-
06-17-2009, 12:34 PM
#141
علف چاي در درمان افسردگي
به گفته متخصصان گياهان دارويي، علف چاي در درمان افسردگيهاي خفيف عصبي همچون افسردگيهاي دوران يائسگي و درمان خستگيهاي عصبي موثر است.
علف چاي گياهي است علفي و پايا با ارتفاع ۴۰تا ۸۰سانتي متر اين گياه داراي برگهاي متقابل است كه روي برگها نقاط كوچك و شفافي به تعداد فراوان ديده ميشود.
ساقههاي گياه دارويي علف چاي (. (Hypericum PerforatumLسفت و محكم است كه داراي گلهاي زرد رنگ و پنج گلبرگ ميباشد.
گياه دارويي علف چاي همچنين در طب سنتي به عنوان ضد اسهال و به دليل فلاونوئيد موجود در آن به عنوان يك ماده مدر (ادرار آور) مورد استفاده قرار ميگيرد.
همچنين گياه دارويي علف چاي در رفع شب ادراري، روماتيسم و نقرس مورد استفاده قرار ميگيرد.
گياه دارويي علف چاي مصارف ديگري نيز دارد از جمله اينكه عصاره روغني حاصل از آن براي بهبود زخمها و سوختگيها مفيد است.
گياه علف چاي داراي اشكال دارويي متنوعي است كه ميزان مصرف آن در موارد مختلف تفاوت ميكند.
از جمله اشكال مختلف آن بصورت كپسول يا قرص است كه در درمان افسردگي خفيف تا متوسط مورد استفاده قرار ميگيرد.
براي افسردگي دو تا چهار گرم گياه خشك شده بصورت خوراكي يكبار در روز مورد مصرف قرار ميگيرد.
گياه دارويي علف چاي براي زخم، ضرب ديدگي و تورم بصورت موضعي در نواحي آسيب ديده مصرف ميشود.
از عصاره مايع اين گياه بصورت دو تا چهار ميلي ليتر بصورت خوراكي يكبار در روز استفاده ميشود.
در مصرف اين گياه بصورت چاي دو تا سه گرم گياه خشك در آب جوش مورد استفاده قرار ميگيرد.
داروهاي رسمي موجود در ايران كه در آنها اين گياه دارويي استفاده شده شامل قرص روكشدار پرفوران است كه در موارد درمان افسردگي، بيخوابي، اضطراب، سردردهاي عصبي دوران قاعدگي و ميگرن مورد استفاده قرار ميگيرد.
همچنين قطره هايپيران است كه در درمان افسردگي بيخوابي، اضطراب، سردردهاي عصبي، سردردهاي دوران قاعدگي و ميگرن مورد استفاده قرار ميگيرد.
قسمت مورد استفاده اين گياه، سرشاخه گلدار گياه تازه يا گياه خشك شده و نيز گلهاي تازه گياه است.
اگر گلهاي تازه گياه بين انگشتان فشرده و له شود مايعي قهوهاي تيره رنگ از آن تراوش ميكند.
زمان گلدهي اين گياه اواخر ارديبهشت تا اواخر مهرماه است گياه را بين ماههاي خرداد تا شهريور جمعآوري و در سايع خشك ميكنند.سرشاخههاي گلدار گياه را هميشه بايد در زمان گل دادن چيد.
انتشار عمومي اين گياه در غرب آسيا، اروپاي مركزي، آفريقاي شمالي، اندونزي، آمريكاي شمالي و جنوبي و استراليا است.
اين مطالب در گفت و گو با كارشناسان گياهان دارويي پژوهشكده گياهان دارويي جهاددانشگاهي تهيه شده است.
-
06-17-2009, 12:34 PM
#142
مهار آلزايمر در مراحل اوليه
گروهي از دانشمندان انگليسي و آمريکايي ميگويند موفق به ساختن ترکيبي شدند که به ادعاي آنان ميتواند شروع آلزايمر را در انسان متوقف يا آهسته کند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) از خوزستان، اين ترکيب تاکنون فقط در حيوانات آزمايش شده اما محققان ميگويند توانايي معکوس کردن برخي از علايم اوليه مرتبط با اين بيماري را دارند.
تخمين زده ميشود که در حدود 18 ميليون نفر در جهان به آلزايمر مبتلا باشند.
هرچند هيچ کس مطمئن نيست چه چيزي در ابتدا باعث بروز آلزايمر مي شود؛ اما معلوم شده که يک واکنش شيميايي در داخل سلولهاي مغز آن را تسريع ميکند.
اين واکنش ميان پروتئيني به نام «اميلويد» و آنزيمي موسوم به Abad روي ميدهد و ترکيب آنها باعث توليد مادهاي سمي ميشود که سلولهاي مغزي را نابود ميکند.
اکنون دانشمندان دانشگاه «سن اندروز» انگليس و دانشگاه «کلمبيا» در آمريکا ترکيبي ساختهاند که ميتواند حداقل در موش اين واکنش را متوقف و از توليد مواد سمي جلوگيري کند.
محققان بر پيچيدگي آلزايمر تاکيد ميکنند و ميگويند که اين تنها يکي از چند شيوهاي است که براي مقابله با بيماري امتحان ميشود.
دکتر فرانک گان مور در دانشگاه سن اندروز ميگويد: بيماري آلزايمر يک بيماري چند عاملي است. رويدادهاي مختلفي در آلزايمر پيش ميآيد اما اميدواريم که آنچه يافتهايم قطعهاي از پازل اصلي باشد زيرا فکر ميکنيم بتوانيم عملا از سلولهاي عصبي در انسانهاي زنده محافظت کنيم.
دانشمندان در نظر دارند، در گام بعدي آن ترکيب را به دارويي تبديل کنند که بتوان آن را براي بيماران تجويز کرد.
اگر اين دارو موثر باشد، ميتوان از آن براي جلوگيري از رشد آلزايمر در افرادي که علايم اوليه بيماري در آنها پديدار شده استفاده کرد.
-
06-17-2009, 12:34 PM
#143
رنگ های شنیدنی و صداهای دیدنی
در روانشناسی پدیده ای به نام سینستزیا (synesthesia)، یا حس تجانس وجود دارد که در آن سیستم های حسی افراد بیش از حد معمول در هم ادغام می شود.
برای مثال برخی افراد می گویند هنگام شنیدن نت های موسیقی برخی از رنگ ها را مشاهده می کنند.
یکی از شایع ترین اشکال این پدیده نوع حرفی - رنگی (grapheme – color) است که در آن حروف یا ارقام (که مجموعا حرف در نظر گرفته می شوند) با رنگ های خاص مشخص می شوند. گرچه حس متقارن بخوبی شناخته شده اما هنوز مشخص نیست آیا این تجارب گزارش شده ، از ادراکات واقعی هستند یا آنکه محصول جانبی مکانیسم های دیگر روانشناختی مانند حافظه اند. مطالعه اخیر به بررسی صحت برخی از این ادراکات پرداخته است.
به گزارش ساینس دیلی محققان انستیتوی ماکس پلانک در فرانکفورت با استفاده از یکی از روشهای روانشناسی به نام روش stroop از تعدادی از افراد خواستند نام یک رنگ را که به صورت یک کلمه با رنگی مغایر با نام رنگ بر روی کاغذ چاپ شده بود را بیان کنند. مثلا اگر کلمه "آبی" با جوهر قرمز چاپ شده بود افراد شرکت کننده باید کلمه "قرمز" یعنی رنگ جوهر کلمه چاپ شده را ادا می کردند.
بطور کلی با دیدن یک رنگ خاص ، نورون های ویژه ای در بخش کورتکس بینایی مغز فعال می شوند. اما اگر یک رنگ از انتهای مقابل یک طیف ظاهر شود ، این نورون ها غیر فعال می شوند. بنابراین ، هر نورونی که با ظاهر شدن رنگ آبی فعال شود ، با تظاهر رنگ زرد که درست نقطه مقابل آن در طیف است در حوزه دید ، غیر فعال می گردد.
روش stroop نیز بر همین اساس است بطوریکه رنگ حرف یا عدد نوشته شده یا مطابق با خود حرف است (متجانس) ، متفاوت اما نه کاملا متضاد آن است (نامتجانس مستقل) و یا کاملا مغایر با آن و در واقع در نقطه متضاد آن در طیف رنگی قرار دارد. سپس محققان مدت زمانی را که طول می کشد تا افراد نام رنگ حرف یا رقم نوشته شده را بیان کنند ، می سنجند.
طبق انتظار رنگ های کاملا نامتجانس باعث می شوند سرعت پاسخگویی افراد مبتلا به سینستزیای رنگی – حرفی کند تر شود بطوریکه گفتن رنگ های کاملا نامتجانس بیش از رنگ های نامتجانس مستقل طول می کشد و رنگ های متجانس روند پاسخگویی را تسریع می کنند.
در آزمایشی دیگر محققان دریافتند این سیستم تعارض رنگی در مورد حافظه صدق نمی کند. بنابراین یافته های فوق نشان میدهند حس درک رنگ های متجانس واقعی است و برخی افراد واقعا سینستزیا را تجربه می کنند.
-
06-17-2009, 12:34 PM
#144
تعيين هدف، ايجاد تغيير، و موفقيت!
تحقیقات به ما نشان می دهد که فقط %3 از مردم برای خود هدف تعیین می کنند و این افراد هم معمولاً جزء ثروتمندترین افراد هستند. اما چرا باید این آمار اینقدر پایین باشد؟ دلایل مختلفی برای آن وجود دارد اما دلیل که ما می خواهیم به آن بپردازیم، این است که مردم معمولاً نمی دانند که چطور باید اینکار را انجام دهند یعنی نمی دانند چطور باید برای خود هدف تعیین کنند.
جالب توجه نیست؟ ما 12سال بچه ها را به مدرسه می فرستیم که دیپلم بگیرند. خیلی از آنها بعد از گرفتن دیپلم به دانشگاه راه پیدا می کنند. ما خیلی از اصول مهم مثل تاریخ، اقتصاد، ادبیات، علوم، و از این قبیل را به آنها آموزش می دهیم، اما از یک مهارت بسیار مهم غافل می شویم: تعیین هدف. ما به خاطر کسب نمره بالا به آنها جایزه می دهیم و تشویقشان می کنیم که وارد دنیای مملو از علم و دانش شوند، اما آمادگی لازم برای رسیدن به آن زندگی که می خواهند را به آنها نمی دهیم.
و برای برطرف کردن این نیاز، گذراندن یک ترم دانشگاهی یا حتی یک نصفه ترم کافی است تا به آموزش این مسئله اختصاص داده شود. به نظر نمی رسد که بتوانیم سیستم آموزشی را به همین راحتی تغییر دهیم، اما این دلیل نمی شود که دست از آموزش شما هم برداریم.
من مطمئنم که هدف یابی به شما کمک می کند راحت تر به نتیجه دلخواهتان برسید و آنچه که از زندگی می خواهید را به دست آورید. چه عادت به تعیین هدف داشته باشید، چه قبلاً اینکار را انجام می داده اید و الان دیگر حوصله آن را ندارید و چه تابه حال برای خود هدف تعیین نکرده باشید، آموزش هایی که به شما ارائه می کنیم کمک می کند تا زندگی بهتری برای خود بسازید.
درس 1:رویاپردازی کنید...کاغذی سفید جلوي رویتان قرار دهید و همینطور که اجازه می دهید تخیلاتتان به هر کجا که میخواهد پرواز کند، هرچه به فکرتان می آید روی کاغذ بنویسید. خیلی از ما آدم بزرگها توانایی خیالپردازی را از دست داده ایم و این مایه تاسف است. با خیالپردازی می توانید هنوز به آینده امیدوار باشید و هرکجا امید باشد، موفقیت هم هست. خوب پس تکلیف این هفته تان خیالپردازی است. می خواهم بتوانید یک لیست خوب از ایده های مختلف جمع کنید. لیست شما باید حداقل شامل 25 ایده نشات گرفته از تخیلتان باشد، درمورد اینکه می خواهید چه بکنید یا چه داشته باشید.
درس 2: بعد از تکمیل لیستتان ، 24 تا 48 ساعت صبر کنید بعد هر آیتم موجود در لیست را خوانده و از خود بپرسید چرا؟ اگر نتوانستید در یک جمله بیان کنید که چرا چنین خیالی داشته اید و چرا می خواهید به آن برسید، پس دیگر آن ایده یک خیال نخواهد بود و نمی تواند برای شما هدف باشد. روی این ایده ها خط بکشید.
درس 3:سؤالات زیر را برای تک تک ایده هایی که هفته پیش روی کاغذ آوردید از خود بپرسید.
1. آیا این واقعاً هدف من است؟
2. آیا برای همه افرادی که در این هدف دخیل هستند، عادلانه و منصفانه است؟
3. آیا با اهداف دیگر من تطابق دارد؟
4. آیا از نظر احساس می توانم متعهد شوم که این هدف را به انجام برسانم؟
5. آیا می توانم خودم را تصور کنم که به این هدف رسیده باشم؟
باید بتوانید برای هر هدف به همه این 5 سؤال پاسخ مثبت بدهید، درغیر اینصورت روی آن اهداف هم خط بکشید.
به این نکات کمی فکر کنید: آیا این واقعاً هدف خود من است یا کسان دیگری میخواهند من به این هدف برسم؟ آیا این هدف کار صحیح و درستی است؟ آیا رسیدن به این هدف من را از رسیدن به اهداف دیگرم باز می دارد؟ دست یافتن به اهداف معمولاً کار دشواری است. آیا مطمئن هستید که می توانید متعهد شوید که به این هدف برسید؟ اگر نمی توانید خودتان را تصور کنید که به این هدف رسیده اید، پس به احتمال زیاد توانایی رسیدن به آن را نخواهید داشت.
این هفته به سؤالات بالا فکر کنید و سعی کنید به آنها پاسخ بدهید. وقتی کارتان در این مرحله نیز تمام شد احتمالاً لیستتان خیلی کوچکتر از اول شده است. اشکالی ندارد چون شما کم کم به تشخیص هدفی که توانایی رسیدن به آن را داشته باشید نزدیکتر می شوید.
درس 4: این چند سؤال را برای هرکدام از اهدافی که روی کاغذتان باقی مانده از خود بپرسید.
آیا رسیدن به این هدف.......
1. من را خوشبخت تر می کند؟
2. من را سلامت تر می کند؟
3. من را ثروتمند تر می کند؟
4. باعث می شود دوستان بیشتری پیدا کنم؟
5. به من آرامش فکر می دهد؟
6. من را مطمئن و استوارتر می کند؟
7. روابط من را با دیگران ارتقا می دهد؟
اگر نتوانستید حداقل به یک سؤال از این پرسشها برای هر هدف پاسخ مثبت بدهید، آن هدف را از لیستتان حذف کنید. موقع پاسخ دادن به این سؤالها حتماً خانواده تان را هم در نظر داشته باشید. و لذت را با خوشبختی اشتباه نگیرید.
درس 5: بعد از پرسیدن سؤالاتی که در قسمت 4 گفته شد مطمئناً چند مورد از اهدافتان حذف خواهند شد. در واقع اینها هدف واقعی برای شما نبوده اند. اینها فقط افکار و امیال شما در این برهه از زمان بوده اند.
اهداف باقیمانده را به سه دسته جداگانه تقسیم کنید: کوتاه مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه یا کمتر باشد)، متوسط (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه تا یک سال باشد) و دراز مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف بیش از یک سال باشد).
اینکار به شما کمک می کند تا بتوانید اهداف کوتاه مدت خود را از اهداف مربوط به آینده جدا کنید.
یادتان باشد: بعضی از اهدافتان باید آنقدر بزرگ باشد که باعث شود توانایی هایتان را ارتقاء دهید. بعضی از اهداف باید در دراز مدت حاصل شود که شور و شوق شما را حفظ کرده و ناکامی هایتان را از اهداف کوتاه مدت کاهش دهد. بعضی از اهداف باید کوچک باشد تا شما را منظم کند. بعضی از اهداف (مثل کاهش وزن، موفقیت در فروش، تحصیلات و از این قبیل) نیاز به تحلیل و مشاوره دارد تا ببینید در حال حاضر در چه وضعیتی هستید و به کجا میخواهید برسید.
درس 6 و درس آخر: بعد از تقسیم اهداف کلی، مطمئناً هدف های جزئی نیز خواهد بود که برای رسیدن به آن اهداف لازم است. این اهداف را نیز روی کاغذ آورده و دسته بندی کنید.
حتماً از روی روند جدول اهداف برای رسیدن به اهدافتان پیش روید. خودتان می توانید انتخاب کنید. ممکن است نتوانید در یک زمان روی همه اهدافتان باهم کار کنید. پس اگر تا پایان سال وقت برای کار کردن روی یک یا دو مورد از اهدافتان را دارید، عجله نکنید. تلاشتان را بیشتر کنید اما کاری نکنید که وقت رسیدن به هیچکدام از این اهداف را پیدا نکنید و همه را نیمه تمام رها کنید.
وقتی اهدافتان را تعیین کردید و فعالیت های لازم برای رسیدن به هر کدام از آنها را نیز مشخص کردید، کمی از نگرانی هایتان کم خواهد شد. مطمئن باشید خیلی بیشتر از هم سن و سالان خود برای آینده برنامه ریزی کرده اید. پس خوشا به حالتان.
-
06-17-2009, 12:35 PM
#145
نكاتي براي رسيدن به مرزهاي نهايي قابليتهاي بالقوه
روح و روان انسـان به صـورتی اسـت که هیچگاه به ظرفیت کامل و نهایی خود نمی رسد. شکــی نیست که خیلی از افراد برای رشد و پیشرفت خود تلاش بسـیار مـی کنند، تا حدی که به مرز ممکن برای رشد و توسعه انسانی دسـت می یابند. این افراد مطمئناً همیشه در فکر این هستند که چه تلاشهایی میتوانند برای رسیدن به حد نهایــی خود تا زمان مرگشان به کار گیرند. امـا متـاسفانه بـرای اکثریت افراد رشد توان و ظرفیت فردی بسیار محدود است.یک فرد بااستعداد و باهوش، اما تنبل، ممکن است از خیلی از همتایان خود با استعداد و توانایی های پایین تر اما پرتلاش تر عقب بماند.
ایـن فقدان انـگیزه مـی تواند دلایل مختلفی داشته باشد.
برخی از این موارد عبارتند از:
1. ترس از شکست و مورد تمسخر قرار گرفتن وقتی چیز جدیدی را امتحان می کنیم.
2. درگیر شدن در شغلی بسیار خسته کننده و تکراری اما نداشتن توان کافی برای فرار از آن.
3. ترس از ناشناخته ها.
4. تنبلی محض.
5.استرس بسیار زیاد که فرد را از تلاش باز می دارد.
6. نداشتن هیچ تصوری از آنچه که می توان به دست آورد.
7. تصور اینکه زندگی کنونی بسیار لذت بخش است و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نیست.
دلایل مختلفی وجود دارد که ما از تلاش برای رسیدن به ظرفیت نهایی خود سر باز میزنیم. اما، باید به خاطر بسپاریم که فقط یکبار شانس زندگی کردن داریم، و فقط بستگی به خودمان دارد که چطور از این زندگی استفاده کنیم. هر روز ارزشمند است. هر ذره دانشی که کسب می کنید ارزشمند است. هر استعدادی که داشته باشیم ارزشمند است. و از تمام آنچه که داریم باید تا حد نهایی آن استفاده کنیم.
پس چطور می توانیم توانایی هایمان را بیش از گذشته رشد و توسعه دهیم؟ قبل از هر چیز، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر درست یا غلط ندارد. معمولاً دلیلی که هنگام ارائه نظرات و عقایدتان افراد باعث می شوند شما احساس حقارت کنید، این است که آرزو دارند جرات و جسارت لازم برای انجام آنچه شما کرده اید را داشتند. روی مهارت ها و توانایی های خود تمرکز کنید و اجازه بدهید فکرتان آزاد باشد تا بتوانید از آنها به درستی در زندگی استفاده کنید.
برای موفق شدن باید بپذیرید که ممکن است گاهی مرتکب اشتباه شوید، گاهی مجبور می شوید ریسک کنید، و گاهی هم ممکن است شکست بخورید. هیچ انسانی کامل نیست و شکست و اشتباه از هر کسی برمی آید. رمز موفقیت شناخت آنها و فراتر از همه یاد گرفتن از آنهاست.
برخی خصوصیات هستند که داشتن آنها به شما کمک می کند از توانایی هایتان تا حد نهایی استفاده کنید. این ویژگی ها عبارتند از:
- اعتماد به نفس – واقعاً لازم است که اعتماد به نفس داشته باشید و به خودتان و به عقایدتان ایمان داشته باشید. هر شک و تردید در این زمینه شما را عقب می کشد.
- سخت کوشی – تلاش و تعهد برای رسیدن به مرز نهایی توانایی هایتان الزامی است.
- صبر – صبر نه تنها یک فضیلت اخلاقی است بلکه به شما برای رسیدن به موفقیت کمک می کند.
- متعهد بودن – برای رسیدن به اهداف، باید متعهد باشید. روی اهدافتان تمرکز کنید و اجازه ندهید کسی شما را از آن بازدارد. اگر کسی قصد عقب کشیدن شما را داشت، از آنها دوری کنید.
- درس گرفتن از اشتباهات و شکست ها – در طول راه مطمئناً گاهی مرتکب اشتباه خواهید شد، اما همیشه می توانید درس هایی آموزنده و ارزشکند از این اشتباهات گرفته و به حرکت خود ادامه دهید. درمورد شکست هایی که خارج از کنترل شماست وضع به همین منوال است.
- داشتن اهداف معقول – اهداف غیر واقعی برای خود طرح نکنید چون این اهداف مطمئناً با شکست های پیاپی مواجه خواهد شد. داشتن اهدافی که خیلی جاه طلبانه باشد، بیشتر از آنچه که برایتان سودآور باشد، به شما آسیب می رساند و در آخر هم دلسرد و ناامیدتان کرده و از حرکت باز می داردتان.
دو نکته مهم که قبل از شروع راه باید به آنها توجه داشته باشید عبارتند از:
1. بدانید که برای شادی و خوشبختی واقعاً از زندگی چه میخواهید و
2. استعدادها و توانایی هایتان را بشناسید چون از این طریق است که می توانید به مرز نهایی ظرفیت خود دست یابید.
برای رسیدن به حد نهایی توانایی هایتان باید بدانید که از زندگی چه میخواهید و به طور واقع چه کاری می توانید انجام دهید تا آن هدف را ممکن سازید. وقتی این واقعیات را برای خود مشخص کردید، آنوقت است که می توانید راهتان را به سوی مرز نهایی توانایی هایتان آغاز کنید.
-
06-17-2009, 12:35 PM
#146
ناامیدی نشانه افسردگی
مطالعات جديد نشان ميدهد كه نااميدي يك نشانه بارز از بيماري رواني افسردگي است كه در اختلال افسردگي مضاعف، اين نااميدي حتي شديدتر ميشود.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در مقالهاي كه در اين باره در مجله ايفكتيو ديساوردر به چاپ رسيده مطلب با اين پرسش آغاز ميشود، آيا هرگز نام افسردگي مضاعف به گوشتان خورده است؟
اين واژه به نوع مزمن و خفيفتر افسردگي اطلاق ميشود كه گرايش دارد به افسردگي شديد تبديل شود.
محققان دانشگاه فلوريدا به تازگي دريافتهاند كه نااميدي ميتواند نشانهاي براي تشخيص بيماري افسردگي مضاعف باشد.
بيماري که نااميد است مسلما از همه چيز دست ميشويد و فکر ميکند که جهان بر ضد و مخالف اوست، آينده تاريک است و او از مبارزه كردن و مقابله با مشكلات زندگي عاجز است.
دكتر توماس جويز استاد تحقيقاتي در دانشگاه فلوريدا و برايت برتون استاد روانشناسي در اين دانشگاه ضمن انتشار اين مقاله دراين باره ميگويند: اين يافتهها ميتواند به تشخيص و درمان اختلالات خلقي كمك كند.
افسردگي مضاعف زماني اتفاق ميافتد كه يك فرد مبتلا به افسردگي خفيف با علائم كمبود انرژي وارد مرحله افسردگي شديد يا افسردگي ماژور ميشود.
موضوع افسردگي مضاعف يك ايده جديد است و روانشناسان درباره اين نوع اختلال خلقي اطلاعات زيادي ندارند لذا با توجه به اين وضعيت اين بيماري به مراتب بيشتر از افسردگي شديد بدون تشخيص يا بدون درمان رها ميشود.
در اين پژوهش محققان به مطالعه 54 فرد بالغ كه به درمانگاههاي روان درماني مراجعه كرده بودند، پرداختند. تمام اين بيماران حداقل 55 سال داشتند. به اين افراد قبل از آغاز درمان پرسشنامههايي براي اندازه گيري ميزان افسردگي نااميدي و اضطراب ارائه شد.
اين محققان دريافتند كه ميزان نااميدي در افراد مبتلا به افسردگي مضاعف به مراتب بيشتر از مبتلايان به افسردگي شديد است و به گفته آنها احتمالا اين احساس نااميدي تنها دليل دشواري در درمان افسردگي مضاعف است.
-
06-17-2009, 12:35 PM
#147
درهواي گرم خودكشي افزايش پيدا ميكند
گروهي از محققان انستيتو روانپزشكي لندن اعلام كردند كه هواي داغ ميتواند انسان را حساس كرده و به همين دليل در هواي بسيار گرم آمار اقدام به خودكشي افزايش پيدا ميكند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تحليل و بررسي بيش از 50 هزار مورد خودكشي در انگليس و ويلز بين سالهاي 1993 تا 2003 نشان داده است كه نرخ خودكشي با بالا رفتن ميانگين دماي روزانه، افزايش پيدا ميكند. نتايج اين پژوهش در مجله انگليسي روانپزشكي منتشر شده است.
اين محققان دريافتند كه با افزايش درجه حرارت هوا از 18 درجه سانتيگراد به بالا، با هر درجه افزايش گرماي هوا احتمال اقدام به خودكشي در افراد مستعد 4 درصد بيشتر ميشود.
اين محققان ميگويند: چندين دليل احتمالي در مورد ارتباط بين گرماي هوا و خودكشي وجود دارد. ما تصور ميكنيم كه به طور كلي محتملترين توجيه در اين زمينه يك علت روانشناسي باشد كه طبق آن برخي افراد به طور غيرطبيعي داراي درجه بالايي از تحريك پذيري، خشم و شتابزدگي هستند.
به علاوه به گفته محققان، شايد علت اين امر تاثير ميزان ترشح هورمون كنترل كننده خلق در مغز موسوم به سروتونين باشد كه در ماههاي تابستان ميزان ترشح اين هورمون كاهش پيدا ميكند.
-
06-17-2009, 12:35 PM
#148
بیماری اختلال اضطراب ( ناشی از حوادث تلخ )
مبارزه با شکست ها و یا آسیب هایی که در طول زندگی خود با آن مواجه بوده اید، کار بسیار دشواری است. غریزه ی بقا، تحت شرایط دشوار به ما کمک می کند تا بتوانیم سرسختانه در برابر مشکلات بایستیم و به این طریق می توانیم توان و نیروی کافی برای مقابله با مشکلات را بدست آوریم.
تحت هر شرایطی باید به نحوی با مرگ افرادی که دوستشان داریم، یک بیماری ناگهانی، تجاوز، صدمه و جراحت، حملات خشونت آمیز، دزدی، بلایای طبیعی.... روبرو شویم. اینگونه وقایع جزء اتفاقاتی هستند که می توانند زندگی شما را دگرگون سازند. ممکن است که احساس کنید با بروز این واقعه زندگی شما برای همیشه تغییر مییابد و احساس خشم و نفرت در شما بوجود می آید و تلخی، ترس، ناراحتی، و یا آسیب های شدید وجودتان را فرا می گیرد.
احساساتی که ما در طول، و بعد از دقایق ايجاد مشکل تجربه می کنیم به گونه های مختلف ظاهر می شوند و ما ممکن است حتی برای درک احساساتمان نیز با خودمان کلنجار برویم.
به عنوان مثال سیل و ویرانی های گسترده ی اخیر که در اطراف انگلستان به وقوع پیوست، خانمان صدها نفر را به آتش کشید. پذیرفتن این سانحه می تواند برای هر کسی دشوار باشد، به ویژه اگر منجر به از دست دادن کسانی شود که شما دوستشان می دارید.
اگر احساس می کنید که مدتی است در گرداب سختی ها و سوانح ناگوار فراموش نشدنی غوطه ور شده اید، اصلاً تامل نکنید و با مشاور خود تماس بگیرید. شاید این مشکل شما نوعی عارضه افسردگی باشد و برای فائق آمدن به آن نیاز به حمایت و پشتیبانی یک متخصص داشته باشید.
من چه احساسی دارم؟
عارضه ای که معمولاً پس از یک آسیب جدی احساس می شود، از نظر علم پزشکی به عنوان اختلال "اضطراب" شناخته می شود. این بیماری در پی مشاهده و یا شرکت در یک واقعه ناگوار پدید می آید.
علائم و نشانه های این بیماری معمولاً در طول 3 ماه پس از سپری شدن حادثه ناگوار در بیمار بروز می کنند. البته این امکان نیز وجود دارد که دوره پیشرفت بیماری تا 1 سال نیز به طول بینجامد. به طور خلاصه می توان گفت که بیماری دارای 3 مشخصه بارز اصلی می باشد که به شرح ذیل می باشند:
دوره نفوذی
این مرحله درست زمانی است که شما آن حادثه ناگوار را مرتباً مانند یک فیلم در ذهن خود تکرار می کنید و فراموش کردن واقعه تقریباً برایتان امکان ناپذیر است. این امر شامل بازتاب های ناگهانی واقعه (Flashbacks) و همچنین ایجاد احساسات بسیار ناگوار می باشد.
دوره کناره گیری
مرحله ای است که در طی آن بیمار سعی بر آن دارد تا حتی الامکان اجازه ندهد افکار مربوط به سانحه ناگوار به ذهنش خطور کند. فرد ممکن است حالات زیر را تجربه نماید:
- بی حسی ؛ در این حالت احساس می کنید که هیچ کدام از احساساتتان برایتان معنا و مفهومی ندارند.
- از هر گونه ارتباطی عقب نشینی می کنید، احساس دلسردی دارید، خودتان را با دیگران بیگانه می بینید، و می خواهید از آنها دور باشید.
- احساس افسردگی، گناه و اضطراب به شما دست می دهد.
- علاقه تان را به زندگی از دست می دهید.
- از مکان ها، افراد و شرایطی که موجب می شوند شما به یاد آن واقعه تلخ بیفتید، پرهیز می کنید.
- دلتان نمی خواهد با احساساتی که نسبت به آن سانحه تلخ دارید، روبرو شده و با آنها برخورد کنید.
- از طریق مصرف مشروب یا مواد مخدر می خواهید بر سر مشکل خود درپوش بگذارید.
دوره پیشرفت بیماری
به زمانی ارجاع داده می شود که شما به طور مداوم احساس خطر کرده و تصور میکنید در حال تهدید شدن هستید. این امر می تواند منجر شود به:
- حساسیت بیش از اندازه نسبت به کلیه خطرات
- عصبانی شدن و برانگیختگی بیش از اندازه
- زود از کوره در رفتن، و تحریک پذیری سریع و آسان
- خشم و نفرت
- عدم توانایی در تمرکز کردن
- اختلال در خواب
- کابوس های شبانه
- کارایی ضعیف در کار، مدرسه و سایر روابط
اگر احساس می کنید که به هر نحوی هر یک از علائم این بیماری در شما وجود دارد، باید به سرعت به فکر کمک باشید. هنگام گفتگو با یک مشاور، او ابتدا در مورد علائم بیماری با شما صحبت می کند تا بتواند تشخیص صحیح تری از وضعیت نسبی شما پیدا کند.
کمک به آسانی در اختیار شما قرار خواهد گرفت؛
پس از یک بررسی دقیق و موشکافانه پزشک متخصص درمانی را برای شما تجویز خواهد کرد که مناسب با نیاز های شخصی تان باشد. البته متخصیصین پس از تجویز نحوه درمان، توضیح دقیق و کاملی در مورد مراحل درمان در اختیار شما قرار خواهند داد.
در صورت مشاهده هر یک از علائم بیماری می توانید به افراد زیر مراجعه کنید:
- مشاور
- رواندرمانگر
- روانشناس
- روانپزشک
کمک های پزشکی به شما این امکان را می دهند تا بتوانید دوباره اعتماد به نفستان را بدست آورید. آنها به درستی مشکل شما را درک می کنند و راهبردهای مناسب را در اختیارتان قرار می دهند. صحبت کردن با دیگران می تواند در مورد این بیماری بسیار سودمند باشد چراکه با انجام این کار به نحوی می توانید احساسات خود را بروز داده و خیلی راحت تر با آنها کنار بیایید.
درمان روانی و دارویی
با مصرف دارو نیز می توان تا حدود بسیار زیادی از شدت بیماری کاست.
با تکیه بر علم نوپای رفتار شناسی نیز می توان به برطرف کردن این عارضه اهتمام ورزید. به موجب یک چنین درمانی، به شما کمک می کنند تا بتوانید افکار منفی خود را به انواع مثبت آن تبدیل کنید. این امر به طور اخص می تواند از شدت استرس کاسته و به شما کمک کند تا بر ترس و پریشانی خود کنترل پیدا کنید.
درمان از طریق "در معرض قراردادن" نیز نوع دیگری از شیوه های جدید درمانی به شمار می رود. در این روش شما را با ترس هایتان مواجه می کنند تا از پریشانی نجات پیدا کرده، آرام شوید و دل و جرات بیشتری پیدا کنید.
داروهای خوراکی نیز معمولاً برای کمک به از میان بردن علائم بیماری تجویز می شوند. از جمله رایج ترین داروهایی که در این زمینه تجویز می شوند می توان به بازدارنده های سروتین جاذب (SSRI) مانند پاراکستین اشاره کرد. این داروها به شما کمک میکنند تا میزان استرس، و افسردگیتان کاهش پیدا کند و راحت تر بتوانید بخوابید.
بازگشت به حالت اولیه
از پریشانی دوری کنید، به وقایع دل انگیز و لذت بخش فکر کنید تا آرامش در وجودتان ایجاد شود. در مورد احساسات قلبی تان با کسی که به او اعتماد دارید صحبت کنید، کتاب بخوانید، ورزش کنید، دوش آب گرم بگیرید، ماساژ بگیرید و موسیقی گوش کنید. شرایط فعلی زندگی خود را قبول کنید؛ این امر نشان دهنده ضعف فردی شما نیست. به خودتان وقت بدهید، اصلاً لازم نیست خیلی سریع خودتان را هل بدهید و انتظار داشته باشید که خیلی زود به شرایط آرمانی گذشته بازگردید.
برخی از افراد ظرف چند ماه از این بیماری نجات پیدا می کنند، اما علائم بیماری در برخی دیگر برای سال ها به قوت خود باقی خواهد ماند.
شاید کارها هیچ وقت آنطور که در گذشته بودند، نشوند، اما این امر بدان معنا نیست که شما نمی توانید از زندگی لذت ببرید و یا مجدداً خوشحال باشید. باید به دنیا ثابت کنید که انسان قوی و سرسختی هستید.
-
06-17-2009, 12:36 PM
#149
بعضي از خاطرات، چه خوب و چه بد، براي هميشه در ذهن ميمانند و در اين ميان، خاطراتي كه ميخواهيم از ياد ببريم، سخت تر از همه از ذهن زدوده ميشوند.
سايت خبري "تايمزآو اينديا" مينويسد محققاني كه درباره اين پديده مطالعه ميكنند، اكنون دريافتهاند زماني كه صحبت از سركوب خاطرات ناخوشايندي به ميان ميآيد كه محرك احساسي داشتهاند، "فراموشي عمدي" يا "فراموشي داوطلبانه" به هيچوجه كارايي ندارد.
گروهي از فيزيولوژيستهاي دانشگاه كاروليناي شمالي در گزارشي كه قرار است در شماره ماه سپتامبر "مجله روانشناسي اجتماعي تجربي" به چاپ برسد، اظهار داشتند كه دريافتهاند افراد مورد مطالعه آنها قادر نيستند آنگونه كه رويدادهاي خوشايند و مادي خود را عمدا فراموش ميكنند، خاطرات احساسي و معنوي خود را از ذهن پاك كنند.
به گفته آنان، زماني كه انسانها سعي ميكنند عمدا اطلاعاتي را فراموش كنند، بايد در ذهن خود آن اطلاعات را از بقيه موضوعات همراه آن جدا كنند و آنچه را كه مايل نيستند دوباره به خاطر بياورند، كنار بگذارند اما احساسات مانع از برداشتن اين دو گام ميشود.
دراين مطالعه محققان با استفاده از تصاوير احساسبرانگيز و خنثي، شيوهاي را براي فراموشي هدايت شده به كار بستند تا دريابند كه آيا انسانها ميتوانند به آساني فراموش كردن رويدادهاي مادي و غير احساسي، رويدادهاي احساسي را نيز به دست فراموشي بسپارند يا خير.
زماني كه فهرست اطلاعاتي كه ميبايست فراموش شود، خنثي بود، داوطلبان شركتكننده موفق شدند آنها را عمدا فراموش كنند اما زماني كه اين فهرست شامل رويدادهاي احساسي بود، فراموشي هدايت شده، شكست خورد.
اين يافتهها ميتوانند به درك راههايي كمك كند كه احساسات، با چيرهشدن به فرآيندهاي مغزي، فعاليت ذهن، از جمله كار بازيابي خاطرات را در كنترل خود ميگيرد. احساسات، ميتواند در فرايندهايي كه براي فراموش كردن عمدي بخشهاي ناخوشايندي از خاطرات گذشته در مغز انجام ميشود، "اتصالي" ايجاد كند.
دكتر ه.ن.ماليك، استاد فيزيولوژي در ،aiimsاحساسات، به شدت روي حافظه اثر ميگذارد و زندهترين خاطرات، رويدادهاي احساسي هستند كه به دفعات به ذهن بازميگردند.
وي گفت برخي معتقدند كه تحريك احساسات منجر به دقيقتر و باريكتر شدن توجه انسان ميشود به گونهاي كه به اطلاعات پيراموني توجه نميشود و در نتيجه احتمال كمتري دارد كه بعدا به خاطر آورده شوند.
دكتر سونيتا تيواري ، استاد فيزيولوي در دانشگاه پزشكي كينگ جرج، در "لكنو"ي هند نيز در اينباره گفت " انسانها به ندرت لحظات احساسيشان را فراموش ميكنند. فراموشي عمدي، براي كدر و تاريك كردن خاطرات ناخوشايند، در بسياري موارد ناموفق است.
او گفت احساسات شديد باعث ميشود رويدادهايي كه همراه آنها بودهاند، هميشه در مغز در دسترس و قابل يادآوري باشند.
اين دانشمند گفت فراموشي عمدي رويدادهاي خنثي، اقدامي مفيد است كه به مغز در روزآمد كردن اطلاعات خود كمك ميكند.
-
06-17-2009, 12:36 PM
#150
سطوح مختلف ميزان استرس و نحوه درمان آن
برای اینکه بتوانید استرس را بهتر بشناسید پیش از هر چیز باید بدانید که استرس سطوح مختلفی دارد. این سطوح اغلب به گونه های مختلف در فرد برزو کرده و اصولاً به پزشک کمک می کنند تا شیوه ی درمانی مناسب را آسان تر انتخاب کند. تست هایی نیز وجود دارند که به شما کمک می کنند بتوانید میزان استرس فردی خود را تشخیص دهید و با اتکا به این دانش حتی می توانید خودتان را نیز بهتر بشناسید. نهایتاً با اتکا به این دانسته ها قادر می شوید تا یک شیوه مناسب برای مدیریت استرس ایجاد کنید.
بنابراین زمانی که میزان استرس فردی خود را محاسبه می کنید، این سطوح مختلف را در ذهن خود داشته باشید تا بتوانید میزان دقیق آنرا ارزیابی کرده و ذهن خود را متعادل و متوازن نگه دارید.
این سطوح توسط دکتر "هین سل" و دکتر "ریچارد ایرل" از انجمن کانادایی استرس تعیین شده اند و نام و نوع آنها از جانب آنها مهین گردیده است.
نوع 1 – عجول
آنها در اکثر موارد می خواهند 110 درصد باشند. نوعی ایده آل گرایی واهی؛ آنها به سرعت صحبت می کنند و خیلی ناآرام هستند. بطور کلی افراد عجول تصور می کنند که موظف هستند برای رسیدن به موفقیت به شدت کار کنند. به همین دلیل احساس می کنند که اگر همیشه به سختی کار کنند بی شک موفقیت از آنشان خواهد شد. مطمئناً همیشه یک چنین اتفاقی پیش نمی آید، بلکه شدت عمل به خرج دادن در کلیه کارها، فقط باعث می شود که فرد حتی بر سر مسائل کوچک نیز دچار استرس شود.
این افراد باید یاد بگیرند که چگونه می توانند آرام باشند. پیش از هر چیز باید اهدافشان را در ذهن مجسم کرده تا بتوانند بر سر مسائل مهم تمرکز کنند و آرامش بیشتری داشته باشند. با انجام یک چنین کاری، می توانند در مواقع ضروری سخت کوش حاضر شده و در مواقع غیر ضروری انرژی خود را برای مواقع ضروری ذخیره کنند.
نوع 2 – نگران
این افراد نمی توانند افکار خود را به مرحله اجرا بگذارند. آنها بیش از اندازه به تجزیه و تحلیل موارد مختلف می پردازند و با این کار به اصطلاح خودشان را از انجام هر عملی فلج می کنند. همانطور که از نام این گروه پیداست، آنها مدت زمان بسیار زیادی را صرف نگرانی می کنند و این کار تنها آنها را از انجام هر گونه واکنشی ناتوان می کند.
افراد نگران تصور می کنند که باید خیلی دقیق جزئیات تمام مسائل را موشکافی کنند. آنها باید تمام موارد احتمال خطا را در نظر بگیرند و بعد هم بنشینند و برای مدت زمان طولانی به آنها فکر کنند. سپس زمانیکه مسائل را با یک منطق فیلسوفانه که مختص خودشان است تحلیل و بررسی نمودند، نگرانی حتی از قبل هم بیشتر می شود و فرد ترجیح می دهد که به طور کلی دست از انجام آن بردارد.
نوع 3 – بی اراده
این افراد آنقدر گزینه های مختلف را در ذهن خود مرور می کنند که به هیچ وجه نمی توانند دست به انجام کاری بزنند. به جای اینکه انرژی خود را صرف هدف مشخصی در زندگی بکنند، نیروی خود را بر روی چند امر مختلف پخش می کنند، و نهایتاً هیچ کدامشان نیز خوب از آب درنمی آیند. ذهن آنها خلاق است اما کمتر اتفاق می افتد که از این خلاقیت خود استفاده کرده و چیزی را خلق کنند. در حقیقت آنها یک پارادوکس را به وجود آورده اند: آزاد هستند اما به خودشان توانایی استفاده از این آزادی را نمیدهند.
این افراد باید اهداف خود را در زندگی معین کنند و بر روی چیزهایی تمرکز کنند که ارزشمند هستند. بهتر است برای خودشان توضیح دهند که می بایست زندگی را در پیش بگیرند و چیزهای دیگری به غیر از کار هم در آن وجود دارد و همین موارد هستند که زندگی را لذت بخش تر و جذاب می کنند. زمانکیه توانستند اهداف خود را در یک مسیر مشخص دنبال کنند، می توانند کلیه مسائل پوچی را که جلوی دست وپایشان را گرفته به فراموشی بسپارند.
نوع 4 – تنها
این افراد قادر به برقراری ارتباط معنی دار با اشخاص دیگر نیستند. این امر به این دلیل به وجود می آید که انها اغلب تنها کار می کنند و به همین دلیل هیچ گونه بازخوردی از دیگران دریافت نمی کنند. به همین دلیل به جای اینکه بتوانند روابطی را بنیان بگذارند که نقطه قوت زندگی شان باشد به سمت پناهگاهی می روند که بتوانند خودشان را از مردم دور نگه دارند. به همین دلیل نمی توانند تشخیص دهند که چه چیزهایی در زندگی می تواند به آنها لذت بدهد و با چه کسی می توانند آن کارها را انجام دهند.
افراد تنها باید بتوانند در وهله اول ارزش های فردی زندگی خود را بیابند، و بعد هم با افرادیکه دارای همان ارزش ها هستند ارتباط برقرار کنند. این امر آنها را قادر می سازد تا راحت تر بتوانند به اهدافشان دست پیدا کنند. این امر نه تنها به آنها هدف می دهد بلکه به عنوان پشتیبانی نیز محسوب می شود که به آنها کمک می کند به اهدافشان برسند.
نوع 5 – موارد سبدی
این سطح از استرس بسیار خطرناک است. این افراد به خودی خود برای خودشان بحران انرژی به وجود می آورند. به جای اینکه به فکر خودشان باشند معمولاً افسرده هستند و درد دارند و فعالیت های مختلف را به این خاطر که انرژی زیادی می خواهد، انجام نمی دهند. معمولاً از سلامت جسمانی خوبی برخوردار نیستند و افسردگی و کسالتی که خودشان به وجود آورده اند آنها را از انجام هر کاری باز می دارد.
برای اینکه بتوانند از این وضعیت نجات پیدا کنند، باید ابتدا آداب غذایی خود را درست کرده و به خوبی غذا بخورند. سپس با گذشت چند هفته باید ورزش و نرمش را شروع کنند و بعد وقتیکه مقداری انرژی بیشتری بدست آوردند باید یاد بگیرند که چگونه میتوانند با استفاده از وقفه های کوتاه مدت در حین کار، انرژی خود را برای تمام مدت روز تقسیم کنند تا بیش از اندازه خسته نشوند.
نوع 6 – صخره نورد
این افراد کسانی هستند که سلامت خود را در خطر می اندازند. همیشه خسته به نظر می رسند، سیگار می کشند، بد غذا می خورند، بیش از اندازه از مشروبات الکلی استفاده می کنند و به ندرت اتفاق می افتد که ورزش کنند. البته به هیچ وجه آگاهی ندارند که ممکن است اتفاقات ناخوشایندی با انجام این کارها برایشان ایجاد شود و با این ایده چه بسا خیلی بیشتر نیز به خودشان لطمه وارد می آورند. به همین دلیل مشکلاتی پیرامون تقسیم بندی انرژی بدن خود دارند.
راه حل این گروه نیز تقریباً مشابه راه حل افرادی است که در گروه 5 به آنها اشاره شد. غذا خوردن صحیح، ورزش کردن، و تقسیم مناسب انرژی چاره کار آنهاست.
با درک نوع استرس افراد می توانند نه تنها چیزهای بیشتری در مورد خودشان یاد بگیرند، بلکه می توانند آموزش ببینند که چگونه می توانند به موفقیت دست پیدا کنند. زمانیکه استرس به طور مقتضی درمان پیدا کند، نقطه ای از شخصیت فرد که روزی به مثابه سد و مانعی در برابر او قرار گرفته بود تبدیل به نقطه قوت او خواهد شد. بنابراین فهمیدن این مطلب که چگونه می توانید استرس خود را کاهش دهید می تواند به شما کمک کند تا راحت تر به اهدافتان دست پیدا کنید.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن