بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 3 از 4 اولیناولین 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 31

موضوع: مجموعه اشعار سهراب سپهری

  1. #21
    فریبا آواتار ها
    • 1,510

    عنوان کاربری
    مدیر سابق تالار پاتوق
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    محل تحصیل
    جای خوبیه
    شغل , تخصص
    بیکار
    رشته تحصیلی
    مهندسی فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ترجمه شعر سراب
    The sun is shining, the plain how wide!
    The sun is shining, the plain how wide!
    But void of herbs and trees, it is barren,
    Except crows crowing at every side
    Every sound has departed from this plain.

    A dark spot trembles from afar, a blot,
    Behind a thick veil of dust,
    But when you advance and gaze at the spot
    You see a man marching in the dust.

    Tired from labor his body is in stress,
    Besides, his body by dust is surrounded,
    From thirst his throat is dry. In that place
    His bare feet by thorns are wounded.

    As he advances in the waste on and on
    He can see a sea of water in the rim,
    But when eyeing father in the horizon
    It occurs to him that it is a dream.

    It occurs to him that it is a dream
    غصه نخور دلم ... هر کسی جایگاهی داره که درکش برای همگان دشواره ...
    اگه تو رو شکستن ...چون میخواستن کوچیک بشی ...درست به قدر فهم و درک خودشون .

  2. #22
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در این اتاق تهی پیکر
    انسان مه آلود
    نگاهت به حلقه کدام در آویخته ؟
    درها بسته
    و کلیدشان در تاریکی دور شد
    نسیم از دیوارها می ترواد
    گلهای قالی می لرزد
    ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند
    باران ستاره اتاقت را پر کرد
    و تو درتاریکی گم شده ای
    انسان مه آلود
    پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته
    درخت بید از خک بسترت روییده
    و خود را در حوض کاشی می جوید
    تصویری به شاخه بید آویخته
    کودکی که چشمانش خاموشی ترا دارد
    گویی ترا می نگرد
    و تو از میان هزاران نقش تهی
    گویی مرا می نگری
    انسان مه آلود
    ترا در همه شبهای تنهایی
    توی همه شیشه ها دیده ام
    مادر مرا می ترساند
    لولو پشت شیشه هاست
    و من توی شیشه ها ترا می دیدم
    لولوی سرگردان
    پیش آ
    بیا در سایه هامان بخزیم
    درها بسته
    و کلیدشان در تاریکی دور شد
    بگذار پنجره را به رویت بگشایم
    انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت
    و گریان سویم پرید
    شیشه پنجره شکست و فرو ریخت
    لولوی شیشه ها
    شیشه عمرش شکسته بود

    شعری از سهراب سپهری از کتاب زندگی خوابها به نام لولوی شیشه ها

  3. #23
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اي درخور اوج! آواز تو در كوه سحر، و گياهي به نماز.
    غم ها را گل كردم، پل زدم از خود تا صخره دوست.
    من هستم، و سفالينه تاريكي، و تراويدن راز ازلي.
    سر بر سنگ، و هوايي كه خنك،‌و چناري كه به فكر،
    و رواني كه پر از ريزش دوست.
    خوابم چه سبك، ابر نيايش چه بلند، و چه زيبا بوته
    زيست، و چه تنها من!
    تنها من، و سر انگشتم در چشمه ياد،‌ كبوترها لب آب.
    هم خنده موج، هم تن زنبوري بر سبزه مرگ، و شكوهي
    در پنجه باد.
    من از تو پرم، اي روزنه باغ هم آهنگي كاج و من و ترس!
    هنگام من است، اي در به فاز، اي جاده به نيلوفر
    خاموش پيام!

  4. #24
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تارا

    از تارم فرود آمدم کنار برکه رسیدم
    ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد رشته عطری گسست آب از سایه افسوسی پر شد
    موجی غم را به لرزش نی ها داد
    غم را از لرزش نی ها چیدم به تارم برآمدم به ایینه رسیدم
    غم از دستم در ایینه رها شد : خواب ایینه شکست
    از تارم فرود آمدم میان برکه و ایینه گویا گریستم.

  5. #25
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    «دلم گرفته،
    دلم عجيب گرفته است.
    تمام راه به يك چيز فكر مي كردم
    و رنگ دامنه ها هوش از سرم مي برد.
    خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.
    چه دره هاي عجيبي!
    و اسب، يادت هست،
    سپيد بود
    و مثل واژه ي پاكي، سكوت سبز چمن زار را چرا مي كرد.
    و بعد، غربت رنگين قريه هاي سر راه.
    و بعد، تونل ها.
    دلم گرفته،
    دلم عجيب گرفته است.
    و هيچ چيز،
    نه اين دقايق خوشبو، كه روي شاخه ي نارنج مي شود خاموش،
    نه اين صداقت حرفي، كه در سكوت ميان دو برگ اين گل شب بوست،
    نه، هيچ چيز، مرا از هجوم خالي اطراف
    نمي رهاند.
    و فكر مي كنم
    كه اين ترنم موزون حزن تا به ابد
    شنيده خواهد شد.»

  6. #26
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    درها به طنین های تو وا کردم
    هر تکه را جایی افکندم پر کردم هستی ز نگاه
    بر لب مردابی پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم رفتم به نماز
    در بن خاری یاد تو پنهان بود برچیدم پاشیدم به جهان
    بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن و به خود گستردن
    و شیاریدم شب یک دست نیایش افشاندم دانه راز
    و شکستم آویز فریب
    و دویدم تاهیچ و دویدم تاچهره مرگ تاهسته هوش
    و فتادم بر صخره درد از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم لرزیدم
    وزشی می رفت از دامنه ای گامی همره او رفتم
    ته تاریکی تکه خورشیدی دیدم خوردم وز خود رفتم و رها بودم

  7. #27
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ای عبور ظریف !
    بال را معنی کن
    تا پر هوش من از حسادت بسوزد .
    ای کمی رفته بالاتر از واقعیت
    با تکان لطیف غریزه
    ارث تاریک اشکال از بال های تو می ریزد .
    عصمت گیج پرواز
    مثل یک خط مغلق
    در شیار فضا رمز می پاشد .
    ای حضور پریروز بدوی!
    ای که با یک پرش از سر شاخه تا خاک
    حر مت زندگی را
    طرح می ریزی !
    من پس از رفتن تو لب شط
    بانگ پاهای تند عطش را می شنیدم .
    بال حاظر جواب تو از سوال فضا پیش می افتد .
    آدمی زاد طومار طولانی انتظار است ,
    ای پرنده ولی تو
    خال یک نطقه در صفحه ارتجال حیاتی !!

  8. #28
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    روي علف ها چكيده ام.
    من شبنم خواب آلود يك ستاره ام
    كه روي علف هاي تاريك چكيده ام.
    جايم اينجا نبود.
    نجواي نمناك علف ها را مي شنوم
    جايم اينجا نبود.
    فانوس
    در گهواره خروشان دريا شست و شو مي كند
    كجا مي رود اين فانوس ،
    اين فانوس دريا پرست پر عطش مست ؟
    بر سكوي كاشي افق دور
    نگاهم با رقص مه آلود پريان مي چرخد.
    زمزمه هاي شب در رگ هايم مي رويد.
    باران پر خزه مستي
    بر ديوار تشنه روحم مي چكد.
    من ستاره چكيده ام.
    از چشم نا پيداي خطا چكيده ام:
    شب پر خواهش
    و پيكر گرم افق عريان بود.
    رگه سپيد مرمر سبز چمن زمزمه مي كرد.
    و مهتاب از پلكان نيلي مشرق فرود آمد.
    پريان مي رقصيدند.
    و آبي جامه هاشان با رنگ افق پيوسته بود.
    زمزمه هاي شب مستم مي كرد.
    پنجره رويا گشوده بود.
    و او چون نسيمي به درون وزيد.
    اكنون روي علف ها هستم
    و نسيمي از كنارم مي گذرد.
    تپش ها خاكستر شده اند.
    آبي پوشان نمي رقصند.
    فانوس آهسته بالا و پايين مي رود.
    هنگامي كه او از پنجره بيرون مي پريد
    چشمانش خوابي را گم كرده بود.
    جاده نفس نفس مي زد.
    صخره ها چه هوسناكش بوييدند!
    فانوس پر شتاب !
    تا كي مي لغزي
    در پست و بلند جاده كف بر لب پر آهنگ؟
    زمزمه هاي شب پژمرد.
    رقص پريان پايان يافت.
    كاش اينجا نچكيده بودم!
    هنگامي كه نسيم پيكر او در تيرگي شب گم شد
    فانوس از كنار ساحل براه افتاد.
    كاش اينجا- در بستر پر علف تاريكي- نچكيده بودم !
    فانوس از من مي گريزد.
    چگونه برخيزم؟
    به استخوان سرد علف ها چسبيده ام.
    و دور از من ، فانوس
    در گهواره خروشان دريا شست و شو مي كند.

  9. #29
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در نهفته ترين باغ ها ، دستم ميوه چيد.
    و اينك ، شاخه نزديك ! از سر انگشتم پروا مكن.
    بي تابي انگشتانم شور ربايش نيست ، عطش آشنايي است.
    درخشش ميوه ! درخشان تر.
    وسوسه چيدن در فراموشي دستم پوسيد.
    دورترين آب
    ريزش خود را به راهم فشاند.
    پنهان ترين سنگ

    سايه اش را به پايم ريخت.
    و من ، شاخه نزديك !
    از آب گذشتم ، از سايه بدر رفتم.
    رفتم ، غرورم را بر ستيغ عقاب- آشيان شكستم
    و اينك ، در خميدگي فروتني، به پاي تو مانده ام.
    خم شو ، شاخه نزديك!

  10. #30
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
    حرفی از جنس زمان نشنیدم
    هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
    کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
    هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
    من به اندازهء یک ابر دلم میگیرد
    وقتی از پنجره می بینم حوری
    دختر بالغ همسایه
    پای کمیابترین نارون روی زمین
    فقه می خواند ...

    سهراب

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •