم بر اين جامعه در زمينه هاى مختلف چگونه بايد باشد؟
تا ديروز امام سجاد علیه السلام از طريق نيايشها و راز و نيازهايش با خداوند، پرچم توحيد را برمىافراشت و با دعا و نيايش حيات جامعه مسلمانان و به ويژه جامعه مكتبى پيرو خط اهل بيت عليهم السلام را سر و سامان مىداد.
امّا امروز اين شالوده توحيدى استوار شده است و امام باقر عليه السلام مىآيد تا قلّه معارف را بر آن بنياد نهد و پس از وى امام صادق عليه السلام با بيان بسيارى از مسائل حكمت الهى و تفسير و فقه اين بنياد را تكميل مىكند.
معارفى كه امام باقر علیه السلام در راه نشر و گسترش آن مىكوشيد، چه بودند و آن حضرت چگونه توانست راهى به سوى آنها باز كند؟
گاه در راه علم مىتوان از تجارب جزئى به قواعد عمومى دست يافت و گاه نيز مىتوان از اين قواعد عمومى راهى به جزئيات باز كرد. اگر راه نخست، شيوه عموم مردم در رسيدن به علم است، راه دوّم نيز، راه علم پيامبران و جانشينان مرتبط با وحى آنان است.
از اين روست كه در يكى از كلمات قصار آمده است: « علم نقطه اى است كه نادانان آن را گسترش داده اند».
ظاهراً اساس علم پيامبر و جانشينان معصوم آن حضرت، قرآنى است كه با حديث نبوّى تفسير شده است، امّا اساس حقيقى علم آنان نور عقلى است كه با ايمان و الهام در قلوب خداشناسان شعله مىگيرد. اين همان عقلى است كه به مردم، اندكى از آن اعطا شده و در عوض خداوند پيامبران و جانشينان آنها را از آن كاملاً بهره مند ساخته است.
در واقع درخشش نور عقل نزد انسانها و تجلّى آن در معارف اوّليه اىكه هر شخصى آن را مىداند و در ارزشهايى كه مردم در ميان خود حاكم گردانيده اند و در پرتو افشانيها و روشنگرايهايى كه فقط نزد گروهى ازمردم يافت مىشود و آنان را به نوابغ و سران و بزرگان تبديل مىكند و... ما را به معنى علم تكوينى كه پروردگار در قلب اولياى برگزيده خويش افكنده است، رهنمون مىشود. در حديث آمده است: « العلم نور يقذفه اللَّه فى قلب من يشاء»(6).
به نظر مىرسد كه برخى از مردم در وجود چنين علمى نزد پيامبران و امامان و گروهى از فقهاى امّت ترديد مىكنند و بدين سخنان خداوند استناد مىجويند كه « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَيَعْلَمُهَا إلَّا هُوَ». (7)
« و كليدهاى غيب پيش او (خدا) است كه كسى جز او از آنها آگاهى ندارد.»
« و قُل لاَّ يَعْلَمُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَ الْأَرْض الْغَيْبَ إلَّا اللَّهُ».(8)
« بگو در آسمانها و زمين، هيچ كس جز خداوند غيب نمى داند».
در حقيقت اگر مقصود اينان آن باشد كه انسان به عنوان انسان نمىتواند بر غيب آگاهى يابد، بى ترديد حق به جانب ايشان است، امّا اگر آنان بخواهند بگويند كه خداوند نمىتواند به برخى از انسانها، غيب را بياموزد پاسخ خواهيم داد كه:
چنين نيست بلكه خداوند بر انجام اين كار تواناست. مگر هر یک از ما تا اندازه اى به آينده علم نداريم. به عنوان مثال مگر ما نمىدانيم كه روزى خواهيم مرد و يا مگر نمىدانيم كه قيامت بر پا خواهد شد و خداوند مردگان را برخواهد انگيخت و خورشيد فردا طلوع خواهد كرد و امروز نيز بالاخره در پس كوه هاى مغرب فرو مىرود؟ اين معارف و دهها دانش ديگر مربوط به آينده، بيش از نيمى از اطلاعات ما را تشكيل مىدهند و پايه علم و هدف اساسى علم مىباشند.
خداوند پاک به انسان چيزهايى را كه نمىدانست آموخت. وحى نيز بخشى از علم غيبى است كه پروردگار به هر یک از بندگان خود كه بپسندد، آن را مىآموزد.
خداوند متعال در قرآن فرموده است:
« عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إلَّا مَن ارْتَضَى مِن رَّسُول فَإنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْن يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً».(9)
« داننده غيب است و هيچ كس را بر غيبش آگاه نگرداند * مگر آن كس از رسولان خود كه برگزيده است كه بر محافظت او (فرشتگان را) از پيش رو و پشت سر مىفرستد.»
و نيز فرموده است:
« وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إن تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ».(10)
« و خداوند تمام شما را بر غيب آگاه نسازد وليكن خداوند هر كس از رسولانش را كه بخواهد بر مى گزيند. پس به خداوند و فرستادگانش ايمان آريد و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد، شما را پاداشى بزرگ است.»
همچنين در جاى ديگرى فرموده است:
« ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ مَا كُنْتَ لَدَيْهمْ إذْ يَخْتَصِمُونَ».(11)
« اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى كنيم و تو نزد آنان حاضر نبودى آن زمان كه قرعه به نام نگهبانى و كفالت مريم مىزدند و تو نزد آنان نبودى هنگامى كه با يكديگر به مخاصمه برمىخاستند.»
-
بالاخره آنكه اينان در « وسعت» دانش پيامبران و اوصياء به ترديد افتاده اند. آنان هنوز در نيافته اند كه چگونه بشرى محدود مىتواند به راهنمايى پروردگار خويش به علم حقايق دست يابد. اينان از همان خاستگاهى به تكذيب اين « وسعت» علم مىپردازند كه پيشينيان از همان خاستگاه پيامبرى پيامبران را تكذيب مىكردند و اين خاستگاه همان جهل به مقامى است كه براى انسان مخلص و خداگر اختصاص داده شده است. اينان هنگامى كه « مجبور» شدند نبوّت را به رسميّت بشناسند و ابعاد آن را نشناختند كوشيدند تا آنجا كه ممكن است از شأن و مقام آن بكاهند و تا آنجا كه مىتوانند سعى می كنند معجزات و مقامات والاى آنان را انكار كنند و چون در اين هدف ناكام شدند، از قدر اوصياء مىكاهند و كرامات و برخوردارى آنان را از علم، آن هم از سرچشمه اى غيبى و به صورت الهام، نفى كردند. حال آن كه اگر اينان با خود و با حق منصفانه برخورد مىكردند و پس از آن همه دلايل محكمى كه از خلال بررسى و پژوهش سخنان آنان به دست مىآمد، بدون هيچ تعصب كوركورانه يا پيشداورى هيچ مانع عقلى براى اعتراف به اين نكته نمىيافتند.
امام باقر نيز همچون ديگر ائمه عليهم السلام با دو گروه متفاوت از مردم برخورد داشت. در همان هنگامى كه برخى وى را از جنس بشر نمىدانستند و به سبب غلوى كه در اين خصوص نشان مىدادند از مرز دين فراتر مىرفتند، برخى ديگر اصلاً و ابداً مقام والا و بزرگ حضرتش را به رسميّت نمىشناختند!!
يكى از افراد گروه نخست، مغيرة بن سعيد بود كه راه غلو پوييد و بر امام باقر علیه السلام دروغ بست تا آنجا كه امام درباره او به يكى از يارانش به نام سليمان لبان فرمود:
هيچ مى دانى داستان مغيرة بن سعيد مانند كيست؟ سليمان گفت: نه.
آن حضرت فرمود:
ماجراى او همچون ماجراى بلعم است كه اسم اعظم بدو داده شده بود كه خداوند درباره او فرموده بود:
« آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوينَ ».(12)
« آيت هاى خويش را به او عطا كرديم پس او از اين آيات سر پيچيد چنان كه شيطان او را تعقيب كرد و از گمراهان شد.»
امّا گروه دوّم پر شمارتر بودند. اينان كسانى بودند كه نمى توانستند علم امام و معرفت وى را بدانچه آنان نمى شناختند و كرامت او را در نزدخداوند و پذيرفتن دعاهايش از سوى خداوند را به خود بقبولانند!!
اينان نه تنها منكر فضايل اهل بيت عليهم السلام هستند بلكه حتّى آنها را امورى ناممكن قلمداد مى كنند. چرا؟ چون هنوز انبيا و اولياى خدا و مقام والاى آنان را در پيشگاه پروردگار به درستى نشناخته اند.
اگر اينان واقعاً در آفرينش انسان و اينكه چگونه خداوند انسان را در زمين به جانشينى خويش برگزيد و به واسطه دانايى و توانايى كه بدو بخشيد، هر آنچه كه در زمين بود به تسخير وى درآورد انديشه مىكردند، پى مىبردند كه اين از حكمتهاى خداوند سبحان است كه يكى را در علم و دانايى بر ديگرى برترى دهد و به فرمانبرداران و مخلصانش،چه از راه وحى، همچون پيامبران، و چه از راه الهام، همچون جانشينان پيامبران، معرفت و آگاهى بيشترى بخشد.
از سوى ديگر، كتابى كه خداوند به وحى فرو فرستاده است خود در بر گيرنده چشم اندازهاى گسترده علم و دانش است كه جز كسانى كه خداوند دلهايشان را به ايمان آزموده است، بدانها دست نيازند كه ايمان نور خداوندى است كه از مشكات نبوّت تابيده مىشود. اين همان ياد و نام خداست كه از خانه هاى اوصياء اوج مىگيرد چنان كه خداوند در قرآن كريم فرموده است: «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْض مَثَلُ نُورهِ كَمِشْكَاة فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ...».(13)
« خداوند نور آسمانها و زمين است. داستان نورش به مشكاتى ماند كه در آن روشن چراغى باشد و آن چراغ در ميان شيشه اى ... »
و فرموده است: « فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ * رجَالٌ لاَّ تُلْهيهمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ».(14)
« در خانه هايى خداوند رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام در آنها خداى را تسبيح كنند. مردانى كه نه سوداگرى و نه خريد و فروش آنان را از ياد خداوند غافل نگرداند.»
آنگاه مى فرمايد: « وَمَن لَّمْ يَجْعَل اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُور».(15)
« و هر كس كه خداوند برايش قرار ندهد نورى، برايش نورى نخواهد بود.»
اين نور خدايى است كه بخشى اندک از آن به انسان داده شده كه اگر بدان آگاهى يابد، به بركت آن تمام آنچه را كه در گرداگرد خود دارد، رام مىكند. حال اگر اين نور از او گرفته شود به نظر شما چه چيزى برايش به جا مىماند؟ آيا او در اين صورت مىتواند چيزى را بشناسد؟ اگر همه انسانها گرد آيند و بخواهند ديوانه اى را بر سر عقل آورند يا پيرى كهنسالى را دوباره بخواهند آموزش دهند و به او دروس رياضى _ مثلاً _ بياموزند، آيا بدون وجود اين نور مىتوانند راه به جايى برند؟ هرگز! پس اينان به كدام دليل از خدايى كه اين نور را به بشر بخشيده، بعيد مىدانند كه آن را براى برخى از بندگان برگزيده اش چند برابر كند؟!
بنابراين در مىيابيم كه وحى و الهام در چهار چوب سنّتهاى جارى خداوند در ميان مردم جاى دارد و عقل هم آنها را مىپذيرد و دل بدانها آرام مىگيرد.
علم امامان اهل بيت عليهم السلام نيز در دايره همين سنّتهاست. علم اينان يا از وحى سرچشمه مى گيرد و يا از الهام.
-
علم ائمه عليهم السلام از راههاى زير با وحى ارتباط پيدا مى كند:
اولاً: از كتاب خدا (قرآن كريم) و تدّبر در آيات و تأويل آنها بر حقايق و واقعيات. آيا مگر علوم گذشته و آينده و تفصيل آنچه كه در زمان حال جريان دارد در كتاب خداوند نيامده است؟ و راستى چه كسانى به قرآن سزاوارتر از كسانى هستند كه قرآن در خانه هايشان فرود آمده است و علم و دانش آن را از روز نخست با شير مادر نوشيده اند؟ امامان بسيار سخت شيفته قرآن بودند و آن را فراوان پاس مىداشتند. در هر سه روز و چه بسا گاه در یک روز همه آن را مىخواندند و همواره مىگفتند كه در هر دوره كردن قرآن، از دانش جديدى بهره مند مىگردند. حتّى آنان از طريق خواندن آيات كريمه قرآن از آفاق گوناگون نيز آگاهى مىيافتند. در حديثى كه از امام صادق عليه السلام روايت شده، آمده است.
« به خدا سوگند من آنچه را كه در آسمانها و زمين و آنچه را كه در دنيا و آخرت است، همه را مى دانم» و چون ديد كه حالت برخى، از شنيدن اين سخن دگرگون شد، خطاب به بكير بن اعين فرمود: « اى بكير من اين علوم را از كتاب خداوند تعالى آموختم كه خود مىفرمايد:
« وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْء».(16)
« و كتاب را بر تو فرو فرستاديم كه بيانگر هر چيز است.»
ثانياً: احاديث رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه ائمه هدى علیهم السلام آنها را از طريق نياكان بزرگ خويش حضرت اميرمؤمنان علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به ارث بردند. در حديث آمده است كه امام باقر علیه السلام به جابر بن عبداللَّه فرمود:
« اى جابر اگر ما از رأى و نظر خود به شما حديث مى گفتيم هر آينه از نابود شوندگان بوديم، ولى ما احاديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اندوخته ايم، چنان كه اينان طلا و مال خويش را مىاندوزند».(17)
معروف است كه گنجينه هاى علم نبوّت به رسول خدا منتقل شد و اهل بيت آن حضرت اين گنجينه ها را به ارث بردند. به نظر مىرسد كه اين علوم در جفرى بزرگ، مكنون بوده است، زيرا در حديثى از امام صادق آمده است كه « جفرى سپيد نزد من است».
و چون راوى از او پرسيد كه در آن چيست؟ فرمود:
« در آن زبور داوود و تورات موسى و انجيل عيسى و صحف ابراهيم و حلال و حرام و مصحف فاطمه است. نمى گويم كه قرآن هم در آن است. در آن چيزهايى است كه مردم براى دانستن آنها به ما نيازمندند و ما به كسى نيازمند نيستيم. حتّى در آن از تازيانه و نصف تازيانه و ثلث و ربع آن و ديه خراش كوچک نيز سخن گفته شده است».(18)
اين جفر در بر دارنده مجموعه ميراث اهل بيت علیهم السلام از احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است. يكى از اين مجموعه ها، مصحف فاطمه است كه عبارت است از مجموعه احاديث كه امام على عليه السلام در صحيفه اى نگاشته است و مطابق آنچه در روايت آمده حوادث و نام هاى كسانى كه تا روز قيامت حكومت مىكنند در اين مصحف ذكر شده است.(19)
يكى ديگر از اين مجموعه ها، كتابى است كه « جامعه» خوانده مى شود. اين كتاب را رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم املاء كرده و اميرمؤمنان عليه السلام نگاشته است. طول اين كتاب هفتاد ذراع است و تمام احكام دين در آن ياد شده است.
-
در حديثى از ابوبصير از امام صادق علیه السلام نيز همين مطلب آمده است، ابوبصير مى گويد:
« شنيدم كه آن حضرت از ابن بسترمه كه در خصوص مسأله اى فتوا داده بود، ياد كرد و فرمود: اين فتوا كجا و آن «جامعه» كه املاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و به خط على عليه السلام بود كجا؟! تمام حلال و حرام و حتّى ديه جراحات در اين «جامعه» موجود است.(20)
اين ميراث علمى، دست به دست در ميان ائمه اهل بيت عليهم السلام مى گشت و وجود آن در نزد يكى از فرزندان امام راحل، خود گواه آن بود كه او جانشين آن امام است. در تاريخ زندگى امام باقر علیه السلام مىخوانيم كه پدر بزرگوارش، امام سجاد، در هنگام شهادت به فرزندانش كه گردش را گرفته بودند نگريست و سپس به محمّد بن على رو كرد و فرمود:
« اى محمّد! اين صندوق را به خانه ات ببر... سپس فرمود: بدان كه اين صندوق حاوى دينار و درهم نيست بلكه آكنده از علم و دانش است».(21)
شايد ما بپرسيم: چگونه ممكن است كه تمام احكام شريعت در كتابى محدود كه طول آن به هفتاد ذراع مى رسد، گرد آيد؟
شايد اين كتاب محتوى اصول و ارقام و نور علم بوده است و ائمه عليهم السلام با توجّه به آنها، به ديگر ابواب علمى رهنمون مىشده اند. چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به همين شيوه تمام ابواب علمى را به اميرمؤمنان حضرت على علیه السلام آموخت. در حديثى از امام صادق آمده است كه فرمود:
« رسول خدا هزار كلمه به على وصيّت كرد كه براى هر كلمه هزار كلمه ديگر گشوده مى شد».(22)
در تعبير ديگرى امام باقر از زبان جدّش امام على علیه السلام مى فرمايد:
« همانا رسول خدا هزار باب به من بياموخت كه هر باب را هزار باب گشوده مى شد».(23)
بنابراين ائمه عليهم السلام بيان مى كردند كه اصول علم در نزد آنان است و چنين به نظر مى رسد كه اين همان ميراث ايشان از رسول خدا بوده است. در حديثى از امام باقر آمده است كه فرمود:
« همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مردم بخشيد و بخشيد و بخشيد و ما نيز اهل بيتيم. پناهگاه هاى علم و ابواب حكمت و نور شريعت در نزد ماست».
و در حديثى از امام صادق آمده است:
« همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مردم بخشيد و بخشيد و بخشيد، آنگاه امام به شمارى از نعمتهايى كه رسول خدا به مردم بخشيده بود اشاره فرمود (و آنگاه گفت) و شالوده ها و ريسمان ها و انوار تابناک و مهميز علم همه در نزد ما اهل بيت است».(24)
-
علم الهام
اگر علم نورى باشد كه خداوند آن را در قلب هر كس خواهد بيفكند پس كدام مانع مى تواند از افكندن نور علم در قلب اولياى خداوند جلوگيرى كند؟ بنابراين يكى از سر چشمه هاى علم ائمه عليهم السلام، الهام است. اين الهام همواره با سكينه و آرامش همراه است و به ائمه اطمينان مىدهد كه اين علم از جانب خداوند است. همين نكته در حديثى از امام صادق علیه السلام روايت شده است. آن حضرت مىفرمايد:
« علم ما غابر و مزبور و نكث در قلب و نقر در گوشهاست. امّا غابر آن است كه علم ما پيشى گرفته و مزبور آن است كه بر ما مىآيد و نكث در قلوب الهام، و نقر در گوشها از فرشته است».
زراره نيز همانند اين حديث را نقل كرده و افزوده است:
گفتم: وقتى كه شخص ديده نمى شود از كجا پى مى برد كه آن از فرشته است و نمى ترسد كه از شيطان باشد؟
امام صادق فرمود:
« بر وى آرامش افكنده مى شود و او مى داند كه اين الهام از فرشته است و اگر از شيطان بود بر وى ترس و اضطراب مستولى مىشد و اگر شيطان به مقابله او درآيد، نمىتواند جلوى آن « آرامش» را بگيرد».(25)
علم و دانش امام باقر علیه السلام همچون ساير ائمه عليهم السلام از اين سرچشمه ها نشأت مى گرفت. بنابراين معارف دينى كه خداوند بر زبان آن حضرت جارى مىكرد چندان موجب شگفتى نيست تا آنجا كه شيخ مفيد در اين باره مىگويد: از هيچ یک از فرزندان حسن و حسين عليهما السلام درباره علم دين و آثار و سنّت و علم قرآن و سيره و شاخه هاى آداب، آن چنان كه از امام باقر ظاهر شده، آشكار نشده است.(26)
از اين رو مى بينيم كه بزرگان فقه و حديث نيز به اين سرچشمه الهى علم سرشار اعتراف كرده اند. در كشف الغمه از عبدالعزيز بن اخضر جنابذى در كتابش موسوم به معالم العتره از حكم بن عتيبه يكى از فقهاى بزرگ روزگار خود روايت شده است كه در تفسير اين آيه از قرآن كه فرمود است: « إنَّ فِي ذلِكَ لَآيَات لِلْمُتَوَسِّمِينَ».(27)
« همانا در اين آيتى است براى هوشمندان.»
گفت: به خدا سوگند محمّد بن على امام باقر عليه السلام، يكى از ايشان (هوشمندان) بود.(28)
همچنين ابونعيم اصفهانى در كتاب حلية الاولياء آورده است: مردى از ابن عمر پرسشى كرد و او نتوانست پاسخ دهد و گفت: نزد اين جوان (امام باقر) برو و از او بپرس و مرا هم از پاسخ او آگاه كن. امام پرسش مرد را پاسخ گفت. آن مرد نزد ابن عمر رفت و او را از جواب امام باقر علیه السلام آگاه ساخت، آنگاه ابن عمر گفت: انهم اهل بيت مفهمون.(29)
عبارت «مفهمون» در آن روزگار شايع بود، منظور آن است كه اينان از جانب خداوند مؤيدند و پروردگار از راه الهام به ايشان مسائل مختلف را مىآموزد.
از اين روست كه مى بينيم عدّه اى از دانشمندان، به قصد بهره بردارى از دانش الهى آن حضرت، از هر گوشه اى به محضرش مىشتافتند تا آنجا كه از عبداللَّه بن عطاء روايت شده است كه گفت: هرگز دانشمندان را در محضر كسى همچون ابوجعفر محمّد بن على بن الحسين عليهم السلام خوارتر و كوچكتر نديدم. من حكم بن عتيبه را با آن همه بزرگى و جلالتى كه در قوم خود داشت در نزد او مىديدم كه گويى همچون كودكى در برابر معلم خويش نشسته است.(30)
محمّد بن مسلم، آن فقيه بزرگ و نام آور، از آن حضرت سى هزار حديث روايت كرده است، همچنين جابر جعفى درباره آن حضرت گويد: ابوجعفر عليه السلام هفتاد هزار حديث برايم گفت كه هرگز از كسى نشنيده بودم.(31)
-
از آنجا كه فضاى سياسى در آن روزگار تا حدودى باز شده بود، اين فرصت براى امام باقر عليه السلام فراهم گشت تا با بسيارى از مخالفان به مناظره پردازد و آنان را به جاده صواب باز گرداند. تاريخ، برخى از اين مناظره ها را در خود ثبت كرده است و ما اینک بخشى از آنها را نقل مىكنيم تا خود گواه حجّتهاى بالغه الهى در پشت اين مناظرات باشد.
1. عبداللَّه بن نافع بن ازرق يكى از سران فرقه خوارج بود كه جزو سرسخترين دشمنان حضرت على و خاندان وى به شمار مىرفت. وى مىگفت: اگر بدانم در زمين كسى هست كه با من بر سر اين نكته بحث كند كه على اهل نهروان را كشته و در اين خصوص مرتكب ستمى نشده هر آينه به سوى او مىشتابم.
از او سئوال شد: اگر در ميان فرزندانش كسى باشد كه اين پرسش تو را پاسخ گويد چطور؟ عبداللَّه گفت: آيا مگر در ميان فرزندان او دانشمندى وجود دارد؟ به وى گفته شد: اين آغاز نادانى توست آيا مگر اين خاندان هيچ گاه از وجود دانشمند تهى مىماند؟! عبداللَّه گفت: دانشمند امروز آنان كيست؟ پاسخ گفتند: محمّد بن على بن الحسين بن على.
عبداللَّه به همراه تنى چند از بزرگان ياران خويش به سوى امام باقر علیه السلام روانه شد و به مدينه درآمد و از امام باقر علیه السلام اذن ورود خواست. به آن حضرت عرض شد اين عبداللَّه بن نافع است. امام فرمود: او را با من چه كار كه هر روز، در صبح و شام از من و پدرم، بيزارى مىجويد؟
ابوبصير كوفى به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم او ادعا مى كند كه اگر بداند كسى در زمين وجود دارد كه با وى بر سر اين نكته بحث كند كه على نهروانيان را كشت و در اين خصوص مرتكب ستمى نشده هر آينه به سوى او مىشتابد.
امام باقر علیه السلام به ابوبصير گفت: آيا فكر مى كنى كه او به قصد مناظره آمده است؟ ابوبصير عرض كرد: آرى. امام فرمود: اى غلام برو بار او را بر زمين گذار و به وى بگو كه فردا نزد ما بيايد.
چون صبح روز بعد فرا رسيد، عبداللَّه بن نافع به همراه بزرگان يارانش آمدند. ابوجعفر نيز در پى فرزندان مهاجران، و انصار فرستاد و آنان را جمع كرد. سپس خود به سوى مردم رفت، گويى پاره اى از ماه بود. آن حضرت به سخنرانى ايستاد. خداى را، ستود و بر پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلم درود فرستاد و آنگاه فرمود: سپاس خدا را كه ما را به نبوّت گرامى داشت و به دوستى خويش اختصاص داد. اى فرزندان مهاجران و انصار هر كه منقبتى از على بن ابى طالب به ياد دارد، برخيزد و بگويد.
مردم برخاستند و مناقب آن حضرت را برشمردند. عبداللَّه گفت: من نيز اين مناقب را از اين مردم روايت مى كنم، امّا من از كفر على پس از تعيين حكمين سخن مىگويم. صحبت تا آنجا ادامه يافت كه به حديث خيبر رسيدند. يعنى حديثى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در جنگ خيبر خطاب به مسلمانان فرموده بود: هر آينه فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست مىدارد و خدا و رسولش هم او را دوست مىدارند. وى حمله كننده است نه گريزنده و باز نمىگردد مگر آنكه خداوند فتح را بر دستان او جارى سازد.
امام باقر علیه السلام خطاب به عبداللَّه گفت: درباره اين حديث چه مى گويى؟ وى پاسخ داد: اين حديث حق است و در آن ترديد نتوان كرد، امّا على بعداً اظهار كفر كرد. امام باقر؛ با شنيدن اين پاسخ به او گفت: مادرت به عزايت نشيند. به من بگو آيا روزى كه خداوند على بن ابىطالب را دوست مىداشت، مىدانست كه وى روزى نهروانيان را مىكشد يا نمىدانست؟ اگر بگويى نمىدانست، كفر ورزيده اى. عبداللَّه گفت: مىدانست امام فرمود: خداوند او را دوست مىداشت چون اطاعتش مىكرد يا چون نافرمانيش مىكرد؟ عبداللَّه پاسخ داد: بنابراين كه اطاعتش مىكرد. پس امام باقر به او فرمود: برخيز كه شكست خوردى.
عبداللَّه برخاست در حالى كه مى گفت: تا بر شما رشته سپيد از رشته سياه صبح آشكار شود، خداوند خود نیک مىداند كه رسالتش را كجا قرار دهد.(32)
2. قتاده يكى از برجسته ترين فقيهان بصره بود، با وجود اين بسيار دوست داشت كه امام باقر علیه السلام را ديدار و با وى مناظره كند. چرا كه مدينه در آن هنگام پايگاه فقه و تفسير و ديگر معارف الهى به شمار مىآمد و از همين رو بود كه آوازه علم و دانش امام باقر علیه السلام تا افقهاى دوردست پيچيده بود.
قتاده، نيز به همين خاطر به مدينه آمد و سراغ امام علیه السلام را گرفت و چون با آن حضرت رو به رو شد، امام از وى پرسيد: تو فقيه مردم بصره اى؟ قتاده گفت: آرى. امام به وى فرمود: واى بر تو اى قتاده. همانا خداوند عزّوجلّ عدّه اى را آفريده آنان را بر خلق خويش حجّت قرار داد، پس آنان ستونهاى خداوند بر زمين هستند و فرمان او را راست مىگردانند و برگزيدگانند در علم او، پيش از خلق آنان را آفريد و آنان سايه هاى عرش اويند.
قتاده ديرى خاموش ماند و آنگاه گفت: خداوند حال تو را نكو گرداند. به خدا من فراروى فقيهان و برابر ابن عبّاس نشستم، امّا دل من در مقابل هيچ یک از آنان چنان نلرزيد كه در برابر تو. ابوجعفر از او پرسيد: آيا تو هيچ مى دانى كه كجايى؟ تو در برابر خانه هايى هستى كه خداوند رخصت فرموده كه بلندى گيرند و نامش در آنها ياد شود و هر بام و شام مردانى كه نه تجارت و نه سوداگردى آنان را از ياد خدا و اقامه نماز و پرداخت زكات غافل نكند، وى را در اين خانه ها تسبيح مىكنند. تو اين هستى و ما اين!!
قتاده گفت: به خدا راست گفتى. خداوند مرا فداى تو كند! آن خانه ها، سنگى و گلى نيستند آنگاه گفت: درباره پنير به من بگو. پس ابوجعفر لبخندى زد و فرمود: پرسشهاى تو به اين مسائل باز مىگردد؟! قتاده پاسخ داد: من حكم آن را از ياد برده ام و نمىدانم.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن