هر کس شراب نوشید مستوجب فنا شد دستان پر ز مهرش هم تکیه گاه من بود فرهاد همچو مجنون راه وصال گم کرد راهی که رفته بودند آن راه راه من بود تاریک وتار چون شب پس کو چه های امید فانوس دیدگانش نور پگاه من بود زنجیر کرده بودند رندان با وفا را مژگان بی مثالش تنها پناه من بود روزی که گردن عشق بر دار کرده بودند تنها صدای آنجا فریاد آه من بود در دادگاه عشقش محکوم حکم مرگم شایدکه بی گناهی تنها گناه من بود