بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 2 اولیناولین 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 از مجموع 13

موضوع: دل نوشته ها

  1. #11
    sunyboy آواتار ها
    • 33,773
    مدیـریت کــل باشگاه

    عنوان کاربری
    مدیــــریت کـــــل باشگاه
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    محل تحصیل
    علوم - فناوری
    شغل , تخصص
    وب مستر - طراح وب
    رشته تحصیلی
    مهندسی نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    می کِشم سر انگشتانِ خود را
    به دور میز
    چشمانم را می بندم
    و حس میکنم
    آنچه را که همیشه ساده از آن میگذریم
    این میز است
    گوشه ها و کناره های میز
    مرز بین هوا و جسم
    پرتگاه سقوط

    یا لبهء نجات از مرگ؟!
    !مرگ
    چه واژهء سیاهی

    کِی واژه ها را رنگ کردیم؟

    آه... رنگها را نیز رنگ کردیم...







    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی


    دانلود رایگان نمونه سوالات نیمسال اول 93-92 پیام نور

    دانلود رایگان نمونه سوالات نیمسال دوم 92-91 پیام نور مقطع کارشناسی

    دانلود رایگان مجموعه نمونه سوالات تمامی رشته های پیام نور نیمسال اول 90-91 دانشگاه پیام نور


    دانلود نمونه سوالات آزمون فراگیر کارشناسی ارشد تمامی دوره های دانشگــــاه پیــــام نور




    دانلود مجموعه نمونه سوالات ارشد فراگیر پیام نور




    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور


    ********************************



    ********************************




  2. #12
    pnugirl
    • n/a

    پیش فرض

    مرا کم، اما برای همیشه دوست داشته باش
    عشق های آتشین، گرمای بودن را نشانه می روند
    و آنی همه ثانیه های شیرین را به آتش می کشند
    آنانکه گرم عاشقند سرمای دوست داشتنمان را به سخره می گیرند
    بی آنکه بدانند من از آن تو ام و او از آن من
    و روزی با هم بودنمان نبودنشان را به لبخند خواهد نگریست
    من از تو سوزانی عشق را نمی خواهم
    من تو را برای همیشه می خواهم
    و برای همیشه ماندن نیازمند پایداری است در دوست داشتن
    پس مرا کم دوست داشته باش
    اما برای همیشه
    برای همه روزهایی که در کنارت خواهم بود

  3. #13
    فریبا آواتار ها
    • 1,510

    عنوان کاربری
    مدیر سابق تالار پاتوق
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    محل تحصیل
    جای خوبیه
    شغل , تخصص
    بیکار
    رشته تحصیلی
    مهندسی فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دوشنبه 7 مرداد 1387


    ساعت 5.30 عصر .


    صدای موبایلم در اومد . مریم پشت خط بود .


    -فری حالا که دیگه کلاسات تموم شد پایه ای عصر یه سر بریم بیرون یه هوایی بخوریم ؟


    - آره چرا که نه .. اتفاقا خیلی هم خسته شدم یکمی هم دلشوره بیخودی دارم ..یه هوایی میخوریم ..




    ساعت 7.30 عصر




    خیابون خیلی شلوغه ..مردم یه جوری نگام میکنن .نمیفهمم چی میگن ..


    -مری چرا شلوغه .. فکر کنم واسه روز پدر خرید میکنن


    - خاک بر سرت روز پدر که 10 روز پیش بود .


    - آخ ..راست میگی . آخه امسال من فقط تو خرید کادوی بقیه نظر دادم .. خودم هنوز نخریدم ..




    نگام به آسمون میفته ..دلم بد جور میگیره




    -مری یه اعترافی کنم پیشت ؟ من خیلی مامان بابامو اذیت میکنم .. تازه دارم به حرفای اون روزت میرسم که گفتی فرصت کوتاهی پیش اوناییم .. ارزش نداره اینقدر ناراحتشون کنیم .. راست می گی .. امیدوارم دیر نشده باشه .. خیلی دوسشون دارم .


    - باز دم غروب شد دلت گرفت دیوونه شدی ... چرت و پرت نگو حوصله ندارم


    اما من چرت و پرت نگفتم .


    ساعت 9.30
    اینترنتم ... تلفن زنگ خورد ردش کردم ..اما دوباره زنگ خورد ..یهو دلم ریخت ..سریع نت رو قطع کردم ..جواب دادم


    -الو خانوم محمودی شمایی ؟


    صدای دو.ست بابام بود صداش میلرزید .


    -بفرمایین ؟


    -به داداشات بگو سریع خودشون رو برسونن پمپ بنزین ..بابات اینجا حالش بد شده .


    نفهمیدم چطوری پریدم پایین و خبر دادم ..


    بیچاره مامانم ..فکر میکرد به خاطر دیابتش دوباره ضعف کرده ..


    5 دقیقه بعد دوبار صدای تلفن ...


    شماره ی بابام – یه مرد غریبه – یه جمله


    -خانوم مسئله خیلی حاده .. خودتون رو برسونید بیمارستان ...


    گوشی از دستم افتاد... بابا ... بیمارستان ....مسئله حاد .....


    به مامانم گفتم دفترچه اش رو میخوان ...


    چند تا خیابون رو دویدم ... نفهمویدم چجوری رسیدم ....


    رسیدم ...رسیدم ..... بالای سر جسد مردی که بابام بود .....


    هر چی داد زدم که این بابام نیست ..بابای من نمیمیمره ... هیشکی باور نکرد ...


    بردنش ... با ملحفه ای سفید .. لباس احرام ...
    .
    .


    و من هنوز تو فکر خرید روز پدرم ...
    غصه نخور دلم ... هر کسی جایگاهی داره که درکش برای همگان دشواره ...
    اگه تو رو شکستن ...چون میخواستن کوچیک بشی ...درست به قدر فهم و درک خودشون .

صفحه 2 از 2 اولیناولین 12

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •