یک دهان باز در متن غبار
طعنه ای را خواند :
- ای آزرده مرد!
ای اسیر جلوه های وحشی بی راه!
مانده ای بس در خم بیراهه مشتاق نگاه مهربان سنگ
در اشاره های گرم آفتاب و رنگ!
در زبان بوته و تصویر مانده!
خط هر سودا خطا خوانده!
با کدامین مژده گرم می داری؟
خشکسار اشتیاقت را نهال وعده می کاری؟
و سرودت را به مهر آب ها بسپار، اینجا همزبانی
نیست
قصه ی پاک نوازش را به دست خواب ها بسپار، اینجا
مهربانی نیست.
-یدالله رویایی