دلم می خواهد بدوم تا دوردستها
تا مزارع برنج
تا خانه کوچک مادربزرگ که در میان
شالیزارهای برنج گم شده
دلم برای عزیزی می گیرد
که امروز برای همیشه رفت
آه که دلم گریه می خواهد
دیوانگی می خواهد
نور می خواهد
پرواز می خواهد
سکوت می خواهد
دلم می خواهد بدوم تا دوردستها
تا مزارع برنج
تا خانه کوچک مادربزرگ که در میان
شالیزارهای برنج گم شده
دلم برای عزیزی می گیرد
که امروز برای همیشه رفت
آه که دلم گریه می خواهد
دیوانگی می خواهد
نور می خواهد
پرواز می خواهد
سکوت می خواهد
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
خواب بودم سخن عشق تو بیدارم کرد
مست بودم تشر مهر تو هشیارم کرد
یک زمان سر به هوا بودم و از دل غافل
تا کمند غم عشق تو گرفتارم کرد
من چه بودم همه جا ذره دور از نظری
مهر صاحب نظران منشا گفتارم کرد
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
من چرا دل به تو دادم كه دلم مى شكنى
يا چه كردم كه نگه باز به من مى نكنى
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا نگويند رقيبان كه تو منظور منى
ديگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته كه جان در بدنى
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
یادگاران تواند
رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت، سوگواران تواند
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک اما آیا باز برمی گردی؟
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
چون حلقه بر در می زنی دل گویدم پرواز کن
عمر تو بر در آمده در را به رویش باز کن
مردم در این ماتمسرا ای جان من از در درآ
دلمرده ام عیسی من بار دگر اعجاز کن
ای مظهر تابندگی من گم شدم در زندگی
در بیشه های گمرهی گمگشته را آواز کن
در جاده های تیرگی دارد گناهان چیرگی
ای رهنما راه مرا با راه حق دمساز کن
ای روح سرگردان چرا در چاه کثرت مانده یی
تو مرغ باغ وحدتی سوی خدا پرواز کن
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
کودکی هایم اتاقی ساده بود
قصه ای دور اجاقی ساده بود
شب که میشد نقشها جان میگرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود
میشدم پروانه خوابم می پرید
خوابهایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوجی نبود
باری ما جفت و طاقی ساده بود
قهر میکردم به شوق آشتی
عشقهایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
دلا شب ها نمی نالی به زاری
سر راحت به بالین می گذاری
تو صاحب درد بودی ناله سر کن
خبر از درد بیدردی نداری
بنال ای دل که رنجت شادمانی است
بمیر ای دل که مرگت زندگانی است
میاد آندم که چنگ نغمه سازت
ز دردی بر نیانگیزد نوایی
میاد آندم که عود تار و پودت
نسوزد در هوای آشنایی
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد عشق ورزد اشک ریزد
به فریادی سکوت جانگزا را
بهم زن در دل شب های و هو کن
و گر یارای فریادت نمانده است
چو مینا گریه پنهان در گلو کن
صفای خاطر دل ها ز درد است
دل بی درد همچون گور سرد است
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
خوشا شب نشستن به پهلوی تو
تـــماشای پـــرواز گـــــیسوی تو
خوشا با تــو سرگرم صحبت شدن
وســـجده به محـــراب ابـــروی تو
خوشا در نگاه تو چون می خـــراب
خوشا نـــازنین چشم نــــازوی تو
دو چـــشم پـــر از کهربای خموش
که نـــاگه مرا میکشد ســـوی تو
خوشا بـــازی دســـت اعـــجاز گر
که گـــل چیند از بــــاغ جادوی تو
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
برخيز به خون دل وضويى بكنيم
در آب ترانه شستشويى بكنيم
عمر اندك و فرصت خموشى بسيار
تلخ است سكوت،گفتگويى بكنيم
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
ای صبح روز بعد! از امشب طلوع کن
ای عشق و عقل گشته مرکّب! طلوع کن
تا غرق خلسهات بشود چشمهای شب
تا صبح، نور محض مرتّب! طلوع کن
کار کدام عینک دودیست دیدنت؟
از پشت شیشههای محدّب طلوع کن
خورشید را به سُخره گرفتند واژهها
دانای کُل، کلام مؤدب، طلوع کن
لبخندی از سکوت گرفتند عکسها
ای صوت از ترانه لبالب طلوع کن
خانه به حجم گنگ و کبودی بدل شده
در چارچوب تلخ مکعّب طلوع کن
هاشور میزند باران سقف شهر
از بین این خطوط مورّب طلوع کن
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )