در ابتداي گفت‌وگو يك سوال خارج از بحث‌مان(تايپوگرافي) براي من مطرح است و آن اينكه چرا آثار خوب گرافيكي و طراحي، در كشورما اكثرا در آتليه‌هاي شخصي و به صورت انفرادي شكل مي‌گيرند و اصولا‌ كار گروهي در شكل‌گيري يك اثر هيچ نقشي ندارد. به‌طور مثال در دانشگاه‌ها با توجه به اين كه هم اساتيد و هم دانشجويان در آن مكان جمع هستند، اتفاق مهمي در عرصه ارائه كار به سفارش‌دهنده‌گان در سطح جامعه رخ نمي‌دهد؟
اين ويژگي در جامعه ما و در سطوح مختلف وجود دارد و در عرصه «هنر گرافيك» هم طبعا با آن مواجه هستيم. در آتليه‌هاي شخصي يك كار خوب خلق مي‌شود ولي عده محدودي آن اثر را مي‌بينند و اين بزرگترين ايراد آن مي‌باشد. چرا كه محدوديت مخاطب به‌وجود مي‌آيد. شايد آن سازماندهي كه بايد باعث شناساندن و عملكرد خوب گرافيك در جامعه شود وجود ندارد. ما در حال حاضر سفارش‌دهنده‌هايي مانند موزه هنرهاي معاصر داريم كه در سال چند پوستر خوب از طريق سفارش به طراحان مطرح ارائه مي‌دهد، اما كسي اين پوسترها را نمي‌بيند چرا كه درجاي اصلي خود به كار نمي‌رود. در واقع گرافيك در جامعه ما جايگاه درستي ندارد. در حاليكه اين رشته تركيبي از علم و هنر است و توسط استادان خوبي تدريس مي‌شود و دانشجويان بسياري هم دارد. اما زماني كه بايد به‌ صورت كاربردي مورد استفاده قرار گيرد بسترهاي آن وجود ندارد و اگر در سطح شهر كارهايي ديده مي‌شود كه متاسفانه توسط افرادي كه تخصص آن را ندارند انجام شده است.
ارتباط درست بين سفارش‌دهنده و طراح از چه طريق و چگونه بايد به‌وجود آيد؟ و نقش دانشگاه و موسسات و انجمن‌ها به چه صورت است؟
در تمام دنيا دانشگاه‌ها مراكز تحقيق هستند. اين ارتباط دوطرفه، بايد بين مراكز توليد و ارائه خدمت با مراكز تحقيقاتي برقرار باشد. ما بايد هم به كساني كه در رشته گرافيك تحصيل مي‌كنند و هم به سفارش‌دهندگان محصولا‌ت گرافيكي و حتي مديران و تصميم‌گيرندگان و كساني كه برنامه‌هاي كلا‌ن مي‌نويسند آموزش‌هايي بدهيم تا بدانند جايگاه گرافيك در سازمان‌ها و يا جامعه كجاست. اگر اين اتفاق رخ دهد مشكلا‌ت بسياري حل خواهد شد.
بر‌مي‌گرديم به بحث اصلي‌مان، كه اصولا‌ به چه نوع كارهايي مي‌توان تايپوگرافي گفت و آيا تعريفي براي اين كلمه داريد؟
به نظر من بايد به اين مقوله نوعي نگاه كنيم كه به صورت يك معضل جلوه نكند‌. به نظر من «تايپوگرافي» و «پيكتوگرافي» در كنار هم هستند‌. چرا زماني كه از تايپوگرافي صحبت مي‌كنيم حرفي از «پيكتوگرافي» زده نمي‌شود؟ چرا اين دو را از هم اينقدر جدا كرده‌ايم؟ بايد مثل كتاب‌هاي تاريخي به زماني برگرديم كه انسان اوليه در غار براي ثبت موضوعي، شكل ظاهري آن را بر روي ديوار ترسيم كرد. همان انسان با گذشت زمان هنگامي‌كه مفاهيم بيشتر و گسترده‌تر و در عين حال پيچيده‌تر شد يك سري علا‌ئم رسم كرد كه اين علا‌ئم در ابتدا همگي شمايل ظاهري هر چيزي بودند‌. در واقع انسان اوليه به ثبت وقايع روزانه و همچنين موضوعاتي چون پيروزي يا شكست در جنگ و... پرداخت اما زماني كه مفاهيم گسترده‌تر شده علا‌ئم را نيز تجريدي‌تر رسم كرده است. اگر كمي به اين مسئله دقت بيشتري كنيم متوجه مي‌شويم كه تفاوتي در نحوه شكل گرفتن اين مفاهيم در مغز وجود ندارد. يعني ما با چشم مي‌بينيم و در مغز به معنا تبديل مي‌شود. پس فرقي نمي‌كند كه مفاهيم با اشكال به مغز منتقل شوند يا با كلمات‌. در واقع نتيجه يكي است. به‌طور مثال، چه ما بنويسيم «مار» و يا شكل مار رابكشيم، در نهايت منظور ما موجودي خزنده و دراز است كه نيش خطرناكي دارد.
در نتيجه نبايد فراموش كرد كه تمام هم‌و‌‌غم انسان در اين بوده كه مي‌خواسته ارتباط برقرار كند و اثري از خود به جاي بگذارد كه در ابتدايي‌ترين شكل آ ن شمايلي خلق كرده و ترسيم نموده است.
مانند تصوير گاوي كه بر ديوارهاي غار ترسيم كرده است.
ولي زماني كه انسان به صنعت دست پيدا مي‌كند و ابزار را به‌وجود مي‌آورد، و نيز مفاهيم گسترش پيدا مي‌كنند و نشانه‌ها زياد مي‌شوند، براي بيان مفهوم و معناي خواسته خود علا‌يم و نشانه‌هايي را به‌وجود مي‌آورد كه ما امروزه به آن «خط» مي‌گوييم. پس «تايپوگرافي» در معناي حروف و «پيكتوگرافي» در معناي تصوير، همواره در كنار هم بوده و ريشه‌اي مشترك دارند.
امروزه حروف، ريشه تاريخي شان همان خط تصويري است. اما انسان دوران‌هاي بسياري را طي كرده و مغز بشر تكامل زيادي يافته و توانسته مفاهيم گسترده را در مغز خود بپروراند. سپس مجبور شده تا به ثبت موضوعات بپردازد كه علا‌ئم و خط‌هايي را اختراع و براي تكثير آن ابتدا با دست و سپس از ماشين چاپ استفاده كرده است.
حال اگر مقايسه‌اي داشته باشيم بين گرافيك اوايل قرن بيستم با اوايل قرن بيست‌و‌يكم مي‌بينيم كه «نقاش»‌ها پايه‌گذار اين مسئله بودند. در واقع نقاشان و هنرمنداني كه مي‌خواستند بعد رسانه‌اي اثرآنها بيشتر باشد‌، تكنيك و روش‌هاي خاصي را به كار گرفتند و براي تكميل مطالب از «فونت» هم استفاده كردند‌. پس «تايپوگرافي» يعني ارتقا توان ارتباطي تايپ و حروف.
به عبارتي مي‌خواهيم با دميدن روي تصويري به كلمه، مفهوم ارتباطي آن را گسترده كنيم و اثر تاثيرگذارتر به‌وجود آوريم.
آيا به همين دليل است كه حروف را سعي كرديم به شكلي زيبا ترسيم كنيم و خوشنويسي به‌وجود آمد؟
اگر بگوييم انسان خط را اختراع كرده است و براي خط احترام زيادي قائل بوده و دوست داشته خط را از جنبه كاربردي و هم به لحاظ ظاهري زيباتر كند‌، در آن زمان است كه به «خوشنويسي» روي آورده است.
بعضي موضوعات هم براي فرد بسيار مقدس بوده و همين باعث شده تا بهترين و زيباترين شكل خط را براي آن موضوع انتخاب كند و حتي تزييناتي هم به آن مي‌افزود‌.
به‌طور مثال در نگارش كتب مقدس و يا تزيينات اماكن مورد احترام، همواره از آن بهره گرفته است. در نتيجه مي‌توان گفت خوشنويسي هم از دل همين نيات به سمت تكامل رفته است.
با توجه به اينكه هنر گرافيك يك هنر وارداتي و معاصر است و در عصر تكنولوژي به‌وجود آمده است، چه تاثيراتي از تكنولوژي گرفته است؟
در واقع تكنولوژي علت اصلي تحول «هنرگرافيك» و مطرح شدن آن به عنوان يك «رسانه» است.
در اين عصر مفاهيم گسترده‌تر و ظريف‌تر مي‌گردد و بشر به فكر تكثير و ثبت مفاهيم مي‌افتد.
در اين زمان تكنولوژي غرب براي تكثير حروف، با همان شكل و ويژگي حروف غربي به‌وجود مي‌آيد.
اما ما نمي‌توانستيم آنها را عينا «بلوكه» كنيم، ولي اين كار را كرديم و در اين بلوكه كردن عده‌اي مي‌گويند كه زيبايي از دست رفته است و نگراني‌هايي به وجود آمده است.
گرافيك به‌اندازه خيلي زيادي در طراحي پيكتوگرام‌ها پيشرفت كرد. يعني عالي‌ترين ساده‌سازي‌ها، در آثار «بيكتوگرام»‌ها به دست آمدند و هنوز هم ما از خدمات اين پيكتوگرام‌هاي زيبا و مشهور در تمام دنيا استفاده مي‌كنيم. هر جا كه مي‌خواهيم يك زبان تصويري مشتركي داشته باشيم از همين پيكتوگرام‌ها استفاده مي‌كنيم‌.
بعد از آن طراحان به «تايپ» كه ريشه آن همان «پيكتو»ها هستند علا‌قمند شدند كه تصوير را كنار بگذارند و به روش خاصي از چيدمان، به آنها شكل تصويري‌تري دهند. حتي در آثار خودجوش زمان انقلا‌ب به‌عنوان مثال جمله «مرگ برشاه» كه بر در و ديوار نوشته شده بود و كلمه شاه به صورت سروته نوشته مي‌شد نمونه‌اي از همين تايپوگرافي است كه معناي سرنگوني شاه را القا مي‌كرد.
يعني مفهوم شكل و معناي حروف، توامان جهت بيان مقصود و تاكيد بيشتر در كنار هم و به كمك هم مي‌آيند.
موارد كاربردي تايپوگرافي در چه جاهايي است؟
در هر جايي كه مي‌خواهيد پيامي‌را برسانيد.
ما در گرافيك يك استراتژي داريم و بعد هم بايد براي اين استراتژي ابزاري تهيه كنيم‌. بنا به مقتضيات بايد از ابزار مناسب استفاده كنيم. بدين جهت تايپوگرافي، ابزاري است جهت بيان مفهوم و معنا، و البته كه اين از خاصيت رسانه‌اي بودن «هنرگرافيك» است.
چرا كه در بحث رسانه‌‌ها بايد با كمترين علا‌يم، بيشترين مقصود و مفهوم را القا نمود.
آيا مي‌توان از تايپوگرافي در روزنامه هم استفاده كرد؟
بله. در روزنام هم ما تايپوگرافي را اعمال مي‌كنيم‌.
انتخاب شخصيت‌هاي مناسب حروف و فونت‌ها در ارتباط با مفاهيم دروني آنها و نحوه قرارگيري آنان در روزنامه‌ها و مجلا‌ت دربحث تايپوگرافي قرار مي‌گيرد.
آيا مي‌توان مقايسه‌اي بين روند طراحي فونت‌ها در غرب و آنچه در ايران اتفاق افتاده كرد؟
ما چندين و چند سال است كه دست روي دست گذاشتيم و فقط چند تن از همكاران گرافيست ما «فونت» طراحي كردند و متاسفانه كسي حاضر نيست كه اين كار را انجام دهد. در واقع وجه تمايز حروف غربي از حروف ما در طراحي مناسب حروف جهت ماشيني شدن و اصطلا‌حا «سربي» شدن است.
ابتدا بايد فونت‌هاي مناسب، با ويژگي‌هاي گسترده‌اي طراحي كنيم و در اين فونت‌ها سعي كنيم كمبودهاي تكنيكي كه از قبل وجود دارد را جبران كنيم‌. از فونت‌هاي موجود فقط تعداد معدودي از آنها قابل استفاده هستند كه البته بايد به هنگام استفاده نقص‌هاي تكنيكي آنها را هم برطرف كرد.
پس در قدم اول بايد فونت‌هاي مناسب با ويژگي تكثير، به شكلي كه حروف فارسي در ذات خود دارند طراحي نماييم و سپس براي تكثير آن از تكنولوژي استفاده كنيم. يعني در واقع همان مسيري كه غرب طي كرده است را بايد طي نماييم.
با توجه به اينكه حروف فارسي به هم چسبيده هستند آيا اين قابليت را دارد كه مانند حروف غربي به اشكال مختلفي طراحي شوند؟
بله. البته خيلي سخت است‌. اما امكان بهتر شدن و درست كردن آن وجود دارد.
آيا خوشنويسي به شكلي كه در زبان ما وجود دارد در غرب هم هست؟
بله. آنها هم با قلم مي‌نوشتند‌. حتي حروفي از لا‌تين وجود دارد كه به هم مي‌چسبند‌. هنوز هم در غرب بعضي از آدم‌هاي قديمي با قلم و مركب خط مي‌نويسند‌. حتي كتاب‌هاي مقدسي مانند تورات و انجيل با دست نوشته شده و تزيين هم شده‌اند. اما آنها اين مسأله را نيز حل كرده و اين حرف را قابل تكثير نموده‌اند.
البته اوج اين مسئله در سال 1955 با خلق حرف «هلوتيكا» بود‌. كوششي در جهت خلق فونتي كه متناسب با زمان خود باشد.
آيا خوشنويسي ما در اين پروسه مي‌تواند نقشي داشته باشد؟
بله. خوشنويسي براي ما پشتوانه است. ما اندازه‌هاي طلا‌يي و زيبايي‌هاي ظاهري براي طراحي يك فونت جديد را مي‌توانيم از خوشنويسي بگيريم.
تناسبات و زيبايي‌هاي بديلي را ما در خوشنويسي خلق كرديم. هم‌اكنون وقتي مي‌خواهيم يك خط جديدي را براي كاربردهاي مختلفي درجامعه توليد نماييم، بازهم توصيه مي‌شود كه به خط‌هاي قبلي توجه شود چون اين تناسبات در ذهن ما به عنوان الگوهاي زيبايي جا افتاده است، و مي‌توان از نسبت‌هاي آن بهره جست. ما در خوشنويسي براي هر حرف و حركتي قاعده و قانوني داريم كه تمامي‌آن قواعد از مباني هنرهاي تجسمي نشأت گرفته است. بنابراين خوشنويسي براي ما الگو و زيربنا است تا بتوانيم مدل‌هاي زيبا وخوب ديگري مثل آنها خلق كنيم.
اگر بتوانيم از قوانين و قواعد خوشنويسي، حروف استانداردي با ويژگي تكثير توسط ماشين(حروفچيني) به‌وجود آوريم، در واقع به اين معضل نبود و كمبود «فونت» استاندارد در آثارمان پايان داده‌ايم.
آيا هر اتفاق تصويري كه با حروف انجام شود مي‌تواند تايپوگرافي باشد؟
نه.
كاليگرافي همان خوشنويسي است؟
نظرات متفاوت است‌. بعضي مي‌گويند كاليگرافي خوشنويسي نيست‌. اما در بسياري از كتب معادل آمده است.

نقل از حیات نو .
__________________