چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد ،
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد ،
پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند ،
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد . . .
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد ،
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد ،
پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند ،
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد . . .
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
اين صبح،اين نسيم،اين سفره ى مهيا شده ى سبز،اين من و اين تو،
همه شاهدند
كه چگونه دست و دل به هم گره خوردند...يكى شدند و
يگانه.
تو از آن سو آمدى و او از سوى ما آمد،آمدى و آمديم.
اول فقط يك دل دل بود.يك هواى نشستن و گفتن.
يك بوى دلتنگ و سرشار از خواستن.يك هنوز با هم ساده.
رفتيم و نشستيم،خوانديم و گريستيم.
بعد يكصدا شديم.هم آواز و هم بغض و هم گريه؛
همنفس براى باز تا هميشه با هم بودن.
براى يك قدم زدن رفيقانه،
براى يك سلام نگفته،
براى يك خلوت دل خاص،
براى يك دل سير گريه كردن...
براى همسفر هميشه ى عشق...
باران!
بارى اى عشق،اكنون و اينجا،هواى هميشه ات را نمى خواهم
...نشانى خانه ات كجاست؟!
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
گل من گریه مکن
که در اینه ی اشک تو غم من پیداست
قطره ی اشک تو داند که غم من دریاست
گل من گریه مکن
سخن از اشک مخواه
که سکوتت گویاست
از نگه کردنت احوال تو را می دانم
دل غربت زده ات
بی نوایی تنهاست
من و تو می دانیم
چه غمی در دل ماست
گل من گریه مکن
اشک تو صاعقه است
تو به هر شعله ی چشمان ترم می سوزی
بیش از این گریه مکن
که بدین غمزدگی بیشترم می سوزی
من چو مرغ قفسم
تو در این کنج قفس بال و پرم می سوزی
گل ن گریه مکن
که در ایینه ی اشک تو غم من پیداست
فطره ی اشک تو داند که غم من دریاست
دل به امید ببند
نا امیدی کفرست
چشم ما بر فرداست
ز تبسم مگریز
در دندان تو در غنچه ی لب زیباست
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
آسمان قلب من ستاره گریه می کند
دل بهانه گیر من دوباره گریه می کند
نسیم خاطرات تو سری به خانه می زند
ز خانه نگاه من غمت جوانه می زند
تو موج می شوی و من سکوت ساحلی غریب
تو آبی و پر از صدا و من شمایلی عجیب
تو حرف میزنی و من دوباره گوش می کنم
اگر چه در درون خویش کمی خروش می کنم
ولی تو موج هستی و منم که ساحل تو ام
تو حرف غرشی و من کلام بی صدای غم
و دوست دارم آشنا همین غرور سبز را
همین که کرده عشق را غریبه نام آشنا
پس انتظار می کشم که باز مهربان شوی
تو مهربان شعر من بیا که قهرمان شوی
به یاد آن شبی که تو به قلب من سری زدی
و با پرنده دلت به باغ من سری زدی
من آشیانه ساختم برای چشمهای تو
و قطره ها نشانده ام به پای چشمهای تو
هنوز بهترین من کلام اول منی
در انتهای آرزو سلام اول منی
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
با من مـدارا می کنند اين کوچه ها امشب
بغض مرا وا می کنند اين کوچه ها امشب
درد مرا بايد ببينی تا کجای شهر
با مويه نجوا می کنند اين کوچه ها امشب
پشت تمام شيشه ها، چشمی به من خيره
در من تماشا می کنند اين کوچه ها امشب
بيش از تمام گريه تان، خنديده ام مردم!
بيهوده حاشا می کنند اين کوچه ها امشب
از من نپرسيده، تمام قصه را خواندند
ديدم که غوغا می کنند اين کوچه ها امشب
می ترسم از روزی که طوفانی شود چون من
حالی که پيدا می کنند اين کوچه ها امشب
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
عاشق تو جان مختصر که پسندد
فتنه تو عقل بی خبر که پسندد
روی تو کز ترک آفتاب دریغ است
در نظر هندوی بصر که پسندد
روی تو را تاب قوت نظری نیست
در رخ تو تیزتر نظر که پسندد
چون بنگنجد شکر برون ز دهانت
از لب تو خواستن شکر که پسندد
چون نتوان بی کمر میان تو دیدن
موی میان تو را کمر که پسندد
چون به کمان برنهی خدنگ جگردوز
پیش تو جز جان خود سپر که پسندد
چون به جفا تیغت از نیام برآری
در همه عالم حدیث سر که پسندد
چون غم عشقت به جان خرند و به ارزد
در غم تو حیله و حذر که پسندد
تا غم عشق تو هست در همه عالم
هیچ دلی را غمی دگر که پسندد
وصل تو جستم به نیم جان محقر
وصل تو آخر بدین قدر که پسندد
هر سحر از عشق تو بسا که بسوزم
سوز چو من شمع هر سحر که پسندد
چون تو جگر گوشهٔ دل منی آخر
قوت من از گوشهٔ جگر که پسندد
شد دل عطار پاره پاره ز شوقت
کار دل او ازین بتر که پسندد
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت
مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت
عشقش آتش بود کردم مجمرش از دل چو عود
آتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت
زآتش رویش چو یک اخگر به صحرا اوفتاد
هر دو عالم همچو خاشاکی از آن اخگر بسوخت
خواستم تا پیش جانان پیشکش جان آورم
پیش دستی کرد عشق و جانم اندر بر بسوخت
نیست از خشک و ترم در دست جز خاکستری
کاتش غیرت درآمد خشک و تر یکسر بسوخت
دادم آن خاکستر آخر بر سر کویش به باد
برق استغنا بجست از غیب و خاکستر بسوخت
گفتم اکنون ذرهای دیگر بمانم گفت باش
ذرهٔ دیگر چه باشد ذرهای دیگر بسوخت
چون رسید این جایگه عطار نه هست و نه نیست
کفر و ایمانش نماند و مؤمن و کافر بسوخت
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
باز امشب ای ستاره تابان نیامدی
بازای سپیده شب هجران نیامدی
شمعم شكفته بود كه خندد بروی تو
افسوس ای شكوفه خندان نیامدی
زندانی توبودم ومهتاب من چرا
بازامشب از دریچه زندان نیامدی
باماسرچه داشتی ای تیره شب كه باز
چون سرگذشت عشق بپایان نیامدی
مگذار قند من كه به یغما برد مگس
طوطی من كه درشكرستان نیامدی
شعر من اززبان تو خوش صید دل كند
افسوس ای غزال غزلخوان نیامدی
گفتم به خوان عشق شدم میزبان ماه
نامهربان من توكه مهمان نیامدی
خوان شكر به خون جگر دست میدهد
مهمان چرا بسر خوان نیامدی
دیوان حافظی تو و دیوانه تو من
اما پری به دیدن دیوان نیامدی
نشناختی فغان دل رهگذر كه دوش
ای ماه قصر برلب ایوان نیامدی
گیتی متاع چون منش آید گران بدست
اما توهم بدست من ارزان نیامدی
صبرم ندیده ای كه چه زورق شكسته ایست
ای تخته ام سپرده بطوفان نیامدی
عیش دل شكسته عزا میكنی چرا
عیدم توئی كه من به توقربان نیامدی
درطبع شهریار خزان شدبهارعشق
زیرا تو خرمن گل وریحان نیامدی......
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
موج شراب و موج آب بقا يكي است
هرچند پرده هاست مخالف، نوا يكي است
خواهي به كعبه رو كن و خواهي به سومنات
از اختلاف راه چه غم، رهنما يكي است
اين ما و من نتيجـﮥ بيگانگي بود
صد دل به يكدگر چو شود آشنا، يكي است
در چشمِ پاك بين نبوَد رسمِ امتياز
در آفتاب، سايـﮥ شاه و گدا يكي است
بي ساقي و شراب، غم از دل نمي رود
اين درد را طبيب يكي و دوا يكي است
از حرفِ خود به تيغ نگرديم چون قلم
هرچند دل دو نيم بود، حرف ما يكي است
صائب شكايت از ستم يار چون كند؟
هر جا كه عشق هست، جفا و وفا يكي است
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
ای پیک نامه بر، خبر او به ما رسان
بویی ز کوی صدق به اهل صفا رسان
بیگانه را خبر مده از حال این سخن
زان آشنا بیار و بدین آشنا رسان
جای حدیث او دل آشفتهٔ منست
بشنو حدیثش و چو شنیدی به جا رسان
پوشیده نیست تندی و گفتار تلخ او
رو هرچه بشنوی تو مپوشان و وارسان
یا روی او ز دور درآور به چشم من
یا روی من به خاک در آن سرا رسان
زآن آفتاب رخ صفت پرتوی مگوی
یا چند ذره را ز زمین بر هوا رسان
ما را به آستانهٔ آن بت چو بار نیست
خدمت گریم، بر در اومان دعا رسان
آه و فغان اوحدی امشب، تو ای رسول
از جبرئیل بگذر و پیش خدا رسان
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )