-
06-22-2009, 10:40 PM
#551
ریکی
مقدمه
ريكي يك روش درماني قديمي است كه با استفاده از دست انجام ميگيرد و تصور ميرود كه هزاران سال قدمت داشته باشد. ريكي توسط دكترميكائو اوسوئي بزرگمرد ژاپني در اوايل قرن بيستم احياء شد.
هر كس بدون در نظر داشتن شرايطي مانند سن و مذهب ميتواند ريكي را بياموزد . اما اين روش براي كودكان زير هفت سال پيشنهاد نمي شود.
* ريكي كمك ميكند تا تعادل بدن مجددا برقرار شود .
* ريكي بر كل وجود انسان ؛ فكر ، بدن و روان تاثير ميگذارد .
* يادگيري و اجراي ريكي بسيار ساده است .
* هر كسي ميتواند ريكي را ياد بگيرد .
ريكي درسرتاسر جهان با سرعتي حيرت انگيز گسترش يافته است از ميان روشهاي شفابخشي كه با استفاده از دست انجام ميگيرد، ريكي بيشترين شهرت را بدست آورده است. يكي از دلايل اين امر سادگي آن است. در يك كلاس آموزشي دو يا چند روز تمام قوانين آن آموزش داده ميشود. از دلايل ديگري كه ميتوان براي شهرت ريكي نام برد، اينست كه بسيار لذتبخش است، فشارهاي عصبي را از بين ميبرد. مواد سمي را بدون درد از بدن دفع ميكند. شخص را سرشار از آرامش ميكند و نيروي مفيد و سازنده اي را بوجود ميآورد
هنگام درمان، نيروي ريكي دربدن شخص انتقال دهنده، جاري شده و از دستانش خارج ميشود و زمانيكه به بدن شخص گيرنده انتقال مي يابد خود را بصورت احساسي از گرما يا سوزش خفيف نشان ميدهد .
معمولا از درمان شونده خواسته ميشود تا روزي سه يا چهار مرتبه و اگر لازم باشد به دفعات بيشتري در روز درمان ريكي را انجام دهد با اين عمل نيروي لازم براي ريشه كن كردن مشكلات فراهم شده و تاثير گذاري آن بر بدن افزايش مي يابد .
ريكي بر ابعاد مختلف وجود انسان تاثير ميگذارد، و باعث تعادل فكر بدن و روان ميشود. اين نيرو موجب تسكين و آرامش بسيار زيادي ميشود، بگونهاي كه اشخاص با دريافت اين نيرو در مييابند كه هيچ فكر و دغدغه ي خاصي ندارند، بهمين دليل به آرامش عميقي دست پيدا ميكنند و حتي گاهي بخواب ميروند .
لازم نيست كه اعتقاد داشته باشيد كه ريكي بر روي شما تاثير گذار خواهد بود. ريكي اثر خود را بر روي شما خواهد گذاشت. بخصوص ريكي بر روي كودكان بسيار موثر است. شما نميتوانيد ريكي را بيش از حد منتقل كنيد، چرا كه وقتي نيرو به اندازه كافي به شخص برسد، خود بخود متوقف ميشود .
اما بعدها، خانم هاوايو تاكاتا جانشين دكتر هاياشي شد. سال 1900 او در جزيره هاوايي از پدر و مادري ژاپني، كه تبعه آمريكا بودند. بدنيا آمد. پس از آنكه با وجود بچه كوچك بيوه شد، نيروي جسمي و روحي او كاملا تحليل رفت . در سال 1935 زندگي او را بسوي ريكي سوق داد. در آن زمان، از چند بيماري جدي رنج ميبرد تا اينكه ندايي درونی او را به ژاپن هدايت كرد، تا شفايش را در آنجا جستجو كند .
با ورود به ژاپن، در شرف جراحي بود، كه همان صدا دوباره ندا داد، نيازي به جراحي نيست. او از پزشك خود درباره ديگر شيوه هاي درمان سئوال كرد و آن پزشك ، كلينيك ريكي دكتر هاياشي را به او توصيه كرد . هنگاميكه هاوايو به آنجا رفت، روزانه دو درمانگر به او انرژي ميدادند. پس از چند ماه ، سلامتش را كاملا بازيافت .
پس از بهبود،هاوايو شاگرد دكتر هاياشي شد . سپس در 1938 با دخترانش به هاوايي بازگشت . حالا او ديگر يك معلم بود . در 1941 پس از مرگ دكتر هاياشي، هاوايو جانشين وي شد. در آنجا سالها به زندگي و درمان پرداخت. در هفتاد سالگي، خود شروع به تعليم معلمين ريكي كرد. در 11 دسامبر 1980 هاوايو با پرورش 22 معلم ريكي در آمريكا و كانادا ، جهان را ترك گفت.
مدت كوتاهي پس از مرگ هاوايو تاكاتا، چند تن از معلمان ريكي جامعه آمريكايي ريكي را در آگوست 1980جهت شازماندهي و هماهنگي در انتقال دانش ريكي ، بنيان گذاردند .
امروزه، ريكي توسط دو سازمان عرضه ميشود، كه موفقيت چشمگيري بدست آورده اند و هر دو در آمريكا پايه گذاري شده اند يكي از آنها «جامعه بين اللملي ريكي در آمريكاست » ( A.I.R.A ) كه هم اكنون ( T.R.T.A ) خوانده ميشود و ديگري «پيمان ريكي» است .
پيمان ريكي در 1981 توسط فيليس لي فيوروموتو ، نوهي هاوايو تاكاتا و گروهي متشكل از 21 معلم ريكي، در شكل يك «بنياد آزاد» بنيانگذاري شده است. «پيمان آزاد» از 1981در آمريكا بعنوان موسسه اي غير انتفاعي، به رياست فيوروموتو اداره ميشود. از آغاز سال 1987 حدود صد معلم ريكي، كه برخي از آنها در اورپا زندگي ميكنند، به عضويت اين پيمان در آمده اند . غالب استاداني كه هاوايو تاكاتا آنها را تعليم داده، متعلق به اين سازمان اند . پيمان ريكي برخوردي معنوي با گسترش ريكي دارد و حافظ تعاليم سنتي است. اين پيمان معتقد است كه حقيقت، خود راه خود را در قلب آناني مي يابد، كه بر آن گشوده اند و آماده دريافت آن هستند . از اينرو ، آنها به ندرت تبليغ ميكنند .
جامعه بين المللي ريكي در آمريكا ( A.I.R.A ) توسط دكتر باربارا وبرري در 1982 تاسيس شد. دكتر ري نيز از دست پروردگان هاوايو تاكاتا است. او كه رياست اين جامعه را بر عهده دارد، اين دانش را تا حد استادي بديگران منتقل ميكند.
( A.I.R.A ) توجه زيادي به جنبه هاي علمي ريكي كرده است و به سبب تلاشهايي در جهت سازماندهي مطلوب تبليغات، در حد وسيعي شناخته شده است. اين موسسه مركز اسناد ريكي تاسيس نموده وبه تشكيل نشستها، كنفرانسها و اجراي نمايشهايي ميپردازد و در برنامههاي اجتماعي فعال است. اين جامعه معلمين ريكي را نيز تعليم ميدهد .
ما بر اين اعتقاديم كه سازمانهاي نامبرده در تلاش خود جهت تعليم و گسترش انديشه ريكي مكمل يكديگرند. اگر شما علاقمند پيوستن به يكي از سازمانها هستيد ، به قلب خود رجوع كنيد ، و با اتكا به شهود خود، به سازماني بپيونديد كه بهترين پاسخهاي مورد نيازتان را به شما ميدهد .
اما براي تعليم ريكي، نيازي نيز به پيوستن به هيچ سازماني نيست
پيشينه ريكي؛
در اواسط قرن نوزدهم ميلادي،شيوه كهن شفاي ريكي توسط دكتر ميكائو اوسويي يافت شد . او تجديد اين شيوه را نيز بعهده گرفت. دراين سطور، استاد اعظم هاوايو تاكاتا (1980ـ1900) داستان پژوهش دكتر ميكائو اوسوئي را در راه رسيدن به اين دانش اسرار آميز نقل ميكند:
ميكائو اوسوئي مدير مدرسه علوم دين مسيحي در توكيو، ژاپن بود روزي، چندتن از شاگردان اين جماعت مذهبي از او پرسيدند، چرا از روشهاي شفابخشي كه مسيح (ع) بكار ميبرده، چيزي نميشنوند، و آيا دكتر اوسويي قادرست دردهاي آنها را شفا بخشد؟ از آنجاييكه دكتر اوسويي توان پاسخ بچنين پرسشهايي را نداشت، تصميم گرفت از مقام خود استعفا كرده و براي رسيدن به پاسخ اين پرسشها، مسيحيت را در كشوري مسيحي مطالعه كند .
سفر اوسويي اورا به آمريكا هدايت كرد و در دانشگاه شيكاگو حضور يافت . او به اخذ دكتراي دين شناسي نائل آمد. با اين وجود نتوانست در متون مسيحيت، پاسخي رضايتبخش بيابد، و در متون مذهبي نيز چيزي نيافت. او به شمال هند سفر كرد، تا بتواند نوشته هاي مقدس را مطالعه كند. دكتر اوسويي نه فقط به زبانهاي ژاپني، چيني و انگليسي تسلط داشت، بلكه به زبان سانسكريت نيز مسلط بود. پس از اين سفر به ژاپن بازگشت ، آنجا برخي از نشانه ها و نمادهاي سانسكريت را در سوتراهاي كهن (سوتراها كلمات يا عبارات كليدي هستند كه فرد مراقبه كننده پس از آرام يافتن ذهن خود، بكار ميبرد تا تجربه هاي ذهنيش را عينيت بخشد.) بودايي كشف كرد. بنظر ميرسد آنها پاسخي مناسب براي پرسشهاي او بودند. درآن زمان در ديري واقع در كيوتو زندگي ميكرد پس از آنكه با سرپرست دير صحبت كرد، عازم كوهستان مقدس (كوري ياما Kuriyama ) در شانزده كيلومتري آنجا شد. او تصميم گرفت، در عزلت كوهستان بيست و يكروز به مراقبه بپردازد و روزه بگيرد. با اين اميد كه براي رسيدن به حقيقت نمادهاي مدون سانسكريت، با آن سطح از آگاهي ارتباط برقرار كند .
در بدو ورود به كوهستان، بيست و يك سنگ در پيش رو نهاد و به نشانه تقويم، هر روز يكي از آنها را كنار ميگذاشت. در اين دوران سوتراها را مطالعه ميكرد، به آواز ميخواند و با آنها مراقبه ميكرد. تا طلوع آفتاب آخرين روز، هيچ حادثه غير مترقبهاي اتفاق نيفتاد. هنوز هوا كاملا تاريك بود. اما او نوري درخشان را ديد، كه با سرعتی زياد بسويش حركت ميكند. نور وسيعتر و وسيعتر ميشد، تا سرانجام به وسط پيشاني او اصابت كرد .
هنگاميكه ميليونهاحباب كوچك برنگهاي آبي، بنفش روشن، صورتي و رنگهاي قوس و قزح را ديد ، تصور كرد در حال جان سپردن است . اما، ناگاه نور سفيد عظيمي ظاهر شد؛
او نماد مشهور سانسكريت را در مقابل خود ديد، كه به رنگ طلايي شفاف ميدرخشيد، اوسويي گفت: (بله به خاطر ميسپارم). و اين زمان، لحظه تولد سيستم ريكي اوسويي بود .
هنگاميكه بوضعيت عادي آگاهي بازگشت، خورشيد در آسمان بود. اوسويي در حاليكه خود را سرشار از انرژي و قدرت احساس ميكرد. شروع به پايين آمدن از كوهستان كرد. زمانيكه با شتاب از كوه سرازيرشد، پنجه اش آسيب ديد. او چند لحظه آنرا با دستانش نگاه داشت، در نتيجه خونريزي متوقف شد و درد از ميان رفت.
اين نخستين شفا بود .
او بعلت گرسنگي در مهمانخانهاي ميان راه توقف كرد و دستور صبحانه مفصل ژاپني داد. مسافرخانه چي به او گوشزد كردكه پس از روزه اي چنين طولاني، نبايد غذاي حجيمي بخورد، اما دكتر اوسويي قادر بود بي هيچ مشكلي آن صبحانه مفصل را بخورد واين هم اتفاق عجيبي بود.
نوهي مهمانخانه دار دندان درد سختي داشت و روزها بود كه از آن رنج ميبرد. دكتر اوسويي دستش را بر روي صورت متورم دخترك گذاشت و او فورا احساس آرامش كرد. دخترك نزد پدربزگش دويد و گفت كه اين مهمان يك راهب معمولي نيست . اين شفاي بعدي در آن روز بود. دكتر اوسويي به صومعه اش بازگشت، اما پس از چند روز به محله پر جمعيت گدايان در توكيو رفت ، تا آنها را درمان و به زندگي بهتري هدايت كند . او هفت سال در اين نوانخانه زندگي كرد و بيماران بسياري را درمان نمود. با اين وجود آنها به موقعيت قبلي خود بازگشتند. هنگاميكه اوسويي از آنها پرسيد چرا زندگي جديدي را شروع نكرده اند، پاسخ دادند كه كاركردن خيلي دشوار بوده و گدايي كردن بهتر است.
دكتر اوسويي به شدت متاثر شد و گريست . او متوجه شد كه مساله مهمي را در شفادهي خود فراموش كرده است، براي مثال آموزش قدرشناسي به گدايان فرداي آنروز، بچند جمله قصار انديشيد كه در صفحات ديگر بعنوان اصول آرماني يا شعارهاي ريكي آمده است .
پس از آن ماجرا، بسرعت نوانخانه را ترك گفت و به توكيو بازگشت . درآنجا مشعل بزرگي افروخت و در خيابان ايستاد . هنگاميكه عابران علت اينكار را پرسيدند . پاسخ داد در جستجوي مردماني است، كه در پي نور حقيقتند. اين حركت آغاز بخش نويني از زندگي او بود كه به سر در اطراف و اكناف و آموزش ريكي گذشت .
دكتر اوسويي در معبد كيوتو به خاك سپرده شد و داستان زندگيش بر سنگ مزار او حك شده است. گفته ميشود كه امپراطور ژاپن نيز مزار او را تعزيز داشته است .
يكي از نزديكترين همكاران دكتر اوسويي دكتر چي جيرو هاياشي ( Chijiro Hayashi ) جايگزين او شد و دومين استاد اعظم ريكي در خط اين سنت گرديد. او تا سال 1941، كلينيك خصوصي ريكي را در توكيو اداره ميكرد. در آنجا، بيماريهاي وخيم را با ريكي، به همراه بعضي از روشهاي طب جامع درمان مينمود. اغلب يك بيمار همزمان از چند درمان كننده گوناگون ، ريكي را دريافت ميكرد .
تاثيرات جنگ جهاني دوم و مرگ دكتر هاياشي، در دهم ماه مه 1941، پايان موقت اين كار بود .
ريكي چيست ؟
همواره در سراسر تاريخ بشريت و در سراسر دنيا شيوه هاي شفابخشي، مبتني بر انتقال انرژي جهاني وجود داشته است. همان انرژي كه قوت همه هستي است و جهان را شكل ميدهد. از هزاران سال پيش، تبتي ها درك عميقي از سرشت روح، انرژي و ماده داشته اند و اين دانش را براي شفاي بدن، هماهنگي و هدايت روحشان بسوي تجربه وحدت بكار گرفته اند. بعدها با همين دانش نيز در هند برخورد ميكنيم و اشكال گوناگوني ازآنرا به فرهنگ ژاپن، چين، مصر، يونان و روم مي يابيم.
ريكي ( با تلفظ ري – كي ) يك تكنيك ژاپني است براي كاهش استرس، دستيابي به آرامش و درنتيجه شفا مورد استفاده قرار ميگيرد. اين روش مجددا در اوايل دهه 1900 توسط دكتر ميكائو اوسويي كشف و احيا شد. ريكي با قرار دادن دستها روي موضع مورد نظر انجام ميگيرد و چنين تكنيكهايي از هزاران سال پيش مورد تجربه قرار گرفته است .
واژه ريكي از دو كلمه (( ري )) و (( كي )) تشكيل شده است .
ري ؛ آگاهي معنوي
كلمه «ري» بمعناي كل است، و اين پذيرفته ترين تفسير ازين كلمه است. البته اين تفسير بسيار كلي است . نمادهاي ژاپني سطوح معنايي گوناگوني دارند . اين معاني از معاني ديوي تا معاني بسیار معنوي متفاوتند ازينرو ضمن وجود اين واقعيت كه ري ميتواند يك كل تفسير شود كه در همه جا حضور دارد ، تعريف معنادارتري براي آن هست كه شايسته بررسي است .
بررسي معناي اسرار آميز الفباي كانجي ژاپني براي كلمه ري، درك بسيار عميقتري از اين نماد بما داده است . كلمه ري آنگونه كه در ريكي بكار برده شده به معناي خرد برتر يا آگاهي معنوي است. اين خرديست كه از سوي خداوند يا ضمير برتر مي آيد و آگاهي الهي است كه همه چيز را ميداند . اين آگاهي الهي هر انسان را كاملا ميشناسد، دليل تمام مسائل و مشكلات را ميداند و ميداند چگونه تمام آنها را شفا بخشد .
كي – انرژي زندگي
كلمه «كي» مترادف چي در زبان چيني، پرانا در سانسكريت و تي يا كي بزبان هاوايي است. كلمه نيروي اوديك، اروگون، و بيوپلاسما نيز ناميده شده است. در فرهنگهاي مختلف نامهاي گوناگون دیگري به آن داده شده است .
كي انرژي زندگي يا نيروي حيات، يا نيروي حيات كل است،
انرژي غير ماديي است كه بتمام موجودات زنده حيات ميبخشد. هر موجودي تا وقتي زنده است انرژي حياتي دارد كه در درون و اطراف آن در گردش است؛ و زماني كه ميميرد، انرژي حيات اورا ترك ميكند اگر انرژي حياتي شما كم و يا اختلالي در جريان آن وجود داشته باشد،بيشتر نسبت به بيماري آسيب پذير هستيد. وقتي انرژي حياتي زيادست وبراحتي جريان دارد،كمتر در معرض بيماري هستيد انرژي زندگي در تمام كارهايي كه انجام ميدهيم نقش مهمي ايفا ميكند. اين انرژي به بدن حيات ميبخشد ودر سطوح برتر تجلي دارد كي همچنين انرژي اصلي احساسات، افكار وزندگي معنوي ماست
چينيها به نيروي زندگي يا چي بسيار اهميت ميدهند. آنها هزاران سال است درباره آن تحقيق، و كشف كرده اند كه چي انواع گوناگوني دارد. در كتاب « شاهكار طب داخلي امپراطور زرد » كه حدود چهار هزار سال قدمت دارد، فهرستي هست كه در آن به سي و دو نوع كي يا چي مختلف اشاره شده است .
انرژي زندگي تحت هدايت معنوي
در ريكي آگاهي الهي كه ري ناميده ميشود ، انرژي زندگي را كه كي ناميده ميشود هدايت ميكند . از اينرو ريكي را ميتوان انرژي زندگي تحت هدايت معنوي تعريف كرد، كه تفسير كاملي از واژه ريكي است. اين برداشت به تجربه اكثر افراد از ريكي بسيار نرديك است؛
ريكي خود را با آگاهيش هدايت ميكند، به هدايت درمانگر نيازي ندارد
-
06-22-2009, 10:40 PM
#552
اصول اخلاقي ريكي
فقط براي امروز خشمگين مباش.
فقط براي امروز نگرا ن مباش.
فقط براي امروز ، شكرگزار باش.
فقط براي امروز سخت كوش باش.
فقط براي امروز با مردم مهربان باش.
جسم بيروني شما تجلي بيروني احساس دروني شما مي باشد.
اصول ريكي توسط دكتر اوسويي هنگامي تنظيم شد كه او متوجه شد همراه با آموزش ريكي، آگاه سازي دانشجو از احساسات برتر در الگوهايي كه فرد را سالم و سرحال نگاه مي دارد، نيز اهميت دارد.
او 5 اصل ريكي را تنظيم كرد ودر ابتداي هر يك از اصول عبارت ، فقط براي امروز، را اضافه كرد و اين بدين معناست كه در حال حاضر و هر روز از اين اصول آگاه باشيد.
تمام اساتيد ريكي شيوه خودشان را در تهيه و توضيح اين اصول دارند . اگر چه اصل مطلب در تمام آنها يكسان است.
فقط براي امروز خشمگين مباش.
وقتي هر يك از انتظارات ما تحقق نپذيرد،انرژي اي كه بايد خودش را درين تحقق پذيري انتظاراتمان،نشان ميداد،به عصبانيت تبديل ميشود در مورد فردي كه در زندگي احساس خشمگين بودن و خارج از كنترل بودن ميكند، اين انرژي بصورت عصبانيت در رابطه با چيزي يا كسي ابراز ميشود. چيزيكه مورد عصبانيت فرد واقع شده، ممكن است عامل عصبانيت او نباشد.
عصبانيت سركوب شده در قسمت فوقاني پشت بدن دقيقأ در نواحي زير شانه ها حبس ميشود.
درين مواقع پيشنهادميشود كه احساسات خود را روي برگه كاغذي بنويسد و اين شيوه خوبي براي رهايي احساسات محبوس شده ميباشد.
در بعضي افراد فرياد زدن بهترين راه درمان است. اما اين كار ممكن است در خانه قابل اجراء نباشد.
بهتر است مكانيزيم عصبانيت را بيابيم و در هر يك از موارد علتي را كه سبب عصبانيت ما شده، جستجو كنيم، گاهي اوقات آگاه شدن از علت ممكن است ما را از لزوم ادامه عصبانيتمان رها كند.
فقط براي امروز نگران مباش.
نگراني فقط به آينده بدون امنيت مربوط ميشود.
نگراني فقط در مورد چيزهايي ايجاد ميشود كه ممكن است اتفاق بيفتنديا ممكن نيست اتفاق بيفتند، در هر حال اين نگراني هميشه به آينده مربوط ميشود.
وقتي شما در مورد اتفاقاتي كه ميتواند در آينده رخ دهد فكر كنيد و همچنين از تصور اينكه اين اتفاقات ممكن است مانعي در مسير رشد و ترقي شما ايجاد كند، نگراني ايجاد ميشود. اگر امروز و در حال حاضر زندگي بصورت آرام و يكنواخت پيش ميرود، ما از وقايع نامطلوبي كه ممكنست در آينده آرامش و يكنواختي زندگي ما را برهم زنند، ميترسيم.
نگراني همچنين ميتواند در مورد سلامتي افرادي باشد كه به آنها وابستگي داريم.
نگراني در شرايطي ايجاد ميشود كه ما تصور كنيم حوادث در زندگي ما بدون هيچ دليلي اتفاق ميافتند. ما هنوز قبول نكرده ايم كه هر چيز كه در زندگي ما اتفاق ميافتد علت و دليلي دارد. با پذيرش اين مسأله كه طرح و نقشه ماهرانه تري وجود دارد و تمام حوادث و وقايعي كه در اين طرح و نقشه رخ ميدهد و ما تجربه مي كنيم براي ما لازم و ضروريست،نگراني ما برطرف ميشود.درين زمان است كه آينده را ميپذيريم و در نتيجه با اين پذيرش هيچگونه احساس عدم امنيت براي آينده وجود نخواهد داشت و در عوض اطمينان جايگزين آن خواهد شد.
وقتي شما خدا را عبادت ميكنيد، چيزيكه قبول داريد اينست كه يك شعور الهي وجود دارد كه مسئول خلق و مراقبت از مخلوقش مي باشد. اما در همان زمان وقتي شما نگران هستيد چيزي كه بيان ميكنيد در واقع جمله است:
خدايا! اگر چه من قبول دارم كه تو جهان را خلق كرده اي و از آن مراقبت ميكني، اما من در زندگي خودم به اندازه كافي بتو اطمينان ندارم. تو ممكنست گودالهايي را براي من در آينده حفر كني كه من ميتوانم داخل آنها بيفتم.
آيا واقعأ فكر ميكنيد كه خدا اين كار را انجام ميدهد كه شما داخل آن بيفتيد و او بتواند به شما بخندد؟
آيا فكر ميكنيد زندگي ما يك جور تنبيه است؟
اعتقاد به خدا و نگراني همزمان با يكديگر متناقض هستند. زندگي ما سرشار از چنين اعتقادات و الگوهاي متناقض ميباشد كه سبب دور كردن پاكيزگي و بي آلايشي در اعمال ما ميشوند. ما بايدكمي عميقتر از حالت معمول فكر كنيم و بايد از چنين اعتقادات متناقض و ساختگي آگاه باشيم.
نگراني در شرايطي ايجاد ميشود كه من از كل هستي جدا باشم، من بهيچ چيز وابسته نباشم و مجبور باشم از خودم مراقبت كنم. ما همگي به يكديگر وابستگي داريم حتي با گياهان، خورشيد، هوا و غيره. همه ما به همه اين چيزها براي ادامه زندگي خود نياز داريم. نگراني از احساس جدا بودن از كل جهان بوجود آمده است.
فقط براي امروز ، شكرگزار باش.
در مورد بسياري از ما اين مسأله بسيار طبيعي است كه مدت زماني را صرف فكر كردن در مورد چيزهايي كه نياز داريم و هنوز بدست نياورده ايم، بكنيم. وقتي ما اين كار را انجام ميدهيم در واقع سيگنالهايي رابه ضمير ناخودآگاه خود ارسال ميكنيم و تأكيد ميكنيم كه اين چيزها را نداريم. با اين عمل، بر روي كمبودي در زندگي خود تأكيد ميكنيم.
ضمير ناخودآگاه ما گوش ميدهد و اطاعت ميكند. بنابرين كم كم رسیدن به آن چيزهايي كه نياز داريم براي ما مشكلتر ميشود. بطوريكه قسمتي از انرژي شما مشتاقانه آرزومند آن چيزهاست در حاليكه قسمت ديگر انرژي شما آن چيزها را از شما دور ميكند.
اگر ما بجاي فكر كردن در مورد چيزهايي كه نداريم، براي آن چيزهايي كه داريم شكرگزار باشيم و مطمئن باشيم كه در آينده چيزهايي كه نياز داريم نيز بدست خواهيم آورد، اين طرز فكر بما كمك ميكند كه بطور عادلانه بر روي موضوع فراواني، بجاي موضوع فقدان تمركز كنيم.
قدر شناسي يك احساس سپاسگذاري دائمي در درون شما مي باشد. بعضي افراد قبل از شروع ريكي دادن كلمه سپاسگذاري را بيان ميكنند البته اين كلمه بايد احساس شود نه اينكه بيان شود. حتي احساس اين كلمه نيز نبايد تحميل شود، چون دراين صورت حقيقي نخواهد بود.
فقط براي امروز سخت كوش باش (صادقانه).
به معناي تلاش و كار براي زندگي و همينطور انجام مراقبه و تمرينات است كه بايد شخص در انجام هيچكدام ازين دو مورد افراط نكند. نه فقط وابستگي و انجام مديتيشن و مراقبه و تمرينات است كه از كار براي زندگي خود بازمانيم و نه افراط در كار كه از معنويات در مانيم. در واقع نگه داشتن حد اعتدال در كارهايمان مهمترين نكته است.
يا بعبارتي ديگر فقط براي امروز صادقانه كارهايم را انجام خواهم داد.
روراستي وصداقت درينجا بمعني هيمشه حقيقت را گفتن نميباشد صداقت درينجا بمعني روراست بودن با ضمير دروني خود، با صداي دروني خود و با احساسات دروني خود ميباشد.
اگر چه ما هميشه از احساسات حقيقي خودمان در هر موقعيتي آگاه هستيم، اما گاهي اوقات به آنها گوش نميدهيم يا به آنها توجهي نميكنيم. ممكن است اين رفتار ناشي از ترس و يا نداشتن شجاعت در عمل به آنچه، احساس ميكنيم باشد.
شما هيچگاه نميتوانيد به ضمير ناخودآگاه خود دروغ بگوييد. هر زماني كه شما گوش ناشنواي خود را به احساسات صحيح خود باز كنيد، ممكنست بشما گفته شود در مورد يك مسأله خاص عملي را انجام دهيد، ضمير ناخودآگاه شما عمل ميكند و بدن شما نيز تحت تأثير واقع ميشود.
روراست بودن با ضمير خود سبب ميشود كه شما قابل اعتماد شويد،اين مسئله به زندگي شما كيفيت و ماهيت خاصي ميبخشد قابل اعتمادبودن،شمارا بكار حياتي مربوط بخودتان راهنمايي ميكند
فقط براي امروز با مردم مهربان باش.
يا فقط امروز من عشق و احترام را به هر موجود زنده اي ابراز مي كنم
اين اصل در مورد احترام بزندگي وداشتن احساس همدردي صبحت ميكند. احساس همدردي و دلسوزي يك خصوصيت الهي است. اين خصوصيت ما را از حيوانات مجزا ميكند.
قبل ازاينكه شما بتوانيد احساس همدردي و دلسوزي داشته باشيد، بايد عشق به نفس داشته باشيد، بدون داشتن عشق به نفس، شما نميتوانيد اين عشق را با ديگران تقسيم كنيد.
بسياري از افرادي كه سعي ميكنند احساس همدردي و دلسوزي خود را به ديگران ابراز كنند در واقع ميخواهند جاي خالي چيزي را در زندگي خود پر كنند. زندگي آنها فاقد عشق و توجه است و اين باعث ميشود كه متوجه شوند عشق و توجه چقدر در زندگي اهميت دارد. اما آنها سعي ميكنند چيزي را بديگران بدهند كه خود فاقد آن هستند. اين افراد بايد شيوه هايي را براي كسب عشق به نفس تدبير كنند و فقط در آن زمان است كه احساس همدردي و دلسوزي بطور طبيعي و واقعي وجود خواهد داشت.
-
06-22-2009, 10:40 PM
#553
ريكي چطور عمل ميكند :.
بدن ما همانند يك ماشين است كه در شرايط مطلوب ، هفت چاكراي اصلي و ناديهاي مربوطشان به درستي فعاليت ميكنند . علاوه بر هفت چاكراي اصلي ، چاكراهاي فرعي ديگري هستند كه بر اساس دستورات گرفته شده از هفت چاكراي اصلي ، فعاليت ميكنند . انسان در هنگام تولد يعني زمان نوزادي چاكراهاي تاج و نافش بسيار فعال هستند و به صورت منابع جذب اطلاعات عمل ميكنند . در طول اين دوره ( كودكي ) طفل به طبيعت نزديكتر است و از دنيايي كه ما مي شناسيم دور است.
همراه با بزرگ شدن بچه ، او به حصار امور دنيوي كشيده ميشود و ارتباطش با طبيعت قطع ميشود . همراه با گذشت زمان او نداهاي درونيش را از دست مي دهد و مشكلات آشكار مي شوند . اين مشكلات چيزي نيستند جز موانعي كه توسط خود شخص خلق شدهاند . اين موانع جريان انرژي زندگي را در چاكراها و نادي ها قطع ميكنند. اين گسيختگي بر جريان انرژي هالهاي حول بدن تاثير ميگذارد . انرژي هالهاي همانند حفاظي است كه در برابر بيماريها كشيده شده است .
وقتي كه انرژي هالهاي تخليه ميشود ، بيماريها شروع به آشكار شدن در قالب فيزيكي ميكنند . موانعي را كه انسان بطور عمده در زندگي خلق ميكند عبارتند از حسادت ، خشم ، وابستگي ، اميال و آرزوها و نيازها و خواستهها . وقتي كه يك مجراي ريكي ( منظور فردي است كه از طريق انرژي ريكي درمان مي كند . به دليل جريان يافتن انرژي ريكي از طريق وي ، او را مجرا يا كانال مينامند ) عمل شفابخشي انجام مي دهد ، چاكراها را متعادل و متوازن مي كند و موانع را بر ميدارد بطوري كه عمل درمان ( شفابخشي ) تسريع ميشود ، چون چاكراها و ناديها مجددا انرژي دهي شدهاند . ريكي ابتدا كالبد آئورايي (هالهاي) سپس كالبدهاي عاطفي و جسمي را درمان ميكند . ريكي فقط بمنظور درمان بيماريهاي جسمي و عاطفي مورد استفاده قرار ميگيرد ، اما اگر نگاهي به نمودار بياندازيم ، ميبينيم كه ريكي چيزي فراتر از درمان بيماريهاي جسمي و عاطفي است.
.: طبيعت و خاصيت شفابخشي ريكي :.
مجراهاي(كانال) ريكي كه مدتها از انرژي ريكي استفاده ميكردند، دريافته بودند كه ريكي در طبيعت دو قطبي است . ريكي از مبحث كنداليني در سنت تانتريك هندي ها بنام ( آرد – نارشوآ ) تبعيت ميكند. بعنوان مثال ترفيع انرژي مرد و زن با اتحاد شيوا و شاكتي . چاكراي تاج نشانگر انرژي مرد و چاكراي ريشه نشانگر انرژي زن است . لحظه اي كه اين دو انرژي متعادل و متوازن شوند ، انسان به آرامش قلبي (باطني) خواهد رسيد. اگر در اين دو انرژي عدم تعادل و توازن ايجاد شود، ريكي هر دو نقطه انرژي را متعادل ميكند و اين از طريق تركيب و امتزاج مناسب صورت ميگيرد .
ريكي در طبيعت خود ، ساده و خالص است، بهمين دليل بيشتر افراد به بيمار خود انرژي شفابخش ريكي ميدهند و ريكي بطور اتوماتيك نياز بيمار را مرتفع ميكند. ريكي بر روي سطوح جسماني و عاطفي آئورا (هالهي انساني) اثر گذاشته و بدين ترتيب ريكي يك سيستم شفابخشي كلنگر يا جامعنگر است. اين موضوع باعث شده ريكي،انرژي قدرتمندي براي درمان همه نوع بيماري و جراحات از قبيل ام.اس، بيماري قلبي،سرطان، مشكلات پوستي، بريدگي، كوفتگي، شكستگيهاي استخوان، سردرد، سرماخوردگي، آنفلوآنزا ، گلو درد، آفتاب زدگي، خستگي، بيخوابي، ضعف جنسي، ضعف حافظه، عدم اعتماد بنفس، مشكلات سايكو سوماتيك و غيره ... باشد . اين بدان معنا نيست كه درمان دارويي را قطع كنيد ، ريكي به علم پزشكي كمك ميكند تا در محل مورد نياز عمل كند و بيمار را از ناراحتي خلاص كند .
خواص ديگر ريكي زماني كه همراه با درمان پزشكي باشد.
1- كمك به بهبود سريعتر
2- درمان سريعتر بريدگيها يا كبود شدگيها
3- عوارض جانبي درمان پزشكي وخستگي ناشي از درمان دارويي را كاهش مي دهد .
4- در سوختگيها اگر همراه با درمان پزشكي ، ريكي به كار گرفته شود ، بيمار احساس رهايي و بهبودي خواهد كرد .
اخوان : راستی در ایجاد بیماریها - ویروسها و باکتریها نقشی ندارند - چون اینجا گفته شده وقتي كه انرژي هالهاي تخليه ميشود ، بيماريها شروع به آشكار شدن در قالب فيزيكي ميكنند . !!!!!
-
06-22-2009, 10:40 PM
#554
سی راز شاد زيستن (اندرو متيوس)
1) خصوصيات افراد دنباله رورا بشناسيد .
2) خود را از دنباله روي آزاد كنيد.
3) موقعيت زندگي خود را ارزيابي كنيد .
4) نگذاريد ديگران شمارا اسير خواسته هاي خود كنند .
5) با افراد ممتاز معاشرت كنيد.
6) مواظب شغل خود باشيد .
7) خودتان ،خود را قرباني نكنيد .
8) قوي باشيد .
9) باترس مقابله كنيد .
10) هيچ كس را بالاتر از خودقرار ندهيد .
11) احترم ديگران را براي خود جلب كنيد .
12) از گذشته درس بگيريد .
13) نگذاريد افرادي شمارا به خاطر گذشته تان به بازي بگيرند .
14) به آينده اميدوار باشيد .
15) همرنگ جماعت نشويد بپذيريد كه تنها هستيد .
16) موفقيتهايتان را به رخ ديگران نكشيد .
17) سفره دل خود را براي همه باز نكنيد .
18) به گفتار واعمال خود بينديشيد .
19) انتظار نداشته باشيد ديگران شما را درك كنند .
20) ديگران را همانطور كه هستند بپذيريد .
21) توقع خود را از ديگران محدود كنيد .
22) از افراد منفي باف فاصله بگيريد .
23) از گزافه گويي بپرهيزيد .
24) ديگران را مقصر ندانيد .
25) رفتار درست را به ديگران بياموزيد .
26) در هر موقعيتي خود را زنده وخلاق نگه داريد .
27) قدر وارزش خود رابدانيد .
28) سازنده وثمر بخش بايد .
29) به آرامش دروني وشادماني دست يابيد .
30 ) بدانيد براي آنكه شاهد موفقيت باشيد هيچ گاه دير نيست.
-
06-22-2009, 10:40 PM
#555
ياد بگيريد كه در لحظه حاضر زندگي كنيد:
اندازه گيري آرامش ذهن ما تا حد زيادي با مقدار زماني كه مي توانيم در لحظه حاضر زندگي كنيم مشخص ميشود. بدون توجه به اينكه ديروز يا سال گذشته چه اتفاقي افتاده و فردا ممكنست چه اتفاقي بيفتد يا نيفتد،
لحظه حاضر نقطه ايست كه در آن قرار داريد . هميشه!
بدون ترديد، بسياري از ما به هنر روان رنجوري كه عبارتست از: "هدر دادن مقدار زيادي از عمر مان به نگران بودن درباره چيزهاي گوناگون" آراسته ايم! ما اجازه ميدهيم كه مشكلات گذشته و نگرانيهاي آينده بر لحظات كنوني ما چيره شوند، به حدّي كه به اضطراب، سرخوردگي، افسردگي و نوميدي ميرسيم. از سوي ديگر ما رضامندي، اولويتهاي تعيين شده، و شادي خود را به تعويق مي اندازيم و اغلب خود را متقاعد ميكنيم كه اوضاع «روزي» بهتر از امروز خواهد شد. دوستي مي گفت «زندگي آن چيزيست كه وقتي ما مشغول برنامه ريزي هاي ديگر هستيم اتفاق مي افتد. » وقتيكه ما مشغول برنامه ريزي «برنامه هاي ديگر» هستيم، بچه هاي ما بزرگ ميشوند، اشخاصي كه دوست داريم از اطرافمان پراكنده ميشوند و ميميرند، بدنهاي ما از قواره خارج ميشوند و رؤياهاي ما از دست ميروند. خلاصه اينكه ما فرصت لذت بردن از زندگي را از دست ميدهيم.
بسياري از مردم طوري زندگي ميكنند كه گويي زندگي تمرين نهايي نمايشي براي تاريخي در آينده است.
زندگي اين نيست.
در حقيقت، براي هيچ كس تضميني وجود ندارد كه فردا اينجا باشد. "حال"، تنها زمانيست كه داريم و تنها زمانيست كه روي آن كنترل داريم. وقتيكه توجه ما به زمان حال است، ترس را از ذهنمان دور ميكنيم. "ترس" و نگراني معمولاً درباره حوادثي است كه امكان دارد در آينده روي دهد: نداشتن پول كافي ، مشكلاتي كه براي فرزندانمان پيش خواهد آمد ، پير شدن ، مردن و ...
براي مبارزه با ترس، بهترين راهبرد آن است كه ياد بگيريد توجه تان را به زمان حال معطوف كنيد.
تمرين كنيد كه توجه تان در اينجا و در زمان حال باشد. زيرا تلاشهايتان بهره زيادي در بر خواهد داشت.
-
06-22-2009, 10:41 PM
#556
چه كنيم تا به ما اعتماد كنند ؟
پيدا كردن فرد امين و مورد اطمينان چه در روابط نزديك و چه در روابط دور يا رسمي كار ساده اي به نظر نمي رسد. انسانها دوست دارند دوستان قابل اعتمادي داشته باشند. دوستاني كه بتوانند براي روزهاي سخت زندگي رويشان حساب كنند.
اعتماد و اطمينان دو واژه اي است كه به ظاهر ساده مي آيد اما در اصل جاي تعمق بسيار دارد. وقتي به فردي اعتماد مي كنيد و حرف دلتان را مي زنيد و سپس آن را از دهان ديگري مي شنويد چه احساسي به شما دست مي دهد.
مطمئنا احساس خوشايندي نيست. شهروندان ما تا چه ميزان به هم اطمينان دارند. در يك خانواده افراد آن خانواده تا چه حد مورد اعتماد هم هستند. اعتماد افراد خانواده به هم يكي از اراكان بهداشت رواني است. وقتي نوجوان يا جوان در خانواده خود فرد مطمئني پيدا نمي كند تا با او روابط نزديك و صميمي داشته باشد ناخودآگاه از خانواده دور شده و به دامن دوستان و بيگانه ها كشيده مي شود و در اين ميان اگر به تور افراد ناباب بخورد آسيبهاي جبران ناپذيري خواهد ديد. اما فردي كه روابط دوستانه با افراد خانواده اش دارد و حمايت عاطفي مي شود از آسيبهاي اجتماعي در امان مي ماند.
چه كنيد تا فردي مورد اطمينان باشيد و ديگران به شما اعتماد كنند ؟
گذشته يك فرد بهترين مدرك براي پاسخگويي به اين پرسش است. همه ما در شرايط امتحان يا آزمون قرار مي گيريم. همه ما به نوعي به يكديگر امتحان پس مي دهيم. آناني معتمدند كه از چنين آزمونهايي سربلند بيرون آمده باشند. شما مسلما به كساني اعتماد مي كنيد كه قبلا هم اعتماد كرده ايد. با كساني درددل مي كنيد كه قبلا به نوعي فيدبك مثبت دريافت كرده ايد.
از مغازه هايي خريد مي كنيد كه به كيفيت جنس و بهاي آن تا حدي اطمينان داريد. از مسيري رفت و آمد مي كنيد كه تا حدودي امن تر از مسيرهاي ديگر به نظر مي رسد. براي مهمانتان از رستوراني غذا تهيه مي كنيد كه به سلامت آن اطمينان بيشتري داشته باشيد. فرزندانتان را در مدرسه اي ثبت نام مي كنيد كه لااقل از چند نفر تعريف آن را شنيده باشيد. مسلما همين فاكتورها در انتخاب افرادي كه مي خواهيد به آنها اطمينان كنيد، دخيلند. به ديگران اعتماد كنيد تا آنها نيز به شما اعتماد كنند
اصولا هر خصلتي را با كمي تلقين، انتظار از فرد و دادن برخورد مناسب مي توان درشخص ايجاد كرد. وقتي به كسي مي گوييد: «چون به تو اطمينان دارم ... » فرد ناخودآگاه از خود انتظار يك فرد مطمئن را دارد مگر آن كه از لحاظ شخصيتي آدم بي وجداني باشد. اعتماد متقابل يكي از رموز روابط صميمي و صادقانه است. اگر در مقابل اعتماد ديگري نسبت به او بي اعتماد شويد قدر مسلم كم كم اعتماد او نيز نسبت به شما كمرنگ خواهد شد. مردم دوست دارند در مقابل كنشهاي مثبت شان نسبت به ديگران واكنشهاي مثبت دريافت كنند. مردم از اين كه مورد اعتماد كسي قرار بگيرند به خود مي بالند. از اينكه شما او را به ديگري ترجيح داده ايد و محرم اسرارتان نموديد احساس غرور مي كنند، پس هرچه انتقال احساس صادقانه تر باشد همانقدر قويتر و ارضا كننده تر است. اصولا همه مردم از شنيدن سخناني كه بوي تناقض يا ناراستي بدهد مي پرهيزند، چون اين گونه سخنان احساس ناخوشايندي را بوجود مي آورد و مردم خود آنقدر درگير و گرفتار با معضلات زندگي هستند كه جايي براي اضافه بار اينگونه سخنان ندارند.
رابطه اعتماد و احساس امنيت
احساس امنيت عبارت است از احساس آزادي نسبي از خطر. اين احساس وضع خوشايندي را ايجاد مي كند و فرد در آن داراي آرامش جسمي و روحي است. ايمني از عواطف و احساسات زيربنايي و حياتي براي تامين بهداشت رواني است. افراد ناامن، نامتعادلند. شخصي كه دائما احساس عدم امنيت، ترس و خطر از بيرون و درون خود مي كند، نمي تواند انسان سالمي باشد. او با پرخاشگري يا اضطراب واكنش نشان داده و در دنياي ذهني خود مدام در حال دفع كردن خطرات احتمالي است. روابط توام با اعتماد، احساس امنيت را بالا مي برد،تاثيري كه احساس ناامني بر انسان دارد ايجاد حالت تنش و برانگيختگي و عدم تعادل است. بعضي از روانشناسان معتقدند كه احساس ناامني يك احساس خالص،مجرد و محدود نيست. بلكه احساس پيچيده و مركبي است كه بايد به عنوان يكي از صفات اصلي كل شخصيت انسان محسوب گردد.
در اين ميان آبراهام مزلو روانشناس انسان گرا از اولين كساني بودكه در اين زمينه نظرات اساسي ارائه داده و چهارده نشانه براي اين احساس برشمرد كه عبارتند از:
1- احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه ديگران نبودن
2- احساس تنهايي
3- احساس اينكه دائما در معرض خطر قرارداد
4- ادارك دنيا به عنوان مكاني تاريك، خصمانه و خطرناك
5- ديدن ديگران به عنوان افرادي بد، شيطاني و خودخواه
6- احساس عدم اعتماد، حسادت و بخل
7- بدبيني
8- گرايش به ناخشنودي و نارضايتي از خود و محيط
9- احساس تنش، فشار و كشمكش دروني توام با خستگي و بي حوصلگي. ناراحتي، كابوس و بي ارادگي
10- گرايش به عيب جويي زياد نسبت به خود
11- احساس گناه و شرمندگي
12- اختلال در پذيرش خود، نياز به قدرت و مقام اجتماعي، جاه طلبي، پيشرفت و پرخاشگري يا بالعكس احساس خودآزاري، وابستگي به ديگران .احساس بيچارگي و درماندگي و تسليم در برابر ناملايمات
13- ميل دائمي و شديد براي يافتن امنيت به صورت هدفهاي مكرر و متغير و كاذب
14- خودخواهي، خودمداري و فرد گرايي و اشتغالات ذهني شديد و مستمر.
همانند سازي و احساس ايمني
خانواده شرايط همانند سازي سالم را براي كودك فراهم مي سازد. اولين تجربه مهم عاطفي كودك در اين زمينه معمولا با مادر است. ولي با گذشت زمان كودك با افراد ديگر خانواده نيز مرتبط مي شود و روابط عاطفي و اجتماعي او گسترش مي يابد. براي مدتها اين محيط جو و فضاي زندگي او را شامل مي شود. تجاربي كه در اين فضاي كوچك كسب مي كند ساختمان اوليه شخصيت كودك را ساخته و خودپنداري و جهان بيني و نگرش او را نسبت به زندگي خود و ديگران به مقدار زياد تعيين مي كند. در خانواده هاي سنتي محدوده ارتباطي طفل وسيعتر و تنوع همانندسازي او بيشتر است. بنابراين اگر نتواند با پدر و مادر ارتباط برقرار كند غالبا با ديگر اعضاي خانواده مرتبط مي شود و بسياري از نيازهاي خود رابر آورده مي كند.اما در شهرهاي بزرگ كه خانواده به صورت هسته اي است پدر و مادر بار سنگين تري را به دوش مي كشند و كودكان از روابط عاطفي متنوع محرومند. اين خود سبب ايجاد احساس ناايمني در آنها مي گردد.
رابطه احساس امنيت و محيط بيرون از خانواده محيط كوچه، محله، شهر و مدرسه نيز در تشديد احساس ايمني يا نا ايمني بسيار موثر است. ممكن است اين شرايط مانند فضاي خانواده تاثيرات خيلي عميق و وسيع نداشته باشد.
زيرا كودك معمولا در معرض تاثير آنها كمتر از تاثيرات خانواده قرار مي گيرد.ليكن به هر حال پژوهشهاي مختلف نشان داده كه شرايط اجتماعي افراد اگر مثبت باشد خصوصيات مثبت آنها را تقويت مي كند و اگر منفي باشد صفات و واكنشهاي منفي آنها را برمي انگيزد. مدرسه نيز اگر فضاي مناسبي نداشته باشد بر خود پنداري كودكان اثر منفي داشته و احساس حقارت و ناايمني را در آنهاتشديد مي كند. اگر كودكي به طور مداوم به علل مختلفي اعم از عدم توجه والدين يا اولياي مدرس در كوچه، محله يا مدرسه مورد اذيت و آزار، تحقير و تهديد قرار گيرد به احتمال قوي دچار احساس اضطراب و ناايمني گشته يا درونگرا و تخيلي مي شود.
گاه نيز اين احساس ناايمني را با پرخاشگري جبران مي كند. در اثر پرورش در اين گونه محيط ها بسياري از كودكان بزهكار، دزد، قاتل، منحرف، بيمار رواني يا معتاد مي شوند. زيرا لطمات شديدي كه به شخصيت آنها وارد آمده آنها را حقير و ناايمن كرده، در نتيجه با ناسازگاري با دنياي ناامن و نامهربان مقابله مي كنند.
-
06-22-2009, 10:41 PM
#557
فواید و تاثیرات تنهایی در روابط اجتماعی
فکر میکنید چه چیز مُخلِ لذت در روابط، خلاقیت ما و آرامش فکر ماست؟ ممکن است حیرت کنید اما پاسخ آن این است: فقدان تنهایی!
ثابت شده که تنهایی و خلوت کردن با خود یکی از نیازهای مهم بشر در این دنیای پر سر و صدا است. در واقع، تنهایی به ما فرصت می دهد تا به طریقی بسیار گسترده تر با بقیه ارتباط برقرار کنیم.
ما در اجتماعی زندگی می کنیم که با ستایش استقلال، از بیگانگی می هراسد. دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم، دنیای ارتباطات است. جمعیت کره ی زمین از سال ۱۹۵۰ تاکنون دو برابر شده است و شهرنشینی و اقتصاد تازه ی جهانی روابط اجتماعی را متحول کرده است. تلفن های بی سیم و موبایل، محل کار ما را با همه ی جنبه های زندگی ما مرتبط کرده است: مذهب دیگر نیازمند محیطی آرام و خلوت برای راز و نیاز نیست بلکه در مساجد و کلیساهای بزرگی ایجاد می شود که روابط اجتماعی را توسعه می بخشد. طبق گفته های روزنامه نیویورک تایمز، ما رو به سوی دنیایی در حرکتیم که “تلفن های همراه، پیجرها، و ابزارهای نقل و انتقال اطلاعات، ما را همیشه در دسترس همدیگر قرار می دهد.” اما از نگاهی دیگر، می بینیم که کاملاً خارج از دسترس همدیگریم. نیاز به تنهایی و خلوت سازنده فراموش شده است و ما نیز دراین فرآیند رو به فراموش شدنیم.
و اکنون بیش از پیش، نیاز به تنهایی داریم. تنها بودن به ما این امکان را می دهد تا زندگی هایمان را تنظیم و تعدیل کنیم. به ما شکیبایی، ثبات، و توانایی برای برآوردن نیازهایمان اهداء می کند. تنهایی میل ما به اکتشاف و کنجکاوی ما برای کشف ناشناخته ها، فردیت و امید ما به آزادی را دو چندان می کند. اوقات تنهایی سوخت زندگی ما را تامین می کند.
من به عنوان یک روانشناس شاهد فواید بی شمار تنهایی برای انسان بوده ام و میدانم که چطور ارتباطات ما را تقویت میکند. یکی از بیمارانم روزی مطلب بسیار جالب توجهی برایم عنوام کرد و آن این بود که با وجود عشق و علاقه ی بی نظیر و صمیمیت بی اندازه ای که بین آنها وجود دارد، اما هیچوقت با هم در یک زمان به رختخواب نمی روند یا از خواب برنمی خیزند. و یکی از بهترین لحظات برای او زمانی است که صبح ها تنهای تنها فنجانی قهوه برای خود می ریزد و به خواندن روزنامه مشغول می شود. او با اطمینان بیان می کرد که به هیچ عنوان حاضر نیست این لحظات تنهایی را با --- بیشتر با همسرش عوض کند. و همین مسئله یکی از عوامل بسیار مهم در ایجاد صمیمیت بین آنها بوده است.
در یک رابطه هر دو طرف نیاز دارند که زمانهایی تنها باشند، اما با همدیگر بودن هم یکی از نیازهای عمده بشر برای رسیدن به خوشبختی است. خلوت و تنهایی یکی از مهمترین اولویت های طبیعت است: خواب یکی از راه های طبیعی برای تنهایی است. اما با افزایش تعداد کلینیک های بی خوابی و مشکلات مربوط به آن و فروش بسیار زیاد داروهای خواب آور، حتی این اصلی ترین مفَرِ طبیعی برای تنهایی هم دچار مشکل شده است.
اشتباه ما در این است که تصور می کنیم که تنهایی و دلبستگی به هیچ عنوان با هم سازگاری ندارند. جنبه ی شفابخشی تنهایی در روانشاناسی امروز از نظر دور نیست و “وقفه” در رابطه یکی از نوعی استراتژی و مکث احساسی به شمار می رود.
تنها اما نه بی کس و غریب
طی قرن اخیر، روش برخورد ما با تنهایی تا حد زیادی تغییر کرده است. تنها بودن همیشه مفهوم نبود دیگران را به دنبال نداشته است. در قرون وسطی، این لغت تغییر معنا داده و به معنای تکمیل فردیت وجودی انسان درآمده است. در فرهنگ لغت مذهبی، “عُزلت” به معنای تجربه ی وحدت و یکی شدن با پروردگار است. در عین حال کلیه ی معانی تنهایی اشاره بر فقدان چیزی دارد. عزلت و تنهایی از دیدگاه اجتماعی همواره مفهومی منفی به دنبال داشته است و تنها بیرون رفتن به مفهوم ضداجتماع بودن است.
تنهایی درواقع یکی از بارزترین خطرات بی کس شدن است. و تصوراتی از قبیل ترس های دوران کودکی برای طرد شدن و نادیده گرفته شدن را زنده می کند و باعث میشود برخی افراد برای فرار از آن به برقراری ارتباط با دیگران پناه ببرند. تنهایی هم مثل اضطراب و احساس گناه، جزئی از انسان بودن است و این مفهوم را زنده می کند که از طرف اجتماع درک نمی شویم و از اجتماع و ارتباطات داخل آن دور هستیم. و به طرز شگفت انگیزی می تواند چنین تصوری به وجود آورد که ما برای ارتباط با خودِ درونیمان و تنها شدن وقت نمی گذاریم.
روانشناسی به تازگی شروع به تشخیص و تمیز دادن تنهایی از بی کسی و عزلت کرده است. آرزو برای داشتن دوست، آشنا یا فامیل، علت تنهایی نیست، و پیدا کردن کسی برای این منظور هم راه چاره ی آن نیست. حتی افرادی که در خانواده هایی شلوغ و پر رفت و آمد هم زندگی می کنند ممکن است به همان اندازه ی کسانی که تنها زندگی می کنند، تنها و ناشناس باشند. وابستگی ها خود به خود مکمل رابطه ها نیست. در برخی موارد، وابستگی ها، فقط به قیمت صلح و سازش با همدیگر سر پا هستند و صحبت از گرو و گروکشی به میان می آید. البته ازدواج های خوب هم وجود دارد، اما اگر ما اصولاً حیوان های اجتماعی هستیم، چرا وابستگی و دلبستگی اینقدر برایمان مشکل شده است؟
بیشتر افراد می خواهند با پیدا کردن کسی یا چیزی که هم تنهایی آنها را حفظ کند و هم آنها را در جمع همنوعانش قرار دهد، به دنبال حفظ تعادل هستند. اوقات تنهایی و اوقات باهم بودن نیازمند حفظ ریتمی یکنواخت است تا تعارض ایجاد نشود. حتی اجتماعاتی که تاکید بسیار زیادی بر رفت و آمد و وابستگی های خانوادگی دارند هم مفَر و روزنه ای برای خلوت کردن با خود و دور شدن از اجتماع فراهم می کنند. مسافران و توریست های غربی که به کشور ژاپن سفر می کنند معمولاً از وجود نشیمن گاه های یک نفره ای که در مجامع عمومی برای تنها نشستن افراد تهیه شده است، شگفت زده می شوند.
اوقات تنهایی کجاست؟
وقتی به صحبت های بیمارانم در مورد همسر، خانواده یا دوستانشان گوش می دهم، تعجب می کنم که چطور وقتی به آنها وقفه و فرصتی برای تنها بودن داده می شود، احساس قدردانی و سپاس دارند. دقیقاً مثل زندانیانی که بدون خواست خود آنها به آنها آزادی و مرخصی مشروط داده می شود، تصور می کنند که آزادی برایشان هدیه ای دلپذیر و باارزش است. از اینرو، وقتی فکر کنند که حتی نمی توانند یک روز را هم به تنهایی استراحت کنند، بسیار ناراحت می شوند.
احتمالاً بزرگترین اشتباه ما در طریقه ی نگرش ما در مورد تنهایی است. دقیقاً مثل نیاز و علاقه ی ما به غذا که به طرق مختلف تامین و ارضاء می شود، به تنهایی هم می توان به طرق مختلف دست پیدا کرد، در جمع دوستان، در اجتماعات پر رفت و آمد، در خواب، و….برای تنها بودن حتماً نیاز به سکوت و آرامش نیست، می توان آن را در اتاقی که یک عالمه ادم مشغول رقصیدن هستند هم پیدا کرد، می توان ان را هنگام نماز و راز و نیاز با پروردگار، در طبیعت، در یک عمل خلاقانه، پشت میز کامپیوتر، و حتی در کنار همسرتان پیدا کنید.
تنها در طبیعت
یکی از راه های تنها شدن، تجربیاتی است که ما را با طبیعت پیوند می دهد. در سال ۱۹۹۳، بورگ اوسلند، کاشف نروژی، یکی از دشوارترین سفرها را در تاریخچه ی سفرهای قطبی به انجام رساند. با یک سورتمه ی ۳۰۰ پوندی به تنهایی ۶۰۰ مایل را تا قطب شمال روی یخ راند. و فقط یک یا دو بار در هفته با پایگاه خود از طریق رادیو ارتباط برقرار می کرد. پس از این سفر یکنفره که ۵۲ روز به طول در گزارش های خود اعلام کرده بود: “از تنها ماندن می ترسیدم. هیچوقت تا به حال مجبور نبوده بودم که این همه شب را به تنهایی در چادر به سر ببرم. اما تنهایی یکی از بزرگترین و بهترین تجربیاتی بود که در این سفر نصیب من شد.”
افرادی را در تاریخ می بینیم که از محدودیت های تمدن و زندگی جمعی به ستوه آمده و به دنبال تنهایی به کوهستان ها، جنگل ها و مراتع خالی از سکنه پناه برده اند که مظهر آرامشند. همه ی ما از کودکی به دنبال جایی هستیم که جاده ای در آن نباشد اما فضای پهناور و گسترده ای پیش رویمان باشد. متاسفانه، خیلی از ما از روی الزام و راحتی، باید یاد بگیریم که چطور تنهایی خود را در زندگی روزمره مان در طبیعت جستجو کنیم.
تنهایی و پروردگار
طی گردشی که در صومعه ی سانتا ماریا در اسپانیا داشتم، وارد بزرگ ترین و ساده و بی زینت ترین حرم شدم و از سکوت و آرامش آن واقعاً به حیرت آمدم. نقطه ی اشتراک جستجوی پروردگار و جستجوی خلوت و تنهایی در چیست؟ هر مذهبی باید زمان هایی را به راز و نیاز و عبادت اختصاص دهد. و رابطه ی فرد با پروردگار تنها راه حل پارادوکس تنهایی و وابستگی است.
معمولاً گفته می شود که تفکر و تامل یکی از بهترین راه ها برای دستیابی به آرامش فکری است و به همین خاطر است که سفرهایی که بشر برای رسیدن به حقیقت و رستگاری می پیماید همه به تنهایی انجام گرفته اند. زیارت های مذهبی هنوز هم مثل گذشته انجام یم شوند، اما کوتاه تر از قبل هستند. البته این اقامت های کوتاه مدت در مکان های مذهبی قابل مقایسه با سفرهای چندین و چند ماهه ی سابق به سمت زیارتگاه ها نیست. اما بودائی ها هنوز به شکل زائر زندگی می کنند چون زندگی را مجموعه ای از لحظات زمان حال می دانند که فرد را از وابستگی ها جدا کرده و با پروردگار یکی می کند.
برای توسل بیشتر به مذهب، باید زمانهایی نیز برای تنهایی در نظر گرفته شود. کتاب راز آفرینش به این مسئله ی بنیادی می پردازد. در داستان آفرینش خداوند روز جمعه را روز استراحت قرار داده و آن را از سایر روزها جدا میکند. این روز روزی بوده که فرد باید در زندگی خود و کتاب مقدس تفکر و تامل کند. ما هم می توانیم همین کار را انجام دهیم، فقط کافی است روزی یا حتی ساعتی از هفته را ساعت استراحت خود قرار دهیم و در آن به راز و نیاز و عبادت بپردازیم.
سرزمین شگفت انگیز تکنولوژی
در فیلم صامت کلاسیک “عصر جدید”، چارلی چاپلین به عنوان یک انسان مدرن به طور دیوانه واری تند و تند بین دستگاه ها چرخ می خورد و پیچ ها را سفت می کرد. امروز همتای پُست مدرن چاپلین پشت کامپیوتر می نشیند و تند و تند کلیدهای صفحه ی کیبورد را فشار می دهد و از چَت روم به ایمیل خود و از این سایت به آن سایت می رود و در واقعیت مجازی آنچنان با حرارت تکاپو می کند که همان آشفتگی را ایجاد می کند. من اعتقاد دارم که دنیای کامپیوتری تلاشی است برای حل مشکلات مربوط به تنهایی و نیازهای اجتماعی. در فرهنگی که دیگر هیچ اوقات تنهایی و سرزمین خالی از سکنه ای وجود ندارد، کامیوتر دستگاهی است که همه چیز در خود دارد: انگیزش، علم و دانش، اخبار، اوقات تنهایی، ارتباطات، و حتی ---. اما وقتی نفهمیم که چرا تکنولوژی کامپیوتر ما را به خود جذب می کند، قادر نخواهیم بود استفاده ای تمام و کمال از آن داشته باشیم. سوال این است که آیا ما در تماشای تلویزیون یا استفاده از کامپیوتر به دنبال اوقات تنهایی هستیم بدون اینکه نیاز به تنها بودن خود را درک کنیم؟ یا اینکه دیگر قادر به زندگی بدون وجود وقفه های تکنولوژیکی مثل کامپیوتر نیستیم؟
یکی از دوستانم همیشه آرزو داشت که در یک جنگل گم شود و یک گوشی موبایل هم با خود داشته باشد. درآن صورت بود که می توانست هم از تنهایی و خلوت موجود در آن جنگل استفاده کند و هم هر وقت که خواست با دنیای خارج ارتباط برقرار کند. پوینده ی اینترنت هم به هیچ وجه به طور کامل از دنیای بیرون جدا نمی شود. روز به روز مردم بیشتر از قابل دترس بودن مودم های ارتباطی و تلفن (حتی در هواپیما و اتاقهای هتل) اذیت می شوند چون این چیزها باعث می شود فکر کنند که باید کار کنند. در هیچ زمان دیگر از تاریخ، جسم و ذهن انسانها اینطور قابل دسترس نبوده است. این روزها آنلاین بودن روشی غربی برای برآورده کردن نیازهایمان به تنهایی و باهم بودن است، اما به چه قیمتی؟ ساکت ماندن در مقابل لذات تنها بودن ما را نسبت به فریب و اغوای شگفتی کامپیوترها کور نگه می دارد.
تنها در خلسه
دگرگونی وضعیت های هوشیاری در دهه ی شصت با انقلاب تمرینات مدیتیشن امکانپذیر شده است. دگوگونی حالت، حلقه ی اتصال به همان حس نیاز اولیه به تنهایی است که در رحم مادر تجربه می کنیم و به ما امکان می دهد که بدون فهم آنچه که در دنیای بیرون می گذرد، در دنیای درون خود غرق شویم.برای مثال رقص ترنس نوعی خاص از تنهایی را ارائه می دهد. اگر به خلسه به عنوان راهی برای جدایی و هم پیوستگی با ارتباطات اجتماعی در نظر بگیریم، آنگاه آن را راهی هوشمندانه برای تعدیل اوقات تنهایی با وابستگی هایمان خواهیم یافت.
با هم و تنها: گفتگو در روابط
آیا داشتن رابطه های دراز مدت امکان پذیر است؟ من این را باور دارم، اما هدف من بازسازی و ترمیم نیاز به اوقات تنهایی است.
زمانی عشق های رمانتیک و روابط استوار و پابرجا متضاد یکدیگر فرض می شدند. اما امروز، با توجه به تحقیقی که روی زوج های مختلف انجام گرفت، ثابت شد که دو طرف در رابطه باید با هم در هارمونی و هماهنگ باشند. باید بتوانند از کهنه شویی و بچه داری تا --- های آتشین و نابهنگام تغییر وضعیت دهند. فشاری که روی زوج ها برای همیشه با هم بودن، کمتر از فشار کلی که روی انسانها در همه ی سطوح اجتماع وجود دارد نیست. آیا همه ی اینها بدون نیاز یکی از طرفین برای وقفه و تنهایی صورت می گیرد؟ مسلماً خیر، چون به نظر می رسد که هرچه صمیمیت بین انسانها بیشتر و بیشتر می شود، تعداد زوج هایی که به دنبال طلاق و جدایی هستند هم بیشتر و بیشتر می شود.
بعد از آن جذبه ی اولیه که بین دو طرف به وجود می آید که خود را جدا نشدنی از یکدیگر میدانند، طرفین نیاز پیدا می کنند که خودشان را بشناسند. فروکش هماهنگی و هارمونی بین زوجین به ندرت قسمتی از فرایند گذر عشق از مراحل اولیه انگاشته می شود. وقتی به دینامیک های روابط از لنز تنهایی نگاه می کنیم، درک ما از این موضوع تغییر می کند. مثلاً جنگ و جدل می تواند دلایل زیادی داشته باشد. خیلی اوقات عصبانیت تجلی همان نیاز به تنهایی است که این راه را برای نمود خود پیدا کرده است. خیلی از ما کودکیمان یادمان هست که چطور شاد و خوشحال با دوستانمان بازی می کردیم، اما موقع جدا شدن از هم دعوا و مجادله داشتیم، که جدا شدنمان را از هم آسانتر می کرد.
وقتی بیماران، چه زن و چه مرد، از جدایی و گسیختگی از عزیزان و همسرانشان صحبت می کنند، من به وضوح اشتیاق و علاقه ی آنها را برای تنها شدن می بینم. به خاطر باورها و اعتقادات مغشوش و درهم برهم ما درمورد خلوت و تنهایی، بیشتر درمورد مشکلاتی که برای ایجاد صمیمیت با بقیه ی آدم ها داریم با روانشناس مشاوره می کنیم تا اینکه به او بگوییم که نیاز به تنهایی داریم. ما فکر می کنیم که اگر از تنها بودن خود لذت ببریم، به همسرمان خیانت کرده ایم. توصیه ی من این است که به تنهایی مثل جزئی از تجربه های روزمره نگاه کنیم نه یک مانع مصنوعی برای شرکت در اجتماع.
حال باید ببینیم که چطور برای تنها بودن بحث و گفتگو می کنیم؟ اصطلاحاتی مثل “من مهلت تنفس می خواهم” باعث رنجش طرف مقابل خواهد شد و معمولاً عدم پذیرش مواجه می شود. من میتوانم یک تغییر عمده را تصور کنم. آدم ها همدیگر را ملاقات می کنند. علایق و بی علاقگی های هم را کشف می کنند. سؤال ها جدی تر میشود. “کجا دوست داری زندگی کنی؟ دوست داری بچه دار بشی؟ و…چرا چند سؤل دیگر به آن اضافه نکنیم: “دوست داری تنها باشی؟ چند وقت یکبار؟ بگذار برایت بگویم که تنهایی برای من چه مفهومی دارد.” این نوع گفتگوها ما را قادر می سازد که بدون تهدید و اذیت کردن همدیگر، آزادانه نیازهایمان را به زبان بیاوریم.
در یک نقطه، عاشق و معشوق ها هم به انسانهایی عادی تبدیل می شوند. با نمود دوباره ی واقعیت، بیقراری که از داشتن مدت زمان کمی برای خلوت و تنهایی به وجود امده دوباره نمودار می شود. در اینجاست که طرفین می خواهند به وابستگی ها و ارتباطات فردی خود در زندگی برگردند. زوج های هوشیار کسانی هستند که ازادانه با هم در این رابطه صحبت می کنند و با هم تصمیم می گیرند که چه مدت زمان را به تنهایی و چه مدت زمان را با هم سپری کنند.
تعهد در رابطه هم می تواند سوگندی لذت بخش باشد و هم زنجیری که به دور گردن فرد بسته می شود. در تنهایی خود می توانیم مسائل را تجزیه و تحلیل کنیم و به تفکر و تامل درمورد زندگی بپردازیم. تنهایی همیشه راه فرار از تعهد و رابطه مان نیست. گاهی از اوقات بعد از مدت کوتاهی تنهایی فرد دوباره به همسر و طرف خود برمید و تعهد خود را محکمتر می کند.
تنهایی خلاقانه
همه ی ما هنرمندان تنها و خلاق را می شناسیم. تنهایی یکی از مهمترین راه ها برای خلاقیت است. درواقع، تحقیق بر روی نوجوانان خلاق و باهوش نشان می دهد که با استعدادترین نوجوانان کسانی هستند که تنهایی خود را خیلی دوست دارند. اما هنرمند وجود همه ی ما باید پیه ریسک جدایی را به تن بمالد، چون درواقع ساختن یک زندگی باارزش و سعادتمندانه خود عملی خلاقانه به حساب می آید.
چطور می توانیم ارزش تنهایی را برای داشتن یک زندگی کاری خلاقانه بسنجیم؟ خستگی ذهنی و جسمی محصول سرعت بالای تغییرات کار است. ما خیلی از آدم ها را می شناسیم که قرار ملاقات هایشان با دوست هایشان را کنسل می کنند و می گویند آنقدر خسته ام که وقتی به خانه برسم یک راست به تختخواب پناه خواهم برد. در عجبم که آدم ها چطور توانسته اند زمانهای طولانی برای صرف ناهار را به ناهارهای تند و سریع پست میز کار خود جایگزین کنند. انسان امروز که در جنگ و جدال برای آماده کردن تقاضای مشتریان در ساعت مقرر است، به نیاز خودب رای تنهایی فکر نمی کند و از فقدان ان ناراحت نمی شود. اما یک روز به ان می رسند و سعی می کنند که اوضاع کاریشان را کمی تعدیل کنند و بیشتر از قبل به خود بپردازند.
تنهایی چه به ما عرضه می کند؟
راه حل های خلاقانه ی زندگی نیاز به تنهایی دارد. برای فکر برای حل مشکلات لاینحل باید تنها بود. دیگران به ما الهام می دهند، اطلاعات می گیریم، تمرین عملکرد ما را بهبود می بخشد، اما با همه ی این احوال برای کشف و سنجیدن مسائل نیاز به تنهایی داریم.
خلاقیت طبیعی که در همه ی ما وجود دارد، در نتیجه ی تنهایی نمود پیدا می کند. عشق در تنهایی نمو می کند. خلاقیت و کنجکاری هر دو در نتیجه ی تفکر و تامل رشد می کنند.
ما باید تنهایی را از قید و بند مفهوم منفی بی کسی و عزلت رها کنیم و آن را از جنگ و جدل هایش با دلبستگی ها و تعهدات دور کنیم. آسودگی و آرامشی که در نتیجه ی تنهایی، تامل و تفکر، و خیالپردازی به وجود می آید تخمین ناپذیر و بسیار گرانبها است. یادتان باشد که عشق تنها لازمه ی سلامت روح و روان نیست. کار و خلاقیت هم برای سلامت آن لازم است.
تنهایی یکی از بهترین حافظان روح و وجود انسان است. باید طوری زندگی کنیم که هر لحظه را لحظه ای جدید با حساسیت بیشتر به افکار، احساسات، و شور جسمانی خود فرض کنیم. این پیام اصلی تنهایی است و از طریق همین خودآگاهی است که تنهایی درونی و زندگیمان می شکفد
-
06-22-2009, 10:41 PM
#558
ده راهكاراصولي براي متحول كردن زندگي
رشد و پیشرفت نتیجه ایجاد تغییر و تحول در زندگیست. اگر همچنان در وضعیت فعلی خود باقی بمانید، هیچ گاه به رشد و تعالی نمی رسید. شیوه ی تفکر و عملکرد خود را تغییر دهید تا بتوانید به کلیه اهداف خود دست پیدا کنید. باید توجه داشت که تغییر و تحول از یک روند ممتد پیروی کرده و هیچ گاه متوقف نمی شود. به محض متوقف شدن تغییر و تحول، رشد و پیشرفت شما هم متوقف می گردد.
ما قصد داریم تا در این مقاله مهم ترین تکنیک های موجود در زمینه ایجاد تغییر و تحول در زندگی را به شما معرفی کنیم.
۱ - ریتم زندگی خود را آرام کنید
شما نیاز به زمان دارید تا بتوانید فکر کنید و افکار خود را در زندگی فردی بازتاب دهید. اگر تمام مدت سرتان شلوغ باشد، وقت کافی برای فکر کردن به اهداف خود ندارید چه برسد به اینکه بخواهید دست به عمل بزنید و زندگیتان را تغییر دهید. پس ریتم زندگی خود را آرام و ملایم نمایید و برای تغییر در زندگی خود فضا ایجاد کنید.
سعی کنید آهسته به جلو پیش بروید تا در عین حال بتوانید بیش از پیش از زندگی لذت ببرید. مشغولیت های بی مورد نه تنها لذت تماشای مناظر بی نظیر زندگی را از شما می گیرند بلکه باعث می شوند که شما هیچ حسی نسبت به اینکه کجا هستید، به کجا می روید، و چه کاری انجام می دهید نیز نداشته باشید.
ادی کانتور
۲ - خواستار تغییرباشید
“تمایل داشتن” ضروری است. این زندگی شماست، هیچ کس نمی تواند در آن تغییر ایجاد کند مگر خود شما. اگر خودتان خواستار تغییر نباشید، آنگاه هیچ چیز در این دنیا نمی تواند شما را مجبور به تغییر کند.
به این منظور در ابتدا باید به خود بگویید که با ایجاد تغییر، زندگی من از شرایط فعلی بهتر خواهد شد. اصلاً مهم نیست که زندگی شما تا چه اندازه خوب است به هر حال باز هم جای پیشرفت و ترقی وجود دارد. از سوی دیگر اگر تصور می کنید که زندگیتان اصلاً خوب نیست، باز هم ناامید نشوید، همیشه جای امیدواری برای بهبود اوضاع جود دارد. به خودتان بقبولانید که همیشه توانایی ایجاد تغییرات مناسب در زندگی را دارید.
۳ - مسئولیت پذیر باشید
قبول مسئولیت های زندگی یک “باید” است. دیگران را به خاطر اتفاقات بدی که در زندگیتان رخ می دهد سرزنش نکنید. انگشت سرزنش خود را به سوی خانواده، دوستان، کارفرما و یا وضعیت بد اقتصادی جامعه نشانه نگیرید. خوبی و بدی موجود در زندگی مستقیماً به عملکرد فردی شما بستگی دارد. زمانیکه مسئولیت این موارد را پذیرفتید، آنگاه می توانید انتظار ایجاد تغییرات شگرفی را در زندگی خود داشته باشید.
باید تصمیم بگیریم که خودمان و نه اوضاع و احوال پیرامونمان را تغییر دهیم. با این روش می توانیم خیلی موثرتر عمل کنیم.
استفان کوی
۴ - ارزش های اصلیتان را مرور کنید
در اعماق قلب هر فرد اصولی وجود دارد که وی به شدت به آنها معتقد است. از خود سوال کنید ارزشمندترین چیزی که در زندگیتان وجود دارد چیست؟ احساس می کنید برای داشتن یک زندگی موفق باید چه اصولی را رعایت کنید؟ اینها ارزش هایی هستند که خودتان باید نسبت به آنها آگاهی داشته باشید. آنها را پیدا کنید و به خودتان یادآوری نمایید.
۵ - دلایل مهم زندگیتان را پیدا کنید
ایجاد تغییر کار ساده ای نیست چراکه شما باید بر سکون حاکم بر زندگی خود غلبه کنید. درست مثل یک شاتل فضایی که برای غلبه بر جاذبه ی زمین نیاز به یک موشک پرقدرت دارد. شما هم برای غلبه بر سکون موجود در زندگی نیاز به یک منبع پرقدرت انرژی دارید. دلیل شما برای تغییر درست همان منبع انرژی است. برای پیدا کردن این دلایل ببینید چه چیزهایی برایتان مهم هستند.
۶ - افکار نیرو بخش را جایگزین افکار محدود کننده کنید
افکار محدود کننده جزء بزرگترین موانعی هستند که شما را از پیشرفت در زندگی محروم می کنند. ابتدا باید آنها را پیدا کنید تا بعداً بتوانید بر آنها غلبه کنید. به منظور تشخیص این قبیل افکار در ذهن خود به دنبال افکاری باشید که شامل عبارات زیر هستند:
“من نمی توانم….”
“قادر نیستم که ….”
“من هیچ وقت نتوانستم ….”
“هیچ راهی وجود ندارد که ….”
هر زمان که در ذهن خود به یکی از این افکار برخورد کردید، آن را یادداشت نمایید و یک تفکر نیرو بخش را جایگزین آن نمایید. در مقابل هر جمله منفی یک جمله ی مثبت بنویسید.
۷ - عادات خوب را جایگزین عادات بد کنید
شما می بایست علاوه بر افکار محدود کننده، عادات بد خود را نیز پیدا کنید. آیا عاداتی هستند که همیشه شما را از اقدام کردن باز می دارند؟ آیا رفتارهایی هستند که باید از آنها دست بشکنید؟ بهتر است که لیستی از آنها تهیه نمایید.
سپس به جای اینکه سعی کنید آنها را ترک کنید، یکسری عادات مثبت برای جایگزین نمودن آنها در نظر بگیرید. فرض کنید یکی از عادات بد شما تماشای بیش از اندازه تلویزیون است. به جای اینکه مدت زمان تماشای تلویزیون را کم کنید، به انجام کاری فکر کنید که جایگزین تلویزیون شود. به عنوان مثال می توانید مطالعه کردن را انتخاب کنید.
۸ - برای خود الگو و مربی انتخاب کنید
پیدا کردن یک الگو در زندگی کمک بزرگی در راه تعالی آرمان ها محسوب می شود. او می تواند شما را راهنمایی کرده و مشکلات و موانع موجود بر سر راهتان را یادآوری نماید. با این کار می توانید در وقت و انرژی خود صرفه جویی کنید.
البته پیدا کردن یک مربی خوب ساده نیست و در ابتدا شما باید به او ثابت کنید که فرد مستعد و قابلی هستید. سعی کنید در نظر او فرد مفیدی جلوه کنید. در کارها کمکش کنید تا ثابت کنید که شاگرد زرنگی هستید و این ارزش را دارید که بر روی شما سرمایه گذاری کند.
۹ - انتظارات منطقی داشته باشید
باید از ابتدای راه انتظارات منطقی را در ذهن خود بپرورانید. کار شما در مراحل ابتدایی به مراتب ساده تر است و هر چه جلوتر می روید موانع و مشکلات هم بیشتر می شوند. تغییر و تحول نیازمند زمان است به ویژه اگر بخواهید تغییرات دائمی در زندگی خود ایجاد کنید. انتظارات منطقی، شما را در شرایط سخت همچنان پابرجا نگه می دارند.
۱۰ - پیوسته در حرکت باشید
مسئله اصلی آغاز نمودن کار است. زمانیکه شروع کردید، آنوقت می توانید با سرعت دلخواه به جلو پیش بروید. درست مثل هل داد ماشین، در ابتدا باید نیروی زیادی به آن وارد کنید تا راه بیفتد، اما وقتی راه افتاد نیاز به انرژی کمتری دارد.
همیشه در حال بهبود زندگی خود باشید. سعی کنید هر روزتان بهتر از دیروز باشد. همانطور که قبلاً هم گفتیم تا تغییر و تحول نباشد، خبری از رشد و پیشرفت هم نخواهد بود.
-
06-22-2009, 10:43 PM
#559
15روش براي افزايش تمرکز
1- هنگام درس خواندن کاغذ و خودکاري کنار دستتان بگذاريد و فکرهايي را که به ذهنتان مي رسد و مزاحم درس خواندتان مي شود يادداشت کنيد. با اين کار ديگر نگران فراموش کردن کارها و ايده ها نيستيد و به خودتان يادآوري مي کنيد درست است که اين کارها به اندازه اي مهم هستند که آنها را يادداشت کنيد و بعداً برايشان کاري انجام بدهيد اما آنقدر مهم نيستند که به خاطرشان درس خواندن را متوقف کنيد.
2- خوب است گاهي فکرهاي ناراحت کننده يا آنهايي که حواستان را پرت مي کنند جاي ديگري بگذاريد. به اين ترتيب که زماني که مشغول درس خواندن هستيد آنها را موقتاً کنار بگذاريد تا بتوانيد روي درس خواندن متمرکز شويد.
3- سعي کنيد هدف مشخصي را معين کنيد که در هر بار درس خواندن به آن برسيد. اين کار کمک مي کند توجه تان را به کار مشخصي که در دست داريد معطوف کنيد. همچنين اين کار بازخوردي از پيشرفت به دست تان مي دهد.
4- سعي کنيد بر درسي که مي خوانيد تمرکز کنيد و به اتفاقات بلندمدتي که بر اثر خوب يا بد امتحان دادن مي افتد فکر نکنيد. اول مهمترين کار حال حاضر را انجام بدهيد و بدانيد هر چيز حواس پرت کرن ديگري که به ذهنتان مي رسد اهميت کمتري از آنچه در حال انجامش هستيد، دارد.
5- اين شعار را در ذهن داشته باشيد که؛ «با شرايطي که دارم بيشترين تلاش خود را خواهم کرد.» نه اينکه فکر کنيد «بايد همه چيز کامل باشد.»
6- ياد بگيريد چگونه تشخيص بدهيد مساله اي که حواس تان را پرت کرده است مهمتر از درس خواندن است. هرگاه که ممکن بود مستقيماً به سراغ علت حواس پرتي تان برويد. گاهي با حذف علت حواس پرتي اصلي مي توانيد زمان بيشتري را به درس اختصاص دهيد و بعداً کمتر نگران باشيد.
7- سعي کنيد جاي خاصي را براي درس خواندن انتخاب کنيد که وسايل حواس پرت کني مثل راديو و تلويزيون در آن نباشد.
8- محل درس خواندن خود را تميز و مرتب نگه داريد و سعي کنيد از آن فقط براي درس خواندن استفاده کنيد. اين کار حواس پرتي را کاهش مي دهد و کمک مي کند راحت تر به حالت تمرکز دست يابيد. مثلاً ممکن است وقتي روي تخت دراز مي کشيد و درس مي خوانيد کمتر تمرکز داشته باشيد تا وقتي که پشت ميزي مي نشينيد که هميشه از آن براي درس خواندن استفاده مي کنيد.
9- درس خواندن را در دوره هاي زماني محدود انجام بدهيد تا بدانيد به زودي نقطه پايان فرا مي رسد. بي وقفه درس خواندن طوري که به نظر مي رسد نقطه پاياني وجود ندارد سخت تر است.
10- همه کتاب ها، جزوه ها و کتاب هاي کمک درسي تان را کنار دست تان بگذاريد. اگر لازم باشد براي اينها از جايتان بلند شويد يا مدتي دنبالشان بگرديد حواس تان بيشتر پرت مي شود.
11- براي کاهش اضطرابي که با آماده شدن براي درس خواندن مي آيد مي توانيد کتاب ها و محل درس خواندن تان را مرتب کنيد. اين کار باعث مي شود محل کارتان عاري از هر چيز حواس پرت کني باشد. ممکن است شما از آ نهايي باشيد که براي درس خواندن نياز به «گرم شدن» داشته باشيد؛ براي اين کار از مطالبي شروع کنيد که با آنها آشنايي بيشتري داريد. با اين کار مروري هم بر نتايج خوب امتحانات گذشته داريد که از نظر ذهني شما را در وضعيت اعتماد به نفس خوبي قرار مي دهد.
12- براي کاهش اضطرابي که با گذشت زمان پديدار مي شود استراحت جسمي کمک مي کند نگراني تان کمتر شود و آگاهي و انرژي خود را بازيابيد. شايد هم لازم باشد هر بخش از درس را که تمام مي کنيد مروري بر آن داشته باشيد تا حس تمام کردن و اطمينان تان افزايش يابد. البته اگر درس خواندن را به شب امتحان موکول نکنيد کمتر دچار اضطراب مي شويد.
13- سعي کنيد اوايل سال تحصيلي محدوده توجه خود را پيدا کنيد و در طول سال هم آن را بررسي کنيد. معمولاً کساني که احساس مي کنند نمي توانند خوب امتحان بدهند آنهايي هستند که شکاف (بزرگ يا کوچک، کم يا زياد) در درک مطالب دارند. همان طور که سال مي گذرد مفاهيمي را که واضح نيستند مرور کنيد تا اين شکاف را کاهش بدهيد و همان طور که دانش تان در طول سال افزايش مي يابد اعتماد به نفس تان تقويت شود.
14- با هم کلاسي هايتان راجع به درس خواندن تان صحبت کنيد. با بحث کردن درباره مطالب مهم درس ذهنيت معقولي درباره مسائل مهم درس و سوال هايي پيدا مي کنيد که بيشتر ممکن است در امتحان بيايند. اين کار همچنين فرصت ايده آلي است براي آشنايي با نظرات ديگران و درس خواندن گروهي راه بي نظيري براي مطالعه فعال است.
15- گاهي اوقات دانش آموزان و دانشجويان از وضعيت جزوه هاي خود راضي نيستند و جزوه ديگران را قرض مي گيرند تا مال خودشان را کامل کنند. يادتان باشد هميشه جزوه هايتان را براساس تاريخ مرتب کنيد و موضوع اصلي درس را بيابيد. وقتي جزوه مي نويسيد حاشيه آن را خالي بگذاريد تا بعداً بتوانيد سوال ها، توضيح ها و کلمات کليدي را که به ذهن تان مي رسد کنار آن بنويسيد. همچنين نبايد تا آخر سال صبر کنيد تا متوجه شويد جزوه هايتان ناقص است. هر هفته جزوه هايتان را مرور کنيد. اگر لازم بود آنها را کامل کنيد و قسمت هايي را که نمي فهميد از معلم يا استاد بپرسيد.
-
06-22-2009, 10:43 PM
#560
چگونه با همکاران کنار بياييم
نویسنده : نوشين ديانتي
همکاران ما مي توانند بر احساس ما نسبت به شغل مان تاثير بگذارند. به هرحال ما با آنها رابطه کاري داريم و نبايد اجازه بدهيم رفتار بد آنها آرامش ذهني ما را برهم زند. همه مي دانيم وقتي کسي ما را آزرده است چقدر سخت است که زبان مان را نگه داريم و در ذهن مان آرام بمانيم.
از طرفي هم امکان ندارد هر روز به کساني که با آنها ارتباط داريم و رفتارشان ما را آزرده و ناراحت مي کند توضيح بدهيم که چطور رفتار کنند چون اين نصيحت هاي معمولاً غيردلسوزانه رنجش و دلخوري زيادي ايجاد مي کنند. بهتر است آدم سعي کند تا اطرافيانش از او مشورت نخواسته اند تلاش نکند باورها و عقايد خودش را به آنها تحميل کند. اشتباه بسياري از ما و به خصوص تازه کارها اين است که تا درباره موضوعي به نتيجه يا شهودي مي رسند مي خواهند تمام همکاران حاضر را متحول کنند اما معمولاً چنين شور و شوقي در محل کار خصومت مي آفريند.
هيچ کس خوشش نمي آيد وقتي دنبال راهنمايي نيست کسي به او بگويد چه کار کند. بهترين راه اين است که اول خودتان را تغيير بدهيد؛ وقتي ديگران الگوي شما را ببينند خودبه خود تغيير مي کنند. فکر مي کنيد کسي خوشش بيايد او را به زور نصيحت کنيد؟ پس هرچه توان داريد به کار بگيريد تا کسي باشيد که همه به شما به ديده احترام نگاه کنند. هرقدر عصبي باشيد و از خود تنش نشان بدهيد همکارانتان هم همين رفتار را پيش مي گيرند و همين طور واکنش نشان مي دهند. اگر مي خواهيد فضاي محل کارتان را تغيير بدهيد به فکر تحولات يک شبه نباشيد. خواسته شما فقط وقتي عملي مي شود که ابتکار عمل را طي يک فرآيند معمولي و درازمدت به دست بگيريد.
به نظرتان چرا با بعضي افراد جور نيستيد يا دوست داريد به آنها درسي بدهيد يا هميشه به او بدهکاريد. اين واقعيت که آدم با بعضي ها کشمکش دارد نشان مي دهد که شما بايد با او باشيد تا درباره اشتباهات و خطاهاي شخصيت خود چيزهايي بياموزيد. اگر کسي تمام مدت با همکار يا همکارانش در جنگ باشد به اين معني است که ضعف يا ضعف هايي در شخصيتش دارد که بايد بر آنها فائق بيايد به همين علت است که آنها در محدوده کوچکي کنار هم جمع شده اند. پس دقت کنيد. عادات بد همکار خود را جذب نکنيد و دائم فکر نکنيد که از او متنفريد. عاقلانه است که عادات بد خود را پشت در محل کار بگذاريد. نقطه ضعف هاي شخصيتي را که در زير به بعضي از آنها اشاره مي شود بايد از همکارانتان پنهان کنيد تا دچار واکنش هاي ناخواسته نشويد.
نقطه ضعف بعضي آدم ها حسرت و خودخوري است. اگر براي خود اظهار تاسف کنيم نمي توانيم بي طرف و بي غرض باقي بمانيم. اگر چنين رفتاري در ما نهادينه شده باشد همه چيز را به خود مي گيريم و هيچ کس جرأت ندارد به کسي که اينقدر زودرنج و نازک نارنجي است نزديک بشود. وقتي حالت تدافعي به خود بگيريم اجازه نمي دهيم هيچ کس انتقادات سازنده خود را درباره ما اعلام کند. غرق شدن در حسرت و خودخوري باعث مي شود هميشه براي خودمان احساس تاسف بکنيم.
توجيه گري هم رفتاري مشابه حسرت و خودخوري است و باعث مي شود هميشه رفتار خودمان را توجيه و از آن دفاع کنيم. پس دفعه بعد که گام هاي اشتباهي برداشتيد سعي کنيد از بيرون به مساله و خودتان نگاه کنيد اين رفتار خيلي بهتر از آن است که مقاومت کنيد و درباره خودتان توضيح بدهيد تا ديگران قانع بشوند. ممکن است يک بار هم که شده طرف مقابل تان حق داشته باشد. اجازه بدهيد اين بار او به شما کمک کند.
مواظب خودپسندي باشيد. اين قدر نگوييد «اين فکر من بود.» يا «من اين کار را کردم.» وقتي اهميت زيادي به دستاوردهاي خود مي دهيم نوعي حس ساختگي غرور در ما رشد مي کند و درست در همان لحظه رو به افول مي رويم. تقبيح خود حس مخالف خودپسندي و به همان اندازه مخرب است. انسان جايزالخطا است و همه اشتباه مي کنند پس اين قدر سريع خود را محکوم نکنيد.
وقتي حالتان خوش نيست، غمگين هستيد يا درهم شکسته ايد فقط براي اينکه کسي از شما انتقاد کرده بدانيد که به يکي از نقاط ضعف شما زده است. به خاطر داشته باشيد در مراحل مختلف زندگي از آنجاهايي که بايد رشد کنيم و قدرت درون مان را افزايش بدهيم آزمايش مي شويم. چنين شرايطي فرصتي فراهم مي آورد که ضعف هاي رواني خود را شفا بدهيم و ضعف هاي ذهني آگاه و ناخودآگاه خود را رفع کنيم. ناشکيبايي يا کمي صبر و تحمل ضعف شخصيتي هستند. اگر کسي نتواند در شرايط تنش زا صبر داشته باشد طبيعي است؛ همه ما گاهي همين طور هستيم اما چنين نقطه ضعف شخصيتي باعث مي شود نتوانيم راحت با ديگران کنار بياييم. اين قدر زود خودتان را محکوم نکنيد. خدا هم خيلي از اشتباهات ما را مي بخشد. پروردگار نيت ما را براي بهتر شدن در نظر مي گيرد. مهم نيست حق با ما باشد يا خير. اگر هنوز در قلب مان نسبت به کسي احساس بيزاري و تنفر داريم تا وقتي بر اين حس غلبه نکنيم احساس رنج و عذاب ما را رها نمي کند. خشم هم برادر تنفر است که واکنش طبيعي به اين است که چيز اشتباه يا ناراحت کننده اي راجع به ما گفته شود. خشم هم مانند تنفر آرامش درون را بر هم مي زند. حتي اگر يک لحظه به خودتان اجازه بدهيد تسليم خشم بشويد در همان لحظه آگاهي درونتان را از دست مي دهيد.
حسادت و رشک بردن نتيجه حس عميقي از ناامني است. اگر همکارتان به موفقيتي نايل شده و به شما عمداً بي توجهي شده زندگي مي خواسته همه حسادت هايي که در وجودتان هست بيرون بريزد تا با آن روبه رو شويد و آن را از بين ببريد. چشم هايتان را روي خودتان متمرکز کنيد نه ديگران وگرنه حقارت خودتان را نمايش مي دهيد.
محيط کار ما مانند يک مخلوط کن بزرگ است و ما مثل الماس، ريگ، قلوه سنگ، زمرد و سنگ هاي ديگر هستيم که همه ما را با محلول تميزکننده در مخلوط کن مي ريزند، مخلوط کن مي چرخد و ما را صيقل مي دهد و برق مي اندازد. پس از مدتي به سنگ هاي درخشان و جديدي بدل مي شويم. در چنين محيطي همه همزمان با هم با ضعف هاي مان، اشتباهات مان و محدوديت هايمان درهم مي آميزيم و آنقدر ساييده مي شويم و صيقل مي خوريم که اخلاق هاي تند در هر يک از ما نرم مي شود و روزي نه چندان دور همه ما صاف و خالص مي شويم.
دفتر کار خوشايند
شاد بودن در شغلي که داريد مهم ترين مساله اي است که در محل کار با آن سر و کار داريد. هيچ کس دوست ندارد هر روز سر کاري برود که احساس خوشايندي نسبت به آن ندارد. 10 توصيه زير را به کار ببنديد تا محل کارتان به محل خوشحال کننده اي بدل شود.
1ـ نگران نباشيد
وقتي سرکار هستيد اگر دائم مشغول مسائل شخصي خود باشيد متمرکز شدن روي کار سخت مي شود. حتي اگر زندگي تان پر از تنش است مي توانيد وقتي سر کار مي رويد آنها را فراموش کنيد. بايد وقتي سر کار حاضر مي شويد فقط به کار فکر کنيد و نگذاريد مشکلات شخصي شما را از هدف تان دور کند. بايد سر کار خلاق و بهره ور باشيد و روي مسائل کاري متمرکز شويد.
2- محيط کار خود را دوست داشتني کنيد
معمولاً 8 ساعت سر کار هستيد پس بايد کاري کنيد که اين مکان تاجايي که مي شود براي شما دوست داشتني باشد. عکس ها و تصاويري را که خنده بر لبتان مي نشاند روي ميز کارتان قرار بدهيد. يک چراغ مطالعه به سليقه خودتان بگيريد تا نور بهتري براي خودتان تامين کنيد. به جز اينها باز هم فکر کنيد که چه چيزهايي خوشحال تان مي کند و آنها را براي تزيين اتاق کارتان به کار ببريد.
3ـ در محل کارتان دوست صميمي پيدا کنيد
در محل کارتان با کساني که با شما علاقه مشترک دارند صميمي بشويد. اگر با کساني آشنا بشويد که گذشته يا شيوه زندگي شان مانند شماست وقتي سرکار هستيد حس راحتي خانه را داريد. علاوه بر آن ساعت ناهار يا استراحت را مي توانيد با او بگذرانيد و درباره علاقه مشترک تان صحبت کنيد.
4ـ خود را سالم نگه داريد
در طول روز غذاهاي سالم بخوريد و فراوان آب بنوشيد تا سطح انرژي تان در بهترين حالت حفظ بشود. همچنين تغذيه سالم باعث مي شود رفتار بهتري با خود و همکاران تان داشته باشيد.
5ـ مرتب و منظم باشيد
بيش از توان تان کار قبول نکنيد چون اگر نتوانيد آنها را به موقع و درست به انجام برسانيد احساس سرخوردگي و نااميدي از شغل تان پيدا مي کنيد. هر وقت که لازم است «نه» بگوييد. برنامه کاري منظم براي خود تعريف کنيد و محل کارتان را مرتب نگه داريد.
6ـ حرکت کنيد
اگر شغل تان طوري است که مدت طولاني به حالت نشسته هستيد حتماً زماني را به حرکت کردن اختصاص بدهيد. کمي ورزش کششي انجام بدهيد. مچ هايتان را بچرخانيد و بازوان تان را به طرفين بکشيد. به چشم هايتان هم استراحت بدهيد. آنها را ببنديد و به آرامي با سر انگشتان تان آنها را ماساژ بدهيد. اگر زياد با کامپيوتر سر و کار داريد اين کار ضروري تر است.
7ـ رفتار همکاران تان را بپذيريد
اجازه ندهيد رفتار همکاران تان روي کاري که انجام مي دهيد تاثير بگذارد. شما که نمي توانيد يک دفعه رفتار آنها را عوض کنيد پس ياد بگيريد چطور با آنها کنار بياييد. اگر کشمکشي بين تان در گرفت آرام و مودب مشکل تان را با آنها در ميان بگذاريد و از مساله بگذريد. اجازه ندهيد رفتار ناپسند ديگري حال شما را خراب کند.
8ـ به خودتان جايزه بدهيد
هرچند وقت يک بار براي کاري که خوب و درست به پايان رسانده ايد به خودتان جايزه بدهيد. همان طور که هيجان هاي منفي روي کارتان تاثير مي گذارند جنبه هاي مثبت زندگي هم باعث مي شود شرايط روحي بهتري داشته باشيد و کارتان را بهتر انجام بدهيد.
9ـ نفس بکشيد
پژوهش هاي متعددي نشان داده اند که تنفس عميق براي سلامت عمومي بدن بسيار مفيد است. در طول روز آگاهانه تلاش کنيد نفس هاي عميق و بلند بکشيد. نفس عميق سطح انرژي بدن را افزايش مي دهد، باعث مي شود بيشتر احساس هشياري کنيد و در کل بهره وري کارتان را بالا مي برد.
10ـ به چيزهاي خوشايند فکر کنيد
به جاي اينکه به جنبه هاي منفي شغل تان فکر کنيد به جنبه هاي مثبت آن فکر کنيد. پنج نکته راجع به کارتان بنويسيد که از آن لذت مي بريد يا سپاسگزار آن هستيد.
ممکن است چيزهاي ساده اي باشند مثل اينکه ميز کارتان نزديک به پنجره است يا همکار خوبي داريد. هر وقت که احساس خستگي مفرط کرديد يا از شغلتان نااميد شديد از روي فهرست تان بخوانيد. تاکيد روي جنبه هاي مثبت شغل تان باعث مي شود اين شغل برايتان خوشايندتر بشود.
__________________
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن