-
06-22-2009, 10:36 PM
#541
دست از بهانه جويي برداريد
آيا شما هم از آن دسته افراد هستيد که براي خطاها و ضعف هاي خود بهانه تراشي مي کنند؟ اگر اينطور هستيد، ديگر زمانش رسيده که دليل آن را بفهميد و در پي رفع اين عيب باشيد. اين عادت ممکن است تاثيرات متفاوتي بر ديگران داشته باشد، مي تواند باعث عدم اطمينان و اعتماد آنها به شما شود، يا اينکه از نظر آنها فردي پارانويي و ظنين به خود تلقي شويد. البته ممکن است شما در جنبه هاي کاري، شخصي و خانوادگي، فردي محکم، رک و محترم باشيد، اما اگر هميشه نقص ها و کمبودهاي خود را با بهانه تراشي بپوشانيد، تاثيري منفي بر سايرين خواهيد گذاشت. راه حل اين مشکل تحت کنترل خودتان است. ديگر زمانش رسيده که اين عادت بهانه تراشي را دور بريزيد.
بهانه هايتان را بشناسيد
مي دانيد که اگر کسي شما را با بهانه تان روبرو کند، حتي به حالت شوخي، برايتان دردسرساز مي شود. بدتر اينکه ممکن است اعتماد خود را از دست بدهند و ديگر به حرف هايتان اطمينان نکنند. شما را به عنوان فردي که به قول هاي خود عمل نمي کند، تقصير را بر گردن ديگران مي اندازد و مسئوليت خطاهاي خود را برعهده نمي گيرد، بشناسند. شما را فردي تصور خواهند کرد که هميشه کارها را به تعويق مي اندازيد و با اينکه مي دانيد از عهده انجام کاري برنمي آييد، مسئوليت آن را مي پذيريد. ديگر کسي روي شما حساب نخواهد کرد. دوستان و همکارانتان اگر بخواهند از کسي در خواست کمک کنند، شما را آخرين نفر قلمداد خواهند کرد. مطمئن باشيد ديگر زمان تغيير فرا رسيده است. بايد اطمينان اطرافيان را دوباره جلب کنيد. «علت اصلي مشکلاتي که در آن گير مي افتيد، فقط خودتان هستيد.»
اهداف شما
براي برگرداندن نظر اطرافيان و جلب اعتماد آنها به خودتان، بايد تلاش کنيد تا خصوصيات بهانه تراشي خود را کنار بگذاريد. اهداف شما براي تغيير بايد چنين باشند:
- جلب احترام ديگران و منع آنها از سو» استفاده کردن از شما.
- تغيير دادن تصور ديگران از شما به عنوان فردي ضعيف به فردي محکم.
- افزايش حس اعتمادبه نفس و غرور خود.
- بهانه تراشي ديگر کافي است...
از بين بردن عادت بهانه تراشي
ديگر دوران بهانه تراشي هايتان به سر آمده است. اين 10 قدم را با ما دنبال کنيد تا اين عادت را از خود دور کنيد.
1 ) با واقعيات روبه رو شويد: مثل همه عادت هاي ديگر، اولين قدم براي ترک آن اين است که بفهميد دچار اين مشکل هستيد. کار را عقب نيندازيد و فکر نکنيد مشکل تان به خودي خود برطرف مي شود. خانواده و دوستانتان ديگر بهانه هايتان را قبول نمي کنند، خودتان هم بايد همين کار را بکنيد.
2 ) بر خودتان چيره شويد: به خاطر اينکه هيچوقت نخواسته ايد براي بهانه تراشي هايتان خود را مسئول بدانيد، تصور مي کرده ايد که سايرين با شما چپ افتاده اند. اما ديگر بايد اين تصورات را کنار بگذاريد. هميشه افرادي وجود دارند که با شما موافق نباشند، بناحق از شما انتقاد کنند، يا اينکه به شما بي احترامي کنند. اما سعي نکنيد برايشان بهانه تراشي کنيد تا به آنها بفهمانيد که اشتباه مي کنند. با اينکار فقط همه چيز را بدتر مي کنيد.
3 ) آنچه در توانتان است انجام دهيد: اگر خودتان را به کارهايي محدود کنيد که از عهده انجام آنها برمي آييد، ديگر نيازي نيست که بعدها به خاطر قصور و کم کاري خود بهانه تراشي کنيد. وقتي کاري به شما پيشنهاد مي شود براي قبول کردن يا نکردن آن هميشه رک و رو راست باشيد. اگر فکر مي کنيد قادر به انجام آن نيستيد، هيچ اجباري به قبول آن نداريد.
4 ) صادق باشيد: بهانه تراشي نيز به اندازه دروغگويي استرس زاست. به اين علت که بايد به ياد داشته باشيد که براي افراد مختلف دقيقا چه بهانه اي آورده ايد. صادق باشيد و خودتان را از شر اين استرس ها راحت کنيد. با بهانه تراشي هم خودتان و هم اطرافيانتان را در وضعيتي نامطمئن و ناراحت قرار خواهيد داد.
5 ) شکايت کردن را کنار بگذاريد: مطمئن باشيد انتقاد کردن بيجا و يکسره از اطرافيانتان باعث بالا بردن ارج و قرب خودتان نمي شود. از شانه خالي کردن و در رفتن از زير بار مسئوليت ها دست برداريد و سعي نکنيد خطاهاي خود را به گردن اين و آن بيندازيد. هر روز تاثيرات منفي بهانه تراشي را به خود متذکر شويد و خود را به سمت تغيير رهنمون کنيد.
6 ) حرف بزنيد و بعد ديگر دهانتان را ببنديد: ياد بگيريد که چطور بدون اينکه کيلومترها عذر و بهانه براي طرفتان رديف کنيد، از او معذرت خواهي کنيد. اگر سالگرد ازدواجتان را فراموش کرده ايد، بهانه نياوريد و کوتاهي خود را بپذيريد. آلبرت شوايتزر مي گويد: «آدم ها بايد دست از انداختن تقصيرات و کوتاهي هاي خود به گردن محيط اطرافشان بردارند و ياد بگيرند چطور مسئوليت هاي شخصي خود را با اعتقاد و ايمان بپذيرند.»
7 ) انتقادپذير باشيد: اشتباهات، خطاها و کوتاهي هاي خود را به گردن بگيريد، اما اجازه ندهيد منتقدان و ايراد گيران اعتمادبه نفس شما را از بين ببرند. وقتي درحال ترک عادت زشت بهانه جويي خود هستيد، اجازه ندهيد کسي شما را دوباره مجبور به بازگشت به آن عادت ناپسند کند. وقتي کسي از شما انتقاد مي کند، از او بخواهيد در مورد آن بيشتر توضيح دهد. به جاي بازگشت دوباره به گذشته، به دنبال راه هاي اصلاحي براي آينده تان باشيد.
8 ) دوستي مشابه خود پيدا کنيد: با يکي از دوستان نزديک يا همکارانتان که او هم مشکلي شبيه به شما دارد، براي ترک اين عادت شرط بندي کنيد. در اين صورت رغبت بيشتري براي ترک عادت خود پيدا خواهيد کرد و علاوه بر آن کسي را داريد که وقتي خواستيد کارهاي گذشته تان را دوباره از سر گيريد، به شما تذکر دهد.
9 ) با خود قرارداد ببنديد: اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود را با آخرين مهلت دستيابي به آنها، در جايي بنويسيد. قرارداد را تاريخ زده و امضا» کنيد و از شاهدي هم بخواهيد که پاي آن را امضا» کند. وقتي اهدافتان را به صورت نوشته ببينيد، تاثير بيشتر و عميق تري بر شما خواهد داشت، به خصوص اينکه کسي هم پيوسته بر اعمال و رفتارهاي شما نظارت داشته باشد.
10 ) طلب همکاري کنيد: به جاي اينکه وقت و انرژي خود را صرف ساختن عذر و بهانه کنيد، به دنبال راه حل باشيد. اگر هر روز دير به اداره مي رسيد، از دوستتان بخواهيد که صبح ها شما را بيدار کند. اگر دوستانتان گله مي کنند که هميشه نيم ساعت ديرتر به مهماني ها ميرسيد، به جاي بهانه تراشي، با شوخي و خنده به آنها بگوييد که نيم ساعت زودتر دعوتتان کنند. حتي اگر لازم باشد به افراد متخصص مراجعه کنيد تا شما را براي ترک اين عادت ياري دهند.
ديگر هيچ بهانه اي نياوريد!
صحت و سلامت شما جز» وظايف و مسئوليت هاي خودتان است. خودتان مي توانيد انتخاب کنيد، مي توانيد فردي بهانه تراش باشيد که مسئوليت هيچ کاري را بر عهده نمي گيرد و تقصيرها را بر گردن ديگران مي اندازد و ديگران هيچ اعتمادي به او ندارند، اما مطمئنا با صداقت، انگيزه و اعتمادبه نفس، شادتر و سالم تر زندگي خواهيد کرد. نحوه برخورد شما با اتفاقات پيرامونتان يکي از عوامل شکل دهنده در تصور و نظر اطرافيانتان درمورد شما است. براي تغيير تصوير ذهني ديگران از شما هيچوقت دير نيست. به همه نشان دهيد که مي خواهيد تغيير کنيد و اين عادت بد را کنار بگذاريد. سعي کنيد حس اعتماد آنها را دوباره به خود جلب کنيد. به جاي بهانه تراشي، به دنبال راه حل باشيد. درست است که ترک عادت وقت و انرژي زيادي مي برد، اما مطمئن باشيد ارزشش را دارد.
-
06-22-2009, 10:36 PM
#542
اضطراب - آگاهی وسلامتی
نويسنده : سید رحیم گشتی-کارشناس روان شناسی بالینی
اگر دچار اضطراب هستید قبل ازخواندن متن زیر لازم است بدانید که ؛شما تنها نیستید!
زیراهر کس در طول زندگی خود ترسها ونگرانی هایی داشته و آنرا تجربه کرده است.بعبارتی می توان پذیرفت همه مردم در زندگی آن راتجربه کرده اند .اضطراب و تنش های همراه آن اگر سبب برانگیختگی افراد شود و راههای جدید مقابله با معضلات ومشکلات زندگی را به آنها بیاموزد می تواند انطباقی باشد.هر چند دراین صورت نیز ممکن است مشکلاتی را سرراه آنها قراردهد.
عدم آگاهی افراد وتبلیغات کافی سبب شده که مردم از شنیدن واژه «اضطراب » نیز مضطرب شوند وتصور کنند نباید هرگز در زندگی و رویارویی با موقعیت هایی که در آن قرار می گیرند اضطراب داشته باشند.آنها اضطراب را در هر صورت وبه هر مقدار یک بیماری خطرناک تصور می کنند.اما باید بدانیم که اینطور نیست زیرا این کاملا طبیعی است که در برخورد و مواجهه با موقعیتهای تهدید کننده و تنش زا مضطرب شویم .حتی اضطراب خفیف در بسیاری از موارد باعث موفقیت افراد هم می شود بشرطی که به خفیف بودن آن توجه نماییم وسعی نکنیم آنرا تقویت کنیم وافزایش دهیم.پس مقداری اضطراب برای پیشبرد فعالیتها لازم بنظر می رسد.آنچه آنرا بعنوان یک اختلال معرفی می کند اینست که فرد احساس اضطراب شدید و مزمن را حتی در غیب علت واضح , از خود نشان دهد.
خلق مضطرب را بايد نشانه اصلي اين سندرم دانست.اما برخي از افراد مستقيما از اين ناراحتي شكايتي ندارند.اما درآنها شكايت هاي جسمي گوناگون ديده مي شودكه درمانگر آن نشانه ها را به عنوان جزيي از سندرم اضطراب مي شناسد.
جوهر اضطراب عبارت است از ترس غير منطقي بدون توجه خاص به چيزي يا عاملي .در« اضطراب »عموما علت مشخص وآشكاري وجود ندارد.هرچندعللي را مي توان بابررسي شرايط افراد بدست آورد.تشخيص اضطراب مرضي از اضطراب خفيف از مواردي است كه بايد بدان توجه ويژه شود.زيرا در بسياري از افراد « اضطراب » خفيف در مواقعي وجود دارد وحالتي كاملا عادي است .براي نمونه « طبيعي است اگر پيش از امتحان» حس خفيف اضطراب موجود باشد.در واقع براي پيشرفت بهتركارها وجود اضطراب به مقدار كم قابل قبول است.اما هرگاه اضطراب بقدري افزايش يابد كه بر پيشرفت كاري شخص اثر منفي بگذارد مي توان آن را مرضي تلقی كرد.بنابراين وقتي مي گویيم اضطراب داريم بايد در درجه نخست ميزان آن را مشخص نماييم.ومشخص سازيم كه آيا اضطراب موجود تا چه ميزاني باغث اختلال در زندگي روزمره شده است؟
اضطراب شامل احساس عدم اطمینان , درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژیکی می شود و شخص مضطرب از عصبی بودن و تنش و بی قراری و تحریک پذیری شکایت می کند.
علائم رایج اضطراب عبارتند از :
1- عصبی بودن
2- تنش
3- احساس خستگی
4- سرگیجه
5- تکرر ادرار
6- تپش قلب
7- بی حالی
8- تنگی نفس
9- تعریق
10- لرزش
11- نگرانی ودلهره
12- بی خوابی
13- اشکال در تمرکز
14- گوش به زنگ بودن
چنانچه اضطراب افزايش يافته باشد ممكن است موجب بروز حمله هاي اضطراب كه ناگا ه در حين كارهاي معمولي رخ مي دهد در افراد ايجاد شود.به غير از ناگهاني وميزان وخامت حمله ها بايد زمان حمله نيز مورد نظر قرار گيرد.براي درمان اضطراب مدت حمله و زمان بروزآن اهميت دارد.زيرا در بعضي ازافراد اين حمله ها چند دقيقه و در بعضي بيش ازيك ساعت به طول مي انجامد.همچنين بايد مشخص گردد كه اين حمله آيا هر روز رخ مي دهد و يا در روز وموقعيت ويژه ايجاد مي گردد.البته بايد توجه شود در بعضي از افراد حملات اضطراب درروز رخ نمي دهد بلكه اين حملات فقط درهنگام شب آغاز مي گردد .در اين هنگام فرد از خواب بيدار مي شود و احساس مي کند در حال مردن است و مي ترسد كه قلبش از تبش باز ايستد يا تنفس اش قطع شود.( بايد توجه نماييم اين موارد حالاتي است از اضطراب شديد و هرگز رخ نخواهند داد )
بيشترافراد مبتلا به اضطراب يك يا چند نشانه را به همراه داشته وتجربه مي كنند.همچنين باافزايش اضطراب درفرد ممكن است درجه شدت آن باعث وحشت بيمار شود كه در اين حالت وي نوميدانه از هر كسي طلب كمك مي كند.
گذشته از حملات اضطراب ونشانه هاي آن افراد ممكن است ازواقعه اي وحشتناك ور درحال وقوع شكايت داشته باشند.در اين حالت نيز مانند حملات اضطراب » علت بخصوصي وجود ندارد.بلكه فرد به نوع بلايي كه در انتظار آن است حالت ابهام دارد و فقط در افكار خود اوست كه چنين حالت واتفاقي را انتظار مي كشد.با اين وضعييت او از حس نامطبوع ونفرت انگيز رنج مي برد .
اين بلاها مي توانند شامل:
- ار دست دادن قسمتي از سلامتي خود
- مرگ يك از بستگان
- برزو حادثه اي ناخوشايند براي خود يا ديگران
و...
باشند . تمامي اين افكار بمانند تغذيه اي است كه جهت افزايش اضطراب و باور آنچه درحال رخ دادن است ايجاد گشته است كه بايد با بكار گيري روش ها مشاوره و مهارتهاي روان شناختي به درمان آن پرداخت.
-
06-22-2009, 10:37 PM
#543
نشانه هاي عشق ماندگار
من در لحظه دوستت دارم
زماني فرا ميرسد كه جمله دو كــلمه اي معروف گفته شده و احساسات سرد و بي روح موجود در آن آشكار مي گردد. هرچند گـفتن "دوستت دارم،" لـزوما جهتي صـحيح براي حـركت كـردن نـــيست. اين عبارت كوچك بايد براي زمان مناسبش كنار گذاشته شـده و نبايد همانند نقل و نبات در عروسي مرتب بالا انداخته شود.
گفـتن اين كـه صادقانه به شريك زندگي خود علاقمنديد، ارزشش بسيـار والاتـر از ادعاي دروغين دوسـت داشتــن او مي باشد. دروغگويي همچنين ممكن است يك رابطه خوب بالقوه را به خطر بيندازد.
اين قانون در مورد زن و مرد هر دو صادق است ، از آنـجـايي كه زوجين گاهي اوقات مايل ميگردند احساسات خود را طريق نشان دادن علايق خـود بــه ديـگري بــزرگ جلوه دهند. اين به آن معنا نيست كه برخي از زوج ها هـرگـز هـمـديـگر را دوست نخواهند داشت، بلكه منظور اين است كه نبايد گرفتار لحظات لذت بــخش كاذب و زودگذر شد و آنچه كه واقيعت دروني نيست را بروز داد.
واقعيات را به او نشان دهيد
از قديم گفته اند "دو صـد گفته چو نيم كردار نيست،" اين جمله در مورد روابط خانوادگي نـيـز صادق است. ما عادت ميكنيم جمله اي قديمي و تكراري را بارها و بارها بشنـويـم، اما براي اينكه آن كلمات مؤثر واقع شوند، بايد عمل خـود را نـيـز به آنها اضافه كنيم.
پس دفعه بعدي كه به همسرتان ميگوييد كه براي شما ارزشمند اسـت، فــراموش نـكنيد كه چگونگي احساس خود را در عمل به او نشان دهيد.
براي اين كار لازم نيست برايش گوشواره الماس بخريد. چرا كمي نوازشش نكرده و او را جايي كه هميشه دوست داشته برود، نبريد؟
گفتن به يك زن كـه او دنـيـاي شـمـا است خيلي آسان اســت، اما آيا ثابت نمودنش هم به اين آساني است؟
چه تعدادي از شما در اين لحظه از رابـطه تان به همسر خود مي گوييد كه براي او هر كاري انجام ميدهيد و در فـرصـت بـعـدي خــلاف جـهـت حرك كرده و جمعه شب به جاي اين كـه وقــت خود را با همسرتان سپري كنيد با دوستان خود به گردش و تفريح ميرويد؟
يك راه ديگر براي فهميـدن ايـنكه هــمسر شما آيا واقعا همان كسي است كه ميخواهيد باقي عمر خود را با او سپري كنيد ايـن است كه مطمئن شويد داراي ديدگاهي يكسان درباره آينده ميباشيد.
آيا هر دوي شما خودتان را چندين سال دورتر در حـال مشـاركـت براي بدست آوردن خانه اي براي زندگي و ارتقاي خانواده اي صميمي تصور ميكنيد؟ اگر به همگي سؤالات فوق به يك نحو پاسخ مي دهيد، به رابطه خود اميدوار باشيد.
منبع: دانشنامه رشد
-
06-22-2009, 10:37 PM
#544
روانشناسي پيوند عاشقانه
افـراد بـالغ در ارتبــاط برقرار كردن با ديگران داراي تفاتهايي مي بـاشـند كـه ريشـه در طـفوليـت آنها و چگونگي رابطه
سـرپرست آنان در خردسالي (پدر، مادر يا پرستار) با آنان دارد. بدين مفهوم كه اگر ســرپرست با طفل رابطه مـحبت آميز داشته و نيازهاي كودك را بدرستي پاسخ گويد، طفل نيز پيوند اطمينان آميز و توام با امنيت با سرپرست خـــود برقرار مي كـند.
طـفل ميـل بـه برقــرار كردن رابطه نزديك و صـمـيـمانه بـــا سرپرست خود خواهد داشت و يا از دور به سرپرست خود لبخند ميزند.
حـال اگـــر سرپرست طفل به كودك آنچنان كه بايد توجه نكند و به وي بي اعتنا باشــد، در طفل دو سبك پيوند ديگر شكل ميگيرد يكي آنكه طـفل مضطرب و سردرگم ميگردد و خصومت و نارضايتي خـود را فعالانه و يا غير مستقيم به سرپرست خود نشان ميدهد و يا آنكه در طفل پيوند اجتنابي شكل گرفته و از سرپرست خود دوري مي كـند.
اين طرز رفتار با طفل در شخصيت كودك رسوخ كرده و در بزرگسالي خود را نمايان ميكنـد كـه در اين صورت با 4 شخصيت از لحاظ سبك شكل گيري پيوند و دلبستـگي مـيـان فـرد با فرد ديگر به ويژه جنس مخالف و مسايل عشقي مواجه خواهيم بود:
1- بالغين مطمئن و برخوردار از امنيت: اينگونه افراد داراي مشخصات زير ميباشند:
توانايي ارتباط برقرار كردن و صميمي گشتن با ديگران.
احترام به حريم شخصي و فضاي شخصي براي خود و شريك زندگي خود.
نسبت به احساسات شريك زندگيش همدلي كرده و به آساني وي را ميبخشد
داراي مرز و حدود مشـخص براي خود، داراي عزت نفس بالا، پشـتيبان و محبوب ميباشد.
از آنكه با فردي خيلي صميمي گردد و يا از سوي وي طرد گردد، نـگـران و بـيمناك نيست.
تمايل به برقراري رابطه دراز مدت.
مسايـل خصـوصي خود را در صورت لزوم در اختيار ديگران قرار مي دهـد و در بـاز كردن سفره دلش نزد ديگران محتاط است.
براي ديگران احترام زيادي قائل است.
هنگامي كه به كمك احتياج دارد از ديگران طلب ياري مي كند.
در تعامل با ديگران مثبت، خوشبين، سازنده و سخاوتمند است.
خلاق و روشن فكر بوده و از مرگ نمي هراسد.
2- بالغين اجتنابي: اين گونه افراد داراي مشخصات زير ميباشند:
رابطه آنها از لحاظ فيزيكي و احساسي غير صميمي ميباشد.
آنها به دوري و جدايي عادت داشته و اينگونه راحت تر هستند.
به ديگران زياد توجه ندارند و ممكن است خودخواه بنظر آيند.
نسبت به احساسات و نيازهاي شريك زندگي خود بي مسئوليت، بـي اعـتـنا و ناشكيبا هستند.
افــرادي منزوي هستند و مـمـكن است رفتـارهـاي كنـتـرل جـويانـه، منـتـقـدانـه و غضبناكي بروز دهند. نياز مبرمي به تعريف و تمجيد و پذيرش دارند.
قادر به برقرار كردن رابطه صميمانه با ديگران نيستند.
سفـره دلـشان را براي كسي نمي گـشايند و بـي پـرده احساستـشان را بـيـان نميكنند.
خشك و انعطاف ناپذيرند و به ديگران اعتماد ندارند.
زياد در رابطه دراز مدت سرمايه گذاري نميكنند.
پس از جدايي زياد غمگين نميگردند.
معمولا به كار زياد اعتياد دارند تا بتوانند اينگونه از رابطه صميمانه اجتناب كنند.
والدين خود را طرد كننده به خاطر مي آورند.
دوران كـــودكي آشفته اي را پشت سر گذاشته اند (والدين الكلي و يا بد رفتاري از سوي آنان)
هنگامي كه خود و يا شريك زندگيش پريشان و دچار مشكل مي گردند از شريك خود دوري ميگزيند.
تعاملات اجتماعي را خسته كننده ميداند و از مرگ بيمناك است.
-
06-22-2009, 10:37 PM
#545
کمي هم به خودتان بپردازيد
آيا آرزو داريد که آرام و خونسرد و خوددار باشيد و فرصت کافي براي آنچه دلخواه شماست در اختيار داشته باشيد؟ اگرچه رسيدن به اين هدف مشکل به نظر مي رسد، اما با کمي تلاش و تجديد نظر در افکار و اعمال مي توان به آن نزديک شد. بهتر است اين راهکارهاي پيشنهادي را رعايت کنيد. فراموش نکنيد در دنياي شلوغ و پر استرس امروز به دست آوردن تکه اي آرامش مي تواند غنيمت بزرگي باشد آيا ذاتا هميشه مسئول امور و عهده دار نظم و ترتيب هستيد؟ افراد پرکار و فعال اغلب احساس مي کنند همه کارها بايد تحت کنترل آنها باشد، خصوصا مواقعي که هدف خاصي مدنظرشان است. بنابراين سعي کنيد براي يک بار هم اين عادت کنترل کردن را رها کنيد و بگذاريد زندگي مسير خود را بپيمايد. ذهن و روان خود را با ديدن و شنيدن کارهاي هنري، زيبا و آراسته کنيد. از نمايشگاه هاي هنري ديدن کنيد و به موسيقي گوش فرا دهيد و بر زيبايي هاي يک گل تمرکز کنيد. به عنوان مثال بگذاريد ديگران برنامه سفر دسته جمعي يا پيک نيک را سازماندهي کنند و نتيجه حاصله را بدون هيچ اظهارنظري بپذيريد و ببينيد چه احساسي به شما دست مي دهد. اين کار ممکن است براي شما پر دغدغه و براي ديگران شگفت انگيز باشد، ولي آرامشي که برايتان به ارمغان مي آورد، ارزش دارد.
- مسئوليت هاي متعدد را نپذيريد: ممکن است از اين که همواره کارهاي بسياري را با هم انجام مي دهيد به خود بباليد، ولي قطعا در حين کار احساس عدم تمرکز، نگراني و خستگي مي کنيد. خانم ها اکثرا از اين که قادرند چندين کار را همزمان انجام دهند به خود مي بالند وليکن در نهايت از اين عمل آسيب مي بينند. بنابراين کارها را يک به يک و به نوبت انجام دهيد. قدر لحظه هاي عمر خود را بدانيد و از انجام کاري که عهده دار هستيد، لذت ببريد تا پس از اين که کار را به نحو احسن انجام داديد، احساس موفقيت کنيد.
- به موفقيت هاي خود بها دهيد: هميشه توجه داشته باشيد که موفقيت، پيروزي هاي بعدي را به دنبال مي آورد و احساس خود کم بيني را از انسان دور مي کند. کافي است تنها به يک چيز که موجب بالندگي شماست و يا يک زمينه که در آن موفق بوده ايد فکر کنيد. ارزشمند بودن خود را مورد تاييد قرار دهيد. اين بار که در مسير کم ارزش پنداشتن خود قرار مي گيرد، سعي کنيد موفقيت هايتان را مرور و تامل کنيد. با اين عمل همه امور را در دورنمايي مثبت قرار مي دهيد و احساس آرامش خواهيد کرد. سختگيري و جدي بودن زياد سبب مي شود فرصت ها را از دست بدهيد و تاکيد براي اجراي آن برنامه انرژي خود را بيهوده تلف کنيد در مواقعي که لازم مي دانيد روش و تاکتيک خود را تغيير دهيد تا در کارهايتان موفق تر و در رسيدن به اهدافتان خلاق تر شويد.
- به نيازهايتان اهميت دهيد: هميشه به فکر راضي و خوشحال کردن ديگران باشيد، کمي هم به فکر نيازهاي معقول و مقبول خود باشيد. اين دليل بر خودخواهي نيست. به نقطه نظرات ديگران گوش دهيد، ولي اگر لازم مي دانيد براي اين که فرصت کافي براي پاسخ داشته باشيد به آنها بگوييد براي فکر کردن و تصميم گرفتن درباره آن موضوع نياز به زمان داريد. در عين حالي که انعطاف پذير هستيد نسبت به احساسات و عواطف خود نيز واقع گرا و بي رودربايستي باشيد. اين را بدانيد که اين گونه برخورد با مسائل حتما با موفقيت توام خواهد بود. اگر رک بودن شما را به وحشت مي اندازد ابتدا از مسائل کوچک شروع کنيد و بعد به مسائل بزرگتر بپردازيد تا بدين وسيله گستره آرامش خود را افزايش دهيد.
- از کار خود لذت ببريد: اگر همواره در حال مسامحه و طفره رفتن از انجام کاري هستيد يا احساس مي کنيد براي انجام کاري تحت فشار هستيد، علامت اين است که از کاري که انجام مي دهيد لذت نمي بريد. واقعيت امر اين است که شما به هر حال ناچاريد اين کار را انجام دهيد، پس روي جنبه هاي لذت بخش آن تمرکز کنيد; مثلا حس خوبي که به نظم درآوردن امور مي دهد و يا مورد تقدير و ستايش قرار گرفتن از بابت رسيدن به نتايج مطلوب تکيه کنيد. اين ديدگاه مثبت مي تواند تنش هاي درون شما را بزدايد و به شما فرصت دهد که دريابيد چه تغييرات درازمدتي را مي توانيد ايجاد کنيد.
- انعطاف پذير باشيد: لزوم يک برنامه روزمره براي تنظيم نيازهاي زندگي بسيار خوب و معقول است ولي نبايد اصرار و اجبار در رعايت آن موجب تنش و اضطراب شما شود. سختگيري و جدي بودن زياد سبب مي شود فرصت ها را از دست بدهيد و تاکيد براي اجراي آن برنامه انرژي خود را بيهوده تلف کنيد در مواقعي که لازم مي دانيد روش و تاکتيک خود را تغيير دهيد تا در کارهايتان موفق تر و در رسيدن به اهدافتان خلاق تر شويد. انعطاف پذيري به شما آرامش بيشتري مي دهد چون به شما فرصت مي دهد حين انجام کار روش خود را انتخاب کنيد.
- بين کار و زندگي تعادل برقرار کنيد: تداخل و ادغام زندگي کاري و اداري با زندگي خصوصي باعث اختلالات فيزيکي و عاطفي است برنامه و زماني را براي توقف کار انتخاب کنيد و به آن پايبند باشيد. در خانه به کار فکر نکنيد و توجه خود را به زندگي خانوادگي معطوف داريد. مواردي پيش مي آيد که اين کار برايتان مقدور نيست، ولي سعي کنيد در بيشتر موارد اين مسئله را رعايت کنيد.
- عکس العمل هايتان را عوض کنيد: ممکن است همواره در تغيير شرايط تنش آفرين موفق نباشيد، ليکن با تغيير دادن ديدگاه خود نسبت به آن مي توانيد احساسات خود را عوض کنيد. اگر کسي دير سر قرار حاضر شد، به جاي عصباني شدن يا صرفا منتظر ماندن، و از وقت آزادي که به دست آورده ايد لذت ببريد. اگر کسي بي ادب و پرخاشگر است به خودتان بگوييد اين اوست که مبتلا به فشارخون بالا مي شود و نه شما.
- ذهن و روح خود را شاد کنيد: ذهن و روان خود را با ديدن و شنيدن کارهاي هنري، زيبا و آراسته کنيد. از نمايشگاه هاي هنري ديدن کنيد و به موسيقي گوش فرا دهيد و بر زيبايي هاي يک گل تمرکز کنيد. کاغذ و قلمي را برداريد و منظره زيبايي را نقاشي کنيد يا در پارک قدم بزنيد يا در يک کلاس هنري ثبت نام کنيد.
- براي آينده برنامه ريزي کنيد: حتما براي خود برنامه هاي تفريحي تدارک ببينيد; چرا که چشم انتظار برنامه هاي تفريحي بودن نيز آرام بخش بسيار خوبي است. فهرستي از برنامه هاي لذت بخش تهيه کنيد و براي انجام آن برنامه ريزي کنيد; مثلا برنامه اي براي تهيه بليت تئاتر و يا قرار ملاقات با يک دوست و يا خريد کتاب مورد علاقه تان تهيه کنيد. با اين کارها بلافاصله احساس خوبي به شما دست خواهد داد.
- در فعاليت هاي دسته جمعي و گروهي شرکت کنيد: در فعاليت هاي يک گروه خيريه يا مذهبي شرکت کنيد. شرکت در فعاليت هاي خيريه و کمک به افراد، احساس خوبي در شما ايجاد مي کند. شرکت در جلسات منظم گروه هاي مذهبي نيز آرامش رواني مناسبي به شما مي دهد.
-
06-22-2009, 10:37 PM
#546
اعتماد و احساس امنيت
پيدا كردن فرد امين و مورد اطمينان چه در روابط نزديك و چه در روابط دور يا رسمي كار ساده اي به نظر نمي رسد. انسانها دوست دارند دوستان قابل اعتمادي داشته باشند. دوستاني كه بتوانند براي روزهاي سخت زندگي رويشان حساب كنند.
اعتماد و اطمينان دو واژه اي است كه به ظاهر ساده مي آيد اما در اصل جاي تعمق بسيار دارد. وقتي به فردي اعتماد مي كنيد و حرف دلتان را مي زنيد و سپس آن را از دهان ديگري مي شنويد چه احساسي به شما دست مي دهد.
مطمئنا احساس خوشايندي نيست. شهروندان ما تا چه ميزان به هم اطمينان دارند. در يك خانواده افراد آن خانواده تا چه حد مورد اعتماد هم هستند. اعتماد افراد خانواده به هم يكي از اراكان بهداشت رواني است. وقتي نوجوان يا جوان در خانواده خود فرد مطمئني پيدا نمي كند تا با او روابط نزديك و صميمي داشته باشد ناخودآگاه از خانواده دور شده و به دامن دوستان و بيگانه ها كشيده مي شود و در اين ميان اگر به تور افراد ناباب بخورد آسيبهاي جبران ناپذيري خواهد ديد. اما فردي كه روابط دوستانه با افراد خانواده اش دارد و حمايت عاطفي مي شود از آسيبهاي اجتماعي در امان مي ماند.
چه كنيد تا فردي مورد اطمينان باشيد و ديگران به شما اعتماد كنند.
گذشته يك فرد بهترين مدرك براي پاسخگويي به اين پرسش است. همه ما در شرايط امتحان يا آزمون قرار مي گيريم. همه ما به نوعي به يكديگر امتحان پس مي دهيم. آناني معتمدند كه از چنين آزمونهايي سربلند بيرون آمده باشند. شما مسلما به كساني اعتماد مي كنيد كه قبلا هم اعتماد كرده ايد. با كساني درددل مي كنيد كه قبلا به نوعي فيدبك مثبت دريافت كرده ايد.
از مغازه هايي خريد مي كنيد كه به كيفيت جنس و بهاي آن تا حدي اطمينان داريد. از مسيري رفت و آمد مي كنيد كه تا حدودي امن تر از مسيرهاي ديگر به نظر مي رسد. براي مهمانتان از رستوراني غذا تهيه مي كنيد كه به سلامت آن اطمينان بيشتري داشته باشيد. فرزندانتان را در مدرسه اي ثبت نام مي كنيد كه لااقل از چند نفر تعريف آن را شنيده باشيد. مسلما همين فاكتورها در انتخاب افرادي كه مي خواهيد به آنها اطمينان كنيد، دخيلند. به ديگران اعتماد كنيد تا آنها نيز به شما اعتماد كنند
اصولا هر خصلتي را با كمي تلقين، انتظار از فرد و دادن برخورد مناسب مي توان درشخص ايجاد كرد. وقتي به كسي مي گوييد: «چون به تو اطمينان دارم ... » فرد ناخودآگاه از خود انتظار يك فرد مطمئن را دارد مگر آن كه از لحاظ شخصيتي آدم بي وجداني باشد. اعتماد متقابل يكي از رموز روابط صميمي و صادقانه است. اگر در مقابل اعتماد ديگري نسبت به او بي اعتماد شويد قدر مسلم كم كم اعتماد او نيز نسبت به شما كمرنگ خواهد شد. مردم دوست دارند در مقابل كنشهاي مثبت شان نسبت به ديگران واكنشهاي مثبت دريافت كنند. مردم از اين كه مورد اعتماد كسي قرار بگيرند به خود مي بالند. از اينكه شما او را به ديگري ترجيح داده ايد و محرم اسرارتان نموديد احساس غرور مي كنند، پس هرچه انتقال احساس صادقانه تر باشد همانقدر قويتر و ارضا كننده تر است. اصولا همه مردم از شنيدن سخناني كه بوي تناقض يا ناراستي بدهد مي پرهيزند، چون اين گونه سخنان احساس ناخوشايندي را بوجود مي آورد و مردم خود آنقدر درگير و گرفتار با معضلات زندگي هستند كه جايي براي اضافه بار اينگونه سخنان ندارند.
رابطه اعتماد و احساس امنيت
احساس امنيت عبارت است از احساس آزادي نسبي از خطر. اين احساس وضع خوشايندي را ايجاد مي كند و فرد در آن داراي آرامش جسمي و روحي است. ايمني از عواطف و احساسات زيربنايي و حياتي براي تامين بهداشت رواني است. افراد ناامن، نامتعادلند. شخصي كه دائما احساس عدم امنيت، ترس و خطر از بيرون و درون خود مي كند، نمي تواند انسان سالمي باشد. او با پرخاشگري يا اضطراب واكنش نشان داده و در دنياي ذهني خود مدام در حال دفع كردن خطرات احتمالي است. روابط توام با اعتماد، احساس امنيت را بالا مي برد،تاثيري كه احساس ناامني بر انسان دارد ايجاد حالت تنش و برانگيختگي و عدم تعادل است. بعضي از روانشناسان معتقدند كه احساس ناامني يك احساس خالص،مجرد و محدود نيست. بلكه احساس پيچيده و مركبي است كه بايد به عنوان يكي از صفات اصلي كل شخصيت انسان محسوب گردد. در اين ميان آبراهام مزلو روانشناس انسان گرا از اولين كساني بودكه در اين زمينه نظرات اساسي ارائه داده و چهارده نشانه براي اين احساس برشمرد كه عبارتند از:
1- احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه ديگران نبودن 2- احساس تنهايي 3- احساس اينكه دائما در معرض خطر قرارداد 4- ادارك دنيا به عنوان مكاني تاريك، خصمانه و خطرناك 5- ديدن ديگران به عنوان افرادي بد، شيطاني و خودخواه 6- احساس عدم اعتماد، حسادت و بخل 7- بدبيني 8- گرايش به ناخشنودي و نارضايتي از خود و محيط 9- احساس تنش، فشار و كشمكش دروني توام با خستگي و بي حوصلگي. ناراحتي، كابوس و بي ارادگي 10- گرايش به عيب جويي زياد نسبت به خود 11- احساس گناه و شرمندگي 12- اختلال در پذيرش خود، نياز به قدرت و مقام اجتماعي، جاه طلبي، پيشرفت و پرخاشگري يا بالعكس احساس خودآزاري، وابستگي به ديگران .احساس بيچارگي و درماندگي و تسليم در برابر ناملايمات 13- ميل دائمي و شديد براي يافتن امنيت به صورت هدفهاي مكرر و متغير و كاذب 14- خودخواهي، خودمداري و فرد گرايي و اشتغالات ذهني شديد و مستمر.
همانند سازي و احساس ايمني
خانواده شرايط همانند سازي سالم را براي كودك فراهم مي سازد. اولين تجربه مهم عاطفي كودك در اين زمينه معمولا با مادر است. ولي با گذشت زمان كودك با افراد ديگر خانواده نيز مرتبط مي شود و روابط عاطفي و اجتماعي او گسترش مي يابد. براي مدتها اين محيط جو و فضاي زندگي او را شامل مي شود. تجاربي كه در اين فضاي كوچك كسب مي كند ساختمان اوليه شخصيت كودك را ساخته و خودپنداري و جهان بيني و نگرش او را نسبت به زندگي خود و ديگران به مقدار زياد تعيين مي كند. در خانواده هاي سنتي محدوده ارتباطي طفل وسيعتر و تنوع همانندسازي او بيشتر است. بنابراين اگر نتواند با پدر و مادر ارتباط برقرار كند غالبا با ديگر اعضاي خانواده مرتبط مي شود و بسياري از نيازهاي خود رابر آورده مي كند.اما در شهرهاي بزرگ كه خانواده به صورت هسته اي است پدر و مادر بار سنگين تري را به دوش مي كشند و كودكان از روابط عاطفي متنوع محرومند. اين خود سبب ايجاد احساس ناايمني در آنها مي گردد.
رابطه احساس امنيت و محيط بيرون از خانواده محيط كوچه، محله، شهر و مدرسه نيز در تشديد احساس ايمني يا نا ايمني بسيار موثر است. ممكن است اين شرايط مانند فضاي خانواده تاثيرات خيلي عميق و وسيع نداشته باشد.
زيرا كودك معمولا در معرض تاثير آنها كمتر از تاثيرات خانواده قرار مي گيرد.ليكن به هر حال پژوهشهاي مختلف نشان داده كه شرايط اجتماعي افراد اگر مثبت باشد خصوصيات مثبت آنها را تقويت مي كند و اگر منفي باشد صفات و واكنشهاي منفي آنها را برمي انگيزد. مدرسه نيز اگر فضاي مناسبي نداشته باشد بر خود پنداري كودكان اثر منفي داشته و احساس حقارت و ناايمني را در آنهاتشديد مي كند. اگر كودكي به طور مداوم به علل مختلفي اعم از عدم توجه والدين يا اولياي مدرس در كوچه، محله يا مدرسه مورد اذيت و آزار، تحقير و تهديد قرار گيرد به احتمال قوي دچار احساس اضطراب و ناايمني گشته يا درونگرا و تخيلي مي شود.
گاه نيز اين احساس ناايمني را با پرخاشگري جبران مي كند. در اثر پرورش در اين گونه محيط ها بسياري از كودكان بزهكار، دزد، قاتل، منحرف، بيمار رواني يا معتاد مي شوند. زيرا لطمات شديدي كه به شخصيت آنها وارد آمده آنها را حقير و ناايمن كرده، در نتيجه با ناسازگاري با دنياي ناامن و نامهربان مقابله مي كنند.
منبع: سايت تكچين
-
06-22-2009, 10:37 PM
#547
تعريف شما از خوشبختي چيست؟
مجله Your Daily Dose of Happiness يك نظرسنجي انجام داده كه شرح آن را از زبان سردبير ميخوانيم: ما يك نظرسنجي انجام داديم و از مردم تمامي دنيا خواستيم تا تعاريف خود را از خوشبختي براي ما ارسال كنند. كميتهيي كه مامور بررسي اين تعاريف شده، 25 يادداشت را انتخاب كرد. چرا كه مضمون بسياري از آنها شبيه به هم بود. در اينجا اين 25 تعريف برگزيده را آوردهايم. اين تعاريف بر اساس رتبه آورده نشدهاند و هيچ يك به ديگري برتري ندارند.
- يك عكس MRI سالم از مغز! ما دو دختر دوست داشتني داريم كه يكي از آنها هفتساله و ديگري 22 ساله است. در سال 2000 دختر بزرگمان دچار تومور مغزي بدخيمي شد. او 33 جلسه راديوتراپي، چهار جراحي سنگين و درمان هاي ديگري را از سر گذراند و حالا MRI مغز او كاملا سالم است و اثري از آن تومور نيست. خوشبختي براي من يعني سلامتي، خانواده و 25 سال ازدواج موفق.
- خوشبختي يعني اينكه هر كسي كمي بيشتر از نيازش ايمان، روابط با ديگران و سلامت جسمي و رواني داشته باشد و بتواند به منابع گوناگوني كه نياز دارد، دسترسي داشته باشد.
- وقتي ميبينم كه كودكانم با شادي لبخند ميزنند، بينهايت احساس خوشبختي ميكنم.
- اگر آنقدر شجاعت و توانايي داشته باشم كه بتوانم براي دخترم الگويي باشم تا بتواند خودش سرنوشتش را رقم بزند و روي پاي خودش بايستد، خوشبخت خواهم بود.
- وقتي بتوانم براي كسي كاري انجام دهم و هيچ چشمداشتي نداشته باشم احساس ميكنم خيلي خوشبختم.
- خوشبختي اين است كه بفهمم تلاشهاي پيگيرم، زندگي ام را بهتر كرده است.
- هنگامي كه كنار پنجره خانهام آرام مينشينم و رقص قطرات باران را بر روي برگهاي درختان ميبينم و از طبيعت زيبا لذت ميبرم، حس مي كنم خيلي خوشبختم.
- خوشبختي درون همه ماست و هيچكدام از ما نميتوانيم آن را تعريف كنيم، وقتي حرارت اين حس خوشايند از قلبمان به چشمها و زبانمان به جريان ميافتد، ميتوانيم آن را درك كنيم و به ارزش آن پي ببريم.
- خوشبختي را هنگامي حس ميكنم كه پابرهنه روي علفهاي خيس از شبنم قدم بزنم، نور خورشيد را روي پوستم احساس كنم و ببينم كسي با ديدن من لبخند ميزند.
- خوشبختي براي من داشتن آزادي،سلامتي و داشتن فرصتهايي است كه بتوانم به كارهايي بزرگ دست بزنم.
- خوشبختي يعني عطر زندگي بخش باران بهاري، بوسههاي خورشيد در صبح و در آغوش كشيدن بادهاي خنك پاييزي
- وقتي با خودم و ديگران در صلح باشم و بتوانم بيقيد و شرط دوست بدارم و دوست داشته شوم، خوشبختم.
- شادي حقيقي كه از قلب من بر ميخيزد و به شرايط محيط ربطي ندارد خوشبختي را براي من به ارمغان مي آورد.
- بيدار شدن با يك لبخند، پشتسر گذاشتن مشكلات روزمره، تشكر از خداي مهربان براي همهچيز و خوابي آسوده با روياهاي شگفتانگيز، معني خوشبختي را در ذهن من تداعي ميكنند.
- خوشبختي يعني «بخشيدن» تقصيرات ديگران، نه «فراموش كردن» آنها
- بذري الهي كه خداوند در قلب ما كاشته و ما بايد ياد بگيريم كه با دوست داشتن يكديگر، آن را پرورش دهيم، خالق خوشبختي است.
- هنگامي كه زير باران ميايستم و نوازش تكتك قطرات باران را روي پوستم حس ميكنم و ميگويم كه اين قطرات نه اشك خدا براي ما بلكه ذراتي از لطف ابدي او هستند، بينهايت احساس خوشبختي ميكنم.
- وقتي احساس ميكنم خوشبختم كه دستگاه فكس از ديگري پيامي برايم ميفرستد كه آن پيام ميگويد: «همه چيز روبهراه است!... همه چيز روبهراه است!»
- وقتي خورشيد پس از چهار روز باراني، مي درخشد و پسر كوچكم با لبخند بيدار مي شود و ميگويد: «مامان، امروز ميتوانم بيرون بازي كنم.»
- وقتي احساس خوشبختي ميكنم كه در يك غروب بهاري روي صندلي ننويي بنشينم و به خودم بگويم من انسان ارزشمندي هستم- با وجودي كه ناشر داستانم را پس فرستاده، در دفاع از پايان نامهام شكست خوردهام و پسرعمويم با شادي ميگويد كه با يك ناشر معتبر قراردادي هنگفت بسته است- من به صداي قورباغهها و جيرجيركها گوش ميكنم و مي دانم كه خوشبختم چون به موفقيتهاي گذشته فكر ميكنم و ميدانم كه آمادهام تا كوههاي بلندي را زير پا بگذارم.
- خوشبختي يعني داشتن كفشهاي راحت
- اگر اسمتان در ستون آگهيهاي ترحيم چاپ نشود، خوشبخت خواهيد بود.
- وقتي خود را به درستي شناختيد و با خودتان در صلح بوديد، آن وقت معناي خوشبختي را درك خواهيد كرد.
مترجم: آذين صحابي
-
06-22-2009, 10:38 PM
#548
روانکاوی
مقدمه
شاید هیچ نهضت و یا مکتبی به اندازه مکتب روانکاوی بر نظرات و فعالیتهای روانشناسان امروزی تاثیر نداشته است. این تاثیر هنگام صحبت در مورد مسائلی چون رشد ، شخصیت ، انگیزش و ... نمود بیشتری پیدا میکند. با آن که عدهای از روانشناسان و مخصوصا در دهههای اخیر ، آیزنک و همکارانش به علمی بودن این نظریه سخت مشکوک شدهاند و انتقادات فراوانی به آن نمودهاند معهذا تئوری و روش روانکاوی هنوز فعالیتهای روانشناسان را در زمینههای مختلف به شدت تحت تاثیر قرار میدهد.
آیا یک مکتب روانکاوی ثابت وجود دارد؟
میتوان گفت که در حال حاضر یک مکتب روانکاوی وجود ندارد، بلکه از زمان فروید تا کنون که موسس این مکتب است، مکاتب مختلفی در این زمینه ایجاد شدهاست. حتی فروید نیز در زمان حیاتش بسیاری از نظریات اولیه خود را تغییر داد. همکاران فروید مانند یونگ ، آدلر و رانک و دیگران چه در زمان او و چه بعد از او در ساختمان و روشهای آنالیز تغییرات محسوسی ایجاد کرده و در حقیقت مکاتب جدید ارائه دادهاند. به این دسته از روانکاوان ، نو روانکاوان گفته میشود.
اصول اساسی روانکاوی
غریزه در روانکاوی
اصل لذت و اصل واقعیت
ساختمان شخصیت
غریزه در روانکاوی
مانند تئوریهای پویا نظریه روانکاوی بر اساس انگیزه موجود استوار است. و به این علت اساس یک تئوری محسوب میشود. بر اساس این تئوری خصوصیات روانی موجود را باید بر اساس حقایق و وقایع گذشته مورد توجه قرار داد و ماهیت آنان را بر این اساس شناخت. فروید برای نیروها یا قوایی که سبب انگیزش رفتار انسان میشود، اصطلاح غریزه را بکار میبرد، البته این اصطلاح سبب سو تفاهمهایی شدهاست. زیرا نیروهایی که فروید به آن اشاره میکند معنای غیر قابل تغییر پذیری غریزه را نمیدهد. بلکه به گفته فروید بعضی از این نیروها تحت تاثیر شرایط محیط و بر حسب هدف آنها قابل تغییرند.
به نظر فروید دو دسته انگیزه یا غریزه اصلی در انسان وجود دارد که هر دو ماهیت زیستی یا بیولوژیک دارند. اولین دسته شامل احتیاجات ساده جسمانی از قبیل گرسنگی، تشنگی، دفع و تنفس میشوند. این کششها بر اساس تغییرات جسمانی ایجاد میشوند، ارضا آنها حیاتی است و هدف آنها را نمیتوان تغییر داد و بنابراین تنوع زیادی در این احتیاجات وجود ندارد. از نظر فروید این نیازها از دیدگاه روانشناسی اهمیت زیادی ندارند. فروید گروه دوم احتیاجات را بر اساس تجاربی که با بیماران نوروتیک داشت طبقهبندی نمود.
این دسته احتیاجات دو نوعند. یکی انگیزه زندگی و غریزه مرگ. نوع اول انگیزه های جنسی را در بر میگیرد و غالبا به آن لیبیدو میگویند. لغت جنسی ، سو تفاهم زیادی را سبب شده است. در صورتی که منظور فروید از این لغت نسبت به آنچه که معمولا از آن درک میشود، معنای بسیار وسیعتری دارد. در حالی که هدف غریزه زندگی صیانت است، ادامه زندگی، تکاپو و سازندگی است. هدف غریزه مرگ از بین بردن خود ، خودکشی ، دیگر کشی و امثال آن است. موضوع غریزه مرگ مورد انتقاد شدید روانشناسان قرار گرفت.
اصل لذت و اصل واقعیت
اصل لذت بر حذر کردن از درد و رفتن به طرف لذت یا کاهش تنش اشاره دارد. به نظر فروید فعالیت اصل واقعیت دیرتر از اصل لذت در انسان ایجاد میشود. کودک از بدو تولد تابع اصل لذت است، ولی اصل واقعیت در اثر محیط و به تدریج در او ایجاد خواهد شد. وقتی کودک درمییابد که تمایلات آنی او برای دریافت لذت با هدفهای بزرگتری مغایرت دارد، سعی میکند واقعیت را قبول نماید.
ساختمان شخصیت
روانکاوی شخصیت انسان را از سه دسته خصوصیات اصلی میداند که آنها را اید ، ایگو و سوپرایگو نامیدهاند، که در زبان فارسی به ترتیب به نهاد ، خود و فراخود ترجمه شدهاست. نهاد عبارت است از منشا و منبع تمام انرژیهای غریزی به عبارت دیگر تمام تمایلات خام ، کنترل نشده، غیر اجتماعی بدون جهت و اولیه انسان را نهاد مینامند. همزمان با رشد تدریجی کودک و فهمیدن این مطلب که قادر به ارضا تمام تمایلات خود نیست قسمت دوم شخصیت که خود میباشد، برای کنترل خواستههای نهاد به وجود میآید.
اگر چه ، خود ، در حقیقت از نهاد جدا میشود و از آن نیرو میگیرد، ولی در واقع بر اثر تجارب کودک از محیطش شکل میگیرد. هدف خود ، این است که به نهاد جهت دهد ، آن را کنترل کند و ارضا میباشد. فراخود ، تقریبا شبیه آن چیزی است که در اصطلاح متعارف ، وجدان نامیده میشود. فراخود در اثر درونفکنی معیارهای اجتماعی ایجاد میشود که پس از مدتی خود خرد را برای انجام اعمال درونی راهنمایی میکند. رابطه میان این سه دسته از عوامل شخصیت انسان را میسازد. نهاد ، هدف لذت طلبی دارد، فراخود هدف منع کننده و خود ، هدف واقع بینی تعاملدهنده
-
06-22-2009, 10:39 PM
#549
هویت یابی و بحران هویت نوجوانان
رشد هویت
پدیده نوجوانی ،با این پرسش اساسی همراه است که نوجوان از خود می پرسد"من کیستم" این پرسش را که چند سال ادامه خواهد یافت "جستجوی هویت"می نامند. در واقع مساله این است که چه میشود که هیچ فردی نه مانند کسانی میشود که قبل از اودراین جهان زیسته اند ونه مانند کسانی خواهد شد که پس ازاوبه این جهان خواهند آمد.نوجوانی که با این پرسش اساسی روبروست می داند که بزودی باید مسوولیت زندگی خویش را شخصاً برعهده گیرد و از خود می پرسد: باید چگونه زندگی کنم؟چه حرفه ای راباید انتخاب کنم؟ در ارتباط باجنس مخالف وزندگی خانوادگی آتی چه خواهم کرد؟ با کدام باورهاوارزشها بایدزندگی کنم؟
پاسخ به این پرسشها آسان نیست و معمولاً با مقداری تشویش نیز همراه است. شاید بتوان گفت که تشویش والدین نیز کمتر از خود نوجوانان نیست.نوجوانانی که سعی می کنند که بالهای خود رابگشایند وبه دنیای خاص خویش پرواز کنند و والدینی که گاه به دلیل وابستگی به فرزند خود و استقلال جویی اونگرانند وگاهی نیز به دلیل مخاطراتی که پرواز غیرقابل پیش بینی ازآشیانه مألوف درکمین نوجوان آنهاست، احساس ایمنی نمی کنند. دراین میان ممکن است نوجوان دچاراین احساس شود که والدین اوبه جای آنکه کمکش کنند، وی را آرام وبه حال خود نمی گذارند.
اریکسون اولین کسی بود که هویت را به عنوان دستاورد مهم شخصیت نوجوانی وگامی مهم به سوی تبدیل شدن به فردی ثمربخش وخشنودتشخیص داد. تشکیل هویت عبارت است از مشخص کردن چه کسی هستید، وبرای چه چیزی ارزش قائلید،وچه مسیری را می خواهیددر زندگی دنبال کنید. یک کارشناس، هویت رابه صورت نظریه روشن درباره خود به عنوان عامل منطقی، عاملی که براساس عقل عمل می کند، مسوولیت این اعمال را می پذیرد ومی تواند آنها راتوضیح دهد،تعریف کرد. این جستجو برای آنچه درمورد خود درست وواقعی است، نیروی پیش برنده درپس خیلی ازتعهدات جدیداست،ازجمله احساس تعهد نسبت به جهت گیری جنسی، شغلی، روابط میان فردی ودرآمیختگی باجامعه،عضویت درگروه قومی، وآرمانهای اخلاقی، سیاسی، مذهبی، و فرهنگی.اریکسون مراحل رشد انسان را به هشت مرحله تقسیم کردو دوران نوجوانی وبلوغ راپنجمین مرحله از مراحل هشت گانه رشد قلمداد کرده است. بحران این مرحله بیدار شدن احساسهایی ازهویت درمقابل گم گشتگی نقش اتفاق می افتد. بیرون آمدن از دوره نوجوانی با احساس هویت مستلزم آن است که خود پنداره به دوطریق تکامل یابد،اول، شخص باید خودپنداره هایی را که در طول چهارمرحله روانی پیشین شکل گرفته است تحکیم بخشد،دوم، خود این خود پنداره منسجم بایستی با تصوری که دیگران ازاودارندیکی باشد. تنها بدین طریق احساسی کامل ازهویت می تواند پدیدآید.
بدین ترتیب ازدیدگاه اریکسون هویت ازامتزاج خودپنداره های خصوصی واجتماعی سرچشمه می گیرد. پیامد این انسجام ازتداوم فردی یا همخوانی درونی است. اریکسون تاکیدبسیارزیادی براهمیت رشد احساسی ازهویت قائل بود. اواز جهات فراوانی یافتن احساس هویت را تکلیف عمده زندگی فردی می دانست. به عقیده اریکسون هویت ممکن است ازدوراه منحرف شود. ممکن است پیش ازآن که رشدکند تثبیت شود(یعنی پیش ازموعدشکل بگیرد)،ویا اینکه بدون هیچ محدودیتی گسترش یابد.
هویت یابی زودرس
وقفه ای است درفرایندشکل گیری هویت، هویت یابی زودرس تثبیت زودرس تصورفردازخودش است که این تثبیت در سایر امکانات وتوانایی هایی که شخص برای توصیف خوددارد تأثیر می گذارد. نوجوانانی که هویت شان پیش ازموعد تثبیت می شود تأییددیگران برایشان اهمیتی اساسی دارد،عزت نفس آنان تا حدودزیادی بستگی به تأیید دیگران دارد،معمولاًبرای مراجع قدرت اهمیت زیادی قائل اند وبیشتر بانوجوانان دیگرهمنوایی می کنند وکمتر استقلال رأی دارند. درضمن این دسته به ارزشهای سنتی مذهبی بیشتر علاقمند اند وکمتر تأملی وبافکرعمل می کنند، مضطرب اندو افکارشان قالبی و سطحی است وبا دیگران کمتر روابط نزدیک برقرار می کنند. هر چند که ازلحاظ هوش کلی تفاوتی باهمسالان ندارند،ولی به دشواری می توانند انعطاف ازخود نشان دهند وبه هنگام مواجهه با تکالیف شناختی وتنش زا نمی توانندواکنش مساعد ازخود نشان دهند؛معمولاً ازنظم وساخت درزندگی شان استقبال می کنند.باوالدینشان روابط نزدیکی دارند.وارزشهای والدین رامی پذیرند.درعین حال والدین این گروه به طورکلی پذیرا ومشوق هستند و نوجوانان راتحت فشار می گذارند که با ارزشهای خانواده همنوایی کنند.
سردرگمی درهویت یابی
برخلاف این دسته گروهی دیگر ازنوجوانان، یک دوره طولانی ازسردرگمی رامی گذرانند. شایدهیچ گاه احساس هویتی قوی وروشن درآنان ایجاد نشود،چنین نوجوانانی عزت نفس کمی دارند واستقلال اخلاقیشان رشد نیافته است.به دشواری مسوولیت زندگی خود رابه عهده می گیرند،تکانشی هستند وتفکری نامنظم دارند،وآمادگی اعتیاد به مواد مخدر دارند،روابط فردیشان غالباً سطحی وگاه وبی گاه است، هر چندکه به طورکلی بانحوه زندگی والدینشان مخالفند نمی توانند ازخودشان شیوه ای ابداع کنند.
دیدگاههای اریکسون توسط بسیاری ازمتخصصان نیزتعبیر،تفسیر وگسترش یافته است. یکی از محققان، به نام جیمز مارسیا یک مصاحبه سازمان یافته رابرای طبقه بندی هویت نوجوانان تدوین کرده است تا وضعیت رشد هویت آنان را درزمینه های بینش مذهبی،جهت گیری جنسیتی ویک مجموعه از ارزشهای سیاسی مشخص کند. دراین طبقه بندی ها چهار نوع هویت برای نوحوانان مشخص می شود:
پراکندگی هویت
این گروه ازنوجوانان هنوز به مسائل هویت خودفکرنمی کنند، واگرهم به این موضوع فکرکرده باشند نتوانسته اند خودرا به یک جهت گیری آینده نگر برسانند.
تسلیم طلبی
نوجوانان این گروه افرادی هستندکه بدون تجربه یچ گونه بحرانی برای تصمیم گیری درباره هویت خودشان خود راتسلیم نظر والدین کرده اند بی آنکه به ارزیابی نظرآنان بپردازند.
وقفه
این خصوصیت بیانگر وضعیت نوجوانانی است که بابحران هویت درگیرهستند واگرچه فعالانه درتلاش برای کشف برای کشف ارزشهاوعلایق وبینشها وحرفه مورد نظر خود هستند؛اما هنوزنتوانسته اند تصمیم روشنی دراین مسائل اتخاذ کنند.
پیشرفت هویت
نوجوانانی که هویت خود راشکل داداه اند کسانی هستند که به یک تعهد شخصی درباره حرفه یا بینش مورد نظر خود(یا هردو مورد)دست یافته اند.
عوامل موثر برشکل گیری هویت
رشد هویت نوجوانی تحت تاثیر عوامل مختلفی است که چند مورد مهمتر رامی توان به شرح زیربرشمرد.
شخصیت
روش انعطاف پذیر وخالی ازتعصب برای دست وپنجه نرم کردن با عقاید وارزشهای متضاد، هویت پخته راپرورش می دهد.نوجوانانی که معتقدند واقعیت مطلق همیشه دست یافتنی است، هویت ضبطی(تسلیم طلب) دارند، وآنهایی که اطمینان ندارند تاکنون چیزی را به طور قطع فهمیده انداز هویت پراکنده برخوردارند،یا دروقفه هستند . نوجوانانی که معتقدند برای انتخاب کردن از بین چندین دیدگاه می توان ازملاکهای منطقی استفاده کرداحتمالاً،هویت کسب کرده اند.
ترتیب تولد وفاصله سنی فرزندان در خانواده
ترتیب تولد بررشد هویت موثراست.فاصله سنی کودکان نیز موجب می شود که نه تنها برخورد والدین باآنها متفاوت باشد، بلکه این امر رابطه فرزندان بایکدیگر را نیزتحت تاثیر قرارمی دهد؛برای مثال فرزند کوچک خانواده، بخصو وقتی که فاصله سنی زیادی بابقیه فرزندان خانواده داردبرای آنکه به استقلال بیشتری برسد نقشهایی ایفا می کند که متفاوت از برادر وخواهربزرگتر از اوست.فرزند اول نیز موضوع آزمایش تربیتی والدین جوان وبی تجربه است که به شدت به وی توجه می کنند . این امرممکن است باعث خلقیات رهبری واحساس مسوولیت در وی بشود. همچنین،معمولاًگفته می شود نقش فرزندوسط خیلی برایش روشن نیست ونیز فرزندان کوچکتر معمولاًآزادی بیشتری را تجربه می کنند و والدین هم تجربه بهتری برای پرورش آنان دارند. در عین حال نباید فراموش کرد که ترتیب تولد وفاصله سنی بچه ها، برحسب اینکه در چه خانواده وفرهنگی تربیت شوند، با تفاوتهای زیادی درتاثیر گذاری برهویت آنان همراه خواهد بود.
عوامل اجتماعی و فرهنگی
عوامل فرهنگی، اجتماعی تاریخی نیز بر چگونگی شکل گیری هویت نوجوانان تاثیر زیادی دارند. نوجوانان متعلق به فرهنگ های قدیمی،ونقاط دورافتاده، تحت تأثیر زمینه اجتماعی وفرهنگی هویت متناسب با شرایط محیط زندگی خودرا کسب می کنند.
نقش والدین در هویت یابی فرزندان
والدین نیز درچگونگی شکل گیری هویت نوجوانان تأثیر زیادی دارند.کودکانی که ازخود درک سالمی دارند، از والدینی برخوردارند که حمایت عاطفی وآزادی کاوش کردن برای آنها تامین می کنند.همین طور، در در ضورتی که خانواده "پایگاه امنی" باشد که نوجوانان بتوانند با اطمینان از این پایگاه به سوی دنیای بزرگتر پیش بروند،رشد هویت تقویت می شود، نوجوانانی که احساس می کنند به والدینشان دلبسته هستند ، اما در عین حال آزادند تا عقاید خودشان را بیان کنند،هویت کسب کرده ویادر حالت وقفه هویت هستند. نوجوانانی که از هویت تسلیم طلب برخوردارند، معمولاً روابطی صمیمی باوالدین دارند، اما از فرصت جدا شدن سالم بی بهره اند، ونوجوانانی که دچار پراکندگی هویت هستند، از کمترین رابطه صمیمانه وارتباط آزاد درخانواده خبر می دهند.
مدرسه نیز یکی از عوامل موثر برنحوه شکل گیری هویت است.موفقیت تحصیلی درطول سالهای مدرسه وقبول شدن بعدی نوجوانان دردانشگاه، راههای زندگی آینده او راهموارتر می سازد وازنظرهویت حرفه ای نیز اطمینان بیشتری برای او ایجاد می کند. همچنین تحصیلات مدرسه ای ودانشگاه معمولاً اطلاعاتی را در اختیار نوجوانان قرار می دهدکه برای شکل گیری هویت آنان مفیداست.الگو برداری ازسایر دانش آموزان و دانشجویان نیز تااندازه ای در رشد هویت نوجوان موثر است.
علاوه بر مواردبالا عوامل دیگری مانندعوامل شناختی، رفتار خودنوجوان، گفتگو درجریان تعارضات با بزرگسالان، وخیال پردازی نوجوانان نیزدر چگونگی رشد هویت نوجوان تأثیر دارد.
مشکلات ناشی ازناتوانی درهویت یابی
نوجوانانی که درکسب هویت سالم به گونه ای دچارانحراف واختلال گردیده اند، ممکن است دچار یکی ازمشکلات وانحرافات زیرگردند.
1-از خودبیگانگی: بیگانگی به معنی رد وانکار عمیق ارزشهای اجتماعی ودوری وجدایی ازدیگران است که از حد بدبینی های نوجوانان معمولی بسیار فراتر می رود .شکل تازه تری از احساس بیگانگی در بین نوجوانان مشاهده شده است که ویژگیهای این نوع عبارتندازاحساس عزلت وتنهایی، تمنای رابطه صمیمانه و نزدیک ولی دشواری در دستیابی بدان، احساس سرگشتگی، نقصان در احساس معنی داربودن وجهت دار بودن زندگی واحساس هویت نامشخص وپراکنده.
2-اعتیاد به مواد مخدر: نوجوانانی که هنوز هویت کسب نکرده اندممکن است برای فرار از تعاضهای روان به مواد مخدر روی آورند.ازنظر کسانی که بانوجوانان کارمی کنندمهمترین خطراین نیست که نوجوانی گهگاه مقداری مشروب الکلی بنوشدو یادرمجلسی بادوستان "برای تفریح"حشیش مصرف کند، بلکه وضع وقتی خطرناک می شود که نوجوانی به صورتم مکرردر واکنش به احساس نا امنی، آشفتگی روانی، احساس حقارت، وطردشدگی وبیگانگی، تعارض باوالدین ویامشکلات زندگی روزمره به مواد مخدر روی می آورد. شمار بسیاری از نوجوانان آسیب پذرگمان می کنند که به خاطرتفریح یا تجربه مواد مخدر مصرف می کنند اما به زودی درمی یابند که مصرف این مواد به صورت تکیه گاه روانی آنها درمی آیدو نمی توانند آن را کنار بگذارند.برخی از علل روی آوردن نوجوانان به مواد مخدرعبارتست از:دردسترس بودن مواد مخدر،فشار دوستان وهمسالان، طغیان علیه والدین، گریزازناملایمات زندگی، آشفتگی عاطفی، احساس بیگانگی وطردشدگی.
3-بزهکاری: بزهکاربه جوانی گفته می شود که بین 16تا18 سال سن دارد ورفتارش به نحوی است که که ازطریق قانونی قابل مجازات است. بعضی ازاعمال بزهکارانه مانند دزدی، حمله شدید،تجاوز، آدم کشی یا استفاده ازمواد مخدر در صورتی که از سوی بزرگسالان صوزت گیرد نیزجرم تلقی می شود.سایر موارد خلافهای خاص نوجوانی محسوب می شود.این اعمال شامل نقض مقررات رفت وآمددراماکن یا اوقات خاص، فرارازمدرسه، فرار ومصرف الکل پیش ازسن قانونی می شود.
اوضاع واحوال اجتماعی ونیز تجارب ردی در بزهکاری نوجوانان دخیل است. فقر وشرایط سخت زندگی یکی ازعوامل است.روابط بین والدین وفرزندو خصوصیات شخصیتی فردی نیز ازعواملمهمی است که باعث بروز رفتار بزهکارانه می شود.
علاوه برمواردبالا ممکن است نوجوان دچار اختلالات روانی و روانی فیزیولوژیکی گردد که برخی ازآنها عبارتند از
4-واکنشهای اضطراب: نوجوانی که دچار اضطراب حاداست احساس ترس ناگهانی براو چیره می شود، گویی قرار است برایش حادثه بدی رخ دهد. ممکن است بی قرار ونا آرام شود، به سادگی ازجا بپرد وعلایمجسمانی مثل تهوع، سردرد، سرگیجه، واستفراغ در اوظاهر می شود، فراخنای توجه وحواسش منحرف می شود، دچار اختلال خواب می گردد. اگرهیچ گونه دلیل بیرونی آشکاری برای اضطراب حادنوجوان وجودنداسته باشد ممکناست نگران شود که این حالات اوازکجا سرچشمه می گیرد، و دراوضاع و وقایع بیرونی ونسبتاً جزئی به دنبال علت آ باشد. البته بابرسی دقیق ترمعمولاًروشن می شود که عوامل به مراتب اساسی تروپراهمیت تری که ممکن است نوجوان به آن آگاهی نداشته باشدمانند اختلال در روابط فرزند ووالدین، نگرانی درمورد مشکلات بزرگ شدن وترس احساس گناه در مورد سائق های جنسی وپرخاشگری
5-افسردگی نوجوانان: بسیاری ازنوجوانان افسردگی خود رابه صورت خستگی وبی قراری وتظاهر به بیماری نشان می دهند ودرحالت افراطی به صورت فعالیت های جنسی، پرخاشگری ونیز رفتار بزهکارانه بروز می کنند. افسردگی نوجوانان معمولاًدو حالت دارد.اول اینکه نوجوان احساس تهی بودن وبی احساسی می کند. گویی که دوران کودکی سپری شده، بی آنکه بزرگسال رشد یافته ای جای آن را بگیرد. این نوع افسردگی ناپایدار است ومعمولاًحل شدنی.نوع دوم افسردگی نوجوان به دشواری ازبین می رود. ریشه های آن درتجربه شکستهای مکرردر طی زمان طولانی است. نوجوان ممکن است واقعاً برای حل مشکلات ورسیدن به اهداف شخصی تلاش کرده باشد، ولی به موفقیتی دست نیافته باشد. در این نوع افسردگی نوجوان رابطه اش رابا والدین، دوست یا کسی که به شدت به او علاقه داشته ازدست می دهد.
6-خود کشی: خودکشی نوجوان معنای آن است که اوبرای اوزندگی مشکل ترازمرگ جلوه کرده است. درصدقابل توجهی ازنوجوانانی که به مراکز درمانی ارجاع می شوند کسانی هستندکه یادست به خودکشی زده،یا نقشه خودکشی درسرداشته اند. این افراد عموماًدرفاصله سنی 15-25سالگی هستند. تعداد دخترانی کهدست به این کارمی زنند بیش ازپسران است هرچند که خود کشی پسران بیشتر به نتیجه می رسدودختران غالباًطوری خود کشی می کنند که امکان نجاتشان بیشتر است.آشکارترین دلیل خودکشی نوجوان، احساسات منفی ونا امیدی وازدست دادن کنترل خود است. احساس گناه شدید، احساس تنهایی وبی کسی وبی پناهی ،فقدان حمایت از نوجوان، ناتوانی درکنترل فشارهای وارده ، ناتوانی درکنترل احساسات ورشدنیافتگی وعدم آمادگی برای مقابله بامشکلات پیش روی نوجوان مهمترین دلایلی است که ممکن است اورابه فکر یاعمل خود کشی وادارمی سازد.
-
06-22-2009, 10:39 PM
#550
10 قدم تا شادي
1) برجستهسازي موارد مثبت. به بخشهايي از زندگيتان فكر كنيد كه خوب پيش ميروند، نه غصه خوردن براي جنبههاي منفي.
2) موفقيتهاي قبلي را مرور كنيد. آنچه پيش از اين انجام دادهايد را به خودتان يادآور شويد تا براي تكميل كارهاي آينده، انگيزه لازم را به شما بدهد.
3) عبادت كنيد. عبادت موثرترين راه براي كاهش و تسكين اضطراب و افسردگي است.
4) به موزيك گوش دهيد. اين روش حداقل بهطور موقت، يكي از رايجترين و موثرترين راههاي تقويت حالات خلقي است.
5) خودتان را درمان كنيد. گذشت و اغماض (كوچك يا بزرگ، سنگين يا سبك) هنگامي كه احساس بدي داريد به شما كمك ميكند تا خودتان را بالا بكشيد. اين كار موجب ميشود كه احساس خاصبودن كنيد.
6) كار داوطلبانه. خود را وقف كارهاي خير و داوطلبانه كنيد. با اين كار احساس بهتري خواهيد داشت.
7) ورزش كنيد. طي مطالعات مختلف در جهان، فعاليت جسمي به عنوان يكي از بهترين روشها در تغيير حالت بد خلقي، ايجاد ارزش و كاهش فشار و استرس شناخته شده است.
8) خودتان را خوشحال نشان دهيد. خوشحال نشان دادن يا لبخند زدن موجب از بين رفتن مشكل نميشود اما موجب بهبود حالت خلقيتان ميشود.
9) برآينده تاكيد كنيد. اگرچه نميتوانيد گذشته را دوباره بنويسيد، اما چيزهايي را از آن ياد ميگيريد. بار ديگر سعي كنيد بهتر و با تلاشي بيشتر به حل مشكلات بپردازيد.
10) حدي را براي افسوس خوردن قايل شويد. به خودتان بگوييد: امروز صبح براي خودم احساس تاسف دارم اما امروز بعدازظهر بايد به زندگيام برسم و جايي براي افسوس خوردن وجود ندارد
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن