بافت مكالمه اي براي مثالها در [3] ، ممكن است ،شايعه اخير درباره زوجي باشد كه گوينده ها مي شناسند. نكات اخطار دهنده يا موانع اين نوع مي تواند براي اين امر نيز بكار رود كه گوينده از كميت مكانيسم بعنوان عبارت اوليه در [4a-c] ، كه در محاسبات گوينده از تعطيلات اخير او ، ايجاد شده ، آگاه مي باشد.
[4] a. As you probably know, I and terrified of bugs.
(همانطور كه احتمالاً مي دوني، من از ساس ها مي ترسم) .
b. So, to cut a log story short , we grabbed out stuff and ran.
(لذا ، براي كوتاه كردن يك داستان طولاني ،وسايل خود را قاپيده و فرار كرديم ) .
C. I won't bore you with all the detouls , but it was an exciting trip.
(تو را با جزئيات ، خسته نمي كنم ،اما سفر هيجان انگيزي بود).
علايم مرتبط با انتظار متناسب (از ماكسيم رابطه) را ميتوان در بين صحبت گوينده وقتي چيزي مانند " اوه، راستي" گفته و به ذكر اطلاعات نامرتبط و بالقوه در طي مكالمه ادامه مي دهد،يافت. به نظر مي رسد گوينده ها، عباراتي مانند "بهرحال" ، يا "خوب ،بهرحال" را براي نشان دادن اينكه، ممكن است به بحث از موارد نامناسب احتمالي كشانده شده و بخواهند توقف كنند، بكار مي برند. برخي عبارات كه ممكن است در انتظار متناسب، بعنوان مانع عمل كند،بعنوان عبارات اوليه در [5a-c] از يك ملاقات اداري نشان داده شده است.
[5] a. I don't know if this is important , but some of the files are missing.
(نمي دونم آيا اين موضوع مهم است، اما برخي فايل ها گم شده )
b. This may sownd like a dumb question, but whose hand writning is this?
(ممكنه اين يك سوال احمقانه به نظر بياد، ولي اين دست خط كيه ؟ )
c. Not to change the subject, but is this related to the budget?
نمي خواهم موضوع را عوض كنم. اما اين مطالب به بودجه مربوط نيست؟
آگاهي از انتظارات شيوه، مي تواند گوينده را به ايجاد موانعي از نوع نشان داده شده در عبارات اوليه در [6a-c] كه در طي يك گزارش تصادفي شنيده مي شود، برساند.
[6] a. this may be a bit confused , but I remember being in a car.
(ممكنه كمي گيج كننده باشد، اما يادم مي آد تو ماشين بودم )
b. I'm not sure if this makes sens, but the car had no lights.
(نمي دونم اين مطلب ، ارزشي داره، اما ماشين ، چراغ نداشت) .
c. I don't know if this is clear at all, but I think the other car was reuersing.
(نمي دونم اين مطالب، اصلاً روشنه ، يا نه، اما فكر كنم ماشين ديگر واژگون شده بود) .
تمام اين مثالها از موانع، شاخص هاي خوبي هستند كه گوينده نه فقط از ماكسيم ها آگاه است،بلكه مي خواهد نشان دهد كه آنها سعي دارند، ماكسيم ها را مورد بررسي قرار دهند. شايد چنين اشكال اين مطلب را منتقل كند كه شنونده هايش ، مطالبي را كه الگوي مكالمه مشاركتي دارند،مورد قضاوت قرار ميدهد.
با اين حال ، شرايطي وجود دارد كه گويندگان ممكن است انتظارات اصول مشاركت را دنبال نكنند. در دادگاه و كلاس درس از شاهدان و دانش آموزان مي خواهند مواردي را به افراد بگويند كه براي آن افراد ، شناخته شده است (از طريق نقص كردن ماكسيم كميت). چنين گفتگوهاي بنيادي تخصصي ، بوضوح از يك مكالمه، متفاوتند. با اين حال، حتي در مكالمه، يك گوينده ممكن است در انتظارات ماكسيم با بكاربردن عباراتي مانند " حرفي ندارم" و " لبهام مهرزده شده" در پاسخ به سوال، شركت نكند. جنبه جالب چنين عباراتي اينستكه ، اگرچه اين عبارات نوعاً ، آنقدر كه مورد لزوم است . آگاهي دهنده نيست،اما معمولاً مطالب را بيشتر از آنچه گفته شود، منتقل مي كند (مثلاً ، گوينده پاسخ را مي داند) . اين عكس العمل نوعي (يعني بايد چيزي خاص اينجا باشد) از سوي شنونده براي هر نوع نقض ظاهر ماكسيم ها ، در واقع كليدي براي ذكر معاني ضمني مكالمات است.
معاني ضمني مكالمه اي :
فرض اصلي در مكالمه اينستكه، اگر غير اين موضوع نشان داده شود، شركت كنندگان به اصول مشاركتي و ماكسيم ها وفادار هستند ، در مثال [7] به نظر مي رسد دكتر ،از ملزومات ماكسيم كميت، تخطي مي كند.
[7] Charlene : I hope you brought the bread and cheese.
(اميدوارم كه نان و پنير آورده باشي)
Dexter: Ab , I bought the bread.
(آه ، من نون آوردم).