-

مدير بازنشسته
سیر تکاملی براهین اثبات خدا در فرهنگ اسلامی و سیر نزولی این براهین در فرهنگ غربی یک مساله جالب توجه می باشد . توضیح این که در فرهنگ اسلامی هم از حیث زمانی و تطورات فکری و هم از جهت سطح اندیشه و مقدار ظرفیت مخاطبان، از باب «کلم الناس بقدر عقولهم » ، مشاهده می شود که برهان نظم، برهان حرکت، برهان حدوث و قدم، برهان امکان و وجوب و برهان صدیقین، یک نوع سیر اندیشه از ناقص به کامل و از سادگی به پیچیدگی و فنی تر شدن استدلال را در پی دارد . همچنین در براهین صدیقین که از برهان صدیقین ابن سینا به برهان صدیقین صدرا و سپس برهان صدیقین محقق سبزواری و در نهایت به برهان صدیقین علامه طباطبایی طی طریق می کنیم . در حالی که در فرهنگ فلسفه های رایج مغرب زمین و مسائل مربوط به معرفت شناسی و کلام مسیحی، یک نوع فرود اندیشه و تسلیم شدن به اشکالات مطرح شده پیرامون براهین مشاهده می گردد . به طوری که هر چه زمان می گذرد و روند اندیشه فلسفی و کلامی به ظاهر تکامل می یابد و مسائل مختلفی را طی می کند، انسان غربی از اندیشه ناب عقلی دور می شود و به سخنان خطابی روی می آورد و در نهایت راه اثبات خدای انسان و جهان، به تجربه دینی و معجزه و مفید بودن و احساس معنوی نه از باب فطرت و شهود، متکی می شود و آنان که در این مسیر غیرقابل اعتماد به نقد علمی و زیر ذره بین قرار دادن این نوع به اصطلاح براهین می پردازند، محصول اندیشه و فلسفه شان به انکار خدا و دین، وحی، رسالت و هر آنچه متضمن امور ماورای طبیعی است، می انجامد .
نگاهی تحلیلی به براهین
با نگاهی تحلیلی به انواع براهین اثبات خدا به طور کلی و تجزیه و تحلیل عناصر پیدا و ناپیدای آن براهین، می توان در کل به نوع خداشناسی، جهان شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی صاحبان آن براهین پی برد . به تعبیر دیگر، هر کدام از این براهین، آیینه ای است که در آن، مسائل خاصی از حوزه های یاد شده به صورت آشکار و پنهان جلوه نموده است و به بیان دیگر، یک انسان آگاه و هوشمند و یک انسان تحلیل گر و مطلع می تواند براحتی نوع نگرش به خدا، جهان، انسان و اصل معرفت را در آیینه هر یک از براهین به تماشا بنشیند .
گر چه این مقال گنجایش تفصیل بحث را ندارد، ولی می توان رشته اختلاف این نگرشها را در مباحث بعدی تا اندازه ای جستجو کرد .
تفاوتهای براهین
در انواع براهین اثبات خدا، تفاوتهایی اساسی در مبادی تصدیقی براهین و نیز در نتایج هر کدام به چشم می خورد که نمی توان از کنار آنها به سادگی گذشت . به طور مثال در مورد نتایج خاص هر یک از براهین که در حوزه اسلامی اقامه شده است، می توان به بعضی از براهین توجه ویژه نمود و این تفاوت را ملاحظه کرد:
1 - برهان نظم .
یک موجود ناظم، عالمی ماورای عالم طبیعت را اثبات می کند . ولی در مورد حدوث یا قدم و مادی یا مجرد بودن او همچنین ممکن یا واجب بودن او سخنی به میان نمی آورد . گو این که می توان مجرد بودن او را با توجه به عدم شعور ماده نتیجه گرفت .
2 - برهان فطرت از راه امید و برهان فطرت از راه محبت .
این دو برهان، علیم و قدیر و مشکل گشا بودن یا کمال مطلق و محبوب مطلق بودن خدا را نتیجه می بخشد ولی از اثبات ویژگی های او از حیث امکان یا وجوب، قدم یا حدوث او و نظایر آن، ناتوان و عاجز است .
3 - برهان حرکت .
نتیجه این برهان اصل وجود محرک ثابتی است که جهان متحرک را آفرید . ولی از ممکن یا واجب بودن و نیز حادث یا قدیم بودن آن سخن به میان نمی آورد . گو این که حدوث زمانی را به دلیل اختصاص آن به امر متحرک نفی خواهد کرد .
4 - برهان حدوث و قدم .
خدای قدیم را به اثبات می رساند، ولی از امکان یا وجوب آن سخن نمی راند .
5 - برهان امکان و وجوب .
این برهان (و نیز برهان صدیقین سینوی)، خدای واجب الوجود را اثبات می کند . قهرا قدم ذاتی او نیز به اثبات می رسد . حتی با توجه به ویژگیهای واجب الوجود، (همانگونه که مرحوم خواجه در شرح تجرید آورده و حکما نیز از آن بهره می جویند)، صفات ثبوتی و سلبی او را نیز به دنبال خود به اثبات می رساند . ولی از نشان دادن ذات او و چهره بی نشان او عاجز است . به طور مثال، این برهان نمی تواند بگوید آیا خدا ماهیت دارد یا ندارد و رابطه قیومیت او نسبت به ممکنات و رابطه عبودیت تکوینی و تقوم ذاتی اشیا با خدا در نهایت به چه نحو بوده و معیت حق تعالی نسبت به اشیا و تنور اشیا به نور الهی به چه صورت قابل تفسیر است؟!
6 - برهان فطرت از راه ظهور حق محض و نیز برهان صدیقین مرحوم ملا صدرا و محقق سبزواری و علامه طباطبایی
این براهین به وضوح ماهیت نداشتن ذات اقدس الهی و حق محض بودن او را در منظر مخاطب قرار داده و رابطه خدا و جهان و این که او حق بالذات است و همه با او حق نما بوده و بی او معدوم محض هستند و همه آیات او و آیینه صفات و اسماء حسنای اویند را پیش چشم هر ناقد بصیر قرار داده و در آیینه برهان هر آن گونه که هست و باید باشد را نشان می دهد .
مقدمات و مبادی تصدیقی براهین
1 - در برهان حرکت، باید همه ذرات عالم ماده، متحرک دانسته شود و حرکت جوهری به اثبات برسد تا همه این مجموعه به یک امر ماورای طبیعی استناد داده شود . از این رو، اگر در هر گوشه از جهان طبیعت حرکت به اثبات نرسد و متحرک بودن آن قطعی نگردد، نیاز او به محرک ثابت منتفی می گردد . البته اگر بتوان ثابت کرد که ماده یا جوهر یا هر چیزی که در جهان طبیعت است (ولو فرضا ثابت تلقی بشود)، نمی تواند منشا حرکت سایر اجزای عالم و مبدا به فعلیت رسیدن استعدادها و قوای موجود در اجزای جهان گردد، اصل موجود ماورای طبیعی که محرک این متحرکها باشد، به اثبات می رسد .
2 - در برهان حدوث و قدم، با توجه به این که مراد، حدوث زمانی است، باید حدوث زمانی همه اجزای عالم را (از افق تا افق و از گذشته تا حال) به اثبات رساند; وگرنه برهان ناتمام و نیازمند تغذیه از براهین دیگر خواهد بود .
3 - در برهان نظم، باید همانند برهان حدوث، نظم را در سراسر گیتی اثبات کرد و به مساله شرور و کاستیها و تزاحمها و تمانعها پاسخ داد .
4 - در برهان نفس، باید تجرد آن را اثبات کرد .
5 - در بسیاری از براهین، امتناع دور و تسلسل مساله مهمی است و باید آن را به عنوان مبادی تصدیقی، مستدل و مبرهن ساخت . گو این که برخی از براهین، خود گرچه در واقع به این مساله تکیه دارند ولی بنفسه متکفل این استحاله بوده و این امتناع را در درون خود می پرورانند و نیازی ندارند که مسبوق به برهان امتناع دور و تسلسل باشند .
6 - در اکثر این براهین، اصل علیت به عنوان یک مبدا تصدیقی و یک مقدمه ضروری نمایان و جلوه گر است و بدون پرداختن به این اصل اساسی و حیاتی، اساسا پرداختن به برهان اثبات خدا ناممکن است . ولی در برهان صدیقین مرحوم ملا صدرا و محقق سبزواری، علامه طباطبایی و نیز برهان فطرت، نیازی به اصل علیت نیست; چه آن که نیازی به ابطال دور و تسلسل نمی باشد . توضیح آن که گرچه به دلیل برهان و در ظرف استدلال بودن و با عنایت به «از مقدمه به نتیجه پی بردن » ، این نوع براهین هم در شکل و قالب خود از اصل علیت بی نیاز نبوده و در فضای استدلال به آن تکیه دارند ولی در متن دلیل و محتوای برهان و حقیقت آنچه محصول برهان است، هیچ نشانه ای از مساله علیت و معلولیت به چشم نمی خورد . به همین جهت، از اصل علیت بی نیاز بوده و در واقع، متکفل اولی بودن وجود خدای سبحان هستند، به طوری که بعد از اقامه برهان، معلوم می شود که: «الله موجود» قضیه اولی بوده و موضوع و محمول در خارج عین هم بوده اند .
خلاصه راه های مختلف خداشناسی
1 - راه فطرت که در اعماق وجود انسان به ودیعت نهاده شده است . می توان با اندکی توجه و تامل و نجوای درونی آن را بوضوح مشاهده کرد .
2 - راه شهود عرفانی که در مسیر تهذیب نفس و دوری از پلیدیهای ظاهری و باطنی و با تقویت ایمان و عمل صالح و اخلاص می توان به آن دست یافت .
3 - دلیل جهان شناختی و هر آنچه در آن به چشم می خورد . در این راه می توان با نظم، حرکت، حدوث، امکان و نفس به اثبات خدا پرداخت .
4 - دلیل وجود شناختی که با تکیه بر اصل واقعیت، وجود خداوند اثبات می شود .
5 - دلیل درونی و پی بردن از راه معرفت نفس و قوای آن و ملاحظه کردن فقر ذاتی نفس .
6 - دلیل عقل عملی که کانت آن راه را پیموده است . توجه شود که فعلا سخن در صحت یا سقم این راه ها نیست .
7 - تجربه دینی به معنای گسترده و فراگیر آن که به نوعی شامل مفیدیت پراگماتیسمی و وجدان اخلاقی و مسؤولیت پذیری و احساس هویت و کرامت انسانی و احساس معنویت و حضور و درک «امر مقدس » و نظایر اینها می شود همه این راهها را می توان در عنوان واحد «ساحتهای روانی و ادراک عاطفی » خلاصه نمود .
پی نوشت:
1) مدرس حوزه، فارغ التحصیل ممتاز رشته تخصصی کلام، محقق و نویسنده .
2) ملکیان، تاریخ فلسفه غرب، ج 2، ص 92 .
3) همان، ص 144 .
4) مرحوم اصفهانی، تحفة الحکیم، مؤسسه آل البیت، ص 71 .
5) در مکتب پراگماتیسم، «مفید بودن » با «حقیقت » یکی گرفته می شود . بنایراین، «مفید بودن در عمل » نه آن که علامت حقیقت و نشانه صدق یک گزاره و مطابقت آن با واقع تلقی بشود، بلکه اساسا عین حقیقت شناخته می شود . یعنی: حقیقت جز همین نیست و حقیقت چنین تعریف می شود: «چیزی که فایده عملی دارد» .
ولی بیانی که در متن آورده شد، روایت تصحیح شده ای از ارتباط عنصر «مفید بودن » با «حقانیت ایمان » است . بدین معنا که مفید بودن، علامت حقیقت و نشانه صدق اعتقاد و آیت درستی ایمان تلقی می شود . البته اگر این امر به صورت ارتکازی و در شکل یک احساس و انقیاد روانی مطرح بشود، نتیجه همان خواهد بود که در متن منظور شده است; یعنی یک راه مستقل تلقی گشته و در ساحت روانی تعبیر می شود، ولی اگر در قالب استدلال و هیات برهان مطرح شود، (چه درست و چه نادرست) در ردیف برهان کلاسی جای می گیرد و از انواع استدلالهای عقلی و کلامی به روش غربیان منظور خواهد شد .
6) رعد/28: «الا بذکر الله تطمئن القلوب » ; زخرف/36: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا و هو له قرین » ; طه/124: «و من اعرض عن ذکری، فان له معیشة ضنکا» .
7) حجرات/13: «ان اکرمکم عند الله اتقیکم » . بدیهی است اگر کسی در پیشگاه الهی کرامت نداشته باشد، بدین معنا خواهد بود که اصلا کرامت ندارد و او در خویشتن خویش نیز شخصیت خود را از هرگونه کرامت تهی خواهد یافت .
8) کسانی مثل نیچه که منکر خدا هستند و به نتیجه قطعی آن نیز ملتزم شده و وجدان اخلاقی را امری موهوم و بی اساس می شمرند، نمی توانند در خویشتن خویش این احساس مسؤولیت و وجدان اخلاقی را نادیده بگیرند . «و للانسان علی نفسه بصیرة و لو القی معاذیره » (قیامت/15 - 14) .
9) در مغرب زمین وقتی برای اثبات خداوند برهان معجزه را طرح می کنند، اعجاز را فی حد نفسه و با صرف نظر از پیوند آن با دعوتهای الهی، حد وسط قیاس قرار می دهند و با این بیان که امور خارق العاده که گاه و بیگاه در زندگی انسانها رخ می دهد یا به دست مردان بزرگ صورت می پذیرد، نمی تواند بعد مادی داشته باشد و قهرا می بایست آنها را به یک مبدا غیبی و امر ماورای طبیعی مستند دانست، به اثبات خدا می پردازند . ولی بیانی که در متن آورده شد، مساله را به گونه ای قرار می دهد که اولا به احساس وجود خدا می انجامد و نه اثبات آن و ثانیا با پیوند دادن معجزه با دعوت مذهبی و فراخواندن به سوی فضایل و معنویات و بویژه با توجه به شخصیت بلندمرتبت و با فضیلت معجزه گر مدعی، نشات گرفتن این احساس را از جهل به علل مادی و عجز و ناتوانی در تحلیل مادی مساله و کشف روابط و ضوابط مادی به طور متعارف منتفی می سازد . با این بیان، انسان ظهور این قدرت خارق العاده را به دست یک انسان الهی و با فضیلت، ظهور قدرت خدا می بیند و در واقع از طریق قدرت خدا به وجود خدا معتقد می شود .
10) مانند قرآن کریم وقتی گفته می شود: «الحمد لله المتجلی لخلقه » (نهج البلاغه، خطبه 108)، در جای دیگر یک نمونه آن در قرآن معرفی شود که: «فتجلی لهم سبحانه فی کتابه » (نهج البلاغه، خطبه 147) و مثل سخن گفتن سوسمار و تسبیح سنگریزه هادر دست مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، همچنین مانند خضوع و شهادت شجره در برابر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله .
11) در زیارت امیر المؤمنین علیه السلام، به حضرتش آیة الله العظمی خطاب می کنیم . ر . ک: مفاتیح الجنان، زیارت دوم از زیارات مخصوصه، زیارت امیر المؤمنین در روز مولود . همچنین در جای دیگر درباره ایشان به خداوند عرض می کنیم: «و آیتک الکبری » . سایر ائمه علیهم السلام نیز چنین اند و آنان آیات الهی و اسمای خداوند هستند . آیت و نشانه بودن آنان برای خدا و اسم بودن آنها برای حق تعالی جهات گوناگونی دارد و می توان یکی از آن جهات را نشانه بودن آنان برای اصل وجود حق تعالی دانست . در واقع انسان در سیمای آن مردان الهی به وضوح تجلیات الهی را احساس می کند . شخصیت والای آن بزرگواران هرگز نمی تواند برای دهری و طبیعی قابل تفسیر باشد (به علی شناختم من به خدا قسم خدا را) .
12) طه/14 .
13) انفال/2 البته در باره مساله «ذکر» ، «آیه » و «تزیید ایمان » و مانند آن، می توان تحلیلهای گوناگونی ارائه کرد که متن اشاره شده، یکی از آنها می باشد .
14) ر . ک: آیة الله جوادی آملی، مبدا و معاد، ص 136 .
15) همان .
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن