-
اضطراب چیست
همه انسانها اضطراب را در زندگى خود تجربه میکنند و طبیعى است که مردم هنگام مواجهه با موقعیتهاى تهدیدکننده و تنشزا مضطرب میشوند، اما احساس اضطراب شدید و مزمن در غیاب علت واضح، امرى غیرعادى است.
اضطراب شامل احساس عدم اطمینان، درماندگى و برانگیختگى فیزیولوژیکى است. بهطور کلى اضطراب یک احساس منتشر، بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسى است که با یک یا چند حس جسمى مانند احساس خالى شدن سر دل، تنگى قفسه سینه، طپش قلب، تعریق، سردرد و غیره همراه است.
بررسیها نشان میدهد که اضطراب در مردها، طبقات اقتصادى مرفه و جوانان کمتر است و در زنان، افراد کمدرآمد و سالمندان بیشتر شایع میباشد.
علائم و نشانه های اضطراب
ـ عصبى بودن، آرام و قرار نداشتن
ـ تنش
ـ احساس خستگى
ـ سرگیجه
ـ تکرر ادرار
ـ طپش قلب
ـ بیحالى
ـ تنگى نفس
ـ تعریق
ـ لرزش
ـ نگرانى و دلهره
ـ بیخوابى
ـ اشکال در تمرکز حواس
ـ گوش به زنگ بودن
اضطراب در کودکان و نوجوانان
بسیارى از کودکان هنگام قرارگیرى در وضعیت جدید مثل روبرو شدن با افراد جدید، احساس اضطراب کرده و بهطور خجالتآورى به مادر و پدر، افراد فامیل و یا وابستگان به اصطلاح «آویزان» میشوند.
معمولاً والدین میتوانند آنها را تشویق به خروج از «منطقه امن» بکنند. هر چند بعضى از کودکان در مقابل این شرایط مقاومت کرده و آنها را نمیپذیرند. بهمنظور کمک به کودکان در این موقعیت باید صبر و حوصله کافى داشت بهطوریکه آنها احساس اعتماد به نفس کافى جهت مقابله با مسائلى که به نظرشان مشکل مى آید را کسب کنند.
بسیارى از والدین از این احساس کودکانشان آگاه نیستند تا روزى که آنان به مشکلى برخورد میکنند مثل روز رفتن به مدرسه و ... منشاء این اضطراب در کودکان ناشناخته میباشد. اغلب ترکیبى از یک ترس ناشناخته و فقدان کنترل همراه با یک طبیعت ناشى از شرم و خجالت زمینه بسیارى از اضطراب کودکان را تشکیل میدهد.
بسیارى از شکایتهاى کودکان در دوران ابتدائى مدرسه همچون درد معده یا سوزش سر دل و یا دردهاى پراکنده دیگر، ناشى از وجود یک اضطراب نهفته در کودکان است که وجود اختلاف در خانواده و نگرانى در پدر و مادر میتواند از علل آن باشد که این نگرانى مستقیماً به کودک انتقال یافته و با این شکایات بروز مى کند.
شایعترین اختلالات اضطرابى در کودکان و نوجوانان عبارتند از:
ـ اضطراب جدایى (Separation Anxiety)
ـ اضطراب امتحان (Exam Anxiety)
ـ اضطراب اجتماعى (Social Anxiety)
ـ ترس از مدرسه (School Phobia)
عوامل موثردر اضطراب نوجوانان و مقابله با آن
سرچشمه بسیاری از ناراحتیهای ظاهراً غیر منطقی نوجوانان اضطرابی است که از عوامل گوناگون از جمله عوامل زیر ناشی میشود : تغییرات جسمانی از قبیل نگرانی از دیررسی بلوغ بخصوص در پسرها، نگرانی از زود رسی بلوغ بخصوص در دخترها، ترس و احساس خجالت از تغییر جسمانی و رنج ناشی از عدم پذیرش تغییرات جسمانی، عدم پذیرش از جانب همسالان، مستقل شدن، بروز رفتار پرخاشگرانه، غیر منطقی بودن، نداشتن مهارتهای لازم برای زندگی، تمایلات جنسی و آشفتگی در نقش. در اینجا به طور مختصر بعضی از این عوامل مورد بررسی قرار می گیرند:
نحوه رویارویی با رنج ناشی از تغییرات جسمانی
تغییرات ناشی از دوران بلوغ را نوجوان بهتدریج میپذیرد. علت اصلی نگرانی در مورد نکات دیگری همچون زودرسی و دیررسی بلوغ و احساس خجالت در مواجهه با تغییرات جسمانی، عدم آگاهی، آگاهی ناقص یا محدود و یا اطلاعات نادرست نوجوان در زمینه های مختلف بلوغ و تغییرات جسمانی ناشی از آن است، که بهترین راه پیشگیری نیز فراهم آوردن آگاهی و بینش دقیق، صحیح و به موقع است. والدین باید قبل از پیدایش علایم ثانویه بلوغ فرد را بطور مناسب و با مراعات شئون اخلاقی، در جریان مسائلی از جمله سن بلوغ، عوامل موثر در پیدایش بلوغ و تغییرات جسمانی و آثار روانی آن بگذارند. والدین و مربیان با فراهم آوردن جوی آزاد و سالم باید این امکان را به نوجوان بدهد که سوالات، افکار، احساسات و احیاناً نگرانیهای خود را صادقانه مطرح و جوابهای مناسب دریافت کند و نباید بگذارند تا نوجوانان برای یافتن پاسخ سوالات خود کسانی که صلاحیت ندارند از جمله همسالان مراجعه و دچار انحراف و اضطراب شود. در مواردی که نوجوان نمی تواند مسائل را حضوری با والدین مطرح کند، باید مربیان و اولیای مطلع و متعهد مدرسه در حد مجاز نوجوان را راهنمایی کنند و با ارائه کتابهای مناسب و بحثهای مفید، زمینه بدست آوردن اطلاعات سالم را فراهم آورند.
رویارویی با اضطراب ناشی از عدم پذیرش از جانب همسالان
نتایج پژوهشی نشان داده است که ناامنی، وابستگی شدید و ناسالم نوجوان به والدین، ناتوانی یا نداشتن مهارتهای لازم در برقرار کردن روابط عاطفی، اجتماعی و اخلاقی سالم، تفاوت در فرهنگ خانواده ها و بخصوص عدم پذیرش ارزشها و آداب و رسوم گوناگون، موجب اضطراب بسیاری از نوجوانان می شود. برای اینکه نوجوانی که تجربه های ذکر شده را نداشته است دچار اضطراب شدید نشود و یا اضطراب او ادامه پیدا نکند اقدامات زیر مفید است :
والدین باید گرایش فرزند خود به همسالان را بدرستی درک کنند، زیرا این یک نیاز طبیعی است که بخواهد مورد توجه و حمایت همسالان قرار گیرد.
والدین با نوجوان در مورد گزینش دوست توافق نمایند تا دچار تعارض نشود و پنهان کاری نیز نکند.
باید سعی کنند به طور منطقی با نوجوان روبرو شوند و در وقت مناسب، با گفتگوی ملایم و استدلال، او را متوجه نتایج نامطلوب بعضی از معاشرتها کنند.
والدین و مربیان برای دوستان نوجوان باید اعتبار و احترام قایل باشند.
والدین و مربیان و... باید در همه مواقع بخصوص در برابر همسالان، احترام و شخصیت نوجوان را حفظ کنند.
رویارویی با اضطراب ناشی از دوگانگی و ترس از مستقل شدن
یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوان کسب استقلال از افراد خانواده و دیگران است. مطالعات نشان داده که اضطراب در کسانی بیشتر دیده می شود که دچار ناامنی شدید، عدم اعتماد به نفس، وابستگی ناسالم به والدین بخصوص مادر هستند. کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان اضطراب ایجاد می کند. از جمله حالاتی که در زمینه مستقل شدن دیده می شود، تضاد و دوگانگی است، یعنی نوجوان در حالیکه می خواهد و می داند که باید مستقل شود از استقلال نیز می ترسد. برای جلوگیری از این دوگانگی والدین باید وضعیتی فراهم آورند تا نوجوان با بدست آوردن اعتماد بنفس، امنیت روانی و جرات تجربه کردن، بتدریج درصدد کسب استقلال برآیند. یکی از دلایل اساسی در اضطراب ناشی از مستقل شدن، عدم آگاهی از وضعیتی است که نوجوان بعد از مستقل شدن پیدا خواهد کرد. به نوجوان باید مسئولیت و فرصت داد که در بسیاری از امور مربوط به خود اظهار عقیده کنند و تصمیم بگیرد، ولو اینکه اشتباه کند و نباید نوجوانان را به خاطر اشتباهاتشان مورد تنبیه یا تحقیر قرار داد بلکه باید به آنها این فلسفه را آموخت که زندگی سراسر تلاش و مبارزه است و آنها می توانند از خطاهای خود درسهای مفید بیاموزند. در نیاز نوجوانان به کسب استقلال تفاوتهای فردی وجود دارد به همین دلیل نباید آنها را مقایسه ملامت آمیز کرد زیرا گاهی باعث دلسردی، احساس نا امنی و اضطراب می شود.
رویارویی با اضطراب ناشی از بروز رفتار پرخاشگرانه
یکی از خصوصیات بعضی از نوجوانان مخالفت با افراد مختلف در خانه و خارج از آن است که گاه بصورت پرخاشگری کلامی یا غیر کلامی بروز می کند. عدم توانایی در کنترل رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب بسیاری از نوجوانان است. بطور خلاصه بالا بردن میزان مقاومت و تحمل کودک در برابر ناکامی و سختیها، ارضاء صحیح نیازهای کودک، ایجاد امنیت روانی و بوجود آوردن الگوهای رفتار مناسب می تواند در پیشگیری رفتار پرخاشگرانه موثر باشد. اگر این اقدامات بموقع انجام نشود باید در زمان حال امکاناتی فراهم آوریم که نوجوان کمتر پرخاشگری کند و با اضطراب کمتری روبه رو شود. توصیه های زیر در این زمینه مفید است:
والدین و دیگران باید تا حد ممکن از امر و نهی های زیاد، بی مورد و غیر اصولی خودداری کنند.
از ایجاد ممنوعیت و محدودیتهای بی مورد که مغایر با نیاز نوجوان به کسب آزادی و استقلال است خود داری کرد.
با تقویت روحیه نوجوان بخصوص تکیه بر مهارتها و تواناییهای مثبت او، باید روشهای مناسب مواجهه با ناکامی را به او آموخت.
به نوجوان باید آموخت که در مقابله با خشم به جای اینکه بدون تفکر خشمی کنترل نشده ابراز دارند منطقی برخورد کنند و بدون توهین و تحقیر به دیگران ابراز وجود کنند و عواطف خود را بیان کنند.
باید به او فهماند که نحوه برخورد دیگران با او تا حدی نتیجه رفتار خود اوست.
در برابر پرخاشگری نوجوان نباید از تنبیه یا تحقیر استفاده کرد، زیرا این رفتارها خود باعث تشدید پرخاشگری می شوند بهتر است به عمل پرخاشگرانه او، پاسخ نداد، منتها باید به نوجوان فهماند که بی اعتنایی ظاهری به پرخاشگری او حمل بر تائید یا قبول آن نیست.
انواع اضطراب
اضطراب انواع مختلف و متنوعى دارد که هر فردى ممکن است به یک یا چند نوع از این اختلالات مبتلا باشد:
۱ـ اختلال اضطراب فراگیر یا منتشر (Generalized Anxiety Disorder)
ترکیبى از علائم زیر در این اختلال وجود دارد:
طپش قلب، تنگى نفس، اسهال، بیاشتهایى، سستى، سرگیجه، تعریق، بیخوابى، تکرر ادرار، لرزش، فقدان آرامش، مرطوب بودن کف دست، احساس گرفتگى گلو، نگرانى نسبت به آینده، گوش به زنگ بودن نسبت به محیط. در اضطراب فراگیر خطر واقعى وجود ندارد.
۲ـ اختلال هراس (Panic Disorder)
این افراد دچار حملات اضطرابى پیشبینى نشدهاى میشوند که ممکن است ظرف چند ثانیه تا چند ساعت و حتى چند روز نوسان کند. مبتلایان به این اختلال میترسند مبادا بمیرند، دیوانه شوند یا بیاختیار دست به کارهایى بزنند و یا علائم روانى ـ حسى غیرمعمول نشان دهند. سایر علائم اختلال اضطراب فراگیر نیز در این اختلال مشاهده میگردد.
۳ـ ترسهاى اختصاصى یا ساده (Simple Phobia)
شایعترین نوع ترس است. در خانمها بیشتر وجود دارد. یک نوع ترس غیرمنطقى است که طى آن فرد از مواجهه با اشیاء، فعالیتها و موقعیتهاى خاص همچون ترس از حیوانات، طوفان، بلندى، جراحت، خون و مرگ اجتناب میکند. در این موارد خود فرد متوجه افراطى و غیرمنطقى بودن ترس خویش است.
۴ـ ترس از مکانهاى باز (Agorophobia)
افراد مبتلا به این اختلال از وارد شدن به موقعیتهاى ناآشنا هراس دارند. مثلاً از رفتن به فضاى باز، مسافرت و حضور در ازدحام امتناع میکنند. این افراد از ترک کردن محیط منزل دچار ترس شدید هستند. این اختلال در نوجوانى شروع میشود و معمولاً این افراد تجربه اضطراب جدایى را در دوران کودکى داشتهاند.
۵ـ ترسهاى اجتماعى (Social Phobia)
این نوع ترس از اواخر دوران کودکى یا اوائل نوجوانى شروع میشود. این افراد در مواجهه با دیگران احساس شرمسارى میکنند، نگران هستند که دستها و صدایشان نلرزد و سرخ نشود. معمولاً از صحبت کردن و غذا خوردن در حضور جمع، ابراز وجود کردن، انتقاد کردن، اظهارنظر کردن و اشتباه کردن میترسند.
۶ـ اختلال وسواس (Obsessive-compulsive Disorder)
عبارت است از افکار یا اعمال غیر ارادى، تکرارى و غیرمنطقى که فرد برخلاف میل خود آن را تکرار میکند. این بیمارى میتواند بهصورت وسواس فکرى، وسواس عملى و یا وسواس فکرى و عملى توأم با هم باشد.
در وسواس فکرى، فرد نمیتواند فکرى را از ذهنش خارج کند (مثل افکار پرخاشگرى یا جنسی)، یعنى یک فکر، عقیده، احساس مزاحم و تکرار شونده وجود دارد.
در وسواس عملى فرد براى اجراى تکرارى عملى خاص یا سلسله اعمالى خاص احساس اجبار میکند مثل شستن مکرر دستها. فکر وسواسى موجب افزایش اضطراب شخص میگردد درحالیکه عمل وسواسى اضطراب شخص را کاهش میدهد.
۷ـ اختلال استرس پس از سانحه (PTSD: Post Troumatic Stress Disorder)
این اختلال قبلاً «سندرم موج انفجار» نامیده میشد. معمولاً با یک استرس شدید هیجانى که شدت آن میتواند براى هرکس آسیبرسان باشد همراه است از قبیل جنگ، بلا یا سوانح طبیعى مثل زلزله، مورد حمله یا تجاوز به عنف واقع شدن و تصادفات شدید.
ارتباط اضطراب با بیماریهای دیگر
اضطراب و کاهش قند خون
کاهش قند خون در هر شرایطى با علائم اضطراب هماهنگى کامل دارد. یعنى در هر اضطراب قند خون کاهش پیدا میکند و این مطلبى است که تحقیقات جدید را بهسوى خود منعطف کرده است.
این واقعیت ما را به این مهم راهنمایى مى کند که شاید با کنترل قند خون بتوان علائم اضطراب را در افراد کاهش داد.
علل اضطراب
اضطراب میتواند ناشى از یک وضعیت روحی ـ اجتماعى، فیزیکى، زیستشناختى، اختلالات طبى، اثرات جانبى داروها و یا ترکیبى از این موارد باشد. هنر یک پزشک در این است که اضطراب شما را در مجموعهاى از این عوامل تشخیص دهد.
فاکتورهاى روانى ـ اجتماعى
ـ حالات درونى فرد و انگیزههاى ناخودآگاه
ـ ناتوانى فرد در مقابله با فشارهاى محیطى مانند کار، ازدواج و مبادلات بازرگانى
ـ احساس جدایى یا طرد شدن
ـ احساس فقدان یا از دست دادن حمایتهاى عاطفى مثل مرگ همسر
ـ تغییرات ناگهانى محیطى یا حوادث غیرمنتظره و خطرناک از قبیل:
٭ حوادث طبیعى مثل زلزله
٭ استرس ناشى از یک بیمارى طبى
٭ استرس ناشى از داروها
٭ استرس ناشى از مصرف مواد مخدر مثل کوکایین
ـ یادگیرى در منزل و محیط مثل یادگیرى اضطرابها و ترسهاى والدین
ـ افکار و عقاید غیرمنطقى، غلط و اغراقآمیز در مورد خطرات موجود در موقعیتها مثل اضطراب امتحان که همراه با افکار و عقاید غلوآمیز میباشد.
عوامل جسمانى و زیستشناختى
ـ ژنتیک
اضطراب اغلب از زمان کودکى و طفولیت شروع میشود. بنابراین تشخیص علائم زود هنگام این اختلالات از اهمیت خاص کلینیکى برخوردار است. مطالعات در این زمینه روى دو قلوهایى که پدر و مادر مضطرب داشتند شروع شده و ثابت شده است که اختلالات اضطرابى به شدت در فرزندان دوقلوى والدین مضطرب، حتى آنانکه در محیطهاى مختلف بزرگ شدهاند، بیشتر است. در این زمینه ژنهاى مخصوصى که واسطههاى شیمیایى مجزایى را تولید میکنند شناخته شده است
.ـ فعل و انفعالات شیمیایی مغز
علل طبى و اثرات داروها
نواع و اقسام بیماریهاى طبى میتوانند علائمى شبیه علائم اختلالات اضطرابى ایجاد کنند.
ـ اثرات مصرف داروهاى روانگردان و مواد مخدر
ـ پرکارى تیروئید، کمکارى تیروئید و کمبود ویتامین ب١٢
ـ وجود غدهاى در غده فوق کلیوى بهنام فئوکروموستیوم، هورمون اپینفرین (Epinephrin) تولید میکند که میتواند موجب علائم اضطرابى بهصورت حملهاى شود.
ـ برخى ضایعههاى مغزى علائمى ایجاد میکنند که شبیه علائم اختلال وسواس عملى است.
ـ بینظیمهاى قلبى علائم جسمى اختلال هراس (پانیک) را ایجاد میکند.
ـ کمبود قند خون (هیپوگلسیمی) میتواند علائمى شبیه علائم اختلال اضطرابى تولید کند.
درمان اضطراب
در بعضى از موارد اضطراب بدون نیاز به درگیرى پزشک در این ماجرا میتواند درمان گردد. این موارد اضطراب طبیعى نام دارند که طى آن اضطراب به خوبى توسط بیمار کنترل شده و برطرف میشود مثل ترس ناشى از امتحان نهایى و یا ترس ناشى از مصاحبه. در چنین شرایطى استرس میتواند توسط اعمال و روشهاى زیر تحت کنترل درآید:
ـ صحبت با شخص مورد اعتماد
ـ روشهاى ایجاد تمرکز
ـ حمام گرفتن طولانى
ـ استراحت در یک اتاق تاریک
ـ ورزشهاى تنفس عمیق
درمان دارویى
در گذشته داروهایى از خانواده بنزودیازپانها مانند دیازپام (والیوم)، آلپرازولام (زانکس)، لورازپام (آتیوان) و باسپیرون در درمان اختلالات اضطرابى مورد استفاده قرار میگرفت.
در حال حاضر استفاده از داروهاى ضدافسردگى مانندSertaline (Zoloft)، Paroxctine (Paxil)، Fluxetin (Prozac) و Venlafaxineکاربرد بیشترى دارد.
تجویز داروهاى ضد اضطراب یک پدیده مشخص در تمام دنیا است. تخمین زده میشود که بین ١٠ تا ٢٠% از مردم در نیمکره غربى تقریباً بهطور مرتب از این داروها استفاده میکنند. طبق اظهار نظر رسمى FDA (سازمان غذا و دارویى آمریکا) در سال ١٩٧٨، ده میلیون آمریکایى از داروهاى دسته بنزودیازپینها استفاده میکردهاند.
عدهاى معتقدند که این آرامبخشها روش مؤثر و کم هزینهاى در مقایسه با سایر طرق درمانى است. عدهاى نیز بر اثرات مؤثر درمانهاى غیردارویى تأکید دارند.
درمان غیردارویى
درمان غیردارویى شامل تکنیکهاى متعددى میباشد. در تمام این روشها به بیمار آموزشهاى کلاسیک کسب آرامش یاد داده میشود و بدینوسیله بدن خود به مقابله مؤثر و مستقیم با عوامل تنشزا برمى خیزد.
ـ تنآرامى یا آرامسازى (Relaxation)
ـ مواجهسازى (exposure)
ـ غرقهسازى (Flooding)
ـ حساسیتزدایی((Desensitization
ـ سرمشقدهى (Modeling)
ـ توقف فکر (Thought Stopping) ـ و موارد دیگر
پیشگیری از اضطراب
پیشگیرى شامل:
۱-رژیم غذایى
رژیم غذایى فاکتور بسیار مهمى است
براى آنکه از تغذیه سالم برخوردار باشید توصیه مى شود :
١- متنوع بخورید .
٢- مصرف غذاهاى پرچرب و یا شیرین را محدود کنید .
٣- از مصرف مقادیر زیاد نمک و کافئین پرهیز کنید .
٤- ویـتامـینهاى A، D، E و K را بیش از مقادیر مجاز مصرف نکنید زیرا بدن این ویتامینها را ذخیره مى کند و اگر مقادیر زیادى از آنها در بافتهاى بدن تجمع یابند ممکن است اثرات سمى داشته باشد.
٥- در روز چندین بار غلات و به اندازه کافى سیب زمینى بخورید.
٦- در مورد سبزیجات و میوه اصل پنج بار در روز را فراموش نکنید.
٧- روزانه به اندازه کافى لبنیات و حداقل یک بار در هفته ماهى بخورید، گوشت و تخم مرغ به اندازه مصرف کنید.
٨- به اندازه بنوشید، مصرف آب در زندگى حیاتى است و باید روزانه ٨ لیوان (٢ لیتر) آب بنوشید.
٩- خوشمزه و سالم بپزید ، با آب کم ، با چربى کم و حرارت کم.
١٠- آهسته بخورید و لذت ببرید.
١١- بطور مرتب خود را وزن کنید و پر تحرک باشید.
١٢- نمایه توده بدن را با استفاده از فرمول زیر محاسبه و با استاندارد مقایسه کنید:
یعنى اینکه وزن بدن بر حسب کیلو گرم را بر مربع قد بر حسب متر تقسیم نمائید
حال :
- اگر نمایه بدنتان کمتر از ٥/١٨ کیلو گرم باشد کم وزن مى باشید.
- اگر نمایه توده بدنتان ٥/١٨ تا ٩/٢٤ کیلو گرم باشد وزنتان در محدوده طبیعى است.
- اگر نمایه توده بدنتان ٢٥ تا ٩/٢٩ کیلو گرم باشد دچار افزایش وزن مى باشید.
- اگر نمایه توده بدنتان بیشتر یا مساوى با ٣٠ کیلو گرم باشد مبتلا به چاقى مى باشید.
همیشه سعى نمایید با تغذیه صحیح و فعالیت بدنى، نمایه توده بدن خود را در محدوده طبیعى نگهدارید.
۲-ورزش منظم
ورزش کردن خصوصاً ورزش منظم بهگونهاى تمام مراحل درمان اضطراب را تحت تأثیر قرار میدهد. هنگامى که علت اضطراب مشخص شود و یک برنامه درمانى مشخص تدوین گردد، بهراحتى درمانپذیر بوده و سریعاً شخص به زندگى عادى بر میگردد ولى در صورت فقدان علت تشخیص، احساس اضطراب در یک پریود طولانى شخص را آزار داده و از فعالیتهاى اجتماعى دور میسازد. پژوهشگران دریافتهاند که پیادهروى تند و سریع به مدت ٤٠ دقیقه میزان اضطراب را بهطور متوسط تا ١٤ درصد کاهش میدهد.
۳-مدیتیشن ( Meditation)
٤ـ اجتماعى باشید.
هنگامى که تحت فشار روانى هستیم غالباً بهطور غریزى تمایل پیدا میکنیم که خود را از صحنه عمل کنار کشیده و به گوشهاى پناه ببریم. کارى بدتر از این وجود ندارد؟!!! گوشهگیرى به تشدید استرس کمک میکند. در این زمان باید سعى کنیم که با دوستان خود ارتباط بیشترى داشته باشیم.
باید ترتیبى دهیم که عدهاى بچه کوچک کنار ما باشند، کودکان میدانند که چگونه مارا مجبور به خنده کنند تا نگرانیمان را از یاد ببریم.
۵ـ هیجانات سرکوب شده خود را روى کاغذ بیاورید.
متخصصان معتقدند که نوشتن ساده هیجانات بر روى کاغذ موجب تسکین روحى و روانى شخص میشود. نوشتن احساساتتان در دفترچه کمک میکند تا فشار روانى ناشى از رویدادهایى مثل از دست دادن شغل، رنج بردن از مشکلات زناشوئى و ... را تسکین دهد.
۶ـ بخندید و شوخطبع باشید.
مطالعات زیادى نشان داده که خنده میتواند یکى از سالمترین پادزهرهاى فشار روانى باشد.
هنگامى که میخندیم یا حتى طبق برخى تحقیقات موقعى که ما لبخند میزنیم جریان خون به مغز افزایش مییابد و موادى بنام اندروفین (هورمانهاى ضد دردى که در شخص احساس خوش و سلامت ایجاد میکند) در مغز آزاد میشود و سطح هورمونهاى استرسزا را در خون پایین میآورد.
۷ـ ذهن خود را متمرکز زمان حال کنید.
اگر بتوانید ذهن خود را چنان پرورش دهید که امیدها و آمال خود را به کنارى نهاده و موقع مناسب و مقتضى به سراغ تک تک آنان بروید،به آرامش ذهنى دست خواهید یافت.
جادهاى که به آرامش ذهنى منتهى میگردد از راهى موسوم به توجه میگذرد.این توجه به خود در هنگام عمل کردن به کارهاى ساده نظیر ظرف شستن و ... باعث میشود که به هیچ وجه بى هدف و سرگردان همچون بطرى بر امواج دریا شناور نشویم.
٨ـ گوش دادن به موسیقى ملایم
برخى مطالعات اخیر نشان داده است که موسیقى آرام باعث آهسته کردن ضربان قلب و افزایش آندروفینها و کاهش اضطراب میشود. در این مورد میتوانید بخش شنیدنیهای سایت را ببینید.
٩ـ افزایش اعتماد به نفس
با داشتن اعتماد به نفس بالا حداکثر استفاده را از تواناییهاى خود در مواجهه با استرس خواهید برد و درنتیجه کمتر دچار مشکل میشوید.
اما افرادى با اعتماد به نفس پایین نه تنها از شیوه مناسبى جهت مقابله استفاده نمیکنند بلکه آسیب بیشترى نیز به آنان وارد میشود.
١٠ـ حمایت اجتماعى
وجود حمایت اجتماعى در زندگى هر فرد سبب میشود که در مقابل بحرانهاى زندگى همانند سپر از وى دفاع کند. به همین دلیل ما باید شبکهٔ اجتماعى و روابط اجتماعى خود را گسترش دهیم تا بتوانیم به آنها تکیه کنیم و فکر کنیم که افرادى هستند که ما را دوست بدارند و ما نیز آنها را دوست بداریم.
با کسب حمایت اجتماعى در سطح بالاتر، احساس امنیت و اعتماد به خود افزایش مییابد و در مقابل استرس و فشار روانى کمتر آسیب میبینیم.
١١ـ آمادگى براى موقعیتهاى تنشزا
باید یاد گرفت که در شرایط استرسزا فکر خود را از ترس و نگرانى دور کرد و در جهت مفید قرار داد. مثلاً باید به کارى که در حال انجام است تمرکز نمود و به زمینههاى اضطرابزای آن فکر نکرد.
مثلاً بازیکنان فوتبال به جاى فکر کردن به اینکه زیر نظر عده زیادى از تماشاگران هستند به فعالیت و نقش خود در هنگام بازى متمرکز شوند.
١٢ـ كسب اطلاعات در مورد موقعیت
عدم اطلاع از موقعیت فشارآور سبب استرس و اضطراب بالاترى در افراد میگردد بنابراین کسب آگاهى و اطلاعات در مورد موقعیتها و مواردى که مواجه خواهند شد سبب میشود که از پیامد موقعیت مطلع شده و کمتر دچار نگرانى و دلواپسى شوند.
مثلاً اگر بیماران قبل از عمل جراحى آگاهى یابند که عمل چگونه انجام خواهد شد و میزان درد پس از عمل را بدانند و سیر بهبودى برایشان روشن شود، کمتر دچار اضطراب میگردند.
١٣ـ تنآرامى (Relaxation)
طى آن عضلات بدن براى مدتى کوتاه بهطور ارادى منقبض گردیده و سپس به حالت آرامش برمیگردند. این کار طى مراحل و سلسله مراتبى انجام میگیرد. با این روش که به تنهایى و یا همراه با تکنیکهاى دیگر بهکار میرود نشانههاى اضطراب کاهش مییابد.
١٤ـ راهحلهاى دیگر
راههاى دیگرى که میتوانید در چنین موقعیتى انجام دهید مورد توجه قرار داده و آنها را بیازمایید و مناسبترین راه را انتخاب نموده و استفاده نمایید.
٭ اجتناب از موقعیتهاى تنشزا و مشارکت کمتر در موقعیتهاى ناراحتکننده و استرسزا نه تنها سبب کاهش اضطراب میشود بلکه باید سعى شود که در محیط خانوادگى و ارتباطهاى بین فردى آرامش برقرار باشد.
٭ خودت باش. سعى کنید در موقعیتهاى فشارزا طبیعى رفتار نمایید و از نقش بازى کردن پرهیز نمایید.
٭ انتظارات، ترسها، مهارتها و امیدهایتان را بشناسید. لازم به ذکر است که یک برنامه دارویى مناسب و قابل دسترس و یا انجام درمانهاى غیردارویى و البته ترکیب آن دو، بهترین نوع درمان میباشد.
-
تفاوتهاي شيوه هاي گفتگو در خانمها و آقايون
همه ي شما حتماً مي دانيد که وقتي صحبت از شيوه ي برقراري ارتباط مي رسد، خانم ها و آقايان کاملاً روي طول موج هاي مختلفي قرار گرفته اند. يك مجله در ماه اين مشکل ديرينه را از ديدگاهي بسيار جديد و جالب بررسي کرده است. نويسنده ي اين مطلب با يك روانشناس مصاحبه اي انجام داده است. تحقيقات وي نشان مي دهد که تفاوت هاي بين روش ها و سبک هاي برقراري ارتباط در خانم ها و آقايان، فراتر از اجتماعي شدن محض است، و به نظر مي رسد که ريشه در ساخت جنسيتي آنها داشته باشد.
او اولين بار وقتي متوجه اين مسئله شد که نوارهاي ويدئويي را که توسط محقق ديگري گرفته شده بود و در آن از دوستان نزديک خواسته شده بود که با هم گفتگويي را آغاز کنند، بررسي ميکرد. برخلاف دخترها، پسرها از اين درخواست احساس ناراحتي ميکردند. دخترها در تمام گروههاي سني وقتي با هم روبه رو مي شدند، فوراً شروع به صحبت ميکردند، و گفتگو را با حل مشکل يکي از دخترها به پايان مي رساندند. از طرف ديگر پسرها، به موازات هم مي نشستند و از يک بحث به بحث ديگري مي پريدند و همه ي گفتگوها حول قرارهايي که مي خواهند با هم بگذرانند مي چرخيد.
وي مشاهده کرد که، “براي مردها، گفتگو راهي براي استحکام بخشيدن به وضعيت و مقام خود در گروه است. آنها براي حفظ آزادي و استقلال خود گفتگو مي کنند. از طرف ديگر خانم ها، براي ايجاد صميمت و نزديکي صحبت و گفتگو ميکنند. براي آنها حرف زدن ذات و جوهره ي صميميت است، از اينرو دوستي نزديک و صميمي براي آنها به معناي نشستن کنار هم و صحبت کردن است. براي پسرها، فعاليت ها و انجام کارها با يکديگر مهم است. نشستن و حرف زدن تنها جزء ضروريات دوستي نيست.”
حتي از اين مشاهدات ساده نيز، کاملاً مشخص است که چرا زن ها و مردها در صحبت کردن با يکديگر اينقدر مشکل دارند. زن ها با صحبت کردن با دوستان و عاشقان خود، احساس نزديکي و صميميت ايجاد مي کنند. مردها از گفتگو در اين راه بهره نميگيرند، به همين خاطر است که نمي فهمند که خانم ها چرا اينقدر پشت سر هم حرف ميزنند و حرف مي زنند و …در نتيجه بسياري از مردها به روشي صداي زنها را قطع مي کنند.
مردها از روش ها گفتگوي مختلفي که زن ها براي ايجاد صميمت بين خود استفاده ميکنند، کاملاً گيج و مبهوت هستند. يکي از اين روش ها “گفتگوي مشکلات” است. او ميگويد، “براي خانم ها صحبت درمورد مشکلات جوهر ارتباط است. من مشکلاتم را با شما درميان مي گذارم، و شما نيز همينطور، درمورد مشکلات خودتان با من صحبت مي کنيد. و اين دليل نزديکي ماست. اما مردها، حرف زدن درمورد مشکلات را براي گرفتن توصيه مي دانند. از اينرو با يک راه حل به آن پاسخ مي دهند.” و پيداست که وقتي مردها با چنين روشي به دردل خانم ها درمورد مشکلاتشان پاسخ مي دهند، زن تصور خواهد کرد که او قصد کوچک کردن مشکل او و يا کم کردن شر او از سرش را داشته است.
در چشم زن، مرد از درِ حمايت و پشتيباني برمي آيد، چون مردها فقط براي گرفتن راه حل درمورد مشکلاتشان با هم بحث مي کنند. مرد فکر نمي کند که زن با مطرح کردن مشکلاتش براي وي قصد نزديک شدن بيشتر به او را داشته است. به خاطر اين تفاوت ها، بيشترين شکايتي که مردها از زن ها دارند اين است که، “زن ها مدام شکايت ميکنند، و اصلاً هم کاري براي حل آن نمي کنند. مردها ذات شکايت کردن خانم ها را درک نکرده اند.”
از اين شيوه هاي مختلف، نکته ي جالبي برداشت مي شود: زن، که به دنبال ايجاد نزديکي و صميميت با مرد خود است، با او درمورد مشکلات خود صحبت مي کند. او از آن مرد انتظار دارد همانطور پاسخگو باشد که دوستان دخترش پاسخگو بودند و با او درمورد مشکلات خودش حرف بزند. اما مرد، اين گفتگوها به خاطر گرفتن توصيه و راه حل تلقي مي کند، نه صميميت. او مشکل را بررسي کرده و يک راه حل ارائه مي دهد، همانطور که دوستان پسرش سابقاً براي او مي کرده اند. اما وقتي زن باز هم صحبت درمورد اين مشکلات را ادامه مي دهد، گويي توصيه ي او را ناديده گرفته است، ابتدا کاملاً گيج و مبهوت و بعد عصباني مي شود. مرد مطمئن مي شود که زن ها فقط درمورد هيچ و پوچ حرف مي زنند. و زن هم تصور خواهد کرد که مردش هيچ احساسي به او ندارد چون طوري با او صحبت نمي کند که احساس نزديکي کند.
زن ها بايد بدانند که گفتگوي مردها فقط به خاطر موقعيت است. يکي از اصلي ترين اهداف حيوانات نر در زندگي زوج گيري است. براي اين منظور آنها بايد آنقدر قوي و نيرومند باشند تا بتوانند با رقيبان ديگر برخورد کنند و آنها را شکست دهند. همينطور که بزرگتر مي شوند، با اولويت بندي کارها زمان را مي گذرانند. و وقتي اين نر آنقدر بزرگ شد که بتواند در برابر حريفان نر ديگر بايستد، خواهد توانست که ماده ي مورد علاقه ي خود را انتخاب کند.
جنس نر انسان نيز به طريقي کاملاً مشابه عمل مي کنند. پسرها براي گرفتن درجات اجتماعي بالا، دستور مي دهند. آنها براي ايجاد نفوذ و تسلط دستور مي دهند نه براي اينکه واقعاً مي خواستند آن عمل انجام گيرد. و آن پسرهايي هم که مجبور به انجام آن دستورات بودند، شان و مقام پاييني داشتند.
اين موضوع در مشاهده ي يکي ديگر از اختلافات زن ها و مردها با يکديگر نيز اهميت دارد. زن ها نمي توانند پايداري مردها را در مواقع درخواست کمک متوجه شوند. زن ها بايد مطالب بالا را به خاطر آورده و بفهمند که، براي مردها انجام کارهايي که از آنها خواسته شده، به معناي از دست دادن شان و مقام خود در آن رابطه است. مردها معمولاً فکر ميکنند که زن ها قصد کنترل کردن آنها را دارند. آنچه از نظر زن ها فقط يک درخواست کوچک است، از نظر مردها شيوه اي براي کنترل کردن به شمار مي رود.
محقق اين موضوع را گسترده تر بررسي مي کند:
“زنها مي خواهند که مردها هر چه آنان مي خواهند انجام دهند. اگر زني بداند که کاري که انجام مي دهد واقعاً مرد را مي آزارد، انجام آن کار را متوقف ميکند. اگر بداند که مرد مي خواهد او کاري را انجام دهد، سعي در انجام آن کار خواهد کرد. او اين را معناي عشق مي داند و تصور مي کند که مردش هم بايد مثل او فکر و عمل کند. اما مردها در برابر کارهايي که از آنها خواسته مي شود، بسيار مقاوم و پايدار هستند. يعني دقيقاً متضاد با خانم ها!” او يادآور مي شود که، البته مردهايي هم وجود دارند که بسيار براي زنهايشان کمک کننده هستند.
کاملاً متغاير با شيوه ي گفتگوي مردها، که در پي ايجاد و حفظ مقام و رتبه است، گفتگوهاي خانم ها بسيار تساوي طلبانه تر است. وقتي زن ها به هم مي رسند، درمورد مشکل يکي از خودشان به بحث مي نشينند و نتيجه ي بحث را بر مبناي خواست همه مي گيرند. اين نوع گفتگو بسيار مهمتر و تقريباً شبيه به سبک مديريت ژاپني هاست . مردهايي که با بازرگانان ژاپني در دادوستد هستند، بايد به کلي شيوه گفتگوي خود را تغيير دهند و مجبور مي شوند نزديکتر و صميمانه تر برخورد کنند.
خوانندگان اين مقاله احتمالاً اين احساس را پيدا خواهند کرد که شيوه ي زنان برتر از شيوه ي مردان است. درواقع، از شروع جنبش هاي زنان، افراد بسياري اعلان داشته اند که مردها اصلاً شيوه ي گفتگو را بلد نيستند (چرا؟ چون به شيوه ي خانم ها گفتگو نمي کنند). آموزش هاي زيادي براي تعليم دادن روش هاي گفتگو به مردان انجام گرفته است. اما هيچ گونه آسيب و اشکالي متوجه شيوه و سبک گفتگوي مردان نيست، و شيوه ي گفتگوي زنها هم البته اشکالات خاص خود را دارد.
يکي از حقايق جالبي که من کشف کردم مربوط به شيوه ي گفتگو با توافق عموم خانم هاست. براي خانم ها موافقت و رضايت عموم به معناي مطابقت و يکساني آنهاست. اگر يکي از زنان در جمع بخواهد که نظر خود را پيش ببرد، هميشه مشکلي وجود خواهد داشت. “اگر دختري کاري را انجام دهد که دختر ديگر نپسندد، مورد انتقاد قرار گرفته و گاهي طرد مي شود…” من فکر ميکنم دخترهاي زيادي تا به حال با چنين طرد شدگي از جمع دوستان خود روبه رو شده باشند.
در خاتمه، هر دو جنسيت بايد بتوانند اختلافات و تفاوت هاي موجود در شيوه ي گفتگوي يکديگر را بدانند، و انتظار غيرممکن نداشته باشند. زن ها بايد ياد بگيرند که آن نوع گفتگوي صميمي که با دوستان همجنس خود دارند را فقط بايد با همانها حفظ کنند و انتظار داشته باشند. اينکه بخواهند مردشان را هم به يکي از دوستان دخترشان تبديل کنند، غيرممکن خواهد بود و شکست مي خورند، چون مردان به طور کلي احساس صميميت و نزديکي را به آن شکل ايجاد نمي کنند. مردها نيز بايد بفهمند که وقتي زنشان صحبت ميکند، سعي دارد که با او ارتباط برقرار کند، حرف نمي زند که فقط حرفي زده باشد، و همچنين مثل دوست هاي پسر او براي تحکيم موقعيت خود صحبت نمي کند. اگر او هم بتواند آنچه در خود دارد با او تقسيم کند، زن متوجه خواهد شد که مردش او را کنار نمي زند، و نيز دوستش دارد و مي خواهد تا به او نزديک شود.
پس از خواندن اين مقاله، ديگر آسان است که بفهميم يکي از منابع اصلي جنگ و جدل هاي بين جنسيت هاي مختلف، به خاطر تفاوت در شيوه ي گفتگو و ارتباط برقرار کردن آنهاست. شايد اگر مردها ديگر انتظار نداشتند که زن ها هم مثل آنها گفتگو کنند، ما انرژيمان را صرف بررسي نحوه ي تحسين کردن دو جنسيت از يکديگر مي کرديم. البته اگر زنها و مردها دقيقاً مثل هم بودند، زندگي بسيار کسل کننده و يکنواخت مي شد .
-
زمانیکه یک لحظه دیگر هم حاضر بگوش دادن نیستید
همه ما همانطور که در مورد انجام دادن کاری برای دیگران، و یا بخشیدن چیزهای مختلف به آنها، در ذهن خود محدودیت هایی را قائل می شویم، در مورد گوش دادن به صحبت های دیگران نیز باید حدود و مرزهای معینی را برای خود مشخص کنیم.
همواره این امکان وجود دارد که از حرف های بیهوده و مهملی که دیگران به ما تحویل می دهند، احساس بدی پیدا کنیم. صدای آنها مانند یک ضبط صوت دائما در حال تکرار شدن است و همین امر سبب می شود تا فضای مثبت رابطه کاهش پیدا کرده و به حالات منفی تغییر جهت پیدا کند. اگر احیاناً فرد مورد نظر یکی از اقوام فامیل باشد، به طور حتم بر روی احوالات شخصی شما نیز تاثیر منفی خواهد گذاشت و در دراز مدت باعث می شود، واکنش نامتعارفی نسبت به چرندیات مزمن و دائمی او از خود نشان دهید. اگر طرف مقابل هیچ ارزشی برای تلاش های شما به منظور ترک این عادت ناپسند را نپذیرد و تغییر مثبتی در رفتارش ایجاد نکند، دیگر هیچ دلیلی برای ارائه یک بحث منصفانه باقی نخواهد ماند. اگر واقع بین باشید، متوجه خواهید شد که شنونده هیچ گاه حاضر نمی شود به فردی که دائما در حال شماتت کردن است و دوست ندارد حتی یک قدم در راه حل مشکلات بردارد و از مواضع منفی خود کناره گیری نماید، کمک کند.
در حقیقت، زمانی که گفته های فرد مقابل خارج از محدوده درک و ظرفیت ما برای گوش دادن باشند، به دنبال پیدا کردن راه فرار می افتیم و یا سعی می کنیم موضوع بحث را به سمت دیگری هدایت کنیم. هدف شما (بدون در نظر گرفتن واکنش های دیگران) باید در هر حالتی، مراقبت فردی از خود و محافظت از گوش هایتان باشد.
دوباره و دوباره و دوباره
در زمان مکالمه باید تمام حواس خود را به حرف های طرف مقابل بدهید. بهتر است از نظر احساسی کاملا حاضر باشید، دست به هیچ گونه گونه قضاوتی نزنید، موانعی که باعث ایجاد حواس پرتی می شوند را از سر راه بردارید، با روی باز از تمام مسائلی که طرف مقابل مطرح می کند استقبال کنید، پذیرش خود را تا حد امکان بالا ببرید، سعی نکنید عقاید طرف مقابل را تغییر دهید، در پی درست کردن رفتار آنها بر نیایید، و نهایتاً نصیحت کردن را کنار بگذارید.
همه ما توانایی های بسیار زیادی برای گوش دادن به حرف های دیگران داریم و اگر در این راه اندکی تلاش کنیم، مطمئن باشید که ارزشش را خواهد داشت. گوش دادن صحیح و شایسته در قلب صمیمیت و ارتباط متقابل نهفته است. زمانی که قادر شویم به درستی به صحبت های دیگران گوش دهیم، احساس اعتبار و ارتقا در طرف مقابل ایجاد می شود و به مرور زمان شاهد چنین احساس مشابهی در خودمان نیز خواهیم بود. ذات آدمی همانطور که نیاز به شنیده شدن و درک شدن دارد به همان اندازه نیز نیاز به گوش کردن به صحبت های دیگران دارد.
اما متاسفانه شاید در زندگی روزمره، موقعیت انجام متناوب این کار را پیدا نکنیم. فاکتورهای محیطی نیز در این امر بی تاثیر نیستند. شرایط و موقعیت های بیشماری پیش می آیند که احساس می کنیم طرف مقابل ما را مجبور می کند تا کاغذ در دهانش فرو کنیم و یا اگر نمی توانیم چنین کاری را انجام دهیم، انگشت هایمان را در گوشمان فرو کنیم تا از شنیدن صحبت هایش خلاص شویم. در این حیطه دختران جوان به ویژه در مواجه با مادرها و مادر شوهرهایی که گله و شکایت می کنند، چنین احساسی را پیدا می کنند. از آنجایی که بانوان در سنین جوانی اندکی حساس تر می شوند، تاب تحمل گله و شکایت های مکرر را ندارند؛ البته هر کدام برای خود دلایل قانع کننده ای دارند. رابطه میان مادر و دختر، آنقدرها هم که تصور می شود ساده نیست و یک دختر خانم به سختی می تواند متوجه شود که در چه زمانی مسئولیت او در مقابل مادرش به پایان می رسد و تنها در قبال خودش مسئول می شود. اما به هر حال چه مادران در حق فرزندان خود از هیچ تلاش مضایقه نکرده باشند، چه به اندازه کافی به آنها اهمیت نداده باشند، باز هم برای فرزندان مشکل است که با ناراحتی مادران خود مواجه شده و به این نتیجه برسند که هیچ یک از تلاش هایشان تغییری را در وضعیت آنها ایجاد نکرده است.
مسئله این جاست که یک مشکل، مشکلات متعدد دیگری را به بار می آورد. واکنش پذیری بیش از اندازه نیز شما را دچار مشکل می کند. در نگاه اول، راه رهایی از این دو مقوله، به نظر کاری می رسد که تنها از دست هرکول بر می آید. در دوران بلوغ احساسات و نیازهای عاطفی آدمی تغییر شکل پیدا کرده و تمایلاتی نظیر: وابستگی، بی منطقی و خود محور بینی در فرد به وفور یافت می شود. در این سن شما به هیچ وجه نمی توانید نسبت به کسی که در درد و رنج به سر می برد بی تفاوت بوده و از او روی برگردانید و صرفاً هیچ توجهی نسبت به او نداشته باشید. اما نباید به خود اجازه دهید که با یک چنین پیش زمینه ذهنی خود را درگیر مسائلی کنید که همواره در حال بد و بدتر شدن هستند. نباید به نام تقابن احساسات، راه را برای نفوذ استرس و اضطراب از طرف شخص دیگری به سمت خود باز کنید.
گاهی اوقات برخی از افراد را مشاهده می کنیم که اصلاً نمی دانند باید چگونه ارتباط برقرار کنند و تنها یاد گرفته اند تا از طریق گله و شکایت، آن هم به صورت اتوماتیک وار، و یا گاهی اوقات از طریق انتقاد و در سایر موارد با نصیحت کردن، با دیگران رابطه برقرار کنند. اگر به راستی قصد دارید تا گفتگوهای روزمره خود را از قید و بند های همیشگی نجات دهید، می بایست راهکارهای دیگری نیز برای ارائه کردن در دست داشته باشید. به این منظور شما نیازمند تکنیک هایی هستید تا با اتکا به آنها یاد بگیرید که چگونه می توان از چهارچوب یک گفتگوی قدیمی و همیشگی انحراف مسیر پیدا کرده و به انواع مدرن آن دست پیدا کرد. در این قسمت ۵ راه حل کلیدی به منظور عقبگرد - البته بدون خارج شدن از مسیر اصلی - را برایتان تشریح می کنیم؛
قاعده ۱# از موضع عشق و علاقه شروع به صحبت کنید
باید توجه داشته باشد که به مرور زمان مواضع بنیادین یک خانواده، در الگوی های ذاتی تک تک افراد شکل می گیرند و با یک یا دو جلسه گفتگو به شیوه مدرن، تغییر جهت نخواهند داد. در مواقعی که استرس شدیدی حکمفرما می شود خصوصیات و واکنش های افراد مجدداً به مکان اولیه خود باز می گردند. در یک چنین شرایطی، خوش مشربی و بذله گویی می تواند کمک بسیار بزرگی به حساب آید. همیشه به یاد دارم که وقتی مادرم به طور افراطی و بیش از اندازه در مورد پدرم گله و شکایت میکرد، من می خندیدم و با بذله گویی مادرم را دست می انداختم. پدرم در یک دوره خاص از زندگی بیش از اندازه بیمار بود و مادرم هم دائماً گله مند بود که هزینه پرستاری و مراقبت از او بیش از حد توان خانواده ماست، اما من هم در پاسخ به او می گفتم: “مامان، من مطمئن هستم که تو داری یک جورایی زیاده روی می کنی، اگر یک بار دیگر در مورد پدر بد صحبت کنی، دوبار میشه، و من مجبورم بیایم و تو را ببوسم!”
همچنین در این مواقع من سعی می کردم نسبت به تفاوت هایمان نیز بی ملاحظه نباشم و تلاشم بر این بود که به هر طریقی که شده حمایتم را از او اعلام کنم، نه اینکه صرفا از او انتقاد کرده، سرزنشش کنم و یا سعی نمايم تمام خصوصیات و رفتارهای او را تغيیر دهم. به عنوان مثال نزديکش می شدم و می گفتم: “مامان می دونی چیه؟ من فکر کنم زمانیکه صحبت از پرداخت هزینه نگهداری پدر به میان می آید، نظریات کاملاً متفاوتی داریم؛ من از این موضوع خیلی خوشحالم که افراد دیگری هستند که میتوانند از او مراقبت کنند، و من یا تو مجبور نیستیم که این کار را انجام دهید. تو معتقدی که باید برای پول اهمیت بیشتری قائل بود ولی نظر من این است که باید برای خودمان ارزش بیشتری قائل شویم.” یادم می آید که این مطلب را بارها و بارها به او گوشزد می کردم.
از آنجایی که من با روی باز و از سر علاقه و محبت با او برخورد می کردم به همین دلیل می توانستیم با وجود دیدگاه های متفاوت نسبت به یک موضوع خاص، باز هم دست در دست هم به آن بخندیم؛ هیچ یک از ما قصد نداشتيم تا نقطه نظر دیگری را تغییر دهديم یا او را با خودش هم عقیده کرده و متقاعدش نمایيم. از سوی دیگر احساس می کردم که با به کار گیری یک چنین شیوه ای مادرم هم از خود روی خوش نشان میدهد و از نظر روحی تخلیه می شود.
یکی دیگر از راه حل هایی که در این زمینه بسیار سودمند می باشد این است که شماتت ها و شکایت ها را همانند خودشان در همان حد افراطی، تحویلشان دهید. هنگام بهره گیری از این شیوه اصلاً لازم نیست دلیل و مدرک بیاورید و طرف مقابل را متقاعد کنید. در همین مورد یک بار به شدت به مادرم پیشنهاد کردم که خودش را با یک عدد کاغذ و قلم در اتاق پدر به طور ۲۴ ساعته حبس کند تا بتواند صورتحساب خدمات متفاوت پرستارها را محاسبه نماید. مادرم به خوبی می دانست که به هیچ وجه لازم نیست تا تمام ساعات روزانه خود را به این کار اختصاص دهد، او به خوبی متوجه شوخی که در این پیشنهاد من بود، شد و این امر به او کمک کرد تا بهتر بتواند قضیه را برای خود حل و فصل نموده و با آن کنار بیاید.
قاعده ۲# بیش از اندازه بر روی یک موضوع تاکید نکنید
من هیچ گاه قصد نداشتم تا صدای مادرم را قطع کنم و یا او را سر هر مسئله ای خاموش کنم. اگر بخواهیم شخص را به طور کامل از صحبت کردن در مورد مقوله ای که برایش از اهمیت ویژه ای برخوردار است، محروم کنیم، آنگاه حساسیت او نسبت به قضیه شدید تر می شود. این شیوه برخورد غلط سبب می شود تا فرد مضطرب به این دلیل که به طور کامل از بروز نگرانی ها و تنش های خود محروم مانده است، احساس افسردگی بیش از اندازه ای کند. در مورد مادرم باید بگویم که در همان حال که با استفاده از شوخی و بذله گویی سعی می کردم میزان اضطراب و استرس او را نسبت به هزینه های پرستاری از پدر کاهش دهم، همزمان سعی می کردم تا حدودی به صحبت های او اهمیت دهم تا از این طریق از درد و رنجی که او دارد کاسته باشم؛ در این موقعیت به جای اینکه از خود واکنش های نامتعارف انجام دهید، باید کمی از حس خلاقیت و کنجکاوی خود استفاده نمایید.
زمان هایی که احساس می کردم مادرم از نظر روحی آرام بوده و میزان استرس و فشار در او به پایین ترین حد خود رسیده، پهلویش می نشستم و سوالاتی مطرح می نمودم تا هم او بتواند از نظر روحی خود را تخلیه کند و هم خودم از تجربیاتش مطلع شوم. به عنوان مثال از او می پرسیدم: “برای تو سخت ترین قسمت اینکه مراقبت از پدر را به عهده پرستارها محول کرده ایم، چیست؟ آیا احساس گناه می کنی که چرا خودت در خانه قادر به نگهداری از او نیستی؟” در چنین مواقعی جو حاکم به گونه ای است که به راحتی و با فراغ بال می توانید در مورد مشکلات شخصی خودتان نیز با طرف مقابل صحبت کنید. از او بخواهید تا شما را نصیحت کند و دیدگاه هایش را با شما در میان بگذارد. گفتگوهایی اینچنینی، من و مادرم را به هم نزدیکتر می کرد، و هویت اصلی مرا برای خودم روشنتر می ساخت. با شرکت در چنین مکالمه هایی من فرصت پیدا می کردم تا توجه و همدردی که مادرم از من طلب می کند را در حد توانم به او هدیه دهم.
قانون ۳# حدود خود را معین کنید
همانطور که پیش تر نیز به آن اشاره کردیم، یکی از موثرترین روش های از بین بردن تفکرات منفی، و متوقف ساختن گله و شکایت، همان شوخی و بذله گویی و روشن دلی و خیال پردازی است. تن صدای ما در تمامی مراحل، به اندازه لغاتی که به زبان می آوریم، از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشند. باید تا آنجایی که در توان دارید، میزان کمتری از آن استرس و اضطرابی را که از طرف مقابل دریافت می کنید، به او انتقال دهید. برای دست یافتن به این مهم راهی ندارید جز تعیین حدود ابتدایی آن هم از همان ابتدای شروع مکالمه و گفتگو. “مادر، من الان در حال حاضر نمی توانم به صحبت های تو گوش دهم، احساس تنش و استرس شدیدی دارم و مشغله هایم به بالاترین میزان خود رسیده اند.”
تصور کنید که مادر به شدت از دست پدر، آشفته شده است؛ در آن لحظه هیچ چیز نمی تواند جلوی او را بگیرد، به سراغ شما می آید و با فریاد می گوید: “بگذار بگویم پدر بی مسئولیتت این بار چه دسته گلی به آب داده! ” در چنین حالتی شما نمی توانید دست روی دست بگذارید و در جواب او بگویید: “مامان راجع به پدر به من شکایت نکن، مشکل تو و پدر به من مربوط نمی شود، لطفاً من را درگیر این مسائل نکن! تو با این کار منو در بلاتکلیفی قرار می دهی!” همچنین اگر بخواهید با “دلیل” آوردن، مادرتان را قانع کنید، باز هم خیالتان راحت باشد که به نتیجه نمی رسید. انتقاد کردن، طرفداری از پدر، یا تفهیم نقطه نظرات دیگران به او نیز پی آمد مشابهی را در بردارند و نمیتوانند شما را به سوی نتیجه دلخواه هدایت کنند. در عوض می توانید از عبارتی شبیه به این استفاده کنید: “خدای من؛ مادر تو الان بیشتر از ۳۰ سال است که با این مرد در حال زندگی کردن هستی و هنوز اخلاقش دستت نیامده؟” بعد هم سعی کنید موضوع بحث را به سمت مطلبی که می دانید مادرتان به آن علاقمند است، تغییر دهید.
اگر بخواهیم در مقابل هر چه طرف مقابل می گوید، واکنش نسنجیده از خود بروز دهیم و جواب هاي بي معني بدهیم فقط خودمان را در دام مکالمات عادی و کوته فکرانه محدود کرده ایم. بنابراین باید کاملا متفاوت عمل کنید و از حس خلاقیت خود بهره گرفته و کاری انجام دهید تا گفتگو، حال و هوای تازه ای به خود بگیرد.
قاعده ۴# بازگشت به مسیر اولیه
هر چند در بالا اشاره کردیم که باید مکالمه ای که از ظرفیت جمع خارج است را از مسیر خود منحرف کنیم، اما نیاز داریم که آنرا مجدداً به مسیر اولیه خود بازگردانیم. شاید چندان منطقی به نظر نرسد، اما حقیقت این جاست که زمانی می توانیم تنش را از پیرامون یک بحث دور کنیم که با دیدی کنجکاوانه و به دور از گونه انتقاد و خورده گیری به آن نزدیک شویم. یکی از دلایل اساسی و حیاطی در این زمینه اصل “زمانبندی” است. اگر مشغول درست کردن شام باشیم و ناگهان یکی از افراد فامیل به ما تلفن کرده و شروع کند به بد و بیراه گفتن، و ضجه و زاری راه بیندازد، خوب طبیعی است که ما هم حالت انفعالی به خود می گیریم و نسبت به گفته های فرد مقابل حالت تدافعی از خود نشان داده و واکنش متقابل بروز می دهیم. اما کار صحیح این است که در چنین زمانی با خونسردی تمام، گوشی تلفن را بردارید و و سپس ادامه بحث را به زمانی موکول کنید که کمی از نظر ثبات فکری آمادگی بیشتری داشته باشید و بتوانید با تمرکز بیشتری بر روی مسئله تفکر کنید.
فرض کنید پدرتان دچار بیماری افسردگی و مالیخولیایی حاد است. احساس می کنید که اگر یک مرتبه دیگر در مورد دکتر، دارو، و علائم بیماری اش با شما صحبت کند، آنگاه سر به بیابان خواهید زد؛ به ویژه اگر آدمی باشد که عادت به قبول نصیحت های شما هم نداشته باشد. در این شرایط تنها کاری که از دستتان بر می آید این است که در مورد نگرانی هایش با او شوخی و بذله گویی کنید و تمرکز او را به سمت دیگری منحرف نمایید. به خاطر داشته باشید که شدت عمل و واکنش های های شدید و عصبی، تنها تنش ها را افزایش خواهند داد.
شما می توانید از خود کمی خلاقیت نشان دهید و سعی کنید زمانیکه پدرتان از نظر روحی اندکی آرام تر است به او نزدیک شوید و در آن موقع مشخص، اطلاعات بیشتری در مورد بیماری و مسائل پزشکی اش از او کسب کنید. به مرور زمان می توانید به دفعات سوالات بیشتری را مطرح کنید تا دانش بیشتری را در این زمینه در اختیار شما قرار دهد. به عنوان مثال می توانید سوال کنید: “آیا افراد دیگری هم در خانواده ما هستند که در این مورد خاص نگران سلامتی خود باشند؟” “آیا می توانی در مورد سکته پدر بزرگ و اینکه چگونه با آن کنار آمد، برایم بیشتر توضیح دهید؟” ، “آیا فکر میکنید والدینت به اندازه کافی مراقب سلامتی خودشان هستند؟” و….
زمانی که خودتان به شخصه تمایل دارید تا پیرامون موضوعی خاص صحبت کنید، درست نیست از طرف مقابل انتظار داشته باشید تا نظر خود را در آن مورد ارائه نکند. اگر نمی توانید برخی از گله و شکایت های مادر خود را در یک دوره زمانی معین تحمل کنید، بنابراین دیگر هیچ دلیلی وجود ندارد که به مادر خود نزدیک شوید و بپرسید: “مادر به نظر می رسد که چون من ازدواج نکرده و هنوز مجرد هستم، تو تا حدودی نسبت به آینده من نگران هستی، می توانم بپرسم که حوزه اصلی نگرانی ات از چه چیز حاصل می شود؟” و یا “چند نمونه از خانم های مجرد داخل فامیل را برایم نام ببر و در مورد زندگی های شخصی شان بیشتر برایم توضیح بده.” با اتکا به چنین شیوه ای، میتوانیم سؤالاتی را مطرح کنیم که نیاز کمتری به واکنش های شدید و منفی دارند و نیازمند میزان مشخصی تعمق و تفکر بوده و امکان بروز هر گونه جر و بحث و مشاجره ای را به پایین ترین میزان، کاهش می دهند. هر چقدر منطقی تر با مسائل و مشکلات اطراف خود برخورد کنیم، آنگاه واکنش دیگران نسبت به ما نیز عاقلانه تر و منطقی تر خواهد بود. زمانی که حدودی را برای خود در نظر می گیریم (مادر ذکر راههایی که من می توانم با یک مرد قرار ملاقات بگذارم، هیچ کمکی به متاهل شدن من نمی کند) فرد مقابل این قدرت را پیدا می کند که شرایط ما را به طور کامل درک کند؛ اما شما تنها زمانی می توانید به یک چنین سطح پیشرفته ای در گفتگوهای خود دست پیدا کنید که به شخصه قادر شوید به درستی به صحبت های فرد مقابل گوش داده و درک متقابلی از او داشته باشید.
قاعده ۵# خط های قرمز را رسم کنید
گاهی اوقات برای اینکه بتوانیم به طور کامل از خود مراقبت کنیم، می بایست دور خود مرزهای کاملا آشکاری بکشیم، به ویژه زمانی که با یک عده انسان های ملامت گر و سرشار از تفکرات منفی در زیر یک سقف زندگی می کنیم. باید بگوییم: “من نمیتوانم در یک چنین شرایطی زندگی کنم و تو باید به من کمک کنی تا از این موقعیت نجات پیدا کنم”. یکی از مراجعین من به نام “گلاره” پس از ۳ سال تصمیم گرفت تا در مقابل همسرش “بابک” چنین موضع گیری را از خود نشان دهد.
ذهن بابک پر شده بود از نگرانی، شک و تردید، و افکار منفی. هر زمان که مشکلات خانوادگی و فشارهای کاری افزایش پیدا می کرد، پوچگرایی های او نیز به اوج خود میرسید و هیچ چیز نمی توانست مانع عصبانیت و استرس او شود. گلاره هم دلش به حال او می سوخت و دوست داشت که از او دلجویی کند، اما دیگر از اینکه هر روز بنشیند و از بابک انرژی منفی دریافت کند، خسته شد بود. بابک تصور می کرد که هیچ گاه در زندگی به موفقیت دست پیدا نخواهد کرد و به هیچ یک از اهدافش نخواهد رسید. در ابتدا گلاره تصور می کرد که باید به گوش کردن، ادامه دهد، اما به مرور زمان از اینکه با همسرش مخالفت نمی کرد تا مبادا او ناراحت شود، خسته شد. سپس تصمیم گرفت تا با شوخی و بذله گویی، دنیای او را روشن کند و یا به طور مستقیم او را متوجه کند که نمی خواهد به حرف هایش گوش دهد:” بابک نگاه کن، ذهن تو با یک سری افکار منفی عجین شده و این امر واقعا مرا دیوانه می کند، تو هر چقدر بیشتر اینچنین فکر کنی و در مورد آن حرف بزنی، فرو رفتگی ات در افکار منفی بیشتر میشود. من تصور می کنم بهتر است که ذهنت را از این افکار منفی پاک کنی، باید بر روی راههایی تمرکز کنی که به کمک آنها قادر شوی خود را از افکار منفی دور کنی و به آنها فائق آیی. من دیگر تحمل ندارم، تا کی می توانم به توگوش بدهم و تو هم همواره خودت را پیش روی من بکوبی و خوار کنی.”
گلاره کم کم یاد گرفت که در زمان بروز یک چنین شرایطی به داخل اتاق خواب خود برود و در آنرا ببندد تا به بابک بفهماند که نمی خواهد به حرف هایش گوش دهد. اگر بابک از این کار ناراحت می شد، هیچ اشکالی نداشت، کسی تا حالا از ترشرویی و بداخمی نمرده است و انسان می تواند برای مدت زمان بسیار طولانی و بدون متحمل شدن هیچ نوع ضرری در این حالت باقی بماند. گلاره به طور مستقیم و کاملا آشکار در مورد خسارتی که از افکار منفی به بابک وارد می آید، صحبت می کرد و او را متقاعد می کرد که کارهایش آسیب های جبران ناپذیری را به رابطه شان وارد می کند و می گفت که اگر او سعی نکند اخلاق خود را تغییر دهد، گلاره هم دیگر تضمینی نمی دهد، که در رابطه باقی بماند. او یک چنین خطوط قرمزی را در فضایی سرشار از احترام و عشق، برای بابک تعیین می کرد.
در آخر گلاره پافشاری می ورزید که بابک باید برای حل این مشکل خود از متخصصان کمک بگیرد؛ که او هم عاقبت این کار را انجام داد. بابک عاشق همسر خود بود، برای نصیحت های او ارزش قائل بود، و ناراحتی و نا امیدی او را جدی می گرفت. در دوره درمان، او کم کم به این احساس دست پیدا کرد که می تواند در تصمیم های خود اطمینان بیشتری داشته باشد.
رابطه در هر سطحی که قرار گرفته باشد، ما باید ظرفیت گوش دادن خود را به طور واضح، برای طرف مقابل معین کنیم و یاد بگیریم که در صورت لزوم چگونه می توانیم از گوش هایمان مراقبت کنیم. همچنین باید تفاوت میان گفتگویی را که شخص مقابل در آن، در مورد دردها و مشکلات واقعی خود با ما صحبت می کند و مکالمه ای که در آن فرد، قصد دارد واکنش های مزمن منفی را به سمت ما نشانه رود را یاد بگیریم. اتصالات و پیوند های خانوادگی زمانی محکم تر می شوند که ما هر دو بتوانیم حدود شخصی خود را معین کنیم و روش های ابتکاری و سودمندی را برای مقابله با گفتگویی که نسبت به انجام آن الزامی احساس نمی شود را پیدا کنیم .
-
دوزاده نکته ای که آقایون مايلند خانمها در مورد آنها بدانند , جزيره موفقيت
از زبان خودشان بشنویم…
بسـیـاری از قـالب های کلیشه ای در مورد مـردان گــویـای
چـنین مواردی هستند که: آنها دوست ندارند پس از اتمام
رابـطه جنسی در بستر مورد نوازش قرار گیرند، فقط جذب
خانـم هایی با اندام های لاغر و باریک می شوند، و نهایتا
تمایلی به بـروز احسـاساتشان ندارند چرا که ممکن است
در این صورت آسیب پذیر جلوه کنند؛ اما آقایون خودشان معتقدند که این حرفها در مورد آنها صحت ندارند. بنابراین اجازه دهید تا خودشان عواطف اصلی شان را در مقابل دیدگان شما به معرض نمایش بگذارند. در این قسمت ۱۲ مورد از مسائلی که آنها دوست دارند خانم ها در موردشان بدانند، بیان شده است، و باور کنید که تک تک گزینه ها از زبان خودشان بیرون آمده است.
1. بوسیدن و رابطه رمانتیک بیش از --- برای ما اهمیت دارد. شروین، مجرد، از تهران، معتقد است: “برای برقراری رابطه جنسی قطعا باید احساس و عاطفه نیز در میان باشد.” اینطور نیست که آقایون در ذهن خود --- فراموش نشدنی را با هیچ کس تجربه نکرده باشند، چرا؛ قبول کنید که آنها هم احساس دارند. در یک رابطه جدی تنها زمانی حاضر به برقراری رابطه جنسی می شوند که پیوند عاطفی در راستای یک فضای رمانتیک، همراه با بوسه های پی در پی، در آغوش کشیدن، و لمس کردن های عاشقانه وجود داشته باشد. بر خلاف باور عموم که می گویند مردها پس از اتمام معاشقه، بیهوش شده و ترجیح می دهند استراحت مطلق داشته باشند، بسیاری از آقایون اعتراف میکنند که پس از تجربه لذت جنسی، تمایل شدیدی پیدا می کنند که مورد نوازش قرار بگیرند. برخی نیز دوست دارند که همسرانشان برای آنها کتاب بخوانند و یا لوسیون بر روی پوستشان بمالند و آنها را ماساژ دهند. (و اگر شما هم از خود علاقه نشان دهید، حاضرند چنین کاری را برای شما نیز انجام دهند.)
2. ما شما را همانطور که هستید دوست داریم؛ لازم نیست مانکن باشید! دنیای هالیوود و تبلیغات متعدد، خانم ها را مجبور می کند تا شکم های خود را سفت کنند و اندام هایشان را مطابق با هیکل مانکن های تلویزیونی نگه دارند. اما آقایون، خانم های معمولی را با تمام نقطه ضعف ها و عیوبشان دوست میدارند، و صرفا ارزش بیشتری برای شخصیت آنها قائل هستند تا تناسب اندام. سینا مدنی، از اصفهان، به تازگی از همسر خود متارکه کرده، او معتقد است: “صفا و صمیمت به تنهایی، گرما و حرارت بیشتری به رابطه می دهد، تا شکل ظاهری.”
3. ما عاشق این هستیم که شما برایمان غذا درست کنید، شالگردن ببافید، یا چیزی را که لازم داریم، بدون پرسیدن، برایمان خریداری نمایید. ما نمی گوییم که خانم ها باید بسط در خانه بنشینند و یا خودشان را در آشپزخانه حبس کنند؛ بلکه می گوییم هر چند وقت یکبار ما را با غذاهای خانگی که روی میز چیده اند، غافلگیر کنند. همچنین کادویی که کار دست باشد، مردها را بیش از هر چیز دیگری خوشحال می کند. محسن، از کرمانشاه می گوید: “من عاشق این هستم که همسرم بدون اینکه از من سوال کند، متوجه شود به وسیله ای در محل کار خود نیاز دارم، و سپس آنرا برایم خریداری نماید، یا غذایی برایم درست کند که تا به حال درست نکرده و من نیز تا به حال به آن لب نزده ام.”
4. در صورتیکه توانایی اش را داشته باشید، قدردانتان می شویم اگر در مسائل اقتصادی، کمک خرج ما باشید. به طور کلی آقایون برخورد ویژه ای را در مقابل خانم ها از خود بروز می دهند و احترام خاصی برایشان قائل هستند، در قبال آن انتظار دارند تا خانم ها نیز با آنها یک چنین رفتار متقابلی را داشته باشند. بد نیست بار مسئولیت اقتصادی رابطه را با هم تقسیم کنید و سعی کنید تا به طور کامل از موقعیت مالی همسر خود آگاهی داشته باشید. حساس باشید و پی گیری کنید که او استطاعت انجام چه کارهایی را دارد. انتظار نداشته باشید که اگر درآمد ماهیانه اش ۲۰۰ هزار تومان است، شما را به رستورانی دعوت کند که هزینه یک شب آن چیزی حدود ۱۰۰ هزار تومان می شود. فراموش نکنید که گاهی اوقات خوب است که شما دست در جیبتان بکنید. فرهاد معتقد است که: “اگر خانم من درآمد خوبی داشته باشد و خرج و مخارج روزانه اش هم آنقدرها زیاد نباشد، و بیشترین مقدار پولهای خود را پس انداز کند، من او را تقدیر می کنم اگر در مسائل مالی کمک خرج من باشد.” البته لازم نیست هر شب که بیرون می روید، صورتحساب را تقسیم کنید و کلیه هزینه ها را دانگی حساب کنید، بلکه سالی یکبار هم که شده کیفتان را از جیب مبارک در بیاورید.
5. می خواهیم دائما تحسین شویم. مردها خودشان می دانند که کامل نیستند، اما بدشان نمی آید که شما، بی نظیر و یکتا تصورشان کنید. حداقل هر چند وقت یک بار که می توانید نقاط مثبت و کارهایی را که در آن تبحر دارند، به یادشان آورید. به عنوان مثال اگر شوهرتان در مورد وسایل خانگی سر رشته دارد، بخواهید تا یکی از لوازم خانه که اخیرا با مشکل مواجه شده است را برایتان تعمیر کند، بعد هم به او یادآوری کنید که دفعه پیش یک چنین کاری را چقدر خوب و بدون نقص انجام داده بود. اگر در نویسندگی دارای استعداد ذاتی است، از او بخواهید برایتان یادداشت های عاشقانه بنویسد و به او بگویید که چقدر از قلم شیوایش خوشتان می آید. او دوست دارد شما نقاط قوتش را بدانید و به آنها افتخار کنید و هر چند وقت یکبار او را مورد تحسین خود قرار دهید. همچنین آقایون معتقدند که هیچ تحریک کننده بزرگتری از این که یک خانم به کارهای کوچک اما پر اهمیت آنها توجه کند، وجو ندارد. آنها تصور میکنند که همین کارهای ریز، نقش مهمی را در رابطه بازی می کنند و نشانگر با ملاحظه بودن آنها هستند.
6. سازش با مادر، خواهر، برادر و سایر اقوام رنجش آور، یک امتیاز فوق العاده بزرگ محسوب می شود. آقایون، خانم ها را زمانیکه با خانواده شان مهربان هستند، از صمیم قلب تحسین می کنند. اگر یکی از افراد فامیل موجبات اذیت و آزار و رنجش شما را فراهم می آورد، مطمئن باشید که همسرتان نیز به اندازه شما از او بیزار است و دل خوشی از او ندارد. ولی خاطر جمع باشید که با اندکی صبر و تحمل همه چیز بر وفق مراد شما خواهد شد. یک مهمانی خانودگی ترتیب دهید و یک پیام تشکر پس از اتمام جشن برای فرد مورد نظر بفرستید. همچنین می توانید در مکالملات تلفنی که شوهرتان با مادرش دارد، شریک شوید. از او سوال کنید که دوست دارد شما در این زمینه، علاقه خودتان را به چه شکلی بروز دهید.
7. مواضع جدید در --- ما را به وجد می آورند. مردها بدشان نمی آید که از اتاق خواب خارج شوند. دوست دارند تا شما برای عشق ورزی عصر هنگام مکان های جدیدی نظیر: حمام، آشپزخانه و یا سایر جاهای غیر معمول را به آنها پیشنهاد بدهید. بابک می گوید: “هیچ چیز مثل --- عصرانه به آدم نمیچسبد.” (بعد هم به شوخی می گوید: به ویژه اگر پس از آن گزارش ورزشی هم نگاه کنید.) توجه داشته باشید زمانی هم که نوبت به خیال و رویا می رسد، بدشان نمی آید پا به پا ی شما خیال پردازی کرده و نقش بازی کنند. آنها دوست دارند به هر ترتیبی که شده، شما را خوشحال کنند. یکی از آقایون اینطور می گقت که مرها دوست دارند در مورد --- با همسرشان رک و پوست کنده و کاملا خالصانه صحبت کنند.
8. ما باید همواره مورد تصدیق واقع شویم. شاید از نظر روانی مهمل به نظر برسد، اما آقایون دوست دارند که در تمام مواقع، احساساتشان را با شما در میان بگذارند و در مقابل نیز از شما انتظاردارند تا همان احساسات را به آنها بازتاب دهید، تا بدانند کسی هست که آنها را درک کند. آنها همچنین دوست دارند تا در مورد مسائل کاری، همکاران خود در محل کار، و حتی ورزش نیز با شما صحبت کنند. اجازه دهید تا یاوه گویی کنند. اگر خواستند در این راه اندکی از قوه تخیل خود کمک بگیرند، یا اگر وقایع کاری خود را با کمی نمک و فلفل اضافه برایتان تعریف می کنند، خوشحال باشید! چراکه آنها در حضور هر کسی چنین کارهایی را انجام نمی دهند و این امر نشان دهنده علاقه شدیدشان نسبت به شماست. بنابراین برایشان کف بزنید! محسن باز هم اعتقادش را در این زمینه بیان می کند: ” هیچ چیز به اندازه اینکه یک دختر خانم از من تقاضا کند تا در مورد فوتبال برایش توضیح دهم، خوشحالم نمی کند، این امر، یک فرصت استثنایی برای ایجاد پیوند عمیق عاطفی میان دو نفر است.”
9. ما نیاز داریم تا شما در ریسک پذیری مشوقمان باشید و اگر شکست خوردیم حمایتمان نمایید. اگر شوهر شما این موقعیت را دارد تا در محل کارش ترفیع رتبه بگیرد، بدون شک نیازمند حمایت و و ترغیب و دلگرمی شماست. آقایون دوست ندارند که شما بخواهید عادات بد آنها را تغییر دهید؛ به همین دلیل با لیست کردن تمام دلایلی که اثبات می کند باید برای ترفیع رتبه تلاش کند، اعتماد به نفسشان را افزایش دهید. آنها به طور کامل در مورد کارهایی که نمی توانند از عهده انجام آن برآیند، آگاهی دارند، اما شما می توانید با ملایمت، پیشنهادهایی را در مورد کنار آمدن یا تبدیل آنها به عادتی دیگر بدهید. محسن در ادامه حرف هایش می گوید: ” از نظر من، دختر ایده آل کسی است که کمکم می کند تا نقاط ضعفم را پیدا کنم و با هم به آنها لبخند بزنیم.”
10. ما می توانیم رابطه سالمی با جنس مخالف برقرار کنیم. فکر نکنید حتما باید جرم کنیم اگر می خواهیم با یک خانم یک ساعت راکتبال یا ۴ ساعت گلف بازی کنیم. امروزه دوستان خانم برای آقایون دیگر به صورت نوعی ارتباطات روتین در زندگی روزانه درآمده اند وآقایون نیاز مبرمی به آنها پیدا کرده اند. ارتباطات کاری این روزها شرايطی را ایجاب می کند که تعداد بسیاری از دوست های صمیمی مردها، خانم ها باشند. اگر احساس می کنید که روابط دوستانه شوهرتان بعدها ممکن است به روابط عاشقانه تبدیل شود، خیلی راحت مشکل خود را با او در میان بگذارید و با او پیرامون این موضوع گفتگو کنید؛ اما فکر خطا کردن را از سر بیرون کنید.
11. ما دوست داریم همسرمان مدعی باشد ولی پرخاشگر نباشد. آقایون همیشه برای تجربه کردن کارهای جدید و هیجان انگیز آمادگی دارند. می توانید برای آخر هفته برنامه های مختلفی برزید: به خارج از شهر بروید، شام را بیرون از منزل صرف کنید، و…. با زبان خوش و با محترمانه، اجازه دهید او بداند از چه چیزهایی بیشتر خوشتان می آید. بیشتر آنها ترجیح می دهند تا شما خواسته های خود را به طور زیرکانه مطرح کنید. سینا مجددا اظهار می دارد که “خانم ها می توانند با روحیه زنانه و لطیف خود، ما را فریب دهند و اغفال کنند، اما نباید اجازه دهند تا ما خودمان متوجه شویم که در حال گول خوردن هستیم.” معنیش این است که بی گدار به آب نزنید و کارهای عجیب و غریب و اموری که هنوز زمان انجام آنها فرا نرسیده است را انجام ندهند. پیرامون خواست های خود با یکدیگر صحبت کنید و سعی کنید مشکلات خود را از طریق مکالمات مسالمت آمیز حل کنید..
12. ما آنقدرها هم که فکر می کنید، متفاوت از شما نیستینم. کتاب هایی که با تبلیغ تفاوت های میان زن و مرد برای خود مشتری جذب می کنند، شاید در جرگه پر فروش ترین کتاب ها قرار بگیرند، اما آقایون هم به نوبه خودشان به دنبال همان پیوندهای عاطفی که خانم ها در رابطه هستند، می گردند. فرق آنها با خانم ها در این است که احساسات خود را به شیوه متفاوتی بیان میکنند و بروز می دهند. شروین در پایان اظهار می دارد که: “مرهایی که میگویند نیاز به هیچ گونه ارتباط و اتصال عاطفی ندارند (حال چه با مردها و چه با زن ها) دروغ می گویند.” برای نگه داشتن پیوند نا گسستنی می بایست هر بار از شوهر خود بپرسید که چه کاری می تواند او را بیش از سایر مسائل خوشحال کند. مطمئن باشید که او چند برابر این عشق و محبت را به شما برخواهد گرداند.
-
ديو و دلبر: ظاهر در برابر شخصي
در این دنیای سوپر مانکن های زیبا و سوپر استارهای پر زرق و برق، زیبایی و صورت خوش با پول، احترام، تحسین، و تکریم پاداش داده می شود. با اینکه مانکن ها و هنر پیشگان فقط قسمت بسیار کوچکی از جمعیت جهان را شامل می شوند، اما رسانه های گروهی ذهن سایرین را به کلی مغشوش کرده است. مردم هر روز فشار بیشتری بر خود می آورند تا به زیبایی ستارگان مجلات مد روز شوند، و این مسئله در انتخاب همسر نیز بسیار تاثیر گذار بوده است.
در تحقیقی که به تازگی انجام گرفته است، این سوال پرسیده شد: کدام جنبه از ویژگی های فردی در انتخاب همسر برای شما اهمیت بیشتری دارد؟ نتایج تحقیق به صورت زیر بوده است:
کدام جنبه از ویژگی های فردی در انتخاب همسر برای شما اهمیت بیشتری دارد؟
حال که ارقام آماری را می دانید، فهمیدید که نظر افراد در ترجیح زیبایی به شخصیت چگونه است.
زیبایی ظاهر در مقابل شخصیت افراد، اهمیت بسیار کمتری دارد. وقتی فرد پَست و گستاخ باشد، زیبایی صورت او دیگر اهمیتی نخواهد داشت. البته خودِ من همیشه اول جذب ظاهر خوب فرد می شوم و بعد در پی کشف شخصیت او می روم، آنوقت تصمیم می گیرم که با او بمانم یا نه.
به نظر من زیبایی ظاهر و باطن به یک اندازه اهمیت دارد. هیچیک به تنهایی کافی نیست. منظور من از ظاهر خوب، چیزی است که به نظر خودِ من زیبا و جذاب باشد، و برای من نظر اجتماع در رابطه با جذابیت به هیچ وجه ملاک نیست. البته اگر قرار است در انتخاب خود اشتباه کنم، ترجیح میدهم که این اشتباه در مورد ظاهر فرد باشد، چون اگر کسی باطناً خوب باشد، برای من جذاب خواهد شد.
البته من برای اینکه بتوانم با کسی بمانم، حتماً باید از نظر ظاهری نیز مجذوب او باشم، اما اگر مجذوب باطن و اخلاق او باشم، مطمئناً رابطه مان دوام بیشتری پیدا خواهد کرد. شخصت افراد همیشه حرف اول را می زند. من ترجیح می دهم با آدم زشتی که می دانم واقعاً دوستم دارد بمانم تا مرد جذاب و خوش هیکل پست فطرت و خیانتکار.
من فکر میکنم می توانم کسی را که بتوانم همه ی روز تماشایش کنم، قربانی کسی کنم که بتوانم همه ی روز با او حرف بزنم. آنچه من می خواهم، یک نفر با ظاهر و اخلاق خوب است. البته اگر مجبور به انتخاب باشم، مطمئناً کسی را که اخلاق خوب و قیافه ی متوسط دارد به پسر جذاب ولی خود خواه و عیاش ترجیح دهم.
باور میکنید اگر بگویم قیافه ی ظاهری آنقدرها هم برای من اهمیت ندارد؟ به نظر من زنی خوشگل با قیافه ی خیره کننده ای که اخلاق و شخصیت درستی ندارد به هیچ وجه زیبا و ---- نیست. این فکر آدم ها، شوخ طبعی، یکدلی، و خلاقیت و همه ی چیزهای مشابه با آنها است که باعث زیبا بودن افراد می شود. همه این چیزها بسیار از صورت ظاهری افراد مهم تر هستند. کسی که احمق یا بد اخلاق باشد، و یا اخلاقیات من را زیر سوال ببرد، به نظر من به هیچ وجه زیبا نیست. و اهمیتی ندارد که قیافه اش چقدر جذاب و فریبنده باشد.
من فکر میکنم اگر فرد مورد نظر شخصیت و اخلاق خوبی داشته باشد، می توان در مورد صورت ظاهری او تجدید نظر کرد و آن را نادیده گرفت، از آن گذشته همه ی ما وقتی پیر می شویم چاق و زشت می شویم.
صورت ظاهری از این نظر اهمیت دارد که پایه و مبنای کشش و جاذبه ی جنسی و فیزیکی را ایجاد می کند. گرچه رابطه های بادوام معمولاً به خاطر یکدلی و تشابه فکری و شخصیتی دو طرف بوده است اما یکدلی و جاذبه ی جنسی بین دو طرف نیز اهمیت بسیاری دارد.
فرد باید از نظر جنسی و ظاهری نیز مجذوب طرف مقابل خود باشد، تا بتواند در رابطه سرمایه گذاری کند. معمولاً اولین چیزی که در یک نفر ما را به خود جذب می کند، زیبایی ظاهری اوست، اما اگر بعدها در ارتباطات بیشتر پی به فقدان شخصیت آن فرد بردیم، مطمئناً رابطه کمرنگ تر خواهد شد. معمولاً وقتی افراد صمیمی تر می شوند، شخصیت و خصوصیات اخلاقی آنها برای هم اهمیت بیشتری پیدا می کند.
وقتی برای دفعه ی اول کسی را ملاقات می کنیم، هیچ راهی برای ما وجود ندارد تا پی به شخصیت او برده و مجذوب آن شویم. اما وقتی با او بیشتر آشنا می شویم، وضعیت فرق می کند. اگر تضاد شخصیتی بین ما و فرد مقابل وجود داشته باشد، هر چقدر هم که صورت و ظاهر زیایی داشته باشد، مطمئناً ادامه ی رابطه غیرممکن خواهد شد. اما وقتی از نظر عقیدتی و اخلاقی نیز دو طرف با هم تفاهم داشتند، آنوقت صورت زیبای ظاهر یک امتیاز خواهد بود نه عامل اصلی.
به نظر من وقتی کسی اخلاق و شخصیت درست و جذابی نداشته باشد، آنوقت صورت و ظاهر زیبایش جز خودنمایی کردن چه فایده ی دیگری می تواند داشته باشد. در مقابل صداقت و وفاداری، زیبایی های ظاهری به سرعت فراموش می شوند. من ترجیح می دهم با کسی باشم که بتوانم به او اعتماد کنم تا یک پسر خوش تیپ و جذابی که همیشه نگران این باشم که مبادا به من دروغ می گوید.
داشتن صورت زیبای ظاهر بسیار خوب است، اما شخصیت اهمیت بیشتری دارد. زیبایی با بالا رفتن سن کمرنگ می شود، اما شخصیت و اخلاق خوب هیچگاه از بین نمی رود.
افراد باید از نظر شخصیتی با هم سازگار و دمساز باشند، لازم نیست کاملاً به هم شبیه باشند، اما بايد بتوانند ضعف های فرد مقابل را با نقاط قوتش متعادل کنند.
البته نکته ی دیگری که باید درمورد ظاهر بگویم این است که ظاهر طرف مقابل من باید طوری باشد که من از بودن با او و نشان دادن او به اطرافیانم احساس خجالت نکنم. و اگر در مورد ظاهر خود بی دقت باشد، من همیشه نگران خواهم بود که سایرین چه خواهند گفت و از بودن با هم لذت کافی را نخواهیم برد.
من فکر می کنم اگر شخصیت فردی واقعاً عالی باشد، او از نظر ظاهری نیز جذاب به نظر خواهد رسید. البته معمولاً اگر ما جذب ظاهر کسی نشویم، خودمان را بیشتر در رابطه درگیر نمی کنیم. به این صورت همه ی مشکلات حل می شود .
-
اعتماد به نفس و زيبايي
مـن چـاقـم. مـن بيـش از حد لاغرم. کاش کمی قدم بلندتر بـود، کـاش قـدم کوتاه تر بود، کاش موهام مجعد بود، کاش مـوهام صـاف بود. کـاش بينـيـم کـوچکـتـر بـود. کـاش پاهام بلـنــدتر بود، کاش عضله هام برجسته تر بود و هزاران هزار کاشکی دیگر….
ایـن گـلایه هـا بـه نظر شما آشنا نمی آید؟ شما هم عادت دارید از خودتان ایراد بگیرید؟ اگر اینطور است بدانید که تنها نیستید. شما بعنوان یک جوان دستخوش تـغییرات ظاهری و جسـمـانی بسیـاری مـی شوید. و هــمراه با این تغییرات ظـاهـری، تـصویر شــما از خودتان نیز تغییر می یـابـد. افـراد بسیاری برای کنار آمدن با این مسئله مشکل دارند، و همین بر عزت نفسشان تاثیر می گذارد.
دلیل اهمیت عزت نفس و تصویر ذهنی از خود
عزت نفس یعنی چقدر افراد برای خود احترام قائلند، چقدر نسبت به خود احساس غرور می کنند، و به نظرشان چقدر ارزشمندند. عزت نفس از این نظر دارای اهمیت است که احساس شما نسبت به خودتان بر اعمال و رفتار شما تاثیر می گذارد. افرادی که عزت نفس و اعتماد به نفس بالایی دارند، سریعتر دوست پیدا می کنند، بر رفتارهای خود کنترل بیشتری دارند و از زندگی بیشتر لذت می برند.
تصویر ذهنی از خود، یعنی احساس فرد نسبت به ظاهر فیزیکی و جسمانی خود.
در بیشتر مردم، به ویژه نوجوانان، تصویر ظاهری رابطه ی بسیار نزدیکی با اعتماد به نفس دارد. این به آن خاطر است که وقتی افراد از دوران کودکی به نوجوانی منتقل میشوند، دیدگاه دیگران نسبت به آنها برایشان اهمیت بیشتری پیدا می کند.
عوامل موثر بر عزت نفس
بلوغ
بعضی از نوجوانان در آستانه بلوغ به خاطر تغییراتی که جسمشان متحمل می شود، با اعتماد به نفس خود در کشمکش هستند. این تغییرات، به علاوه میل طبیعی برای مورد قبول واقع شدن، باعث می شود افراد خود را با دیگران مقایسه کنند. آنها ممکن است خود را با افراد دور و بر خود یا هنرپیشه ها و افراد معروفی که در تلویزیون، سینما، یا مجلات می بینند مقایسه کنند.
اما مقایسه خود با دیگران کاری غیر ممکن است، چون تغییراتی که با رسیدن بلوغ ایجاد می شود، در افراد مختلف متفاوت است. برخی افراد زود به بلوغ می رسند، درحالیکه بعضی دیگر دیر بالغ می شوند. بعضی نوجوانان در این دوره چاق می شوند، برخی دیگر با وجود پرخوری همانطور لاغر و نزار می مانند. همه ی این مسائل به ژنتیک افراد بستگی دارد.
این تغییراتی که با رسیدن بلوغ حاصل می شود، می تواند بر احساس فرد نسبت به خودش تاثیر بگذارد. بعضی دخترها ممکن است از رشد و بالغ شدن اندامشان احساس ترس یا خجالت کنند. بعضی دیگر آرزو می کنند کاش زودتر رشد کرده و بالغ می شدند. دخترها خودشان را تحت فشار می گذارند تا لاغر بمانند و اندامشان بر هم نخورد، اما پسرها دوست دارند اندامشان بزرگتر و عضلانی تر شود.
تاثیرات بیرونی
البته فقط رشد بدن نیست که بر اعتماد به نفس افراد تاثیر می گذارد. عوامل بسیار دیگری (مثل تصویر رسانه ها از دختران لاغر و مردهای عضلانی) نیز می تواند بر تصویر ذهنی فرد از خود، تاثیر گذارد.
زندگی خانوادگی نیز می تواند بر عزت نفس افراد تاثیر بگذارد. برخی از والدین عادت دارند به جای تحسین و تمجید فرزندانشان، پیوسته از آنها عیبجویی کنند. این انتقادها و عیبجویی ها باعث کاهش اعتماد به نفس در نوجوانان شود.
همچن یك فرد ممکن است از طرف همکلاسی ها و دوستانش نیز مورد اذیت و آزار قرار گیرد. گاهی اوقات تبعیضات نژادی و قومی مبنای این انتقادات قرار می گیرد. گرچه اکثر اوقات این انتقادات و توهین ها از حماقت و نادانی فرد منتقد منشاء می گیرد، اما میتواند اعتماد به نفس و تصویر ذهنی فرد از خود را متاثر کند.
عزت نفس سالم
اگر تصویر ذهنی شما از خودتان مثبت باشد، خود را آنطور که هستید می پذیرید. این برخورد صحیح باعث می شود بتوانید از سایر جنبه های رشد کردنتان نیز بهره گیرید، مثل محکم کردن پایه های دوستی، مستقل تر شدن از والدین و رقابت با خود چه از نظر فیزیکی و چه عقلی. توسعه این جنبه های میتواند عزت نفس شما را افزایش داده و تقویت کند.
یک برخورد مثبت و خوشبینانه می تواند به افراد در دستیابی به عزت نفس کمک کند. مثلاً اگر افراد هنگام ارتکاب به اشتباه به جای گفتن، “من یک شکست خورده هستم” بگویند “من هم یک آدمم و جایزالخطاء”، و دست از سرزنش و ملامت کردن دیگران بردارند، اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهند کرد.
دانستن اینکه چه چیزهایی باعث خوشحالی و رضایت شما می شود، به شما کمک می کند تا خود را تواناتر و قوی تر ببینید. برخورد مثبت و شیوه زندگی سالم (مثل ورزش کردن و داشتن رژیم غذایی سالم) برای دستیابی به اعتماد به نفس اهمیت بسیار زیادی دارد.
نکاتی برای ارتقاء تصویر ذهنی از خود
بعضی افراد تصور می کنند برای اینکه بتوانند احساس خوبی نسبت به خودشان پیدا کنند، باید ظاهرشان را تغییر دهند. اما آنچه واقعاً باید انجام دهید این است که راه دیدن و احساس کردن خودتان را تغییر دهید.
اولین قدم، تشخیص این است که این بدن متعلق به شماست، اهمیتی ندارد که چه شکلی، چه اندازه ای یا چه رنگی دارد، هرچه که هست مال شماست. اگر خیلی نگران سایز و وزنتان هستید، می توانید به پزشک مراجعه کنید تا درصورت وجود مشکل راهنماییتان کند.
قدم بعدی این است که ببینید قادر به تغییر کدام جنبه های ظاهری خود هستید و کدام جنبه ها را نمی توانید تغییر دهید. همه ی آدم ها (حتی زیباترین و خوش اندام ترین هنرپیشه) هم به نظر خود اشکالاتی دارد که قادر به تغییر دادن آن نیست. هرچه در توان دارید انجام دهید تا ظاهرتان آنطور باشد که شما می خواهید. اما اگر قادر به تغییر آن نیستید، این دیگر تقصیر شما نبوده است. باید از آنطور که هستید راضی و خرسند باشید.
اگر چیزهایی هست که قادر به تغییر آن هستید (مثل وزن و چاقی و لاغری) برای خود هدف سازی کنید تا به اندام دلخواه خود دست یابید. اگر می خواهید لاغر شوید و اندام متناسبی داشته باشید، ورزش کنید و رژیم غذایی مناسبی داشته باشید.
اگر نظرات منفی از درون خودتان به گوشتان رسید، دست نگهدارید. سعی کنید با تعریف و تمجید کردن از خودتان اعتماد به نفستان را بالا ببرید. مثلاً هر روز سه نقطه قوت خود را به خود گوشزد کنید. این نقاط قوت هر چیزی می تواند باشد. مهم این است که با متمرکز شدن بر نقاط قوت و جوانب مثبت زندگیتان، می توانید احساستان را نسبت به خود تغییر دهید.
از کجا می توان کمک گرفت؟
گاهی اوقات مشکل اعتماد به نفس پایین آنقدر بزرگ است که فرد به تنهایی قادر به کنار آمدن و برطرف کردن آن نخواهد بود. به موجب پایین بودن عزت نفس، برخی از نوجوانان ممکن است افسرده شوند، میل به فعالیت را از دست بدهند و نتوانند با اطرافیان خود ارتباط برقرار کنند. حتی ممکن است به خودشان نیز صدمه بزنند، معتاد شوند یا اقدام به خودکشی کنند. اگر شما نیز چنین احساسی دارید، بهتر است با یکی از والدین، معلم، روانشناس یا هر فرد مورد اعتماد دیگر در این رابطه صحبت کنید. چنین فردی می تواند به شما کمک کند تا دیدگاه بهتری نسبت به خود پیدا کنید، و جنبه های مثبت ظاهری، اخلاقی و مهارتیتان را به شما نشان دهد .
-
رابطه درماني : من خجالتي
من خیلی خجالتی هستم و نمیـدانـم باید از کجا سر صحبت را باز کنم.
مشاور عزیز: من یک مرد ۳۵ ساله خیلی خجالتی هستم که هیچ وقت یاد نگرفته چگونه می تواند سر صحبت با یک خـانم را باز کند؟ اصلا نمی دانم که در چنین شرایطی باید در مــورد چه چیزهایی حرف بزنم؛ بهمین دلیل هم معمولا حـرفی بـرای گـفتن ندارم. رفته رفته تمام دوستانم در حال قـطــع کردن رابطه شان با من هستند و مرا به مهمانیهايخود دعوت نمی کنند. البته من خودم هم به آنها حق می دهـم و ســرزنششان نمی کنم. به همین دلیل خودم هم دیـگر تــمایلی به شرکت در جشن ها و مهمانی ها ندارم. من آدم بد قیافه ای نیستم؛ چون چه در محل کار و چه در خارج از آن، خانم هایی که در نگاه اول مرا می بینند، به من لبخند می زنند و رفتار خوبی از خود نسبت به من نشان می دهند. مشکل من اینجاست که نمی دانم باید چه چیزی به آنها بگویم و چه عکس العملی از خود نشان دهم. هیچ گاه نمی توانم جمله ای را که شروع می کنم به درستی به پایان برسانم و این کار مرا واقعا عصبانی می کند و باعث می شود که احساس بدی نسبت به خودم پیدا کنم و خونسردی ام را از دست بدهم. سوال من این است که بعد از “سلام” چه چیز دیگری باید بگویم؟- هومن-
هومن عزیز: برای حل مشکل خود می توانی از شیوه یکی از چهره های موفق تلویزیونی بهره بگیری. هدف اولیه این است که تا جاییکه می توانیم باید در مورد طرف مقابل خود اطلاعات بدست آوریم. شاید به تو یاد داده باشند که در اولین برخورد باید در خانم ها تاثیر بگذاری، ولی ما به تو می گوییم که این حرف ها را فراموش کن؛ تو باید به دنبال این باشی که خصوصیات بارز و منحصر به فرد مخاطب را برای خودش آشکار کنی. بیشتر افراد دوست دارند با کسی صحبت کنند که آنها را مورد توجه خود قرار دهد. اگر این توانایی را پیدا کنی که دیگران در هنگام صحبت کردن با تو احساس کنند جالب توجه، استثنایی و بی نظیر هستند، این تصور در آنها ایجاد می شود که تو خودت نیز به شخصه انسان فوق العاده و بی همتایی هستی. من به تمام خانم ها و آقایونی که برای مشاوره نزد من مراجعه می کنند، توصیه می کنم که همه ما دوست داریم با افرادی ارتباط داشته باشیم که سبب شوند در مورد خودمان احساس بهتری پیدا کنیم. آسان ترین راه این است که وانمود کنید شما همان مجري موفق هستید؛ همانطور که می دانید آنها با مطرح ساختن سوالاتی که نیاز به تشریح و تفصیل دارند، توانسته اند شهرت جهانی برای خود برهم زنند. سعی کنید از شخص مقابل سوالاتی بپرسید که پاسخ آنها چیزی بیشتر از یک “بله” و یا “نه” ساده هستند. برای مثال، اگر قصد دارید تا با کسی در محل کار سر صحبت را باز کنید، می توانید از او سوال کنید: “تو چه جوری اینجا استخدام شدی؟” اگر در مهمانی به کسی برخوردید و جذب او شدید می توانید بپرسید: “چی شد که تصمیم گرفتی امشب بیای اینجا و در این مهمانی شرکت کنی؟” نمونه های دیگر برای شروع یک مکالمه اثر بخش از این قرار است: “بجز کار، علاقه به انجام چه امور دیگری داری؟ در چند سال اخیر چه اتفاقات شایان ذکری در زندگی ات رخ داده؟ فکر می کنی در چند سال آتی چه تغییراتی در زندگی ات ایجاد شود؟ با چه تکنیک هایی قصد فائق آمدن بر مشکلات را داری؟ و … ” دقت داشته باشید که پرسش های شما نباید جزء سوالاتی باشند که طرف مقابل بتواند با یک “بله” یا “خیر” خشک و خالی به آنها پاسخ دهد و سر و ته قضیه را هم بیاورد. باید سوالاتی مطرح کنید که دامنه پاسخ دادن به آنها کاملا باز باشد. به عنوان نمونه سوالی نظیر ” خوش می گذره؟” چیزی بیش از یک پاسخ کوتاه در بر ندارد و شما را به هیچ کجا نمی برد و چیزی دستگیرتان نخواهد شد. اما اگر مشاهده کردید که فردی به تنهایی در گوشه ای ایستاده می توانید جلو بروید و از او بپرسید: “تو خیلی جدی - یا خوشحال - به نظر می رسی ( بسته به شرایط)، می تونم بپرسم به چی فکر می کنی؟” این سوال باعث می شود که آنها به صورت ناخودآگاه اطلاعاتی هم در مورد خودشان و هم در مورد شرایط موجود، در اختیارتان قرار دهند.
در اکثر موارد انسان های خجالتی خودشان را بیش از اندازه تحت فشار قرار می دهند و تصور می کنند که باید به طور پیوسته برای مطرح کردن موضوعات جالب و سرگرم کننده، در تلاش باشند. هیچ الزامی به انجام چنین کاری وجود ندارد. بیشتر مردم صرفاً در پی مشاهده توجه و علاقه دیگری نسبت به خود هستند. بنابراین پس از اینکه شما سوال را مطرح و پاسخ خود را دریافت نمودید، چیزی را که چند لحظه پیش به عنوان جواب دریافت کردید، مجدداً تکرار کنید. شاید این کار در نظر اول امری طوطی وار به نظر رسد، اما رفته رفته به آن عادت پیدا خواهید کرد. خوب مثلا فرض کنید که می پرسید: “هی، تو خیلی جدی به نظر می رسی، تو ذهنت به چی فکر می کنی؟” و در جواب می شنوید که: “اخیراً شرکت تصمیم دارد افراد بسیار زیادی را به طور موقت از کار معلق نماید و من دچار دلهره شده ام که مبادا اسم من هم جزء این لیست باشد. “با پاسخ های قدیمی که در ذهنتان نقش می بندد، بجنگید؛ و سعی کنید حتی الامکان از آنها استفاده نکنید: “اگر مثبت فکر کنی هیچ گاه این اتفاق رخ نخواهد داد.” و یا “چرا؟! هنوز که چیزی اتفاق نیفتاده پس بهتره نگران نباشی.” به جای آن می توانید از جمله های روشنفکرانه ای نظیر: “منظورت این است که شرکت در حال نقل و انتقال است و تو باید به فکر کار دیگری باشی؟” استفاده کنید. نمونه ای دیگر: “دوستم قرار بوده با من تماس بگیرد و خیلی دیر کرده، اطلاع ندارم کجا است و نگرانم که اتفاقی برایش نیفتاده باشد” می توانید در جواب بگویید: “قرار بوده دوستت سر یک ساعت مشخصی به تو تلفن بزند و هنوز این کار را انجام نداده؟ به خاطر همین نگران شده ای؟” اگر او احساس کند که بالاخره کسی را پیدا کرده که از توانایی درک بالایی برخوردار است، تمایل پیدا می کند که به صحبت هایش با شما ادامه دهد.
نکته مهم دیگری که باید همیشه به یاد داشته باشید این است که مردم عاشق این هستند که احساس کنند چیزی که در مورد آن صحبت می کنند از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بنابراین در این قسمت می توانید جمله های اینچنینی بگویید، “خیلی جالب است، من جداً از دیدگاه شما خوشم آمده، به نظر می رسد که در مدرسه تکالیفت را خوب انجام می دادی که الان اینقدر باهوش و با مزه شده ای، و ….” تمامی این حرف ها صرفاً به این خاطر گفته می شوند که فرد احساس خوبی نسبت به خودش پیدا کند .
-
چگونه به افراد بيمار روحيه دهيم؟
پیش از هر چیز باید توجه داشت که فردی که به بیماری حادی مبتلا می شود، مجازاتش مرگ نیست. طرز برخورد صحیح و همکاری دوستان، خانواده و پزشکان میتواند تفاوت عمده ای میان مرگ و زندگی بیمار ایجاد نماید.
اگر بخواهیم به این دست بیماران نگاه دقیق تری داشته باشیم، متوجه می شویم که بیماری تنها به جسم آنها صدمه نمی زند، بلکه روحشان را نیز در بر می گیرد. افرادی که دچار بیماری های وخیم می شوند، خیلی سریع اعتماد به نفسشان را از دست داده و از ترس قادر به انجام هیچ کاری نیستند. هیچ مقاومتی از خود نشان نمی دهند و این امر نهایتاً به افسردگی و ناامیدی در آنها مبدل می گردد. آنها نیازمند رهنمون هایی هستند تا بتوانند راحت تر با این بحران زندگی خود کنار بیایند.
چگونه می توان افراد را تشویق به استفاده از نیروهای درونی برای شفا و سلامتی کرد؟ اگر بخواهیم در این زمینه به 2 کلید اساسی اشاره کنیم می توانیم از "درک" و برقراری "ارتباط" یاد کنیم.
درک به این معناست که بیمار می بایست بفهمد که کمتر می توان از نتیجه بیماری های جدی از جمله سرطان و یا ناراحتی های قلبی اجتناب کرد. لازم نیست که با خودش بگوید سرنوشت من بیماری است. همه پزشکان، بیمارانی داشتند که روزی در آستانه مرگ قرار داشتند و درست زمانی که دیگر به بهبودی آنها هیچ امیدی نمی رفت به طور معجزه آسایی شفا یافتند، اما چون علم پزشکی قادر به تشریح مسائل اینچنینی نیست، معمولاً اهمیت آنها نادیده گرفته می شود. این روزه علم آنقدر به مصونیت های ظاهری از خطای دارو ها ایمان پیدا کرده که به سایر احتمال ها هیچ توجهی ندارد. بهبودی های شگفت آور را با واژه هایی از قبیل " اتفاقی" کم ارزش جلوه می دهد که بیشتر مفهوم "بی معنا" می دهد تا هر چیز دیگر.
بار ها و بارها دو بیماری را که در بخش مراقبت های ویژه (icu) بستری شده بودند را زیر نظر داشتم. در یک زمان معین یکی از آنها حالش رو به بهبودی رفت و نشانه هایی از بهبودی در علائم حیاتی او ظاهر شد. این در حالی بود که اوضاع بیمار دیگر هر روز بد تر می شد و این موضوع آنقدر ادامه پیدا کرد که وخامت بیماری، جان او را گرفت. دلیل یک چنین واقعه ای همیشه برای من تعجب آور بود. نهایتاً به این نتیجه رسیدم که موقعیت ذهن بیمار یکی از فاکتورهای کلیدی در تعیین سرنوشت بیماری است. روحیه دادن شخصی، امکان پذیر بوده و از اهمیت بالایی برخوردار می باشد. تحقیقات هم این امر را اثبات کرده اند: اگر فرد بخواهد زندگی کند، همین تفکر از هر قرص و دارویی برای بهبودی او موثرتر عمل خواهد کرد.
درک، همچنین شامل مطالعه تمام موضوعات مربوط به بیماری شما می شود. میتوانید از منابع آنلاین استفاده کنید، و تا جایی که می توانید تحقیق کنید. هر چقدر آگاهی شما افزایش پیدا کند، بهتر می توانید از خودتان مراقبت کند. خودتان را در زمینه بیماری آموزش دهید؛ برای کسب اطلاعات در زمینه هر نوع بیماری می توانید از اینترنت، و کتابخانه هایی نظیر کتابخانه مجلس، کتابخانه سازمان قلب و عروق و سرطان نیز استفاده کنید.
برقراری ارتباط هم از پزشک شروع می شود. باید به او بگویید که با تمام وجود قصد مبارزه با بیماری را دارید. سؤال های خود را با او مطرح کنید. در مورد یافته های مختلف، پی آمدها، و فاکتورهای ریسک هر یک با او مشورت کنید، و هیچ گاه برای مشاوره با پزشک دیگر تعلل نکنید.
برقراری ارتباط با کسانیکه دوستشان می دارید نیز دراین زمینه مفید واقع خواهد شد. معمولاً رفتار دوستان و اعضای خانواده در مقابل بیماران تغییر پیدا می کند. آنها معمولاً از برخوردهای معنادار اجتناب می کنند. این امر باعث ایجاد حس تنهایی و جدایی در بیمار می شود. در مورد احساسات شخصی خود با آنها رو راست باشید. به آنها بگویید که دوست دارید در مقابل شما چگونه واکنش نشان دهند. از آنها بخواهید که احساسات قلبیشان را با شما در میان بگذارند، به همین منظور می توانید پیش قدم شده و ابتدا خوتان عواطف شخصی تان را با آنها در میان بگذارید.
از همه مهمتر باید یاد بگیرید که با خودتان ارتباط برقرار کنید. سعی کنید روش های ساده برخی از متدهای تمدد اعصاب را فرا گرفته و از آن برای تقویت اراده شخصی بهره ببرید. با این کار توجه شما به خودتان معطوف شده و با هشیاری کامل با بیماری برخورد می کنید. فراگیری تمدد اعصاب و سایر متدهای مدیتیشن آسان است. میتوان گفت که باید محیط آرامی را انتخاب کنید و بعد تصویر یک منطقه دلپذیر را در ذهنتان به مجسم کنید و بعد عبارتی را که برایتان معنای خاصی دارد، مانند "خدا" و یا "آرامش" را تکرار کنید و بر روی تنفس خود تمرکز کنید. نوشتن خاطرات شخصی نیز یکی دیگر از راههای سودمند برای ابراز تمایلات و احساسات دورنی می باشد.
اگر می خواهید با بیمارانی که دچار مریضی های بسیار سختی بودند، اما توانستند بر بیماری خود پیروز شده و بهبودی پیدا کنند، ارتباط برقرار کنید. می توانید کتاب "مقابله دلیرانه" را مطالعه نمایید. کتاب در مورد زندگی 7 بیمار است که خواست آنها برای زندگی، دنیای جدیدی را در برابر بیماری هایشان باز کرده. آنها زنده ماندند، البته نه به خاطر مداوای پزشکی بلکه دلیل آن چیزی خارج از حیطه علم پزشکی است. این افراد فوق العاده، ثابت کردند که همیشه وقایع بسیار دیگری در مورد بیماری ها وجود دارد. بیماری بحرانی است که می تواند کیفیت زندگی شما و همچنین ارتبطتان با دیگران و حتی خودتان را تغییر دهد .
-
در زندگی طبیعی انسان هیچ خط مستقیمی سلامتی و اختلال را از یكدیگر جدا نمیكند. انسان همواره در تلاش برای ثابت حفظ موقعیت خویش است. همانطور كه میتوان در مورد اختلالات روانی دید: انسانِ دارای اختلالات روانی دائم سرگرم ساختن و پابرجا نگهداشتن اختلال روانی خود است (چرا كه این شیوه زندگی تبدیل به یك نوع ساختارفكری و یا نقشهعمل شدهاست كه فرد ناخواسته از آن اطاعت میكند)، به همین نحو سلامتی روانی هم چیزی است كه باید دائم آنرا ساخت و پابرجا نگهداشت. كار ساختن و پابرجا نگهداشتن سلامتی روانی موضوعی است كه ما انسانها هر روز با آن روبرو هستیم و همواره از چهار چیز كمك میگیریم كه در اینجا اندكی آنها را توضیح میدهم:
قابلییتها و عملكردهای «خود». (Ich-Funktionen) در این رابطه قابلییتهایی مد نظر هستند مانند توان فكر و عقل، توانِ دریافتهای حسی از محیط (ابتدا به ساكن توسط قوای پنجگانه حسی)، توان قضاوت كردن و سنجیدن، قدرت حافظه و توان تخیل. كیفییات این قابلییتها از یك فرد تا فرد دیگر متفاوت است. ولی شیوه كار این كیفییات بین تمام انسانهای كرهزمین به یك صورت است. فرق بین انسانها در این زمینه مربوط میشود به تمرینی كه روزانه به این قوای خود میدهند، به استفاده از این قوا در دریافت واقعییات و به شرایط زیست مادی آنها.
قابلیت گرایش به واقعییت (Realitätsprüfung). به معنای توان مقایسه بین چیزهایی كه در گنجینه تجربیات شخصی هر فردی وجود دارد با آن تصویری از حقیقت كه در هر لحظه در پیرامون ما در حال عبور است. برای این مقایسه ابتدا باید توان درك واقعییت به نوعی شكل گرفته باشد كه انسان چیزی را بعنوان حقیقت مطلق برسمیت نشناسد، بلكه بداند تنها از راه تصویری كه از حقیقت ساختهاست حقیقت را میشناسد و این تصویر نیز همواره تصحیحپذیر است.
داشتن تعادل در نظام خودارزشگذاری (Die Selbstwertbalance). به معنای اینكه خودارزشگذاری انسان هم ـ یعنی چیزی كه توسط آن زمینههای اتكاء به نفس انسان شكل میگیرد ـ چیزی نیست كه یا وجود دارد و یا خیر، یا منفی است و یا مثبت. بلكه خودارزشگذاری نیز چیزی است كه باید دائم ساخته شده و در حال صیقل یافتن دائم است.
چهارمین چیزی كه در سلامتی روانی موثر است مساله هویت (Identität) است. هویت به این معنا كه ما در خلاء نمیتوانیم بگوییم كه چه كسی هستیم. برای سلامتی روانی ما اینگونه هویت نقشی بازی نمیكند كه ملیت ما چیست، كه جنسیت ما چیست، پیشینه فرهنگی ما چیست و یا در كدام خانواده بدنیا آمدهایم. حتی هویت چیزی نیست كه در دوره جوانی شكل میگیرد و پرونده آن بسته میشود. بلكه هویت نیز دائم در حال تغییر است، تغییری كه در تمام طول عمر جریان دارد و زمینهساز آن نوع تاثیرگذاری و تاثیرگرفتن متقابلی است كه در این راه مدام به موثر بودن خود برسیم
-
06-15-2009, 11:31 AM
#100
روانشناسی احساس
مقدمه
تمام اطلاعاتی که ما از جهان پیرامون خود داریم از طریق حواس ما بدست میآید. حواس ، ما را از خطرات احتمالی آگاه میسازد و اطلاعات لازم را برای تفسیر رویدادها و پیش بینی آینده در اختیار میگذارد. همچنین از راه حواس است که لذت و درد را احساس میکنیم، رنگها را تشخیص میدهیم. همه این اطلاعات به ما کمک میکنند تا فرآیندهای پیچیدهتری چون ادراک و شناخت را داشته باشیم. در واقع بدون حواس این فرآیندها نیز اتفاق نخواهد افتاد و ما نخواهیم توانست تواناییهای دیگر ذهنی خود را بکار بگیریم.
با توجه به علاقهای که روانشناسان به بررسی اینگونه فرآیندهای پیچیده و درک آنها دارند در مرحله اول لازم به نظر میرسد که از گامهای اولیه آغازین این فرآیندها اطلاعات کامل داشته باشند. از اینجاست که به بررسی چگونگی احساسات انسان میپردازند. روانشناسان احساس تلاش میکنند از راه پروژهش کاربردی در زمینه فرآیندهای حسی سعی دارند توانایی تمییز و تفسیر محرکهای حسی را در آدمیان تعیین کنند تا این توناییها بر الزامات تکالیف گوناگون منطبق شود.
موضوعات مورد بحث در روان شناسی احساس
بینایی
دستگاه بینایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ چگونه این اجزاء فعالیت میکنند و فعالیت آنها چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ انطباق با تاریکی چگونه اتفاق میافتد؟ پدیده زنگ بینی به چه صورت است و چگونه رنگها را تشخیص میدهیم؟ نظریههای مختلف در رنگ بینی کدامها هستند؟
ابعاد روانشانسی رنگ ، مساله کوررنگی ، ردهای تصویری طرح بینی و تفکیک دیداری ، پردازش عصبی طرحها ، بازشناسی طرحها و ... از جمله مباحثی هستند که در بخش مربوط به بینایی توجه روانشناسان احساس را خود جلب کردهاند. همچنین روانشناسان احساس در پی آنند تا ارتباط این حس را با فرآیندهای دیگر ذهنی مثل تفکر ، حافظه و ... مورد بررسی قرار دهند. در این راستا مبحث حافظه تصویری و تفکر مطرح میشود.
شنوایی
دستگاه شنوایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ به چه محرکاتی پاسخ میدهند و این محرکات چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا احساس شوند؟ نظریههای مربوط به شنوایی ، تاثیرات روان شناختی صداها ، مساله سر و صدا و ... از جمله مواردی هستند که مورد توجه و بحث و بررسی روان شناسان احساس هستند. در این راستا روانشناسان سعی میکنند بین ویژگیهای شنوایی و ادراک ذهنی ارتباط پیدا کنند.
بویایی
بویایی از نظر تکاملی یکی از ابتداییترین و مهمترین حسهاست. هر چند که ظاهرا اهمیت آن کمتر از بینایی و شنوایی به نظر میرسد، اما اندام حس بویایی جایگاه برجستهای را در مغز اشغال میکند. جایگاهی شایسته ، حسی که باید بر رفتار فرمان براند. از آنجائیکه بویایی از هر حس دیگر به شیوه مستقیم با مغز ارتباط دارد، از لحاظ کارکردهای روان شناختی نیز بسیار مورد توجه بوده است. شناسایی اجزاء دستگاه بویایی ، مناطق مغزی درگیر در حس بویایی و کارکردهای روان شناختی بویایی مثل تأثیر آن در یادگیری ، حافظه و ادراک از موارد مورد بحث در حیطه روان شناسی احساس است.
به عنوان مثال ، دانشمندان دریافتهاند که حشرات و بعضی از جانوران راههای بالاتر از حس بویایی برای برقراری ارتباط استفاده میکنند. این جانوران نوعی ماده شیمیایی به نام فرومونها از خود ترشح میکنند و در هوا پخش میشود و همنوعان جانور را بسوی او جذب میکند. شواهد، حاکی از آنست که بقایای تحولی نوعی فرومون ممکن است بر رفتار آدمیان نیز اثر بگذارد. یکی از این تاثیرات در رفتار جنسی میمونها و انسان دیده شده است. تأثیرات فرمونها هر چند به اندازه تاثیر آنها در جانوران ردههای پایینتر نباشد، چرا که عوامل فردی و اجتماعی دیگر در این امر نقش دارند، اما هر چند خفیف هنوز در آدمیان در کار است. سازندگان انواع ادکلنهای زنانه و مردانه از این یافته روانشناسی احساس کمک میگیرند.
تداعی یک سو با شرایط و موقعیتهای خاص و همچنین به یاد آوردن خودبخود یک بو و احساس آن از مطالب دیگر مورد بررسی در روانشناسی احساس بویایی است. حتما به یاد دارید که گاهی یک بوی خاص انواعی از خاطرات را برای شما زنده میکند، اینکه چه ارتباطی بین این خاطرات و بو وجود دارد در حوزه روانشناسی احساس قابل بررسی است. علاوه بر این بخاطر آوردن احساس آن در ذهن به عنوان یک مساله جالب مورد توجه است. آیا این بو همان تأثیرات عصبی یک بوی واقعی را بر میانگیزد یا نه؟ چه عواملی در به یادآوری آن سهیم هستند؟ در قلمرو احساس مطرح هستند.
چشایی
بررسی اجزا درگیر حس چشایی ، ارتباط آنها با ادراک چشایی ، تأثیرات روانی از بین رفتن چشایی و تفاوتهای فردی در ادراک چشایی از جمله مباحث مورد علاقه روانشناسی احساس است. تفاوتهای فرهنگی در ترجیحات مربوط به مزهها نیز اغلب مورد بحث و جالب توجه روانشناسان بوده است. برخی از فرهنگها گرایشات بیشتری نسبت به یک مزه نشان میدهند. به نظر میرسد ترجیحات چشایی به مسائل فرهنگی ، جغرافیایی ، آب و هوا و ... ارتباط دارد.
حسهای پوستی
فشار ، درد ، گرما و سرما حسهای اصلی پوستی هستند. احساسات دیگر پوستی مثل خارش ، غلغلک ، درد تند و تیز ، درد آرام آمیزههای مختلفی از همان چهار حس اصلی هستند. بررسی ماهیت روان شناختی این احساسات اغلب مورد توجه روانشناسان است. آگاهی از شیوه عمل این حواس روانشناسان در بررسی پدیدههای پیچیدهتری مصل درک یک حس پوستی در شرایطی که محرک واقعی وجود ندارد یاری کرده است.
حس جنبش و تعادل
در واژگان روزمره واژهای وجود ندارد که بیانگر دستگاه حسی بخصوصی باشد که ما را از موقعیت و جنبش اعضای بدن خویش آگاه کند. به زبان این حس را حس جنبش میخوانند، یعنی حس مربوط به ماهیچه ، زردپیها و مفصلها.
اگر حس جنبش نبود کار حفظ موقعیت بدن و راه رفتن ، بالا رفتن و کنترل حرکات ارادی از قبیل دراز کردن دست و یا چنگ زدن دستکاری بسیاری دشوار میشد. معمولا چندان توجهی به این حس نداریم تا اینکه تصادفا پایمان به خواب میرود و متوجه میشویم که راه رفتن بدون اطلاع از تماس پا به کف تا چه حد سخت است. حس تعادل نیز به عنوان همکار حس جنبش با موقعیت کل بدن در ارتباط است و جهت گیری بدن در فضا از تنظیم میکند.
ارتباط روانشناسی احساس با سایر حوزهها
روانشناسی احساس با سایر حوزههای روانشناسی ارتباط عمیق دارد، بطوری که یافتههای آن اغلب مورد استفاده در زمینه روانشناسی بالینی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی بوده است. ارتباط آن با حوزه روانشناسی فیزیولوژیک و روان شناسی ادراک بسیار عمیقتر از سایر حوزههای روان شناسی است. در حوزه روانشناسی تفاوتهای فردی نیز از یافتههای روانشناسی احساس استفاده فراوان میشود. در دیگر شاخههای علمی روانشناسی احساس با علوم زیستی ، فیزیولوژی و علوم پزشکی ارتباط نزدیک دارد
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن