نوشتار حاضر سخنرانی محمد سلطانی‌فر (استاد دانشگاه و مدیر مسوول روزنامه‌های ایران نیوز و صبح اقتصاد) در مرکز گفت و گوی تمدن ها می باشد.

جهانی نو در این هزاره در حال شکل‌گیری است. این جهان در حدود اواخر دهه 1960 و نیمه دهه 1970، بر اثر تقارن تاریخی سه فرآیند مستقل پدیدار شد: انقلاب تکنولوژی اطلاعات؛ بحران‌های اقتصادی سرمایه‌داری و دولت سالاری و تجدید ساختار متعاقب آنها؛ و شکوفایی جنبش‌های اجتماعی فرهنگی همچون: آزادی‌خواهی، حقوق بشر، فمنیسم و طرفداری از محیط زیست. تعامل این فرآیند و واکنش‌هایی که به آن دامن می‌زدند، یک ساختار نوین اجتماعی مسلط، یعنی جامعه شبکه‌ای؛ یک اقتصاد نوین یعنی اقتصاد اطلاعاتی ـ جهانی؛ و یک فرهنگ نوین یعنی فرهنگ مجاز واقعی را به عرصه وجود آورد. منطق نهفته در این اقتصاد، این جامعه و این فرهنگ، زیربنای کنش و نهادهای اجتماعی در سرتاسر جهانی به هم پیوسته است.

فرهنگ به مثابه منبع قدرت و قدرت به مثابه منبع سرمایه‌داری، زیربنای سلسله مراتب اجتماعی جدید عصر اطلاعات است.


فرهنگ نوین ؛ فرهنگ مجازی
در سراسر تاریخ فرهنگ‌ها را مردمی که مکان و زمان مشترکی دارند پدید آوردنده تحت شرایطی که روابط تولید، قدرت و تجربه آن را تعیین کرده و طرح‌های مردم آن را تغییر داده است، مردمی که برای تحمیل ارزش‌ها و هدف‌های خود بر اجتماع یکدیگر جنگیده‌اند. به این ترتیب صورت‌بندی‌های مکانی ـ زمانی نقش حیاتی در معنای هر فرهنگ و در تکامل متفاوت آنها داشتند. در پارادایم اطلاعاتی، فرهنگ جدیدی به یمن کنار گذاشتن مکان‌ها و نابودی زمان به دست فضای جریان‌ها و زمان بی‌زمان پدیدار شده است: فرهنگ مجاز واقعی. مجاز واقعی سیستمی است که در آن خود واقعیت (یعنی هستی مادی ـ نمادین مردم) یک سره در انگاره‌سازی مجازی در جهانی خیالی که در آن نمادها تنها استعاره نیستند بلکه تجربه واقعی را تشکیل می‌دهند، فرو رفته است. این پیامد رسانه‌های الکترونیکی نیست؛ هر چند این رسانه‌ها ابزار لاینفک بیان در فرهنگ جدید هستند.

بیان مادی‌ای که توانایی‌ مجاز واقعی را برای تسخیر قوه تخیل مردم و سیستم‌های بازنمود تبیین می‌کند، امرار معاش آنها در فضای جریان‌ها و زمان بی‌زمان است. از سویی کارکردها و ارزش‌های مسلط در جامعه به طور همزمان و بدون همجواری یعنی در جریان‌های اطلاعات که از تجربه نهفته در هر محل می‌گریزد، سازماندهی می‌شوند. از سوی دیگر ارزش‌ها و منافع مسلط بدون ارجاع به گذشته یا آینده‌شان، در چشم‌انداز بی‌زمان شبکه‌های کامپیوتری و رسانه‌های الکترونیکی ساخته می‌شوند. جایی که همه بیان‌ها یا آنی هستند یا بدون توالی پیش‌بینی شدنی. همه بیان‌ها از همه زمان‌ها و از همه مکان‌ها در یک ابرمتن در هم می‌آمیزند و بسته به منافع فرستنده و روحیه گیرنده، پیوسته در هر زمان و هر مکان آرایش مجدد یافته و منتقل می‌شوند. این مجاز واقعیت ماست زیرا در چارچوب این سیستم‌های نمادین بی‌زمان و بی‌مکان است که ما مقولات را می‌سازیم و تصاویری را فرامی‌خوانیم که رفتار را شکل می‌دهند، سیاست را ایجاد کنند، رویاها را بارور می‌سازند و کابوس‌ها را دامن می‌زنند.


بحران مشروعیت در جامعه شبکه‌ای
در سپیده دم عصر اطلاعات، بحران مشروعیتی دامنگیر نهادهای دور از صنعتی شده است که معنا و کارکرد آنها را سلب کرده است. دولت ملی مدرن زیر تاراج شبکه‌های جهانی ثروت، قدرت و اطلاعات، قسمت اعظم حاکمیت و استقلال خود را از کف داده است.

سرچشمه‌های چیزی که هویت مشروعیت‌های بخش نامیده می‌شود، خشکیده‌اند. نهادها و سازمان‌های جامعه مدنی که حول دولت‌های دموکراتیک و قرارداد اجتماعی میان کار و سرمایه ساخته شده بود، کم و بیش به پوسته‌ای توخالی بدل شده و روز به روز در ایجاد ارتباط با ارزش‌ها و زندگی مردم اکثر جوامع ناتوان‌تر می‌شود.

در سپیده هزاره سوم، شاه و ملکه، یعنی دولت و جامعه مدنی، هر دو بی‌تخت و کلاه‌اند و فرزندان آنها ـ شهروندان ـ آواره یتیم خانه‌های گوناگون شدند. (مانوئل کستلز)

زوال هویت‌های مشترک، که مترادف با اضمحلال جامعه به عنوان نظام معنادار اجتماعی است نشانگر اوضاع و احوال روزگار ماست. در این دنیای تازه نیازی به هویت‌ها نیست. غریزه‌های اصلی و انگیزه‌های قدرت و محاسبات استراتژیک خودمحورانه تهدید به غرقه ساختن مرزها می‌کند که همه هنجارهای تمدن و هنجارهای بین‌المللی سیاسی ـ حقوقی را دچار معضل می‌سازد. دنیایی که نغمه مخالف آن، طرح مجدد ناسیونالیسم توسط بقایای ساختارهای دولت‌هایی است که دغدغه مشروعیت را رها ساخته‌اند. به اصل قدرت چنگ زده‌اند و گاهی آن را در لفافه‌ای از لفاظی‌های ملی‌گرایانه می‌پوشانند.

اما نهضت‌های مقاومت در جامعه شبکه‌ای (نهضت ضد پدرسالاری زنان، نهضت‌های آزادی جنسی، نهضت محیط زیست و ...)، همان قدر رایج‌اند که برنامه‌های فردگرایانه منتج از زوال هویت‌های مشروعیت بخش رواج دارند، که جامعه مدنی دوران صنعتی را تشکیل می‌دهند. اما با اینکه این هویت‌ها همچنان پابرجا هستند، به ندرت موفق به ایجاد ارتباط می‌شوند. آنها ارتباطی با دولت ندارند جز اینکه برای منافع یا ارزش‌هایشان با دولت ستیز یا مذاکره کنند، آنها با یکدیگر نیز ارتباط ندارند زیرا براساس اصول به غایت متمایزی شکل گرفته‌اند که برای هر یک «خودی» و «غیرخودی» را با جزمیت تعریف می‌کند. از آن جا که منطق جماعتی کلید بقای آنهاست، از خود ـ تعریف‌های فردی استقبال نمی‌کنند.

بنابراین از یک سو نخبگان جهانی ساکن فضای جریان‌ها، بیشتر شامل افراد بی‌هویت می‌شوند: «شهروندان جهان» در حالی که از سوی دیگر مردمی که در برابر محروم شدن از حق انتخاب سیاسی و فرهنگی و اقتصادی مقاومت می‌کنند، بیشتر جذب هویت جماعتی می‌شوند.

بنابراین باید لایه دیگری به پوشش‌های اجتماعی جامعه شبکه‌ای بیافزاییم. به همراه دستگاه دولت، شبکه‌های جهانی و افراد خودمحور جماعت‌هایی نیز هستند که حول هویت مقاومت شکل گرفته‌اند. اما این عناصر به یکدیگر متصل نیستند زیرا منطق هر یک دیگری را طرد می‌کند؛ و همزیستی آنها نمی‌تواند مسالمت‌آمیز باشد. بنابراین پیدایش هویت‌های برنامه‌دار معنا می‌یابد.

هویت‌های برنامه‌دار نه از هویت‌های سابق جامعه مدنی دوران صنعتی، بلکه از بسط و تحول هویت‌های مقاومت موجود پدید می‌آیند. این واقعیت که یک جماعت حول هویت مقاومت معینی ساخته می‌شوند، بدین معنا نیست که به سوی ساختن هویت برنامه‌دار پیش می‌رود. این جماعت ممکن است همچنان تدافعی باقی بماند یا ممکن است به یک گروه همسو تبدیل شود و به منطق چانه‌زنی تعمیم یافته بپیوندد که منطق مسلط جامعه شبکه‌ای است.