بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 3 اولیناولین 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 24

موضوع: زبان شناسی و گفتگو

  1. #11
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ارجاع و استنباط:
    با بحث قبلي درباره deixis (اشاره از طريق زبان) ، اين فرضيه وجود داشت كه كاربرد كلمات براي اشاره به افراد و اشياء ، موضوع نسبتاً صريحي بود. در واقع ، انجام آن كار براي افراد، نسبتا ً آسان است. اما توضيح اينكه ، چطور انجام مي‌دهند، نسبتاً دشوار است. مي‌دانيم كه خود لغات به چيزي اشاره نمي‌نمايند، بلكه افراد هستند كه ارجاع مي‌دهند .مي‌توانيم ارجاع را بعنوان عملي كه يك گوينده يا نويسنده به شكل زبان شناسي بكار گرفته تا شنونده يا خواننده را قادرسازد تا چيزي را بشناسد ، درنظر بگيريم.
    آن اشكال زباني ، عبارات ارجاعي هستند كه مي‌توانند اسامي خاص (براي مثال، شكسپير ، كتي رولتو ، هاوايي) ، عبارات اسمي كه معين هستند (براي مثال ، يك نويسنده ، يك خواننده ، يك جزيره) يا نامعين (براي مثال، مردي ، زني، مكان زيبايي) و ضماير (براي مثال ، او، مال او ، آن ، آنها) باشد. انتخاب يك نوع از عبارات ارجاعي ، از بين سايرين ، تا حد زيادي به نظر مي‌رسد اين براساسيست كه چه چيزي را گوينده فرض مي‌كند كه شنونده قبلاً مي‌دانسته است. در زمينه‌هاي بصري مشترك، آن ضمايري كه عملكردشان بعنوان عبارات deictic (اشاره‌اي) است (براي مثال ، «اين را بگير» ، «به او نگاه كن» ) ، براي يك ارجاع موفق ممكن است كافي باشد، اما جاييكه هويت پيچيده‌تر باشد ، عبارات اسمي پيچيده‌تري را بكار مي‌گيرند. (براي مثال ، «آن خارجي با نگاه مسخره را بياد داري؟»)
    پس ارجاع ، آشكارا به اهداف گوينده (براي مثال ، شناخت چيزي) و اعتقادات گوينده (به اين معنا، آيامي‌توان از شنونده انتظار داشت كه چيز خاصي را بداند؟ )‌د ركاربرد زبان ارتباط دارد. براي اينكه ارجاع موفق رخ دهد، بايد نقش استنباط را بدانيم. به اين دليل كه هيچ ارتباط مستقيمي بين شيء و لغات وجود ندارد، وظيفه شنونده اينتستكه كدام شيء را گوينده مي‌خواهد با استفاده از عبارت ارجاعي ويژه ، استنباط كند . غير معمول نيست كه گاهي افراد مي‌خواهند به برخي اشياء يا شخص اشاره كنند بدون دانستن اينكه كدام اسم ، بهترين لغت براي استفاده است. مي‌توانيد ، حتي عبارات مهم (براي مثال، چيزآيي ، آن چيز يخي، اًل، اسمش چيه، چيز جادويي) را بسته به توانايي شنونده كه بتواند آن ارجاعي كه در ذهن است را استنباط كند، دارد . گوينده، حتي، نامهايي را ابداع مي‌كند.
    مردي بود كه بسته ها را به اداره ما حمل مي‌كرد، اسم «حقيقي اش» را نمي‌دانستم ، اما هويت اورا وقتي منشي او به صورت جمله [I] ، مورد خطاب قرار داد، استنباط كردم.
    [I] Miste Aftershave is late today.
    (آقاي اَفترشيو، امروز دير كرده)
    مثال در [I] ، براي نمايش اينكه ارجاع براساس نامگذاري صحيح (در مقابل ناصحيح ) نيست. بلكه بر اساس انتخاب موفق عبارت ( در مقابل ناموفق ) بنا شده است. همچنين ، از مثال [I] به اين نكته مي‌رسيم كه ارجاع موفق، لزوماً اشتراكي بوده ، و گوينده و شنونده ، نقشي در تفكر درباره آنچه ديگري در ذهن دارد، ايفا مي‌نمايند.
    كاربردهاي صنعتي و ارجاعي:
    مهم است كه دريابيم ، تمام عبارات ارجاعي، ارجاع فيزيكي مشخصي ندارند. عبارات اسمي نامعين، مي‌تواند براي شناخت شيء حاضر از لحاظ فيزيكي در [2a]، بكار ببريم. اما مي‌توانند براي توضيح اشيايي كه فرض مي‌كند وجد دارد اما ناشناخته است بكار رفته، همانند [2a] ، يا اشيايي ، كه تاكنون شناختيم، وجود ندارند. [2c].


    [2] a. There's a man waiting for you.
    (مردي هست كه منتظر شماست)


    b. He wants to marry a woman with lots of money .
    مي‌خواد بازني كه پول زيادي داره ازدواج كنه.


    c. We'd love to find a ninefoot-tall basketball player.
    مايليم كه بازيكن بسكتبال با قد 9 فوت بيابيم.


    عبارت در [2b] ، 'a woman with lots of money' ،مي‌تواند موجودي را طراحي كند كه براي گوينده و تنها براساس ويژگيهاي توصيفي ، شناخته شده است.


    لغت 'a' مي‌تواند با 'any' در اين مورد، جايگزين شود.
    اين امر ، گاهي كاربرد صنعتي ناميده شده، يعني «هركس هرچيزي كه با توصيف متناسب است، اين مطلب، از كاربرد ارجاعي متمايز است، بدين شكل كه من واقعاً شخصي را در ذهن داشته و بجاي استفاده از نام او يا توصيفات ديگر ، عبارت را در [2b] انتخاب مي‌كنم. شايد چون اينطور تصور مي‌شود كه شما بيشتر تمايل داريد بشنويد كه اين زن پول زيادي دارد تا اين كه نام اين زن را بكار ببريم.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  2. #12
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تمايز مشابه را مي‌توان در عبارات اسمي معين ديد. در طي يك گزارش خبري از يك مرگ مرموز ، گزارشگر مي‌تواند جمله [3] را بگويد بدون اين كه مطمئن باشد ، آيا شخصي كه مورد ارجاع عبارت معين 'the killer' بوده وجود دارد يا نه. اين امر يك كاربرد صنعتي است (يعني «كسي كه قتل را انجام داده» ) براساس فرض گوينده كه مورد ارجاع بايد وجود داشته باشد.
    [3] There was no sign of the killer.
    (هيچ اثري از قاتل نبود)
    با اين حال اگر شخص خاصي را بعنوان قاتل شناسايي كرده و او را تايك ساختمان تعقيب نموده، اما او فرار كند، بيان جمله در [3] درباره شخصي كه يك كاربرد ارجاعي است، براساس دانش گوينده از اينستكه مورد ارجاع وجود دارد.
    نكته اين تمايز اينستكه خود عبارات را نمي‌توان بعنوان دارنده ارجاع تلقي كرد( اغلب در برداشت‌هاي معنايي فرض مي‌شوند) ، اما به كاركرد ارجاعي در متن توسط گوينده يا نويسنده، داده شده يا داده نمي شوند، اغلب ، گويندگان مارا ترغيب مي‌كنند كه از طريق كاربردهاي صنعتي ، فرض كنيم آنچه آنها درباره‌اش صحبت مي‌كنند، حتي وقتي شيء يا فرد مورد شرح وجود ندارد، مثلاً در [2c] ، ما آن را مي‌شناسيم.
    ديگر اعضاي مشهور آن گروه پَري دندان و پاپانوئل هستند.
    اسامي و ارجاع‌ها:
    گونه ارجاعي كه اينجا نشان داده شده، نوعي است كه براساس مشاركت «قصد براي شناخت» و «شناخت قصد» در كاربوده است . اين فرآيندف نه تنها مستلزم كار بين يك گوينده و شنونده است ، به نظر مي‌رسد كه كار براساس قواعد بين تمام اعضاي جامعه كه زبان وفرهنگ مشتركي هم دارند را مي‌طلبد.
    به اين معنا، كه قاعده‌اي هست كه عبارات ارجاعي معين، براي شناخت اشياء معين يابراساس منظم، بكار برده ‌ مي‌شود. تجربه روزانه ما از عملكرد موفق اين قواعد، مي‌توانند اين فرض را ايجاد كندكه عبارات ارجاعي مي‌توانند ،اشياء خيلي خاص را طراحي كنند. اين فرض به اين تفكر منجر شده كه يك اسم يا اسم خاص مانند «شكسپير» مي‌تواند تنها براي شناخت يك شخص خاص بكار رود و عبارت شامل اسم عامل مانند «ساندويچ پنير» مي‌تواند تنها براي شناخت يك شيء خاص بكار رود. اين تفكر ، اشتباه است. ديدگاه كاربردي درست ارجاع به ما امكان مي‌دهد كه ببينيم ، چطور يك شخص را مي‌توان از طريق عبارت «ساندويچ پنير» و يك شيء را از طريق اسم «شكسپير» شناخت. براي مثال ، عجيب نيست، كه يك دانش آموز سؤال ديگري در [4a] بپرسد و جواب در [4b] دريافت كند.
    [4] a.Can I borrow your skakespeare?
    (مي تونم شكسپيرتون را قرض بگيرم؟)
    b. Yeah, it's over ther on the table .
    (بله، آنجا بالاي هنر است)د


    وقتي تنها، يك متن ، خلق مي‌شود، ارجاع مورد نظر و ارجاع استنباطي ، يك شخص نيست . اما شايد يك كتاب باشد( به ضمير it' توجه شود) .

    در يك رستوران ، يك پيش‌خدمت دستور غذايي را به پيش خدمت ديگر نشان داده و جمله‌ي [5a] را مي‌پرسد ودر پاسخ [5b] را مي‌شنود.
    [5] a. Where's the cheese sandwich sitting?
    مسئول ساندويچ پنير كجاست؟
    b. He's over there by the window!
    او آنجا ، كنار پنجره است.


    در اين متن داده شده، ارجاع ، يك شيء نيست. اما بعنوان يك شخص شناخته مي‌شود. (به ضمير 'be' توجه كنيد)
    مثالها در [4]و [5] ، به ما امكان مي‌دهد كه ببينيم ، چطور يك ارجاع واقعاً كار مي‌كند . مثال شكسپير در [4] ، پيشنهاد مي‌كند كه مجموعه متداولي از ايشان كه مي‌تنوانند با كاربرد نام يك نويسنده شناخته شوند، وجود دارد ( از لحاظ پتانسيلي فرهنگ-معين) . اجازه دهيد ، آنها را اشيايي بناميم كه نويسنده ايجاد مي‌كند" . اين امر به ما امكان مي‌دهد كه معناي جملات را در [6] بفهميم.
    [6] a. Shakespeare takes up the whole bottom shelf.
    كتاب شكسپير ، تمام قفسه را پر كرد.
    b. We're oing to see Shakespear in London.
    مي‌خواهيم تئاتر شكسپير را در لندن ببينم.
    c. I hated Shakespeare at school.
    من از درس شكسپير در مدرسه متنفرم.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  3. #13
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آشكارا ، اين قرارداد، نه تنها براي نويسندگان ، بلكه براي هنرمندان[7a]، آهنگساز [7a] ، موسيقي دان[7a] و بسياري توليدكنندگان اشياء هم هست.
    [7] a. Picasso's on the far wall.
    اثر پيكاسو روي ديوار در نقطه دوري هست.
    b. The new Moart is better value than Bach.
    آهنگ جديد هوتزارت از آهنگ باخ پرارزشتر است.
    c. My Rolling stones is missing.
    رولينگ استون من گم شده است.


    به نظر مي‌رسد كه ارتباط كاربردي بين اسامي خاص و اشيايي كه بطور متداول مرتبط هستند در يك جامعه اجتماعي و فرهنگي معين، با آن اسامي وجود دارد. استفاده از اسامي خاصي كه به طور ارجاعي براي شناخت چنين اشيايي ، مي‌باشد ، شنونده را برمي‌انگيزد تا نتيجه مورد انتظار را گرفته ( براي مثال، از نام نويسنده به كتاب او) و به موجب آن ، خود را عنصري از همان جامعه‌اي كه گوينده در آن است، بداند .
    در چنين موردي، آشكار است كه بيشتر از آنچه گفته شده ، منتقل مي‌شود.
    ماهيت ارجاعي ، كه توضيح داده مي‌شود ، آن چيزي است كه به خواننده امكان مي‌د هد تا مفهوم عنوانهاي روزنامه را وقتي اسم كشورها را مانند مثال در [8a] ، بكارمي‌برد، جاييكه مورد ارجاع، بايد بعنوان تيم فوتبال مي‌باشد نه دولت و در [8a] ، جاييكه دولت مورد نظر بوده نه تيم فوتبال مشخص مي‌كند.
    [8] a. Brazil wins world cup.
    تيم فوتبال برزيل، جام جهاني را برد.
    b. Japan wins first round of trade talks.
    كشور ژاپن ، دردور نخست نشست‌هاي تجاري پيروز شد.


    نقش همراه- متن:
    در بسياري از مثالهاي قبل، توانايي شناخت موارد ارجاع مورد قصد ، در واقع ، بيشتر به درك از بيان ارجاعي بستگي دارد. اين امر، توسط موضوعات زبان شناسي همراه شده ، يا همراه -متن، همراه بيان ارجاعي مي‌باشد. وقتي در [8a]، يك عنوان بحث مي‌شود، 'Brazil' يك عبارت ارجاعي و 'wins word cup' بخشي از همراه- متن(بقيه روزنامه بيشتر، همراه- متن است) . است. همراه-متن، دامنه تغييرهاي احتمالي كه ممكن است از لغتي مانند 'Brazil' داريم ، محدود مي‌كند. لذا، گمراه كننده است كه تصو كنيم، ارجاع، تنها براساس توانايي هابراي شناخت مورد ارجاع از طريق عبارت ارجاعي، شناخته مي‌شود.
    عبارت ارجاعي، در واقع دامنه اي از ارجاع ايجاد مي‌كند ف به اين معنا كه تعدادي از موارد ارجاع احتمالي را در خود دارد. با بازگشت به مثال قبلي، مي‌توانيم نشان دهيم كه با اين كه عبارت 'the cheese sandwich' همان همراه-متن متفاوت در [9a] و [9b] مي ماند اما به انواع مختلف تغييرها در هر مورد منجر مي‌شود. (مثلا "غذا" در [9a]و "شخص" در [9b] ).
    [9] a. The cheese sandwich is made with white bread.
    ساندويچ پنير، با نان سفيد تهيه مي‌شود.
    b. The cheese sandwich left without paying.
    اگر پول شخصي كه ساندويچ پنير درست مي‌كند را نپردازيد ، مي‌رود.
    البته ، همراه – متن تنها بخش زبان‌شناسي محيط است كه با آن عبارت ارجاعي ، را بكار مي‌گيرند. محيط فيزيكي ف يا بافت(زمينه) ، شايد به اين دليل كه اثر قدرتمندي بر چگونگي تغيرر عبارات ارجاعي دارد، به سادگي شناخته شود. بافت فيزيكي يك رستوران ، حتي قواعد گفتاري افرادي كه در آن كار مي‌كنند، مي‌تواند براي تغيير [9] مهم باشد.
    بطور مشابه ، مفيد است بدانيم كه بيمارستان ، بافت [10a] ، اتاق دندانپزشك [10b] و پذيرش هتل [10c] .
    [10] a. The heart-attack mustn't be moved.
    بيماري كه دچار حمله قلبي شده را نبايد حركت دادو
    b. Your ten-thirty just cancelled.
    وقت ، تاريخ 13-10 شما، كنسل شده
    c. A couple of rooms have complained avout the heat.
    دوتا اتاق ، از گرما شكايت كرده‌اند

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  4. #14
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مثالها در [10] ، حمايتي رابراي تحليل ارجاعي كه بستگي به بافت محلي و دانش محلي شركت كنندگان دارد، ايجاد كند اين امر، بسيار، بستگي به آشنايي با قواعد اجتماعي-فرهنگي ، بعنوان اساسي براي نتيجه‌گيري دارد (براي مثال ، شخصي در بيمارستان بيمار است، پرستار آن شخص را از طريق نام بيماري اش بشناس) . اين قراردادها ، از يك گروه اجتماعي به گروه ديگر به طرز چشمگيري متفاوت شده ومي‌تواند از يك زبان به زبان ديگر ، به طرز متفاوتي مشخص شود.پس ارجاع ، تنها يك ارتباط بين معني يك كلمه يا عبارت و يك شيء يا شخص در جهان نيست. در ضمن كار اجتماعي است كه گوينده فرض مي‌كند كه لغت يا عبارت انتخاب شده يا يك شيء يا شخص را كه بعنوان قصد گوينده تفسير شده، شناسايي كند.


    ارجاع آنافوريك:
    بحث قبلي به اعمال منفرد ارجاع اشاره دارد. با اين حالف در بيشتر گفتار و نوشتار، بايد به دنبال اين باشيم كه بر بيش از يك جمله در يك زمان ، درباره چه كسي يا چه چيزي، صحبت مي‌كنيم.
    بعد از معرفي اوليه شيء ،گوينده ، عبارات مختلفي براي نگهداري ارجاع، همانند [11] ، را بكار مي‌برد.
    [11] In the film, a man and a woman were trying to wash a cat.
    در فيلم، مردي و زني، سعي داشتند ، گربه‌اي را بشويند.
    The man was holding the can while the woman poured water on it.
    مرد گربه را نگه داشته د رحاليكه زن ، آب روي آن ريخت
    He said something to her and they started laughing.
    مردچيزي به زن گفت و آنها شروع به خنديدن كردند.


    در انگليسي ، ارجاع اوليه يا ذكر معرفي، اغلب نامعين است("مردي"، "زني"،"گربه اي")
    در [11] ، عبارات اسمي معين( "يك مرد"، "يك گربه" ، " يك زن" ) ، و ضماير( 'it','her','he',they') مثالهايي از ارجاع بعدي براي موارد ارجاعي كه قبلاً معرفي شده ، بوده ، معمولاً بعنوان ارجاع آنافوريك ، يا آنافورا ناميده مي‌شود.
    در اصطلاح فني، عبارت بعدي يا ثانوي، آنافور و عبارت اوليه پيشين (مقدم) است. ترغيب مي‌شويم كه ارجاع آنافوريك را بعنوان مرحله‌اي از ادامه براي شناخت دقيق همان شيء كه توسط پيشين دلالت داده شده، در نظر بگيريم . در بسياري موارد، آن فرض، تفاوت كوچكي را در تغيير ايجاد نموده، اما درآن مواردي كه برخي تغييرات يا تأثيرات شرح داده شده، ارجاع آنافوريك بايد بطور متفاوتي تفسير شود. در مثال [12] از يك دستور غذا، عبارت ارجاعي اوليه "6 سيب زميني" چيزي متفاوت را از ضمير آنافوريك 'them' كه بايد بعنوان "6 سيب زميني پوست كنده و قطعه شده" تفسير شود ، ايجاد مي‌كند.
    [12] Peel and slice six potatoes.
    6 سيب زميني را پوست كنده و قطعه قطعه كنيد.
    Put them in cold salted water.
    آن سيب زميني ها را درآب شور سرد بگذاريد.
    حالت معكوسي از طرح پيشين –آنافور ، گاهي در شروع داستان، مانند مثال [13] ، وجود دارد.
    [13] I turned the corner and almost stepped on it.
    به گوشه‌اي بازگشته و با عجله حركت كردم.
    There was a large snake in the middle of the path.
    مار بزرگي در وسط مسير بود.



    توجه كنيد كه ضمير 'it' كه يكبار بكار رفته، به سختي مي‌توان آن را تفسير كرد تا زمانيكه عبارت اسمي كامل در خط بعدي نمايان شود. اين طرح را به لحاظ تخصصي ف كاتافور ناميده كه نسبت به آنافور غير متداولتر است. دامنه‌اي از عبارات كه براي ارجاع آنافوريك بكار مي‌رونددرانگليسي وجود دارد. نوعي‌ترين اشكال، ضماير مانند 'it' در [14a] بوده ، اما عبارات اسمي معين نيز بكارگرفته شده، مثال 'the slices' در [14b].
    [14] a. Peel an onion and slice it.
    پيازي را پوست كنده و آن را قطعه قطعه كنيد.
    b. Drop the slices into hot oil.
    قطعات پياز را در روغن داغ بيندازيد .
    c. Cook for three minutes.
    آن را براي سه دقيقه بپزيد.
    وقتي يك تفسير ما را ملزم مي‌سازد تا شيء را بشناسيم، مانند 'Cook (?) for three minutes' چيزي را براي سه دقيقه بپزيد.. ) در [14c] ، و هيچ عبارت زبان شناسي وجود ندارد، آن را آنافورصفر يا حذف مي‌نامند.
    استفاده از آنافور صفر به عنوان ابزار نگهداري ارجاع، به وضوح عبارتي ايجاد مي‌كند كه شنونده بتوانداستنباط كند. چه كسي يا چه چيزي را گوينده مي‌خواهد بشناسد. مورد آشكار ديگري از انتقال بيشتر مطالب نسبت به آنچه فقط گفته شود است.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  5. #15
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شنونده، انتظار دارد نوع خاص تري از استنباط را زماني كه عبارت آنافوريك ارتباط زبان شناسي با پيشين ها ندارد، دريابد. اين نكته ، بايد در فصل I با مثال "دوچرخه" و بيشتر در جملات [15]نشان داده شود.
    [15] a. I just rented a house. The kitchen is really big
    الان يك خونه اجاره كردم، آشپزخونه خيلي بزرگه
    b. we had chardonnay with dinner. The wine was the best part.
    چاردوني همراه با شام مي خوريم، اين شراب بهترين بخش شام بود.
    c. The bus came on time, but he didn't stop.
    اتوبوس به موقع آمد ، اما توقف نكرد.
    دريافت معني [15a] ، مستلزم اين ارجاع است. ( به اين معنا كه اگر x يك خانه است، سپس y آشپزخانه‌اي دارد، تا ارتباط آنافوريك ايجاد شود. چنين ارجاعي به دانش معكوس ، همانند [15b] بستگي دارد. كه مي‌تواند خاص تر باشد. (مثلاً چاردوني يك نوع شراب است ) . به علاوه ، ارجاع مي تواند، براي برخي گويندگان ، خيلي خودكار باشد. (مثلاً ، اتوبوس، راننده اي دارد. ) به طوريكه بتوانند مستقيماً به يك ضمير براي ارجاع آنافوريك همانند [15c] بپردازند. در اين مثال، توجه كنيد كه پيشين ('the bus') و آنافور ('he') داراي تطابق گرامري نيستند . (يعني بطور معمول اتوبوس، 'it' ، بايد باشد) . همانطور كه قبلاً اشاره شد ، ارجاع موفق به برخي روابط صحبح گرامري و لغوي سختگيرانه بين ويژگيهاي مورد ارجاع و عبارت ارجاعي انتخابي ندارد .
    لغت 'sand wich' مي‌توانديك شخص را نشان دهد و ضمير 'he' مي تواند آنافور براي يك شيء باشد. كليد دريافت معناي ارجاع ، فرآيند كاربردي شناسي است. كه به موجب آن گوينده عبارات زبان شناسي را با قصد شناخت اشياء خاصي انتخاب كرده با اين فرض كه شنونده آن عبارت را آن طور كه گوينده انتظار دارد، تفسير و مشاركت مي‌نمايد.
    ابعاد اجتماعي ارجاع، مي‌تواند به تأييد مشاركت، نيز مرتبط باشد. شناخت فوري يك ارجاع مورد نظر، حتي وقتي يك عبارت ارجاعي كوچك بكار رفته (مثلاً يك ضمير)، چيزي مشترك، متداول و لذا نزديكي اجتماعي را نشان مي‌دهد. ارجاع موفق يعني يك هدف از طريق استنباط شناخته شده و نوعي از اطلاعات مشترك و لذا رابطه اجتماعي را نشان مي‌دهد. فرض اطلاعات مشترك، در مطالعه پيش فرض‌ها نيز دخيل است.
    پيش فرض و ايجاب
    در بحث قبل از ارجاع، كشيشي به اين ايده بود كه گوينده فرض مي‌كنند، اطلاعات خاص، قبلاً توسط شنونده نشان شناسايي شده است. به اين دليل كه اين اطلاعات را شناخته شده فرض مي‌كنند، چنين اطلاعاتي، معمولاً بيان نشده و لذا بعنوان بخشي كه منتقل شده اما گفته نشده، لحاظ مي‌شود. اصطلاح تكنيكي پيش فرض و ايجاب براي شرح دو جنبة مختلف از اين نوع اطلاعات بكار مي‌رود. شايان ذكر است كه از ابتدا پيش فرض و ايجاب براي كاربرد شناساي در گذشته نسبت به آنچه اكنون هستند، اصلي‌تر محسوب مي‌شوند. در بيشتر شيوه‌هاي جاري، علاقه كمتري به نوع بحث تكنيكي مرتبط با تحليل منطقي اين پديده‌ها وجود دارد. با اين حال، بدون معرفي به آن نوع بحث تحليلي، دشوار است در يابيم چطور روابط بين معنا و كاربرد، پيشرفت نموده است.
    بيشتر مطالبي كه در اين فصل دنبال شده براي نمايش فرآيند تفكر از طريق مشكلات در تحليل برخي جنبه‌هاي معاني نامرئي است. بگذاريد با تعريف اصطلاحات، آغاز كنيم.
    پيش فرض، چيزي است كه گوينده آن را به عنوان مورد قبل از بيان گفتار مي‌شناسد. گويند، نه جملات، پيش فرض‌ها را دار ند.
    يك ايجاب چيزيست كه به طور منطقي آنچه در گفتار تأييد شده را دنبال مي‌كند.
    جملات، نه گوينده‌ها، ايجاب دارند.
    مي‌توانيم برخي اطلاعات بالقوه فرض شده كه با گفتار [1] هم مرتبطند را تعريف كنيم.
    [1] Mary's brother bought three horses.
    (برادر مري سه تا اسب خريد).
    در ايجاد گفتار در [1] گوينده، بطور معمول، انتظار دارد كه پيش فرض داشته باشد به اين مضمون كه شخصي به نام مري وجود دارد و مري يك برادر دارد. گوينده پيش فرض‌هاي خاص‌تري را به اين مضمون كه مري فقط يك برادر دارد و اينكه برادرش پول زيادي دارد را هم لحاظ مي‌كند.
    تمام اين پيش‌فرض‌ها، پيش‌فرض‌هاي گوينده بوده و تمام آنها مي‌توانند اشتباه هم باشند. جمله در [1] ، داراي ايجاب است كه به اين مضمون كه برادر مري، چيزي خريده، سه حيوان خريده، دو اسب خريده، يك اسب خريده و بسياري نتايج منطقي مشابه. اين ايجاب‌ها بدون توجه به اينكه آيا عقيده گوينده درست است يا اشتباه از جمله دنبال مي‌شود.
    اين مطالب بدون اينكه گفته شوند، منتقل مي‌گردند. با اين حال، به دليل ماهيت منطقي آنف ايجاب در كاربردي شناسي معاصر، بيشتر از توجه و البته به گوينده در پيش فرض، مورد بحث قرار نمي‌گيرد.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  6. #16
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    پيش‌فرض:
    در بسياري بحث‌ها دربارة مفهوم، پيش فرض را بعنوان رابطه بين دو طرح، در نظر مي‌گيرند. اگر بگوييم، جمله در [2a] شامل طرح p و جمله در [2b] داراي طرح q است لذا، با بكار بردن علامت >> به معناي پيش فرض شده، مي‌توانيم رابطه را بصورت [2c] نشان دهيم:
    [2] a. Mary's dogis cute. (=p)
    (سگ مري، با مزه است)
    b. Mary has a dog. (=q)


    (مري يك سگ دارد)
    c.p>>q
    به طرز جالبي، وقتي مخالف جمله در را با منفي كردنش ، همانند ايجاد مي‌كنيم، در مي‌يابيم كه رابطه، پيش فرضي تغيير نمي‌كند. به اين معنا كه، همان پيش فرض q، همانند تكرار شده، توسط NOTP هم پيش فرض شده، همانند .
    [3] a. Mary's dog isn't cute. (=NOTP)
    (سگ مري با مزه نيست)
    b. Mary has a dog. (=q)
    c. NOTP>>q
    اين ويژگي پيش فرض را معمولا ثبات تحت نفي نامند. اساساً، به اين معناست كه پيش فرض يك جمله حتي وقتي جمله را منفي مي‌كنيم ثابت باقي مي‌مانند (يعني هنوز درست است). بعنوان مثال بيشتر، به يك موقعيتي توجه كنيد كه شما (از طريق منفي كردن، مانند ) با كسي كه قبلاً جمله در ساخته، مخالفيد.
    [4] a. Everybody knows that John is gay. (=P)
    (هر كسي مي‌داند كه جان، شاد است)
    b. Everybody doesn’t know that John is gay. (NOTP)
    هيچ كسي نمي‌داند كه جان، شاد است.
    c. John is gay (جان شاد است.)
    d. P>>g & NOTP>>q
    توجه كنيد اگر هر دو گوينده درباره اعتبار P مخالفند (به اين معنا كه جمله در )، آنها هر دو فرض مي‌كند كه حقيقت q (به اين معنا كه ) ، ساختن جملات است. طرح q همانطور كه در نشان داده شده، توسط P و NOTP ، پيش فرض شده و ثابت تحت نفي باقي مي‌ماند.
    انواع پيش فرض
    در تحليل اينكه چطور فرضيات گوينده، نوعاً بيان مي‌شود، پيش فرض با كاربرد تعداد زيادي از لغات، عبارات و ساختارها، مرتبط مي‌شود. اين اشكال زبان شناسي را بعنوان شاخص‌هاي پيش فرض بالقوه كه تنها مي‌تواند پيش فرض حقيقي در بافت 4 باشند، در نظر مي‌گيريم. همانطور كه قبلاً در مثال‌هاي [1] تا [3] ديديم. ساختار ملكي در انگليسي مرتبط با پيش فرض موجود است. پيش فرض وجودي نه تنها در ساختار ملكي وجود دارد (مثلاً your car >> you have a car) بلكه، در هر عبارت اسمي معين هم معمولاً يافت مي‌گردد.
    با استفاده از هر عبارت در [5]، گوينده مسئول وجود اشياء نامبرده مي‌باشد.
    [5] The king of Sweden, the cat, the girl next door, the counting crows.
    (پادشاه سوئد، گربه، دختر كنار در، كلاغهاي محاسبه‌گر)
    مي‌بايست ؟ پيش فرض وجودي را بعداً بررسي كنيم، اما ابتدا بايد توجه كرد كه انواع مختلفي از پيش فرض در [4] وجود داشته است. در [4] ، فعل know در يك ساختار رخ مي‌دهد، 'Every body knows that q' با q بعنوان پيش فرض لحاظ مي‌شود.
    اطلاعات از پيش فرض شده به دنبال فعلي مانند 'know' مي‌تواند بعنوان يك حقيقت فرض شود و بعنوان پيش فرض حقيقي شرح داده شود. تعدادي از ديگر افعال مانند
    درك كردنrealize در [6a] و تأسف داشتن 'regret' در [6b] و عباراتي شامل 'be' با آگاه بودن'aware' در [6c] ، عجيب 'odd' در [6d] و شاد'glad' در [6e] ، پيش فرض‌هاي حقيقي دارند.
    [6] a. She didn't realize he was ill. (>> HE was ill)
    (آن زن درك نكرد كه او بيمار است).
    b. We regret telling him.
    (>>we told him) (او متأسف شد كه بهش گفته)
    c. I wasn't aware that she was married.
    (نمي‌دونستم كه ازدواج كرده)
    (>> she was married)
    d. It isn't odd that he left early. (>>He left early)
    (عجيب نيست كه زود رفته)
    e. I'm glad that it's over.
    (>> It's over) (خوشحالم كه تمام شد)
    اشكال ديگري وجود دارد كه مي‌تواند بعنوان منبع پيش فرض‌هاي لغتي، بهترين باشد.
    ساختار شرطي نشان داده شده در [11] . معمولاً شرطي خلاف واقع نام داشته، پيش فرض اينست كه اطلاعات در عبارت if در زمان بيان گفتار درست نيست.
    [11] if you were my friend, you would have helped me.
    (>>you are not my friend)
    (اگر دوستم بودي، كمكم مي‌كردي)

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  7. #17
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    وجود پيش فرض‌هاي غيرحقيقي بخشي از مسائل جالب براي تحليل گفتار با ساختار‌هاي پيچيده است، معمولاً بعنوان برآورد مشكل شناخته شده كه در بخش بعدي مورد بررسي قرار مي‌گيرد.
    شاخص‌‌هاي پيش فرض‌هاي پتانسيلي كه تا كنون بحث شده در جدول 1. 4 خلاصه مي‌گردد.


    پيش فرض /مثال / نوع
    X وجود دارد >> /يك x / ضروري
    من رفتم >> /متأسفم كه مي‌روم/ حقيقي
    او شاد نبود >>/ او تظاهر مي‌كرد كه شاد است/ غيرحقيقي
    او سعي كرد فرار كند >>/ او ترتيب فرار را داد / لغتي
    او مرد >> /كي مرد؟ /ساختاري
    مريضم >> /اگر مريض نبودم /خلاف حقيقت


    جدول 1. 4 پيش‌فرض‌هاي بالقوه


    پيش‌بيني مسأله
    انتظار اساسي اينست كه پيش‌فرض‌ يك جملة ساده، وقتي جمله ساده، بخشي از يك جمله پيچيده‌تر مي‌شود. درست باقي مي‌ماند. اين مطلب يك گونه از ايدة كلي است كه معني كل جمله، تركيبي از معاني بخش‌هاي آن است. با اين حال، معني برخي پيش‌فرض‌ها (بعنوان بخش‌ها) باقي نمي‌مانند تا معني برخي جملات پيچيده (بعنوان كل) شنونده اين امر را پيش‌بيني مسأله نامند.
    در مثال [12] مي‌خواهيم بدانيم براي پيش‌فرض q ("يكي بيمار بود") كه فرض مي‌شد در ساختار ساده [12e] درست بوده، اما در جمله پيچيدة [12h] طرح نشده، چه رخ داده است.
    به منظور دنبال نمودن اين نوع تحليل، بايد موقعيتي كه شخص ممكن است بگويد: "تصور كردم كه يكي مريض بود و هيچ‌كس متوجه نشد كه او مريض بود". تصور كند.
    [12] a. Nobody realized that Kelly was ill. (=p)
    (هيچ‌كس نفهميد كه يكي مريض بود)
    b.kelly was ill.
    (يك مريض بود) c. p>>q
    (در اين موقع، گوينده [12a] را گفته و [12b] را پيش فرض نموده).
    d. I imagined that Kelly was ill. (=r)
    (فكر كردم كه يكي مريضه)
    e. Kelly was not ill. (= NOT q)
    (يكي مريض نبود) f. r>> NOT q
    (در اين موقع، گوينده [12d] را گفته و [12e] كه مخالف [12b] است را پيش فرض مي‌كند).
    g. I imagined that Kelly was ill and nobody realized that she was ill. (=r & p)
    (فكر كردم يكي مريضه و هيچ‌كس نمي‌دونم كه اون مريضه).
    h. r& p >> NOT q (=r & p)
    (در اين نكته، بعد از تركيب r&p ، پيش فرض q را نمي‌توان، درست فرض كرد).
    در يك مثال مانند [12] ، تحليل تخصصي ممكن است روشن باشد، اما دشوار است كه دربارة بافتي كه در آن شخص مانند آن مثال صحبت مي‌كند، تفكر نماييم. شايد مثال [13] ، بهتر، بافتي شود.
    در يك قسمت از يك سريال بازاري تلويزيوني، دو شخصيت، مكاملة [13] دارند:
    [13] shirly : it's so sad. George regrets getting mary pregnant.
    (خيلي بد شد. جورج متأسفه كه مري را باردار كرده)
    Jean: But he didn't get her pregnant. We know that now.
    (اما جورج، مري را باردار نكرده، الان متوجه شديم).
    اگر دو گفتار [13] را تركيب كنيم، توالي: جورج، مري را باردار كرده؛ اما او مري را باردار نكرده".
    با شناخت طرح‌هاي مختلف، همانند [14] مي‌توانيم پيش فرض q در [14 b] را ببينيم، كه بعنوان پيش فرض گفتار تركيبي در [14e] باقي نمي‌ماند.
    [14] a. George regrets getting mary pregnant. (=p)
    (جورج متأسفه كه مري را باردار كرده)
    b. George got Mary pregnant. (=q)
    (جورج، مري را باردار كرده).
    c. p>>q
    d. He didn't get her pregnant. (=r)
    (جورج، مري را باردار نكرده).
    e. George regrets getting mary pregnant, but he didn't get her pregnant. (=p&r)
    (جوذج متأسفه كه مري را باردار كرده، اما جورج مري را باردار نكرده).
    f. p & r >> NOT q

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  8. #18
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    يك شيوه تفكر درباره كل جمله نشان داده شده در [14 e] اينست كه، يك گفتار توسط يك شخص گزارش مي‌شود به اين مضمون كه در سريال، آن روز چه اتفاقي افتاده است. آن شخص گمان نمي‌كند كه پيش فرض q (يعني، جورج مري را باردار كرده)، وقتي [14e] بيان مي‌گردد، درست باشد.
    توضيح ساده براي اين حقيقت كه پيش فرض‌هاي پيش‌بيني نشده اينستكه، اين پيش‌فرض‌ها توسط ايجاب تخريب مي‌گردند. به خاطر داشته باشيد كه يك ايجاب چيزي است كه لزوماً آنچه تأييد شده را دنبال مي‌ك ند. در مثال [13] گفتار چين كه "او را باردار نكرده" در واقع اين عبارت "جورج مري را باردار نكرده" بعنوان نتيجه منطقي، به دنبال مي‌آورد. بنابراين، وقتي شخصي كه خودش سريال را ديده، مي‌گويد "جورج، متأسفه كه مري را باردار كرده، اما او را باردار نكرده" شما يك پيش فرض q و ايجاب NOTq را داريد.
    ايجاب (نتيجة ضروري از آنچه گفته شده است)، و تنها قدرتمند‌تر از پيش‌فرض (فرض قبلي‌تر) است. قدرت ايجاب مي‌تواند براي باطل كردن پيش‌فرض‌هاي موجود بكار رود.
    معمولاً گمان مي‌كنيم وقتي يك شخص، توصيف معيني از نوع يك x (براي مثال پادشاه انگلستان) را بكار مي‌برد، او وجود شيء را كه توصيف كرده، پيش فرض نموده، مانند گفتار [14a] .
    همچنين در هر گفتار از اين شكل x وجود ندارد، "همانند [15 b] ، ايجابي وجود دارد كه x نيست. اما تا گوينده [15n] ، هنوز پيش فرض وجود شيء شرح داده شده را دارد؟
    [15] a. The king of England visited us.
    (پادشاه انگلستان با ما ملاقات كرد)
    b. The king of England doesn't Exist!
    (پادشاه انگلستان وجود ندارد!)
    به جاي اينكه فكر كنيم، گوينده‌اي كه مي‌گويد [15b] ، همزمان عقيده دارد كه پادشاه انگلستان وجود دارد (پيش فرض) و پادشاه انگلستان وجود ندارد (ايجاب)، در مي‌يابيم كه ايجاب قوي‌تر از پيش فرض است.
    پيش فرض وجودي را كنار مي‌گذاريم.
    همانطور كه بيشتر تأكيد شد، ممكن است بهترين تفكر دربارة انواع پيش‌فرض‌هاي نشان داده شده در جدول 1 . 4 بعنوان "پيش فرض بالقوه" باشد كه تنها وقتي مورد نظر گوينده اين باشد كه درون چنين گفتاري شناخته شود، پيش فرض حقيقي مي‌گردد. در واقع، گويندگان مي‌توانند نشان دهند كه پيش فرض بالقوه دارند (به اين معنا كه he has a car) كه مي‌تواند احتمالاً از طريق عباراتي مانند "or something" همانند [16] نمايش داده شود.
    [16] ?a. What's that guy doing in the parking lot
    (آن شخص در زمين پاركينگ چه مي‌كند؟)
    b. He's looking for his car or something.
    (او به دنبال ماشين‌اش يا چيز ديگري است)
    در [16n] ، گوينده پيش فرض [he has a car] را بعنوان حقيقت مفروض نمي‌پذيرد.
    شايان ذكر است كه به خاطر داشته باشيم، هرگز لغت يا عبارت نيست، كه پيش فرض دارد. تنها گوينده مي‌تواند پيش فرض، داشته باشد.
    ايجاب‌هاي منظم:
    در گفتار معمول، ايجاب يك مفهوم كاربردي نيست (به اين معنا كه با مفهوم گوينده كار دارد)، اما به جاي اينكه بعنوان مفهوم كاملاً منطقي لحاظ شود، با علامت -11 نشان داده مي‌شود. برخي مثالها از ايجاب براي جمله در عبارت [17]، در [18] نشان داده شده:
    [17] Rover chased three squirrels. (=p)
    (اور سه سنجاب را دنبال مي‌كرد)
    [18] a. something chased three squirrels. (=q)
    (چيزي، سه سنجاب را دنبال مي‌كرد)
    b. Rover did something to three squirrels. (=r)
    (اور، با سه سنجاب كاري را انجام داد).
    c. Rover chased three of something. (=s)
    (اور، سه چيز را دنبال كرد).
    d. something happened. (=t)
    (چيزي، اتفاق افتاد)
    در نمايش ارتباط ايجاب بين [17] و [18a] همانند p11-q تنها يك نتيجه منطقي را نمادگذاري كرده‌ايم. بگذاريد بگوييم در بيان جملة [17] گوينده لزوماً صحت، تعداد زيادي از ايجاب‌هاي پس زمينه، (فقط برخي از آنها در [18 a-b] ) نشان داده شده مي‌پذيرد.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  9. #19
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در يك مورد گفتار [17] با اين حال، گوينده، نشان خواهد داد كه چطور اين ايجاب‌‌ها، بايد تنظيم شود. به اين معنا كه، گوينده نوعاً با تأكيد بر اين، كه فرض شده ايجاب بايد پيش زمينه بوده يا براي بيان، معناي مورد نظر، مهم‌تر باشد، معني را منتقل خواهد كرد. براي مثال، در بيان [19a]، گوينده نشان مي‌دهد كه ايجاب پيش زمينه و لذا، فرض اصلي انيستكه اور تعداد معني سنجاب را دنبال كرده است.
    [19] a. Rover chased THREE Squirrels.
    (رُوِر به دبنال سه سنجاب كرد)
    b. ROVER chased three squirrels
    (رُوِر ، سه سنجاب را دنبال كرد)
    در [19b] ، تمركز روي Rover است و فرض اصلي اينستكه ، چيزي، سه سنجاب را دنبال مي كند. يك عملكرد تاكيد در انگليسي اينست كه در اين شيوه ،‌به وضوح با مشخص كردن فرض اصلي گوينده در ايجاد كردن گفتار، مرتبط است. همانند اين مطالب، به گوينده امكان مي دهد براي شنونده و مشخص كند كه چه تمركزي بر پيغام است و چه چيزي فرض شده است.
    يك كاركرد مشابه ، توسط ساختاري كه ساختار "it-cleft" در انگليسي ناميده مي شود، نشان مي دهيم ،‌در گفتار [20] نشان داده شده :
    [20] a. It was ROVER that chased the squirrels.
    (رُوِر بود كه به دنبال سنجاب ها مي كرد)
    b. It wasn't ME who took your money.
    (من نبودم كه پول تو را بردم)
    در هر دو مقال در [20] ، گوينده مي تواند اين مطلب را منتقل كند آنچه او عقيده دارد، شنونده قبلاً مي دانسته (يعني ،‌ايجاب پيش زمينه ) در [20b] ، آن ايجاب پيش زمينه (كسي پول تو را برده ) اطلاعات مشترك ايجاد كرده تا مسئوليت شخصي براي آن كار را نفي كند،‌گفتار در [20b] ، ميتواند براي نسبت دادن ايجاب پيش زمينه به شنوندگان بدون اينكه واقعاً‌آن را آغاز كنند ، بكار مي رود (براي مقاله ، ادعاي احتمالي) اين مثالي است از آنچه، بيشتر مطالب منتقل مي كند تا گفته شود.
    همكاري و معني ضمني :
    در بيشتر مباحث قبل ، فرض شد كه گويندگان و شنوندگان درگير در مكالمه، با يكديگر مشاركت دارند. براي مثال، براي اينكه ارجاع موفق باشد،‌ پيشنهاد شده كه همگان، عامل ضروري بود.
    در پذيرش، پيش فرض گويندگان، شنوندگان معمولاً بايد فرض كنند كه يك گوينده كه مي گويد my car واقعاً ماشيني داشته كه ذكر شده و سعي ندارد، شنونده را گمراه كند. اين مفهوم مشاركت به اين معناست كه افرادي كه مكالمه دارند، اينطور فرض نمي شود كه سعي دارند، ‌اطلاعات مناسب را از هم مخفي كرده يكديگر را گيج يا به هم حقه بزنند. در بيشتر شرايط، اين نوع همكاري، تنها، نقطه شروع، دريافت معني از آنچه گفته شده است، مي باشد.
    در بين ساعات ناهار، يك زن، از ديگري مي پرسد، چطور دوست دارد همبرگر را بخورد و جواب [I] را دريافت مي كند؛
    [I] A hamburger is a hamburger.
    (يك همبرگر ، همبرگر است)
    از يك ديدگاه كاملاً منطقي ، جواب در [I] ، به نظر مي رسد كه هيچ ارزش ارتباطي ندارد زيرا موردي كاملاً آشكار را بيان نمي كند. مثال در [I] و ديگر موارد ظاهراً بي معني مانند "تجارت ،‌تجارت است" يا "‌پسرها،‌پسرها هستند" را تكرار مكررات نامند. اگر در يك مكالمه بكار برده شوند، ‌بوضوح گوينده مي خواهد ، بيشتر از آنچه مي گويد ، منتقل كند. وقتي شنونده ، عبارت را در [I] مي شنوند ابتدا او بايد فرض كند كه گوينده ،‌مشاركت مي كند و قصد دارد كه چيزي را منتقل كند. آن مورد ، بايد بيشتر از تنها معني لغات باشد. اين امر يك معني منتقل شده اضافي است كه معني ضمني نام دارد. با بيان [I] ، گوينده انتظار دارد كه ،‌شنونده بتواند بر اساس آنچه قبلاً‌مي دانسته، آنچه معني ضمني در اين بافت،‌قصد دارد كار كند. با دادن موقعيت براي ارزيابي همبرگر، گوينده [I] ،‌بدون ارزيابي پاسخ مي دهد. لذا يك معني ضمني به اين مفهوم كه او هيچ عقيده اي خوب يا بد ندارد، بيان شده است. بسته به ديگر جنبه هاي بافت، معاني ضمني اضافي (براي مثال، گوينده تصور كي كند كه تمام همبرگرها ، يكي هستند) ، استنباط مي شود.
    معاني ضمني ، مثالهاي اوليه اي هستند از مفاهيمي كه بيشتر از آنچه گفته شود ، منتقل مي شود اما براي تفسير آنها ، برخي اصول مشاركتي ، درابتدا بايد ،در عمل ، فرض شود.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  10. #20
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اصول مشاركتي :
    به طرح زير توجه شود ، زني در روي نيمكت پارك نشسته و سگ بزرگي روي زمين جلوي نيمكت قرار دارد. مردي مي آيد و روي نيمكت مي نشيند.
    [2] Man : Docs your dog bite?
    (سگتان گاز مي گيرد؟ )
    Woman : No. (نه)
    (The man reaches down to pet the dog. The dog bites the man's hand)
    (آن مرد دستش را دراز مي كند تا آن سگ را نوازش كند. آن سگ، دست مرد را گاز مي گيرد)
    Man: Duch ! Hey! You said your dog doesn't bite.
    (آخ ، شما كه گفتيد ، سگ تان گاز نمي گيرد)
    Woman : He doesn't . But that's npt my dog.
    (او گاز نمي گيرد. اما آن سگ، سگ من نيست)
    يكي از مشكلاتي كه در اين سناريو هست، ارتباط مي باشد. مخصوصاً به نظر مي رسد مشكل باعث شده مرد فرض كند معني بيشتر از انچه گفته شده ، منتقل مي گردد. مشكل ، پيش فرض نيست، زيرا فرضي در "your dog" (يعني : آن زن ، سگي دارد) ، براي هر دو گوينده ، صحيح است. مشكل اينجاست كه فرضيه مرد در اين سوال " آيا سگ تان گاز مي گيرد؟ پاسخ زن "نه" براي سگي بكار رفته كه جلوي آنها است. از ديدگاه مرد،‌پاسخ زن، اطلاعات كمتري از آنچه مورد انتظار بوده ايجاد مي كند. به عبارت ديگر، او ممكن است انتظار داشته باشد كه اطلاعات بيان شده در خط آخر را تهيه نمايد. البته، اگر او اين اطلاعات را قبلاً ذكر مي كرد، داستان مضحك و خنده دار نمي شد. براي اينكه واقعه مضحك و خنده آور باشد، زن بايد ، اطلاعات كمتري از حد انتظار مي داد.
    مفهوم، مقدار اطلاعات مورد انتظار ايجاد شده در مكالمه، تنها يك جنبه از ايده كلي تربيت كه فرد درگير در يك مكالمه،‌با ديگران همكاري خواهد كرد (البته زن در [2] ،‌در واقع نشان مي دهد كه او نمي خواهد در تعامل همكاري با يك غريبه شركت كند) . در بيشتر شرايط ،‌فرض همكاري ، آنقدر فراگير است كه مي تواند به عنوان يك اصل مشاركتي مكالمه تبادل شود و در چهار زير – قاعده به نام ماكسيم ها ، همانطور كه در جدول 5.I نشان داده شده، به تفصيل شرح داده شود.
    اصل مشاركتي : مكالمه مشاركتي ، آنطور كه مورد لزوم است ايجاد نموده،‌در مرحله اي كه رخ مي دهد ،‌با هدف پذيرش يا جهت تبادل بحث كه در آن درگيريد، عمل كنيد.
    ماكسيم ها
    كميت :
    1- مشاركت را آنجا كه لازم است ،‌مشاركت اطلاعاتي نماييد (براي اهداف جاري تبادل)
    2- در مشاركت اطلاعات را بيشتر از حد نياز ،‌ايجاد ننماييد.
    كيفيت :
    سعي كند مشاركت ،‌شما ، درست باشد.
    1- نگوييد كه عقيده داريد، اشتباه است.
    2- نگويد كه فاقد شواهد كافي هستيد.
    رابطه : متناسب باشد.
    حالت : روشن و واضح باشد.
    1- از ابهام در عبارت، خودداري كنيد.
    2- از ابهام بپرهيزيد.
    3- خلاصه بيان كنيد (از پرگويي غير ضروري بپرهيزيد) .
    4- با نظم باشيد.
    جدول 5.I . اصل مشاركتي (Grice, 1975 را ببنيد)
    مهم است كه اين ماكسيم ها بعنوان فرضيات بيان نشده در مكالمات بشناسيم . فرض مي كنيم افرادي كه معمولاً قصد دارند ، اطلاعات مناسبي را ايجاد كنند (برخلاف آن زن در [2] ) ، فرض مي كنيم حقيقت را مي گويند، متناسبتر و سعي دارند كه تا حد امكان روشن و واضح باشد. به دليل اينكه اين اصول را در تعامل عادي ، در نظر مي گيريم، گوينده ، ندرتاً آن ها را ذكر مي كند .با اين حال ، انواع عبارات معيني وجود دارد كه مشخص مي نمايد اين مطالب ممكن است در خطر وفادار نبودن به اصول باشند. اين انواع عبارات را مانع مي نامند.
    موانع :
    اهميت ماكسيم كيفيت براي تعامل مشاركتي در انگليس، مي تواند به بهترين شكل توسط تعدادي از عباراتي كه براي نشان دادن آنچه مي گوييم و ممكن است كاملاً درست نباشد ، بكار رود. عبارت اوليه در [3a-c] و عبارت نهايي در [3d] ، نكاتي براي شنونده،‌با توجه به دقت جمله اصلي هستند.
    [3] a. As far as I know , they're married.
    (تا جايي كه من مي دونم، ازدواج كرده اند) .
    b. I maybe mistaken, but I thought I Saw a wedding ring on her fionger.
    (ممكن است اشتباه كرده باشيم،‌اما فكر كنم ، حلقه ازدواج روي انگشتش ديدم).
    C. I'm not sure if this is right, but I heard it was a secret ceremony in Hawaii.
    (مطمئن نيستم كه درست باشد، اما شنيدم كه اين يك جشن پنهاني در هاوايي بوده)
    d. He couldn't live without her, I guess.
    (حدس مي زنم بدون او نمي توانست زندگي كند) .


    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




صفحه 2 از 3 اولیناولین 123 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •