-
مدير بازنشسته
قرص اكس
اکستاسي چيست ؟
تركيب MDMA يا 3 و 4 متيلن دي اكسي مت امفتامين كه به نامهاي اكستاسي، اكستازي، XTC ، E (اي) ،X (اکس) هم معروف است. در ايران به نام قرص شادي هم شناخته ميشود. اين ماده در 1914 در آلمان به عنوان كم كننده اشتها مورد استفاده قرار گرفت كه به علت اثرات آن از رده مصرف خارج شد. در دهه 70 ميلادي اين دارو كاربرد مجدد يافت و در روان درماني براي كمك به بيان احساسات بيماران استفاده شد كه در 1984 با اثبات اثرات آن روي مغز حيوانات آزمايشگاهي، از رده خارج شد. در 1985 در آمريكا، مصرف آن ممنوع اعلام شد. در سالهاي اخير مصرف آن در آمريكا، در پارتيهاي شبانه موسوم به Raves به شدت افزايش يافته است كه باعث نگراني دولت امريكا شده است. در دوره زماني خاصي در اروپا، مصرف اين مواد انرژي زا و شاديبخش براي كاهش مصرف ساير مواد مخدر مثل هروئين تشويق شده است بطوري كه مصرف آن در اروپا در 1995 از 500 هزار قرص در سال به 30 ميليون قرص در دو سال بعد رسيده است.
2 درصد مردم امريكا حداقل يكبار اين تركيب را مصرف كردهاند. حداقل يازده و هفت دهم درصد دانشاموزان كلاس آخر دبيرستان در آمريكا يكبار “اكس” مصرف كردهاند مصرف اين قرصها در ايران به خصوص در يكسال اخير در پارتيهاي شبانه به شدت افزايش يافته است. جوانان تحصيل كرده و مرفه مصرفكنندگان اصلي اين داروها هستند. لازم است عموم مردم و پزشكان با اثرات سوء مصرف اين دارو آشنا شوند ميزان مراجعه به اورژانسها در امريكا در اثر سوء مصرف اين دارو به شدت افزايش يافته است. (از 1143 مورد در 1998 به 4511 مورد در سال 2000)
همچنانكه ذكر خواهد شد مشكل اصلي در مصرف اين مواد عوارض مزمن آن ميباشد. عوارض حاد مصرف بيشتر در مرتبه اول مصرف و در صورت تداخل با بعضي داروهاي ضدافسردگي پيش ميآيد.
ترکيب شيميائي
3 , 4 MethylendioxyMethAmphetamine يا N, Alpha, DiMethyl 1,3 Benzodiazoxide 5 Ethamine با فرمول C11H15N2O که بنامهاي MDMA يا اکستاسي معروف است.
اشکال رايج داروئي
دارو در امريكا بصورت قرصهاي خوراكي و جويدني، كپسول و مواد تدخيني و تزريقي موجود است. قيمت هر قرص بين 10 تا 30 دلار است در ايران قيمت قرص بين 4 تا 20 هزار تومان (متوسط 10 هزار تومان) است كه با ماركهاي مرسدس بنز و ميستوبيشي، $ ، KO ، صليب، موجود است و به علت قابليت ساخت آن كه براحتي انجام ميشود در لابراتورهاي داخلي هم ساخته ميشود كه خطر وجود مواد اضافي در آن و عوارض آن است. هر قرص خوراكي حاوي 80 تا 160 ميليگرم MDMA است. پس از بلعيدن اثرات قرص پس از 20 تا 90 دقيقه بعد ظاهر شده و حدود 2 تا 3 ساعت اثرات آن در يك حد حفظ شده و بعد افت مي کند و از 3 تا 24 ساعت اثرات آن باقيست.
اپيدميولوژي
ميزان مصرف اين قرصها در آمريكا به شدت ميان جوانان و نوجوانان در حال افزايش است طبق آخرين آمار تعداد كساني كه براي حداقل يكبار از اين ماده استفاده كردهاند بين دانشآموزان كلاس آخر دبيرستان در آمريکا از نه درصد به دوازده درصد افزايش يافته است.
دو درصد از کل حمعيت ايالات متحده حداقل يکبار اکستاسي مصرف کرده اند.
نحوۀ اثر در مغز
آمينهاي مغز – بويژه نوراپي نفرين و سرتونين نوروترانسيمترهاي مسيرهايي هستند كه كارشان بروز خلق است. با توجه به فرضيه آميني، كاهش عملكرد اين آمينها باعث افسردگي خواهد شد و افزايش فعاليت آنها باعث بالا رفتن خلق ميشود.
MDMA از طرقي كه ذكر خواهد شد باعث افزايش خلق و احساس نشاط ميشود.
فرضيه تاثير MDMA (اکستاسي) بر مغز:
1 - افزايش آزادسازي سروتونين در سيناپسهاي مغزي
2 - بلوك بازجذب سروتونين
3 - افت ميزان سروتونين مغز
4 - اثرات غيرمستقيم بر ميزان دوپاين مغز
عوارض پس از مصرف اكستاسي:
●● اثرات مثبت:
● افزايش شديد احساس خوب بودن در فرد
● افزايش انرژي در فرد
● احساس تمايل براي ارتباط با ديگران و احساس تعلق و نزديكي به ديگران
● احساس عشق و سرخوشي
● دست و دلبازي
● افزايش هوشياري و درك موسيقي
● افزايش حسهاي بويايي و چشايي
● احساس تجربيات و حالات روحي جديد در زندگي
● احساس روشنايي
● تمايل براي آغوش گرفتن و بوسيدن ديگران
● به علت افزايش انرژي در افراد مصرف كنندگان تمايل براي فعاليت شديد و رقصهاي طولاني دارند.
● يك تجربه: الكساندر شوگيلين بيوشيميت آمريكايي كه براي اولين بار روي عوارض اين دارو كار ميكرد پس از يكبار مصرف اكستاسي مينويسد كوهي كه نزديك منزلم بود و هر روز آنرا ميديدم پس از مصرف اكستاسي طوري به نظرم ميآمد كه دوست داشتم ساعتها آنرا تماشا كنم؟!
-
مدير بازنشسته
●● اثرات منفي:
● كاهش اشتها
● تغييرات بينايي
● گشاد شدن مردمكها (ميدرياز) افراد مصرف كننده در محلهاي مصرف مثل پارتيها با وجود كم بودن نور مجبور به استفاده از عينكهاي آفتابي در شب هستند كه علت آن تحريكپذيري با نور است.
● حركات غيرطبيعي چشم (نيستاگموس)
● توهم بينايي (هالوسيناسيون)
● افزايش ضربان قلب و فشار خون (تاكيكاردي و هيپرتانسيون)
● تغيير در نظم حفظ دماي بدن
● فك زدنهاي طولاني (افراد مصرف كننده براي جلوگيري از حالت قفل شدن فك مجبور به مصرف آدامس هستند، تا ساعتها پس از مصرف اين حالت فك زدنهاي غير طبيعي موجود است).
● لرزيدن، عصبي شدن، عدم تمايل براي استراحت
● تمايل شديد براي مصرف مجدد اين ماده پس از افت تاثير اوليه
●● اثرات منفي شديد:
● اثرات شديد احساسي، اختلال خواب، كابوسهاي شبانه حملات ناگهاني اضطراب (Panic Attack)، ديوانگي (Psychosis)
● انقباض شديد فك و پارگي زبان در اثر فك زدنهاي طولاني (Trisma){در صورت بروز اين حالت بايد از آمپول ديازپام و يا قرصهاي خوراکي آن استفاده کرد.
● عدم تمركز، فراموشي، اختلال در يادگيري (Confusion)
● افزايش دماي بدن و كاهش آب بدن (در پارتيهايي كه اين دارو مصرف ميشود افراد مجبور به مصرف آب فراوان و مكرر هستند و اين مساله خطرات خاص خود را به دنبال دارد).
● اختلال در مكانيسم نعوظ و نرسيدن به اوج لذت جنسي (ارگاسم)
● تهوع و استفراغ
● كاهش سديم خون در اثر مصرف زياد مايعات (هيپوناترمي)
● سردرد و سرگيجه و تشنج
● آنمي آپلاستيک (سرکوب شديد خونسازي مغز استخوان)
● افت شديد خلق در روزهاي پس از مصرف
● خستگي و افسردگي شديد تا يك هفته پس از مصرف
● احتمال اعتياد جسمي كم است ولي احتمال اعتياد رواني بسيار زياد است.
● احتمال سميت كبدي
● صدمه به اعصاب مغزي
● بزرگ شدن پستان در آقايان (ژنيكوماستي)
● احتباس ادراري (Retension)
● تخريب عضلات مخطط (رابدوميوليز) که در نتيجۀ افزايش دماي بدن رخ مي دهد و مي تواند بعلت رسوب مواد حاصل از اين تخريب در کليه باعث آسيب به اين ارگان شود.
● ميزان بروز مرگ در اثر مصرف اكستاسي 2 در 100000 مصرف كننده است.
●● دختران جوان بعلت اثرات هورمونهاي جنسي زنانه، در صورت مصرف اكستاسي در معرض خطر بيشتري براي ابتلا به افت سديم خون و بدنبال آن تشنج هستند. (ميزان بروز SIADH در ارتباط با استروژن خون افزايش مييابد).
●● موارد منع مصرف:
با توجه به اثرات اكستاسي در افزايش فشار خون و تعداد نبض و با توجه به اينكه گروهي از مردم پاسخ و واكنش بيشتري نسبت به اين ماده نشان ميدهند افراد با سابقه فشار خون بالا، مشكلات قلبي (اختلالات ضربان قلب و…) يا افراد با سابقه سكته قلبي نبايد از اين ماده استفاده كنند. افراد با سابقه مشكل كبدي و كليوي نيز منع مصرف قطعي دارند.
كساني كه از داروهاي ضد افسردگي مثل فنلزين، ترانيل سيپرومين و ضد افسردگيهايي مثل پروزاك و زولوفت (Zoloft) هم استفاده ميكنند به هيچوجه نبايد از اكستاسي استفاده كننده موارد مرگ ناشي از مصرف همزمان اين داروها با اكستاسي گزارش شده است.
علائم مسموميت با اكستاسي (مربوط به بالا رفتن بيش از حد غلظت دارو در خون) به شكل افزايش شديد ضربان قلب، فشارخون، خستگي، گرفتگي عضلاني يا حملات حاد ترس (Panic Attack) ميباشد. در صورت بروز علائم فوق شخص بايد فعاليت را كنار گذاشته، بنشيند و مايعات (آب و آب ميوه) به ميزان كافي مصرف كند. در صورت بروز علائم مثل تشنج، كاهش سطح هوشياري و … هرچه سريعتر به مراكز درماني مراجعه شود. در صورت مصرف همزمان قرصهاي اكستاسي با الكل عوارض ناشي از دهيدراتاسيون و كاهش آب بدن تشديد ميشود و در عين حال عوارض اكستاسي بر خلق كاهش مييابد
●● نتايج آخرين تحقيقات:
در يك بررسي انجام شده يا كمك اسكن(PET (Positron Emission Tomography كه روي 2 گروه 14 نفري از مصرف كنندگان اكستاسي (حداقل 3 هفته مصرف) كه هيچ داروي روانگردان ديگري مصرف نكردهاند و 15 نفر كه هيچ دارويي مصرف نميكنند نشان داده شد كه ميزان سروتونين در مغز بشدت كاهش يافته است و سلولهاي عصبي حاوي سروتونين آسيب ديدهاند. لازم به ذكر است كه افراد مورد مطالعه از لحاظ سن و تعداد زن و مرد مشابه بودهاند.
●● در مقاله اي که در مجله نوروساينس در 15 ژوئن 1999 به چاپ رسيد، نتايج يك تحقيق بر روي ميمونها به چاپ رسيد. در بررسي اين ميمونها كه براي مدت 4 روز و روزي 2 بار قرص Ecstasy محلول در مايعي را مصرف كرده بودند و ميمونهاي كه فقط همين مايع را استفاده كرده بودند و پس از 7 سال كالبد شكافي شده بودند مشاهده شد كه تغييراتي در سلولهاي سروتونيني مغز ايجاد شده است كه در لوب فرونتال و نواحي مربوط به فكر كردن، ناحيه هيپوكامپ و نقاط عمقي مغز مربوط به حافظه بوده است. پس مشاهده ميشود كه مصرف اكستاسي در دراز مدت باعث ايجاد اختلال در قوه تفكر و حافظه و قابليت يادگيري در فرد ميشود. در تحقيقي ديگر مشاهده شد كه پس از مصرف دارو، ميزان سروتونين در مغز به ميزان بيست تا شصت درصد كاهش مييابد و مشاهده شد كه اثرات مخرب مغزي غيرقابل بازگشت است و تغييراتي در نورونهاي دوپامينرژيك مشاهده شد.
درمان اعتياد:
شامل پرهيز از مصرف و حمايت رواني فرد ميباشد.از داروهاي ضد اضطراب و ضدافسردگي نيز استفاده ميشود.
-
مدير بازنشسته
-
مدير بازنشسته
بيماري اعتياد؛خلأ معنوي
گفت وگو
با آقاي فروهر. ت ـ 29 بهمن 1381
فروهر. ت, متولد 1323 در كهريزك ـ شهرري
1ـ قديميترين عضو (17 سال) و يكي از بنيانگذاران انجمنهاي 12 قدمي در ايران (AA-NA) . اين انجمنها از 73/1/31 بنيانگذاري و اكنون با بيش از 10هزار عضو در پانصدگروه در 55 شهر كشور مشغول پيامرساني به معتادان ميباشند.
2ـ مددكار معتادان و مشاور اعتياد CHEMICAL DEPENDENCY SPECIALIST
از MISSION COLLAGE LOS ANGLES
3ـ مترجم كتابهاي الكليهاي گمنام(AA) و معتادان گمنام (NA)
4ـ نويسندة كتابهاي تولّد دوباره و عطش براي آزادي
5ـ طراح روش بهبودي مدل اجتماعي معتادان در ايران (تولّد دوباره) ـ سمزدايي بدون دارو و بازپروري ارزانقيمت معتادان بهصورت صحرايي
6ـ مديرعامل و رئيس هيئتمديرة مؤسسة خيرية تولّد دوباره
در حال حاضر در شش كانون تولّد دوباره در تهران و يك كانون در قم, هر ماهه 210 معتاد (2520 نفر در سال) در دورههاي يك ماهه, با هزينة بيست و يك هزارتومان جهت خوراك (برنامة بهبودي رايگان است و بابت آن وجهي دريافت نميشود) بهصورت صحرابي در پاركهاي ملّي بستري و سپس جهت تداوم بهبودي به انجمن معتادان گمنام معرفي ميشوند.
اين طرح بهعنوان يك طرح ملّي بهزودي به مسئولين مربوطه ارائه خواهد شد.
سپاسگزاريم از اينكه با همة گرفتاريهاي اجتماعي و وضعيت مزاجي خودتان به نشرية چشمانداز ايران و خوانندگان آن وقت داديد. آنچه كه در درجة اول ما را به اينجا كشاند, اصل ?اميدواري? در ?انجمن معتادان گمنام? است, ملاحظه كرديم كه وقتي يك معتاد به انجمن شما ملحق ميشود, شما از نجات يك انسان خوشحال ميشويد, چنانچه كار انبيا نيز نجات انسانهاست. در چنين شرايط يأسآلودي كه همه ميگويند نميشود با اعتياد مبارزه كرد و آنها را نجات داد, ?انجمن معتادان گمنام? با عشق و اميد, اين حركت را آغاز كرده است.
قرآن جوهر ايمان را اميد ميداند و جوهر كفر را يأس ميشناسد, اميدواري شما, ما را هم متحول كرد و اكنون آمدهايم تا از دانش تجربي شما كه هم يك تجربة جهاني و هم يك تجربة بومي شده در ايران است, استفاده كنيم. ما نيز اميدواريم كه گامي در راستاي رهايي از اين بلاي خانمانسوز كه در خانوادهها فراگير شده است, برداريم. هر چند نسبت به اعتياد جوانان خيلي نگران هستيم, ولي راهي هم جز ?شناخت پديده?, ?اميدواري?, ?صبر?, ?زمانبندي? و ?دستگيري از داوطلبانِ ترك? وجود ندارد. ما راه شما را باور كردهايم وچون ديديم نشرية چشمانداز ايران تا حدي در ميان قطبهاي سياسي, فرهنگي و صاحبنظران جامعه جاافتاده است, به اين نتيجه رسيديم كه شايد اين قطبها كه هركدام زيرمجموعهاي دارند, در نخستين مراحل اعتياد, نحوة برخورد با آن را بگويند و حتي پيشگيري كنند, چرا كه اميد است ?اعتماد? زيرمجموعهها به اين قطبهاي فرهنگي, اجتماعي و سياسي باعث حرفشنوي گشته و مؤثر واقع شود.
از شما متشكرم از اينكه به اين موضوع مهم و مسئلة اجتماعي توجه داريد. با اينكه خودتان شخصاً اعتياد را تجربه نكردهايد, ولي به نظر ميرسد كه با درد آشنا هستيد. من معمولاً بهعنوان ?معتاد در حال بهبودي? و ?مشاور و مددكار? در زمينة اعتياد صحبت ميكنم. درواقع سنگيني صحبتها و تجربههاي من برميگردد به دوران مصرف موادمخدر, زندگي معتادگونه و تولد دوبارهام. درواقع تجربيات من در اين سه دوران به دانش من بهعنوان يك مددكار و مشاور اعتياد ميچربد, اما به هر حال در زمينة اعتياد به مباحث علمي هم علاقهمند هستم و به بعضي از تئوريهايي كه در حال حاضر پذيرفته و تأييد شده است مراجعة مستمر دارم. من از واژة درمان براي اعتياد پرهيز ميكنم, چرا كه به نظر اكثريت قريب به اتفاق دستاندركاران اعتياد, بهبودي از بيماري اعتياد و همچنين از ديدگاه انجمن ما ـ بهعنوان خردهفرهنگي كه در سراسر دنيا حضور داريم ـ اعتياد غيرقابل درمان است. گرچه اعتياد علاجي ندارد, امّا قابل تدبير است و ميتوان با وجود ?بيماري اعتياد? كه يك بيماري ?مزمن?, ?پيشرونده?, ?لاعلاج?, ?كشنده? و ?غيرقابل برگشت? است, زندگي كرد. ما سالهاست كه با وجود داشتن اين بيماري به زندگي موفق و مثمرثمرمان ادامه ميدهيم.
شمــا و انجمنتان براي بيمـاري اعتيـاد پنج ويـژگي قائل هستيد: 1ـ كُشنده 2ـ مزمن 3ـ پيشرونده
4ـ غيرقابل برگشت و 5ـ علاجناپذير آيا همين پنج ويژگي است و ويژگي ششمي ندارد؟
خير, خيلي چيزها را ميشود اضافه كرد, ولي همين پنج تعريف, اين بيماري را از بيماريهاي ديگر مجزا ميكند و مسئلة برخورد با آن را بهصورت مشخصي براي ما تعيين و معرفي ميكند.
شما ضمن برشمردن اين پنج ويژگي, قبول كرديد كه اعتياد يك نوع بيماري است, در حالي كه در گذشته و شايد هماكنون بهعنوان جرمي مطرح بوده است كه بايد با آن مبارزه كرد. پس تعريف شما از اعتياد, نسبت به ديگر تعاريف يك مزيّت نسبي دارد.
درواقع هنوز در كشوري مثل آمريكا هم اين تعريف كاملاً مشخص نشده است. گرچه اعتياد بهعنوان بيماري مطرح ميشود, اما اگر يك معتاد مبتلا به بيماري اعتياد در كشور آمريكا به خاطر بيماري اعتياد مرتكب جرمي بشود, او را مجرم ميشناسند. بهعنوان نمونه فرضاً معتادي براي تهية موادمخدر دزدي كند يا اگر فردي كه مبتلا به بيماري الكليزم است, در اثر رانندگي در حالت مستي, كسي را بكشد, از نگاه قانون مجرم شناخته ميشود و به خاطر بيمارياش تخفيفي به او داده نميشود. اين در حالي است كه اگر يك بيمار رواني كسي را بكشد, تنها بهعنوان يك بيمار رواني با او برخورد ميكنند و از مجازات معاف خواهد بود. ممكن است او را به تيمارستان ببرند و سالها در آنجا زندگي كند, اما او را به زندان نميبرند. همچنين معتادي كه در اثر ابتلا به بيماري اعتياد, انواع و اقسام جرم را مرتكب ميشود, بايستي مسئوليت جرمهايي را كه مرتكب ميشود, بپذيرد و عقوبت آن را هم تحمل نمايد. اين گُنگي حتي در قوانين كشور آمريكا هم وجود دارد و هنوز مسئولان قوة قضاييه آمريكا و پزشكان متخصص در مورد تعريفي كه بتواند براي هر دو طرف قابل قبول باشد, به توافق نرسيدهاند. من شخصاً در آمريكا بهعنوان معتاد دستگير شدم. در ايران هم مانند آمريكا چنين قانوني وجود دارد كه اعتياد جرم است و معتاد مجرم شناخته ميشود, اما اعتياد در اين دو كشور بهعنوان بيماري نيز تعريف شده و در حال حاضر براي برخورد با آن راههاي مختلفي پيشنهاد شده است. در ايران, مدت كوتاهي است كه برخورد با مسئلة اعتياد و راههاي رهايي از آن جدي گرفته شده است. بعد از سالها دوري از وطن, دو روز پس از ورود من به ايران يعني سي و يكم فروردين 1373 با كمك سازمان بهزيستي و چند نفر از دوستان هميار و همراه كه در خارج از كشور با پديدة بهبودي و رهايي از بيماري اعتياد آشنا شده بودند, ?گروههاي خودياري دوازدهقدمي? را در مركز بازپروري قرچك ورامين كه مركز بازپروري تهران بود داير كرديم. درآن زمان يكي از مسئولان ادارة بهزيستي به ما گفت: ?ما براي شما هنوز فكر درستي نكردهايم و عدهاي معتقدند كه شما مجرمايد و امكان ترك براي شما وجود ندارد و بايد امثال شما را گذاشت سينهكش ديوار و در عين حال كساني هم هستند كه ميگويند شما بيماريد و ما هنوز نميدانيم كه به كدام يك از اين دو دسته توجه كنيم و گرايش پيدا كنيم. حالا شما بياييد كارتان را شروع كنيد, ببينيم چه ميشود.? ايشان يعني همين شخصي كه اين حرف را زد, اكنون در زمرة نزديكترين و صميميترين دوستان ماست. حدود نُهسال است كه از حضور ما در ايران و تشكيل انجمنهاي دوازدهقدمي ميگذرد
-
مدير بازنشسته
بدينسان ?بهبودي? در ايران هم تجربه شد. آغاز اين تجربه در امريكا در سال 1935, يعني حدود شصت و هشت سال پيش بود. ما هم نزديك نُهسال است كه دستاندركار اين تجربة گرانبها هستيم. اميدي كه در ما ميبينيد, اميد سابقهداري است و ما ميدانيم كه از بيماري اعتياد ميتوان رها شد, آن را متوقف و مهار كرد, اگرچه علاجپذير نيست. يكي از مشخصههاي اصلي اعتياد اين است كه معتاد اختيار مصرف موادمخدر و تعيين نوع موادمخدر را از دست ميدهد. اگر اعتياد علاجپذير باشد, مفهومش اين است كه ما ميتوانيم اختيار يا قدرت انتخاب معتادي را كه اختيار و كنترل مصرفكردن يا مصرفنكردن موادمخدر را ندارد, به او برگردانيم. به عبارت ديگر اگر ما بتوانيم اين اختيار را به او بدهيم يعني اينكه علاجش كردهايم. اما هنوز, هم در تجربة جهاني و هم در تجربة بومي خودمان نتوانستهايم اين كار را بكنيم. يعني معتادي نيست كه حتي سالها پس از بهبودي ادعا كند كه توانسته است اختيار در نوع مصرف مواد و ميزان آن را بازيابد. با توجه به علاجناپذيربودن اعتياد, راهي كه ما براي خلاصي و رهايي از آن پيدا كردهايم, راهحل ?معنوي? است. بيماري اعتياد از ديدگاه ما, يك بيماري معنوي, احساسي ـ عاطفي, فكري و روحي است.
ممكن است در اين زمينه, بيشتر توضيح دهيد؟
از لحاظ روحاني, مشكل من و هزاران معتاد در حال بهبودي ديگر كه داستانهايشان را شنيدهام, اين بوده است كه از اول زندگي رابطة درست و صحيحي با خالقمان پيدا نكردهايم. يعني ريشه و پاية ما براي ورود به اين دنيا, سستبنياد و متزلزل بوده است. چند روز پيش فكر ميكردم كه چرا كشور افغانستان با اين كه مركز توليد موادمخدر است, اما معتادان كمي دارد. جمعبندي من ـ درست يا غلط ـ اين است كه اينها هنوز سنتي هستند. از لحاظ مذهبي اعتقاداتشان بسيار قوي است و هنوز آلودگيهاي دنيوي و زندگي ماشيني, مخصوصاً فشارهاي زندگي ماشيني اينها را درگير نكرده است. درنتيجه نيازي به استفاده يا سوءاستفاده از موادمخدر ندارند.
گفته ميشود در خود ايران هم همينطور بوده است. مثلاً زمان دكترمصدق در روستاها ترياك بهوفور موجود بود و بخش عمدهاي از درآمد دهقانان از فروش ترياك به دولت بود, مگر اينكه كسي دلدرد مراق ميگرفت يا مريضي مشابه آن كه بهعنوان آرامبخش از ترياك استفاده ميشد.
من متولد سال 1323 هستم. هفدهساله بودم كه هروئيني شدم (سال 1340). يادم هست كه در آن زمان تعداد معتادان انگشتشمار بود. از آنجا كه من الگوي مثبتي نداشتم تا او را انتخاب كنم و به او تأسي جويم, بنابراين الگوهاي منفي را انتخاب كردم. چند نفري در تهران بودند كه بچههاي پولدار بودند, بچههايي كه ماشينهاي شيك داشتند و در اجتماع از معروفيت و محبوبيت برخوردار بودند و من خيلي دلم ميخواست شبيه اينها باشم. نميتوانستم ماشينهاي گرانقيمتي را كه آنها داشتند تهيه كنم, نميتوانستم پدرومادرهاي بانفوذ و خانههاي آنچناني داشته باشم, ولي فكر كردم مثل اينها هروئيني كه ميتوانم بشوم و همين اتفاق هم افتاد. آن اوايل يادم هست كه به هروئيني بودن تظاهر ميكردم و اينها هم بازميگردد به همان تعريف اوليهاي كه ما از بيماري اعتياد كرديم كه يك بيماري تمامعيار معنوي و روحي است. كسي كه از خالق و آفريدگار خودش دور باشد و ارتباطي با او نداشته باشد, نميتواند داراي هويت و امنيت درستي هم باشد. ريشة احساس امنيت برميگردد به داشتن رابطه با خالق و بعد هم خانواده, كه معمولاً اگر زندگي معتادان را ـ مثل زندگي خود من ـ بررسي كنيم, ميبينيم كه ما از لحاظ اعتقادي, از لحاظ باورهاي ريشهاي, سست و متزلزل بودهايم؛ البته شايد تظاهراتي ميكرديم. حتي تظاهرات عرفاني, اما ريشهاي نبوده و باوري در متن آن نبوده كه ما را حمايت كند, با خانوادهمان هم همينطور. ممكن است خيلي از ما, در خانوادههاي مرفّه بهدنيا آمده باشيم. من اوايل فكر ميكردم شايد علت اعتياد ?فقر? باشد. البته فقر هم ميتواند يك عامل باشد, ولي معتادان زيادي را ميبينيم كه واقعاً مرفّه بودند, معتاداني را ميبينيم كه خانوادههايشان حتي بيش از حد به اينها توجه كردند, درنتيجه نميتوانيم بگوييم كه از بيتوجهي خانواده بوده است. بيسوادي را هم نميتوان عامل اعتياد دانست. درصد بسيار بالايي از كسانيكه ما با آنها سروكار داريم, داراي تحصيلات عاليه هستند. در ميان دوستان خودمان پزشكان زيادي داريم كه بيماري اعتياد در آنها هست و رو به بهبودياند و افراد ديگري هم كه مهندس يا فوقليسانس هستند و اعتياد همهچيز را از آنها گرفته و حتي كارايي آنها و توان اينكه بتوانند از اين تحصيلات عاليه بهرهبرداري كنند,از بين رفته است. يكي از دوستان پزشك ما, چنان كارايياش را از دست داده بود كه اين اواخر در ميدان سيداسماعيل (خيابان سيدمصطفي خميني) كنار خيابان بساط ميكرد و اجناس دست دوم خريدوفروش ميكرد. به اين ترتيب نميتوان هيچكدام از اين عواملي را كه ما فكر ميكرديم عوامل اولية اعتيادند, عامل اصلي بهحساب آورد و به آنها رجوع كرد. عامل اصلي از ديدگاه و جمعبندي من, بعد از تجربة بيست و پنج سال اعتياد فعال و هفدهسال بهبودي, اين است كه منشأ اعتياد ريشه در نداشتن رابطة درست با خالق و نداشتن ارتباط صميمي و عاشقانه با خانوادة درجة يك, معمولاً پدرومادر و بعد ورود به اجتماع با عدمامنيت و هويت است. چنين فردي كانديداي خوبي است, براي اينكه هرنوع سوءاستفادهاي از او بشود. حتي كساني كه اين ضعف را در مردم تشخيص ميدهند, قادرند از آن ضعف سوءاستفاده بكنند. كساني در تاريخ بودند كه چنين دانشي را در مورد مردم داشتند و از آنها سوءاستفاده ميكردند. مثلاً اگر به سالهاي جنگ جهاني دوم و حتي قبل از آن بازگرديم و تشكيل دولت هيتلر و نازيسم در آلمان را بررسي كنيم, ميبينيم كه ريشههاي بياعتقادي سبب شد كه يكنفر بتواند حتي از يك ملّت سوءاستفاده كند. اعتياد آنها به چيز ديگري بود, به قدرت بود, به نظاميگري و ميل به سلطهگري بود. معتاداني مانند من هم به موادمخدر رجوع ميكنند و بازيچة موادمخدر قرار ميگيرند.
-
مدير بازنشسته
در شروع كار, من فكر ميكردم كه اختيار موادمخدر, در دست من است. ولي به مرور زمان فهميدم كه اين اختيار در دست من نيست و درواقع اين من هستم كه بهطور كامل در خدمت موادمخدر قرار ميگيرم.
گفتيد يك معتاد پنج ويژگي دارد, فضا را خيلي يأسآلود ميكند به اين صورت كه اميدي به بهبودي ندارد. گفتيد كه معتاد اختيارش را از دست ميدهد, با اينكه او اراده ميكند براي ترك, اما اختياري ندارد. مولوي در مثنوي ميگويد: ?عشق در درياي غم غمناك نيست.?
در شرايطي كه همة محيط را غم فراميگيرد, ولي انسان عاشق غمناك نيست, آن عشقي كه در اينجا ميآيد چگونه با اين محيط غمآلود برخورد ميكند؟ و در چنين شرايط يأسآلودي چگونه منجر به اميد ميشود؟ همين ضعف بينشي كه گفتيد كه انسان رابطة صحيحي با خالق و با پدرومادرش ندارد, چگونه به اين راه كشيده ميشود؟ آيا قبل از اعتياد, انسان يك خلأ معنوي دارد و ميخواهد اين خلأ را با هروئين يا نشئگي پر كند. توضيح دهيد كه معتاد چگونه نشئگي را با بهشت خود يكي ميگيرد و از آن لذت ميبرد؟
پرسش ديگر اينكه در جريان مبارزههاي سياسي, وقتي مبارزان را با معتادان مقايسه ميكنيم, ميبينيم اينها از نقطهقوتي برخوردارند و آن اين است كه همة هستيشان را در راه نشئگي و يا آن بهشتي كه مدعي آن هستند, فدا ميكنند. ولي اغلب مبارزان راه خدا و خلق حاضر نيستند همة هستي خود را فدا كنند و يا حتي آن بيستدرصد مالشان را بهعنوان تزكيه بدهند. آنگونه كه معتادان دلشان هواي نشئگي را ميكند, دل ما هواي خدا و مردم را نميكند. ما مشتاق هستيم كه مكانيزم و چگونگي اين فرايندها را از شما بشنويم.
وقتي به تجربة گذشتة خودم در آغاز مصرف موادمخدر نگاه ميكنم, ميبينم كه ما بچههايي بوديم هفده ـ هجده ساله, منزل ما آخرِ خيابان بهار بود و آنموقع تپههاي عباسآباد از انتهاي خيابان بهار شروع ميشد و هيچكدام از اين ساختمانها و بزرگراهها نبودند. پادگان عباسآباد بالاتر بود و بقيهاش هم تپة ماهور و سنگلاخ بود. تعدادي هم خانههاي نيمهساز و خرابه آنجا بود كه با بچههاي محل به آنجا ميرفتيم و دور هم مينشستيم و هروئين ميكشيديم. بعد از سالها بهبودي, من در رابطه با مرور زندگي گذشتهام, ترازنامهاي نوشته بودم و فكر ميكردم كه چرا به آن خرابههاي متعفن, خاكآلود و گلآلود ميرفتيم, مينشستيم و هروئين ميكشيديم؟ به اين نتيجه رسيدم كه امنيت داشتن در كنار دوستان و كسانيكه دوستشان داشتم, علت رفتن به آن خرابهها و بودن در آن جمع بود. من آن احساس امنيت و عشقي را كه در خانه و خانوادة خودم نميتوانستم تجربه كنم, در آن خرابهها با دوستاني كه با هم هروئين ميكشيديم, تجربه ميكردم. هروئين مادة مخدري است كه توليد نشئگي ميكند, نشئگي هم يك حالت معنوي مجازي و مصنوعي است؛ و كمبود عشق, در همان خرابهها به كمك موادمخدر و نشئگي تجربه ميشد و آن احساس تنهايي كه هر معتادي از كودكي و طفوليت با آن روبهروست, با كمك آن دوستاني كه در آنجا نشسته بوديم برطرف ميشد؛ درنتيجه من در آن خرابهها دنبال عشق ميگشتم. منتها خودم نميدانستم و هروئين ابزاري بود كه به من كمك ميكرد تا به آنچيزي كه ميخواستم برسم. راهحل بيماري اعتياد هم بايد چنين ماهيتي داشته باشد؛ يعني لازم است كه رهايي از اعتياد هم ماهيتي معنوي داشته باشد. به همين علت است كه در راستاي كمك به معتادان, مكاتب روانشناسي, پزشكي, روانپزشكي وروشهايي كه معنويات در آن نقشي ندارند تاكنون ناموفق بوده است. من اين نكته را بهعنوان يك مددكار و كارشناس اعتياد عرض كردم. من اگر فقط بهعنوان يك كارشناس اعتياد كه در مورد اعتياد اطلاعات, تجربه و دانش كلاسيك دارد و تئوريهايي ميداند, بخواهم به يك معتاد كمك كنم, موفقيت چنداني نخواهم داشت. اما به مجرّد اينكه از تجربة اعتياد و بهبودي خودم و چگونگي آن صحبت ميكنم و براي كمك به يك همدرد از آن مدد ميگيرم, موفقيت من صدچندان ميشود. من در ارتباط نزديك و مستقيم با معتاد از همان عاملي كه به معتاد كمك كرده تا به احساس هويت مجازي و عشق مجازي برسد, كمك ميگيرم و در اين راستا ارتباط معنوي برقرار ميكنم. با اين تدبير, او متوجه ميشود كه من دواي درد او را دارم و از اتفاق, همين دواي دردي كه من به رفيق تازهواردم تقديم ميكنم, دواي درد خودم هم هست.
بنابراين چون شما مقوله و پديدة اعتياد را كاملاً حس نمودهايد, با انتقال اين حس به فرد معتاد ميتوانيد گام اول را در جهت جلب اعتماد او برداشته و بهبودي او را شروع كنيد. آيا اينگونه است؟
درست است. نشئگي تجربي است. بعضي هستند كه در شروع مصرف موادمخدر حالت خوبي را احساس و تجربه ميكنند. بهعنوان نمونه خواهرم به من گفت كه من مشروب خوردم, حالم را خراب كرد, يكبار ديگر خوردم, حالم را خراب كرد, چون حالم را خراب كرد, ديگر نخوردم. بنابراين خواهرم نشئگي را تجربه نكرد. كساني كه نشئگي را تجربه كردهاند, (اين باور الآن وجود دارد ولي تأييد و تثبيت شده نيست) ازجمله من و بيشتر متخصصان بر اين باوريم كه از زماني كه ما نشئه ميشويم در قسمتي از مغز ما در سيستم ليمبيك (Limbic System) بخشي وجود دارد كه احساسات و عواطف, خشم و احساس غريزة جنسي توسط اين قسمت كنترل ميشود و نشئگي هم در همين قسمت براي خودش جايگاهي ايجاد ميكند و به غريزهاي مافوق غرايز ديگر تبديل ميشود. به همين علت است كه ما ميبينيم معتاد همهچيز خودش را فداي نشئگي و مصرف موادمخدر و اعتياد ميكند, ازجمله غريزة جنسي كه اينقدر قوي است. در حالي كه ما ميدانيم كه براي بقاي انسان, ما بايد از اين غريزة خدادادي استفاده كنيم. فرد معتاد, به گرسنگي, داشتن پوشش, جانپناه در سرما و گرما توجه ندارد و اصل براي او مصرف موادمخدر است. براي خود من هم اينگونه بود و مصرف موادمخدر به هر چيز ديگري الويت داشت. بارها شده كه تا پاي مرگ رفتهام و با خطر زندانيشدن طولانيمدت روبهرو بودهام و بارها خطر از دستدادن آزادي وجود داشته است, ولي باز هم اين باعث نشده كه من از موادمخدر و مصرف آن و نشئگي ناشي از آن دست بردارم. براي بيشتر معتادان, داستان به همين شكل بوده است. متأسفانه غريزة مصرف موادمخدر و غريزة نشئهشدن, غريزهاي ميشود مافوق بقية غرايزي كه ما بهعنوان انسان داريم.
-
مدير بازنشسته
آيا ميتوان گفت نشئگي يك نوع اعتياد است كه از اعتياد به خانواده, زن, فرزند, مال و ملك, خيلي قويتر است؟
بيترديد چنين است, براي اينكه ميبينيم كساني را كه ثروتهاي كلان, عشق, زندگي, همسر و همهچيز را در اين راه از دست دادهاند؛ درنتيجه ميتوانيم اينگونه جمعبندي كنيم كه ما با چيزي مافوقِ تمام اينها رويارو هستيم. به همين خاطر هم هست كه از ديدگاه ما و در مكتب ما تنها مرجعي كه ميتواند به معتاد كمك كند, قدرتي است مافوق قدرت تمام انسانها.
آن احساسي كه شما در آنموقع و براي نخستينبار پيدا كرديد, چه بود؟ در آن وضعيت چه حالي داشتيد كه شما را جذب كرد و ادامه پيدا كرد؟
اين ويژگي برترشدن نسبت به تمام غرايز چه حالي است؟ ميخواهيم آن حال و فداكارياي را كه پشت سر آن حال ميآيد توضيح دهيد. در جبهه, بچههاي بسيج فداكاري ميكردند, آنها هم حالي پيدا ميكردند و عاشقانه همهچيز خود را از دست ميدادند و بر تمامي غرايز, حتي غريزة جنسي فائق ميآمدند و خود را به آب و آتش ميزدند, اين وضعيت جبهه براي مردم شناختهشده است, ولي اين نشئگي چه حالي است؟ شما چه چيز تازهاي ميديديد, چه رابطهاي را با درون خودتان, دوستان و پيرامون خود برقرار ميكرديد؟ پرسش ديگر اينكه مردم با شخصي كه معتاد است و هنوز بر فطرت انساني خود باقيمانده و از آن موضع به اعتياد ادامه ميدهد, چگونه برخورد ميكنند؟
من بازميگردم به همان خرابههايي كه ما هروئينكشي را شروع كرديم. فكر ميكنم جواب در همانجاست. آنجا در كنار آن دوستاني كه با هم مصرف ميكرديم, نيازهاي عاطفي من بهعنوان يك انسان تأمين ميشد؛ با اين بچهها احساس نزديكي ميكردم. اين نزديكي چگونه بهوجود ميآمد؟ هروئين اعصاب را كرخ ميكند, ذهن را كند ميكند, تشويش, نگراني, اضطراب, هراس از آينده را برطرف ميكرد, همچنين ديگر تعارضاتي كه به خاطر نداشتن هويت در درون من بود, در اثر مصرف هروئين و نشئگي برطرف ميشد.
حتي افسردگي را هم برطرف ميكرد؟
من شخصاً احساس افسردگي نداشتم, ولي اگر كسي هم بود كه اين احساس در او وجود ميداشت, طبيعتاً تحتتأثير حالت نشئگي قرار ميگرفت و حتماً از افسردگي بيرون ميآمد. وقتي كه من امنيت دروني پيدا كنم, درنتيجه اجازة انسان بودن و تجربة احساسات خودم را به خودم ميدهم. اغلب در اثر ترس از قضاوت, تأييدنشدن, محبوب نبودن و اينكه ديگران ما را از خودشان برانند و رفتار, گفتار يا كردار ما را نپسندند, برقراري ارتباط براي ما مشكل ميشود. در اثر مصرف موادمخدر, ترسهاي ما كاهش مييابد و گاهي كاملاً از بين ميرود. تا وقتي ترس نيست, ارتباط برقراركردن آسانتر ميشود. ما هم ميتوانستيم در همان خرابهها با هم ارتباط برقرار كنيم. تجربة لمسكردن احساسات و عواطف انساني در آن حالات براي ما ميسر ميشود. اين بود كه از تنهايي بيرون ميآمديم, براي اينكه ميتوانستيم همديگر را دوست بداريم. از همديگر نميترسيديم, از قضاوت هم واهمهاي نداشتيم, از اينكه همديگر را رد كنيم, نميترسيديم و درنتيجه ميتوانستيم در كنار هم احساس امنيت و عشقورزيدن را تجربه كنيم.
آيا اين كار جمعي (Team Work) شما را جذب ميكرد و اگر به حالت فردي مواد مصرف ميكرديد, اينطور نميشد؟
من ميدانم كه خيلي از معتادها بهتنهايي مواد مصرف ميكنند, ولي معمولاً اعتياد از جمع شروع ميشود و فكر ميكنم كه آن نيروي گروهي هم بهطور قطع عامل تقويتكننده بوده است. آنجا ايثار وجود داشت. ما از خودگذشتگي خاصي را ميتوانستيم تجربه كنيم. كمبود مواد و... چيزهايي است كه بعدها در زندگي ما شكل پيدا كرد. در آن زمان من نميترسيدم از اينكه دوستي كه در كنارم بود موادمخدر بيشتري مصرف كند. چون من حالت نشئگي خودم را وصل ميكردم به آن مادة مخدر و احساس عشق وجود داشت, بنابراين, ترس از بين رفته و ايثار به ميان آمده بود. دلم ميخواست رفيقم هم از آن مصرف كند تا همان حالتِ مرا پيدا كند.
آيا معتادان دوست دارند ديگران را مانند خود معتاد كنند؟
ما ميشنويم كه معتادان معمولاً ميخواهند ديگران را معتاد كنند. من در مورد خودم و هزاران معتاد در حال بهبودي ديگري كه با آنها در طول اين هفدهسال سروكار داشتم, مطمئن هستم كه هيچكدام از ما در هيچ مقطعي دلش نميخواهد كه ديگري را معتاد كند, هرگز! من هرگز دلم نميخواسته فرد ديگري را معتاد كنم. اما در دوران اوليه كه تجربة نشئگي در حد اعلاي خودش وجود داشت, دلم ميخواست دوستان ديگرم هم اين تجربه را داشته باشند. بايد استفادة ابزاري از موادمخدر به خاطر به زمين زدن و بدبختكردن ديگران را از اين مقوله جدا كرد, زيرا ربطي به بحث ما ندارد.
آيا در رابطه با ايثارهاي درونگروهي كه اشاره كرديد, اين مورد كه آدم جانش را فداي دوستش بكند هم وجود داشت ؟
آن زمان در جرگههاي ما مسئلهاي بهنام ?لوطيگري? مطرح بود. به ياد دارم كه از اين اصطلاح زياد استفاده ميكرديم. حالت ايثار فقط در مورد موادمخدر نبود. يادم هست كه لباسمان را هم به يكديگر ميداديم. با اينكه در آن زمان لباس چيز مهمي بود, مثل حالا نبود كه بهوفور يافت بشود. ما درواقع خيلي از چيزهايي را كه داشتيم با يكديگر به مشاركت ميگذاشتيم و اين حالتِ نشئگي, ما را به
هم نزديكتر كرده بود. كسانيكه سعي ميكنند با نصيحت و ارشاد به معتاد كمك بكنند و تلاش ميكنند زيانهاي هيولاي اعتياد را براي معتادان ترسيم كنند, از اين قسمت كه دوران اولية اعتياد است, ميخواهند بهسرعت رد شوند و وارد قسمت بعدي بشوند. از اين جهت قادر نيستند پيوند عاطفي با معتاد برقرار كرده و تأثير مثبتي روي آنها بگذارند. علت اينكه ما در گروههاي دوازدهقدمي در كمكرساني به آدمهايي مثل خودمان موفق هستيم, اين است كه ما از اين مرحلة اوليه اعتياد ـ يعني مرحلة نشئگي ـ به سرعت نميگذريم. اعتياد يك بيماري پيشرونده است. دوران اوليه اعتياد, دوران عشق, ايثار, جانگرفتن, نشئگي, نزديكي, از بين رفتن ترس و هراس و نگراني از آينده و كمرنگشدن خجالت نسبت به گذشته و احساس گناه است و ما اين مرحله را براي دوستانمان تعريف ميكنيم. با بيان اين حالت, شخص معتاد با ما همراه ميشود و ميفهمد كه ما يك مسير را با يكديگر طي كردهايم. آنگاه با ما احساس همساني, همراهي, همگوني, همدلي و همزباني ميكند, پس از آن وارد صحبت در مورد مراحل بعدي اعتياد ميشويم. اعتياد بيماري پيشروندهاي است كه روزبهروز بدتر ميشود. به مرور عشق را از بين ميبرد و دوباره ترسها پديدار ميشوند.
آن دوراني كه در خرابههاي عباسآباد هروئين مصرف ميكرديم, نميدانستيم اعتياد يك بيماري است. در آن زمان اعتياد نه بهعنوان يك بيماري بلكه بهعنوان يك مسئله اخلاقي مطرح بود. به اين معنا كه افراد منحرف و فاسد معتاد ميشوند و اگر كسي معتاد ميشد, مفهومش اين بود كه منحرف و فاسد است. من سالها حيران و سرگردان به اين طرف و آن طرف ميرفتم و نميدانستم كه دردم چيست, آن حالاتِ خوشي و تواناييها از بين رفته بود. ديگر عشق و ايثار وجود نداشت, بيماري پيشرفته بود. يكي از علامتهاي بيماري اعتياد كه تعريفش ميكنيم, كاهش مقاومت و تحمل در برابر مصرف مواد است. بدينمعنا مصرفم بالا رفته بود.
-
مدير بازنشسته
مقاومت در برابر مواد به چه معناست؟
بايد بيشتر مصرف ميكردم و نميتوانستم درك كنم كه موضوع چيست. من كه با دو خط هروئيني كه ميزدم (آنموقع به مواد ميگفتيم دوا) نشئه ميشدم, بعداً با پنجاه تا خط هم نشئه نميشدم. به مرور بايد تزريقش ميكردم تا نشئه شوم, اما نميتوانستم اين را تحليل كنم كه اين يك بيماري پيشرونده است كه هر روز بدتر ميشود. كسي كه حاضر بود موادمخدرش را به دوستش بدهد تا او هم نشئگي را تجربه كند, حالا ديگر به هيچوجه نميتوانست اين كار را بكند, براي اينكه نياز خودش بالا رفته و مصرفش زياد شده بود. گاهي اين ترس بهوجود ميآيد كه نكند من به موادمخدر وابستگي پيدا كردهام, بنابراين به ترك مواد روي ميآورد, اما بعد از اولين تجربة ترك, چون كششهاي عضلاني و درد و رنج ترك مواد افيوني, در بدن بهوجود ميآيد, ترسها بيشتر ميشود كه نكند دوباره آن درد و رنج به سراغم بيايد. اگر ترك كوتاهمدت هم باشد, آنوقت درد و رنج رواني بعد از آن باعث آزار ميشود. وقتي كسي عشق مجازي را به كمك موادمخدر تجربه كرده, هميشه بهدنبال آن ميرود. من هم هميشه دنبال آن بودم.
امروزه بزرگترين آرزوي بشريت اين است كه از راه دانش و بهداشت و علم پزشكي عمرش را طولاني كند. نهتنها بهداشت و پزشكي, شايد بشر تمام علم را به خدمت گرفته تا بقاي بيشتري داشته باشد. شما ميديديد كه دوستانتان بهدليل كشندهبودن اين بيماري مثل برگ خزان ميريزند و متأسفانه ميميرند.
آيا اين پديدة تأسفبار روي شما تأثير نميگذاشت؟ شما بقا را در چه ميديديد؟ در طولانيكردن عمر يا طولانيكردن حالت نشئگي؟
اين به طريقة فكر كردن معتاد برميگردد؛ در تعريف اعتياد گفتيم كه اعتياد, بيماري جسمي, فكري, احساسي ـ عاطفي, معنوي و روحي است. اينجاست كه وجه فكري آن خودش را نشان ميدهد. در دوران اوليه اعتياد خودم, كساني را به من نشان داده بودند كه در اثر اعتياد به خواري افتاده بودند. ولي من و ما ـ تمام معتادان, يعني پانصدميليون معتادي كه در دنيا وجود دارند ـ فكر ميكنيم كه ما آنگونه نخواهيم شد و مانند آنها به ذلّت نخواهيم افتاد. در تعريف اوليه از عدم هويت و نداشتن رابطه با خالق صحبت كرديم. نداشتن هويت, محصول نداشتن رابطة صحيح با خالق و امنيت نداشتن و عدماعتماد بهنفس است. كسي كه از اين ارتباطات اوليه و هويت بيبهره است, درنتيجه اعتماد بهنفس هم نخواهد داشت. بيشتر معتاداني كه شما ديدهايد, من ديدهام و خودم هم هستم. ما آدمهاي مغروري هستيم كه كمبود اعتماد بهنفس خودمان را با غرور پر ميكنيم و از نيروي فكري خودمان كه يك فكر ?بيمارگونه? است براي پرنكردن اين خلأ استفاده ميكنيم. عليرغم احساس خلأ, بيهويتي و تضادهاي دروني, خودمان را برتر و بهتر از ديگران ميدانيم. اينجا يك تضاد و دوگانگي بين طريقه فكركردن و احساسات و عواطفي كه در درون خودمان تجربه ميكنيم بهوجود ميآيد. ما از افكار, داستانپردازي و زندگيكردن در دنيايي مجازي بهرهبرداري ميكنيم.
من خيلي دوست داشتم كه قيافة شخص گردنكلفتي را كه خيلي هم معروف بود, از نزديك ببينم. يك روز در قهوهخانه او را به من نشان دادند. گفتند اين آقا فلاني است. من گمان ميكردم اين كسي كه اسمش را ميبردند, يلي باشد, ولي ديدم يك آدم نحيفِ خميدة دندان و موي سر ريختهاي است كه وضعيت خوبي هم ندارد. من حتي يك لحظه هم پيش خودم فكر نكردم كه اگر اعتياد اين گردنكلفت را به اين روز بيندازد, بر سر من چه خواهد آورد؟ فكري كه كردم اين بود كه من هرگز مثل او نميشوم. تمام معتادها اين فكر را ميكنند. از اينجاست كه بخش مهمي از بيماري اعتياد, فكري است. فكر ما هم بيمار است وما توجيهها و تفسيرهايي براي توجيه زندگي معتادگونة خودمان ميآوريم و دلايل زيادي داريم براي اينكه بگوييم چرا ما اينطور هستيم.
علت ديگرش هم اين است كه اعتياد و ميل به نشئگي و خود نشئگي به غريزهاي مافوق بقية غرايز تبديل ميشود, غريزة بقا هم تحتتأثير اين غريزه قرار ميگيرد. بارها در ارتباطاتي كه با خانوادة خودم داشتم, اين را اعلام ميكردم كه من اصلاً دلم نميخواهد بيش از چهلوپنجسال عمر كنم. من به خودم چهلوپنجسال زمان داده بودم و فكر ميكردم اگر بتوانم اين دوران را درحالت نشئگي, بدون احساس ترس و عدمامنيت, تعارضات دروني, بيهويتي و خلأ به سر ببرم, خيلي راضي خواهم بود. اگر من بتوانم به كمك نشئگي از اين چيزهايي كه مرا رنج ميداد خلاص شوم, اين زندگي بدون درد و رنج, خيلي بهتر از آن زندگي پردرد و رنج هفتاد ـ هشتاد ساله است!
چرا نميخواستيد همين حالت طولانيتر بشود و عمري بيشتر از چهلوپنجسال داشته باشيد؟ با توجه به اينكه اين حالت نشئگي لذتبخش است و آدم دوامش را دوست دارد.
من بهعنوان يك معتاد, فكرم هم بيمار است, اما نگفتم كه ديوانه هستم. معتاد, بيماري ذهني و فكري دارد, اما ديوانه نيست. ميتوانستم نگاهي به اطراف خودم بكنم و ببينم كه در اثر مصرف موادمخدر طبيعتاً ميانگين طول عمر آدم پايين ميآيد. دور و بر خودم خيليها را ديده بودم كه مصرفكنندة موادمخدر بودند و در جواني مردند. ولي براي من اين مسئله چندان اهميتي نداشت.
-
مدير بازنشسته
بعضي از اين بهبوديافتهها ميگويند: ?ما دوستان بسياري را در اين راه از دست داديم كه همه قرباني جهالت جامعه شدند. جامعه با بيماري ما خوب برخورد نكرد. اول گفتند با اعتياد بايد مبارزه كرد, گويا ما معتادان دشمن حكومت و جامعه هستيم. ولي ما با قربانيانيكه داديم به دستاوردهايي رسيديم و فهميديم كه اعتياد بيمارياي است مزمن, كشنده, غيرقابل برگشت, پيشرونده و غيرقابل علاج. حالا فهميديم كه تنها راه رهايي, از اعتياد تكيه به يك نيروي مافوق بشر است و تلاش ميكنيم ديگران را پيش از استيصال و ذلّهشدن متوجه كنيم و نجات بدهيم. ? نظر شما در اينباره چيست؟
من از مسئولان, دولت و متخصصان هيچ گلهاي ندارم. علتش را هم عرض ميكنم؛ حتي گاهي براي من كه هفدهسال است بهبود يافتهام, اين سؤال پيش ميآمد كه تو چه وقت ميخواهي از اين حرفها و بازيها دست برداري؟ فكر كنم بقية آدمهاي دنيا هم با چنين مسائلي روبهرو هستند و باور اين كه اعتياد يك بيماري است, مشكل است. خصوصاً براي كساني كه مصرف ميكنند و روي آن كنترل دارند. براي كسيكه گاهي ترياك ميكشد, خيلي سخت است كه فكر كند اعتياد يك بيماري است. همچنين كسيكه اصلاً موادمخدر مصرف نكرده, مشكل ميپذيرد كه اعتياد يك بيماري است. ميگويد خودت انتخاب كردي, مگر كسي دستت را پيچاند؟!
باورهاي ما در مورد اعتياد, نقش مهمي در پذيرش بيماري دارد. ما اغلب يا بهتر است بگويم كاملاً, اعتياد را يا بهعنوان يك ?بيماري جسمي? تلقي كردهايم يا بهعنوان يك ?مشكل اخلاقي?. معمولاً يكي از اين دو است. زمان زيادي از وقتي كه اعتياد بهعنوان يك بيماري مطرح شده نميگذرد. براي تغيير باورها در زمينة اعتياد, لازم است كه كارهاي فرهنگي زيادي انجام دهيم و انشاءالله كه شما هم در اين امر ما را كمك خواهيد كرد.
داستان اعتياد و ترك اعتياد بايد متحول شود. بعد از سالها تحقيق, بهبودي و بررسي مقولة اعتياد, مهمترين حرفي كه من خصوصاً در كشور خودمان ميتوانم بزنم اين است كه ?ترك اعتياد? يك جملة گمراهكننده است. كساني ميخواهند از اين درد و رنجي كه افراد جامعه به عنوان معتاد يا خانوادة معتاد ميكشند, بهرهبرداري كنند. براي خود معتاد هم اين خطر وجود دارد كه فكر كند اعتياد ترك كردني است و هر وقت كه بخواهد ميتواند ترك كند. در حاليكه وقتي اعتياد را تعريف ميكنيم, ميگوييم يك بيماري پيشرونده و برگشتناپذير است, چهطور ميشود اين را ترك كرد. شما كلينيكهاي بسياري را ميبينيد كه بالاي آن نوشته شده ?ترك اعتياد?. همواره از ترك اعتياد صحبت ميشود, يعني در شروع كار, ما گمراه هستيم. چه متخصصان ما كه مينويسند ?ترك اعتياد? و چه كسان ديگري كه از عبارت ?ترك اعتياد? استفاده ميكنند نميدانند كه يك بيماري مزمن, پيشرونده و غيرقابل برگشت را نميتوان ترك كرد. البته ميتوان موادمخدر را ترك كرد. من هفده سال است كه مادة مخدر را ترك كردهام و هيچ نوع مادة مخدري مصرف نكردهام. در جلسات انجمن كه مينشينم دستم را براي معرفي بلند كرده و ميگويم: ?فروهر, معتاد در حال بهبودي.? براي اينكه اين بيماري هرگز از بين نميرود و لاعلاج است. امروز هم بعد از هفدهسال دوري از هروئين, اگر يك بار هروئين مصرف كنم, دوباره همان عوالم قبلي تكرار ميشود. همان احساسات, افكار, ناصداقتي, همان ترسها و عدمامنيتِ دوران آخر مصرف موادمخدر و اعتياد, در من پديدار ميشود. خلأ معنوي, احساس دوري و تنهايي, دوباره همه به سراغ من خواهد آمد. پايگاههاي اجتماعي, اقتصادي و خانوادگي خود را دوباره از دست خواهم داد, به علت اينكه اعتياد يك بيماري پيشرونده است و خوب شدني نيست. من بعد از هفدهسال مصرف نكردن موادمخدر, نميتوانم بگويم كه اختيار مصرف نكردن موادمخدر را بهدست آوردهام و خوب شدهام و بگويم در اختيار خودم است. چنين چيزي وجود ندارد. ما ديديم كساني را كه حتي بعد از چهلسال دوري از موادمخدر و الكل, دوباره به آن روي آوردند. بهعنوان نمونه, دوستي در امريكا كه عضو ?انجمنهاي دوازدهقدمي? بود, چهلسال بود كه مشروب نخورده بود. يكبار لب به مشروب ميزند و ظرف مدت كوتاهي كارش به بيمارستان ميكشد و در اثر مسموميت و بيماري الكليزم ميميرد. من تجربه كردهام و ميشناسم دوستان صميمي و نزديك خودم را كه بعد از هفدهسال دوباره به مصرف موادمخدر روي آوردهاند و ظرف مدت كوتاهي تمام عوارض و عوالم قبلي اعتياد, دوباره در آنها هويدا شده است. از اينجاست كه ميگوييم اعتياد بيماري لاعلاجي است, اعتياد ترككردني نيست. ما بايد ياد بگيريم كه چهطور با آن سلوك كنيم و تنها يك برنامة معنوي است كه ميتواند ما را از بازگشت به اعتياد حفظ كند.
در صحبت پاياني با توجه به اين كه شما در بستر اين استراتژي اميد و ويژگيهاي اعتياد كه برشمرديد توانستهايد چندين هزارنفر را در انجمن معتادان گمنام گرد هم آورده و براي نجات آنها گروههاي دوازدهقدمي را تشكيل دهيد و به نظر ميرسد موفق هم بودهايد, اميدواريم كه اين قول را به ما بدهيد كه در جلسات آينده تدبير و سلوك براي بهبودي را بيشتر توضيح دهيد و مكانيزم دستيابي به نيروي مافوق و استراتژي اميدي را كه شما گامهاي موفقي در آن برداشتهايد به ما و خوانندگان ما ياد بدهيد. با اين اميد كه ما هم در وجه فرهنگي گامي در جهت رهايي از اعتياد برداشته باشيم.
انشاءالله. هدف من در زندگي اين است كه بتوانم پيام بهبودي را به تمام معتاداني كه خواهان شنيدن آن هستند, برسانم و به اين طريقة زندگي كاملاً اعتقاد دارم. ميدانم كه با كمك هم ميتوانيم به بسياري از هموطنان خود كه درگير اين بيماري هستند, چه بهعنوان معتاد, چه بهعنوان خانواده, دسترسي پيدا كنيم. اين برنامة معنوي در زندگي من و ميليونها نفر ديگر تجربه ميشود و اين راهحل معنوي و روحاني براي همة ما كاربرد دارد و مطمئنيم كه براي هر معتاد ديگري هم كه خواهان آن باشد و وقت و زندگي خودش را صرف بهبودي خودش بكند, امكانپذير است.
سوتيترها:
اميدي كه در ما ميبينيد, اميد سابقهداري است و ما ميدانيم كه از بيماري اعتياد ميتوان رها شد, آن را متوقف و مهار كرد, اگرچه علاجپذير نيست.
مشكل من و هزاران معتاد در حال بهبودي ديگر كه داستانهايشان را شنيدهام, اين بوده است كه از اول زندگي رابطة درست و صحيحي با خالقمان پيدا نكردهايم. يعني ريشه و پاية ما براي ورود به اين دنيا, سستبنياد و متزلزل بوده است
چرا كشور افغانستان با اين كه مركز توليد موادمخدر است, اما معتادان كمي دارد. جمعبندي من ـ درست يا غلط ـ اين است كه اينها هنوز سنتي هستند. از لحاظ مذهبي اعتقاداتشان بسيار قوي است و هنوز آلودگيهاي دنيوي و زندگي ماشيني, مخصوصاً فشارهاي زندگي ماشيني اينها را درگير نكرده است
منشأ اعتياد ريشه در نداشتن رابطة درست با خالق و نداشتن ارتباط صميمي و عاشقانه با خانوادة درجة يك, معمولاً پدرومادر و بعد ورود به اجتماع با عدمامنيت و هويت است. چنين فردي كانديداي خوبي است, براي اينكه هرنوع سوءاستفادهاي از او بشود
متأسفانه غريزة مصرف موادمخدر و غريزة نشئهشدن, غريزهاي ميشود مافوق بقية غرايزي كه ما بهعنوان انسان داريم
در دوران اوليه اعتياد خودم, كساني را به من نشان داده بودند كه در اثر اعتياد به خواري افتاده بودند. ولي من و ما ـ تمام معتادان, يعني پانصدميليون معتادي كه در دنيا وجود دارند ـ فكر ميكنيم كه ما آنگونه نخواهيم شد و مانند آنها به ذلّت نخواهيم افتاد
بعد از سالها تحقيق, بهبودي و بررسي مقولة اعتياد, مهمترين حرفي كه من خصوصاً در كشور خودمان ميتوانم بزنم اين است كه ?ترك اعتياد? يك جملة گمراهكننده است. چه متخصصان ما كه مينويسند ?ترك اعتياد? و چه كسان ديگري كه از عبارت ?ترك اعتياد? استفاده ميكنند نميدانند كه يك بيماري مزمن, پيشرونده و غيرقابل برگشت را نميتوان ترك كرد. البته ميتوان موادمخدر را ترك كرد.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن