فقر و جدايي نژادي در مراكز شهري
نويسنده:
يونس محمدي, عضو هيئت علمي سازمان مديريت صنعتي
مترجم:
اگرچه مردم فقير را در هر يك از بخشهاي جامعه ميتوان مشاهده كرد اما تمركز و فراواني آن در ميان زنان، كودكانو اقليتهاي نژادي و مراكز شهري بزرگ (در مقابل حومهها يا حوزه آماري كلانشهرها) بيشتر است. اين مقاله كاوشي است درباره تداوم و ماندگاري فقر در مراكز شهري ايالات متحد، جدايي نژادي، مسكن فقرا و بالاخره بيكاري و علل آن.
كليد واژهها: فقر شهري در آمريكا، تعريف فقر شهري، بودجه فقر، مراكز شهري، حوزههاي آماري مادرشهر، سياستمسكن، فقر و جدايي نژادي و ناموزني فضايي2.
چكيده:
واقعيتهايي در باره فقر
دولت ايالات متحد امريكاخانواده فقير راخانوادهاي تعريف ميكند كه "مجموع درآمدهايآن كمتر از مقداري است كه براي رفع نيازهايحداقل خانوار ضروري است". براي محاسبه
"بودجه فقر" نيز حداقل هزينه غذايي خانوار را درسه ضرب بايد كرد، بدين ترتيب خانوارهاي بادرآمد كمتر از اين مقدار (بودجه فقر)3 فقيرمحسوب ميشوند. در سال 1997 ميلادي بودجهفقر براي خانوار چهار نفره امريكايي 16400 دلار
سه نفره 12802 دلار و يك نفره 8183 دلار تعيينو محاسبه شده است.
فقير كيست و كجا زندگي ميكند
جدول 1 ويژگيهاي جمعيت فقير در ايالات متحدرا براي سال 1997 نشان ميدهد كه در آن تعداد
فقراي هر گروه به صورت درصدي، مطلق و درمواردي جداگانه طبقهبندي شده است.
1. نژاد
اگر چه تعداد فقراي سفيدپوست دو برابر فقرايسياهپوست و چهار برابر فقراي اسپانيايي زبان تباراست اما نرخ فقر در ميان سياهان و اسپانيايي زبانتبارها به مراتب بالاتر است. در ميان اسپانياييزبان تبارها نرخ فقر پورتوريكوئي تبارها با 36درصد و مكزيكي تبارها 31 درصد از بقيه بيشتراست، در حالي كه كوبايي تبارها با نرخ 18 درصددر پايينترين مرتبه قرار دارند. نرخ فقر براي آسياييتبارها 14 درصد و تقريبا نزديك به 3ر13 نرخ كهمتوسط ملي در امريكا است.
2. فقر سالمندان
يكي از موفقيتهاي مبارزه با فقر پايين آمدن نرخ فقرسالمندان است كه در فاصله بين سالهاي 1959 تا1997 از 35 درصد به 5ر10 كاهش يافت وقسمت اعظم اين بهبودي نتيجه گسترش تاميناجتماعي طي اين دوره بوده است.
3. كودكان
در سال 1997 در ايالات متحد 16 (6ر16 درصد)كودكان در فقر زندگي ميكردند و اين در حالياست كه نرخ فقر كودكان اقليتها به مراتب بالاتربوده است.
4. محل زندگي
نرخ فقر در خارج از حوزههاي مادرشهر تقريبا 13بيشتر از حوزههاي مادرشهري در امريكاست. نرخفقر در مراكز شهرها دو برابر بيشتر از نرخ فقر درنقاط غيرمركزي شهرهاست.
5. نوع خانوار
نرخ فقر براي خانوارهاي با سرپرست زن شش برابراز خانوارهايي كه در آنها زن و مرد مشتركاسرپرستي خانوار را بر عهده دارند بيشتر است.علل بالا بودن اين نرخ فقر عبارتاست از:
الف) زنان سرپرست خانوار بايد دائما بين اشتغالو مسئوليتهاي خانوادگي در نوسان باشند.
ب) به طور متوسط حقوق و دستمزد زنان از مردانكمتر است.
ج) تعداد زيادي از خانوارهاي با سرپرست زن ازحمايت و كمك پدر غايب فرزندانشان محرومهستند.
د) آموزش
نرخ فقر و سطح آموزش رابطهاي معكوس با همدارند. نرخ فقر در ميان افراد زير ديپلم دو برابردارندگان ديپلم متوسطه و ده برابر فارغالتحصيلانآموزش عالي است.
نوع اشتغال فقيران
بيش از نيمي از خانوارهاي فقير آنهايي هستند كه(سرپرست خانوار.م) كار نيمه وقت دارد و تنها 15آنها كار تمام وقت دارند. در صورتي كه مزد هرساعت كار كمتر از 20ر8 دلار باشد، يك خانوارچهار نفري نيز حتي با كار تمام وقت هم ممكناست به خانواده فقير تبديل شود. بدين ترتيبشغل تمام وقت به تنهايي براي برون رفت از فقركافي نيست مگر اينكه درآمد سرپرست خانوار ازحداقل دستمزد كمي بالاتر و بيش از يك نفر درخانوار شاغل باشد. در واقع تعداد زيادي ازخانوارهايي كه از دايره فقر بيرون هستند و فرد اولخانواده ساعتي كمتر از 20ر8 دلار ميگيرد ازاشتغال نفر دوم بهرهمند هستند.
فقر در مراكز شهرها
نرخ فقر در مراكز شهرها بيش از دو برابر حومهشهرهاست و در پارهاي مادرشهرها اين تفاوتحتي بيشتر است. براي نمونه در شيكاگو وفيلادلفيا نرخ فقر مركز شهر حدود چهار برابر نرخفقر در حومههاي شهر است. توزيع نژادي فقر درمراكز شهرها 1ر31 درصد براي سياهپوستان و 12درصد براي سفيدپوستان است، در حالي كه تنها5ر19 درصد فقيران سياهپوست و 6ر6 درصدسفيدپوستان حومهنشين هستند.
انزواي محل اقامت يا جدايي نژادي
يكي از ويژگيهاي شهرهاي ايالات متحد جدايي وانزواي نژادي محلات است. نماد اين واقعيت ايناست كه بيش از 23 (قريب 70%) سياهاني كه درمادرشهرها زندگي ميكنند در مناطق مركزيشهرها اقامت دارند و تنها 13 سفيدها در اين مناطقاقامت دارند. به عبارت ديگر تنها 13 سياهان درمناطق حومهاي شهرهاي بزرگ اقامت دارند، يعنيدو برابر كمتر از سفيدپوستان. خواهيم ديد كهتمركز سياهان در مراكز شهرها يكي از دلايلمحروميت آنها از دسترسي به مشاغل حومهها ونرخ بالاي فقر در مراكز شهرهاست.
واقعيتهايي در باره انزواي محلات نژادي
يكي از راههاي كمي كردن ميزان جدايي و انزواينژادي شاخص يا نمايه ناهمگني است. اينشاخص نشانگر سهم عددي يك گروه نژادي استكه بايد براي رسيدن به يك پيكربندي كاملا همگناز نظر فضايي جا به جا شوند يا دوباره اسكانيابند; شاخصي كه در هر سرشماري تركيب نژاديحوزههاي كلانشهري را به طور كلي ترسيم كند. درسال 1990 به طور متوسط شاخص ناهمگنيبراي حوزههاي كلانشهري امريكا رقم 69 درصدبوده است كه بدان معناست كه براي دستيابي بههمگني كامل 69 درصد سياهپوستان (ياسفيدپوستان) بايد دوباره اسكان يابند.
همان طور كه نمودار (1) شاخصهايناهمگني حوزههاي مادرشهري نشان ميدهد اينشاخصها براي حوزههاي مختلف تفاوت زيادي رانشان ميدهند. اين تفاوت هر چه حوزه مادرشهريبزرگتر باشد بيشتر است. اين نمودار همچنينناهمگنترين شهرها را در مقياس ملي نشانميدهد، مضافا اينكه اين شهرها در ايالتهايشمالي مركزي قرار دارند و طي چندين دهه گذشتهميزان انزواي نژادي در آنها تغيير زيادي نكردهاست.