-
06-22-2009, 07:19 PM
#521
طلاق
بزرگترین مانع حل اختلافات خانوادگی بیماری اخلاقی خودبینی و خودپسندی است. متاسفانه بسیاری افراد به این بیماری مهلک مبتلاهستند.کسانیکه به این بیماری مبتلا باشند چشم عقلشان کور است.
خوبیهای خودشان را می بینند و بزرگ میشمارند ولی بدیهایشان را اصلا نمی بینند.وقتی این بیماری با بیماری عیبجویی از دیگران ضمیمه شدغوغا میکند.
گاهی زن و شوهر هر دو مبتلا هستند گاهی یکی از آنها.اگرهر دو نفر مبتلا باشند شبانه روز دعوا و انتقاد دارند،هر کدام از آنها عیب دیگری را می بیند و بزرگ جلوه میدهد و انتقاد میکند ولی ساحت وجودخودش را از هر گونه عیب و نقصی منزه میداند.و اگر یکی از آنها مبتلاباشد فقط از دیگری انتقاد میکند ولی خودش را پاک و بی عیب میشمارد.
در صورتیکه زن و شوهر به این بیماری مبتلا باشند اصلاح آنها بسیاردشوار است.چون خودشان را بی عیب میدانند به پند و اندرز گوش نمیدهند.
هنگامی که به برنامه های خانواده صدا و سیما گوش میدهند اگرعیبی گفته شد که در همسرشان وجود دارد،او را خوب می فهمند و فورا به رخش میکشند،ولی اگر عیبی گفته شد که در خودش وجود دارد، اصلاتوجه نمیکنند و خودش را از آن منزه و پاک میداند.کتابهای اخلاق خانواده را می خرد و بهمسرش میدهد که بخواند و به وظائف خودش عمل کند لیکن در مورد خودش نیازی بخواندن کتاب نمی بیند.چون خودش راصد در صد بی عیب میداند.خودپسندی بعض افراد ممکن است آنقدرعمیق باشد که حتی بیماری خودپسندی خویش را نیز نبینند.
معلوم است که اصلاح و حل مشکلات چنین خانواده ای بسیاردشوار بلکه غیر ممکن خواهد بود.با چنین وضعی یا باید تا آخر عمر بااختلاف و دعوا و کدورت و رنج و عذاب زندگی کنند،یا به طلاق و جدایی و عواقب سوء آن تن در دهند.
بنابراین به همه خانواده هاییکه اختلاف دارند توصیه میشود که ازخودبینی و خودخواهی دست بردارند و حداقل احتمال بدهند که ممکن است در وجود آنها نیز عیب و تقصیری وجود داشته باشد.
در فرصت مناسب،بدون تعصب و خودخواهی،همانند دو قاضی با انصاف و امین باهم بنشینند،موارد اختلاف را در میان بگذارند.بدون تعصب و قصد دفاع به سخن یکدیگر خوب گوش دهند.
هر یک از آنها بقصد اصلاح و بدون اغماض،قصور یا تقصیرات خود را یادداشت کند.آنگاه با هم تصمیم بگیرند که در اصلاح عیوب خودشان بکوشند.اگر ضرورت وجود تفاهم وحل اختلاف را واقعا احساس نمایند،بدین وسیله میتوانند به تفاهم واقعی برسند و صفا و آرامش و محبت از دست داده را دوباره بازیابند.
و اگر خودشان را در این باره ناتوان می بینند می توانند در ارجاع امر به یک داور آگاه و خیراندیش و با ایمان و مورد اعتماد و با تجربه تفاهم نمایند.و اگر این داور یا داوران از خویشان نزدیکشان باشد بهتراست.آن گاه بقصد اصلاح و بدون پرده پوشی تمام موارد اختلاف را بدون کم و زیاد در اختیار داور قرار دهند،و از او بخواهند که درباره آنان داوری کند.
آنگاه خوب به سخنانش گوش دهند و اگر اشکالی داشتندتوضیح بخواهند.بقصد عمل نظرهای او را یادداشت نمایند،و همه را مو به مو باجرا درآورند.و صفا و آرامش را دوباره به خانه باز گردانند. البته ترک لجبازی و خودخواهی و تن دادن به چنین داوری کار آسانی نیست ولی انسان اندیشمندی که به بقاء و ثبات و آرامش و انس خانوادگی علاقه دارد می تواند چنین امری را بر خویشتن تحمیل کند و از ثمرات ارزشمندش بهره مند گردد.
پدر و مادر و خویشان نزدیک عروس و داماد هم اگر به اختلاف آنها پی بردند،بهتر است بدون داد و فریاد و جانبداری از یک طرف و تشدید اختلاف،موضوع ارجاع اختلاف را به یک داور امین و با تجربه وخیر اندیش،با آنها در میان بگذارند و در این باره یاریشان دهند.تا بیاری خدا اختلافاتشان برطرف گردد.
خدا در قرآن می فرماید:و چنانچه بیم آن را دارید که جدایی و نزاع در بین زن و شوهر پیدا شود یک نفر داور از خویشان مرد و یک نفر ازخویشان زن برگزینید.که اگر قصد اصلاح داشته باشند خدا در میان آنهاتوافق بوجود خواهد آورد.و خدا به همه چیز دانا و بر همه اسرار آگاه است (۱) .
● طلاق
با اینکه طلاق در نظر اسلام یک امر جائز و مشروعی است اما درعین حال،مبغوضترین و بدترین کارها است.امام صادق (ع) فرمود:
تزویج کنید ولی طلاق ندهید.زیرا از وقوع طلاق عرش خدا می لرزد (۲) .
حضرت صادق (ع) فرمود:خدا دوست دارد خانه ای را که در آن عروسی واقع شود و بدش می آید از خانه ای که در آن طلاق واقع شود.نزدخدا چیزی مبغوض تر از طلاق نیست (۳) .
ازدواج کفش و جوراب خریدن نیست که وقتی آن را دوست نداشت دورش بیندازد و کفش دیگری بخرد.زناشویی یک پیمان مقدس انسانی و پیوند معنوی است.دو انسان با هم عهد و پیمان می بندند که تا آخر عمر یار و غمخوار و مونس هم باشند.به اعتماد همین پیمان مقدس است که دختر پدر و مادر و خویشانش را رها کرده با صدها امید و آرزو به خانه شوهر قدم میگذارد و سرمایه عفت خویش را در اختیار او قرارمیدهد.
به اعتماد همین پیمان ملکوتی است که مرد مبالغ هنگفتی خرج عقدو عروسی و مرتب ساختن اسباب و لوازم زندگی میکند و شبانه روز برای آسایش خانواده اش زحمت میکشد. ازدواج هوسبازی نیست تا مرد و زن به اندک بهانه ای آنرا بر هم بزنند.درست است که طلاق امر مشروعی است لیکن شارع مقدس اسلام جدا از آن نهی کرده است.
متاسفانه همین امر مبغوض در کشور اسلامی چنان شیوع پیدا کرده که بنیاد خانواده ها را متزلزل ساخته اعتماد زناشویی را سلب نموده است.
کارشناسان و محققان مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران،ایران را چهارمین کشور طلاق دانسته اند....از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۷ مجموعا ۴۰۰۰۳۶ ازدواج بوقوع پیوسته است که محاسبه یک چهارم جدایی ۱۰۰۰۰۹ طلاق در پی داشته است (۴) .
طلاق جایز است اما جز در مواقع ضروری نباید از آن استفاده کرد.
پیغمبر اسلام (ص) فرمود:آن قدر جبرئیل درباره زنان به من سفارش کردکه گمان کردم جز در مورد ارتکاب زنا نباید آنان را طلاق داد (۵) .
اکثر طلاقهایی که بین ما واقع می شوند منشا درست و قابل توجهی ندارند.بلکه با بهانه های کودکانه و در اثر لجبازی زن یا شوهر انجام می گیرند.یعنی موضوعات کوچک و بی اهمیتی باعث طلاق می شوند که ارزش آنرا ندارند که به خاطر آنها کانون مقدس زناشویی از هم بپاشدلیکن نادانی و خودخواهی زن یا شوهر یک امر جزئی را چنان مهم جلوه میدهد که سازش را غیر ممکن میگرداند.
به نمونه های زیر توجه فرمایید:
زن ۲۴ ساله ای به نام...از شوهرش تقاضا میکند که سور مفصلی به پدر و مادرش بدهد و چون شوهر زیر بار نمی رود تقاضای طلاق میکند (۶) .
مردی به علت اینکه زنش دخترزا است با وجود ۵ بچه او را طلاق میدهد (۷) .
زنی به علت اینکه شوهرش نیمچه عارف است و شوقی به زندگی ندارد تقاضای طلاق میکند (۸) .
مردی به علت اینکه میخواهد با یک زن ثروتمند ازدواج کندتقاضای طلاق میکند (۹) .
زنی به علت اینکه شوهرش پولهایش را در آستر کتش پنهان کرده تقاضای جدایی میکند (۱۰) .
منشا طلاقها غالبا از این قبیل امور جزئی و غیر قابل اهمیت است که اگر زن و شوهر با فکر و عاقبت اندیش باشند نباید بدانها ترتیب اثربدهند.
زن و مردی که قصد جدایی دارند نباید عجله کنند.بهتر است قبلاعواقب امر و آینده خویش را بخوبی بسنجند سپس تصمیم بگیرند.
مخصوصا در دو مطلب باید کاملا بیندیشند:
۱) مطلب اول :
زن و مردی که جدا می شوند لابد در نظر دارند بعدابا دیگری ازدواج کنند.مرد فکر میکند همسرم را طلاق میدهم و با زن دیگری که مطابق میلم باشد ازدواج میکنم،زن نیز فکر میکند از شوهرم طلاق میگیرم و با یک مرد ایده آل عروسی میکنم.
لیکن این زن و مرد بایدبدانند که در صورت جدایی بد سابقه می شوند.هوسباز و خودخواه وبی گذشت و بی وفا معرفی می شوند.مرد به خواستگاری هر زنی برود آن زن پس از تحقیق می فهمد که زن سابقش را طلاق داده بدین جهت به اواعتماد نخواهد کرد.پیش خود فکر میکند از دو حال خارج نیست یا زن سابقش طلاق گرفته معلوم می شود مرد خوبی نبوده است.یا اینکه اوهمسرش را طلاق داده معلوم می شود عهد و وفا ندارد.
زنی که از شوهرش طلاق میگیرد باید بداند که کمتر مردی حاضرمی شود او را بگیرد.زیرا مردها فکر میکنند اگر این زن،زن خوب و باوفایی بود از شوهرش طلاق نمی گرفت.بدین جهت مرد برای خواستگاری هر زنی برود غالبا دست رد به سینه اش خواهد زد.زن نیز بایددر انتظار خواستگار در خانه بماند.اگر با همین حال تا آخر عمر بمانندبدبخت و سیه روز خواهند بود.مرد ناچار می شود تا پایان عمر تنها وپریشان احوال زندگی کند.زن نیز ناچار است تا آخر عمر سر بار پدر ومادر یا سایر خویشان باشد.یا تنها و بدون مونس زندگی کند و در حسرت شوهر داشتن بسوزد و بسازد.در صورتی که زندگی انفرادی بسیار دشوار و خسته کننده است.به طوری که گاهی مرگ را بر آن ترجیح داده دست به خودکشی میزنند.
زن جوان ۲۲ ساله ای که با وجود یک فرزند طلاق گرفته و به منزل پدرش رفته بود شب عروسی خواهرش دست به خودکشی زد (۱۱) .
بر فرض اینکه مرد بتواند با تحمل خسارتهای فراوان ودوندگیهای زیاد زن دیگری بگیرد تازه معلوم نیست از همسر اولش بهترباشد بلکه غالبا بدتر خواهد بود.
به طوری که اگر از مردم خجالت نمیکشید و برایش امکان داشت حاضر بود همسر دومش را طلاق بدهد و با همسر اولش آشتی کند.لیکن معمولا از کار گذشته و این موضوع امکان پذیر نیست.
مرد هشتاد ساله ای در دادگاه گفت:در حدود شصت سال پیش وقتی با زن اولم ازدواج کردم زندگی شیرینی داشتم ولی بعد از مدتها چون زنم بدرفتاری کرد طلاقش دادم.در طول این مدت ۹۷ زن دیگر به طورعقدی و صیغه گرفتم و طلاق دادم.پس از مدتها متوجه شدم که زن اولم ازهمه با وفاتر بود.بعد از جستجو او را پیدا کردم.چون او هم مانند من ازتنهایی خسته شده بود موافقت کرد با هم ازدواج کنیم (۱۲) .
مردی به علت اینکه زن دومش نمی توانست از دو فرزند زن اولش پرستاری کند او را طلاق داد و با زن مطلقه خود که پنجسال پیش وی راطلاق داده بود ازدواج نمود (۱۳) .
۲) مطلب دوم:
زن و شوهری که در صدد جدایی هستند اگر دارای فرزند هستند باید بفکر آنها نیز باشند.آسایش و خوشی بچه در اینست که پدر و مادرش با هم باشند تا او زیر سایه پدر و در دامن عطوفت مادرپرورش یابد.
اگر این زندگی مشترک از هم پاشید کانون امید بچه واژگون گشته دوران خوشی او خاتمه می یابد.اگر پدر از او نگهداری کند از مهر ومحبتهای بی شائبه مادر محروم میگردد و بسا اوقات زیر دست نامادری می شود.تکلیف نامادری هم روشن است.زیرا او از بچه هووی سابق خودش خوشش نمی آید و او را مزاحم و سربار خویشتن محسوب میدارد.
لذا تا بتواند او را اذیت و آزار میکند.پدر هم جز سکوت و صبر و حوصله چاره ای ندارد.
عروس ۱۴ ساله ای که خودکشی نموده بود در بیمارستان گفت:
یک ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند.و بطوری که شنیده ام پدرم یک سال و نیم بعد با زنی ازدواج کرده که هم اکنون با هم زندگی می کنند.
زن پدرم مرا مرتب کتک میزد حتی چند بار تنم را با سیخ کباب داغ کرد...
پدرم با اینکه از نظر مادی وضع خوبی داشت مانع مدرسه رفتنم شد ومجبور شدم همیشه حسرت درس و کتاب را بخورم.یک ماه قبل پدرم باتهدید و زور مرا به عقد مرد ۴۵ ساله ای در آورد (۱۴) .
دختر ده ساله ای به نام...به مددکاران اجتماعی گفت:درست به یادم نیست ولی همین قدر میدانم که یک شب پدر و مادرم دعوایشان شد.
روز بعد مادرم رفت و چند روز بعد پدرم مرا به عمه ام سپرد.مدتی نزدعمه ام بودم.تا اینکه این پیرزن مرا از عمه ام گرفت و به تهران آورد.چند سالی است نزد او نگهداری می شوم و آن قدر رنج می برم که دیگرنمی خواهم به خانه او بروم.خانم آموزگار گفت:امسال مثل همیشه سال تحصیلی آغاز شد و دبستان مهام از عده ای ازدانش آموزان نام نویسی کرد...
این دختر هم یکی از آنان بود.ولی در کلاس آرام نبود.نمی توانست درس بخواند.دائم مانند اشخاص مریض سرش رامیان دستهایش میگذاشت و بفکر فرو می رفت.حتی چند روز بعد از ظهرکه مدرسه تعطیل شد در گوشه ای از حیاط مدرسه نشست و هر چه اصرارکردیم به خانه برود قبول نکرد.پریروز علت به خانه نرفتن او را پرسیدم.
گفت:نزد زنی به نام...نگهداری می شوم.پیرزن مرا اذیت میکند و دیگرنمی خواهم به خانه او باز گردم.پرسیدم پدر و مادرت کجا هستند؟چنددقیقه گریست سپس گفت:آنها از هم جدا شدند و پدرم مرا به آن پیرزن سپرده است (۱۵) .
دختر ۱۳ ساله ای به نام...در تراس یکی از باغات دروس خود راحلق آویز کرد.این دختر با دو برادر خود در این باغ زندگی میکرد.
برادرش گفت:پدر و مادرم سه سال پیش از هم جدا شدند.مادرم با مرددیگری ازدواج کرد و پدرم نیز دو ماه پیش فوت شد.من ساعت ۵/۶ بعد ازظهر دیروز وقتی به خانه آمدم مشاهده کردم خواهرم خود را حلق آویز کرده است (۱۶) .
و اگر مادر سرپرستی فرزندش را به عهده بگیرد آن طفل معصوم از سرپرستی و مراقبت پدر محروم میگردد و بسا اوقات زیر دست ناپدری واقع می شود.
مادری به کمک شوهر جدیدش دست و پای پسر بچه هشت ساله خود را در اتاق در بسته ای به تختخواب بستند و به گردش رفتند.وقتی برگشتند دیدند اتاق آتش گرفته و بچه سوخته است. (۱۷)
با وقوع طلاق کانون گرم خانواده از هم پاشیده میشود و فرزندان آن خانواده بی سرپرست و بی پناه میگردند و گاهی پدر و مادر در اثرلجبازی و خودخواهی به کلی آن افراد بیگناه را رها می سازند.چهارکودک ۱۲ و ۹ و ۶ و ۴ ساله سرگردان به پاسگاه متحصن شدند.پسربزرگ گفت: مدتی قبل پدر و مادرمان بر اثر اختلاف و دعواهای شبانه روزی از هم جدا شدند و دیگر هیچکدام حاضر نیستند سرپرستی مارا قبول کنند. (۱۸)
وقتی اطفال بیگناه سرپرست خویش را از دست دادند و پناهگاهی نداشتند غالبا ولگرد و هرزه می شوند و در اثر بی تربیتی و عقده های روحی ممکن است در زمان کودکی یا بعد از بزرگ شدن دست به دزدی و قتل وجنایت بزنند.
چنانکه آثار آن در صفحات مجلات و روزنامه ها منعکس میگردد،اطلاعات می نویسد:
در تحقیق که از کانون اصلاح و تربیت کودکان دیدیم از ۱۱۶ نفرجوان بزهکار کانون،هشتاد نفرشان نامادری داشتند و اغلب دلیل انحراف خود را وجود نامادری و سختگیریهای او ذکر کرده اند. (۱۹)
آقای محترم،و خانم گرامی برای رضای خدا و به خاطر فرزندان بیگناهتان فداکاری کنید، گذشت داشته باشید،بهانه جویی نکنید،ازهوسبازی دست بردارید،عیوب کوچک را نادیده بگیرید،لجاجت وستیزه گری بخرج ندهید،در عواقب کار خودتان و فرزندان بیگناهتان خوب بیندیشید،آنها تقصیر ندارند.
به چشمهای فرو رفته و چهره افسرده آنان ترحم کنید.
این افراد بیگناه از شما انتظار دارند آشیانه آنها یعنی کانون گرم خانوادگی را از هم نپاشید و آن جوجه های بی پر و بال را پراکنده وسرگردان نسازید.
اگر به خواسته درونی آنان توجه نکنید و دلشان را بشکنید آه و ناله آنان بی اثر نخواهد بود روی سعادت و خوشبختی را نخواهید دید.
۱-سوره نساء آیه ۳۵
۲-مکارم الاخلاق ص ۲۲۵
۳-وسائل ج ۱۵ ص ۲۶۷
۴-اطلاعات ۲۶ بهمن ماه ۱۳۵۰
۵-مکارم الاخلاق ص ۲۴۸
۶-اطلاعات ۱۲ اسفند ماه ۱۳۵۰
۷-اطلاعات ۱۶ اسفند ماه ۱۳۵۰
۸-اطلاعات ۱۶ اسفند ماه ۱۳۵۰
۹-اطلاعات ۸ اسفند ماه ۱۳۵۰
۱۰-اطلاعات ۱۶ اسفند ماه ۱۳۵۰
۱۱-اطلاعات ۱۷ اسفند ماه ۱۳۴۸
۱۲-اطلاعات ۲۱ بهمن ماه ۱۳۴۸
۱۳-اطلاعات ۸ دیماه ۱۳۴۸
۱۴-کیهان ۲۹ آبان ۱۳۴۸
۱۵-اطلاعات ۲۸ مهر ماه ۱۳۴۸
۱۶-اطلاعات ۴ بهمن ۱۳۵۱
۱۷-اطلاعات ۷ خرداد ۱۳۴۹
۱۸-اطلاعات ۱۸ بهمن ۱۳۴۸
۱۹-اطلاعات ۲۲ اسفند ماه ۱۳۵۰
-
06-22-2009, 07:19 PM
#522
انرژىهاى ويژه اعصاب
تقسيمبندى بافتهاى حسى به انواع مختلف بود. يوهانس ميولر در سال ۱۸۲۶ معتقد بود که پنج نوع حس وجود دارد، يعنى هريک از حواس پنجگانه داراى يک نوع عصب با انرژى ويژه خاص خود است. البته اين نظر جديد نبود. پيش از وى در ۱۸۱۱ چارلز بل در مقالهٔ خود، که بهصورت خصوصى منتشر شده بود، همين بحث را کرده بود. توماس يانگ (Thomas young) در سال ۱۸۰۱ گفته بود که ديدن رنگ را مىتوان معلول وجود سه نوع رشتهٔ بصرى دانست.
از عقيدهٔ جان لاک راجع به خصوصيات ثانوى (۱۹۶۰) چنين برمىآمد که اعصاب فقط انتقالدهندههاى منفعل صفات ادراک شده اشياء نيستند و اين همان چيزى بود که ميولر کاملاً با آن مخالفت مىکرد. ميولر نظريهٔ خود را رسماً در سال ۱۸۳۸ منتشر کرد و چند سال پس از آن هلمهولتز اين نظريه را يکى از اصول مهم روانشناسى بهشمار آورد که اهميت آن به اندازهٔ مبحث انرژى در فيزيک است. اين اصل هم يکى از اصولى بود که هلمهولتز در ۱۸۴۰ به تثبيت آن کمک کرده بود. بعدها هلمهولتز نظريهٔ انرژىهاى مشخص براى توجيه کيفيتهاى موجود در حواس را تعميم داد، مانند سه انرژى براى رنگها، هزار انرژى براى اصوات و غيره.
استقرار قانون بل - ماژندى درباره کنشهاى حسى و حرکتى ريشههاى اعصاب نخاعي، يکبار براى هميشه اين دوکنش را از يکديگر در فيزيولوژى جدا نمود و درنتيجه تقسيمبندى اساسى در سيستم اعصاب پديد آمد. فيزيولوژى حرکات جلوتر از فيزيولوژى احساس پيش مىرفت و دليل آن، اين بود که در رابطه با حرکات، آزمايش با حيوانات نشاندهندهٔ مستقيم فرآيند حرکتى بود ولى شناخت و ارزشيابى احساس از طريق آزمايش با حيوانات فقط غيرمستقيم قابل تفسير بود. و به اين علت دانش مربوط به عمل انعکاسى خيلى زود نمايان گشت.
مطالعه عمل عصبى از زمان گالوانى تا دوبوا - ريموند امکانپذير بود زيرا که تحريک عصب سبب انقباض عضلانى بهگونهاى قابل مشاهده مىگرديد. مراکز حرکتى زودتر از مراکز حسى در مغز نقشهبردارى شد زيرا که تحريک بعضى از نقاط قشر مغز سبب حرکت گروهى از عضلات مىگشت. از طرف ديگر مسئله احساس نيز مشکلى بود که فيزيولوژيست بايد حل مىکرد. او دستگاهى براى ضبط جريانهاى قسمت مربوط به مرکز اعصاب حسى حيوان نداشت، ليکن ”تجربه آني“ (Immediate Experience) درون خود را در دسترس داشت. گويه، پرکيني، ميولر، وبر و بعدها فخنر، ولکمن (A.W.Volkman) و هلمهولتز همه براساس تجارب کنترلشدهٔ شخصى به قوانينى در اين زمينه دست يافتند. اين فيزيولوژيستها از روشى استفاده کردند که بعدها روانشناسان آن را به آلمانى Selbstbeobchtung و به انگليسى Introspection (درونگري) ناميدند. آنان گزارش تجارب آنى خود را تحت شرايط کنترلشده، گزارش مىدادند. در مباحث بعدى نشان خواهيم داد که چگونه اين نوع فيزيولوژى حواس در نيمه اول قرن نوزدهم رواج يافت، ليکن اول بايد اصول اساسى انرژىهاى اختصاصى اعصاب را مورد بررسى قرار داد.
منبع:سایت آفتاب
-
06-22-2009, 07:20 PM
#523
احترام مرد،تکریم زن
خانواده و ارکان آن از دیدگاه شیخ الرئیس ابن سینا...
بتازگی خبری در مورد نصب تندیس های فردوسی و ابن سینا در ساختمان یونسکو در پاریس منتشر شد که در ارزیابی مناسبت و اهمیت آن می توان به نکته ای مهم و قابل توجه اشاره کرد. این نکته که چون نام ابوعلی سینا، این بزرگ فرزانه ایران زمین از ذهن و اندیشه بگذرد، بی گمان نخست نبوغ او را در طب مدنظر قرار می دهیم، پس از آن هر عرصه دیگر از جمله فلسفه، حکمت و الهیات و کدام حیطه اندیشه است که او در آن گام ننهاده و سخنی بدیع و حکمت آموز نگفته است؟ با این حال ، یکی از حیطه های اندیشه او که کمتر کسان به آن پی برده اند، شناخت فلسفه وجودی و اهمیت خانواده است و آرای فلسفی ابوعلی سینا در این مقوله چنان جالب، پندآموز و حکیمانه است که سبب شگفتی می شود. از این رو، جا دارد از این نظرات بنیادی در تبیین و تدوین مقالات مربوط به سلامت خانواده و نقش آن در سلامت و اعتلای جامعه بهره گرفته شود.
نکته ای اساسی که در نخستین نگاه به چشم می آید این است که جانمایه گفته ها و یافته های شیخ الرئیس در باب خانواده، رهنمودها و احکام روشنگر، تعالی بخش و انسان ساز اسلام است.
بنیان های پدیدآورنده خانواده خود گویای ارزش معنوی و قداست آن است زیرا قرآن مجید خانواده را نهادی مقدس و مبتنی بر چند رکن معنوی می داند که عبارتند از : آرامش و سکون، عشق و دوستی ، مهربانی و شفقت و همیاری که انس و الفت نیز در بطن آن است.
● عشق ، بنیان خانواده
چون نیک بنگریم و بیندیشیم، به روشنی درمی یابیم که عشق نه تنها رکنی از ارکان خانواده است ، بلکه در قوام و بقا و تعادل بنیان های دیگر نقش بی همتا دارد تا جایی که شاید بتوان گفت، عشق روح خانواده است یا این که خانواده به راستی خانه عشق و آشیان عشق است. اندیشمندان در اثبات سخن به آیه «خلق لکم من انفسکم ازواجاً لستکنوا الیها و جعل بینکم مودهٔ و رحمهٔ» (قرآن مجید ۳۰/۲۱) و نیز «هوالذی خلقکم من نفس واحدهٔ و جعل منها زوجها لیسکُن الیها» (قرآن مجید /۱۸۹ ۷) استناد می کنند و معتقدند: اساس روابط اجتماع درون خانواده که همانا دوستی، تفاهم متقابل و همیاری است، با ملات عشق به هم پیوسته و آمیخته است. از این دیدگاه، اشاره به نفس واحده در آیه کریمه دیگر گویای این حقیقت است که نهاد خانواده ظرف رویش روح و جان، رستگاری و بالندگی زن و مرد تا رسیدن به اوج بالندگی (کمال انسانی) است؛ یعنی، نه مرد به تنهایی کامل است و می تواند به کمال برسد، نه زن. مگر با همگرایی و بودن و زیستن در محدوده خاص مقررات و دستورالعمل هایی که نهاد خانواده نام دارد. نهادی که سرآغاز راه رفتن به سوی کمال است.
انسانیت وقتی در عرصه معنویت استقرار می یابد که انسان ها با هم باشند و بتوانند به درستی (آن گونه که خداوند مقرر فرموده است) با هم زندگی کنند. هدف زندگی، فرجام حیات و رستگاری یا گمراهی هر انسان در وجود «انسان های دیگر» است. تعامل و همزیستی انسان هاست که همه مقوله های مطرح و قابل فهم در عرصه حیات و زندگی او را معنا می بخشد. خوبی و بدی، خوشبختی یا بدبختی، آرامش و تلخکامی، فقط در تعامل و اصطکاک روابط انسان ها معنا می یابد. پس انسان اجتماعی است و غیر از زیستن در اجتماع راه چاره ای ندارد.
نخستین اجتماعی که آدمی در آن بار می آید تا زیستن در جامعه بشری و همیاری و همزیستی با انسان های دیگر را به اقتضای فطرت بشری فراگیرد، خانواده است. یعنی نخستین هسته پیدایش اجتماع، چون جامعه بشری را به پیکری واحد تشبیه کنیم، خانواده را می توانیم نخستین سلول پدیدآورنده آن بدانیم.
به اعتبار این فلسفه وجودی، اندیشمندان می گویند: خانواده هم مکتب شایسته پرورش انسان و اجتماعی شدن اوست، هم پناهگاه و مأمن او تا سختی های زیستن در اجتماع بشری و مراوده و معاشرت و ارتباط با انسان های دیگر را با دستیابی به ابزارها و امکانات لازم که در نهاد خانواده است و دیگر اعضای خانواده در دسترس او می گذارند، تاب آورد. با این همبستگی اخلاقی و حقوقی، احساس وظیفه بیش از خواست و نیاز جنسی در روابط زن و مرد اهمیت می یابد و با این انگیزه است که زن و مرد می توانند عشق را با اخلاق درآمیزند تا محیط مساعدی برای رشد جسمانی واعتلای معنوی و اخلاقی فرزندشان فراهم آید.
ماهیت خانواده به گونه ای است که احساس و عاطفه در آن حرف اول را می زند و چنان که یک صاحب نظر می گوید: «طبع خانواده با حقوق و احکام آمرانه چندان سازگار نیست» و قانون در ایجاد نظم خانوادگی تأثیر اندک دارد؛ حال آن که درهای خانواده همیشه به روی ارزش های دینی و اخلاقی گشوده است. چون گلزاری که تشنه نور و پرتو آفتاب است، نه تنها از آن رمق و جان می گیرد که حیات و دوام و بقایش بسته به تابش نور است.
دکتر سید مصطفی محقق داماد، در تحلیل ژرفکاوانه اش، موضوعی جالب را مطرح کرده است:
بیشتر واژه های به کار رفته در مورد نهادهای حقوقی در روابط اعضای خانواده به گونه ای است که واژه ویژگی اخلاقی و عاطفی دارد، چنانکه واژه صداق مفهوم صدق و صفات را دربردارد یا این که «نحله» مفهوم اخلاقی هدیه دادن به همسر را برمی تابد.
وی در «حقوق خانواده» با اشاره به این که عقد نکاح در اسلام صرفاً یک قرارداد حقوقی نیست، بلکه پیمانی عاطفی، اخلاقی و حقوقی است، آورده است: حکمای باستان به نقش اصلی و محوری عاطفه و اخلاق در تنظیم کانون خانواده توجه کرده اند، رخنه دولت را به این سرای مردمی زیانبار و خطرناک دانسته اند و در بخش بندی حکمت عملی، تدبیر منزل را از سیاست مدن جدا کرده اند تا مرز قاطع و طبیعی میان دولت و خانواده نمایان شود.
به گفته محقق، دراین جداسازی، حق با حکماست، زیرا تجربه نشان داده است که دولت ها، بخصوص دولت های سکولار، هرگاه خواسته اند به استناد قوانین خودساخته، خود را به خانواده تحمیل کنند، به آن آسیب زده اند. ناگزیر، به ویرانی کمربسته اند تا مانع خودکامگی و قدرت نمایی شان را ازمیان بردارند یا این که به ساختن چارچوب بیرونی آن بسنده کرده اند تا مشکل دلخواه را به آرامی مستقر سازند. اما قوانین برگرفته از ادیان الهی که مبتنی بر اصول و مبانی اخلاقی است، به گونه دیگری است.
حکیم، شیخ الرئیس ابوعلی سینا، در رساله ای به منظور تشریح جایگاه و اهمیت خانواده و ارکان آن [تدابیر المنازل یا السیاسات الاهلیه (یک بار هم با عنوان «فی السیاسه المنزلیه» چاپ شده است)] و چگونگی روابط میان زن و شوهر و همچنین پدر و مادر و فرزندان، تصویری روشن از خانواده مطلوب برای تربیت فرزندان شایسته که اساس پدیدآمدن جامعه صالح است، ترسیم کرده است.
ابن سینا در تبیین هدف های خانواده مطلوب مبتنی بر موازین اخلاقی و عاطفی دین محور، بر ۳ انگیزه اقتصادی، اجتماعی و همچنین محبت و آرامش تأکید کرده است. نظر او در توجیه نخستین انگیزه حاکی است: «انسان برای حفظ دارایی خویش و نگهداری آن برای زمان نیازمندی، به مسکن و بیت نیاز دارد و این همسر است که می تواند در این امر شریک و همراه مناسبی برای او باشد.» به گفته ابن سینا، زن شایسته شریک مرد، نگهبان مال او، جانشین او در خانه و امین او در تربیت فرزندان است.»
ابن سینا در «الشفاء الهیات» ازدواج را «برترین رکن مدینه» توصیف کرده و در تبیین انگیزه اجتماعی تشکیل خانواده گفته است: «فرزندی نیاز است تا هنگام ناتوانی و به وقت پیری، یاور پدر و مادر باشد و نسل ایشان را تداوم بخشد و یاد ایشان را پس از مرگ زنده بدارد.»
به گفته ابن سینا، سکون و آرامش درونی هم در سایه ازدواج و گزینش همسر پدید می آید و این نکته، چنانکه دکتر مصطفی محقق داماد می گوید، به روشنی مبین تأثیرپذیری ابن سینا از قرآن است.
نکاتی که در امر ازدواج باید رعایت شود، به نظر ابن سینا، به این شرح است:
▪ قانونی شدن
نخستین امری که باید از سوی قانونگذار به صورت قانون و سنت درآید، ازدواج است و با مشروع شناخته شدن ازدواج، هرگونه ارتباط جنسی خارج از محدوده ازدواج، نامشروع شناخته خواهدشد.
▪ تشویق و تحریض
مدیران امور مدینه باید مردم را به ازدواج تشویق و دعوت کنند.
▪ علنی بودن
ازدواج باید آشکار و علنی باشد، زیرا این امر از بروز تردید در نسبت و نیز اختلال درانتقال میراث اشخاص پیشگیری می کند.
به گفته محقق داماد، این نکته در نصوص نبوی نیز آمده است: «اعلنوا النکاح ولو بالدف» یعنی، نکاح و ازدواج را حتی با نواختن دف، آشکار سازید.
▪ ازدواج، پیمان محکم و استوار
ازدواج باید پیوندی همیشگی و مستحکم باشد و در معرض تزلزل و بی ثباتی قرارنگیرد؛ چنانکه قرآن مجید نکاح را میثاق غلیظ توصیف کرده است (حقوق خانواده- ص۱۷۰).
▪ ضرورت رشد عقلانی و جسمانی
ابن سینا سن معینی برای ازدواج توصیه نکرده، بلکه گفته است: زمان مناسب وقتی است که فرد به بلوغ جسمی و رشد عقلی برای اداره زن و فرزند برسد و ازنظر اقتصادی، شغل و درآمد لازم را برای معاش خانواده داشته باشد.
▪ تأکید بر زندگی مستقل
ابن سینا توصیه کرده است که وقتی فرزند با شغل خویش درآمدی به دست آورد، تدبیر آن است که ازدواج کند و از خانواده اش جدا شود.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا برای تدبیر خانواده اصولی دارد که دکتر محقق داماد در پژوهش های خود آنها را تبیین کرده است.
▪ احترام مرد
ابن سینا با استناد به آیه «الرجال قوامون علی النساء» (قرآن مجید، ۴/۳۴) گفته است: در روابط زوجین، ریاست خانواده با شوهر است. زیرا اگر شوهر تحت سیطره و اطاعت زن قرار گیرد، خانواده به سبب احساسی بودن زن و پیروی از هوی و هوس، به تباهی و فساد کشیده خواهدشد. لذا به نظر او، هیبت مرد لازم است و مقصود از هیبت آن است که مرد در برابر همسر و فرزندان از احترام لازم برخوردار باشد و هیچ کس او را کوچک نشمارد.
به گفته ابن سینا، مرد برای داشتن هیبت، باید احترام خود را درخانه با مراعات و مروت حفظ کند، به وعده های خود پایبند باشد و از وعده های تحقق نیافتنی بپرهیزد.
▪ تکریم همسر
به نظر ابوعلی سینا، شوهر باید همسر خود را تکریم نماید و اگر بخواهد زن را به حسن رفتار و رعایت حرمت خویش وادارد، راهی جز این ندارد و با تهدید و اجبار نمی تواند به این هدف دست یابد. زیرا وقتی زن کرامت خود را ببیند، در حفظ و تداوم آن می کوشد و از زوال آن می ترسد.
ابن سینا در تبیین آنچه سبب تکریم زن می شود نیز ۳ نکته مهم را به این شرح مورد توجه قرارداده است:
▪ دادن زینت نیکو به همسر
به گفته ابن سینا، با توجه به طبع زن و علاقه اش به زینت، مرد باید باتوجه به وضع ظاهری وی، به شخصیت زن احترام بگذارد.
▪ حفظ حجاب زن
ابن سینا با استناد به دستور شریعت اسلامی، رعایت ستر و پوشیدگی زن از بیگانگان را از ضرورت های تکریم و احترام زن دانسته و بر آن تأکید کرده است.
▪ پرهیز از برانگیختن حسادت زن
ابن سینا، مرد را از توجه داشتن به زنی غیر از همسر خود و تحسین و تمجید او نزد همسرش برحذر داشته و گفته است این رفتار با هیبت مرد که رکن خانواده است، منافات دارد و سبب بروز نفرت و خصومت میان زن و شوهر می شود. از این رو، سعادت خانواده و ضرورت پیروی از فضائل اخلاقی حکم می کند که شوهر از این شیوه رفتار بپرهیزد.
▪ اهمیت اشتغال زن
ابن سینا در «تدابیر المنازل» به مسأله اشتغال زن نیز پرداخته و گفته است: زن اگر بیکار باشد، از نظر اخلاقی به بیراهه کشیده می شود، احساس پوچی و بیهودگی می کند و خود را با کارهای لغو و بیهوده مشغول می سازد؛ از این رو، مرد باید همسرش را به امور مهمه مشغول سازد.
نکته مهم دیگر در نظرات ابن سینا چگونگی خروج زن از خانه است، او در این باره گفته اسـت: «در تربیت اسلامی، خروج زن از منزل باید با توافق همسرش باشد و این توافق ممکن است همراه با قرارداد ازدواج حاصل شود، در غیر این صورت، اگر شوهر خروج بی اجازه را با مصالح خانوادگی منطبق نبیند، می تواند از آن جلوگیری کند.»
مرتضی قدیری
روزنامه ایران
-
06-22-2009, 07:20 PM
#524
عوارض خطرناك بیماری اوتیسم بر كودكان
براساس تحقیقات به عمل آمده دانشمندان، مركز احساسات و ترس در مغز افراد مبتلا به اوتیسم كوچك شده كه اختلالاتی را به همراه می آورد.
به نقل از dealth news اوتیسم نوعی عارضه روحی در كودكان است كه با علایمی مثل اختلال در رفتار و ارتباط با دیگران، ناتوانی در بروز احساسات، گوشه گیری و انزوا بروز می كند.
بر این اساس؛ دانشمندان با بررسی بر روی مغز افرادی كه مبتلا به این عارضه شدند دریافتند بخشی از مغز این مبتلایان كوچكتر از افراد طبیعی است.
همچنین استرس ناشی از ترس اجتماعی در دوران كودكی را نیز به عنوان یكی از علت های كوچك شدن این مركز می دانند.
باشگاه خبرنگاران جوان
-
06-22-2009, 07:20 PM
#525
پزشكان قادرند عواطف خود را كنترل كنند
محققان دريافتند كنترل فعاليت ناحيه اي در مغز پزشكان به آنان كمك مي كند در مواجه با بيماران عواطف و احساسات خود را كنترل كنند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از پايگاه خبري ولث دي؛ پزشكان قادرند، با خاموش كردن فعاليت ناحيه اي در مغز تحت تاثير دردي كه بيمار متحمل مي شود قرار نگيرند و در عوض ناحيه اي در مغز را فعال كنند كه احساسات را كنترل مي كند.
بنابراين گزارش، پزشكان اين توانايي را در دوران تحصيل و آموزش و در اثر تمرين در خود ايجاد مي كنند در غير اين صورت ممكن است دچار استرس شوند.
آزمايشات نشان داد در ناحيه اي از مغز پزشكان كه درد افراد ديگر را ثبت مي كند پاسخي داده نشد.
در اين مطالعه واكنش مغز چهارده پزشك و گروه چهارده نفره ديگري را هنگام تماشاي فيلمي از افرادي كه به اطراف دهان آنها سوزن فرو مي بردند، كنترل كردند،فعاليت مغز پزشكان در ناحيه اي كه احساسات را كنترل مي كرد بيشتر شد.
اين گزاش مي افزايد: پزشكان دردي را كه بيمار متحمل شده بود بسيار كمتر از حدي كه گروه كنترل تخمين زده بودند ارزيابي كردند.
باشگاه خبرنگاران
-
06-22-2009, 07:20 PM
#526
آيا مي خواهيد زندگي آرام و دلپذيري داشته باشيد؟
1. زندگي و هر مسئله كوچكي را آنقدر جدي تلقي نكنيد، هر چند وقت يك بار زندگي را شوخي بگيريد و با سرزندگي و سبكبالي با رخدادها برخورد كنيد و بينيد كه روز شما چقدر زيبا و شادي آفرين خواهد بود .
2. از رنج نهراسيد ، شادي را جايگزين غم كنيد. براي زندگي خود هدف و مقصودي تعيين نماييد . شما به دنيا نيامده ايد تا فضايي را اشغال كنيد .
3. دامنه توقعات و انتظارات خود را كوتاه و كوتاه تر كنيد تا زندگي آرام و دلپذيري داشته باشيد.
4. در تمام مراحل زندگي مسئوليت كامل اعمالتان را برعهده بگيريد . ازاين كه ديگران را مقصر بدانيد و بهانه آوريد دست برداريد.
5. نگران نباشيد كه مردم درباره شما چه فكر مي كنند. در واقع آنها اصلاً راجع به شما فكر نمي كنند.
6. هنگامي آرامش و اعتماد به نفس را تجربه خواهيد كرد كه بدانيد كار درست را انجام مي دهيد، صرف نظر از اين كه به چه قيمتي تمام مي شود.
7. مردم گفته هاي شما را فراموش مي كنند . آنها فقط به آنچه انجام مي دهيد توجه دارند.
8. آرامش فكري را بالاترين هدف زندگي خود قرار دهيد و بر اساس آن براي زندگي خود برنامه ريزي كنيد.
9. از همين امروز تصميم بگيريد كه يا از موقعيت هايي كه باعث ناراحتي و ايجاد استرس در شما مي شود دوري كنيد و يا آنها را حل و فصل نماييد.
10. زندگي شما بازتاب افكارتان است. اگر افكارتان را تغيير دهيد، زندگي تان متحول مي شود.
11. تمام كساني را كه تاكنون به هر صورت به شما آسيب رسانده يا شما را آزار داده اند ، ببخشاييد و به اين ترتيب خودتان را آزاد و رها كنيد.
12. كنترل كامل پيام هايي را كه به ذهن خودآگاه خود راه مي دهيد در دست بگيريد.
13. وقايع ، تعيين كننده احساسات شما نيست ؛ بلكه واكنش شما نسبت به وقايع است كه احساسات شما را شكل مي دهد.
14. هر چه با ديگران روابط بهتري داشته باشيد، نسبت به خودتان هم احساس بهتري خواهيد كرد.
15. هرچه خودتان را بيشتر دوست داشته باشيد و به خودتان احترام بگذاريد ديگران را نيز بيشتر دوست خواهيد داشت و به آنها احترام خواهيد گذاشت و آنها نيز بيشتر شما را دوست خواهند داشت و به شما احترام خواهند گذاشت.
16. بهترين عبارات براي حل يك اختلاف اين است: " شايد من اشتباه مي كنم". اغلب هم همين طور است ، اين را باور كنيد.
17. عادت قدر شناسي را در خود تقويت كنيد. در زندگي شكرگزار و قدردان همه چيزهاي خوبي كه داريد باشيد.
18. عمر كوتاه تر از آن است كه حتي لحظه اي از آن را براي انجام كاري كه دوست نداريد يا برايتان اهميت ندارد تلف كنيد.
19. حداقل همان قدر كه براي كارتان تلاش مي كنيد براي رشد شخصيت تان نيز تلاش كنيد.
20. هرگاه دلبستگي جديدي پيدا كنيد ، بر نيروي زندگي خود افزوده ايد.
فاطمه رحمانی
منبع :گنجینه دانش
-
06-22-2009, 07:20 PM
#527
لزوم حمایت خانواده از بیماران شیزوفرنی
بیماران مبتلا به شیزوفرنی نه تنها به دارو و درمان بلكه به حمایت خانواده شان نیز احتیاج دارند.و به نقل از خبرگزاری آلمان، متخصصان مجمع روانشناسی و روان درمانی آلمان در برلین معتقدند اعضای خانواده بیماران مبتلا به شیزوفرنی باید در جلسات روان درمانی آنها شركت داشته باشند.
بنابراین گزارش، در این جلسات آنها می آموزند فشارهای روحی خود را كاهش دهند، ارتباطات اجتماعی خود را تقویت كنند و تنشهای خود را كنترل كنند.
این گزارش می افزاید: بیماران مبتلا به شیزوفرنی و بستگان و نزدیكان آنها باعلائم عود احتمالی این بیماری مانند عصبانیت و اختلال در خواب آشنا می شوند و این امر می تواند از بروز مجدد فاز حاد این بیماری جلوگیری كند.
بر اساس این گزارش، برای بیماران مبتلا به شیزوفرنی پذیرفته شدن در جمع خانواده و دوستان از اهمیت زیادی برخوردار است.
گفتنی است، احتمال بروز شیزوفرنی درمردان و زنان برابر است.
همچنین درمردان بیشترین احتمال بروز این بیماری بین سن ۱۵ تا ۲۵ سالگی و در زنان بیشترین احتمال بروز در سنین ۲۵ تا ۳۵ سالگلی اعلام شده است.
باشگاه خبرنگاران جوان
-
06-22-2009, 07:20 PM
#528
روانشناسی گل
مقدمه: همه ما هنگامي که وارد گل فروشی ميشويم فقط با توجه به سليقه
خودمان گل را تهیه ميکنيم وتوجه ايي به روحيات طرف مقابل خود و
معاني هر یک از گل ها نمیکنيم با این مقاله از این به بعد هر گل را به جای
خود به يکديگر اهداء ميکنيم
گلهايي که زنان را شاد مي كند
علاقه به هديه گرفتن گل همواره در بين زنان از نسلي به نسل ديگر وجود
داشته است. گل همواره سمبل زيبايي و سرزندگي بوده است به همين علت
وقتي به زني گل هديه مي كنيد علاوه بر اينكه او را سرشار از حيات و
سرزندگي مي كنيد،به او اين احساس را مي دهيد كه او برايتان انسان
عزيزيست و دوستش داريد.
ابراز علاقه از طريق هديه كردن دسته گل هاي زيبا باعث افزايش علاقه و
وابستگي زنان مي شود و به آن ها اين اطمينان را مي دهد كه هنوز براي
شما مهم هستند.
احساس پشیمانی
در مواقع سختي ،وقتي نمي توانيد از همسرتان معذرت خواهي كنيد، وقتي
به زبان آوردن متاسفم برايتان دشوار است، لازم نيست به خود فشار
بياوريد و اين كلمات حزن انگيز را به زبان آوريد. كافيست يك دسته گل
براي او بياوريد. زنان در ترجمه احساسات مهارت فوق العاده اي دارند،
آنها دسته گل شما را به عنوان متاسفم تلقي خواهند كرد و همه چيز به
خوبي و خوشي تمام خواهد شد.
ولي همواره به ياد داشته باشيد كه بهترين زمان براي هديه كردن گل به
زنان، زماني است كه هيچ اتفاق خاصي رخ نداده است. ولي وقتي بي هيچ
دليلي برايش گل مي خريد، علاوه بر اينكه او را غافلگير مي كنيد به او مي
فهمانيد كه چقدر برايش اهميت قائليد، اين احساسي است كه زنان هيچ
وقت فراموش نمي كنند.
گلهایی که براي زنان احساس خاصي ايجاد مي كند:
ميخك
دلربايي
--------
داوودی
دوستي
--------
مرواريد
عشق صادقانه
----------
اركيده
عشق و زيبايي
--------------
رز سرخ
عشق رمانتيك
--------------
رز صورتي
عشق پنهاني
--------------
رز زرد
دوستي
-----------
رز سفيد
عشق بي ريا
--------------
آفتاب گردان
درخشنده ترين ستاره بودن
-------------------------
زنبق و سوسن
خلوص و دوست داشتني بودن
-------------------------
بامبو
موفقيت
---------------------
آلسترومريا
صميميت
----------------------------------
ممكن است او حتي نداند كه هر گلي چه اثري رويش مي گذارد و برايش چه
مفهومي را القا مي كند، ولي مطمئن باشيد كه احساس به خودي خود در او
ايجاد خواهد شد. حتي مي توانيد در كارتي به همراه گلي كه به او مي دهيد
مفهوم گل را بنويسيد و به او بگوييد كه چرا اين نوع بخصوص گل را
انتخاب كرده ايد.
براي هر مناسبتي گل بخريد:
شايد هديه اي مثل گل براي زنان يك هديه بسيار دوست داشتني باشد ولي
براي هر كسي و براي هر پيشامدي گل مناسبي بخريد.
1 - دوست دختر، نامزد، همسر:
از آن جايي كه رز همواره سمبلي از علاقه و عشق است، بد نيست به
شخص مورد علاقه تان رز قرمز هديه كنيد. اگر اين شخص خيلي رمانتيك
است مطمئن باشيد از دسته گلي پر از رز قرمز خيلي خوشحال خواهد شد
.
اگر همواره براي فرد مورد علاقه خود دسته گلي مي فرستيد و احساس مي
كنيد كه اين كار خسته كننده و عادي شده است، اين بار گل ها را در يك
جعبه، پاكت يا به نحوي كه با هميشه متفاوت است براي او بفرستيد.
اگر سالگردي را جشن مي گيريد فراموش نكنيد كه همراه هديه هايتان يك
دسته گل هم براي او بياوريد . اين به ياد ماندني ترين كاري است كه مي
توانيد براي همسرتان انجام دهيد.
2 - اعضاي خانواده :
خريدن يك دسته گل زيبا براي روز مادر ، روز پدر يا...بهترين كار براي
نشان دادن تشكر قلبي و صميمانه تان از عزيزترين كسانتان است. اگر
خواهرتان هميشه گله مي كند كه شما به ياد او نيستيد يك دسته گل رز زرد
همه كدورت ها را از بين مي برد، به اين ترتيب به او نشان دهيد كه برايش
اهميت قائليد.
فراموش نكنيد كه او همواره برايتان شكلات مي خريد، با هديه كردن يك
دسته گل داوودي به او بگوئيد كه شما هم به فكر او هستيد.
3 - همكار، كارمند:
فكر مي كنيد كارمندانتان براي انجام يك پروژه از دل و جان مايه گذاشته
اند؟ با يك دسته گل مي توانيد از آنها قدرداني كنيد. اما اگر مي خواهيد با
دسته گلي كه مي خريد به محل كارتان طراوت و شادابي ببخشيد دسته گل
داوودي و مرواريد يا يك دسته گل شامل همه انواع گلها بهترين چيز است
بهترين روش
نمي دانيد به چه بهانه اي و چه طور دسته گلي را كه خريده ايد به
همسرتان بدهيد؟ به خاطر داشته باشيد كه هر راهي را كه براي تقديم دسته
گل خود برگزينيد، به هدفتان كه خوشحال كردن اوست خواهيد رسيد
خودتان دسته گل را براي او ببريد:
سفارش دادن دسته گل و صرف هزينه براي اينكه كسي گل ها را به او
تحويل دهد ممكن است راحت تر باشد ولي اين كار را نكنيد. صبر كنيد و
وقتي خود به خانه بر مي گرديد گل بخريد و به خانه برويد. حتي در باز
كردن دسته گل و در گلدان گذاشتن آن به همسرتان كمك كنيد. حتي مي
توانيد گل خود را به محل كار همسرتان ببريد. نه تنها همه مي فهمند كه
همسرتان چه شوهر با احساس و مهرباني دارد بلكه خواهند دانست كه او
چه همسر خوبي براي شماست و شما در كنار هم چه زوج خوشبختي
هستيد.
در صورتی که خود در خانه بودید از روش زیر کمک بگیرید:
وقتي خودتان در خانه هستيد با گل فروشي تماس بگيريد و سفارش يكدسته
گل زيبا بدهيد. در اين صورت شاهد غافلگير شدن او هستيد. نه تنها او
احساس مي كند براي شما يك دنيا ارزش دارد بلكه كاري مي كند كه شما
هم احساس كنيد كه برايش همچنين ارزشي داريد...
منبع :گنجینه دانش
-
06-22-2009, 10:28 PM
#529
لذتهای رؤیایی عشق و دوست داشتن
شودزموند در فصل نهم کتاب " حب پس از مرگ " درباره لذت های رؤیایی حب چنین می گوید : آشنایی به قوانین حیات ستاره ای ( حیات جهان روحی ) و همچنین آگاه شدن به نظر آنها درباره محبت جنس , متضمن این است که ما نخست به مبادی فلسفی متعلق به لذات حب آشنا شویم و بهترین چیز در این مسئله این است که ما بیشتر الهامات خود را کشف کنیم , بخصوص الهاماتی را که مربوط به عواطف حب می باشد و ما در اثنای حیات زمینی خود به آن ها رسیده ایم .
باید دانست که رِؤیاهای زیبای حیات در جهان ارواح , محدود به افق جنسی که ما در زمین می شناسیم نمی باشد , بلکه به جریان های دیگر هم ارتباط و امتداد دارد ولی همه آن لذات جهان ارواح , عبارت از ابراز این حقیقت است که حیات در هر مکان عبارت از اجتماع کاملی با دیگران می باشد و سزاوار است که ما ارواح آن لذات را همیشه زنده نگهداریم و بدانیم که حب در این اجتماع به منزله قلب تپش کننده است . بخصوص محبت بین زن و مرد که آن محبت انعکاس مادی همان حب مقدس است که روح اعطایی خداوند آن را برای انسان ها حمل می کند و این محبت شامل عناصر جذب و دفع می باشد ؛ و آن جزر و مد حیات است . اگر حیاتی بدون محبت باشد باید از مرگ یاری طلبید .
برای من ( شودزموند ) پیام هایی از عالم روح رسیده که مفاد آن ها این است : ما با همان خصوصیاتی که در زمین داشتیم در این جهان زندگی نمی کنیم جون افکار ما محدود و متوقف نیست بلکه بطور دائم همه آن نیروهای حیاتی را که به ما احاطه دارند از یک طرف جذب و از طرفی دیگر دفع می کند و همین عمل ما را با یک حس خمع شدن با نیروهای مسلط بر ما پر می کند یعنی در ما حسی به وجود می آید که مایل می شویم از خصوصیات فردی خود بیرون آمده با آن نیروها جمع شده کمال حقیقی پیدا کنیم و همان احساس است که ما را وادار می کند که در اثر غلبه بر مرگ به سوی آن لذت دائمی برویم .
پس برای مرد و یا زنی که به مرحله تسلط عقل بر ماده رسیده اند خوف و هراسی نیست خواه این مرد و زن در جهان زمینی باشند و خواه در جهان روحی که مسلط به جسد اثیری می گردند . بنا بر این در مملکت محبت کامل ( جهان روحی ) جایی برای مرگ و خوف نیست و رسد محبت در میان دو انسان در عالم روحی با رشد خدمت به دیگران مخلوط می گردد . بنا بر این در عالم روح , حب واقعی بدون انجام خدمت واقعی پیدا نمی شود . چنانکه این مسئله را حتی کودکان جهان روحی هم می دانند . چون برای ما مسلم شده که حب بدون بدون خدمت به دیگری یک خودخواهی قانع کننده است .
دوست داشتن و عشق ورزی :
دوست داشتن و عشق ورزی پس از انتقال به جهان های بالاتر باز هم هست . همانطوری که پس از مرگ و انتقال به جهان اول و یا دوم اثیری هم حس دوست داشتن با ما هست یعنی جسد اثیری همان علاقه و دوست داشتن را که در این جهان با خود داشت , همراه خود می برد منتها در جهان های روحی رشد و نمو عشق و دوست داشتن بیشتر از این جهان است .
مثلآ عاشقی که در اثر تکامل عقلی به جهان بالاتر از جهان معشوق خود رفته , همیشه در انتظار رسیدن معشوق خود به آن جهان می باشد .
مرگ از حیث طبیعی یک خواب و یا فراموشی موقت می باشد تا جسد اثیری که از بدن مادی آزاد شده بتواند در یکی از سطوح متناسب با رشد عقلی اش در جهان روحی متولد شود . ( در جهان زمینی مرگ یا انتقال به واسطه ناتوانی بدن مادی از حفظ روح و جسد اثیری به وقوع می پیوندد ولی در حهان های روحی انتقال به جهان بعدی در اثر تکامل و رشد عقلی می باشد چون همه جهان های روحی در واقع جهان های عقلی هستند - مترجم )فراموشی مرگ بدین معنی است که روح در پیشرفت , به محض ورود به جهان خود مشاعر جدیدی را به دست می آورد و در قبال امکانات تازه ای که برای ادامه حیات مشاهده می کند به حیرت و تعجب می افتد . در نتیجه همه آن صورت های متغیر و آرزوهای دور و دراز که در حیات زمینی به آن ها مواجه بود , در حالت برزخی همه آن ها را فراموش می کند ولی همین که در سطح متناسب خود مستقر شد , بتدریج همه آن ملکات زمینی از رنج ها و مسرت ها برایش ظاهر می شوند , منتها اگر روح سعادتمند و کمال یافته باشد , رنج ها و بدبختی های زمینی را فراموش می کند و بر عکس اگر روح فاسد و بزهکار باشد , نیکی ها و شادی ها از نظرش محو می شود اما رنج ها و رنج ها و سختی ها برایش تجلی می کنند . تنها چیزی که مرد و یا زن آن را فراموش نمی کنند , دوست داشتن و عاشقی است ( البته اگر آن عشق جسمانی و شهوانی نباشد فراموش نمی کند ) و در هر کجا باشد به یاد معشوق خود هست همین یاد آوری خاطرات آن عشق مقدس , بهترین خاطره برای موجود کوکبی تازه وارد به جهان اثیری می باشد . این یادآوری عشق حقیقی , مانند ستاره درخشان است که حب را برای آینده نامحدود هم هدایت می کند .
فن دوست داشتن :
شودزموند در فصل بیست و یکم کتابش ضمن بحث از حب ( دوست داشتن ) می گوید : ما اکنون پس از انشاء مرگ ( بیان چگونگی حالت مرگ ) به توضیح چگونگی حب می پردازیم زیرا موجودات جهان روحی حب را بالاترین فن حیات می دانند . آن ها می گویند پدیده حب است که از دو جهت به ما حیات می دهد , یکی اینکه همین قانون حب یعنی جاذبه , سبب تکوین جسد فیزیکی و اثیری ما شده و آن ها زا با هم جمع کرده حیات مادی ما را به وجود آورده است .
دیگر - به واسطه همین فن حب بعنی علاقه به تکامل و رسیدن به مبدأ اولی جهان هستی است که سبب شده ارواح همه آن رنج ها و درد های بی نهایتی را که وسیله رسیدن به مراحل عالی حیات می باشد , تحمل کنند . و من ( شودزموند ) در اینجا از حب روحی و همچنین از عشقی که در جسد های اثیری ارواح تجلی می کنند , سخن می گویم .
موجودات روحی که ما هم به زودی پس از مرگ به آنان خواهیم پیوست تمام مراحل حیات جاودانگی خود را در جهان های روحی و ملکوتی به وسیله حب ادامه می دهند , بلی تنها به وسیله محبت و دوست داشتن , البته نمی خواهیم بگوییم که در آنجا یعنی جهان سوم روحی سمرلاند , که یکی از جهان های بی شمار روحی می باشد , اکراه و نفرت نیست زیرا این ادعا صحیح نیست چون جهان سوم روحی ( سمرلاند ) طوری است که بیشتر ما زنده ها پس از مرگ با همه عواطف - نفرت های خود مستقیمآ به آنجا منتقل می شویم , پس برای عده ای از ارواح نفرت و اکراه هم در آنجا هست . ( هر کدام از جهان های روحی از لحاظ ارتعاشات موجی دارای ارتعاشات مخصوص به خود هستند ولی ارواح با حالات مختلف در آن جهان زندگی می کنند . حتی در یک منطقه از جهان سوم , ارواح در روشنایی - مسرت و رفاه هستند , در منطقه دیگر آن ارواح پست و رشد نیافته در تاریکی - ظلمت - نفرت - وحشت فرو رفته اند - مترجم )
لکن به طور کلی در جهان ارواح , یگانه طریق ادامه حیات , عشق و دوست داشتن است ( عشق به هستی - عشق به مبدأ هستس - عشق به همه ارواح حتی عشق به موجودات زمینی ) این طریقه دوست داشتن روشی است که ما باید در همین جهان با فراگرفتن عشق و محبت به دیگران خودمان را با آن روش وفق دهیم ولی انسان های ستاره ای نظر به مقتضای محیط خود همیشه ضرر و خسران نفرت و انزجار را درک می کنند و از آن ها دوری می نمایند . ما هم در زندگی زمینی زیان و ضرر نفرت و انزجار را احساس مس کنیم منتها به واسطه زندانی شدن در این جسد مادی , همه ما نمی توانیم خود را از نفرت و کینه دور نگهداریم .
اما از آنجایی که حیات انسان های کوکبی ( موجودات جهان روحی ) روی حب استوار شده , بنا بر این آن ها معنای حب را به یک معنای وسیع تر از دوست داشتن جنس مخالف اطلاق می کنند . با این همه حب جنسی هم در جهان ارواح مانند جهان زمینی اهمیت اساسی دارد . بنا بر این موجودات جهان روحی عشق جنسی را نه به ابتذال می کشانند و نه آن را مسخره می کنند و نه به آن با نظر زشت و پست نگاه می کنند . اکن ما زمینی ها همه این کارها را درباره عشق جنسی انجام می دهیم .
علت دوم که سبب می شود ارواح در فن عشق هم ماهر و توانا باشند این است که آن ها در جسد اثیری زندگی می کنند نه در پوشش فیزیکی و چون عقل و تفکر در جسد اثیری آزاد تر است , بنا بر این همین رشد و آزادی عقلی آن ها را قادر ساخته که به مسئله عشق و دوست داشتن و به مقتضیات آن حساس تر باشند و اسا حیات خود را روی آن استوار کنند .
من اشتباه نمی کنم اگر بگویم که انفعالات عشقی در جهان های روحی عمیق تر و لطیف تر از همه فنون حبی که ما در زمین داریم می باشد و فاصله میان این دو عشق به اندازه فاصله عشق ما انسان ها و حیوانات پست است . هر طفل کوکبی ( جهان روحی ) از بدو ولادت خود درک می کند که علاقه به جنس مخالف با همه صورت های مختلفش منشأ سرور و اساس همه عوامل حیات می باشد . او همه چیز را از عشق می داند ( می داند که عشق زیباست و جسد اثیری بر آن عشق جمال خاص می دهد ) و باز هم می داند که مقام عشق برای جسد اثیری مانند مقام عقل و روح می باشد .
باز هم آن ها می دانند که خداوند در پشت سر همه پدیده هاست و این عشق عقل و روح را او به ما داده است نا از آن ها در راه سلامتی و رفاه خود استفاده کنیم و همین تشخیص هاست که فرق این تعلیمات جنسی را که به اطفال زمین داده می شود با تعلیمات اطفال آسمانی بیان می کند .
باز هم آن ها خود می دانند که حب زمینی در تحت تسلط یک سلسله قوانین دینی و عرفی قرار گرفته است ولی حب جهان ارواح آزاد از هر گونه قیود می باشد . همانطوری که حضرت مسیح فرموده و با همان حب هم زندگی کرده است . حضرت مسیح هیچگاه نگفت که انسان ها از زندگی واقعی رو گردان شوند , چون خودداری از لذات حب زندگی یک نوع تحکم به فطرت است .
ولی باید دانست که فرو رفتن در شهوت و یا خودداری از حب ورزیدن دو امر متناقض می باشند و هر دو هم دشمن روح هستند و آن را از پیشرفت و تکامل باز می دارند . با این همه هر عالم فیزیولوژی معاصر می داند که در جهان هستی هر شیء دو رو دارد . همانطوری که در جهان ما شهوت رانی صرف منجر به تنزل روحی و در نتیجه فساد جسم می گردد , همانطور هم یک جمال روحی برای استفاده معنوی هست که به هیچکدام از ملکات ما لطمه نمی زند و حتی زیبایی و لطافت روحی را زیادتر می کند . وقتی که ما زمینی ها به همین مسئله توجه می کنیم و فرق میان این دو حب بگذاریم نصف راه ارتقاء به ملکوت را پیموده ایم .
پس زشت ترین مناظر در روی زمین ما دو منظره است : یکی منظره زاهدی که نفس خود را معذب می کند و جسم خود را ادب می کند تا خود را از همه لذایذ دنیوی محروم سازد و حتی عقل خود را هم مسخ می کند تا از موهبت حیات و لذات واقعی آن دور نگهدارد , در صورتی که حیات واقعی بدون اینها امکان ندارد .
منظره دیگری - منظره کسانی است که روح و جسم خود را در شهوت رانی و لذت های صرف بدنی , پاره پاره و متلاشی می سازند .
موجودات روحی در خلال پنجاه سال اخیر به واسطه ارتباط مکرر با آن ها به ما مطالبی گفته اند که نباید از شنیدن آن ها غافل باشیم و آن مطالب این است که ما با پر کردن جسدمان از شهوت رانی و تمنیات متنوع بی ارزش نمی توانیم داخل یک مملکت حب بشویم بلکه باید با اعتدال و نگهداری نفس از شهوت رانی بیجا و تمنیات ناروا عمل کنیم . این را هم گفته اند که دوستی روحی و معنوی باید مقدم دوستی جسمانی باشد و سعادت جسم تنها آدمی را وادار به از بین بردن سعادت روحی می کند و آن سعادت روحی هم جز با انتخاب ارادی یک جنس مخالف , جهت حیات مشترک کامل نمی گردد .
-
06-22-2009, 10:34 PM
#530
شکست در عشق کشنده نیست
محققین دریافته اند که علی رغم زاری و ماتم موجود در ترانه های ستاره های موسیقی پاپ و شعرای بی دست و پای دلسوخته، شکست عشقی یا پایان بخشیدن به یک رابطه عاطفی آنقدرها هم طاقت فرسا نیست.
به گفته الی فینکل (Eli Finkel) استادیار روانشناسی در دانشگاه (Northwestern) که نتیجه تحقیقاتش در مجله روانشناسی تجربی اجتماعی منتشر شده است،"ما توانایی خود را در مواجهه با دل شکستگی دست کم میگیریم."
فینکل و همکارش پل ایستویک (Paul Eastwick) به بررسی عشاق جوان- به خصوص آن دسته از عشاقی که به احساسی شدید و سوزان دچار بودند- پرداختند تا ببینند که آیا پیش بینی آنها از احساس بدبختی و انهدام در زمان پایان یافتن رابطه اقعا به همان شدتی که میگویند خواهد بود؟
فینکل میگوید :" به طور متوسط، افراد احساس نا امیدی و اندوه ناشی از جدایی را بیش از حد دست بالا میگیرند."
این تحقیق که 9 ماه به طول انجامید، بر روی دانش آموزان کالج که دو ماه از آشنایی و آغاز رابطه عاشقانه آنها گذشته بود، انجام شده است. آنها هر دو هفته یک بار یک پرسشنامه را پر میکردند. اطلاعات جمعاوری شده متعلق به 26 تن شامل 10 زن و 16 مرد بود که در طی شش ماه اول آغاز تحقیق از یکدیگر جدا شدند.
پیش بینی شرکت کنندگان از میزان نا امیدی ناشی از جدایی در دو هفته قبل از آن با آنچه در واقعیت احساس میکردند و آنچه در طی چهار دوره مختلف ثبت کرده بودند، مقایسه شد. تعجبی ندارشت که هرچه شخصی عاشقتر بود، جدایی را سخت تر تحمل میکرد.
به گفته فینکل :" افرادی که عاشقترند واقعا بیشتر از جدایی متاثر میشوند. اما در مقایسه با حس واقعی آنان، پیش بینی آنها از اینکه این جدایی تا چه حد میتواند دردآور و مرگبار باشد تا حد چشمگیری غلو شده است."
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن