مديريت اسلامي ازجمله واژگان تركيبي است كه پس ازپيروزي انقلاب اسلامي درعرصه انديشه اداره جامعه مطرح گرديد.اين كه تعريف مديريت اسلامي چيست عليرغم ارايه دههامقاله وكتب وبرگزاري همايشهاي متعدد تاكنون درموردآن توافقي حاصل نشده است.اگرچه درمورد واژه مديريت – به دليل گستردگي دامنه بحث- هنوزهم روي يك تعريف واحد ازميان صدها تعريف ‏‏، اجماعي بدست نيامده است اما حداقل برخي ازتعاريف عليرغم تعدد ، مورد انكارواعتراض قرارندارند.امروزه تقريبا مديريت به عنوان فرآيند استفاده بهينه ازمنابع درراستاي اهداف ازپيش تعيين شده مورداجماع است، درحالي كه درمورد مديريت اسلامي ، برداشت واحدي ويا حداقل مورد قبول ، اجمالي وجودندارد. ازديگرسوچون تعريف مديريت اسلامي جاي ابهام است، جايگاه ونقش آن وبه تبع روش مطالعه وتحقيق يا"متدلوژي"آن هم نامعين است. آيا مديريت اسلامي اصلي ازاصول ديني است؟اگرآري درحوزه اصول ديني جزوكلام است يا درحوزه فقه واحكام عملي قرار دارد؟ اگرجزو فقه است عبادت تلقي مي شود ياوجهه ديگردارد؟ آياعمل به آن واجب است مباح است يامستحب؟ البته برخي هم آن را درحوزه اخلاق اسلامي جاي مي دهند. به هرحال چون اين جايگاه ، هم موردتوافق نيست و هم درموردنحوه مطالعه وپژوهش آن ابهام وجوددارد ، بااين وصف نگارنده ازمنظريك پژوهشگر مديريتي سعي دارداين موضوع رابه عنوان يك واقعيت درجامعه موردبحث وبررسي قراردهد. ناگفته نماند، اظهارنظردقيق وكارشناسانه تر نيازمند بررسي تك تك نظريات موجود درمديريت اسلامي است. دراين نوشته به اجمال موضوع مديريت اسلامي مطرح مي شود.


نامشخص بودن جايگاه ونقش مديريت اسلامي باعث شده است نظريه پردازان آن نتوانند تعريف دقيقي ازآن ارايه دهند.عدم ارايه تعريف ، ماهيت آن راهم درابهام قرارداده است.ازديگرسومدافعان مديريت اسلامي هنوزبا ماهيت اصل مديريت مشكل دارند چراكه اگرآنان علم بودن ، هنربودن ويافلسفه واخلاق بودن مديريت رامي پذيرفتند دربيان تركيب مديريت اسلامي باشفافيت بيشتري به بحث مي پرداختند. اگرعلم بودن مديريت پذيرفته شود كه ظاهرا طرفداران آن قابل توجه اند ، براي اسلامي انديشان مشكل مي نمود يك واژه ديني-اسلامي -رابايك واژه علمي تركيب كنند و لابداندكي راحت تر مي شد درموردغلط بودن اين تركيب سخن گفت ياظاهرا برخي مديريت رادرحوزه فلسفه واخلاق ديده اند كه به راحتي مديريت اسلامي بودن رادركنارهم قراردادندكمااين كه فلسفه يوناني يااخلاق شرقي وغربي ازتركيبات رايج است.روشن نبودن اين نكته باعث شده است متدلوژي وروش شناخت معيني براي مديريت اسلامي ارايه نشود.درحوزه مديريت امروزه متدلوژي علمي امري كاملا پذيرفته شده است وهيچ پژوهش وتحقيقي در عرصه مديريت بدون برخورداري ازويژگيهاي علمي تحقيق به آساني بااقبال مواجه نمي شودوحتي آنهايي كه بايك روش قياسي نظريه پردازي كرده اندمبناي نظريه خودرايك پژوهش ميداني وباروش استقرايي قرارداده اند.درهرحال اگربانيان مديريت اسلامي گرايش غالب درفضاي مطالعات مديريت رايج درجهان رابپذيرند شايددرتركيب اين دوواژه يعني مديريت واسلام تجديد نظرنموده وبه راحتي آن هاراكنارهم قرارنمي دادند.البته اگرايشان مديريت اسلامي راكاملا يك اصل ديني تلقي نموده مي بايست بازهم تصريح مي كردند كه جزوعقايد ، احكام عملي يااخلاق است تاازمتدولوژي خاص خودبهره گيرندوالبته دراين صورت سخن گفتن ازمديريت اسلامي قطعا كار يك مجتهد خواهدبودوطبق روال حاكم بر دستگاه سنتي دين، جزكارشناسان ديني كسي اجازه ورود درآن نمي يافت!


شايد مواردمذكوروابهام درتعريف وجايگاه ، خودباعث شده است متولي مشخصي براي مطالعه وتدوين مديريت اسلامي درجامعه معرفي نشود .هنوزمعلوم نيست كدام نهادياگروه وافراد مسئوليت تعريف وترويج مقوله مديريت اسلامي رابرعهده دارند.گاه ديده مي شود يك فقيه ، يك فيلسوف، يك طلبه يا يك نويسنده كم سوادوحتي دانشجويان درمقاطع سطح پائين به خوداجازه مي دهند درموردمديريت اسلامي بگويندوبنويسند وفرضيه سرايي كنند.ظاهرا ازمنظر رهبران فكري نظام هم ، مقوله مديريت اسلامي ازچنان اهميتي برخوردار نبوده است كه متولي خاص براي آن معرفي شود.مشاهده مي شود درمواردي مثل فيزيك ، رياضي ، فلسفه ، ادبيات وعلوم فرهنگستانها وانجمنهايي متولي امرشده اندويادرحوزه فقه وشريعت ، حوزه ها ومدارس علوم ديني توليت دارند.درخصوص علم مديريت هم دانشگاهها دانشكده ها ومراكزعالي آموزشي مسئوليت دارند. اين كه مطالعات مديريت اسلامي بايد به حوزه هاي علميه سپرده شود يابه دانشگاهها ومراكزعلمي يا به انجمنهاوفرهنگستانهاي ويژه ، هنوز معلوم نيست وهرشخصي خودرامختار مي داند ازمنظرخود به موضوع نگريسته ومطلب بنويسد وهيچ شاخص و استانداردي براي ارزيابي آنها وجودنداردمطالعه كتب ومقالات موجود، اين پراكندگي وعدم انسجام وبي ساماني رانشان مي دهند.


تبعات منفي مواردفوق اثرات خودرا درعمل ودراجرا برمديريت واداره كشور درابعاد وعرصه ها ودرسطوح مختلف برجاي گذاشته است.زماني كه بانيان نظريه مديريت اسلامي مدل خودرا-اگرآن را بتوان مدل ناميدكه تقريبا شدني نيست- درمقابل مدلهاي رايج دانش مديريت قرار مي دهند و باطرح تقابل مديريت فقهي ومديريت علمي موضع گيري سختي دربرابرروشي اتخاذ مي كنند كه تمام اركان نظام وسازمانهاي كشورحداقل درظاهربراساس آن بنيان نهاده شده است اين تقابل وايجادتعارض ، پيامدهاي پرهزينه اي براي جامعه بوجودآورده است ، از جمله:اولا مشروعيت سيستم حاكم وجاري ازنظرطرفداران مديريت اسلامي زيرسوال مي رودواين به صلاح نظام نيست كه روشهاي اداره اركان آن نامشروع جلوه داده شود.ثانيادرمواقع وموقعيتهايي براساس همين استدلال كه ، علم مديريت مطلوب جامعه مانيست ومديريت مقبول مامديريت اسلامي است.با ذهنيتي كه خوددارند افرادي رادرسازمانها ومراكزتصميم گيري قرارمي دهند كه حتي فكرآن ، انسان رامتاسف مي سازد ، كما اين كه درسنواتي دربرخي ازوزارتخانه ها وموسسات عمومي افرادي باداشتن سوادخواندن ونوشتن اماباظاهر وسيمايي ديني وزيرووكيل ومديركل واستاندار وفرمانده وفرماندار ورئيس شدند ، كه هنوزكسي هزينه هاي آن را محاسبه نكرده است .اگراين هزينه ها محاسبه مي شد بي گمان تاسف همگان را برمي انگيخت.ثالثا دلسردي وعدم امنيت شغلي درميان بسياري ازاساتيد وصاحب نظران دانشگاهي رشته مديريت بخصوص دردهه اول بعدازانقلاب باعث شد ازتوان آن ها حداكثربهره گرفته نشودودرحال حاضر هم نسبت به بسياري ازآن ها به بهانه عدم آراستگي ديني ، بي مهري مي شود.رابعا بي صاحب بودن وفقدان توليت مشخص اين مقوله ، به هرشخص بي مايه اي اجازه داده است ازفضاي حاكم سودجسته ونوشته هاي سبك وبه دور از مايه علمي خود راتحت نام مديريت اسلامي عرضه نموده وازلحاظ مادي وكسب موقعيت كاذب سودجويي نمايد.اعمال نفوذبرخي ازاين افراد وقبولاندن نوشته هايشان به عنوان كتاب درسي كه چاپهاي متعدددرتيراژ بالا رابراي ايشان درپي داشته است ازآن جمله است .خامسا سوء استفاده ازبرخي شخصيتهاي ترازاول علمي وحوزه ها ووادركردن آنها براي نوشتن كتب ومقاله حول مديريت اسلامي درحالي كه آثارآنها بدليل بيگانگي شان باماهيت وجايگاه مديريت ازاعتبار چنداني برخوردارنيست باعث وهن اين بزرگان شده وگاه تناقضها وتزاحمهاي بين نظرات ايشان باعث سوء استفاده مخالفانشان شده است.


تركيب واژه ‏اسلامي دركنارواژه مديريت وتبادرنوعي قداست موضوع درذهن ، درفضاي كنوني كشور موجب شده است محققان وصاحب نظران ازترس هجمه وتكفيروتفسيق كمترجرات نقدوتجزيه وتحليل نوشته هاي مذبورراپيداكنند واين موردنقد قرارنگرفتن ازپويايي آثار طرفداران مديريت اسلامي كاسته است.چراكه هيچ نظريه ومدلي مادام درمعرض نقدقرارنگيرد ره به سوي كمال نخواهدپيمود.چه بسااگرعنوان اين تركيب "مديريت ايراني" يا"مديريت بومي" بود ، منتقدان تمايل بيشتري به نقدآن مي يافتند وشايدهمين نقدناپذيرتلقي شدن مديريت اسلامي باعث شده است هرانسان بي مايه اي باگردآوري چندآيه وحديث ازاحساسات پاك وبي پيرايه جامعه سوء استفاده نموده وبه طرح ديدگاه خودبه نام مديريت اسلامي پرداخته وهيچ مرجع وپايگاهي براي ارزيابي وحداقل اظهارنظر درموردآثاروي وجودنداشته باشد.