-

کاربر اخراجی
داستان خلق شب پرستاره مشهورترین نقاشی ونگوگ
ون گوگ برایِ کشیدنِ شب پرستاره، برفراز رودخانه «رون» ایستاد تا برای چراغهایی که دردوردست وجود داشت، نورکافی فراهم کند. لازم به ذکراست که هنرمند یکسال بعدازخلق این اثرخودکشی کرد. باوجودِ دانستنِ این نکته که هنرمند در زمان خلق این اثر با امپرسیونیسم آشنا شده بود، اما این موضوع را در اثر نیز میتوان یافت. زیرا شبِ پرستاره، خلافِ کارهای قبلیش پیش از آشنایی با این سبک که مناظر آنها بدون عمق و رنگهای آنها نیزکدر و تیره بود دارای رنگهای زنده و ضربههای قلم پهن و ریتم داری است که بعدها علامت مشخصه سبک او شدند. این اثر به دلیل دارا بودن صراحت فرم، استحکام ساختار و با تاکید بر بیان درونی به مددِ رنگ و شکل از طبیعتگرائی امپرسیونیسم فراتر رفته و راههایی برای تحوّل نقّاشی بعد ازخودش بوده است.
پیشنهاد بر این است که اگر تازه کار نقاشی را شروع کرده اید یا در کار فروش و خرید تابلو نقاشی هستید با خواندن این مطالب اطلاعات خود را افزایش دهید . برای درک بهتر این موضوع با کلیّاتی از ویژگیهای امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم آشنایی داشته باشید. پل سزان، ونسان ونگوگ و پل گوگن ازبرجستهترین هنرمندان جنبش پستامپرسیونیسم هستند و امیل برنار، هانری روسو، تولوز لوترک، ژرژ سورا و پل سینیاک از دیگرنقاشان پُست امپرسیونیسم چهره های شناخته شده ای هستند. با دیدنِ تابلویِ شبِ پرستاره در وهله اوّل به نظر میرسد که رنگها به میل خودشان روی بوم قرارگرفتهاند. کل تابلو با موجی از انرژی به دور خود پیچیده است و شبهای پرستارهء معمولی که ما میشناسیم بسیارفاصله دارد. درگوشهایی از این تابلو ماه همانند خورشید آتشین است. آسمان پرستاره شکل پیچانی را به خود گرفته است که تصوّرمیشود به خاطر توانِ نورِ درونیِ خود پیچان شده واین چنین حرکت تند به خود گرفته است. گرچه مرکز این آسمان پرحرکت به خود پیچیده است ولی نمیتوانیم آن را همان طورکه تصوّر میرود ابر یا ستاره دنبالهدار و یا حتّی راه شیری بنامیم. چنین آسمانی با چنین فرمی در واقع مثل یک فرم طبیعی نیاز به توضیح ندارد. این منظره یک منظره اکسپرسیوی و ابداعی است و از آن آسمانی که موجب الهام شده است کاملاً فاصله گرفته است. حرکت مارپیچی و هجوم بُرنده این راه شیری موجود در تابلو به وسیله درختِ سروی که از زمینه جلو سر برآورده بار دیگر رو به سمت بالا تکرارشده است و درختها چنان هستند که گویی خود را دارند از زمین آزاد میکنند. در پشتِ این درختها مزارع و تپّههای ییلاق، دراطراف عناصر آرام کمپوزیسیون، یعنی برج کلیسا و خانههایِ کوچک با پنجرههای زرد و روشن موج میزنند. این حقیقت که ما درتابلویِ شبِ پرستاره چنین فوریت و سرعتی را احساس میکنیم، به واسطه وجود استعداد ونگوگ در بیان احساس است. لذّت ما ازتابلو تا حد زیادی نتیجه احساسِ ما از ارتباطِ احساسیِ مستقیم با نقاش است.
تمام سازمان بندیِ تابلو، تعادل، تضاد، تکرار و ریتم روان آن البتّه از جانب نقاش کاملاً آگاهانه صورت گرفته است. و یا احتمالاً این تابلو را به سرعت کشیده است. این امر به قدری آشکار است که به سختی میتوان باورکرد روی قسمتی از آن دوباره کارکرده است، ولی کمپوزیسون آن بقدری ماهرانه است که نمیتوان باورکردکه آن تصادفی است و یا به اوالهام شده است، حتی اگرما دلیلی علیه آن نداشته باشیم. اگر بخواهیم مختصری از زندگینامه او را بگوییم جالب است که بدانید ون گوگ در دوران جوانی آرزو داشت مبلّغ مسیحی باشد. اولین موعظه او در انگلیس و در حاشیه رود «تیمز» بود اما با استقبال مواجه نشد. وی زمانی به هنر روی آورد که مطمئن شد نمیتواند کشیش و دنبالهروی راه پدرش باشد. در عوض، ونگوگ از حمایت همهجانبه برادرش – تئو – بهره مند بود؛ تا جایی که تئو حاضر شد ماهیانه مبلغ 150 فرانک از حقوق ماهیانهاش را به ونسان داده و با این کار، زندگی مالی او را برای درازمدت تامین کرد.برای اینکه دستتان بیاید تئو چقدر دست و دلباز بوده لازم است بدانید حقوق یک معلم فرانسوی در آن دوره، فقط 75 فرانک بودهاست! ونگوگ زندگی هنریاش را با سیاهقلم از کارگران روستایی آغاز کرد اما نتوانست هیچ کدام را به فروش برساند.تئو که شغلش خرید و فروش تابلوهای نقاشی بود ونسان را به استفاده از رنگ در نقاشیها و کشیدن منظره تشویق کرد. پس از آن ونگوگ به نظریه رنگهای رامبراند علاقهمند شد و در سال 1886 با این امید تابلوی گلهای آفتابگردان را نقاشی کرد که بتواند هنرمندان ایتالیایی را تحت تاثیر قرار دهد. او تا سال 1888 و سفرش به شهر «آرل» در جنوب فرانسه چندان تغییر تکنیک نداد. ونگوگ امیدوار بود بتواند از «پل گوگن» الهام گرفته و خود، الهامبخش هنری او باشد. پس، گوگن را متقاعد کرد تا با او به آرل بیاید.اما همهچیز مطابق برنامهریزی پیش نرفت. گوگن، شخصیت استواری داشت که میخواست در کارگاه نقاشی کند اما ونگوگ، کار کردن در هوای آزاد را ترجیح میداد.ونگوگ فرز و سریع بود و گوگن سست و تنبل. گوگن برای نقاشیهایش از تخیل و حافظهاش کمک میگرفت و ونگوگ دوست داشت خودش را در خدمت طبیعت قرار دهد. آرلنشینها گوگن را ترجیح داده و ونگوگ را نادیده گرفتند. اختلافها بین دو نقاش بالا گرفت و گوگن اعلام کرد دسامبر 1889 به پاریس خواهد رفت. ونگوگ اما ناراحتیاش رابا بریدن گوش چپش نشان داد. مدتی بعد، او به علت تشخیص بیماری روانی در یک آسایشگاه بستری شد اما دست از نقاشی نکشید. ونگوگ18 ماه پس از فروش اولین تابلوی نقاشیاش در سن37 سالگی در اثر شلیک گلوله مرد.سالهای زیادی گذشت تا همه او را بهعنوان یک نابغه پذیرفتند و تنها کسی که در زمان زندگیاش او را بهعنوان یک نابغه هنری قبول داشت برادرش تئو بود. سالهای خیلی زیادتری طول کشید تا همه بفهمند زندگی او چیزی جز یک فاجعه دردناک نبوده است.
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن