o ابن ابى الحديد
اگر على (عليه السلام ) اكنون بود...
(( اگر اين خطيب بزرگ ، على بن ابى طالب (عليه السلام ) در عصر ما، هم اكنون در مسجد كوفه بر منبر پا مى نهاد، مشاهده مى كرديد كه مسجد كوفه با آن پهناورى اش ، از سران و بزرگان اروپا موج مى زد، كه همه آمدند تا از درياى سرشار دانش او، روح خود را سيراب سازند (288) )) .
O نرسيسيان مسيحى سياستمدار بريتانيايى
هم خدا، هم خرما!
ابوهريره به غذاى مضيره (بر وزن جريمه ؛ يك نوع غذايى است كه از شير ترش درست مى شود) علاقه مند بود، براى خوردن اين غذا كنار سفره معاويه مى رفت ؛ ولى هنگام نماز، به حضور على (عليه السلام ) مى رفت و نماز با على (عليه السلام ) به جماعت مى خواند؛ وقتى به اين دو چهرگى او اعتراض كردند، در پاسخ گفت :
مضيره معاويه ادسم و اطيب ، والصلاه خلف على افضل ؛ غذاى مضيره معاويه چرب تر و خشبوتر است ؛ ولى نماز پشت سر على (عليه السلام ) بهتر مى باشد (289) )) .
O زمخشرى (در ربيع الابرار)
از همه عابدتر
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از لحاظ عبادت از همه كس عابدتر و نماز و روزه اش از تمام مردم بيشتر بود، نماز شب و توجه به اوراد و اذكار الهى و انجام مستجبات را مردم از وى آموختند.
اى خواننده ! درباره اين مرد بزرگ چه مى انديشى كه آن قدر مواظب نماز و عبادت بود كه در يكى از شبهاى خوفناك جنگ صفين (ليله الهرير) جانماز خود را ميان دو صف لشكر پهن كرد و در حالى كه تير مانند باران در جلو رويش فرو مى ريخت و از چپ و راستش مى گذشت ، به نماز ايستاد، و هراسى به دل راه نداد، و تا پايان كار تكان نخورد.
اى خواننده ! درباره مردى كه پيشانى اش به واسطه سجده طولانى پينه بسته بود، چه فكر مى كنى ؟ اگر در دعاها و مناجات آن حضرت تامل نمايى و از نكات برجسته و لطايف آن كه خدا را با عظمت و جلال بى مانندى ياد كرده است ، آگاه شوى ، و از خضوع و خشوع و تسليم و انقياد وى در پيشگاه با عزت و پر مهابت ذات احدى واقف گردى ، ميزان اخلاص آن حضرت را خواهى شناخت و خواهى دانست كه آن سخنان آتشين و كلمات دلنشين از چه دلى برخاسته و بر كدام زبان جارى گشته است !
روزى به على بن الحسن (امام چهارم ) كه در عبادت فوق العاده بود: گفتند: عبادت شما نسبت به عبادت جدت اميرالمؤ منين چگونه است ؟ گفت : عبادت من در مقابل عبادت جدم على (عليه السلام ) مثل عبادت آن حضرت در مقابل عبادت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله است (290) !
O ابن ابى الحديد
ضربت على (عليه السلام )
(( ضربت هاى على (عليه السلام ) مبتكر بود نه عون )) ، يعنى ضربت او بكر بود و با يك ضربت طرف را مى كشت و نيازى به ضربت دوم نداشت . گويند (( ضربت بكر )) يعنى ضربت برنده و كشنده كه تكرار نشود. و (( عون )) جمع عوان است و عوان زن پير را گويند، و مراد از آن ضربت دوم است (291) .
على (عليه السلام ) اگر طرف مقابلش بلند قامت بود، از عرض و اگر كوتاه قد بود از طول دو نيمش مى كرد. (292)
o ابن اثير
شجاعت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) چنان بود، كه ياد دلاوران روزگار را از دلهاى مردم برد، و نام دليرانى را كه بعدها آمدند به كلى از خاطره ها زدود.
در حديث است كه ضربت على (عليه السلام ) تك بود، وقتى در جنگ (( صفين )) آن حضرت معاويه را دعوت به مبارزه كرد تا با كشته شدن يكى از آنها آتش جنگ فرو نشيند، عمر و عاص مشاور معاويه به وى گفت : على راست مى گويد، آخرين راه حل همين است .
ولى معاويه گفت : تا امروز مرا فريب نداده اى ، آيا مى خواهى من با على كه مى دانى دلاور جنگاورى است مصاف دهم ؟! گويا مى خواهى مرا به كشتن دهى و بعد از من به حكومت شام برسى !!
دلاوران عرب افتخار مى كردند بتوانند با وى رو به رو شوند و او را دعوت به مبارزه كنند.
وقتى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) عمرو بن عبدود پهلوان نامدار عرب را در (( جنگ خندق )) به خاك هلاك افكند، خواهر عمرو اجازه گرفت و خود را به بالين برادر رسانيد و در مرثيه او گفت :
- اگر كشنده عمرو غير از او (على (عليه السلام )) بود تا زنده بودم در مرگ وى اشك مى ريختم .
- ولى كشنده او پهوان بى نظيرى است كه پدرش را چشم و چراغ شهر مى دانستند.
روزى معاويه از خواب برخاست ديد (( عبدالله زبير )) كه مردى جنگ ديده و دلير بود در كنار تخت او نشسته است . عبدالله گفت : اگر مى خواستم مى توانستم در اين حال تو را به قتل رسانم .
معاويه گفت : اى عبدالله ! مثل اين كه شجاعت پيدا كرده اى ؟
عبدالله گفت : چه شده كه شجاعت مرا انكار مى كنى ؟ مگر نمى دانى كه من در صف مقابل على بن ابى طالب ايستاده ام !
معاويه گفت : ولى على در همان حال اگر مى خواست (در جنگ جمل ) مى توانست تو و پدرت (( زبير )) را با دست چپش بكشد و دست راستش براى كشتن ديگرى آزاد باشد!!
به طور خلاصه على (عليه السلام ) آن چنان قهرمان بزرگى است كه كليه پهلوانان جهان به او سر مى سپرند و در شرق و غرب عالم ، نام (( على )) را بر زبان مى رانند و با آن شعار مى دهند!
نيروى بدنى على (عليه السلام )
قوت بدنى و نيروى جسمى على (عليه السلام ) نيز ضرب المثل است . ابن قتيبه (دانشمند معروف اهل تسنن ) در كتاب المعارف مى نويسد:
هيچ كس با وى دست و پنجه نرم نكرد. جز اين كه على (عليه السلام ) او را به زمين زد.
على بود كه دروازه بزرگ و سنگين (( قلعه خيبر )) را از جا كند و به دور انداخت ، سپس جماعتى جمع شدند تا آن را جا به كنند، ولى قدرت نيافتند (293) . و هم او بود كه بت بسيار عظيم (( هبل )) را از بالاى خانه خدا (كعبه ) برداشت و به زمين افكند و هم او بود كه در زمان خلافتش صخره بسيار بزرگى كه تمام لشكر از كندن آن فرو ماندند به تنهايى از جا كند و كنارى گذاشت ، تا از زير آن آب جوشيدن گرفت(294) (295) .
انه سيد المجاهدين ، و هل الجهاد لاحد من الناس الا له ؟! و قد عرفت ان اعظم غزاه غزاها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم (( بدر الكبرى )) قتل فيها سبعون من المشركين ، قتل على نصفهم و قتل المسلمون و الملائكه النصف الاخر؛
على رهبر و سرور مجاهدين است ، و آيا جهاد جز براى اندام وى دوخته شده ؟ مى دانيد كه مهمترين جنگ ها جنگ (( بدر )) است ، و در آن هفتاد نفر از مشركان به جهنم واصل شدند، كه نصف آن به وسيله مولاى متقيان صورت گرفته و نصف ديگر از طريق تمام مسلمانان و ملائكه خداوند (296) (297)
o ابن ابى الحديد
على (عليه السلام ) شهابى در كمين ستمكاران
بى هيچ شبهه اى مى توان على (عليه السلام ) را مدافع سرسخت اسلام در عصر رسول الله صلى الله عليه و آله دانست و آن حضرت نيز با اشاره به آن فرموده است : على امام البرره ، قاتل الفجر، منصور من نصره ، مخذول من خذله ؛ على (عليه السلام ) امام نيكان ، كشنده بدان است و هر كه او را يارى كند يارى مى بيند و هر كه او را خوار نمايد، پست مى شود )) .
(( شمشير على شهاب كمين كرده اى است كه دشمنان اسلام را به ورطه هلاكت مى فرستد و پستى و خوارى را در بين آنان روان مى سازد و بر تن قهرمانانشان جامه خذلان و حقارت مى پوشاند... تا اين كه در اثر اين كارها شمشيرش به (( ذوالفقار )) و خودش به جوانمرد ملقب مى شود (298)
o عبدالكريم خطيب
على (عليه السلام ) قهرمان خونين دل
على (عليه السلام ) آن قهرمان دردمند خونين دل و آن يكه سوار ژنده پوش و آن امام شهيدى است كه صاحب روح ژرف است و رمز عذاب الهى در اعماق آن نهفته است (299) . على قهرمانى برجسته بود و در كنار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى جنگيد و پيروزى هاى معجزه آسا به دست مى آورد. در جنگ بدر در سن بيست سالگى ، به يك ضربت يكى از سواران قريش را دو نيم كرد. در جنگ احد با شمشير پيامبر صلى الله عليه و آله (ذوالفقار) مى جنگيد و سپرها و زره ها را دم به دم مى شكافت . در حمله به يهود خيبر به دست نيرومند خويش ، درى سنگين و آهنين را از جاى كند. آن گاه در را بر دست گرفت و سپر خويش ساخت ... پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله به او علاقه فراوان داشت و كاملا مورد اعتمادش بود (300) ))
o كاراديفو دانشمند مسيحى
على (عليه السلام ) معشوق فطرى حق جويان
(( ما را جز اين نمى رسد كه او را دوست بداريم و بدو عشق بورزيم ؛ زيرا او جوانمردى عالى مقدار بزرگ نفس بود. از سرچشمه وجدانش مهر و نيكويى سيل آسا سرازير مى گشت . از دلش شعله هاى نيرومندى و دلاورى زبانه مى كشيد. شجاع تر از شير ژيان بود، اما شجاعتى آميخته به مهربانى و لطف و رافت و دل نرمى . او را در كوفه به نيرنگ و ناجوانمرى كشتند و او به خاطر شدت عدالتش به شهادت رسيد (301) ))
على (عليه السلام ) خود نيز درباره شجاعتش فرموده است : (( به خدا قسم اگر همه عرب به جنگ من بيايند به ميدان پشت نمى كنم (302) )) و درباره رافت و مردم دوستى اش خودش فرمود: (( آيا به اين قانع شوم كه به من اميرالمؤ منين گويند و در سختى هاى روزگار با مردم همدرد و شريك نباشم (303) ))
o توماس كارلايل فيلسوف انگليسى
سرمشق دين دارى
آرى ، من يك مسيحى هستم ، ولى ديده باز دارم و تنگ بين نيستم .
من يك مسيحى هستم كه درباره شخصيت بزرگى صحبت مى كنم كه مسلمانان درباره او مى گويند: خدا از او راضى است ، صفا با اوست .
و مسيحيان در اجتماعات خود از وى سخن مى گويند و از تعليمات او سرمشق مى گيرند و دين دارى اش را پيروى مى كنند. مردان خدا سعى مى كنند كه مانند او خداى يگانه را بپرستند و راهى را كه او رفت قدم به قدم بپيمايند؛ تا بتوانند در نفس كشى و رياضت به حد تكاملى كه او رسيد، برسند.
على (عليه السلام )، جايى ر اشغال كرده است كه يك دانشمند، او را ستاره درخشان آسمان علم و ادب مى بيند، و يك نويسنده برجسته ، از شيوه نگارش او پيروى مى كند، و يك فقيه ، هميشه بر تحقيقات و پديده هاى او تكيه دارد (304) .