نویسنده:علی بیرانوند

دموكراسي حكومت بوسيلة مردم است . اين تعريفي است كه بيشتر كتابهاي لغت آورده اند و احتمالاً تعريفي است كه با تأييد همگاني روبرو است و با ريشه شناسي اصطلاح نيز مطابقت دارد :
دموس(Demos) ، مردم و كراتئين(Kratein) ، حكومت كردن ، ريشه هاي يوناني آن هستند . فيلسوفان و دولتمردان باستاني اين مفهوم را بصورت كاملاً سرراست به كارمي بردند .پريكلس(Pericles)مي گفت : حكومت ما دموكراسي ناميده مي شود زيرا كه ادارة آن در دست بسيار است نه در كف اندك . ارسطو ، پس از مشخص كردن چندين نوع دموكراسي در پايان مي گويد:حكومت گروه اندك اوليگارشي(Oligarchy) و نظامي كه اجازة شركت به همگان را مي دهد نظامي است دموكراتيك . (كوهن 1373 )
مشهورترين تعريف از دموكراسي ساده ترين آن است : حكومت مردم بر مردم . اين تعريف كه در سرشت خود حكومت و حاكميت پاره يا جزيي از مردم خواه از سوي فرد يا گروه را بر كل اجتماع نفي مي كند ، برپاية اين انديشه استوار است كه همة مردم بايد به گونه اي درحكومت كردن همباز باشند .( ابوالحمد 1380 )
جيمز برايساستاد حقوق دانشگاه آكسفورد معتقد بود كه دموكراسي به معناي حاكميت اكثريت سه ويژگي عمده دارد و اين سه ، مميز دموكراسي از نظامهاي غير دموكراتيك و نشان دهندة اصلي ترين وظايف سياسي مردم است: اول اينكه اهداف و غايات حكومت را افكار عمومي تعيين و پيشنهاد مي كند نه گروه هاي اشرافي از هر نوع ؛ دوم اينكه رهبران را مردم انتخاب مي كنند و جز انتخاب عمومي ، هيچ راه ديگري براي رسيدن به مناصب حكومتي وجود ندارد ؛ و سوم اينكه عامة مردم همواره حق دارند با سياست هاي منتخبان خود مخالفت كنند . برايس بر آن بود كه براي تكميل دموكراسي به مفهوم حاكميت مردم بايد اولاً توده ها را هر چه بيشتر آموزش داد تا بهتر بتوانند از توانائي ها و امكانات خود براي شركت در سياست بهره گيرند و قدرت بيشتري براي سنجش امور عمومي و داوري دربارة آنها پيدا كنند ؛ و ثانياً مردم را در پرداختن هر چه بيشتر به مسائل عمومي و داوري دربارة آنها تشويق كرد . دموكراسي بدون اكثريتي آگاه وعلاقه مندبه مسائل سياسي ممكن نيست.(بشيريه 1383،ص 45 )
ژوزف شومپتر در سال 1942 مفهوم دموكراسي را به بهترين صورت بيان داشته است . وي مي گويد : روش دموكراتيك ترتيبات سازمان يافته ايست براي نيل به تصميمات سياسي كه در آن افراد ، از طريق انتخابات رقابت آميز و رأي مردم به قدرت و مقام تصميم گيري مي رسند . (هانتينگتون 1381 ، ص 9 ) .
دولت دموكراتيك قانوني ، بنا به تعريف، نظمي است سياسي كه توسط خود مردم آفريده شده است و به موجب عقيده و اراده سازي آنها كسب مشروعيت مي كند و به اين ترتيب است كه به تابعان قانون امكان مي دهد در همان حال خود را واضعان قانون مشاهده كنند . ( هابرماس 1380 ، ص 100 )
كوهن براي دموكراسي چند بعد متمايز در نظر مي گيرد :
۱- پهناوري دموكراسي : پهناي دموكراسي مسأله اي است كمي ، كه با نسبت تعدادي از افرادي از اجتماع كه از تصميمي تأثير مي پذيرند و در گرفتن آن تصميم شركت دارند يا مي توانند شركت داشته باشند تعيين مي شود .
۲- ژرفاي دموكراسي : ژرفاي دموكراسي زائيده كمال و كيفيت مشاركتي است كه انجام مي پذيرد .
۳- برد دموكراسي : انواع مسائلي كه صداي مردم بر آنها حاكم است ، و محدوديتهايي كه بر قدرت اين صدا تحميل مي شود ،برد دموكراسي در اجتماع را تعيين مي كند . (كوهن 1373 ، ص 29-47 )
از نظر رابرت مك آيور تحقق دموكراسي مستلزم سه چيز است :
اول حق رأي عمومي ، دوم بحث آزاد دربارة سياست ، و سوم آزادي كامل احزاب.( بشيريه 1383 ، ص 41 )
جان ديويي شرط اصلي تحقق دموكراسي را رعايت برابري براي همة افرادمي دانست . وي بر خلاف جيمز جايگاه خاصي براي نوابغ قايل نبود ، بلكه معتقد بود همة مردم كم و بيش از هوش و خرد بهره مندند ، از اين رو هيچ فرد يا گروهي تافتة جدا بافته به شمار نمي رود كه بتواند بدون رضايت ديگران برآنان حكومت كند . (همان منبع ، ص 37 )
به طور كلي مفهوم دموكراسي را مي توان در چند اصل اساسي خلاصه كرد كه مهمترين آنها عبارتند از : نشأت گرفتن قدرت و قانون از ارادة مردم ، آزادي بيان افكار عمومي و اتكاء حكومت به آن ، وجود شيوه هاي مشخص براي بروز افكار عمومي از جمله احزاب سياسي ، اصل حكومت اكثريت عددي در مسائل مورد اختلاف در افكار عمومي مشروط به وجود تساهل و مداراي سياسي ، محدود بودن اعمال قدرت حكومتي به رعايت حقوق و آزادي هاي فردي و گروهي ، تكثر و تعدد گروهها و منافع و ارزشهاي اجتماعي ، امكان بحث عمومي و مبادلة آزاد افكار دربارة مسائل سياسي و قدرتمندي جامعة مدني ، اصل نسبيت اخلاق و ارزشها ، تساهل در برابر عقايد مختلف و مخالف ، برابري سياسي گروههاي اجتماعي از لحاظ دسترسي به قدرت ، امكان تبديل اقليت هاي فكري به اكثريت از طريق تبليغ نظرهاي گروهي ، استقلال قوة قضائيه در جهت تضمين آزاديهاي مدني افراد و گروهها ، تفكيك قوا يا استقلال حداقل سه قوه از يكديگر ، امكان ابراز مخالفت سازمان يافته و وجود گروه مخالف قانوني . ( بشيريه 1383 ، ص 27 )
از جمله متغييرهايي كه گفته شده است به دموكراسي و دموكراسي شدن مدد مي رسانند عبارتند از :
۱- سطح بالاي همگاني ثروت اقتصادي.
۲- توزيع به نسبت مساوي درآمد و ثروت .
۳- اقتصاد بازار .
۴- وجود طبقة متوسط نيرومند .
۵- سطح بالاي سواد و آموزش .
۶- وجود روحيه اعتراض و حق طلبي ( پروتستانتيسم ) .
۷- پيشرفت و تكامل بحث و مناظره سياسي قبل از مشاركت سياسي .
۸- علاقه و تسليم بودن رهبران سياسي به دموكراسي .
۹- وجود سنتهاي احترام به قانون و حقوق فردي . (هانتينگتون ، 1381، ص 44-45 )
ساموئل هانتينگتون از جمله مهمترين موانع بالقوه براي دموكراسي شدن ، كه در بيشتر كشورهايي كه تا دهة 1990 همچنان اقتدارگرا باقي مانده اند را نبود تجربة واقعي از دموكراسي مي داند . وي همچنين نبود يا ضعف علاقه و سرسپردگي به ارزشهاي دموكراتيك در بين رهبران سياسي را مانع مهم ديگري براي دموكراسي شدن معرفي مي كند . (همان منبع ،ص325 )

درجة دموكراتيك بودن نظامهاي سياسي به ميزان مشاركت مردم در ادارة امور جامعه بستگي دارد .
پارسونز معتقد است كه به كار بردن قدرت بدون توجه به مشروعيت آن فقط براي مدت كوتاهي مقدور است . (موقن ، تدين 1379 ) . از سويي حقانيت يا مشروعيت اقتدار نظام سياسي تا هنگامي است كه مردم حكم دولت را مي پذيرند ، به آن احترام مي گذارند و از آن حمايت مي كنند .(علاقه بند 1379 ).
كوهن در این زمینه معتقد است كه قدرت وقتي مشروعيت مي يابد كه افراد داراي قدرت از اقتدار قانوني برخوردار بوده و حق اعمال يك چنين اقتداري معمولاً از مردم سرچشمه مي گيرد ( كوهن 1373 ). جيمز كلمن هم مي گويد كنشگر اقتدار را به ديگري واگذار مي كند زيرا معتقد است كه با پيروي از رهبري ديگري در وضع بهتري خواهد بود . او حق كنترل را يك جانبه و بدون پاداش خارجي واگذارمي كند (كلمن 1377 ).


منابع:
1- ابوالحمد، عبدالحميد؛ مباني سياست، تهران: توس، 1380.
2-بشيريه، حسين؛ ليبراليسم ومحافظه كاري، تاريخ انديشه هاي سياسي درقرن بيستم(2)، تهران: ني، 1383.
3-علاقه بند، علي؛ جامعه شناسي آموزش وپرورش، تهران: روان، 1379.
4-كوهن، كارل؛ دموكراسي، ترجمه فريبرز مجيدي، تهران: خوارزمي، 1373.
5-كلمن، جيمز؛ بنيادهاي نظريه اجتماعي، ترجمه منوچهر صبوري، تهران: ني، 1377.
6-هانتينگتون، ساموئل؛ موج سوم دموكراسي درپايان سده بيستم، ترجمه دكتر احمد شهسا، تهران: روزنه،1381.
7-هابرماس، يورگن؛ جهاني شدن وآينده دموكراسي. منظومه پساملي، ترجمه كمال پولادي، تهران: مركز، 1382.
8-موقن،یداله و تدین،احمد،عقلانیت وآزادی،مقالاتی ازماکس وبر ودرباره ماکس وبر،تهران:هرمس،1379

مطالب مرتبط:
کارکرد احزاب درتحقق دموکراسی
توسعه سیاسی وموانع آن در ایران امروز